به گزارش
جام جم آنلاین، به موجب امضای اسناد مربوط به این تفاهمنامهها، علاوه بر وزرای خارجه دو کشور، راه برای همکاری میان وزارتخانههای دیگری نظیر نفت، نیرو، راه و شهرسازی، دادگستری، صمت، امور اقتصادی و دارایی، میراث فرهنگی و گردشگری، ورزش و جوانان، تعاون و کار و رفاه اجتماعی و همچنین سازمان بورس و اوراق بهادار و اتاق بازرگانی و صنایع و معادن و کشاورزی طرفین باز شد. در کمال تعجب از میان اسناد به امضا رسیده توسط مقامات بلندپایه ایران و تاجیکستان حتی یک سند نیز به امور فرهنگی و هنری اختصاص ندارد و میتوان ادعا کرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به طور کامل از این تفاهمنامه کنار گذاشته شدهاست. این در حالی است که ظرفیتهای فرهنگی و هنری فراوانی میان دو کشور برای تقویت اشتراکات و ایجاد همکاریهای متقابل وجود دارد که در طول دهههای گذشته چندان مورد توجه قرار نگرفتهاند. برای شروع میتوان به ظرفیتهای سینمای تاجیکستان در زمینه تولید آثاری که موضوع و محتوای آنها ریشه در فرهنگ و تاریخ کهن ایران دارد، اشاره کرد.
شاید بتوان دهه۷۰ و۸۰میلادی را دوران اوج توجه سینماگران تاجیک به مفاهیم برجسته تاریخ و فرهنگ کهن ایران لقب داد. این موضوع بیش از هر چیز مرهون تلاش هنرمندانی بود که دل در گرو چنین مفاهیمی داشتند و در عمل، میزان علاقه مردم تاجیکستان به نمادها و ریشههای فرهنگ غنی گذشته را بازتاب میداد.
این علاقه تا آنجا بود که سال۱۹۹۲ ساکنان شهر دوشنبه برای جایگزین کردن مجسمه فردوسی با مجسمه لنین دست به تجمعات اعتراضی گسترده زدند و به مدت چند هفته شهر را به تسخیر خود درآوردند. با آنکه در آن زمان، اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشیدهبود، اما حزب کمونیست همچنان در تاجیکستان قدرت و نفوذ داشت. با اینحال، مردم دوشنبه در برابر کمونیستها ایستادند و خواهان ادای احترام به مفاخر فرهنگی خود شدند.
یکی از کارگردانانی که در طول دوران فعالیت هنری خود توجه ویژهای به فرهنگ و تاریخ مشترک ایران و تاجیکستان نشان داد، بوریس کیمیاگرف بود. او در طول دهه۷۰ میلادی، سه فیلم سینمایی بلند بر اساس داستانهای مشهور شاهنامه ساخت. فیلمهای افسانه رستم (۱۹۷۰)، رستم و سهراب (۱۹۷۱) و افسانه سیاوش (۱۹۷۶) هرکدام بخشی از شاهنامه را در برابر دیدگان مخاطبان پرده نقرهای به تصویر کشیدند و علاوه بر مردم تاجیکستان، سایر ساکنان شوروی سابق را با پهلوانان مشهور این منظومه کهن آشنا کردند.
تمرکز بر نمایش ریشههای ایران فرهنگی
نقطه آغازین توجه بوریس کیمیاگرف به اشتراکات فرهنگی کهن ایران و تاجیکستان فیلم «سرنوشت شاعر» بود که به شرح زندگی رودکی میپرداخت و سال۱۹۵۹ ساخته شد. این فیلم، خارج از مرزهای اتحاد جماهیر شوروی نیز با اقبال مواجه شد و سال۱۹۶۰ جایزه بزرگ جشنواره آسیا و آفریقای شهر قاهره را به خود اختصاص داد.
کیمیاگرف، یک سال پس از دریافت این جایزه، فیلم «درفش آهنگر» را ساخت. این فیلم داستان زندگی کاوه آهنگر (از شخصیتهای کلیدی شاهنامه) را روایت میکرد و میتوان آن را نخستین نسخه از آثار چهارگانه این فیلمساز تاجیک که بر اساس داستانهای شاهنامه ساخته شدهاند، لقب داد. کیمیاگرف به دلیل روابط خوبی که با سیاستمداران روس حاکم بر تاجیکستان داشت، برای ساخت آثارش بودجههای قابلتوجهی دریافت میکرد. او در دوران اوج فیلمسازی خود ترجیح داد این بودجهها را صرف تولید آثاری کند که بر ریشههای فرهنگ ایرانی که تاجیکستان را هم در برمیگیرد، تاکید داشتند. ارزش کار این فیلمساز تاجیک هنگامی بیشتر به چشم میآید که بدانیم زمامداران اتحاد جماهیر شوروی میانه چندانی با چنین مفاهیمی نداشتند و آنها را مغایر با ایدئولوژی و سیاستهای رایج خود میدیدند.
دوران طلایی قصههای هزار و یک شب
در دهه۸۰ میلادی، سینماگران تازهنفسی از راه رسیدند و با گرفتن جای کیمیاگرف، به موضوعات متفاوتی در آثار خود پرداختند. با اینحال، توجه به داستانهای کهن ایرانی همچنان در تولیدات فیلمسازان تاجیک مشاهده میشد.
همانگونه که دهه۷۰ میلادی دوران طلایی قهرمانان شاهنامه بود، دهه۸۰ به دوران درخشش شخصیتهای قصههای هزار و یک شب تبدیل شد. در این دهه، تاخیر صابروف ظهور و سهگانه هزار و یک شب خود را روانه پرده سینما کرد. او که یکی از بازیگران نخستین فیلم بوریس کیمیاگرف یعنی «داخنده» به شمار میرفت، فیلم «یک شب دیگر شهرزاد» را سال۱۹۸۴، فیلم «داستانهای جدید شهرزاد» را سال۱۹۸۶ و فیلم «آخرین شب شهرزاد» را سال۱۹۸۷ ساخت و در آنها نیز مانند بیشتر آثار خود همزمان نقش نویسنده، کارگردان و بازیگر را به عهده گرفت. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ابتدای دهه۹۰ میلادی انتظار میرفت فیلمسازان تاجیک آزادی عمل بیشتری در پرداختن به داستانهای کهن ایرانی بیابند، اما بلافاصله پس از این اتفاق، جنگ داخلی تاجیکستان آغاز شد و سینمای این کشور به رکود طولانی و دامنهداری گرفتار آمد که نتایج و پیامدهای آن حتی امروز نیز قابل مشاهده است.
برای برداشت باید تولیدات مشترک کاشت
در سینمای ایران نام فیلمهایی نظیر «فردوسی» به کارگردانی عبدالحسین سپنتا (محصول سال ۱۳۱۳) و «رستم و سهراب» به کارگردانی مهدی رئیس فیروز و شاهرخ رفیع (محصول سال ۱۳۳۶) مشاهده میشود که با نگاهی به تاریخ و فرهنگ کهن ایران ساخته شدهاند. همچنین آثاری مانند «شب قوزی» به کارگردانی فرخ غفاری (محصول سال ۱۳۴۳ با اقتباس از هزار و یک شب) و «سیاوش در تخت جمشید» به کارگردانی فریدون رهنما (محصول سال ۱۳۴۶ با اقتباس از شاهنامه) قابل اشاره است که فرم و لحن متفاوتی را برای روایت داستان برگزیده بودند و شیوه نوینی در زمینه اقتباس از متون مکتوب قدیمی ارائه دادند.
با اینحال هیچکدام از این آثار به عنوان الگو یا جاده صافکن تلقی نشد و به منشأ ساخت آثاری با مفاهیم و مضامین مشابه و حتی غنیتر تبدیل نشد. با توجه به آنکه آثار اینچنینی در تاجیکستان نیز دیگر تولید نمیشود و گرایش فیلمسازان تاجیک به سمت و سوی دیگری میل کرده، میتوان به همکاری با سینماگران این کشور پرداخت تا در یک تعامل متقابل ساخت آثار اقتباسی از منابع مکتوب کهن به یک روند منظم و دنبالهدار تبدیل شود.
در سالهای اخیر شاهد آن بودهایم که تعدادی از فیلمسازان ایرانی برای دور زدن برخی محدودیتهای فرهنگی، راهی آن سوی مرزها شدهاند و آثار خود را با حضور هنرمندان خارجی (بهخصوص بازیگران زن غیرایرانی) ساختهاند تا نتیجه نهایی کشش بیشتری برای مخاطب داشته باشد. حاصل کار نیز معمولا به آثاری سخیف، سطحی و کممایه تبدیل شده که ماندگاری آنها در ذهن مخاطب از یک هفته فراتر نمیرود.
حال آنکه میتوان به جای هدر دادن وقت و سرمایه، همکاری با هنرمندان تاجیک را برگزید و به موجب این امر الگوی مناسبی برای ساخت آثاری قدرتمند و ماندگار بر اساس منابع داستانی کهن ایرانی طراحی کرد؛ فیلمها یا سریالهای اقتباسی استانداردی که بر مبنای فرهنگ و زبان مشترک مردم دو کشور طراحی شدهاند و از همین رو قادر به جذب طیف گستردهای از مخاطبان بالقوه در این سو و آن سوی مرز خواهندبود. مسلما این امر مستلزم تلاش، برنامهریزی، سازماندهی و سرمایهگذاری طولانی مدت است و به همین سادگی قابل دستیابی نیست.
اهمیت پیمانهای فرهنگی
با توجه به همزبانی و اشتراک در دین و فرهنگ میتوان گفت تاجیکستان از مهمترین کشورهای منطقه به عنوان بازار فرهنگی، هنری و اقتصاد فرهنگ برای ایران محسوب میشود و از این رو تقویت ارتباطات فرهنگی با این کشور باید در اولویت فرهنگی حوزه دیپلماسی قرار گیرد.
برای شروع میتوان پیمانهای فرهنگی درخوری با کشور تاجیکستان منعقد و زمینه را برای دستاوردهای هنری آتی فراهم کرد. در بخش دوم این مطلب ظرفیتهای دیگری از سینمای تاجیکستان که برای همکاریهای مشترک فرهنگی قابل بهرهبرداری است، بررسی خواهدشد.
«سایدبار»
با توجه به بضاعت محدود و معین سینمای تاجیکستان، میتوان ادعا کرد میزان توجه سینماگران این کشور به اقتباس از قصههای هزار و یک شب بیشتر از اهالی سینمای ایران بودهاست. با اینکه کتاب هزار و یک شب منبعی غنی از قصهها و شخصیتهای جذاب به شمار میرود، اما در سینمای کشورمان شاهد توجه اندکی به آن بودهایم. این در حالی است که سینمای جهان (به خصوص سینمای مغرب زمین) در طول زمان توجهی ویژه به اقتباس از قصههای مشهور این کتاب نشان دادهاست، به گونهای که تعداد فیلمهای ساختهشده بر اساس شخصیت علاءالدین (تنها یکی از قهرمانان کتاب هزار و یک شب) توسط شرکت دیزنی از کل آثار شاخص ساخته شده در سینمای ایران بر اساس قصههای این کتاب کهن بیشتر مینماید.
منبع: روزنامه جام جم