در جاهایی موفق بوده و در جاهای دیگر به هدفش نرسیده است. در این کارنامه متنوع و پرتعداد، اثری همچون «لیلی با من است» وجود دارد که هنوز هم یکی از بهترین کمدیهای سینمایی چند دهه اخیر است. البته در کارنامه تبریزی «ما همه با هم هستیم» هم دیده میشود که حاصل نگاهی عجیب و شتابزده به ژانر کمدی سیاه برای طرح مضامین اجتماعی و فلسفی است که همان شتابزدگی در پرداخت و ضعفهای محرز فیلمنامه، آن را به یکی از ضعیفترین آثار کارنامه او تبدیل میکند.
«داستان دستانداز» آخرین فیلم کمال تبریزی که پس از چهار سال رنگ پرده سینما را دیده است، با دستمایه قراردادن شخصیت نویسنده زنی به نام رها که قصد دارد داستانهایش را به چاپ برساند و آرزوهایش را محقق کند، سراغ فانتزی با مایههایی از طنزی رقیق میرود تا بتواند با شکستن زمان و مکان و ایجاد شخصیتهای خیالی، درونمایه اصلی فیلم را که کنکاش در دنیای ذهنی یک نویسنده با ارجاعاتی نمادین به چند تفسیر و تحلیل انسانی و اجتماعی است، متبلور کند. او برای رسیدن به این هدف، ابتدا رها را با نشاندادن تلاشهایش برای چاپ داستان در مجله «دربند» معرفی میکند و بعد، رها در هرجومرج و شلوغی خیابانهایی که در آن افرادی برای رسیدن به مقصد در اوج ترافیک شهری از آمبولانس استفاده میکنند یا دوستانشان چراغهای قرمز راهنمایی را برایشان سبز میکنند، پس از تصادفی شدید به کما میرود. رها که در چند قدمی مرگ قرار دارد، خود را در قالب شخصیت داستانیاش آرزو میبیند. آرزوی آرزو جهانگیری، آرزوی رهاست و هرکدام از شخصیتهایی که با آنها روبهرو میشود مابهازاهایی در دنیای داستانی داستان دستانداز دارند.
کمال تبریزی حالا مخاطبانش را با دنیایی روبهرو میکند که سرشار از فانتزی است و بیش از آنکه کسی به دنبال خط و ربط داستانی و پیداکردن چفتوبستهای ویژه دنیای فانتزی در عالم داستانگویی باشد، به دنبال کشف مسیرهایی است که رهای در کما فرورفته، پیش روی خود دارد. فانتزی با مایههایی از طنز که گاهی تا مرز تبدیلشدن به ابزورد هم پیش میرود، فینفسه برای مخاطب اثر جذاب است.
ولی حفرههای پرداخت فانتزی در داستان دستانداز در جاهایی خودش را نشان میدهد که تلاش کارگردان و فیلمنامهنویس برای ایجاد ارجاعات نمادین به دنیای ذهنی انسانها در سراسر اثر که در بعضی جاها- موضوع زندگی اجتماعی کفتارها ــ به ترجیعبندی نچسب هم تبدیل میشود، به فرجام مورد نظر فیلمساز نمیرسد.
پدر آرزو، شخصیت داستانی رها، شیفته زندگی اجتماعی کفتارهاست و همراه همسر پابهماهش، دیوانهوار مستند زندگی کفتارها را میبیند! با نریشنی که از حذف کفتارهای ضعیف توسط همجنسان قویترشان میگوید و ... پدر آرزو که راننده آژانس هم هست، مجسمه کوچک کفتارها را روی آینه ماشینش هم آویخته است!
اگر بخواهیم یکی از وجوه فانتزی را در نحوه رفتار پدر و مادر آرزو ببینیم، فیلم در ادامه پاسخ روشنی به دلایل این نوع ارجاعات نمادین نمیدهد. حتی حضور سردبیر مجله دربند در دنیای ذهنی پس از تصادف رها، در قالب شخصیت یک مامور نیروی انتظامی، بازهم نمیتواند حتی در ساختار فانتزی اثر توجیه درستی پیدا کند.
یادمان باشد که در دنیای فانتزی و سوررئال، هر اثر هنری بهویژه در عرصه سینما باید بتواند اصول ویژه خودش را ایجاد و از دل این ساختار آگاهانه، مخاطب به دنیای ناخودآگاه شخصیت قصه ورود کند.
بهطور طبیعی وقتی جای درجهدار و افسر عوض میشود و مامور خلعدرجهشده، زیردست درجهدار قبلی میشود، بازهم این تنزل شأن که قرار است ارجاعی باشد به شأنیتهای تغییریافته، نمیتواند در بستر روایی که اثر برای خودش ایجاد کرده جایگاه ویژهای بیابد. نگاه کنید به آثار متاخر وس اندرسن، فیلمساز نوگرای جهانی که با ایجاد ساختارهای فانتزی خاص خودش، اصولی را به وجود میآورد که سینمای اندرسن با آنها شناخته میشود.
اما ماجرای تغییر هویت پس از تولد آرزو و مرگ مادرش، در جایی موضوع رهاشده و ناموفق کفتارها را به کفتر (کبوتر) تغییر میدهد و حتی عکس کفتارها که روی پیراهن آرزو نقش بسته به کبوتر تبدیل میشود. آرزو از کودکی با بداقبالی و بیعدالتی روبهرو بوده است.
او در آستانه ورود به جرگه نوجوانان مستعد و در ادامه، تبدیلشدن به یک ستاره فوتبال، پایش آسیب میبیند و در آستانه موفقیت در کنکور هم بهواسطه همان هوای تازهای که مدام بهعنوان یک نیاز مطرح میشود، برگه سؤالاتش زیر پای متقاضی بیاستعدادی میافتد که بعدها معلوم میشود دست بزن هم دارد! و بعد، بازهم همان مراقب جلسه کنکور که برگه آرزو را به بهانه تقلب پاره میکند، با دسته قبض پارکینگ جلوی رها قرار میگیرد و بهعنوان یک شخصیت باقیمانده از گذشته در دنیای ذهنی او پس از رفتن به کما جان میگیرد.
این نوع نگاه فانتزی به واقعیت و خیال در اینجا جواب میدهد و نوعی بازی ذهنی را در مخاطب آغاز میکند که تا پایان اثر همراهیاش میکند. اما از بین همه شخصیتهای دنیای داستانی رها، «هستی» متصدی یک کافه کتاب پرمخاطب که بهنوعی دانای کل و راوی قصه رها و آرزو نیز هست، ارتباط منطقیتری با فضای فانتزی فیلم دارد.
او هم مثل آرزو که پای آسیبدیده را از گذشته با خود همراه دارد، دست شکستهاش وبال گردنش باقی میماند. در اینجا پای شهروز قربانی، ناشر شیاد مجله «داستان امروز» به میان میآید که داستان آرزو را از چنگش درمیآورد و به نام خودش چاپ میکند و برنده پولیتزر میشود! و اینبار «ماه پشت ابر میماند» و بازهم تلاش فیلمساز برای ارجاعات فرامتنی مثل مناظرههای انتخاباتی و... صرفا در حد طرح یک ایده باقی میماند.
به تعبیر بهتر هر زمان که فیلم صرفا با تکیه بر ساختار فانتزی با تهمایههایی از طنزی خاکستری و متکی بر شخصیت آرزو و هستی جلو میرود به لحاظ ساختاری روی اصول بناشدهاش حرکت میکند و تاثیر میگذارد و هرجا که به حیطههای فرامتنی با پرداخت شتابزده ورود میکند، ارتباطش با مخاطب قطع میشود.
اضافهشدن شخصیت امید که او هم از مجموعه در اختیار هستی وارد قصه میشود، آرزو را در آستانه ورود به دنیایی جدید قرار میدهد که بازهم بهدلیل دور بودن از همان نگاه نمادینی که قبلا به آن اشاره شد، در زمره موفقیتهای اثر در ایجاد ارتباط بهتر با مخاطب قرار میدهد.
امید و آرزو اگرچه در جاهایی ــ ماجرای سرقت گوشی و... ــ بازهم با دستاندازهایی در ارتباط مواجه میشوند ولی مرگ رها در پایان و حضور او در دنیایی که خودش به آن شکل و فرم بخشیده است، آنهم بعد از ماجرای آشنایی امید و آرزو، پایانی بهمراتب بهتر از شروع قصه را برای فیلم رقم میزند.
نمایش عمومی داستان دستانداز کمال تبریزی پس از گذشت چهار سال از زمان تولید آن، اگرچه فرصتی را برای تماشای اثری نسبتا متفاوت در کارنامه فیلمساز فراهم میکند ولی به نظر میرسد گذشت سالها باعث شده که فیلم در شرایط کنونی کمی کهنه به نظر بیاید. شاید اگر این فیلم پیش از اپیدمی کرونا در سالهای اخیر به همان زمانی که تولیدش به پایان رسید به نمایش درآمده بود با استقبال بهتری از سوی مخاطبان عام یا جدیترش روبهرو میشد. فیلم دروضع کنونیاش، کموکسریهایی برای برقراری ارتباط با مخاطبان دارد که مهمترین آنها نامنسجم بودن ساختار فانتزی اثر بهویژه در جاهایی است که ارجاعات نمادین، فضای فانتزی را به سوی رئالیسمی نصفهنیمه میبرد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: