امیرمحمد فقط ۱۶سال داشت اما در غیرت و مردانگی دستکمی از مردان بزرگسال نداشت. او هم درست مثل لندی، قبل از خودش به نجات جان بقیه فکر کرد و همان تصمیمی را گرفت که لندی گرفته بود. آتشسوزی روز جمعه هفته گذشته اتفاق افتاد. آن روز، امیرمحمد همراه دو خواهر ۱۰ و ۱۲ساله و مادرش در خانه خوابیدهبود. آنطورکه ایرج انصاری، عموی امیرمحمد به خبرنگار جامجم توضیح میدهد، روز حادثه پدر خانواده ساعت ۵ و ۴۵ دقیقه صبح برای پیادهروی از خانه بیرون رفت: «در امیدیه چون هوا گرم است، چندان از لوازم گرمایشی استفاده نمیشود یا محدود است، اما آن روز هیتر در خانه برادرم روشن بود که احتمالا بهدلیل اتصالی برق و جرقه ناشی از آن، آتشسوزی در خانه شروع شد. پس از مدتی، امیرمحمد از خواب بیدار و متوجه آتش شد. ابتدا پدرش را صدا زد و وقتی جوابی نشنید متوجه شد از خانه بیرون رفته است. سراغ مادر و خواهر ۱۲سالهاش رفت و آنها را از خانه بیرون برد تا از آتش دور باشند و بعد هم سراغ خواهر کوچکترشکه خواب بود رفت. امیرمحمد تلاش زیادی کرد تا خواهرش را بیدار کند، اما خواب او آنقدر سنگین بود که بیدار نمیشد. در همین حین که خواهرش را صدا میزد، یکدفعه صدای انفجار مهیبی در خانه پیچید و کولر گازی افتاد و بعد از سقوط، پشت در اصلی ورودی خانه را مسدود کرد. این اتفاق در حالی افتاد که مادر همزمان تلاش میکرد تا برای نجات امیرمحمد و دخترش وارد خانه شود اما کولر راه را بسته بود. مادر و دختر بیرون از خانه بودند و امیرمحمد و خواهرش هم در خانه. حجم آتش و شرایط آن لحظه به قدری پر از استرس بود که به ذهن امیرمحمد خطور نکرد به شکلی کولرگازی را از جایش تکان داده و مسدودی در را برطرف کند. شاید هم شدت آتش به حدی بود که به او اجازه نمیداد به کولر نزدیک شود.»
گذشتن از جان شیرین
آتش و دود از هر طرف امیرمحمد و خواهرش را محاصره کرده بود. تنها فکری که آن لحظه به ذهن پسر نوجوان رسید این بود که دست خواهرش را گرفت و او را داخل یکی از اتاقهای خانه برد و بعد از بستن در گفت همانجا بماند و خارج نشود تا راهی برای نجات و فرار از آتش پیدا کند. درشرایطی که امیرمحمد دنبال راه نجات بود، مادر نیز همسایهها را خبر کرد و کمک خواست. خواهر کوچکتر امیرمحمد هم پنجره اتاق را باز کرد و چون جثه کوچکی داشت توانست بدنش را از لای نردههای پنجره رد کرده و توسط همسایهها نجات پیدا کند اما چون امیرمحمد جثه نسبتا درشتی داشت، نمیتوانست از پنجره رد شود. بعد از نجات او، امیرمحمد هنوز درگیر پیداکردن راه نجات بود، دامنه آتش آنقدر زیاد شد که پسر نوجوان بیهوش شد و پس از بیهوشی آتش بیرحم به جانش افتاد.
عموی امیرمحمد ادامه میدهد: «آمبولانس پیکر سوخته برادرزادهام را به بیمارستان آیتا... طالقانی اهواز که مختص سوانح و سوختگی است منتقل کرد و پدرش هم که با تماس تلفنی متوجه حادثه شده بود، به خانه برنگشت و از همانجا به بیمارستان رفت. وقتی به بیمارستان رفتم، پزشکان گفتند متاسفانه امیرمحمد دچار سوختگی حدود صددرصدی شده است. شدت سوختگی به حدی بالا بود که برادرزادهام دوام نیاورد و روز شنبه از دنیا رفت. امیرمحمد دانشآموز کلاس دهم بود و در مدرسه نمونه درس میخواند. از نظر هوش و استعداد همیشه ممتاز بود و حتی نمرات امتحانات نیم ترمش هم ۱۹.۵ یا ۲۰ بود. او با پدرش هم گاهی به کوهنوردی میرفت. همان شب وقتی با مدیرکل صداوسیمای خوزستان صحبت میکردم، چون خودم حضور ذهن نداشتم، او ماجرای ازجانگذشتگی علی لندی را یادآوریکرد که گفتم به همین شکل اتفاق افتاده است. روز یکشنبه هم مراسم خاکسپاری امیرمحمد در شهرستان رستم برگزار شد و قرار است مجموعه صنعت نفت امیدیه و آموزشوپرورش برای او مراسمی برگزار کنند.»
به گفته عموی امیرمحمد، در این حادثه خانه برادرش بیش از ۷۰درصد سوخت و از بین رفت: «خواهرها و مادر امیرمحمد از نظر جسمی کاملا سلامت هستند و اما از نظر روحی در شرایط مناسبی نیستند و توان صحبتکردن ندارند. در این مدت پدر او حتی نتوانسته پاسخگوی تماسهای تلفنیاش باشد.»