سی و دومین رتبه! این جایگاهی است که ایران در میان کشورهای اهداکننده اعضا به خود اختصاص داده است؛ رتبه و جایگاهی که البته در همه اعضا دریافت کرده است، چراکه در میان پیوند کبد، رتبه نخست را به خود اختصاص داده اما همه این اعداد و ارقام تنها نشاندهنده یک موضوع است؛ اینکه اهدای عضو در ایران شناخته شده و افراد زیادی به نیک بودن سرانجام آن اعتقاد دارند؛ اما انگار هنوز هم راه زیادی برای گسترش فرهنگ و مسیر اهدای عضو وجود دارد؛ راهی که نتیجهاش به این برسد که تک تک بزرگسالان، کارت اهدای عضو داشته باشند و بخواهند که در رفتنشان هم خیری وجود داشته باشد. آن اوایل، کار سختی بود. باید کارت اهدای عضوت را از چشم اعضای خانواده بهخصوص پدر و مادر دور نگه میداشتی که نکند کارت را ببینند و بد به دلشان بیفتد که چرا میخواهی اعضای بدنت را اهدا کنی؟ زمان برد و انرژیهای زیادی صرف شد تا فرهنگ اهدای عضو به تفکر و منشی بدیهی در بین مردم و خانوادههای ایرانی تبدیل شد. اینکه ببخشی؛ زندگی ببخشی! اما خب واقعیت این است که انگار برای خود آدم آسانتر است تا عزیزانش. اینکه در روزهای سلامتی به اهدای عضو فکر کنی؛ به اینکه اگر روزی اعضای بدنت میتوانست زندگی کسی را نجات دهد، آن را ببخشی، انگار آسانتر است تا اینکه بخواهی برای عزیزت تصمیم بگیری. سختترین لحظه زندگی، بیشک همان لحظهای است که امیدت برای زنده ماندن عزیزی در این دنیا ناامید میشود. لحظهای که گاهی در کنار تحمل این سختی، باید سختترین تصمیم را هم بگیری و چقدر زیادند آدمهایی که از پس این تصمیم سخت برمیآیند و البته که برخیها هم توانش را ندارند. شاید برای همین است که توسعه فرهنگ اهدای عضو در میان مردم، هنوز راه زیادی در پیش دارد.
چرا اهدای عضو؟
شاید بهتر است سؤال را برعکس بپرسیم، اینکه چرا اهدای عضو نه؟ سخت است؛ تحملش دردناک است، غم از دست دادن عزیزی فراموش نشدنی است اما بعد از سپری کردن همه این مراحل سوگ و سختی، اگر اعضای بدنش در بدن کسی دیگر باشد، آرامش بیشتری خواهیم داشت یا بدون استفاده بماند و بدانیم که هم او را از دست دادهایم و هم خیرمان به حفظ زندگی فرد دیگری نرسیده است؟ طبق جدیدترین آمارها، سالانه ۵۰۰۰ تا ۸۰۰۰ مورد مرگ مغزی در ایران اتفاق میافتد که ۵۰درصد آنها قابلیت اهدای عضو به بیماران نیازمند اعضا دارند اما از این ۵۰درصد فقط یک سوم رضایتمندی به اهدا وجود دارد؛ البته که در برخی موارد هم به دلیل کهولت سن یا بیماری زمینهای فرد اهدای عضو صورت نمیگیرد.
اگر اهدا میکردیم...
« کار هر روزم شده است که صبح به صبح تلفن دست میگیرم و به بیمارستان زنگ میزنم که ببینم کبدی برای پیوند پسرم پیدا شده است یا نه؟ آنها هم هر روز تکرار میکنند که خودمان با شما تماس میگیریم اما دلم طاقت ندارد و روشن است که بالاخره همین روزها، پشت همان تلفن میگویند که بله پیدا شده و آماده شوید برای عمل» این را مادر جوان ۲۷سالهای میگوید که پسرش به دلیل نارسایی کبد در صف پیوند است و به قول خودش، زندگیاش به همین موضوع گره خورده که اگر در مدت مشخص کبدی پیدا نشود، معلوم نیست چه اتفاقی برای زندگی فرزندش میافتد: «و زندگی خودم! من هم از دست خواهم رفت.» اما آمارها میگویند در هر روز، ۲۵هزار ایرانی در فهرست انتظار پیوند عضو قرار دارند که از بین آنها، روزانه هفت تا ۱۰نفر و سالانه ۳۰۰۰ نفر به خاطر نرسیدن عضو پیوندی مورد نیاز، جان خود را از دست میدهند. جانهایی که با یک بخشش و یک تصمیم سریع و بهموقع، میتوانست امروز زندگی کند.
وصیت میکنم
همهچیز با دریافت کارت اهدای عضو تمام نمیشود. در واقع، اینطور که مدیرعامل انجمن اهدای عضو میگوید، داشتن کارت اهدای عضو، یک نماد فرهنگی از نوعدوستی و البته نوعی وصیت است که نشان میدهد خدای ناکرده در صورت بروز حادثه، فردی که دچار مرگ مغزی شده، تصمیم به اهدای اعضای خود گرفته اما قانونی نیست و بهتر است که خانواده فرد به وصیت و تصمیم او احترام بگذارند: «و الا زور و اجباری در کار نیست!» عمل به وصیتی که البته فقط ۱۴روز پس از اینکه کسی دچار مرگ مغزی میشود، زمان وجود دارد تا اعضای بدنش بتواند به فرد دیگری زندگی ببخشد؛ در غیر این صورت امکان اهدای اعضا و نجات جانهای دیگر از دست خواهد رفت.
مرگ مغزی یا کما؟
اما تجربه نشان داده یکی از مواردی که باعث از دست رفتن زمان طلایی برای اهدای عضو میشود، امید خانوادهها به برگشت عزیزشان به زندگی است، البته حق هم دارند! اگر واقعا عجولانه تصمیم گرفته شود، خودمان را میبخشیم؟:«اهدای عضو زمانی صورت میگیرد که براساس معاینات کلینیکی و پاراکلینیکی، فرد بیمار فقط زندگی نباتی داشته و هیچگونه امکانی برای بازگشت او به زندگی وجود ندارد» موضوعی که بیشتر متخصصان و پزشکان بر آن اتفاق نظر دارند و فقط زمانی از اهدای عضو حرف میزنند که فرد دچار مرگ مغزی شده باشد؛ حالتی که تفاوت بسیاری دارد با به کما رفتن فرد که ممکن است دوباره به هوش بیاید. در واقع برخی از خانوادهها تصور میکنند وقتی بیمارشان با کمک دستگاه نفس میکشد و قلب تپش دارد، بیمارشان زنده است درحالی که مرگ مغزی یعنی مغز از کار افتاده در صورتی که در حالت کما، سلولها سر جای خود قرار دارند اما کار نمیکنند. حالا ممکن است این بیمار بلافاصله بعد از تزریق قند از کما خارج شود یا سالها طول بکشد که از کما بیرون بیاید؛ بنابراین بازگشت دوباره بیمار به کما رفته، امکان پذیر است اما در مرگ مغزی این گونه نیست.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد