هر چند چالش میان پلتفرمهای آنلاین و دولتها سابقه طولانی دارد و حتی آمریکا هم که زادگاه بخش عمده این دست سرویسدهندگان فضای مجازی است و ظاهرا بهصورت قانونی از آزادی بیان در آنها حمایت میکند، قبل از این نیز دچار چالشهایی در این زمینه شده و خود تاکنون شکایتهایی را علیه پلتفرمها مطرح کرده بود.
بهطور کلی با افزایش تعداد این بسترهای اینترنتی و استقبال گسترده کاربران از آنها، دغدغه قانون حاکم بر آنان پررنگتر شده، اما حالا که جدال بر سر آشوبی است که در خانه این پلتفرمها یعنی آمریکا رخ داده، عدهای باور بر دوگانه بودن عملکرد آنان در قیاس با دیگر کشورها در شرایط مشابه دارند.
همین موضوع باعث میشود نسبت حاکمیت آمریکا با این پلتفرمها و اینکه قدرت آنها در آمریکا از کجا آب میخورد و این میزان پشتیبانی از کجا تامین میشود که میتوانند مقابل بالاترین مقام سیاسی کشور بایستند و حسابش را بدون استناد به حکمی خاص مسدود کنند، پرسشهایی را در ذهن ایجاد میکند.
در نتیجه این اتفاقات همانگونه که اشاره شد برخی سیاستها و استانداردهای پلتفرمها را در حوادث مشابهی که این روزها و سالهای گذشته در کشورهای دیگر، ازجمله کشور خودمان با آن درگیر بودند، متفاوت میدانند و عدهای بر این باورند که از پس بروز این حوادث باید به افسانه دروغین بیطرفی پلتفرمها پی برد و با فهم ابعاد و نیازهای زندگی در عصر حکمرانی فضای مجازی به صورت جدیتر به لزوم تقویت پیامرسانهای داخلی پرداخت و برای رقابت در این فضا قدرتمندتر ظاهر شد.
اینجا در گفتوگو با کارشناسان و پژوهشگران حوزه فضای مجازی و روابط بینالملل، از عملکرد پلتفرمها در حوادث شش ژانویه آمریکا پرسیدیم و همچنین مناسبات قدرت، میان این بسترهای اینترنتی با حاکمیت آمریکا و نتایجی که میتوان از مجموع این رخدادها گرفت را بررسی کردیم.
پلتفرمها در آشوب چه میكنند؟
بسیاری باور دارند پلتفرمهای آمریکایی در روزهایی که آشوب و درگیری در خانه همسایه باشد، با در پیش گرفتن سیاستهایی تحت عنوان بیطرفی یا مقابله با سرکوب فضای خود را اداره میکنند، اما امروز که خشونت در خانه اتفاق افتاده است، عملکرد دیگری دارند. محدودسازی و مسدودسازی صفحات مروجان آشوب حتی صفحات ترامپ در زمانی که آنها داعیه تقلب در انتخابات آمریکا را داشتند و همچنین حذف پستها، عکسها و فیلمهای مروج خشونت و آشوب ازجمله مواردی است که اخیرا رخ داده و در این مورد میتوان به آن اشاره کرد.
قانون و چالش با پلتفرمها
در بخش ۲۳۰ قانون نزاکت ارتباطات ایالات متحده آمریکا مصوب ۱۹۹۶ که گفته میشود در راستای حفاظت از آزادیبیان تدوین شده، آمدهاست هیچ سرویس یا پلتفرم اینترنتی در قبال محتوایی که کاربران تولید میکنند مسؤولیت ندارد و مرجع صالح برای حذف یا بقای محتوای مذکور، خود پلتفرم است.
از این متن میتوان نتیجه گرفت، توییتر و فیسبوک با تعداد کثیری کاربر فعال و یوتیوب با آمار بالایی در آپلود روزانه ویدئو، هرگز مسؤولیتی در قبال محتواهای تولید شده ندارند و پلتفرمها نباید مشکلی در زمینه پاسخگویی یا هراس از قطع دسترسی داشته باشند، ولی چنین نیست و هرازگاهی گلایههایی نسبت به قانون آمریکا به گوش میرسد و امکان احضار نمایندگان این پلتفرمها در دادگاه همچنان وجود دارد! این نشان میدهد، برد این بازی همیشه یکطرفه نیست و مصداق «گهی زین به پشت و گهی به پشت به زین» را میتوان در ارتباط میان پلتفرمها و حاکمیت دید که در تغییر نتیجه بازی سیاستهای کلان نظامهای سیاسی میتواند تاثیرگذار باشد.
نگاهی به تاریخچه مناقشات میان پلتفرمها و نظامهای سیاسی نشان میدهد تقریبا همه ساختارهای سیاسی و حکمرانی دستکم یکبار با پلتفرمها دچار چالش شدند. این موضوع در آمریکا هم اتفاق افتاده اما پس از انتخابات ۲۰۱۶ شکل تازهتری یافته است.
همین اتفاق باعث میشود بسیاری عصر حاضر را عصر حکمرانی این پلتفرمها در عرصههای مختلف زندگی از جمله سیاست بدانند و بهدنبال یافتن پاسخی برای این پرسش باشند که نقش این بسترهای مجازی در ساخت پایههای نظامها در آینده چگونه خواهد بود؟
بهنظر میرسد هرچند در نظم نوین سایبری همچنان شاهد بازیگردانی پلتفرمها در عرصههای ملی، منطقهای و بینالمللی خواهیم بود، تاثیر آنان و چالششان به حاکمیت با اتفاقات اخیر آمریکا رنگ دیگری گرفته است؛ رنگی که تئوری عدم استقلال و بیطرفی آنان در مناقشات سیاسی، اعتراضها و آشوب را رد میکند و البته نشان میدهد پشت آنان به حامیان قدرتمندی گرم است.
كارشناسان چه میگویند؟
با چند کارشناس گپ زدیم و درباره عملکرد پلتفرمهای آمریکایی در اعتراضهای این کشور به جریان انتخابات پرسیدیم.
حسن میثمی، پژوهشگر رسانههای اجتماعی در مورد عملکرد پلتفرمهای پرطرفدار در جریانات اخیر آمریکا با ذکر تاریخچهای به جامجم میگوید: اگر بخواهیم از ابتدا به اتفاقاتی که در این حوزه افتاده است نگاه کنیم، این قضیه به شروع مبارزات انتخاباتی ترامپ برمیگردد. یکجورهایی با تقابل ترامپ و تیکتاک و کلا پلتفرمهای آمریکایی با پلتفرمهای چینی شروع شد. بعد از اینکه کمی جلوتر آمدیم، ترامپ مطالبی که در شبکههای اجتماعی میگذاشت و توییتهایش برچسبهایی میخورد.
ترامپ به این موضوع اعتراض کرد و توییتر را به قانون ۲۳۰ ارجاع داد که طبق آن پلتفرم مسؤول محتوا نیست. این بحثها مدام جدیتر شد تا وقتی به انتخابات آمریکا رسید و بحث تقلب در انتخابات مطرح شد.
در این زمان ترامپ و طرفدارانش مباحث مربوط به تقلب در انتخابات را منتشر میکردند و بحث تگ زدن در تمام پلتفرمها مثل توییتر، فیسبوک، اینستاگرام و حتی ردیت شروع شد.
همین تگ زدنها هم با واکنش ترامپ همراه بود و تنشها خیلی بالا گرفت تا به اتفاقات چهارشنبهشب و حمله به ساختمان کنگره رسید که بعد از آن اکانت ترامپ بسته و محدودیتهایی برای برخی در استفاده از پلتفرمها ایجاد شد.
فرشاد مهدیپور، روزنامهنگار و رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی این اتفاقات را آغاز فصل تازهای در حکمرانی فضای مجازی میداند و بیان میکند: در وضعیت کنونی با نحوه تازهای از اداره یا حکمرانی در حوزه فضای مجازی روبهرو هستیم. در واقع حکمرانی مفهومی است که معمولا به حکومت یا حاکمیت برمیگردد اما آنچه شاهدش هستیم اینکه شرکتهای چندملیتی پرقدرت میتوانند در مقاطعی با بخشی از حاکمیت درگیری داشته باشند و منافع بخش دیگری از حاکمیت را تامین کنند و درحالیکه هنوز ترامپ رئیسجمهور آمریکاست تمام صفحات و اکانتهای او را ببندند. این موضوع در سه ماه گذشته رایج بوده است یعنی از روزی که به انتخابات آمریکا نزدیک میشدیم صفحاتی از پیامهای ترامپ که میگفت در انتخابات تقلب میشود و بعد گفت تقلب شد، همچنین صفحات طرفدارانش بسته میشدند. مطالبی در اینخصوص هم با تگ مطلب حساسیتبرانگیز رد میشد. در این چند ماه با موج مواجهه توییتر و بعد فیسبوک، اینستاگرام و... با این جریانها روبهرو بودیم.
اگر به سابقه این موضوع برگردیم این پلتفرمها از پنج شش سال پیش برنامههای خود را متکی بر آن چیزی که سیاستهای رژیم آمریکا میدانستند تطبیق میدادند؛ مثلا مدتها بود محتواهای مربوط به سپاه پاسداران را بهدلیل آنکه آمریکا آن را یک مجموعه تروریستی اعلام کرده بود در صفحات اینستاگرام حذف میکردند یعنی خودشان را وفادار به آن چیزی میدانستند که حکومت آمریکا اعلام میکند و براساس مالکیتی که بر آن داشت و قدرتی که در «سیلیکونولی» میتوانست اعمال کند، اینها محدودیت اعمال میکردند.
حالا موج جدید، موجی است که این پلتفرمها بخشی از یک جریان داخلی را حمایت میکنند یعنی حامی دموکراتها در برابر جمهوریخواهان هستند.
یعنی درون یک رقابت داخلی آمریکا، طرف یک بخش را گرفتند. به نظرم این را باید سرفصل عصر جدیدی از حکمرانی شرکتها ذکر کنیم که با استفاده از پلتفرمهای بزرگ اتفاق میافتد.
مهدی خانعلیزاده، پژوهشگر روابط بینالملل درباره تشریح عملکرد پلتفرمها در هنگامه خشونت و آشوب به جامجم میگوید: اساس شکلگیری رسانههای اجتماعی بهعنوان ابزاری در مدیریت جامعه در داخل و سیاست خارجی بوده است. پلتفرمها هم به همین منظور توسط آنها طراحیشده است. بنابراین میبینیم کتاب معروفی باعنوان شبکههای خشم و امید بعد از ماجرای بیداری اسلامی منتشر شد که از آنها بهعنوان ابزار راه برنده در حوزه سیاست خارجی نام برد و خیلی تقدیر و تقدیس شدند. گفتند ما یکسری انقلاب در قرن ۲۱ داریم که توسط کاربری در فیسبوک یا توییتر دارد انجام میشود. اما این ماجرا دو سر داشت و الان دارد سر دومش را نشان میدهد که این به دلیل ضعف و کاسته شدن قدرت نرم آمریکاست. حالا آمریکا میبیند این ابزاری که در دستش بود و داشت کشورهای دیگر را با آن مینواخت بهجایی رسیده که دارد به خودش هم آسیب میزند. اینجاست که مفاهیم خلق میکند و مفهومی مثل امنیت ملی را وسط میگذارد و طبق آن رفتار میکند.
فرمان دست كیست؟
با بروز این حوادث و بسته شدن حسابهای کاربری ترامپ در چند پلتفرم مشهور، بسیاری درباره شناسایی منشأ قدرت پلتفرمها در جامعه آمریکا و نسبت آنها با حاکمیت آمریکا صحبت میکنند. نظر کارشناسانی که با آنها گفتوگو داشتیم بر این است که بحث قدرت و نسبت حاکمیت را میتوان در چند محور دستهبندی کرد.
شاید قدرتی دیگر
میثمی در این مورد از قدرتی فراتر ریاست جمهوری نام میبرد و بیان میکند: مجموع همه این اتفاقهایی که افتاد بحث مالکیت و همچنین حاکمیت پلتفرمهای آمریکایی را در خود آمریکا نشان داد. نکته اول اینکه آنها بحث مقدسی بهنام امنیت ملی دارند که هر چه ازلحاظ رسانهای و همینطور ازنظر حقیقی آن را مخدوش کنند، تمام توانشان را برای بازگرداندنش میگذارند. نکته دومی که در این میان مطرح میشود اینکه هیچ دادگاه صالحهای و هیچ قانونی صادر نشد که ترامپ را بهعنوان رئیسجمهوری، محدود کند. خود مسؤولان پلتفرمها که یکی از آنها مارک زاکربرگ است که فیسبوک، اینستاگرام و... دارد و بخش دیگر هم توییتر است، شروع به ایجاد محدودیت و حذف کردند. اگر بیانیه زاکربرگ یا توضیحات توییتر را نگاه کنید در هیچکدام گفته نشده که بر اساس بند فلان قانون یا رأی دادگاه این کار صورت میگیرد. زاکربرگ بهصراحت میگوید من تشخیص دادم این موارد امنیت ملی ما را خدشهدار میکند و برای همین دو هفته حساب ترامپ را میبندم. این نشان میدهد قدرتی در فضای سیاسی آمریکا رایج و حاکم است و آن قدرت احتمالا خیلی به دموکراتها و جریانات آنها نزدیک است که هر وقت بخواهند به نفعشان از آن استفاده میکنند. ریشههای این موضوع بیشتر سیاسی است و شاید یک آمریکاشناس بهتر بتواند در این مورد اظهارنظر کند ولی گویا نظام آمریکا مقامی بالاتر از ریاست جمهوری دارد، این در صورتی است که در ظاهر ندارد و اگر سیستم سیاسی آمریکا را نگاه کنید مقام بالاتری تعریفنشده است، ولی با شواهد زیادی میشود گفت قدرت بالاتری هست و این موارد را مدیریت میکند. آنچه من بهعنوان پژوهشگر حوزه رسانههای اجتماعی دراتفاقات اخیر میبینم این است که هیچکدام از مدیران پلتفرمها را به قانون ارجاع ندادند، فقط به قانون داخلی خود استناد کردند.
یک انتقاد: عدم استناد به قانون و حکم دادگاه در خصوص برخورد با عملکرد معترضان و ترامپ در فضای مجازی، موضوعی است که مورد انتقاد برخی قرار گرفته و عدهای را هم متعجب کرده است. میثمی دراینباره میگوید: بسیاری از این پلتفرمها حسابهای کاربری خیلی از طرفداران ترامپ را در این چند روز بسته و خیلی از محتواها را پاککرده است به همین علت تعداد زیادی انتقاد کردند که به چه حقی این کار انجامشده است؟ یادم هست جک دورسی، مدیر توییتر را به کنگره یا سنا احضار کردند و یک سناتور از او پرسش کرد مگر شما مسؤول تشخیص تقلب در انتخابات آمریکا هستید و او بیان میکند نه. در جواب میگوید پس چرا توییتهای ترامپ را تگ میزدید؟ دورسی پاسخ میدهد ما به هفت رسانه رسمی که مجوز انتشار اطلاعات انتخابات را داشتند ارجاع میدادیم. اما در مقابلش میگویند شما در واقع در این زمینه جهتگیری میکردید. این نشان میدهد نقدها خیلی جدی است و چنین بحثها و چالشهایی در آنجا هم مطرح است و حتما باعث اتفاقات جدیدی میشود. مثلا مدتی است مباحث جدیدی مثل اینکه شبکه اجتماعی بینالمللی معنا ندارد و بسیاری از سیاستمداران دنیا احساس خطر میکنند که نکند در یکی از انتخابات ما، مدیران فیسبوک و توییتر بخواهند گربهرقصانی کنند، نتیجه انتخابات را تغییر دهند یا حساب کاربری کاندیداها را حذف کنند، مطرح میشود. این بحثها نشان میهد اگر این پلتفرمها نتوانند به نیازهایی که در جامعه ایجاد میشود پاسخ دهند حتما وجههشان آسیب میبیند و شاهد پدیدههای جدیدی خواهیم بود و شبکههای اجتماعی محلی رایج میشود و شبکههای اجتماعی کوچک قشری، تخصصی و جغرافیایی جای شبکههای اجتماعی بزرگ آرام آرام رشد میکند. البته اینها فرضیه است ولی فکر میکنم اتفاق بیفتد.
مالکیت و سرمایه انسانی، برگ برنده پلتفرمها
به باور مهدیپور مالکیت، اصلیترین منشأ قدرت است. او ادامه میدهد: در تمام امور جاری زندگی روزمره هم میتوان این را دید. وقتی شما توانایی این را داری که مالکیت بهدست بیاوری، به یکی از منابع اصلی قدرت دست پیدا کردی. منبع دوم قدرت، تعداد عضو، کاربر و تواناییای است که از داده بهدست میآوردند. داده و کاربر، سرمایه هستند و آنها توانستند در فرآیندی تقریبا دو دههای این سرمایه را درون بورس ببرند و آن را تبدیل به مابهازای واقعی مالی و سرمایه اقتصادی روشن و واضح کنند. وقتی سرمایه منابع انسانی کنار مالکیت قرار میگیرد دو تا از ابزارهای مهم اعمال قدرت بهدست میآید. هرچقدر تعداد اینها افزایش پیدا میکند، قدرت بیشتر میشود. جایی مثل فیسبوک یک و نیم میلیارد نفر کاربر دارد، حالا هرچقدر از آنها جعلی و ربات هم باشند باز عدد قابلتوجهی است. این فضا به اعتبار آن عددی که دارد توانایی اعمال قدرت دارد. مالکیت سوم، بهمعنای آن است که توانستند با استفاده از این دو تا خودشان را هژمون کنند، غلبه داشته باشند و دیگر رقبا را حذف کنند. مثلا گوشی بلکبری از بازار گوشی تلفن همراه حذف شده است، برای فیسبوک و اینها هم رقبایی وجود داشته است ولی آنها در این سالها با استفاده از ابزار مالکیت، مالکیتهای سلسلهای را هم دریافت کردند. برای نمونه تعدادی سامانه مثل آمازون، گوگل، اپل و... را خریدند و در چرخه زنجیره ارزش خود جای دادند تا سلسله توزیع، تولید و مصرف را بتوانند دست خود بگیرند. بعضی از اینها مثل آمازون توانایی اینکه فضای ابری ایجاد کنند و بفروشند را هم دارند و در خیلی از کشورهای دنیا مثل روسیه یا کشورهای اروپایی، فضای ابری پشتوانه پلتفرمهای داخلیشان را هم از آمازون میگیرند. بنابراین زنجیره ارزش کاملی را در مرحله توزیع، تولید و مصرف فراهم کردند که با اتکا به تعداد کاربران بالا و مالکیت بتوانند اعمال قدرت را بهراحتی انجام دهند.
نسبت با حاکمیت: نسبت پلتفرمها با حاکمیت آمریکا موضوع دیگری است که مهدیپور درباره آن بیان میکند: به لحاظ فیزیکی بیشتر این پلتفرمها در داخل کشور آمریکا قرار دارد و بخش زیادی از آنها دفاترشان در سیلیکونولی است و ثبت سفارشاتشان آنجا صورت میگیرد، شرکتهایشان آنجا ثبت شدند و حسابهای بانکی آنجاست. ماجرای الان را درنظر نگیرید، ۱۰ سال پیش وقتی افبیآی از گوگل سوال میکرد و اطلاعاتشان را میخواست، گوگل و جیمیل اطلاعات فلان فرد را کاملا در اختیارش میگذاشتند. یعنی اولین کشوری که توانست در دنیا این اطلاعات را دریافت کند آمریکا بود، بعد از آن برزیل و کشورهای دیگر. ما هیچوقت نمیتوانیم اطلاعاتی از گوگل یا جیمیل درباره یک پست الکترونیکی مخرب یا تروریستی دریافت کنیم اما افبیآی میتوانست. سالهاست این ماجرا بهدلیل تسلطی که آنها دارند، وجود دارد. حتی در مواردی زاکربرگ به جلسه استیناف مجلس صدا زده میشود تا پاسخگوی برخی مسائل باشد یا مدیر اجرایی گوگل به جلسه جی۸ دعوت میشود و راجعبه مسائل مهم حکمرانی جهانی با او مشورت میشود. درواقع اینها یک نسبت کاملا حاکمیتی دارند. اطلاعات ما راجعبه پشتصحنه اینها کمی محدود است. در گذشتهها چامسکی در کتاب فیلترهای خبری یا سمپسون در کتاب ارتباطات و جنگ روانی اشاره میکند پشتصحنه اینها عمدتا سرویسهای امنیتی مثل سیآیای، پنتاگون و سناتورهای قدیمی و ژنرالهای ارتشی هستند. نوع سرمایهگذاریها را چامسکی توضیح میدهد، البته اطلاعات متعلق به سه دهه قبلتر است و قطعا الان این موضوع توسعه پیدا کرده است.
سیاستهای دوگانه
عدهای اتفاقات اخیر آمریکا را بزنگاهی برای بروز استانداردهای دوگانه پلتفرمها و تفاوت عملکرد آنان در حوادث آمریکا و سایر کشورها ازجمله ایران میدانند.
میثمی در این مورد بیان میکند: این استانداردهای دوگانه از خیلی قدیم وجود دارد. مثلا در انقلاب رنگی اوکراین، فیسبوک عملا در جریان انتخابات این کشور دخالت میکرد. بعدش در انتخابات سال ۸۸ تاثیر توییتر کمتر بود، ولی دستور مستقیم هیلاری کلینتون را در این مورد داریم که جلوی محدود شدن توییتر بهخاطر تعمیرات را گرفت بهخاطر اینکه میگفت معترضان در تهران نیاز به تو دارند. مثلا بسیاری حذف تصویر دختر کشته شده و انتشار تصویر ندا آقاسلطان را مثال میزنند. من همچنین چند تصویر مثل این چه در مصر و چه در شلوغیهای ۲۰۱۱ لندن به ذهنم میآید. در اتفاقات این شکلی جایی پلتفرمها وارد شدند که منافع آمریکا تامین شود، یعنی همان امنیت ملی که به آن اشاره کردم. خیلیها معتقدند فیسبوک انقلاب مصر را منحرف کرد و آن را از دست اسلامخواهان واقعی درآورد. اگر حوادث اخیر را نگاهی کنید برخوردهای سلبی که شبکههای اجتماعی آمریکایی مثل توییتر، فسبوک و اینستاگرام با جریان محور مقاومت دارند و بهصورت مشخص سردار سلیمانی دارند همه اینها اعمال حاکمیت است و دارد براساس استانداردهای خودش برخورد میکند. اگر استانداردهایشان چنین است، اما در مقابل میبینیم جیشالعدل زمانی که عملیات تروریستی انجام میداد در توییتر اکانت داشت. این را به چشم خودم دیدم موقعی که عملیات تروریستی داشت، ویدئوی آن را در توییتر و یوتیوب آپلود میکرد، وایرال میشد، جزو تاپپستهای آن روز میآمد و هیچ اتفاقی نمیافتاد. آنقدر از این استانداردهای دوگانه زیاد است که همه کنشگران و ناظران شاخکهایشان حساس میشود و میگویند این استانداردها کجا نوشته میشود؟! چرا براساس قوانین داخلی آمریکا و به نفع این کشور است؟ این کار یک پلتفرم را از بیطرفی درمیآورد. در ساحت نظر دو بحث است. یک عده میگویند پلتفرم بیطرف و نوعی استخوانبندی است که کاربران به آن جهت میدهند، ولی این اتفاقات کاملا این نظریه را منسوخ میکند. چون دستکم میبینیم الان پلتفرمهای آمریکایی جهت دارند و این جهت کاملا در راستا و پیادهکننده منافع آمریکاست.
مهدیپور هم در این مورد میگوید: لازم نیست برای یافتن این دوگانگی به گذشته تاریخی و ۱۲ - ۱۰ سال پیش رجوع کنیم. برای انتخابات ونزوئلا که دو سه ماه پیش برگزار شد خلاف این عمل کردند. همین پنج شش ماه پیش درباره بلاروس همین رفتار را کردند. درواقع اینها براساس منافع آمریکا حرکت میکنند. الان تجربهشان زیاد شده است و اطلاع دارند دموکراتها پیروز انتخابات هستند و در طرف یکی جریانهای انتخابات ایستادند. تصمیمگیریها کاملا سیاسی است و براساس منافع مشخص و روشنی صورت میگیرد. اگر اعتراضی میشود دو مبنا دارد: یکی اینکه امر پوشالی و افسانهای به اسم بیطرفی پلتفرمها داریم که این اتفاقات نشان میدهد منتفی است. دوم اینکه چیزی بهعنوان آزادی بیان مطلق که برای کشورهایی مثل ما تجویز میکنند، وجود خارجی ندارد. بیش از اینکه این موارد مبانی نظری روشنی داشته باشد، پروژههایی تبلیغاتی و امنیتی است که در کشورهایی مثل ما تکرار میشود.
خانعلیزاده، اما نظری متفاوتتر دارد و این استانداردها را یگانه میخواند و بیان میکند: اتفاقا استانداردها دوگانه نیست. این شبکهها قرار است امنیت ملی و از آن کلانتر منافع آمریکا را تامین کند. وقتی دارد علیه ایران یا کشور دیگری استفاده میشود، خیلی هم خوب است، اما وقتی میآید علیه منافع آمریکا عمل میکند، بسته میشود. اتفاقا نباید گفت رویکرد دوگانهای دارد، باید گفت رویکردشان واحد است. مدام میگویند این پلتفرمها خصوصی هستند و تحت مجوزهای ویژه کار میکنند، این در حالی است که مالک شرکت فیسبوک در یکی دو سال اخیر بالای ۱۰ بار به کنگره آمریکا احضار و از او سؤال شده است.
او در مورد آنچه برخی سیاست دوگانه این کشور در مورد بازنمایی کشتهشدگان این حوادث میدانند، میگوید: این سیاست رسانهای است. اساسا الان قدرت اصلی آمریکا در سیاست خارجی، رسانهاش است. آنچه ما در ۳۰-۲۰ سال اخیر دیدیم این است که آمریکا در حال خونریزی و کشورگشایی است، اما این کشور همچنان رئیسجمهوریاش میتواند مدعی شود برای گسترش صلح و دموکراسی به فلان کشور حمله کردیم و مورد پذیرش واقع شود. این دروغ و فضای توهمی است که رسانهها ایجاد میکنند. به عنوان همین ماجرای مشکل آب غیزانیه در رسانههای خارجی تبدیل به یک مشکل عجیب و غریب شد، درحالیکه مخاطبان با یک جستوجوی ساده در اینترنت میبینند شهر فلینت آمریکا صدسال است مشکل آب دارد و نمادش یک تانکر آب است. مثالی که این روزها دربارهاش بحث میشود، یعنی کشتهشدن یک خانم، یعنی همان اشلی بابیت در تظاهراتی که علیه امنیتملی است در آنجا به این شکل تصویر شده که عادی است و اشکالی ندارد، اما وقتی این موضوع در جای دیگر اتفاق میافتد آن را برای مخاطب فارسی زبان تبدیل به یک بحران میکند.
زندگی در عصر مجازی
بررسی این اتفاقات و نگاه تاریخی و تقابل رویکرد و عملکرد آمریکا در حوادث داخلی آن نسبت به اعتراضهایی که در دیگر کشورها رخ میهد، عدهای را واداشته است تا بازنگری دوبارهای درباره اهمیت فهم عصر حکمرانی فضای مجازی داشتهباشند و برخی نیز از لزوم شبکه ملی اطلاعات، گسترش پیام رسانههای داخلی و اهمیت رگلاتوری میگویند.
میثمی دراینباره بیان میکند: برای ما چند درس وجود دارد که بحث درباره آن خیلی مفصل است، ولی اگر بخواهم تیتروار بگویم یکی بحث حکمرانی داخلی خودمان است. ما الان در کشور کلی پلتفرم ایرانی داریم که خوب آن را قاعدهگذاری نکردیم، قاعدهها درست اجرایی نمیشود و نهاد بالادستی قانونگذار و ناظر بر این پلتفرمها نداریم. این موارد زنگ خطر را به صدا در میآورد که نیاز است در این زمینه بهصورت جدی ورود پیدا کنیم. یکی هم نسبت ما با پلتفرمهای خارجی است. این پلتفرمها میتواند هندی، برزیلی، آمریکایی و... باشد. یعنی برقراری نسبت حاکمیت ایران با پلتفرمی که مبداش آنجاست حتما یکی از موارد مهم است. مثلا فرض کنید در انتخابات سال آینده خدای نکرده مشابه این اتفاقات در ایران بیفتد و توییتر اقدام به حذف حساب کاربری یکی از نامزدهای ما کند، ما با یک دخالت فاحش طرف میشویم، اما نمیتوانیم هیچ کاری دربارهاش کنیم چون تا به حال به این موضوع فکر نکردیم و قانون در این مورد سکوت کردهاست. نهایت کاری که بتوانیم انجام دهیم فیلتر کردن آن است که باز هم تاثیری ندارد. در این زمینه در فرصت کمی که داریم باید قانونگذاری شود و در ساحت نظری دربارهاش بحث کنیم و افکار عمومی نسبت به این موضوع آگاه شوند. همه اینها به کم کردن آسیبها کمک میکند. در این زمینه سیاستهای مختلفی وجود دارد که حکمران میتواند در چنته داشتهباشد و این موضوع را حلوفصل کند؛ گاهی نیاز به مذاکره، گاهی تعیین تعرفه ترجیحی و گاهی مشخص کردن نسبت و یارانه دادن به پلتفرم ایرانی یا جایگزین کردن است.
مهدیپور هم میگوید: نکته مهم این است که ما هیچ نوع توانایی از جنس تواناییهایی که آمریکاییها در پلتفرمهای خود میتوانند اعمال کنند، در داخل کشور نداریم. بخش طنز ماجرا هم این است که خیلیها در ایران تصور میکنند در فیلترینگ بسیار بالایی حضور دارند و این کاملا خلاف واقع است. اعمال حاکمیت و اعمال حکمرانی مجازی در ایران با آن چیزی که آمریکاییها میتوانند و انجام میدهند، هیچ نوع شباهتی ندارد. اگر بخواهیم وارد این افق شویم و در این راستا حرکت کنیم، ابتدا باید مساله مالکیتمان را حل کنیم. دوم به اعتبار یوزرهای خودمان باورمند حرکت کنیم. مثلا وقتی شما پهنای باند یک سرویس خارجی را در کشور در شرایطی که مجبوری برای آن دلار بدهی و ارز از کشور خارج کنی و هزینههایی دو یا سه برابر حالت عادی میکنی، در واقع داری در این موضوع به کاربر داخلی خود بیاعتنایی و او را تضعیف میکنی. هر زمان ما بتوانیم مالکیت را به دست بیاوریم و سرمایه کاربر خود را جدیتر در نظر بگیریم، آن موقع میتوانیم درباره حکمرانی جدیتر مجازی در کشور حرف بزنیم.
او در ادامه، درباره اهمیت شبکه ملی اطلاعات در چنین شرایطی بیان میکند: همان چیزی که به عنوان اینترنت داریم الان استفاده میکنیم اینترنت آمریکاست. درواقع داریم شبکه ملی اطلاعات آمریکا را که پنتاگون آن را بهوجود آورده و توسعه جهانی پیدا کردهاست، بهعنوان اینترنت و شبکه تارنمای جهانی مصرف می کنیم.
اگر بتوانیم این موضوع را حل کنیم، روشن است که ما در داشتن یک اینترنت ملی که بتواند خدمات اینترنت را به صورت ارزانتر و پایدارتر در اختیار مصرفکننده قرار دهد یک ضرورتی است که ما ۱۰ سال از آن عقب افتادیم. اینها افق آینده ما نیست، افق گذشتهمان است. از برنامهمان در حوزه فضای مجازی خیلی عقب ماندیم و هر لحظه تاخیر بیشتری در این موضوعات صورت میگیرد، داریم ضرر میکنیم. نمونهاش را آبانماه سال گذشته دیدیم. در مقطعی که کشور مجبور شد به خاطر مسائل امنیتی البته با بیمبالاتی دستگاههای مربوط در رعایت پروتکلهای مرتبط، اینترنت را قطع کند به یکباره چه ضربه سنگینی به کل پلتفرمهای داخلی وارد شد. در حالی که بسیاری از آنها داخل کشور هستند و میتوانستند تراکنشهایشان را حفظ کنند و مردم بتوانند به خدمات متعارف آنها دسترسی داشته باشند. این نشان میدهد چقدر از اجرای شبکه ملی اطلاعات عقب ماندیم.
خانعلیزاده با نگاهی متفاوتتر بیان میکند: اگر نخواهم کلیشهای صحبت کنم باید بگویم ما داریم ماجرا را از صفحه دوم میخوانیم. یعنی میگوییم آمریکاییها عامل این پلتفرمها هستند، پس آنها را تعطیل کنیم و برای خودمان را بیاوریم. این موضوع بستر و زمین بازی لازم دارد. جالب است ما نگاه نمیکنیم همین اینترنتی هم که میخواهیم شبکه اجتماعی داخلیمان را روی آن بنا کنیم، متعلق به ما نیست. ضمن اینکه تجربه مدیریتی ما نشان داده است در این حوزه هوشمندانه عمل نمیکنیم، یعنی آنقدر نظرهای مقطعی و لحظهای وجود دارد که باعث میشود کاربر اعتماد نکند. فیسبوک، توییتر و اینستاگرام میآیند در ۹۹۹ مقطع اجازه بیان و برخی قانونشکنیها را میدهند تا در جایی که مساله امنیت ملی است، این فضا را بشکنند و صفحاتی را ببندند. اینجا چه میکنیم؟ برای اینکه فلان مدیر یک شبکه اجتماعی را دارد، یک سیاستی در قبال آن دارد و وقتی مدیر عوض میشود، جور دیگری پیش میرود. من این موضوع را فراتر از فیلتر کردن و شبکه اجتماعی داخلی میبینم. ما هنوز اهمیت فضای مجازی را فهم نکردیم و نمیدانیم این مساله، مساله امنیت ملی است و باید دربارهاش طراحی داشته باشیم. این را تبدیل به شعار انتخاباتی کردیم. یکی با شعار فیلتر کردن میآید و دیگری با شعار رفع فیلتر رای میآورد. یعنی به دعوای مبتذل سیاسی بدل شده است.
تعدادی هستند که این موضوع را نظیر خانعلیزاده، فراتر از پیامرسانهای داخلی میدانند، اما موضوع اهمیت شبکه ملی اطلاعات را مطرح میکنند. خانعلیزاده میگوید: قطعا باید باشد، اما همین الان شما با ۱۰ نفر از متخصصان سیاسی این حوزه صحبت کنید، ۱۰ تعریف متفاوت از شبکه ملی اطلاعات ارائه میدهند. آیا منظور ما از شبکه ملی اطلاعات این است که وقتی از یک نماینده مجلس انتقاد کردم، اطلاعاتم در اختیارشان قرار بگیرد و با من برخورد کنند؟ آیا منظورمان این است؟ یا خیر. من باید اطلاع داشته باشم میتوانم چنین فعالیتهای سیاسی برای پیشبرد اهداف کشورم داشته باشم که زمان شورش به سیاستمداران کشورم اعتماد کنم تا از این ابزار برای جلوگیری از آن استفاده کنند.
او همچنین درباره اهمیت رگولاتوری که برخی در این زمینه مطرح میکنند، میگوید: ما در ایران، ماجرای اینترنت را فقط فنی میبینیم و این اشتباه است. اینترنت اصلا فنی است. اینترنت یک مساله سیاسی و منافع ملی است. بنابراین اختیارش نباید دست وزارت ارتباطات به عنوان یک نهاد فنی باشد. ما که مشکل افزایش و کاهش سرعت نداریم. مشکل ما استفاده از این بستر برای امنیت خودمان است. فضای سیاسی را کنار بگذاریم. الان اطلاعات بانکی ما در اختیار همه میتواند باشد. یکی از عوامل پیروزی ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ همین دادههای کلانی بود که شبکههای اجتماعی در اختیارش گذاشته بودند که بحث مفصلی است. مثلا همین که نرمافزارهای گرفتن ماشین آنلاین، دادههای من و شما را داشته باشد که محله، خانه و کار من را بداند در خوشبینانهترین حالت میتواند تبلیغات مرتبط با این مسیری که من طی میکنم را به من ارائه دهد. پس داده، دیگر فنی نیست، بلکه مرتبط با امنیت ملی است. برخی دوستان سعی میکنند حداقلترین معنا را از این ماجرا برداشت کنند. بههرحال نامش را رگولاتوری یا مدیریت بگذاریم، باید دانست مساله فضای مجازی و شبکههای اجتماعی مهندسی نیست، بلکه یک مساله مدیریتی و حاکمیتی است.
نوشین مجلسی - رسانه / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد