گرچه سینمای غرب تقریبا از همان اوان پیدایش خود، با ساخت فیلمهایی که در آن به تمسخر و مضحکه مسلمانان و عقاید و باورهای آنها میپرداخت، تعجب و حیرت مخاطبان را برانگیخته بود. چرا که فیلمهای حلقهای ابتدای تاریخ سینما، هیچ موضوع خاصی نداشت و تنها به تصویر یک حرکت یا اقدام واقعی میپرداخت اما حتی در چنین موقعیت بسیار سادهای از تاریخ سینما، فیلمهای «رقص هفت زن محجبه» تامس آلوا ادیسون در سال ۱۸۹۷ (یعنی دو سال پس از پدید آمدن رسمی سینما)، «عرب مسخره» (ژرژ میلیس) و «آواز موذن» (فیلیکس مگیش ــ ۱۹۰۵) ساخته شدند که اعتقادات و زندگی مسلمانان را به سخره میگرفتند!
گرچه سینمای غرب تقریبا از همان اوان پیدایش خود، با ساخت فیلمهایی که در آن به تمسخر و مضحکه مسلمانان و عقاید و باورهای آنها میپرداخت، تعجب و حیرت مخاطبان را برانگیخته بود. چرا که فیلمهای حلقهای ابتدای تاریخ سینما، هیچ موضوع خاصی نداشت و تنها به تصویر یک حرکت یا اقدام واقعی میپرداخت اما حتی در چنین موقعیت بسیار سادهای از تاریخ سینما، فیلمهای «رقص هفت زن محجبه» تامس آلوا ادیسون در سال ۱۸۹۷ (یعنی دو سال پس از پدید آمدن رسمی سینما)، «عرب مسخره» (ژرژ میلیس) و «آواز موذن» (فیلیکس مگیش ــ ۱۹۰۵) ساخته شدند که اعتقادات و زندگی مسلمانان را به سخره میگرفتند!
نسخه صامت «دزد بغداد» (رائول والش ــ ۱۹۲۴) یا «دزد بغداد» ساخته الکساندر کوردا و دوستانش در ۱۹۴۰ یا فیلم «شیخ» در ۱۹۲۱ ساخته جورج ملفورد یا «پسر شیخ» ساخته ۱۹۲۶ جورج فیتس موریس (که نقش شیخ را در هر دو فیلم رودلف والنتینو از چهرههای معروف بازیگری آن دوران بهعهده داشت)، همچنین «مراکش» جوزف فن اشترنبرگ در ۱۹۳۰ و حتی فیلم کمدی «گمشدگان حرم» با شرکت باد ابوت و لوکاستلو و دهها فیلم و کارتون دیگر طی سالهای بعد، حکایت تداوم سیستماتیک نگاه منفی و متعصبانه و دشمنپندار هالیوود نسبت به مسلمانان بود.
اما با اکران فیلم جنگیر ساخته مشهور ویلیام فریدکین در سال ۱۹۷۳، با یک رویکرد جدید در هالیوود، چهرهای هراسآور از اسلام به نمایش درآمد. ماجرای فیلم با صدای اذان در عراق شروع شده و از آنجا و با همین صدا، یک روح شیطانی از یک مجسمه کوچک یا توتم به جورج تاون آمریکا رفته، در جسم دختر جوانی به نام «ریگان» حلول کرده و او را به یک شیطان بچه تبدیل میکرد.
سفر یک روح شیطانی از عراق به آمریکا
در واقع در فیلم جنگیر، موجودی در محل خرابههای تمدن آشور در استان نینوای عراق نشان داده میشد که در یک وقت بهزعم آنها نحس و همزمان با نوای اذان از یک مقبره باستانی رها میگردید. این صحنه بلافاصله کات میخورد به جورج تاون آمریکا و POV (نقطه دید) آن جن باستانی که در آسمان آمریکا بهدنبال قربانی میگشت و پنجره باز خانهای جنب کلیسا را هدف قرار داد (بعدا فهمیدیم که کلیسا متعلق به فرقه شیطانپرست بوده و فرقه آنتوان لوی در آنجا مراسم انجام میدادند) محلی که آن روح شیطانی برای قربانیاش انتخاب کرده بود، خانه یک بازیگر سینما و دختر نوجوانش بود.
اما ویلیام فریدکین تا حدود ۴۵ دقیقه فیلم، هیچ تصویری از روح شیطانی یا حلولش در جسم ریگان، نشان نمیداد و با فضاسازی از طریق سر و صداهای جانبی و حرکات روانی ریگان و بیتابی و بیقراریاش، هراس و وحشت را در پلان به پلان فیلم جاری میکرد.
مادر درمانده ریگان، پس از دوا و درمانهای متعدد سراغ کشیش هممحلهایاش، پدر کاراس رفت و از او کمک خواست. از آنجا که راه درمان، جنگیری تشخیص داده شد، پدر کاراس و کشیشی دیگر به نام پدر مرین (با بازی ماکس فن سیدو)، یعنی همان کشیش باستانشناسی که در عراق، توتم شیطانی را بهدست آورد، مراسم جنگیری را در یک شرایط حیرتانگیز و وحشتآور آغاز کردند.
نگاه هراسناک و شبهدینی به پایان تاریخ
این نوع نگاه به پایان تاریخ در آن سالهای اولیه دهه ۱۹۷۰ که هنوز تا پایان هزاره راهی ۳۰ ساله باقی بود، خیلی بدیع به نظر میرسید. نوع نگاهی که حتی در سینمای آخرالزمانی نیز بیسابقه تلقی شد. به این معنی که مدلی از آخرالزمان شبهدینی بر مبنای جدال خیر و شر، در مقابل دیدگان همگان روی پرده سینما به نمایش درآمد. بر همین محوریت جدال خیر و شر در مدل آخرالزمانی شبهدینی از ۱۹۷۳، جریانی از آثار سینمایی شبهدینی/ شیطانی، شکل گرفت که در آنها شیطان به صورت اجنه و ارواح خبیثه در مقابل خدا قرار میگرفت. در واقع اینبار خطرهای آخرالزمانی از مفاهیم مشخص کتاب عهد عتیق بیرون میآمد و در یک نوع نگرش نادرست الهیات مسیحیت تحریفشده، شیطان را رقیب خدا بهشمار میآورد. نه اینکه بهسان آنچه در ادیان توحیدی و بهخصوص اسلام آمده، او را بنده خدا نشان دهد.در چنان نگاه غلط و انحرافی، شیطان به جبر میتوانست انسان را تحت اختیار گرفته و به اصطلاح تسخیر کند و در مقابل، خدا و مسیح بهعنوان منجی قرار داشتند، برخی اوقات مانند سری فیلمهای «طالع نحس» یا «مرده شریر»، قدرت شیطان میچربید و بعضی وقتها هم با کمی قدرت بیشتر الهی در نهایت، شیطان مغلوب میشد. چنانچه در فیلم جنگیر، سرانجام پدر کاراس با یک نوع عملیات انتحاری (برگرفته از اسطورهای منتسب به عهد عتیق به نام سامسون) جنی به نام پازوزا را از وجود دختر نوجوان خارج کرد.
یک اکران نامعمول و عجیب
در حالی که معمولا تجدید اکران فیلمها در ۲۰ یا ۲۵ یا ۵۰ سالگی ساخت و نمایش آنها در هالیوود اتفاق میافتد اما در کمال حیرت، فیلم جن گیر در بیست و هفتمین سالگرد نمایش اولش، اکران مجددش را جشن گرفت! در واقع یک سال پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و دقیقا در ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۰ فیلم جن گیر تحت عنوان نسخه ویژه کارگردان و اینکه صحنههای تازهای نسبت به نسخه اصلی در آن گنجانده شده با نام جن گیر ۲۰۰۰ در آمریکا اکران شد و به مدت یک سال تا آستانه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ۲۶ کشور جهان به نمایش عمومی در آمد که آخرین نمایش آن در ۱۶ اوت ۲۰۰۱ در اسرائیل بود!! یعنی حدود یک ماه پیش از حمله به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی! در آستانه حادثه ۱۱ سپتامبر، نمایش فیلم جن گیر میتوانست واجد پیامهای ویژهای برای مخاطبانش باشد. در این فیلم عراق سرزمین شیطان و شرارت جلوه میکرد و روح شیطانی از چنین سرزمینی بیرون آمده و راهی آمریکا میشود و در وجود یک دختر نوجوان فرو میرفت. در واقع این فیلم یک هشدار تبلیغاتی از ۳۰ سال قبل بود که ظاهرا خطر بالقوه مسلمانان برای غرب را هشدار میداد. گویی به نوعی ماجرای ۱۱ سپتامبر را پیشگویی کرده بود و همان فحوای کلام جورج دبلیو بوش در آستانه حمله نظامی به افغانستان و عراق پس از ۱۱ سپتامبر که اینک آمریکا و جهان با یک محور شرارت و قدرت شیطانی مواجهاند که اگر آن شیاطین را در خود مرکز شر (یعنی عراق و غرب آسیا و در واقع کشورهای اسلامی) نابود نسازند، در آمریکا سراغشان خواهند آمد! به این ترتیب یک فیلم شیطانی آرشیوی پس از ۳۰ سال در خدمت میلیتاریسم نوین غرب قرار گرفت و به قول یکی از کارشناسان سیاسی، دیپلماسی آخرالزمانی غرب را کلید زد.
آش آنقدر شور شد که خان هم فهمید!
پس از فیلم جنگیر، رویکرد خشن و خصمانه سینمای هالیوود درباره اسلام و مسلمانان گام به گام شدت یافت و خصوصا با اوجگیری و پیروزی انقلاب اسلامی به ساخت سری فیلمهای بیگانه و نمایش چهره هیولایی از دین خاتم پیامبران و پیروانش کشیده شد.
در دهه ۹۰ در لحن هالیوود، دشمنی آشکارتری نسبت به مسلمانان به وجود آمد و هیولاهای دهه ۸۰ بدل به تروریستهای مسلمانی شدند که نابودی جوامع غربی را نشانه رفته بودند و این نگاه بعد از سال ۲۰۰۰ رویکردی آخرالزمانی به خود گرفت و در فیلمهای بسیاری نبرد نهایی اسلام و غرب به تصویر کشیده شد.
این روند هالیوود و سایر رسانههای آمریکا آنچنان به افراطگرایی رسید که به قول آن ضربالمثل معروف آش آنقدر شور شد که خان هم فهمید. به طوری که برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر (رئیس جمهور اسبق آمریکا) همان زمان در بخشی از مقاله مفصلش تحت عنوان این پارانویا را متوقف کنید در روزنامه واشنگتنپست و در اعتراض به موج ضد اسلامی رسانههای غرب نوشت: برنامه و فیلمهایی که در آن تروریستها با چهرههای «ریشدار» به عنوان کانون افراد شرور نمایش داده میشوند، اثرات عمومی آن تقویت احساس خطر ناشناخته اما مخفی است که میگوید به نحو رو به افزایشی زندگی آمریکاییها را تهدید میکند. صنعت فیلمسازی نیز در این خصوص اقدام کرده است. در سریالهای تلویزیونی و فیلمها، شخصیتهای اهریمنی با قیافه و چهرههای عربی (اسلامی) که گاهی با وضعیت ظاهری مذهبی برجسته میگردند، نشان داده میشوند که از اضطراب و نگرانی افکار عمومی بهرهبرداری کرده و ترس از اسلام را بر میانگیزد. کلیشه صورتهای اعراب (مسلمانها) بهویژه در کاریکاتورهای روزنامهها، به نحو غمانگیزی یادآور تبلیغات ضد یهودی نازیهاست. اخیرا حتی برخی سازمانها و تشکلهای دانشجویی دانشگاهها درگیر چنین تبلیغی شدهاند که ظاهرا نسبت به خطرات ارتباط میان برانگیختن نژادپرستی و انزجار مذهبی و برانگیختن جنایات بیسابقه هولوکاست بیخبرند...
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد