این فیلم درامی اجتماعی است و مانند اکثر فیلمهای اکران شده در این ژانر قصد دارد تا مشکلات فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی را به مخاطب نشان دهد و در جهت فرهنگسازی یا تشویق مخاطب برای تفکر بیشتر گام بردارد. آنچه در ادامه میخوانید حاصل نشستی است که با محمود بابایی(تهیهکننده)، رضا نجاتی(کارگردان) و سام بهشتی(جانشین تهیهکننده) در روزنامه جامجم برگزار شد و در آن ضمن پاسخگویی به انتقادات، از اهداف سازندگان بعد از رفتن نیز گفتیم و شنیدیم.
موضوعی که بلافاصله مورد توجه من قرار گرفت این بود که بعد از رفتن تعلیق خود را در لوکیشن ابتداییاش یعنی جزیره کیش پیدا میکند. چون کیش جزیرهای است ساکت و دور از هیاهوی شهری و در این فیلم تنهایی و سرگشتگی انسان اهمیت خاصی دارد. به نوعی شما استعاره و پسزمینه فوقالعادهای را در این جغرافیا پیدا کردید و براساس آن داستان و شخصیتها را سر و شکل دادید. میتوانید کمی درباره این بستر و جغرافیای داستان توضیح دهید؟
رضا نجاتی (کارگردان): در وهله اول ضمن احترام به تمام فیلمسازان که قطعا انتخاب درستی دارند و سراغ موضوعات حاشیهای و پرسر و صدا میروند اما من میخواستم با یک فیلم آرام و درونیتر و با فضایی متفاوت، فیلمسازی را آغاز کنم. البته ممکن است در فیلم دومم این فضا تکرار نشود ولی تمام تلاشم این بود که در اولین تجربه سینماییام از رفتن به سراغ ماجراهای پیچیده و پرالتهاب زندگی فاصله بگیرم و نمیدانم چقدر در رسیدن به این هدف موفق بودهام. درام بعد از رفتن، درام تنهایی است. همانطور که خودتان هم اشاره کردید جنوب ایران نسبت به شمال ایران فضای آرامتری دارد. بنابراین با توجه به مضمون درام فیلم که تنهایی است، دنبال فضایی بودیم که حتما دریا را داشته باشد. در ایدههای اولیه انزلی و بوشهر را درنظر داشتیم و در تعاملات بعدی با تهیهکننده به این نتیجه رسیدیم که ماهیت جزیره خیلی به درآمدن شخصیت آرش (با بازی صابر ابر) کمک میکند. شکل گرافیک جزیره بهگونهای است که آب دور تا دور خشکی را فرا گرفته و تداعیگر حس تنهایی است. به همین خاطر با انتخاب جزیره کیش سعی کردیم حال و هوای کلی فیلم را به مخاطب انتقال دهیم.
علاوه بر این، ابهام هم در فیلم شما نقش بسیار بزرگی را بازی میکند؛ ابهامی که البته در جریان داستان کمکم برای مخاطب روشن میشود. میتوانید بگویید که چطور ابهام و تعلیق را در فیلمتان پیاده کردید؟
رضا نجاتی: شکل روایت بعد از رفتن، شکلی معکوس است. یعنی هر قدمی در فیلم ورقی از گذشته شخصیتهای فیلم را آشکار میکند. احساس میکردم اگر در ابتدای داستان مخاطب را در این شکل از ابهام و علامت سؤالهای بزرگ قرار دهم شاید بتواند با آرش، شخصیت اصلی داستان همذاتپنداری بهتری داشته باشد، چون آرش با هزاران سؤال از سوی خانواده و همسر و دوست و آشنا طرد شده و به جزیره کیش رفته. در این فیلم آدمها با هم صحبت نمیکنند و در سکوت با یکدیگر دچار سوءتفاهماتی شدهاند و رفتهرفته فرصتی برای حرف زدن با هم پیدا میکنند. به همین دلیل در فصل پایانی فیلم جایی که آرش با مونا (با بازی سارا بهرامی) وارد گفتوگو میشود، مدام دیالوگهایی را میبینیم که به ابهاماتی که در جریان فیلم با آن روبهرو هستیم، پایان میبخشد.
پس میتوان گفت فیلمتان دیالوگمحور است؟
رضا نجاتی: بله، فیلم دیالوگمحور است. به اعتقاد من حرف مثل سرطان میماند. هر چقدر بیشتر بماند زشتتر و بزرگتر میشود اما زمانی که انسانها شروع به صحبت میکنند اقدام به از بین بردن این سرطان میکنند. در جامعه کنونی ما آدمها کمتر با هم صحبت میکنند، کمتر به هم حق میدهند و از هم عذرخواهی میکنند. بارها به این فکر کردم که چگونه میشود آدمها بدون هیچ چشمداشتی فقط از هم عذرخواهی کنند. عذرخواهی یک فعل ساده است که امروز برای ما اجرای آن سخت است و من به این فکر میکردم که چگونه میتوان این مفهوم را ارائه داد.
شاید به همین دلیل هم هست که شخصیتهای فیلمتان بهخصوص آرش در برقراری ارتباط با دیگران آنقدر ناتوان است. چرا این ویژگی را برای کاراکترهای فیلمتان انتخاب کردید؟
رضا نجاتی: برقراری ارتباط در دنیای مدرن کار سختی است. با این حجم از تنهایی که انسان در طول روز تجربه میکند، مدام بیشتر غرق در تنهاییاش میشود. بهعنوان مثال موبایلهایی در دست داریم که با آنها در طول روز با افراد زیادی در ارتباط هستیم و در واقع با هیچکس ارتباط نداریم. در واقع گفتوگوی فیزیکی و رخ در رخ به نوعی از بین رفته و همه مراودات ما در قالب نوشته و پیام خلاصه شده است. انگار آدمها دیگر نمیتوانند مثل ۲۰ سال پیش کنار هم بنشینند و با هم حرف بزنند. ارتباطات روزمره شکل خود را تغییر داده و آن مراودات فیزیکی تقریبا رو به نابودی است و طبعا در چنین شرایطی انسان از برقراری ارتباط با دیگری به شکلی که در گذشته وجود داشت، ناتوان است.
و نکته اینجاست که آرش با وجود انزوایی که سالهاست در آن فرو رفته، اما بازهم به سمت نتیجهگرفتن و روشنشدن حقیقت میرود. آیا این نتیجهگیری در تناقض با پایان باز فیلم نیست؟
رضا نجاتی: فیلم نتیجهگیری دقیق و قطعی دارد و پایان قصه حداقل از نظر من باز نیست. آرش، انسان غمزدهای است که امید دارد. او پسری بهنام فرشاد دارد که به فکر اصلاح آینده و تربیت درست اوست. ضمن اینکه اعتقاد دارم به اندازه هر مخاطب تحلیل برای هر فیلمی وجود دارد. عدهای پس از تماشای «بعد از رفتن» از من پرسیدند آیا در انتها زن به زندگیاش برمیگردد؟ و من جواب دادم: نمیدانم، اما طراحیای که در رابطه با قصه شده افشای حقیقت و متعاقبا برخوردی است که آرش با حقیقت دارد. این طراحی پیامآور این است که بخشش شکل میگیرد، اما بازهم علامتسؤالهایی را برای مخاطب باقی میگذارد. علامتسؤالهایی که در بیرون از سالن سینما هم با مخاطب همراه است و این همان چیزی که من تلاش میکنم در فیلمسازی به آن برسم. اینکه فیلم در سالن سینما برای مخاطب تمام نشود. همین که مخاطب سؤالی را چند روز یا حتی چند ساعت بعد از تماشای فیلمم در ذهنش داشته باشد یعنی کارم را درست انجام دادهام. دوست ندارم به قول معروف لقمه جویدهشده به مخاطب بدهم و دوست دارم تفکر و احساس مخاطب با قصه درگیر شود.
محمود بابایی (تهیهکننده): از نظر من هم فیلم پایان باز ندارد. بازگشت آرش به خانه پدری گویای همه چیز است. در پیشتولید زمانیکه با رضا نجاتی صحبت میکردیم متن و زیرمتن را خیلی بررسی میکردیم. لوکیشن خانه پدری را با جزئیات فراوان ترسیم کردیم. از زاویهای دیگر این خانه همان وطن است و هرکسی میتواند از وطنش دلخور باشد، اما در انتها پای وطنش میایستد. آرش در پایان به خانهاش برمیگردد.
رضا نجاتی: حتی در فرم پلان هم این نکته را لحاظ کردیم. حالت ایستایی به آرش دادیم و نشان دادیم که او آمده است که بماند. تمام نگاه آرش به فرشاد، پسرش است. وقتی پسرش انتخاب میکند که بماند آرش هم میماند.
اتفاقا این فیلم شباهتهایی هم به «بدون قرار قبلی» فیلم قبلی که تهیه کردید دارد. آنهم با مضمون بازگشت به ریشهها و بازگشت به خود بود که برای خیلی از انسانها در مقطعی از زندگی رخ میدهد. این دغدغه را در فیلمهای بعدیتان هم ادامه میدهید؟
محمود بابایی: بله، دغدغه این موضوع را دارم. خیلی سعی میکنم متنها و ایدههایی را برای تولید انتخاب کنم که هدفمند باشند. نمیخواهم باری به هر جهت کار کنم. میخواهم مقوله «تهیهکننده مولف» را حفظ کنم و این کاری بود که در هر دو فیلمی که بهعنوان تهیهکننده حضور داشتم رعایت کردم. درست است که فضای بدون قرار قبلی با بعد از رفتن متفاوت است، اما حتی از اسامی آنها هم میتوان به شباهت مضمونیشان پی برد.
حتی المانهای ریزی هم در هر دو فیلم هست که احساس میشود تعمدا برای ارتباط بین این دو فیلم گذاشتید.
محمود بابایی: همه ما یکبار زندگی میکنیم و مگر قرار است من در طول عمرم چند فیلم تهیه کنم؟ سینمای اجتماعی دغدغه من است و آن چیزی که از این گونه سینمایی بهخصوص در سالهای اخیر روی پرده میبینیم خلاف آن چیزی است که در ذهنمان از سینمای اجتماعی سراغ داریم. انگار چیزی از سینمای اجتماعی باقی نمانده. درصورتیکه همین سینمای اجتماعی است که میتواند جامعه را در عبور از بحرانهای اجتماعی کمک دهد.
میگویند اقبال مردم به ژانر کمدی است که موجب سیطره این ژانر بر سینمای ایران شده.
محمود بابایی: این حقیقت است که با توجه به فشارهای موجود اجتماعی کمدی حال مردم را اندکی خوب میکند و سینمای کمدی بود که بعد از کرونا ناجی سینما شد. بله، اگر فیلمهای کمدی را از پرده پایین بیاوریم دیگر چیزی از گیشه سینما باقی نمیماند. چه بهعنوان تهیهکننده چه بهعنوان سالندار، فیلمهای کمدی را برای سینمای ایران ضروری میدانم اما درعینحال میگویم برای رونق سینمای اجتماعی به فرمول و راهکار نیاز داریم و سینمای اجتماعی نمرده است. این ما هستیم که ذائقه و سلیقه مخاطب را میسازیم و وضعیت فعلی سینما تغییر ذائقه مخاطب را میطلبد. این تغییر ذائقه هم نیازمند همکاری سینماگران، مسئولان سینمایی و نهادهای سرمایهگذار است.
رضا نجاتی: به نظرم در وهله اول مدیران و در وهله دوم فیلمسازان موظف به ذائقهسازی درست برای مخاطب هستند. با مروری خیلی سطحی متوجه میشویم که اوایل دهه ۱۳۸۰ سلیقه تماشاگر به چه سمتی بوده و از همان زمان است که فیلمهای کمدی مسیر سینما را به سمتی دیگر میبرد. فیلمهای کمدی قبل از دهه ۱۳۸۰ کیفیت مطلوبتری داشتند اما یکدفعه سینمای ایران به جهت دیگری هدایت شد. بهتر است طرحها و رنگهای مختلفی ارائه دهیم و چشم مخاطب را به تصاویر و شکلهای روایی مختلف عادت دهیم. مدیران سینمایی باید مسیر ذائقهسازی را طوری هدایت کنند که فیلمساز بتواند راه و سلیقه درست را به مخاطب انتقال دهد. مادامی که سینماگر به فکر پرکردن جیب خود باشد نمیتواند سلیقه مخاطب را بهبود ببخشد. خودم بهشخصه حتما در ژانر کمدی فیلم میسازم، اما هیچوقت کمدیساز نمیشوم.
محمود بابایی: همانطور که گفتم دوست دارم تهیهکننده مولفی را ادامه دهم، اما این به آن معنا نیست که تهیهکنندگی مولف صرفا در ژانر اجتماعی است بلکه در ژانر کمدی هم دوست دارم این کار را انجام دهم. من هم میخواهم در ژانر کمدی، دفاعمقدس و... فعالیت داشته باشم. البته همه اینها منوط به این است که ما سبدی از اکران را ببینیم تا فیلمسوزی اتفاق نیفتد.
رضا نجاتی: به این فیلم سوزی اعتقاد زیادی دارم. بارها دیدهایم مثلا ۴ فیلم کمدی در کنار یک فیلم اجتماعی اکران میشود که مسلما باعث نابودی فیلم اجتماعی میشود. در حالی که باید سبد متنوعی از اکران فیلم در ژانرهای مختلف را داشته باشیم. البته باعث خوشحالی است که مثلا در شرایط کنونی در کنار فیلم ما فیلمهایی در ژانر کودک و نوجوان و کمدی هم اکران میشود که دست مخاطب را در انتخاب باز میگذارد.
پس گویا از زمان اکران فیلم راضی هستید؟
محمود بابایی: معمولا در ماههای محرم و صفر گیشه سینماها افت میکند و در نیمه اول سال سینما رونق بیشتری نسبت به نیمه دوم دارد. باتوجه به این موارد فرصت بهتری برای اکران فیلممان وجود نداشت و با توجه به فیلمهای پشت اکران، فرصت کنونی را برای اکران غنیمت شمردیم. ضمن اینکه سال گذشته ماههای محرم و صفر سینماها رونق خوبی داشت و بر اساس آن ما فکر کردیم امسال هم در این ماهها گیشه سینماها با اقبال مخاطب روبهرو میشوند که تصورمان اشتباه از آب درآمد. به نظر میرسد مردم برای تماشای فیلمهای اجتماعی رغبت چندانی ندارند و تمایلشان به سمت فیلمهای کمدی است. البته با توجه به فضای موجود در جامعه مردم نیاز به شادی دارند، اما این موضوع دلیلی برای از بین رفتن سینمای اجتماعی نمیشود. باید با برنامهریزیهای مدون مردم را با سینمای اجتماعی آشتی داد و آشتی مردم با سینمای اجتماعی محقق نمیشود مگر اینکه اهالی سینما و مسئولان دغدغه آن را داشته باشند. اگر این دغدغه وجود داشته باشد راه برونرفت از شرایط موجود هم پیدا میشود. من به شخصه چه در جایگاه تهیهکننده چه سینمادار تمام سعی خودم را میکنم که به سینمای اجتماعی کمک کنم. به عنوان مثال اگر در سئانس ۸ شب هر سه سالن پردیسم را به اکران فیلمهای کمدی اختصاص دهم قطعا سالنها پر میشوند، اما وظیفه خودم میدانم که حتی اگر ظرفیت سالن به حد نصاب نرسد هم باز سالنی به فیلم اجتماعی اختصاص بدهم و آن را اکران کنم. به هر حال در شرایطی که همه به سمت پلتفرم کوچ کردهاند، باید هرچه سریعتر فکری به حال سینمای اجتماعی کرد.
برگردیم به فیلم؛ همانطور که گفتم المانهای مشترکی در هر دو فیلمی که تهیه کردید گذاشتهاید که یکی از این المانها حضور صابر ابر است. همکاری با صابر ابر مشخصا چه ویژگیهایی دارد؟
محمود بابایی: صابر ابر از رفقای عزیز من است. او بازیگر خوب و بسیار حرفهای است که توانسته خودش را همیشه در اوج بازیگری حفظ کند. خیلی از بازیگران بودند به این قله رسیدند اما نتوانستند جایگاهشان را نگه دارند. در «بدون قرار قبلی» تجربه شیرینی با او داشتیم که همان تجربه شیرین باعث شد از او برای بازی در این فیلم هم دعوت کنم. حضور صابر در هر جایگاه و عنوانی در فیلم به ارزش فیلم اضافه میکند.
اسم فیلمتان را چطور انتخاب کردید؟
رضا نجاتی: اسم فیلم در ابتدا بندباز بود و اصلا پروانه ساخت را هم با همان نام گرفتیم اما در ادامه به چند دلیل تصمیم به تغییر آن گرفتیم. اول اینکه شنیدم فیلمی باهمین نام تولید و فیلم دیگری با همین نام در مرحله پیش تولید است. البته ما میتوانستیم با نام بندباز فیلممان را بسازیم و اکران کنیم. چون فیلم ما سریعتر از آنها ساخته میشد و در این صورت همکاران دیگر با این چالش مواجه میشدند، اما نخواستیم این اتفاق بیفتد. خلاصه در تعاملاتی که با دیگر دوستان داشتیم با توجه به مضمون قصه به کلمه رفتن رسیدیم. البته فیلمی هم با همین کلمه قبلا ساخته شده بود. ایدههای مختلفی از طرف دوستان با محوریت رفتن مطرح شد که در نهایت صابر ابر گفت که خیلی جالب است اگر به بعد از رفتن شخصیتهای داستان فکر کنیم. همین ایده ما را به سمت نام بعد از رفتن پیش برد که اسم جذابی هم هست.
از زمان شروع نگارش متن این اثر، به بازیگران آن فکر کرده بودید؟
رضا نجاتی: هیچوقت نمیشود ۱۰۰درصد آنچه در هنگام نگارش فیلمنامه فکر میکنیم را زمان ساخت پیاده کنیم، اما به تمام بازیگرانی که امروز در فیلم میبینید فکر کرده بودم. کارگردانی که خودش فیلمنامه فیلمش را مینویسد باید زمان نگارش نسبت به بازیگرانی که کار میکنند کمی تصویرسازی هم داشته باشد.
یکی دو جا هجمههایی دیدم ازسمت کسانیکه درباره بعد از رفتن بحثهای حاشیهای راه انداختهاند و گفتهاند تصویر نامطلوبی از موضوع رحم اجارهای و حس والد یا والدین نسبت به فرزندی که از این طریق متولد میشود نشان داده شده. نظر خود شما در این رابطه چیست؟
رضا نجاتی: من چنین ذهنیتی را هنگام نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم نداشتم. آرش داستان ما با ویژگیهایی که داشت با از دست دادن فرنوش (همسر اولش) سراغ زن دیگری نمیرفت مگر اینکه آن زن باعث تولد فرزند او و فرنوش شده باشد.
محمود بابایی: یکی از دلایلی که آرش پای مونا ایستاد هم همین بود که او به نوعی یادآور همسر سابقش بود.
به نظرم شخصیتهای فرعی مثل کاوه (با بازی پوریا رحیمی سام) و مونا انگیزه کارها و رفتارهایشان هیچگاه برای مخاطب روشن نمیشود و همین باعث میشود داستان یکدستی لازم را نداشته باشد...
رضا تجاتی: یکی از انگیزههای کاوه برای رفتارهایش میتواند به سوءاستفادهگری آرش از مونا به واسطه موضوع رحم اجارهای برگردد. این سوءاستفادهگری میتواند محرکی برای کاوه (برادر مونا) باشد که از صمیمیترین دوستش انتقام بگیرد. البته خیلی معتقد به این نیستم که آدمها برای انجام هرکاری باید انگیزهای داشته باشند. خصوصا در قالب داستان شخصیتهای فرعی الزاما نیازی به انگیزه برای کارهایشان ندارند.
آقای بهشتی با وجود تجربه زیادی که در حوزه رسانه و نقد فیلم دارید، تجربه کار در زمینه دستیاری و جانشین تهیه کنندگی چطور بود؟
سام بهشتی: در سینمای جهان سالهاست که دیگر جایگاه جانشین تهیه کننده یا مجری طرح تعریف شده. همانقدر که دستیار کارگردان مهم است، دستیار تهیهکننده یا جانشین آن هم اهمیت دارد، چون زمانیکه یک تهیهکننده پروژهای را دست میگیرد، آنقدر دغدغهمند هست که نیاز به مکملی برای انجام امورش داشته باشد و در برخى از مسائل باید برون سپاری شود و در بزنگاههای حساس در لحظه تصمیماتى اتخاذ کرد که به نفع پروژه و گروه باشد. در سینمای ایران هم خوشبختانه این موضوع چند سالی است که جای خود را پیدا کرده. در دو،سه سال اخیر که وارد فضای تولید فیلم شدم نگاهم به فیلم و سینما با گذشته تغییر کرده. «بعد از رفتن» برای من منشأ تحول و اتفاق بزرگی در زندگیام بود و میخواهم از این تریبون از محمود بابایی تشکر کنم که در این اثر سینمایی به من اعتماد کرد و مسئولیت بزرگی را به من سپرد. نیمه دوم سال گذشته با توجه به التهابات جامعه، فیلمسازی کار بسیار مشکلی بود و حتی بعضی از بازیگران راضی به آمدن جلوی دوربین سینما نمیشدند اما خدا را شاکرم که بالاخره این اتفاق افتاد و توانستیم اثری در سینمای اجتماعى تولید کنیم که حرف برای گفتن دارد. سینما شغل ماست و در هر احوالی باید تلاش کنیم تا چراغ آن روشن بماند.
محمود بابایی: پیرو این موضوع باید تاکید کنم فیلمهای سینمایی از شرایط اجتماعی هر جامعه متأثر هستند. اگر قرار به بررسی فیلمهایی باشد که در التهابات سال۱۴۰۱ ساخته شده، باید تمام اوضاع و شرایط آن روزها را هم دید و بعد بررسی را انجام داد. نباید فراموش کرد در دورهای که بعضیها بر این باور بودند که نباید کار کرد، ما کار کردیم. گفتیم چرا نباید کار کرد؟ در آن روزها همه سر کارشان بودند و همه نگاهها به سینماگران بود! ما در خیابان مشغول فیلمبرداری بودیم که با انواع و اقسام ماشینهای مدل بالا میآمدند و با یک فحش رکیک از کنار ما رد میشدند که چرا داریم کار میکنیم! نباید یادمان برود چه فیلمهایی با چه شرایطی در آن روزها ساخته شد. خدا را شاکرم که توانستم با فیلم بعد از رفتن سهم خود را در سینمای ملتهب سال ۱۴۰۱ ادا کنم.
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: