دكتر امیرمحمد گمینی، پژوهشگر تاریخ علم در گفتگو با ما از باورهای‌مان نسبت به تاریخ علم در دوران اسلامی می‌گوید

راست و دروغ ۳ باور در تاریخ علم

بیشتر ما اطلاعاتمان در مورد دانشمندان ایرانی دوره‌های مختلف تاریخی محدود به اطلاعاتی است که در دوران تحصیل آموخته یا از رسانه‌ها شنیده‌ایم.
بیشتر ما اطلاعاتمان در مورد دانشمندان ایرانی دوره‌های مختلف تاریخی محدود به اطلاعاتی است که در دوران تحصیل آموخته یا از رسانه‌ها شنیده‌ایم.
کد خبر: ۱۲۶۸۹۹۲
حتی اگر اهل مطالعه بیشتر در تاریخ هم باشید، اگر با روش‌های صحیح بررسی متون تاریخی و اعتبارسنجی این متون آشنا نباشید، بعید نیست با داده‌های غلط و بی‌کیفیتی در مسیر آگاهی‌مان مواجه شوید. گاهی در برخی متون غیرتخصصی با مطالبی روبه‌رو می‌شوید که اگرچه به دلیل تکرر اشاره به آنها به بدیهیات تاریخ علم در نگاه عموم بدل شده‌اند اما زمانی که محقق و متخصص تاریخ علم به بررسی آنها می‌پردازد، حکم متفاوتی نسبت به درستی آنها صادر می‌کند.

تاریخ علم، حوزه‌ای است که نتایج مطالعات در آن معمولا ما را به شگفتی وا می‌دارد. برای مثال ممکن است در ضمن مطالعات با ابعاد جدیدی از شناخت نسبت به شخصیت دانشمندی مواجه شوید که پیشتر او را با اوصافی دیگر می‌شناختید یا این‌که متناسب با یافته‌های تازه نگرشتان نسبت به دوران تاریخی خاصی به کلی تغییر کند. این همان ویژگی پویابودن مطالعات تاریخی است که موجب می‌شود همواره حرف‌های تازه‌ای از پژوهشگران این حوزه بشنویم و بر خلاف آنچه پیش‌فرض بسیاری از غیرمتخصصان است، با مجموعه‌ای از بدیهیات از پیش پذیرفته شده و خدشه‌ناپذیر روبه‌رو نباشیم.

در ادامه ضمن گفت‌وگو با دکتر امیرمحمد گمینی، عضو هیأت علمی پژوهشکدۀ تاریخ علم دانشگاه تهران، صحت و سقم برخی از رایج‌ترین باورها در تاریخ علم را بررسی می‌کنیم و با حقایق کمتر شنیده شده در این حوزه آشنا می‌شویم. بدیهی است ادامه تحقیقات در این حوزه ممکن است نتایج شگفت‌آورتری را در پی داشته باشد یا به تأیید یافته‌های قبلی در این حوزه بینجامد.
 

جابر بن‌ حیان واقعا كه بود؟ 

«متون بسیار مفصل و گسترده‌ای در زمینه عناصر، تركیبات آنها و شیوه‌های تركیبشان، تبیین پدیده‌های شیمیایی و طبیعی كه به اصطلاح «كیمیاگری» نامیده می‌شد به شخصی به نام جابربن ‌حیان منسوب است. در این متون، نویسنده كه خود را جابربن ‌حیان معرفی می‌كند، اشاره به این موضوع نیز می‌كند كه شاگرد امام جعفر صادق (ع) نیز است.» دكتر گمینی پس از این مقدمه، صحبت‌هایش را با اشاره به نتایج بررسی‌های تاریخی در مورد جابر و متون جابری تكمیل می‌كند و می‌گوید: «در دوران معاصر برخی از تاریخ‌شناسان كه به صورت تخصصی به شناخت و بررسی آثار جابربن ‌حیان پرداخته‌اند، شك كرده‌‌اند كه شخصی به نام جابربن ‌حیان واقعا وجود داشته باشد. زیرا در متون تاریخی و كتب رجال كه نام شاگردان امام‌ جعفر صادق (ع) در آن ذكر شده است، هیچ نشانی از او یافت نشده است.»

به گفته این پژوهشگر تاریخ علم، حتی اگر متون جابری مربوط به زمانی باشد كه گفته می‌شود، بسیاری از مفاهیم و مطالب ذكر شده در آن هنوز از زبان یونانی به عربی ترجمه نشده بوده است ولی در این كتب همان مطالب با همان اصطلاحات كه حدود یك قرن بعد از یونانی به عربی ترجمه شده است، آورده شده است. دكتر گمینی در این رابطه می‌افزاید: «براساس همین بررسی‌ها برخی پژوهشگران به وجود داشتن چنین شخصی به صورت حقیقی شك دارند و فرضی مطرح شده است كه این متون نه در قرن دوم هجری بلكه حدود قرن سوم یا چهارم توسط نویسنده یا نویسندگانی اسماعیلی‌مذهب نگاشته شده و به شخصی به نام جابر نسبت داده شده است.»

عضو هیات علمی پژوهشكده تاریخ علم دانشگاه تهران درخصوص ویژگی‌هایی كه موجب نسبت داده شدن متون جابری به نویسندگان اسماعیلی شده است، می‌گوید: «اسماعیلی‌ها در نوشته‌های خود چند ویژگی دارند. اول این‌كه به متون یونانی و نوشته‌های غیبی نوافلاطونی و فیثاغورسی و كیمیایی علاقه خاصی داشتند. دیگر این‌كه در مذهب اسماعیلیه بسیاری از آثار به صورت ناشناس و با نویسنده مجهول نوشته می‌شدند. برای مثال در مورد آثاری مانند اخوان‌الصفا مشخص شده كه گروهی از اسماعیلیون بی‌آن‌كه نامی از خود به‌جا گذارند آن را نوشته بودند. از طرف دیگر، انتسابات به امام صادق (ع) و همچنین تصویری كه از ایشان در متون جابری ذكر شده است، مشابه اعتقادات و برداشت‌های اسماعیلیون از امام صادق (ع) است كه با دیدگاه‌های شیعیان امامیه از امام صادق (ع) متفاوت است.» وی در ادامه تصریح می‌كند: «البته برخی پژوهشگران نیز موضع بینابینی دارند به این ترتیب كه معتقدند شخصی به نام جابر وجود داشته و متونی نیز نوشته است. اما پس از او نیز عده دیگری متونی نوشته و به او نسبت داده‌اند.»

دكتر گمینی می‌افزاید: «در هر صورت در حال حاضر شبهه‌ای درخصوص وجود داشتن یا نداشتن شخصی به نام جابر مطرح است و حتی اگر هم این شخص وجود داشته، مشخص نیست دانشی را از امام صادق (ع) كه در قرن دوم هجری در قید حیات بوده‌اند، فراگرفته باشد. ضمن این‌كه مباحثی كه در كتب جابر هست اگر با علم امروز مقایسه شوند، ارزش حقیقت‌یابی چندانی ندارد.» دكتر گمینی در این رابطه توضیح می‌دهد: «بخشی از علم با روش علمی تعریف و ارزیابی می‌شود و بخش دیگر آن این است كه چقدر توانسته باشد دستاوردهای صحیح و درستی ارائه كند. گاهی برای این كه بخواهیم بگوییم نظریه‌ای علمی بوده یا نبوده است، نمی‌توان فقط به‌درستی و غلطی آن نظریه بسنده كرد. برای مثال نظریه زمین مركزی در دوران اسلامی نظریه درستی نبود اما به دلیل این كه دانشمندان در آن دوران توانسته بودند آن را با روش‌های علمی اثبات كنند، در دسته نظریات علمی قرار می‌گیرد. اما نظریات جابربن‌ حیان هم از نظر روش‌شناختی خیلی مبنای تجربی و علمی نداشته است، هم این‌كه نتایج آن نیز در بیشتر موارد نتایجی نیست كه با دستاوردهای علم شیمی امروزی هم‌خوانی داشته باشد. البته برخی از آنها، دستاوردهای جالبی هستند كه با علم امروز سازگار است اما در بیشتر موارد این‌گونه نبوده است.»
پیشتر برخی مطالعات به تایید وجود جابر ابن حیان اشاره داشته است و با ادامه مطالعات علمی شناخت ما از واقعیت‌ها در‌باره این شخصیت بیشتر خواهد شد.

افول علم در دوره اسلامی پس از مغول واقعیت یا تهمت؟!

در بسیاری از متون و سخنرانی‌ها گفته می‌شود پس از حمله مغول‌ها به ایران و از سوی دیگر حمله متكلمان اشاعره از جمله امام محمد غزالی به فلسفه اسلامی، علم و دانش و فلسفه در جهان اسلام دچار افول و انحطاط شد. در این مورد نظر دكتر گمینی را جویا شدیم. وی با تأكید بر این‌كه این موضوع در بسیاری از كتاب‌های پژوهشگران نیز تكرار شده است، تصریح می‌كند: «بسیاری از افراد چنین عقیده‌ای دارند، حتی دكتر صادق زیباكلام نیز در كتاب «ما چگونه ما شدیم» به نقش غزالی و حمله‌ای كه به فلاسفه كرده است بسیار تأكید دارد. اما نكته‌ای كه وجود دارد این است كه اول از همه ما نمی‌توانیم به‌راحتی از پدیده‌ای به نام افول علم در دوره اسلامی صحبت كنیم. زیرا برخی رشته‌های علمی اتفاقا پس از حمله مغول و پس از دوران غزالی شكوفا شدند. برای مثال در علمی مانند علم هیات، مهم‌ترین آثار و نقدهایی كه به بطلمیوس شده و مدل‌های سیاره‌ای غیربطلمیوسی جدیدی كه منجمان مراغه و پس از آنها عرضه كردند، همگی پس از دوران غزالی و حمله مغول بوده است. یا در دوره ابن حیثم شاهد جهشی در علم اپتیك یا نورشناسی بوده‌ایم. كمی پس از او نیز كمال‌الدین فارسی كتابی می‌نویسد و كارهای ابن‌هیثم را ادامه می‌دهد. همچنین غیاث‌الدین جمشید كاشانی و گروه عظیمی از دانشمندان در سمرقند كه زیر نظر الغ‌بیگ كار می‌كردند، همگی از نمونه‌های پیشرفت‌های علمی دوران اسلامی هستند. حتی در دوران صفوی نیز منجمان و ریاضیدانانی داریم كه اگر نتوانیم بگوییم نوآور بوده‌اند، با دانش زمانه خود كاملا همگام و صاحب تألیف بوده‌اند.»

وی در ادامه می‌افزاید: «بنابراین اگر بخواهیم به شكل درست‌تری از دانش دوران اسلامی صحبت كنیم، به جای به كار بردن اصطلاح كلی «افول دانش» بهتر است بگوییم كه علم اروپایی ناگهان پیشرفت زیادی كرد. در دوره اسلامی تا زمان صفویه و حتی اوایل دوره قاجار، جریان عادی پیشرفت علم در تمدن اسلامی وجود داشت. این جریان گاهی با ظهور دانشمندان بزرگی همراه بود و در برخی دوره‌ها با دانشمندان، منجمان، اطبا و ریاضیدانان كمتر شناخته‌شده‌ای همراه بوده است. این روند، سیر عادی جریان علم تا آن سال‌ها بوده است. موضوعی كه این حس را ایجاد كرده كه در بخشی از دوره اسلامی پیشروی علم كند می‌شود این است كه در همین زمان غرب به ناگهان با سرعت زیاد و عجیبی در علم پیشرفت می‌كند، تحولات گسترده‌ای رخ می‌دهد و نوع جدیدی از علم زاده می‌شود كه در عین این‌كه با برخی ویژگی‌های علم قدیم مشابهت داشت، در برخی زمینه‌ها نیز كاملا با آن متفاوت بود و جنبه‌های جدیدی داشت.» دكتر گمینی معتقد است نه می‌توان گفت علم در دوره اسلامی دچار افول كامل شده و نه می‌توان برای چنین ادعایی دلیل متقنی ارائه كرد. زیرا روند عادی، علت‌جویی نیاز ندارد بلكه باید به دنبال علت در جایی باشیم كه تغییر رخ داده است؛ یعنی دنیای غرب.

درخصوص علت تحول علمی در غرب نیز نظریات مختلفی ارائه شده است كه به گفته دكتر گمینی تحولات اقتصادی، سیاسی و مذهبی بیشترین نقش را در این میان داشته‌اند. وی در این رابطه توضیح می‌دهد: «با تغییر شرایط اقتصادی، تفكرات جدیدی ارائه شد، اندیشه‌های متفاوتی در جوامع غربی در میان افراد رواج یافت و مذاهب جدیدی معرفی شد. برای مثال فرقه پروتستان در مسیحیت از قرن شانزدهم به ناگهان مطرح شد و اوج گرفت. به همین علت، به نظر می‌رسد این‌كه افراد به ناگهان شروع كردند به متفاوت فكر كردن و اندیشیدن به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، نشأت‌گرفته از تحولات اقتصادی، سیاسی و مذهبی است كه در آن دوران در اروپا اتفاق افتاد. اما این تحولات سیاسی، اقتصادی و مذهبی در سرزمین‌های شرقی رخ نداد و به همین جهت جریان و مسیر علم با روال سابق خود در سرزمین‌های اسلامی در جریان بود.» اما برخی از محققان معتقدند عواملی در دوران اسلامی موجب افول فكری شده بوده و اگر این عوامل وجود نداشتند، كشورهای اسلامی پیش از كشورهای غربی به تحول علمی دست می‌یافتند. یكی از این عوامل را حمله‌های اشاعره از جمله امام‌محمد غزالی به فلاسفه می‌دانند. اما به عقیده دكتر گمینی این نظریه‌ها فقط یك ادعا است و نمی‌توان آن را به‌راحتی رد یا قبول كرد. زیرا كسی نمی‌داند اگر آن اتفاق نمی‌افتاد، روند پیشرفت علم در كشورهای اسلامی چگونه پیش می‌رفت.

​​​​​​​از تفكر فلسفه‌ستیز غزالی تا انقلاب علمی اروپا

ابی‌حامد محمد‌بن محمد‌الغزالی الشافعی، ملقب به حجت‌الاسلام زین‌الدین الطوسی و امام محمد غزالی، فیلسوف، متكلم و فقیه ایرانی قرن پنجم هجری است. وی كه از اشاعره یا همان پیروان مكتب كلامی ابوالحسن علی‌بن اسماعیل اشعری بوده است به‌عنوان دشمن فلسفه و متافیزیك ارسطویی شناخته می‌شود. اما از آنجا كه مكتب غزالی در ستیز با فلسفه یونانی بوده كه مورد تأیید دانشمندانی چون ابن‌سینا و فارابی و بسیاری دیگر از دانشمندان ایرانی تا سده‌ پنجم هجری بوده است، برخی او و تفكراتش را عامل افول علم در سرزمین‌های اسلامی می‌دانند. 

اما دكتر گمینی در این‌باره نظر متفاوتی دارد و به جام‌جم می‌گوید: «امام محمد غزالی فردی دیندار بوده و اساسا براساس انگیزه‌های دینی به دشمنی فلسفه ابن‌سینایی و ارسطویی می‌رود. وی معتقد است فلسفه ابن‌سینایی، ارسطویی یا نوافلاطونی و فلسفه‌هایی از این قبیل كه از یونان آمده‌اند با عقاید دینی سازگاری ندارد. اما فراموش نكنیم گالیله نیز در زمانی كه می‌خواست علم جدیدی را مطرح كند باید با فلسفه ارسطویی در می‌افتاد، با این تفاوت كه او انگیزه دینی نداشت. اما امام‌ محمد غزالی 
براساس این انگیزه‌ها مخالف فلسفه‌های یونانی بود. البته پیش از گالیله در اروپا نیز فلاسفه و متفكرانی مانند ویلیام اوكامی و نیكولاس كوزایی با انگیزه‌های دینی به مخالفت با فلسفه ارسطویی و نوافلاطونی پرداخته بودند. در قرن هجدهم نیز فلاسفه‌ای در اروپا مانند دیوید هیوم با انگیزه‌های غیردینی به جنگ فلسفه ارسطویی رفتند. یكی از مهم‌ترین كارهای هیوم، نقد مفهوم علیت بوده است. وقتی نقد وی را با نقدهایی كه غزالی بر علیت كرده، مقایسه می‌كنیم به شباهت زیاد بین آنها پی می‌بریم. در واقع كسانی كه به دنبال نوآوری در اروپای قرن هفدهم و هجدهم میلادی بوده‌اند كسانی بودند كه دشمنان فلسفه ارسطویی، متافیزیك ارسطویی و فلسفه نوافلاطونی بوده‌اند. به همین جهت باید آنها را با اشاعره جهان اسلام مانند غزالی و ابوالحسن اشعری همسو بدانیم.

این پژوهشگر تاریخ علم درخصوص نقش رد فلسفه ارسطویی در تحول علمی می‌افزاید: «البته ممكن است در برخی موارد انگیزه‌ها مشابه بوده باشد؛ یعنی انگیزه‌ای مذهبی در میان بوده و بعضی اوقات نیز انگیزه‌ها متفاوت بوده باشد. مسأله اینجاست كه باید بدانیم یكی از مهم‌ترین عناصر تحول علم در اروپا، رهاشدن و فاصله‌گرفتن علوم تجربی از متافیزیك ارسطویی بوده است. در جهان اسلام، حمله‎های غزالی و اشاعره نتوانست اثرگذاری اینچنینی داشته‌ باشد. بنابراین اگر قرار بود چنین تحولی در جهان اسلام نیز اتفاق بیفتد، غزالی می‌توانست از افراد مهم و تأثیرگذار در این تحول باشد؛ نه عاملی برای افول علم! متأسفانه این تفكر جا افتاده است كه هر گزاره مذهبی الزاما ارتجاعی است و هر مفهوم غیرمذهبی رو به پیشرفت و تحول است. در صورتی كه بسیاری از دانشمندان غربی از جمله كپلر و نیوتون نه‌تنها مذهبی بوده‌اند بلكه انگیزه‌های مذهبی نیز در نظریه‌پردازی‌هایشان داشته‌اند.»

به گفته دكتر گمینی اگر بگوییم اشاعره مانند امام محمد غزالی، ابوالحسن اشعری و باقلانی كه دشمن تفكر ارسطویی بوده‌اند با عقل و عقلانیت در تضاد بودند، باید قبول كنیم بسیاری از دانشمندان تأثیرگذار غربی نیز با عقل و عقلانیات در تضاد بوده‌اند زیرا تفكری مشابه اشاعره داشته‌اند و متافیزیك ارسطویی را زیر سوال برده‌اند؛ در صورتی كه این تفكر كاملا غلط است. فلسفه قرن بیستم متافیزیك‌گریز است و هر نوع متافیزیكی را كنار می‌گذارد. بنابراین اگر افرادی كه مخالف تفكر ارسطویی بوده‌اند را نوگرا بدانیم، شاید به نوعی بتوان گفت ابوعلی‌سینا و فارابی و كندی كه تعصب ارسطویی داشتند مانع تحول علمی در جهان اسلام شده‌اند.

وی در پایان تصریح می‌كند: «حتی برخی از افراد مانند محمداقبال لاهوری مدعی هستند كه یكی از دلایل انقلاب علمی در غرب این بوده كه اندیشه‌های غزالی و افرادی مانند او با متون ترجمه‌ای از اسپانیای اسلامی وارد اروپا شده است و اروپایی‌ها تحت‌تأثیر این اندیشه‌ها انقلاب علمی اروپا را رقم زده‌اند. البته برای بررسی صحت چنین ادعایی نیاز به مطالعات گسترده‌ای است، اما حداقل بدانیم افرادی مانند امام محمد غزالی نمی‌توانستند عامل افول علم در دوران اسلامی باشند.» 
 
عسل اخویان طهرانی - دانش / روزنامه جام جم
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها