با پیروزی انقلاب و شروع هشت ساله جنگ تحمیلی و نبرد با دشمن بعثی، باورهای شیعه مجددا پررنگ تر شد و مردم با ایثار و مقاومت جانانه،ایستادند تا دین و کشورشان بماند و استقلال انقلاب نوپای خود را حفظ کنند.
«عاشورا» یکی از باورهای شیعی است که دفاع مقدس با آن شکل گرفت و «ایستادگی در برابر ظلم» هم شعارش شد و به قول شهید آوینی «یاران آخرالزمانی سید الشهدا»در این مکتب مامور به تکلیف شدند و شعار «هیهات من الذله» را سردادند.شعاری که ایرانی و غیر ایرانی نداشته و امروزه هم در سراسر دنیا کاربرد دارد و پایههای ظلم را به لرزه در میآورد.
از زمان پیروزی انقلاب تا به امروز آثار تاریخی مذهبی مربوط به واقعه عاشورا در صداوسیما و سینما تولید شده که سهم سینما بسیار اندک بوده که معمولا هم سرمایه و حمایت را بهانه عدم ساخت کرده اند.در این آثار تولید شده تعدادی مستقیم به واقعه عاشورا پرداخته اند که میتوان از «سفیر» «روزواقعه» «رستاخیز» با محوریت عاشورا را نام برد و تعدادی بصورت تمثیلی هم چون «پرواز درشب»«نینوا» .
سینمای عاشورایی
در سینمای دفاع مقدس فضاهایی مثل شهادت طلبی،ایمان به غیب،ایستادگی،ولایت پذیری وجود داردکه رفتار و کردار نشان دهنده اینست که ریشه و اساس دفاع مقدس در کربلا و عاشوراست.در تشنگی،ایستادگی در مقابل دشمن قوی پنجه،در جایی که عقلانیت حکم میکند که ایستادن خطر است،معنویت و تکلیف است که رزمنده در خط مقدم شعار«میجنگیم و ذلت نمیپذیریم» را سر میدهد.ما به تکلیف عمل میکنیم،نتیجه با خداست.
مهم ترین حادثه دینی در طول تاریخ واقعه عاشورا است که اهمیت گسترده ای برای تصویرسازی و پرداخت دارد.اما از این ظرفیت عظیم بزرگ هم چون جنگ تحمیلی بهره ای برده نشده و همیشه از لحاظ بودجه،سلیقه مدیریتی،عدم وجود داستان از سوی سینماگران و فیلمسازان بهانه گیری شده است.
اما در میان «مرحوم رسول ملاقلی پور» فیلمساز دفاع مقدس آثاری خلق کرد که در آن جنگ را با واقعه عاشورا تلفیق کرده و آثار ماندگار از خود برجای گذاشت.. سینمایی اصل و ناب و غریزی و تلخ و گزنده و عدالت خواه، با رفت وبرگشت زمانی، که با تجربه و تکنیک و جسارت و صراحت و صداقت و چنگ و دندان توامان جلوی دوربین برد. ملاقلی پور با حضور مداوم در جبهه، فعالیت را با عکاسی جنگ در منطقه شروع کرد و بعد، مستندهای جنگی از عملیاتها ساخت.
با همان فیلم کوتاه داستانی نخست «شاه کوچک» (1360) که در قطع 16 میلی متری ساخت، جایزه بهترین فیلم از جشنواره وحدت را دریافت کرد. زمانی که در منطقه مجروح و در بیمارستان بود، از صحبت با مجروح تخت کناری که در جبهه سقا بود و هم نباید آب میخورد، ایده ی ساخت دومین فیلم کوتاه 16 میلی متری با عنوان «سقای تشنه لب» (1361) شکل گرفت. در بین ساخت آن 2 فیلم ، «فتح المبین» را تولید کرد.
«پرواز درشب»«نینوا»«افق»«هیوا» «عصر روز دهم» نمونههای موفقی از ملاقلی پور است که دفاع مقدس را واقعه عاشورا پیوند داده است.حتی قصد داشت سریال امام حسین علیه السلام را بسازد که نشد.
ملاقلی پور فیلمسازی بود که از تمثیل عاشورا در آثارش بسیار بهره برد و باورها و اعتقاداتش که دغدغه شبانه و روزی اش بود را به نوعی جذاب برای مخاظب بیان میکرد.آثاری که از ظرفیتهای دراماتیک قیام عاشورا با زبان دفاع مقدس حرف زد و پلی نورانی بین جنگ ایران و عراق با مکتب عاشورا بنا نهاد.
آخرین اثر وی «عصر روز دهم» هم در همین فضا شکل گرفته بود که صد حیف که نشد و اجل فرصت نداد.هرچند که مجتبی راعی فیلمساز صاحب اثر شد اما نگاهها بسیار متفاوت بود.این نگاه را بغیر از ملاقلی پور و ارتباط دفاع مقدس و قیام عاشورا میتوان در فعالیتهای جذاب و پرکشش مستندهای «روایت فتح» شهید «سیدمرتضی آوینی»دید.که در ساختار،موسیقی و نوع گفتار راوی و صحبتهای رزمندگان در لحظات معنوی شهادت و عملیاتها را میتوان حس کرد.
مرحوم رسول ملاقلی پور خیلی علاقمند بود سریال امام حسین علیه السلام را جلوی دوربین ببرد .که این گونه رفتار از رادت خاص اش بود.اما در برنامه سینمایی برداشت دو که مروری بر آثارش بود جملاتی گفت که بسیار شیرین و جذاب بود:«... من درباره امام حسین(ع) سالهاست فیلمنامههای مختلفی را کار کرده ام ، اما همیشه گفته ام اگر قرار است فیلم امام حسین(ع) را من بسازم و خدای نکرده به این شخصیت و خانواده اش خدشه ای وارد شود امیدوارم دست و پایم بشکند و هرگز نروم پشت دوربین بگویم صدا، دوربین و بازیگر چه کار کند. چون جرات میخواهد.
قائم مقام وقت صدا وسیما خیلی به من اصرار میکرد که چرا اینقدر طولش میدهی ، بنویس و بساز ، همه چیز مهیاست. من گفتم میترسم. پرسید از چه میترسی؟ گفتم اگر این فیلم را ساختم و مُردم. چشم باز کنم و امام حسین (ع) و خانواده اش و اهل بیت(ع) ایستاده اند. از من میپرسند شما که هستی؟ میگویم آقا من رسول ملاقلی پورم فیلمسازم. حضرت بفرمایند مرد حسابی میرفتی مجنونت را میساختی. با خانواده من چکار داشتی؟
واقعا آدم فکر میکند میبیند سر این یک پیاله قیمه تبرکی چه دعواییست. ارمنی و مسیحی و یهودی با اعتقاد میآیند . این یک پیاله قیمه را از مردم نگیریم. بگذاریم اعتقاد داشته باشند....»
برخی همچون مرحوم ملاقلی پور بر این نظرند که هنوز سینمای ایران نمیتواند عظمت امام حسین(ع) و قیامش را تصویر کند. تکلیف سینما هنوز با خیلی از تعاریف و آداب جامعه ی ایرانی مشخص نیست و عاشورا و کربلا هم از این قاعده مستثنی نیست.
آثاری که فیلمساز میسازد
ملاقلی پور با احیای مبانی فرهنگ ایرانی و بهره برداری از تمامیظرفیتها و عناصر سینما فضاهای تکنیکی و فناورانه ای را به سینمای ایران افزوده است و این همه را در سینمای دفاع مقدس در هنگامه جنگ و پس از آن در آثار متنوعی خلق کرده است . فیلمهای ماندگاری که رنگین کمانی از گونهها و موضوعات مختلف و متنوعی را در پرونده حرفه ای او ایجاد کرده است .منبع خوبی که قابلیتهای آموزش سینمای ایرانی را به نسل جدید منتقل کند. با این شرح کوتاه میتوان گفت رسول ملاقلی پور هنوز فیلمساز میسازد .
در ادامه نگاهی به فیلمهای ساخته شده از این واقعه بزرگ تاثیر پذیرفتهاند، انداختهایم.
سقای تشنه لب/1361
ملاقلی پور در سال ۸۶ ماجرای واقعی آن سقای تشنه لب را چنین روایت کرده است : من داشتم فیلم میگرفتم، کاست تمام شد. در یک وضعیت خاصی آمدم از دستیارم کاست بگیرم و دوباره فیلمبرداری را شروع کنم. چون جهتم تغییر کرد، پای من بالا آمد و چون به سمت دستیارم دراز شده بودم، تیر به پایم خورد و مجروح شدم. رسول تنها کسی هم هست که فیلم مجروح شدنش وجود دارد. شاید خیلی از هنرمندان جبهه رفتند، فیلم گرفتند، تصویر گرفتند، مجروح هم شدند، ولی از آنها فیلم وجود ندارد. اما رسول تنها کسی است که فیلمش هست، چون وقتی مجروح میشود و دوربین از دستش میافتد، دستیارش (کسی که از بچههای حوزه هنری بود و اسمش ابراهیم بود، و بعدش هم شهید شد) شروع میکند از رسول با همان دوربین تصویر گرفتن. یعنی ادامه تصاویری که خود رسول گرفته، تصاویر مجروح شدن خودش است تا زمانی که او را درون آمبولانس میگذارند و میبرند. میگوید: «مجروح شدم و خیلی داد و بیداد میکردم. درد داشتم و از طرفی میترسیدم.» یک نوجوانی بود که خود رسول میگوید: «تازه پشت سبیلش داشت سبز میشد. این خیلی به من بد و بیراه میگفت. خودش تقریباً شش گلوله به شکمش خورده بود؛ میگفت تو آبروی همه را بردی». رسول میگفت: «کوچک بود، ولی مرد بسیار بزرگی بود».البته خاطره آن بچه ای که در بیمارستان هفتم تیر تهران در اتاقش بود و مبنای آن «سقای تشنه لب» شد، آن هم چیز شیرینی بود. یک نوجوانی خودش در جبهه توزیع کننده آب باشد، دچار جراحتی بشود که آب را بر او ممنوع بکنند. او آن قدر به این وضعیت حساس شده بود که اگر در اتاق مجاور شیر آب باز میشد، گوشهایش را تیز میکرد. تا اینکه حتی یک روز شلنگ سرم را کشید و در دهان خودش کرد. چون تابستان بود و هوا هم گرم. اینها را که تعریف میکرد، فکر میکنم یک نکته خیلی مهم در ذهنش بود. چون در آن بخشی هم که اشاره میکند من مجروح شدم و آن پسر هم تیر خورده بود، میگوید: «کوچک بود، اما در درون، مرد بسیار بزرگی بود.»
نینوا/ 1362
نینوا اولین بلند فیلم مرحوم رسول ملاقلیپور در سال ۱۳۶۲ است. این فیلم نسبت به کارهای بعدی ملاقلیپور از لحاظ فنی ضعفهایی دارد که خصوصا در بازی بازیگرانش به چشم میآید؛ اما معصومیتی که در بیان اعتقادات ملاقلیپور با قالب سینما وجود دارد، در این فیلم هم موج میزند. شاید «خلوص نیت» عبارتی نباشد که در نقد فیلم کاربرد داشته باشد اما برای ملاقلیپور باید یک استثنا قائل شد و این عبارت را بهعنوان تنها توصیف و توضیح قابلقبول درباره سینمای او به کار برد. نینوا با اینکه در سکانسهای ابتداییاش و نمایش اتاق فرماندهی و رزمندگانی که در عملیات شرکت کردهاند به وضوح کار یک فیلماولی در سال ۶۲ است، اما در ادامه بهدلیل صمیمیت فضای قصه و همان چیزی که خلوص نیت ملاقلیپور در بیان اعتقاداتش به زبان سینماست، مخاطب را درگیر خودش میکند. یک فلاشبک به زمان تظاهرات انقلاب اسلامیهم در این فیلم وجود دارد که مثل صحنههای اکشن عملیات نظامی، دچار ضعفهای تکنیکی است. جالب اینجاست همان ملاقلیپوری که بعدها به قله سینمای ایران در اکشنهای جنگی تبدیل شد، در ابتدا چندان بهدلیل این چیزها مورد توجه قرار نگرفته بود و بیشتر بهدلیل فضای عاطفی کارش مورد توجه قرار گرفت؛ چیزی که درکنار اکشنهای خونین او تا انتها در کارهایش باقی ماند.اسم این فیلم به آن جهت نینوا شده که قهرمانهایش آرزوی زیارت قبر امامحسین(ع) را دارند. در سکانسهای پایانی فیلم ابوالفضل به لب سنگر میرود و با غلامحسین هماهنگ میکند که او چطور و در چه جهتی خمپاره بیندازد. غلامحسین هربار که خمپارهای انداخت، فریاد میزند (یا مهدی) و ابوالفضل پاسخ میدهد (ادرکنی). پاسخ ابوالفضل بهمعنای زنده و سلامت بودن او هم هست. این رفتوبرگشتها شبیه رجزهایی است که امامحسین(ع) و حضرتعباس(ع) هنگام رفتن به کنار شط فرات برای آگاهی از احوال هم میخواندند. پس از مدتی نبرد، دست چپ ابوالفضل گلوله میخورد اما همچنان پاسخ غلامحسین را میدهد. او با دست راست میجنگند و در انتها دست راست او هم گلوله میخورد. واضح است که این بخش از فیلم، چقدر به ماجرای نهر علقمه شباهت دارد، خصوصا اینکه اسم این رزمنده ابوالفضل است. صدای درگیری باعث میشود رزمندگان ایرانی متوجه این جبهه بشوند و به آنجا حمله کنند. غلامحسین که در این مدت کوتاه، بهرغم اینکه ابوالفضل را به چشم ندید، با او احساس پدر و فرزندی پیدا کرده بود، حالا دنبال پسرش میگردد و گریه میکند که چرا من را نبردی؟ مگر قرار نبود وقتی به کربلا رسیدیم، تو دستم را بگیری و کنار ضریح ببری؟
پرواز در شب /1365
مرحوم رسول ملاقلی پور با ساخت فیلم سینمایی «پرواز در شب» به خوبی توانست ضمن جذب مخاطب انبوه، بخشی از معنای دفاع مقدس و ترکیب آن با مفاهیم والای عاشورایی را به سینمای جنگ وارد سازد.در این فیلم به یادماندنی، بازیگرانی چون مرحوم فرجالله سلحشور، علی یعقوبزاده، تاجبخش فناییان، جعفر دهقان و مهدیهاشمیبه ایفای نقش پرداختند.
داستان فیلم نیز به طور خلاصه از این قرار است که: گردان کمیل به فرماندهی مهدی نریمان با بازی درخشان مرحوم سلحشور برای یک حرکت ایذائی به خطوط دشمن یورش میبرد. با این حال، فشار بی امان دشمن آنها را مجبور به پناه گرفتن در یک کانال میکند. در این بین، تنها وسیله ارتباطی گردان با قرارگاه مرکزی از کار میافتد و آب و آذوقه داخل کانال نیز جیره بندی میشود. گروهی از رزمندگان برای ارایه گزارش چگونگی عملیات و خبر محاصره گردان به طرف قرارگاه عزیمت میکنند. آنها باید از میان خطوط تازه مستقر شده دشمن بگذرند. سه نفر از گروه چهار نفری در مصاف با دشمن شهید میشوند. یک نوجوان رزمنده سرانجام پس از سختیهای بسیار، خود را به قرارگاه میرساند.از طرف دیگر مهدی نریمان و یارانش درون کانال در مواجهه با حملات مکرر دشمن مقاومت میکنند. سرانجام مهدی برای تهیه آب، یک تنه به دشمن حمله میبرد که در اینجا تشابه زیادی است میان حماسه رزمندگان دفاع مقدس با حماسه علمدار کربلا حضرت ابوالفضل(ع) و نمادسازی زیبایی را شاهد هستیم.
ملاقلی پور با ساخت این فیلم که نخستین تجربه تهیه کنندگی اش هم به شمار میرفت، توانست جایزه بهترین فیلم پنجمین جشنواره فیلم فجر را از آن خود کند.
خودش بعدها درباره این فیلم ابراز داشت: پرواز در شب حاصل یک دوران تنهایی و خلوت من بود نسبت به گذشته ام و مرزی که من را به سینمای حرفه ای وارد میکرد. اینکه تا به حال چطور رفته و چگونه بودم؟ اصلا کی و کجا بودم و حالا قرار است کجا بروم. مثل باک ماشینی که خالی است و پت پت میکند استارت که میزنی در حدود دو سه متر راه میرود. نیاز داشتم شارژ شوم و پرواز در شب من را شارژکرد. باکم را پر کرد. درس خوبی بهم داد. با قهرمانانش گریه میکردم، میجنگیدم و گاه حتی به آنها حسرت میخوردم. شاید یکی از علتهای موفقیتش هم این بود که از یک پشتوانه تمام ناشدنی مثل نهج البلاغه در آن بهره بردم.
جالب و البته تأسف آور این که ارگانهای دولتی برای ساخت اثری که بعدها، جایزه بهترین فیلم سال را دریافت میکند، تانک نمیدهند و جالب تر این که ملاقلی پور، شبانه به نمایشگاه دفاع مقدس میرود و پشت یک تانک مینشیند و آن را تا لوکیشن فیلمش هدایت میکند!
در این فیلم که با وجود داشتن بیش از ۵ میلیون مخاطب در سینما، عنوان دومین فیلم پرفروش سال ۶۵ را به خود اختصاص میدهد، برای نخستین بار در آن زمان، روحیات رزمندگان و وجوه درونی شخصیت آنها، جایگزین زد و خوردها و انفجارهای فیلمهای جنگی میشود
رسول ملاقلیپور در این اثر علاوه بر وفاداری به واقعیت موجود و حفظ حال و هوای جبهههای، نگذاشته که فیلم از ریتم بیفتد و باعث خستگی و ملال تماشاگران شود.
روابط عاطفی میان شخصیتها و به ویژه ایثار و فداکاری رزمندگان در این فیلم، آن قدر دلنشین و تأثیرگذار از کار در آمده که «پرواز در شب» را به یکی از بهترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس مبدل ساخته که در آن فیلمساز نگاهی عمیق و زیبا به واقعه عاشورا و به خصوص حماسه علمدار کربلا حضرت ابوالفضل (ع) در علقمه داشته است.
افق/1367
«افق» دیگر فیلمی از مرحوم رسول ملاقلی پور است که عاشورا و حوادث آن را دستمایه یک قصه دفاع مقدسی قرار داده است و تلاش رزمندهای به نام نصرت برای انهدام سکوی الامیه را به تصویر میکشد که طی آن نصرت به تنهایی به مأموریت شناسایی و عکس برداری از اسکله میرود. همرزم او، احمد، که میداند نصرت بیمار است به دنبال او روان میشود. آنها به محاصره دشمن درمیآیند.احمد نصرت را فرار میدهد و خود دستگیر و کشته میشود و با اطلاعاتی که نصرت در اختیار رزمندگان قرار میدهد، سرانجام اسکله الامیه توسط رزمندگان سپاه پاسداران و بسیج منهدم میشود.
در افق ،احمد به شهادت میرسد و وصیت میکند که نصرت فرمانده اش وصیت نامه اورا بخواند.در فیلم آمده است: «....گردان غواص یعنی در آب بودند اما دیده نشدند.یعنی تشنه بودن اما آب نخوردند.آب یعنی تشنگی.تشنگی یعنی کربلا ،کربلا یعنی آب ببینی و تشنه بمیری...تو گردان امام حسین بودند و تشنه شهید شدن چه صفایی دارد...»نصرت در لغت به معنی پیروزی است، اما برای پیروز شدن چه هزینه ای باید بپردازد
فیلمنامه قوی، صحنه آرایی و میزانسنهای مناسب به همراه بازی خوب جهانبخش سلطانی در نقش نصرت و سید جوادهاشمیدر نقش احمد فیلم افق را به اثری جاویدان در تاریخ سینمای دفاع مقدس تبدیل کرده است.
گردان غواص لشگر امام حسین علیه السلام در شب عملیات ، زیارت عاشورا میخوانند و به خط میزنند و شعار بمیرید،بمیرید،... سر میدهند.
هیوا/ رسول ملاقلیپور 1377
تصویری که فیلم هیوا از سنگر رزمندگان ایرانی نشان میدهد، در امتداد همان تصاویری است که ملاقلیپور در بعضی فیلمهای دیگرش بهخصوص پرواز در شب از آنها نشان داده بود. باز هم همه تشنهاند و صحنه این رزم با قیام عاشورا پیوند میخورد. حتی در بخشی از فیلم صحنهای هست که حمید، فرمانده رزمندگان موقعیت کمیل، بهسمت بشکه آب میرود و دست در آن میبرد تا بنوشد، اما به یاد همرزمانش میافتد و از این کار منصرف میشود. این نهتنها یادآور ماجرای معروف آب آوردن حضرت عباس(ع) از نهر علقمه است بلکه عینا سکانسی شبیه آن در فیلم پرواز در شب هم وجود داشت. اما شخصیت دیگری که بین بچههای موقعیت کمیل حضور دارد و نمادی از جاماندگان جهاد است، مخفیانه میآید و از آن آب اندک و جیرهبندیشده مینوشد. این شخص امیر کرمیاست که آتیلا پسیانی نقش آن را بازی میکند و بعدها سفیر ایران در سنگال میشود. این شخصیت هم میتواند یکی از کنایههای مکرر ملاقلیپور به دیپلماتها در فیلمهایش باشد. کرمیحتی برای اینکه از نبرد فرار کند، گلولهای در مچ پای خود میزند.
هیوا اکبری 15 سال پس از مفقود شدن همسرش حمید در بحبوحه جنگ، تصمیم میگیرد تا از مناطق جنگی و خانهای که در آن با همسرش زندگی میکرده، بازدید کند. امیر کرمی که حالا سفیر ایران در سنگال است و زمانی جزء نیروهای حمید در جنگ بود، میخواهد با هیوا ازدواج کند ولی هیوا بهرغم نشانههایی از شهادت حمید همچنان در پی اوست. او در خانه قدیمیاش به تعدادی نامه متعلق به 15 سال پیش دسترسی پیدا میکند که خاطرات سالهای گذشتهاش را با حمید زنده میکند. رحیم صابری، مسئول کمیته تفحص و مفقودان، هیوا را مطمئن میکند که شوهرش شهید شده است ولی به خواهش هیوا همراه با او و همینطور کرمی، در منطقه جنگی خود را به تونلی میرساند که سالها پیش حمید در آنجا به شهادت رسیده بود. صحنههای نبرد در داخل تونل در جلوی چشمان هیوا جان میگیرد و او شوهرش را که درحال شهادت است، میبیند. در فیلمنامه هیوا که پس از اکران آن منتشر شد، ملاقلیپور، حمید را در توضیح صحنهها حمید باکری خطاب میکند، هرچند در خود فیلم این عنوان وجود ندارد.
همانطور که شخصیت معاصر این فیلم یعنی هیوا، در تلاش برای زدن نقبی به گذشته در کانال کمیل است، بچههای کانال کمیل ازجمله حمید در تلاش برای یافتن دریچهای هستند که بهسمت عاشورای سال ۶۱ هجری میرود. درنهایت هر دو موفق میشوند؛ هم هیوا کانال کمیل و حمید را در آن میبیند و هم حمید به آن قافلهای ملحق میشود که بهسوی عاشورا میرفت.
عصر روز دهم
پروژه عصر روز دهم براي اولين بار توسط زنده ياد رسول ملاقلي پور مطرح شد و اين کارگردان حتي براي ديدن لوکيشنهاي فيلم سفرهايي به کربلا داشت، اما با مرگ وي، پروژه به شکل ديگري و اين بار توسط مجتبي راعي ساخته شد که فيلمهايي چون جاي امن، غزال، تولد يک پروانه، جنگجوي پيروز، سفر به هيدالو و سريال سالهاي سخت در خمين را در پرونده کاري دارد.
منوچهر محمدي تهيه کننده مي گويد: «عصر روز دهم با رويکردي تازه در عرصه سينماي دفاع مقدس تلاش دارد عناصر اعتقادي و ديني دو ملت ايران و عراق را با محوريت خاندان اهل بيت و بالاخص واقعه عظيم عاشورا به گونه اي تصوير کند تا سرفصل تازه اي در ايجاد پيوند ديني و فرهنگي بين دو ملت باشد.»
اين گروه براي فيلمبرداري بخشهاي پاياني فيلم که در کربلا اتفاق مي افتد به عراق سفرکردند و بخشي از فيلم نيز روز عاشورا ي حسيني در کربلا فيلمبرداري شد. به گفته راعي به دليل فيلمبرداري دشوار اين بخش، از سه دوربين استفاده شد داستان اين فيلم از خرمشهر و در دوران جنگ ايران و عراق آغاز مي شود و زندگي يک خانواده را به تصوير میکشد که جنگ باعث جدايي آنها مي شود و بعد از وقايع ديگري از جمله سقوط صدام و جنگ آمريکا و عراق آنها همديگر را پيدا میکنند.
مجتبي راعي در مورد ايده و شکل گيري فيلمنامه آخرين ساخته خود میگويد: «ايده اين کار را منوچهر محمدي به زنده ياد ملاقلي پور پيشنهاد کرده بودند که متأسفانه با مرگ او کار به سرانجام نرسيد. البته من فيلمنامه ملاقلي پور را هرگز نخواندم و همان ايده دوخطي آقاي محمدي را تبديل به يک فيلمنامه ديگر کردم. طبعاً فيلمنامه اوليه به دنيای آقای ملاقلي پور نزديک بود و من سعي کردم در فضاسازي و کارگردان و...کاري کرده باشم تا مشخص شود فيلم را من ساختهام.»
و کلام آخر
رسول ملاقلی پور 15 اسفند ماه سال 1385 در سن پنجاه و یک سالگی، در نوشهر، براثر سکته مغزی برای همیشه از میان ما رفت. رسول احدی، فیلمبردار عصر روز دهم همراه ش بود و از خواب ابدی رسول سینما عکس گرفت.
«شاه کوچک» را در سال 61 با حسین منزه که به قول خودش «اگر با مرحوم منزه آشنا نمیشدم نه عکاس خوب، نه مستندساز جنگ و نه اصلا فیلمساز میشدم.» ساخت و «سقای تشنه لب» 62، «نینوا» 63، «بلمیبه سوی ساحل» 64 ، «پرواز در شب» 65 ، «افق» 66 ، «مجنون» 68، «خسوف» 70، «نجات یافتگان» و «سفر به چزابه» 74 ، «کمکم کن» 76 ، «هیوا» 77 ، «نسل سوخته» 78 ، «قارچ سمی» 80، «مزرعه پدری» 82 و «میم مثل مادر» را ساخت و همزمان با اکران آخرین ساختهی سینماییاش «میممثل مادر» در ایسنا گفت: «از نسل ما گذشته است که نگاهی دیگر و متفاوت به جنگ ارایه کنیم که از جنس نگاه نسل امروز باشد. نسل ما قدرت ریسک و توانای ریسک را از دست داده است، ولی اگر یک فرد جوان یک سینماگر جوان با استعداد پیدا شود، میتواند با خلاقیتهای که دارد از ادبیات جنگ به بهترین شکل استفاده کند.»
او در آخرین مصاحبههایش میگفت: «من همان آدم گذشته هستم، اما محتاط تر شدهام. یک واقعیت این است که ملاقلی پور در سینما سرکوب شد، نه از جانب ممیزی ارشاد بلکه متاسفانه از جانب منتقدین بیسواد این اتفاق افتاد. وقتی منتقدین بیسواد مواردی را به فیلم نسبت دادند طبیعتا مسوولین فرهنگی نسبت به کارهای من حساسیت پیدا کردند.
هر چه ساختم و نوشتم آنها فکر کردند، منظورم مساله دیگری است. مثلا در دورانی که فیلمهای «سفر به چزابه» ، «نسل سوخته» و.... را ساختم بسیاری از این فیلمهای من را برخی منتقدین بیسواد به مسخره گرفتند. ولی الان نقد همان آدمها را در رابطه با «میم مثل مادر» میخوانم و میبینم از آن فیلمهای قبلیام همچون «نسل سوخته» و «هیوا» به عنون آثاری زیبا و شاعرانه یاد میکنند، در حالیکه این فیلمها را در زمان اکران قبول نداشتند.»
ملاقلیپور چند سال قبل در گفتگویی درباره دوران کودکیاش و آشنایی با تصویر گفته بود: «اولین کارهای تصویریام مربوط به سالهای دبستان و دبیرستان است که نقاشی میکردم. دوست نقاشی داشتم به نام «فرهمند». بعدها نوازندهی خوبی شد مرا با کار نقاشی آشنا کرد. بعد هم که به رسم بچههای پایین شهر یا لب خط میرفتم، سینما فیلمیمیدیدم و میآمدم برای بچهها تعریف میکردم. بعضی وقتها پولهایمان را جمع میکردیم هفتتر پلاستیکی و کلاه وسترن میخریدیم تا عکاسهایی که میآمدند به محلهها از ما عکس بگیرند. کم کم یک دوربین عکاسی گیرم آمد و شروع کردم به سبک فیلمهای آن دوران از دوستانم عکس گرفتن. با شروع زمان انقلاب به طور جدی به کار عکاسی علاقهمند شدم. در آن دوران بعضی مساجد عکسها را جمعآوری میکردند و مثل نمایشگاه روی تابلو میزدند. بعد از انقلاب در چند نشریه به عنوان خبرنگار و عکاس مشغول به کار شدم و با تاسیس حوزه هنری رفتم آنجا که کار عکاسی و لابراتوار بکنم. هفت هشت نفری آنجا جمع شده بودند که من رفتم. نفر هفتم یا هشتم در خیابان فلسطین شمالی ساختمان دو طبقهای بود و من آنجا کار عکاسی و چاپ عکس رنگی وسیاه و سفید میکردم که کمکم چشمم افتاد به کشوی یکی از فایلها که در آن یک دوربین 18 فریم بولکس بود. آن موقع بسیاری از تکنیکهای عکاسی را تا حدی که اشباع میشوم میدانستم، نه آنقدر که اشباع شوم. نه آن حد که کامل باشم؛ چون عکاسی خودش دنیایی است، بهخصوص لابراتوارش. ولی احساس میکردم که یک چیزهایی من را به آن دوربین وسوسه میکردم. نه میدانستم بولکس چیست و نه میدانستم 18 فریم یعنی چه. به آقایی که مسوول بخش بود گفتم اگر میشود به من اجازه بدهید تا برای خودم یک حلقه فیلم بخرم و از این دوربین استفاده کنم. گفت نمیشود، باید تحصیلات آکادمیک داشته باشی. باید بروی یاد بگیری تا بتوانی از این استفاده کنی و من هرچه اصرار کردم او موافقت نکرد. نتوانستم تحمل کنم جذبهی این دوربین برایم به حدی بود که یک شب از دیوار حوزه بالا رفتم، شیشهلابراتوار را شکستم و دوربین را برداشتم، یک حلقه فیلم سوپر 8 هم از خیابان بلوار خریدم و ..... »
ملاقلیپور در نامهای تحت عنوان «خداحافظ سینما» که در پی حذف دو صحنه از فیلم «مزرعه پدری» در سال 83 در اختیار ایسنا گذاشته بود، نوشته:« چه حاصل از اینکه کی بودم و چه کردم؟ منتی هم نیست و صد البته که طلبکار هم نیستم حرف من بماند با تاریخ.
روزگاری نه چندان دور به گوشهای از این دیار عشق و میراث تعرضی شده بود. جوانانی بودند، مردانی بزرگ، زمینی بودند و روحشان آسمانی، دوربین عکاسی و سوپرهشت من شرمنده بود از معرفتشان. هر چند کوتاه ولی مردانه زیستن را دیدم و بیدلیل نیست که هر روز دورتر و تنهاتر شدم. جرم من ساختن «پرواز در شب» و دعوت «سفر به چزابه» برای دیدن «نجاتیافتگان» و ملاقات با بانوی عشق خانم «هیوا» بود.
البته این جرم کمینبود همزمان با نمایش تحقیرشان کردند و درگوشی و علنی نجوا کردند ، برو، فراموش کن، و این زمانه را آنطور که ما میگوییم ببین. از نگاه مجنون، «نسل سوخته» را نبین. در همان خوابگردی بمان تا خوابگرد را نسازی، مگر نمیبینی با «مزرعه پدری» این سرزمین پدریت چه میکنیم؟ اگر راه پیروزی فرهنگی عدهای در گرو این است که من دیگر فیلم نسازم، به همه دوستداران و ارزش پیشگان و همراهان این قافله مژده میدهم که این پیروزی گوارایتان باد. رسول ملاقلیپور دیگر فیلمینخواهد ساخت تا ...
زهی خجسته زمانی که یار باز آید بکام غمزدگان غمگسار بازآید
به پیش خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار باز آید
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد