گزارش میدانی از روستاهای خوزستان که این روزها از همیشه تشنه‌تر هستند

جویندگان آب

خورشید در حال غروب است و خون به آسمان شتك زده است، جاده گسترده شده در بیابان و نخل‏ها سر بالا كرده‏اند به سمت غروب خورشید. از ته جاده، مردها و زن‎هایی، دبه به دست، با نگاه‏هایی خسته، با قدم‏هایی سنگین و خسته راه می‌روند.
کد خبر: ۱۳۲۵۲۶۹

این تصویر این روزهای بسیاری از شهرهای خوزستان است كه اگر‌ حدود 40 سال آن را به عقب برگردانیم، خانواده‌هایی را می‌بینیم كه بقچه و چمدان در دست، كنار جاده از شهری كه آسمانش را دود و آتش گرفته است، دور می‎شوند.

تصویر هر دو، از بحران می‏ گوید. بحران چند سال پیش جنگ تحمیلی بود اما بحران این روزهای ساكنان جنوب كشور تغییر اقلیم و سوء‌مدیریت است.

مسائلی كه زندگی را به كام مردم خوزستان مانند 40 سال پیش تلخ كرده است اما لازم به یادآوری است كه این فقط مردم خوزستان نیستند كه این روزها با بحران آب رو‌به‌رو هستند. بیشتر استان‌های كشور شرایط مشابهی دارند؛ از سیستان و بلوچستان در جنوب‌شرق گرفته تا گلستان در شمال‌شرق كشور.

این روزها در محلات كمتر برخوردار بیشتر شهرهای كشور، افراد دبه به‌دستی را می‌توان دید كه برای تامین یكی از ابتدایی‌ترین نیازهای‌شان چشم‌انتظار تانكرهای آب نشسته‌اند؛چشم‌انتظاری‌ای كه قطع برق و افزایش دمای هوا، آن را سخت‌تر از گذشته كرده است.

آب، لیتری 1000 تومان

از بزرگراه شهید بهبهانی می‏ شود شهر اهواز را دید. از اینجا ساختمان‎های بلند و کوتاه اهواز دیده می‏شود. بعد اما سر که می‌چرخانیم،بافت قدیمی و روستایی با خانه‎های کوتاه و آجری و نخل‏هایی که از دیوار خانه‎ها به بیرون سرک کشیده ،خود را نشان می‏دهد.

اینجا کوت‏ عبدا... یا شهرستان کارون است، منطقه‌ای در شرق و حاشیه اهواز‌. آسفالت خیابان‌ها خراب است و فاضلاب، جوی‎های آب و سطح خیابان را پوشانده. سگ‏ها‌ از گرمای شدید بیشتر مواقع یکجا خوابیده‌اند و بعضی وقت‌ها هم در جوی‏ها می‏خوابند و گاهی هم سر می‏کنند درون کیسه‎های زباله‏ای که در ‌اطراف ‌رهاشده است. زن‎ها و مردها، نشسته‏ اند کنار حیاط خانه به انتظار.

از دلیل انتظار که می‎پرسیم، دبه‏های خالی آب را نشان می‏دهند. یکی از مردها می‏گوید: «نشسته ‏ایم منتظر تا آب فروش بیاید.»

با لهجه غلیظ جنوبی حرف می‏زند. می‏گوید هرروز چند جوان با سه‏ چرخه یا خودرو، آب را با تانکر می‏آورند به منطقه کوت عبدا... . از دلیل خرید آب که می‎پرسیم، آه از نهادش بلند می‏شود. ما را به درون حیاط بزرگ خانه دوطبقه می‏برد و شیر آب گوشه حیاط را باز می‎کند. شیر آب سوت می‏زند و بعد از چند ثانیه، آب قهوه‏ای کمرنگی از شیر آب بیرون می‏ریزد. مرد لیوانی پر از آب می‏کند، آب بو می‏دهد.

بعد توضیح می‏دهد با آب‌لوله‌کشی،فقط ظرف‏ها و لباس‎های‌شان را می‏شویند یا با آن به حمام می‏روند. مرد اما ادامه می‏دهد این آب پوست دختر کوچکش را خراب کرده و بعد آستین لباس دختر کوچک چهار،پنج‌ساله‌ای را بالا می‏زند و پوست او را نشان می‏دهد. پوست ساعد دختر،سرخ است. پدر تعریف می‏کند آب کثیف لوله‏ کشی، پوست دخترش را بیمار کرده است و بعد اضافه می‏کند آب‌لوله‌کشی را نمی‌توان خورد و به ‌ همین دلیل است که روزی دو بار، سه‌چرخه آب‌فروش به منطقه آنها‎ می‏آید و به اهالی آب می‏فروشد.

مرد میانسال چند دبه‏ای را که گوشه حیاط خانه قرار دارد، نشان می‏دهد. دو دبه 10لیتری و دو دبه 20لیتری، کنار هم در سایه دیوار کوتاه نشسته ‏اند.

مرد تعریف می‏کند: «این چهار دبه‌ برای مصرف دو ، سه روز خانواده شش نفره ماست.» او که چهار فرزند دارد، توضیح می‏دهد هزینه هر بشکه 10لیتری آب 10هزار تومان است. یعنی این خانواده برای مصرف آب آشامیدنی خود هر دو، سه روز یک‌بار باید 60هزار تومان هزینه کنند. این هزینه البته به‌جز آب‌لوله‌کشی ‌ تیره‌رنگ و بدبویی است که با آن به حمام می‏روند و ظرف‏ها را می‏شویند.

او خاطره‌هایی هم دارد از اولین باری که به تهران سفرکرده و از شیر آب‌لوله‌کشی آب‌خورده بود. او می‏گوید: «تا مدت‏ها در تعجب بودم که چطور می‏توان شیر را بازکنی و آب بخوری، این واقعه برای همه دوستان و فامیل ما غریب و ناآشناست!»

مردم تشنه، زمین تشنه

بعد از اهواز، شهرستان شادگان خود را نشان می‌دهد؛ شهرستانی که دو رودخانه جراحی و کارون از دشت‌های پر نخل آن می‌گذرد. سلطانی یکی از اهالی شادگان می‌گوید هر هفته دو سه بار مخزن آبی را که تهیه کرده است پر از آب تصفیه شده می‌کند، بشکه آبی که برای خانواده سه نفره او مورد نیاز است. او هر لیتر آب را هزار تومان می‌خرد و از آب لوله‌کشی هم برای مصارف شست‌وشو استفاده می‌کند. مشکل کم‌آبی اما نه تنها در شهرستان شادگان بلکه در 250 روستای این منطقه وجود دارد. شرایط برای روستاهای اطراف بدتر است، برای حدود 35 هزار نفر جمعیتی که در روستاها زندگی می‌کنند. یکی از آن روستاها، روستای منصوره است، روستای پرجمعیتی که 7000نفر جمعیت دارد و روزانه بیش از 20 هزار بشکه نفت از پالایشگاه‌های نزدیک آن استخراج می‌شود. برای رسیدن به روستا باید از جاده خاکی و باریکی که آسفالت آن خراب است، عبور کرد. آسفالت در بخش‌هایی از جاده اصلا وجود ندارد.

اتومبیل هر چند دقیقه یکبار تکان شدید می‌خورد و درون گودالی می‌افتد. بعد اما خانه‌های آجری کوتاهی از پشت نخل‌ها پیدا می‌شود. پشت نخل‌ها نفتکش‌ها سایه انداخته‌اند. مخزن‌های آب ‌ روی سقف همه خانه‌ها جا خوش کرده است. یکی از اهالی روستا می‌گوید آب در لوله‌ها جریان ندارد و وقتی از دلیلش می‌پرسیم، شانه بالا می‌اندازد.

یک نفر دیگر توضیح می‌دهد لوله‌های آب شکسته و کسی برای تعمیر مراجعه نکرده است. به ‌ همین دلیل است که هر روز تانکرهای حمل آب به روستای آنها سرمی‌زند. دو تانکری که باید به همه هفده هجده روستای اطراف آب برساند، به همین دلیل جمعیت روستا باید در صف‌های طولانی آب بایستند تا بعد از چند ساعت انتظار زیر آفتاب جنوب، نوبت به خرید آب برسد. یکی از ریش سفیدان روستا به زبان عربی اما شکر می‌کند.

جوانی ترجمه می‌کند: «شکر می‌کند که ما هر دو روز یکبار تانکر آب داریم، اهالی روستای خزعلیه آب ندارند و از آب آلوده‌ای که به دام‌ها می‌دهند، می‌خورند.» انشعابی از رودخانه جراحی از 25کیلومتری روستا عبور می‌کند. آب رودخانه اما آلوده است.

مرد میانسالی در همهمه جمعیت می‌گوید: «مشکل کم‌آبی ما که تنها به آب آشامیدنی محدود نمی‌شود. ما در کشاورزی هم با کمبود آب مواجه هستیم.» و نخل‌هایی را نشان می‌دهد که برگ‌هایشان از کم‌آبی خشک شده‌اند.

مرد میانسال با صدای بلند و با لهجه عربی توضیح می‌دهد که آب کشاورزی از سدهای کارون یک، دو و سه، هر شش ماه یکبار، رهاسازی می‌شود و به زمین‌های کشاورزی آنها می‌رسد. او می‌گوید معضل کمبود آب نه تنها برای آب آشامیدنی که برای آب کشاورزی هم است؛ معضلی که بیش از 80 درصد کشاورز مناطق روستایی شادگان را درگیر کرده است.

روزی 2000لیتر آب می‌فروشم

لاغراندام و سیاه‌چرده است. وانت‌بارش شبیه وانت‌بارهای دیگر است، چند جایی از خودرو به دلیل تصادف رنگش ریخته است. در قسمت بار اما این تانکر آب سفیدرنگ است که بیشتر از همه به‌چشم می‌آید. نامش عباس و 30 ساله است. می‌گوید دیپلم حسابداری دارد اما دست روزگار او را به شغل آبفروشی کشانده است؛ شغلی که ده سال است از طریق آن خرج خانواده پنج نفره‌اش را می‌دهد. عباس تعریف می‌کند هر روز صبح زود، ساعت 6صبح سوار وانت‌بارش می‌شود و به‌سمت تصفیه‌خانه شهرش، شهرستان رامشیر می‌راند و از آنجا آب تصفیه‌شده می‌خرد؛ آبی که برای هر لیتر آن 800 تومان پول می‌دهد.

بعد از این‌که تانکر آبش پر شد، فرمان خودرو را می‌چرخاند به سمت روستاهای بی‌آب اطراف شهرش تا به اهالی روستا آب بفروشد. او هر لیتر آب را به روستاییان، هزار تومان می‌فروشد. این آبفروش صبح و عصر، دو بار تانکرش را پر می‌کند و هر روز هم تقریبا 2000لیتر آب به روستاییان می‌فروشد.

لوله‌های خشکیده آب

همه‌جا را خاک گرفته است؛ حتی چهره آدم‌ها را. اینجا روستای مزیبله‌سفلی است؛ روستایی از توابع شهرستان رامشیر. جایی که چهره‌ای شبیه روستاهای دیگر خوزستان دارد.

همه خانه‌های حیاط‌دار، آجری و یک‌طبقه است اما این آب‌انبارهاست که بیشتر از همه در خیابان‌های خاک‌گرفته خود را نشان می‌دهد. آب‌انبارهایی که با بتن ساخته‌شده و اغلبشان هم سرپوش ندارد.

آب در مخزن بتونی جمع شده است. یک بطری آب را که برمی‌داریم، این رنگ سفید آن است که باعث تعجب می‌شود. در هر خیابان روستا، یک مخزن ساخته‌اند؛ از همه خانه‌ها شلنگ کشیده‌اند تا آب از مخزن بردارند. درون خانه‌ها اما لوله‌کشی آب است؛ لوله‌هایی که همه خالی از آب است.

یکی از اهالی روستا می‌گوید که بعد از شیوع ویروس کرونا، آب لوله‌کشی روستا هم قطع شد؛ او داستان عجیبی از لوله‌کشی آب روستا تعریف می‌کند. از زمان جنگ‌تحمیلی که یک قرارگاه نزدیک روستا ساخته‌شد و بعد هم به دلیل این که اهالی روستا برای ساخت قرارگاه زمین در اختیارشان گذاشته بودند، فرمانده قرارگاه که از شهدای جنگ تحمیلی بود، برای روستا لوله‌کشی آب فراهم کرد.

حدود دو سال پیش اما به دلیل این که لوله‌کشی مجوز نداشت آب هم قطع شد و این آغاز مشکلات آبرسانی روستا بود. حالا هر روز در دو نوبت اهالی روستا دبه به دست دم در خانه منتظر می‌مانند تا آبفروش به روستایشان بیاید و آنها هم هر 20لیتر آب آشامیدنی را 20هزار تومان بخرند.

غم بیماری و تلف شدن دام

60 كیلومتر بعد از شهرستان هویزه، دكل‏های نفتی، دودگرفته دیده می‏شود. به دكل‎ها كه نزدیك می‏شویم، خانه‎های كوتاه خود را نشان می‌دهد. جلوتر كه می‌رویم، آنتن موبایل قطع می‏شود؛ اینجا همه چیز قطع است، درست شبیه به آبی كه قطع است و نیست.

اینجا محدوده روستاهای جفیر یك و دو است، دو روستایی كه چسبیده به هم است، روستاهایی با 120 خانواده كه منتظرند تا پروژه آبرسانی فدك به جایی برسد و آب در لوله‏های خشك روستا جریان پیدا كند. علی سیلاوی، دهیار هر دو روستاست.

او دل پری از كمبود آب دارد، كمبود اعتبار، تغییر مدیرعامل‎‏های آبفا و لوله‏های آبرسانی كه رها در دشت بدون آب و علف، منتظرند تا مسوولی تصمیمی بگیرد تا برسند به روستا و كام روستاییان را پر از آب كنند.

شركت‎های اطراف برای روستای آنها، آب رایگان می‌آورند، آب رایگان شركت‏ها، اما تصفیه نشده است. به همین دلیل است كه بسیاری از روستایی ‏ها باید برای خرید آب به شهر هویزه بروند و مسیر 60 كیلومتری را برای خرید آب طی كنند. دهیار روستا می‏گوید كه به دلیل نبود آب، بسیاری از دام‏ها جان خود را از دست داده‎اند و پیرمرد لاغراندام سیاه‌چرده‌ای را نشان می‎دهد كه سه گاو را به دلیل كمبود آب از دست داده است، این پیرمرد می‏گوید: «همه گاوهایم به خاطر كم‏آبی، لاغر و ضعیف شده‏ اند.»

گاوها تنها سرمایه‎های پیرمرد هستند و اگر سرمایه‏ اش از دست برود، هیچ منبع درآمدی نخواهد داشت. سیلاوی می‏گوید كه بسیاری از روستاییان كه توان مالی ندارند، مجبور به استفاده از آب آلوده هستند و به همین دلیل از بیماری اسهال ‌و سنگ كلیه رنج می‌برند. كمبود آب برای قاسم كه 20 گاومیش دارد، سخت شده است.

او در روستای عمه، نزدیكی تالاب هورالعظیم زندگی می‏كند. به‌دلیل مشكل حقابه تالاب هورالعظیم اما زندگی او از این رو به آن رو شده است. او هر روز، گاومیش‎هایش را به تالاب می‎برد تا در آب تالاب خنك شوند. به دلیل كمبود آب اما گاومیش‎ها با خطر مرگ دست و پنجه نرم می‏كنند. او می‏گوید كه چون گاومیش‎ها سیستم تعرق ندارند، دو بار در روز، صبح و عصر، باید در آب خود را خنك كنند، اما مگر با كم‎آبی می‌توان گاومیش‎ها را خنك كرد. در چند روز گذشته، دو گاومیش این دامدار تلف شده‌اند.

در انتظار آب

خودرو به‌سختی از جاده خاکی عبور می‌کند. 15کیلومتر بعد از غیزانیه، روستایی به نام روستای فای سیدمحمد است که ‌ آب آشامیدنی و‌ لوله‌کشی دارد. در مسیر روستای فای سیدمحمد، می‌توان لوله‌های آبی را دید که نرسیده به روستا ناپدید می‌شود. برای هفت خانواده روستا، زندگی به قبل از امسال و پیش از آن تقسیم می‌شود. به زمانی که همه ده،دوازده خانواده‌ای که آن زمان در روستا زندگی می‌کردند از چاه‌های روستا،آب استخراج می‌کردند.

سال پیش اما چاه‌های آب خشکید و بی‌آبی به همه نداشته‌های روستا، به خانه بهداشت و مدرسه‌ای که نیست، اضافه شد و به همین دلیل است که سه چهار خانواده روستا، باروبنه خود را جمع کردند و راهی ‌ غیزانیه شدند. مرتضی غرابی اما همراه چند خانواده دیگر در این روستای محروم ماندند. او می‌گوید: «بازهم خدا را شکر،بعضی مواقع تانکر شرکت‌های خصوصی، آب به روستای ما می‌فرستند.» آب‌هایی که البته رایگان است و غرابی می‌گوید به دلیل مسؤولیت اجتماعی است که شرکت‌ها به آنها آب می‌دهند. آب‌هایی که تصفیه‌شده نیست و شرکت‌ها برای ساخت‌وساز از آن استفاده می‌کنند.

او توضیح می‌دهد برخی اهالی ده از همین آب آلوده می‌خورند اما بعضی دیگر که خودرو دارند به شهر غیزانیه می‌روند و آب می‌خرند. او خود یک تانکر بزرگ 250لیتری دارد که هر 20 روز یک‌بار آن را با آب تصفیه شده پر می‌کند، تانکری که 250هزار تومان هم برای هر بار پر از آب شد، هزینه روی دست مرتضی می‌گذارد اما روستا آب لوله‌کشی دارد.

شیر را که باز می‌کنیم، هیچ آبی از آن خارج نمی‌شود و خشکیده است، درست شبیه زمین‌های خاکی ‌ تشنه اطراف روستا. مرتضی تعریف می‌کند حالا چند سالی می‌شود که طرح غدیر برای رساندن آب به روستاهای کم آب قرار است به بهره‌برداری برسد اما طرح به‌دلیل نبود بودجه، متوقف می‌شود. او می‌گوید: «فقط چهار کیلومتر لوله‌کشی نیاز است تا روستای ما به سیستم آبرسانی وصل شود.» لوله‌های آب اما رها در بیابان و زیر آفتاب شدید منتظرند تا شاید روزی به مقصد برسند.

گلستان بدون آب می‌خشکد

در استان گلستان نیز به‌نظر می‌رسد همه چیز دست‌به‌دست هم داده تا زندگی برای شهروندان سخت شود؛ دمای هوا، کم از باریدن آتش بر زمین ندارد و وضعیت آب و دسترسی مردم به آب آشامیدنی بحرانی شده است. ‌

آب خانه‌ها ساعت‌ها قطع می‌شود و داشتن برق و راه‌افتادن کولر هم دیگر برایشان خنده‌دار شده است. این شرایطی است که این روزها شهروندان برخی مناطق استان گلستان آن را تحمل می‌کنند. قطعی طولانی آب در این فصل، مردم شهر گرگان را کلافه و زندگی‌هایشان را مختل کرده است؛ آنقدر که بعضی از محله‌های این شهر مثل محله‌های کوی عرفان و شریعتی که از محله‌های کم‌بضاعت این شهر هستند به قطعی آب آشامیدنی در هفته‌های اخیر عادت کرده‌اند و زندگی‌شان را با آب‌رسانی تانکرهای آبی که در دو نوبت صبح و عصر به محل می‌آید، می‌گذرانند.

شرایط آنقدر نابسامان است که حتی به مراکز درمانی مثل بیمارستان 5آذر گرگان که در هسته‌مرکزی شهر واقع شده هم با تانکر آبرسانی می‌شود و شهرداری گرگان هم ناوگان خود را وارد میدان‌کرده و به محلات مختلف شهر با تانکر آبرسانی می‌کند.اما جمع‌شدن مردم با دبه‌های خالی در دستشان دور تانکر آب تازه‌رسیده به محل، نشانی از داشتن یک زندگی معمول و حداقلی ندارد؛ بچه‌ها با موهای پریشان، صورت‌های گرگرفته از آفتاب و دانه‌های عرقی که بر پیشانی‌شان نشسته، یک دستشان دبه آب و دست دیگرشان در دست پدر و مادرشان است و به سمت تانکرهای آب می‌روند.

کمی بزرگ‌تر از آنها، نوجوان‌هایی هستند که گرمای هوای ظهر را به جان خریده‌اند و دبه‌های خالی‌ را پر آب و آن را پشت دوچرخه‌های زنگ‌زده‌شان سوار می‌کنند و راهی خانه‌های بی‌آب‌شان می‌شوند. حیاط خانه‌هایشان به جای گل و گیاه، جایی برای نگهداری دبه‌های آب شده و دبه‌های کوچک و بزرگ، دورتادور حیاط چیده شده‌اند.

حالا وقت تعیین‌تکلیف است؛ اینکه آب کدام دبه صرف پخت غذا شود و کدام بماند برای خوردن و کدام برای شست‌وشو مصرف شود. در زندگی‌شان مشکل کم ندارند با این حال این روزها باید نبود آب و برق را نیز به مشکلات‌شان اضافه کنند.

لیلا شوقی - جامعه / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها