عدهای از مشکلات و سختیهای سال کهنه آنقدر به تنگ آمدهاند که ورد زبانشان در روزهای آخر این جمله بود: «بری دیگه بر نگردی!» و عدهای دیگر آنچنان سرمست آمدن بهارند که نغمه زبانشان این شعر است: «آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقصآ...».
«آقاجان» اما مثل هر سال نه خوشحال است و نه ناراحت. کلا سیستم وجودیاش همین است. همیشه در حالت تعادل قرار دارد. امسال هم مطابق گذشته هر کاری که برای عید و سال جدید می کند اعم از خرید پوشاک، مواد غذایی و ماهی و گل شب عید؛ در سـه سهم انجام میدهد. یک سهم برای خودش، یک ســهم برای بچههایش و یک سهم هم برای نیازمندان.
راســتش را بخواهید تا به حال نیامده عیدی که غیر از این را از آقاجان دیده باشم.
آقاجان، پدر مادرم است.
او عاشق حافظ و سعدی و شاهنامه و عطار و صائب است و تمام تلاشش را میکند تا ما نیز عاشق شویم. آن هم عاشق کلمات که البته از وقتی کرونا آمد، آقاجان هم فعالیتش را در جهت آشنایی بیشتر ما با کلمات افزایش داد.
مثلا از پارسال گفت: «هر کدامتان هر غزلی از حافظ را که حفظ کنید ۱۰ تومان هدیه پیش من دارید.» ضمن اینکه در ایام عید پارسال یک مجموعه کتاب از داستانهای منطق الطیر عطار به زبان ساده را برایمان هر شب به صورت تماس تصویری میخواند.
امسال اما آقاجان به سفارش آقای افراسیابی و کمک من مجموعه کتابهای «هامی و کامی» از نادر ابراهیمی را قصد دارد برایمان بخواند. وقتی آقاجان به آقای افراسیابی زنگ زده بود تا مشورت بگیرد من هم تلفن را گذاشته بودم روی بلندگو تا صدایشان را بشنوم.
آقای افراسیابی میگفت: «این کتابها بازنویسی مجموعه تلویزیونی جذاب و ماندگار «سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن» به نویسندگی و کارگردانی نادر ابراهیمی است.داستان دو پسر نوجوان یازده ساله به نامهای همایون و کامبیز است که در یک طرح پژوهشی با گذراندن هفتخوان رستم از سوی تیم انتخاب میشوند. این پسرها قرار است که دو سال به دور از خانوادههایشان زندگی کنند، سفر بروند، جستوجو کنند و خلاصه یک زندگی کاملا آزادانهای داشته باشند.همایون و کامبیز به مرور تبدیل به هامی و کامی میشوند و طی سفرهای مختلف به شهرهای ایران تجربههای فراوانی را کسب می کنند.»
همین طور که آقای افراسیابی این جملات را به صورت کتابی در گوش آقاجان نجوا میکرد، برق شادی و انتخاب صحیح را در چشمان آقاجان به وضوح میتوانستم ببینم. شادی چشمان آقاجان همیشه انگار یک حرارتی دارد. ته دل آدم را گرم می کند.
برای من که حرارت چشم های آقاجان درست مثل آفتاب دلفریب پاییزی داشت در عمق جانم رسوخ میکرد با صدای آقاجان به هوش آمدم: «کمال جان! آقای افراسیابی گفت کتاب «هامی و کامی» را انتشارات شهر قلم منتشر کرده ببین به صورت اینترنتی سفارش کتاب دارند یا فکر دیگری باید بکنیم؟»
خلاصه سرتان را درد نیاورم کتاب شب عید ما جور شد و من که کبوتر جلد خانه آقاجان هستم حالا کتاب را گرفتهام دستم و دارم بر اساس آموختههای آقای افراسیابی بررسیاش میکنم.
به لحاظ زیبایی بصری و تصویرگری از نمره ۱۰ میتوان با ارفاق نمره هشت را به آن داد. از نظر روانی متن و گیرا بودنش نیز که حرف ندارد چرا که به قول آقاجان: «قلم، قلم نادر ابراهیمی است.» تنها یک اشکال وارده به این کتاب به نظر من، غلبه تصویر بر متن در هر جلد از کتاب است و اینکه می شد تعداد جلدهای کتاب را خیلی کمتر و به صرفه تر از این به نشر رساند.
حالا بگذارید تا قسمتی از کتاب را به عنوان عیدی برایتان بنویسم: «کامبیز این پا و آن پا کرد و گفت: «می شود من فردا نروم مدرسه؟»
چرا بابا؟ مریضی؟ سرماخوردی؟ تب داری؟
نه، همین جوری.
همین جوری که نمی شود باباجان. باید دلیلی داشته باشی.
کامبیزگفت: «دارم بابا.خواهش می کنم اجازه بده فردا نروم مدرسه!»
نادری گفت: «اگر فقط یک دلیل خوب و درست داشته باشی، حرفت را قبول می کنم.»
کامبیز لبخندی زد و گفت: «قبول. اول این که حوصله ندارم بروم مدرسه. دوم اینکه فردا صبح حساب داریم و ورزش. چون هوا سرد است جای وزرش و برف بازی به زور ما را می نشانند توی اتاق، مشق بنویسیم. سوم اینکه یک کتاب از کتابخانهمان گرفتهام که خیلی قشنگ ست اگر امشب بخواهم بخوانمش باید خیلی بیدار بمانم. آنوقت صبح زود نمیتوانم بلند شوم. دلیل چهارم این که فردا تلویزیون فوتبال نشان میدهد. اگر بروم مدرسه نمیرسم ببینم. پنجم اینکه اکبر، همین اکبر همسایهمان هم قرار شده همین حرفها را به مامان باباش بزنه و فردا دو تایی با هم یک بابابرفی بزرگ درست کنیم.»
از حرفهای کامبیز خندهام می گیرد و می بینم که چقدر شخصیتهایمان نزدیک به هم است.
امیدوارم شما هم این کتاب را در سال جدید بخوانید و از خواندنش لذت ببرید.
راستی عیدتان هم مبارک.
نجمه نیلی پور - روزنامه نگار / روزنامه جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: