این کوتاهترین تعریف از طرح اطعام مهدوی است که از اولین روزهای ماه مبارک رمضان، در همه شهرهای کشور اجرایی شده است؛ طرحی که تلاش میکند در تمام طول این یک ماه، نیازمند و محرومی نباشد که دست و دلش از رسیدن لحظه اذان و خالی بودن سفره افطار خانوادهاش بلرزد.
برای همین است که اگر این روزها در کوچه پسکوچههای شهر و محلتان قدم زدید و عطر غذایی دلانگیز به مشامتان رسید، تعجب نکنید! احتمالا شما از کنار یکی از این آشپزخانهها عبور کردهاید.
بوی پیاز داغ و برنج آبکش شده، از همان ۸ و ۹ صبح اوج میگیرد؛ قرار است آنقدر جا بیفتد که طعم هیچکدام از این غذاها، از ذهن روزهداران محروم و نیازمند شهر نرود. خوبیاش این است به هماناندازه که خیر و داوطلب برای تهیه ارزاق و کمک مالی و در اختیار قرار دادن آشپزخانه برای اطعام مهدوی هست، داوطلبانی برای آشپزی هم حاضر شدهاند.
از کارمندان مراکز نیکوکاری هر شهر تا مادران و مادربزرگهایی که برای پخت غذا در ابعاد بزرگ و سنگین اعلام آمادگی میکنند؛ از چلو گوشتهایی که طعمشان خاطرهانگیز میشود تا زرشکپلو با مرغهای اعلا و حتی برنجهای ترکیبی که مثل لوبیاپلو و عدسپلو که گاهی از هرچه چلوگوشت است، بیشتر به جان و دل روزهداران میچسبد.
کمی که از ظهر میگذرد، جمع اهالی آشپزخانه جمع میشوند؛ از تنومندان برای جابهجایی دیگها تا نوجوانترها که در مرحله بستهبندی غذاها، سنگتمام میگذارند.
آخرش هم نوبت به جوانترها و رانندههای حرفهای است که خودشان را برای مسیر پر از چاله و دستانداز مناطق حاشیهای شهر آماده کنند تا به موقع به وقت افطار برسند؛ تا مبادا غذایی برگردد، بامیهای له شود و فلاسک چایی، سرریز شود. همهچیز باید در بستهبندیهای شکیل و قشنگ به دست خانوادهها برسد؛ شبیه به یک ضیافت!
سفره افطار ۱۰۰۰نفری
به اسم، راحت است اما پای عمل که میرسد، پخت هزارپرس وعدهغذایی برای هر روز، همت عظیمی میخواهد که تنها از توان عدهای خاص برمیآید؛ افرادی که مناسبتی نمیآید و نمیرود که قدمی برای آدمهای نیازمند شهرشان برندارند. دیگر ماه رمضان که جای خود دارد: «راستش را بخواهید، همهچیز محدود به شنیدههایمان نیست چرا که سالهای گذشته، ما خودمان چند روزی از ماه رمضان را در در مناطق محروم و کنار خانوادههای نیازمند گذراندیم. روزهایی که میدیدیم چطور صبح را با زبان روزه غروب میکنند و در هنگام اذان، سفره افطارشان، غذای چشمگیری برای قوت روز بعدشان ندارد.» این را محمدرضا یوسفی، مسؤول مرکز نیکوکاری امامرضای ایلام میگوید که تجربههایش در طول سالهای گذشته نشان میدهد افراد محروم در مناطق روستایی و حاشیهای استان ایلام، ماه رمضانهای سختی را میگذرانند و حالا با طرح اطعام مهدوی، کمی از سختیاش برایشان کم میشود: «با بررسیها و برنامهریزیهایی که توسط مراکز نیکوکاری شهر صورت گرفته است، روزانه هزار پرس وعده افطاری برای این افراد پخته میشود و به دستشان میرسد.» انگار که همه افراد شهر، بر سر یک سفره افطار هزار نفری نشسته باشند. برای همین است که این روزها، هرروزش، عطر یک غذا از برخی نقاط شهر به مشام میرسد؛ از آن عطر و بوهایی که با دیگر روزهای سال فرق دارد. حالا آقای یوسفی و دوستانشان، صبح تا غروب ماه رمضانشان را در آشپزخانهها میگذرانند: «راهاندازی یک آشپزخانه، طبخ غذا و توزیع آن بین نیازمندان، اتفاق عجیبی برای یک مرکز نیکوکاری نیست اما ماه رمضان با همه وقتهای دیگر آن فرق میکند.» یک آشپزخانه موقت که مدت زمان برپاییاش بیشتر از هر وقت دیگر است: «مثلا گاهی روز اربعین، یا نهایتا چند روزی در ایام فاطمیه این آشپزخانهها را بنا میکنیم اما سرپا نگه داشتن آشپزخانهای برای یک بازه زمانی یک ماهه، تجربه کمی سخت اما شیرینی است که حتی نوع غذاهای آن هم با ماههای دیگر فرق میکند.» مثلا اساسیترین فرقش این است که وقتهای دیگر، خبری از بساط پخت زولبیا و بامیه نیست اما این روزها خوراکیهای محبوب و مرسوم افطاری، پای ثابت این آشپزخانههاست.
آشپزخانه های متبرک
حالا پای این آشپزخانهها از مساجد و حسینیهها، به خانههای مردم هم رسیده است. خانههایی که گاهی دیگ و ابزار و وسایل آشپزی برای چنین جمعیتی به سختی در آن جا میشود اما بالاخره میشود. این جریانی است که طرح اطعام مهدوی در ایلام، بوشهر و دیگر شهرهای کشور بهوجود آورده است و هر بار یکی از خانوادهها، داوطلب میشود آشپزخانه کوچک خانهشان بشود آشپزخانه چنین طرح بزرگی. آقای صفری، مسؤول مرکز نیکوکاری کریم اهل بیت(ع) بوشهر میگوید که داوطلب شدن و بهعهده گرفتن مسؤولیتها برای پیشبرد چنین هدفی، خیلی قانون و قاعده مشخصی ندارد؛ آنقدر که هر روز با ایده متفاوتی از خیرین روبهرو میشوند. یکی از این ایدهها هم در اختیار گذاشتن آشپزخانه خانهشان است: «نیت کردم که دیگ و ظرف و آشپزخانه افطاری امروز با من باشد؛ خانمم هم دستپختش حرف ندارد.» و همین تماس کوتاه خیر است که باعث میشود تیمی چند نفره، راهی خانه وقفشده بروند و بساط آشپزیشان را آنجا به راه بیندازند.
به وقت افطار
مناطق حاشیهای ایلام، خیلی شبیه جایی برای زندگی بهنظر نمیرسد. تعداد خانههایی که نما دارند به اندازه انگشتان یک دست هم نمیرسد. بچههای قد و نیمقد در کوچهها میدوند و گاهی با دویدنهایشان خاک را بلند میکنند؛ خاکی که خودشان را هم به سرفه میاندازد اما به هوای خوردن یک لیوان آب هم به داخل خانه نمیروند. آنها چشمانتظار آدمهایی هستند که هرشب، همین موقعها و نیمساعتی قبل از اذان مغرب، خودشان را به این محله میرسانند و غذای افطاری را بین این بچهها و خانوادههایشان پخش میکنند. زمزمههایی بین بچهها جریان دارد؛ انگار حدس غذای امشب، تبدیل به سرگرمی هرروزشان شده است: «مددجویان کمیته امداد و بسیاری از نیازمندان ایلام، در این مناطق زندگی میکنند؛ کسانی که توسط مراکز نیکوکاری شناسایی شدهاند و همیشه در لیست کمکهای خیرین استانی هستند و فراموش نمیشوند.» و حالا نیم ساعت مانده به اذان که خودروها یکی یکی از راه میرسند؛ خودروهایی که صندلیها و صندوقهایشان پر از غذاهایی است که باعث میشود یک یا چند نفر از بچهها، برنده حدسبازی غذای افطار امشب باشند.
نان داغ و تازه
صفر تا صد ماجرا، مردمی است؛ این را محمد دهرویه، معاون توسعه مشارکتهای مردمی کمیته امداد استان تهران میگوید که معتقد است هیچ دخالتی از سمت سازمانها و نهادهایی مانند کمیته امداد برای برپایی این آشپزخانهها وجود ندارد: «هرچه هست، همت مردمی است که دلشان نمیخواهد ماه رمضانی بیاید و برود و کاری از پیش نبرده باشند.» اما انگار اوضاع تهران کمی متفاوتتر است. در شهر تهران بیشتر از ۱۰۰ حسینیه و مسجد است که آشپزخانهشان برای یک ماه کامل، محلی برای پخت غذای روزهداران میشود. آشپزخانههایی که بعد از روزهای سکوت و بیخبری، یک ماه تمام، عطر خوش قورمهسبزیهای خوشرنگ و لعابی را بلند میکنند که اغراق نیست اگر بگوییم نظیرش در کمتر آشپزخانهای پیدا میشود: «میدانید چرا؟ چون همهچیز با بهترین کیفیت و از آن مهمتر با بهترین نیت تهیه میشود؛ حتی نان سفره افطار که در همین آشپزخانهها پخته میشود و داغ به دستشان میرسد.» نان تازه برای اهالی نیازمند منطقه شهریار تهران است؛ آشپزخانهای که در سولهای ۸۰۰ تا هزار متری بنا شده است و با دستگاه پخت نانش، نان تازه لواش را داغ داغ به دست روزهداران محروم میرساند؛ سولهای که به همت بچههای جهادی منطقه بازسازی شده و شکل و شمایل یک آشپزخانه به خودش گرفته است: «بعد هم آن را تقسیمبندی کردیم؛ عدهای مسؤول پخت برنج هستند؛ خانمهای داوطلب، خورشها را آماده میکنند و عدهای دیگر هم پای دستگاه پخت نان میایستند و نان تازه میپزند.» این را عزیز شاکری، سرپرست کمیته امداد شهرستان شهریار میگوید که با همت او و دیگر اعضای گروههای جهادی منطقه، یکی دو ساعت قبل از افطار، غذاها را به مساجد و پایگاههای بسیج میرسانند تا برود و به دست مددجویان کمیته امداد منطقه برسد.
بماند برای سال بعد
ایلام و بوشهر و تهران ندارد. بساط آشپزخانههای اطعام مهدوی تا چند روز دیگر جمع میشود؛ آشپزخانههایی که حال و هوایشان با هر مناسبت دیگری فرق داشت. همه افراد حاضر در آشپزخانه با زبان روزه پای گاز میایستادند و برای هزار نفر غذا درست میکردند. انگار همین برای متفاوت بودنش کافی است اما احتمالا خاطره وعدههای افطاری که از همین آشپزخانهها به سفره اهالی حاشیهای شهر، یتیمان و نیازمندان رسیده بود، از خاطر هیچکس پاک نمیشود.
خیرین همیشه حاضر
ایلام استان کوچکی است اما دایره محرومانش به اندازه جغرافیای استان، کوچک نیست؛ برای همین است که کمکرسانی به محرومانش بدون کمک خیرین تقریبا نشدنی است. البته که خیرین همیشه بودهاند؛ از اولین روزهایی که فراخوانها در فضای شهر و فضای مجازی دست به دست میشود تا نیمههای ماه رمضان که خیری ناشناس از راه میرسد و گاهی همه هزینههای باقیمانده را تقبل میکند. آقای یوسفی که سالهاست در این حوزه فعالیت میکند، میگوید که تقریبا بدون حضور خیرها، هیچکدام از این طرحها، ایدهها و برنامهها پیش نمیرود؛ خیرهایی که از همان اول کار خیال ما را راحت میکنند: «البته که تعداد محرومان و نیازمندان ایلام، از تعداد خیرینش خیلی بیشتر است؛ آنقدر که لازم است بهجز خیرین محلی، خیرینی از سراسر کشور هم در این طرح به ما کمک کنند.» خیرینی که گاهی بدون هیچ پیشمقدمهای، مبالغی را به حساب مراکز نیکوکاری واریز میکنند و گاهی هم خودشان همت میکنند و اقلامی مثل گوشت، برنج، رب و... را به تیم اجرایی اطعام مهدوی میرسانند.
نرگس خانعلی زاده - جامعه / روزنامه جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: