دربخشی از این فرمایشات، گزارهای مهم مورد توجه قرار گرفته است:«او (دشمن) تبلیغ میکند که شما دارید ضعیف میشوید. خودش دارد ضعیف میشود، تبلیغ میکند که دارد قوی میشود. او میگوید: «من با تهدید شما را از بین میبرم.» تبلیغات این است. یک عدهای هم تحت تأثیر قرار میگیرند.»
در یادداشت اخیر،به مؤلفههای اصلی جنگ نرم مانند هدفقراردادن باورها، قلب واقعیت و خلق تصاویر کاذب، تمرکززدایی از بطن به حاشیه، خلق هویتهای انحرافی، خلط متن و فرامتن، مهندسی هراس در جوامع هدف و تحدید و نفی امید به آینده اشاره کردیم.
یکی ازمهمترین مؤلفههای مذکور، مهندسی هراس یا همان خلق موازنه وحشت با استناد به گزارههای دروغین، انحرافی و غیرواقعی است. در این خصوص، سه نکته اساسی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
نخست اینکه مهندسی هراس یک الگوی انتزاعی محسوب میشود و اکثرا ریشه در القاگریهایی دارد که ماحصل آن، انحراف افکار عمومی از واقعیت میدان و فرامتن آن است. هر چند ترس واقعی ریشه در مواجهه با واقعیت و احساس ناتوانی در مهار محیط پیرامونی انسان، جامعه و یک گفتمان یا ساختار دارد، اما راهبرد رسانهای و تبلیغاتی غرب مبتنی بر این ترس واقعی نیست! آنچه در این میان موضوعیت دارد، ترس کاذبی است که حس استیصال، ناکامی و ناامیدی انسانها و جوامع در برابر یک تصویر، و نه واقعیت را شکل میدهد. این همان ترسی است که در علم روانشناسی بالینی و اجتماعی، فوبیا نامیده میشود. فوبیا همان وحشت نامعقول و شدید از یک موضوع، موقعیت یا پدیده اغراقآمیز یا غیرواقعی است.
نکته دوم اینکه مهندسی هراس ازسوی غرب، مبتنی برخلق برخی پیشفرضها و انگارههای کاذب صورت میگیرد. بهعنوان مثال، یکی از پیشفرضهایی که به صورت مستمر و از زمان اشغال فلسطین توسط رژیم نامشروع صهیونیستی در میان افکار عمومی منطقه (غرب آسیا و جهان اسلام) و جهان ترویج میشود «شکستناپذیری رژیم اشغالگر قدس» و«تحقق قطعی راهبردهای واشنگتن -تل آویو درمنطقه»است.این پیشفرض،درجریان نبرد غیورانه و دلاورانه جبهه مقاومت با دشمن صهیونیستی و اصلیترین حامی آن یعنی آمریکا به چالش کشیده شده و اذهان را متوجه ساختگیبودن آن ساخته است. عدم تحقق اهداف میدانی و فرامتنی تلآویو و واشنگتن در مواجهه با گروههای مقاومت، سبب شده است تا بنیان اصلی منظومه جنگ روانی و تبلیغاتی دشمن هدف قرار گیرد اما اکنون تکلیف مخاطبان بیشمار گفتمان مقاومت در منطقه و جهان چیست؟
نکته سوم، به پاسخ این سؤال اساسی معطوف است. قطعا اصلیترین هدف مشترک دشمنان جبهه مقاومت، تمرکززدایی از ابطال پیشفرضهای اصلی آنها در جریان نبرد باطلشان علیه جبهه حق است.یکی از اصلیترین کارویژههاومسئولیتهایی در برهه کنونی برعهده دلدادگان جبهه مقاومت است، وادارسازی افکارعمومی دنیادرخصوص تمرکز بر حقیقتی بهنام «شکست صهیونیسم و آمریکا در منطقه» است. این شکست، دامنه و مصادیق گستردهای داردوصرفا ابعاد میدانی و نظامی را شامل نمیشود. خیزش منطقهای وجهانی ملتهای آگاه علیه ماهیت وعملکردرژیم اشغالگرصهیونیستیوتمایل بیسابقهای که درمحیط پیرامونی و فرامنطقهای تلآویو در خصوص بازخوانی تاریخ فلسطین و جهان اسلام و چگونگی و چرایی اشغال فلسطین شکل گرفته، بهترین فرصت جهت ابطال کل منظومه تبلیغاتی و رسانهای دشمن است. در این صورت، هراسافکنی دشمنان در ذهن و روان انسانها جای خود را به درک مستند از حقیقت و برداشتهشدن گامهای خلاقانه، مهارکننده و در نهایت نابودکننده آن خواهد شد. انسانهای آزاده، مخالفان صهیونیسم و جریان سلطه، علمای دینی و خصوصا مسلمان، جملگی در شکلگیری و استمرار روند خنثیسازی منظومه تبلیغاتی دشمنان مسئولیت بزرگی برعهده دارند؛ در عمل به این مسئولیت، لحظهای نباید درنگ کرد.