انسانهایی که، به «نور»، احترام میگذارند و از «روشنایی» به احساس برتر یا «بهجت باطنی» دسترسی مییابند، خواه ناخواه، حقیقتگرا و «جوینده حق» هستند و هیچ قدرتی و هیچ رسانه پرنبوغی در آرایشگراییهای «بستههای فریب رسانهای» نمیتوانند؛ در راه فریب و تحریف ذهنیت بشری همیشه، موفق باشند؛ و برای زمانی نامحدود، «سلطه سیاهی فریب» را، چونان «مدار لئو» که بالای آسمان زمین است؛ بر بالای چشم درونی بشر، استوار سازند و کلمات فریب و شعبدهبازانه را، بر آن بچرخانند؛ تا بشریت، سرگرم قضاوتهای بستهبندیشده گردد و به «داراییهای هویتی و تاریخی و البته قدرتآفرین» خویش، نگاه نکند و به ارزشهای پرثروت میهنی، نیندیشد. تمدن پرفریب غربی، در نیمه دوم قرن بیستم، براساس یک نقشه استراتژیک تبلیغاتی، در تمامی کانونهای بزرگ فرهنگی در خاورمیانه، موفق گشت سامانههای گوناگون «زندهباد غرب» و «زندهباد ادبیات اروپایی و آمریکایی» و زندهباد «زبان انگلیسی» را ... راهاندازی کند و در سطوح متعدد و دایرههای مختلف، و با رنگارنگیهای نفوذگرانه، برتریهای تمدن غربی را در برابر چشم ملتها و خاورمیانه شرقی، به نمایش بگذارد.
برای اینکه، پرچم بزرگ این «برتری تمدنی» و ارزشهای غربی، در قالب تاسیس، یک کشور کاملا اروپایی، در خاورمیانه اسلامی، برافراشته شده بود و از هر جهت فلسفی، فکری و ارزشی در دل خاورمیانه، رسالت و ماموریتی، جز توسعه «زندهباد غرب مسیحی» نداشت. در جنگ جهانی اول، که «امپراتوری عثمانی» منهزم گشت و سلطه سیاسی و نظامیاش، منفجر شد؛ قدرتپرستان جهانی تمدن غرب و نخبگان سیاسی، نظامی و جغرافیاشناس جنگی، تصمیم سیاسی ویژهای، برای سرزمین تاریخی فلسطین، گرفتند و با ایجاد «روندهای ضعیفسازی ملی»، توانستند، این سرزمین و کشور را، ضعیفترین کشور خاورمیانه نمایند؛ تا در سال ۱۹۴۸ – آن را مال خود نمایند و با بیرحمیای بزرگ و بیمانند، در همه تاریخ تمدن بشر، شناسنامه تاریخی هزار و پانصدساله این ملت را پاره پاره کنند و بر روی «کشور فلسطین»، خط سیاه بکشند و به جای آن، نام جدید اسرائیل بگذارند و «مهر رسمی» تمدن غرب را، تحت پوشش سازمان ملل، بر آن بکوبند. در جهان رسانهای امروزین و حاکمیت تنومند فریبکاری رسانهای تمدن غربی، این سخن ناسنجیده ثبیت شده است؛ که بزرگترین بیرحمی قرن بیستم، همانا، انداختن بمب ویرانگر اتمی، روی «هیروشیما و ناکازاکی» است...
و این قضاوت نادرست تبلیغاتی، در حالی در جهان امروز حاکم است، که انفجار اتمی این دو شهر، نه آوارگان جهانی، در برداشت و نه بر تاریخ سیاسی ژاپن، خط سیاه کشید و نه شناسنامه ملی ملت ژاپن را، خاکستر کرد. اما، انگلیس با حمایت کامل قدرتمندان تمدن غربی سند مالکیت کشور فلسطین را، پاره پاره کرد و آن را در دریای مدیترانه ریخت و خود را «قیم» و «ارباب» خاک فلسطین، اعلام کرد. و این فاجعه بزرگ قرن بیستم، در سال۱۹۱۷ بهوقوع پیوست و این ماجرا، آغاز یک «تاریخکشی» سیاسی با همه پشتیبانی قدرت تمدنی غرب بود و سالبهسال به سوی «هویتکشی فلسطینی» و «هویتکشی اسلامی» حرکت کرد تا اینکه«هویتکشی» تمدنی علمی غربی، کامل گردد. و ایستگاه خونین این تکامل «تاریخکشی» و «هویتکشی»، کشتار دهکده«دیریاسین» بود. وهیچیک از شعرا وقصهگویان وسینماگران و برندگان جایزه ادبی «نوبل و اسکار» درباره این «هویتکشی» وحشتناک قرن بیستم سخنی بر زبان نیاوردند و«چشم» بیوجدان بشری خویش را بر آن بستند!!! «سیسیل بدومیل» سکوت کرد،«دیوید لین» سکوت کرد، «آلبر کامو» سکوت کرد! «ژان پلسارتر» سکوت کرد!؟ «برتراند راسل» سکوت کرد و «توماس مان» سکوت کرد! آیا«تاریخکشی» و«هویتکشی» بزرگ، افتخارآفرین برای تمدن غربی است!؟