«زمزمههای گمشده در دوردست» فیلمی از منصور فروزش است که به عنوان یک مستند، نامی شاعرانه دارد و پیشزمینه ذهنی بیننده را قبل از شروع فیلم به مستند شاعرانه میکشاند، اما پس از گذشتن دقایقی کوتاه از فیلم، مستندی مشاهدهگر را به نمایش میگذارد که در آن با یک گزارش ژورنالیستی صادق و بیطرف درباره پدیده پناهندگی و مهاجرت غیرقانونی روبهرو میشویم.
فیلم پدیده پناهندگی را با نمایش مواردی مختلف به نمایش میگذارد و پس از ارائه اطلاعات مختلف در پایان، با استفاده از اطلاعات نهایی موضع خود را در نتیجهگیری اعلام میکند که بهصورت غیرمستقیم نشان میدهد اغلب اقدامات برای پناهندگی به نتیجه نمیرسند و حتی صدای این افراد، چون زمزمههایی دور از وطن به گوش هیچکس نمیرسد.
کارگردان این موارد را برای ارائه به مخاطب تا حصول نتیجهگیری به صورت موازی، اما با رعایت ترتیب زمانی در دست دارد:
یک) اطلاعات آمار معتبر که بهصورت متن ارائه میشوند.
دو) تجربههای مهاجران که بهصورت مصاحبه اکثر لحظههای فیلم را در برمیگیرد.
سه) صحنههایی از زندگی مهاجران که در پیرنگ محیطی عواطف، شادی، غم، خشم و مصائب آنها را به نمایش میگذارد.
چهار) صحبتهای تلفنی با یک قاچاقچی انسان که چگونگی رد کردن از مرز را توضیح میدهد.
کارگردان که در تدوین فیلم نیز نقش دارد با هوشمندی گزارشی مناسب از این اطلاعات اولیه را بهصورت موازی تدوین کرده تا مخاطب از دیدن فیلم خسته نشود؛ اما آنچه جای آن – به هر دلیل – در فیلم خالی است، نمایش زندگی روزمره شهروندان آن کشور است که در آن صورت اثرگذاری فیلم دوچندان میشد و مخاطب میتوانست در قیاسی ذهنی تفاوت زندگی فلاکتبار در کمپ را با زندگی معمولی بهصورت غیرمستقیم تطبیق دهد.
فیلم به دلیل ساختار دوربین روی دست و نگاه مستندوار گزارشی، کمترین بهره را از موسیقی برده که در این ساختار لاجرم است، اما به دلیل محیط کسالتبار مورد مشاهده در کمپ، نیاز چندانی هم به موسیقی احساس نمیشود.
فیلمبرداری کاملا در لحظه و بدون برنامهریزی است که به دلیل فضای مورد مشاهده لازم بوده و غیر از این شیوه قابل انجام نبوده است. البته کارگردان در ابتدای فیلم، نمای بسته و سردی را از محیط به نمایش میگذارد که دوربین در آنها ثابت است و رخوت و کسالت زندگی در آنجا را میرساند که خود از مزایای فیلم به شمار میرود.
از آنجا که فیلم بازیگر ندارد و برخی اشخاص مورد مصاحبه حتی شیوه حرف زدن صحیح را بلد نیستند گاهی برخی مصاحبههای طولانی، خستهکننده میشوند که به تکراری بودن موارد مورد اشاره برمیگردد. این موضوع به دلیل ابزار «تکرار» برای جلبتوجه لازم است و کارگردان لاجرم و آگاهانه در تدوین حذف نکرده، اما در جاهایی به دلیل دوربین ثابت و نبود تحرک به گزارشی رادیویی نزدیک میشود که مناسب بود برای فرار از این سکون، بین حرفها صحنههایی از اماکن یا اشخاص یا فضای شهری آورده میشد و این شیوه فیلم را زندهتر میکرد.
در یک دید کلی، زمزمههای گمشده در دوردست فیلمی صادق، شریف و تأثیرگذار است که میتوانست با اضافه شدن صحنههای بیشتر کاری ارزشمندتر و قابلاعتناتر باشد. بااینحال تماشای این فیلم برای همه آموزنده و لازم بهنظر میرسد.