سعید مستغاثی، منتقد و مستندساز، نظرش درباره نسبت هنرهای نمایشی و بهویژه مجموعههای تلویزیونی با پیادهروی اربعین را چنین بیان میکند: راهپیمایی اربعین یکی از حیرتانگیزترین پدیدههای جهانی از نظر رسانهای است. به همین دلیل هم برخی خبرنگاران مستقل تحتتأثیر آن قرار گرفتهاند. بهطور مثال، حدود ۱۰ سال قبل روزنامه هافینگتونپست تیتر زده بود میلیونها نفر در یکسوی جهان راهپیمایی میکنند اما آیا در دیگر نقاط جهان، کسی از آن خبر دارد؟ این روزنامه نوشته بود که اگر ۱۰۰ نفر در تبت راهپیمایی کنند بازتاب پیدا میکند اما این تجمع میلیونی که بدون حمایت لجستیکی دولتها برگزار میشود و همه ابعادش مردمی است، ازسوی خیلی از رسانههای وابسته به غرب، نادیده گرفته میشود. این درحالی است که این تجمع در گینس بهعنوان بزرگترین تجمع انسانی ثبت شده و یک نوع پیشزمینه آخرالزمان است؛ چون بهنوعی اعلام حضور سربازان امام زمان(عج) محسوب میشود.
اما نکته مهم این است که راهپیمایی اربعین پر از جنبههای دراماتیک است؛ چقدر شخصیتها و ماجراهای جذاب و کمنظیر در دل این راهپیمایی وجود دارد که قابلیت تبدیل شدن به آثار نمایشی را دارند. بیاغراق نیست اگر از نظر کمی بگوییم این راهپیمایی دهها و حتی شاید صدها برابر کل تاریخ سینما موضوع داشته باشد. اما در مقابل این گنجینه عظیم و این اقیانوس موضوع و درام و شخصیت و عناصر نمایشی که میتواند بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون بنشیند، فقط به تولید چند مستند بسنده شده است! یعنی ما به اندازه یک پلان در فیلم یا سریالی از این راهپیمایی ندیدهایم! این باعث شرمندگی است و یک علامت سؤال بزرگ است. این درحالی است که راهپیمایی اربعین یک رویداد شگفتانگیز است، همانطور که هرکس هیچ نسبتی با معماری هم نداشته باشد اما وقتی زیر گنبد مسجد شیخ لطفا... قرار بگیرد از آن همه شکوه و زیبایی تحت تأثیر قرار میگیرد، این پدیده هم چنین حالتی دارد، یعنی یک اتفاق یکتا و بینظیر است؛ یک اجتماع متحرک که دو سه هفته در دهها کیلومتر رخ میدهد. یکی از اتفاقاتی که از این راهپیمایی در ذهنم مانده، تکهفیلمی است از یک مرد خمیدهقامت که با حالت دو در حال رفتن بود و حتی به دوربین هم اعتنا نمیکرد و میگفت: «امام حسین(ع) من را دعوت کرده و باید بروم!» چرا چنین صحنههایی نباید در فیلمهای سینمایی یا سریالهای تلویزیونی ما بروز و ظهور داشته باشد؟
راهپیمایی اربعین، یک پدیده مردمی ایرانی-اسلامی، هویتی ریشهای است که همه ما با آن بزرگ شدیم؛ کربلا و امام حسین(ع) در خون و پی و روح ماست. اما چرا این موضوع اعتقادی و ریشهای، هیچ بازتابی در آثار نمایشی ما ندارد؟ مخالفان این حرکت، ارزش و قدرت آن را میدانند و به همین دلیل هم آن را بایکوت خبری و رسانهای میکنند اما چرا هنرمندان ما این حرکت را نادیده گرفتهاند؟ قصههای دراماتیک براساس واقعیتها شکل میگیرد؛ بهطور مثال در همین واقعه تروریستی شاهچراغ، یک عکس از بچهای که در حال کمک به فردی است که آسیب دیده و بر زمین افتاده، ایده تولید یک اثر شده است. هزاران مورد از چنین اتفاقاتی در راهپیمایی اربعین رخ میدهد. اگر هم یک فرد خودش به آنجا نرفته باشد، گوشههایی از چنین ماجراهای دراماتیکی در مستندهای تولید شده درباره پیادهروی اربعین موجود است. مگر کسی نابینا باشد که چنین موضوعات سرشار از زیبایی را در این حادثه نبیند. حتی اگر کسی نابینا هم باشد این همه زیبایی و شگفتی با چشم دل قابل درک است. اصلا نیاز نیست یک هنرمند خودش را بهسختی بیندازد. هر ذره از راهپیمایی اربعین مایه درام است. برنامههای گفتوگومحور درباره راهپیمایی اربعین خوب است اما اساس رسانهای مثل تلویزیون، تصویر و نمایش است. به همین دلیل هم رهبر انقلاب بارها تاکید کردهاند که درباره چنین موضوعاتی باید کار هنری کرد. هرچقدر هم صحبت و خاطره گفته شود و مصاحبه شود، تا زمانی که در قالب نمایش ثبت نشود، مأموریت انجام نشده است؛ ضمن اینکه با کار نمایشی درباره چنین موضوعاتی میتوان برای تلویزیون جاذبه ایجاد کرد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد