سرانه مطالعه در ایران بالاست
جواد محقق در نشست «آرکی‌تایپ داستان‌نویس»:

سرانه مطالعه در ایران بالاست

مرد هزاره من

امروز در خاطره مردی شناورم که بزرگ‌ترین و شریف‌ترین رهبر روحانی اسلام بود؛ مردی که روش گرانبهایش در شناختن و شناساندن شیوه‌های مبارزه مشعلی فراراه امتی بزرگ شد.
امروز در خاطره مردی شناورم که بزرگ‌ترین و شریف‌ترین رهبر روحانی اسلام بود؛ مردی که روش گرانبهایش در شناختن و شناساندن شیوه‌های مبارزه مشعلی فراراه امتی بزرگ شد.
کد خبر: ۱۵۰۵۸۲۲
نویسنده جواد محقق

 مردی که زندگی سیاسی_‌اجتماعی خود را با زندگی خصوصی‌اش گره زد و بی‌آن‌که خانه و خانواده را فدای حرکت‌های تند سیاسی کند، مجموعه‌ای از عواطف خانوادگی را به مدد سیاست‌هایش برد. مردی که زندگی‌اش به زیستن ساده چوپانان مرسل شباهت داشت و ظرافت‌های زندگی هنرمندان راستین را به‌یاد می‌‌آورد. 

مردی که مهربانی و عدالت را ضمیمه انسان‌شناسی الهی خویش کرده بود و چون خیال تسلط بر کسی را نداشت، بر نفس خویش مسلط شد و بر انبوهی از دل‌ها حکومت می‌کرد. 

مردی که مردان قبیله قبله را به دنبال‌روی از خویش کشاند و سیلی از جوانان پرشور را علمدار فردا کرد. 

مردی که سادگی پیچیده او، پیچیده‌ترین سیاست‌های دشمن را به‌سادگی نقش بر آب کرد و راز سربه‌مهر نفوذش، آشکارترین پنهان عصر ما شد. 

مردی که اهداف بلند و رقابت‌ناپذیر او در عرصه سیاست جهانی، به مدد استقلال ذاتی اندیشه‌های عرفانی‌اش مجموعه‌ای را به‌وجود آورد که همه راه‌های رسوای سیاسی را به بن‌بست کشاند و سرودهای سربلند استقلال و اندیشه را در دو سوی جاده توحید به تفکر نشاند. 
مردی که بصیرت ذاتی او در مسائل سیاسی و بینش مکاشفه‌آمیزش در مباحث اجتماعی، والاترین دلیل ارتباط او با عالمی دیگر بود. 

مردی که با حضور عظیمش در سال‌های پایانی قرن بیستم، حجم رسانه‌های جهان را پر کرد و چونان مردمکی آرام در چشم دوربین‌های اقصی نقاط عالم نشست و دنیا را به تماشای خویش واداشت. 

مردی که روح معصوم روستایی‌اش، رنگ باران و ترنج داشت و صفای شعر و شالی را تداعی می‌کرد؛ و حیرت، غباری بود که وجودش در کوچه‌های تفکر می‌پاشید و چشم‌های منافق را تار می‌کرد و آفتاب نگاهش میلاد یک عدالت پایا بود. 

مردی که قوت نظر، استحکام رأی و خلوص نیت او، همراه با سختگیری‌هایش نسبت به خویش و تساهل و اغماضش در رابطه با دیگران، در کنار وارستگی روح و لطافت اندیشه‌اش، از او انسانی فساد‌ناپذیر ساخت و شمشیر بلند قاطعیتش را از زنگارهای زمانه پرداخت. 

مردی که با غرور نجیبش، بزرگ‌خواندگان زمان را به کوچکی خویش واقف ساخت و کودکان پابرهنه خمین را در اندیشه سرداری زمین بزرگ کرد. 

مردی که عظمت الهی_انسانی او، ستایش دوست و دشمن را برانگیخت و شراب محبتش را در جام سینه‌های آشنا و بیگانه ریخت.  

مردی که عظیم‌ترین استقبال تاریخ و شکوهمندترین بدرقه زمان را  به خود اختصاص داد و چون به ملکوت خدا کوچید، کوچه کوچه کشورش سیاه پوشید. 
ملتی به سینه کوفت. امتی به اشک نشست و قبیله اسلام را اندوهی غریب در خود فشرد. 
مردی که سهم نگاهش را آن‌سان به تساوی تقسیم کرد که توانگران آزمند، تبعیضش را طمع نتوانستند
و ضعیفان نیازمند، از عدالتش مأیوس نشدند. 

مردی که بزرگ‌ترین دستاورد زندگی‌اش، خودش بود؛ خودی که در سال‌های سیاه ستمشاهی، تنها اگر به‌قدر غباری از صخره‌های صلابت و استقامتش می‌کاست، زندگی‌اش را به برترین آرایه‌های جهان می‌آراست. 
اما نخواست و نکاست چراکه شیعه مردی بود که همه زیورهای زمانه را  به عطسه بزی برابر کرد. 
مردی که با همه دشواری‌های رهبری داخلی و خارجی، سر از فرمان عشق نپیچید و جز دست دوست، ندید.
مردی که میلادش، تولد خورشید بود و مرگش مهاجرت نور و زندگی‌اش سراسر شعر و شعور و شور.

این بخت بلند نسل من بود که سال‌های کودکی و نوجوانی و جوانی و پیری‌اش را در سایه حمایت مردی به‌سر برد که آوازه صداقتش گوش‌های تاریخ را پر کرد و کوچه‌های خاطره نسلی عبور را به صمیمیت انباشت. 
نسل من باید شکرگزار آن باشد که توفیق معاصرت و معاشرت با کسی را داشت که یکی از کمیاب‌ترین نمونه‌های انسان متعالی بود.

در لحظه لحظه حیاتش حرفی جز حقیقت نگفت و شعری جز خدا نسرود. 
مردی که همه پاکی‌ها و نیکی‌ها را در خود ذخیره کرده بود:
زیرکی، شرم، عدل، حق‌جویی، صراحت لهجه، لطافت ذوق، خوشخویی، اعتماد به نفس، سرعت انتقال، دور‌اندیشی، مردم‌دوستی، عشق به خدمتگزاری، تعبد، تهجد، تعهد و در یک کلام: «فرهنگی از واژه‌های مقدس». 
در این روزهای بحرانی تاریخ، به خاطره مردی روی می‌آوریم که وجودش از آن جهت به بشریت تقدیم شد
که نام و یادش تسلای دل داغداران باشد و حماسه‌اش، حدیث همیشه عاشقان. 
اندیشیدن به او، اندیشیدن به آرمان‌های بلند اوست. 
او را هنگامی درک می‌توان کرد که پرچمداری‌اش را در عرصه‌های عشق و ایمان و شور و شرف دید و علمداری‌اش را در کارزاری مداوم به حمایت حقیقت از زبان واقعیت شنید. 

او مردی بزرگ بود با یاورانی دلاور که میدان‌های مردی را در نوردیدند و تاج شاهنشاهان را به تاراج بردند. 
شیران شرزه‌ای که جویبار جاری خون‌های‌شان، سیلی عظیم پدید آورد تا شام سیاه شب‌اندیشان را به خون بشوید و در سرخ‌ترین فلق تاریخ، اذان سبز آزادی بگوید. 
او مردی بود بی‌تردید که درهای بسته تفکر سیاه الحادی را به دشت‌های روشن اندیشه‌ای الهی باز کرد 
و کلید گنجینه‌های دین و دنیا را به‌دست بشریت داد. 

او بود که اعجاز کلامش، مشت ساحران را باز کرد و پیوند بی‌نظیرش با مردم، حقارت همه روشنفکرمآبان مدعی خلق را به نمایش گذاشت. 
او رهبری بود که حمایت هیچ قدرت خارجی را نخواست و مورد حمایت هیچ دولت مقتدری قرار نگرفت و کامیابی‌های سیاسی‌اش نه بر پایه زبردستی‌های حرفه‌ای و آکادمیک بود و نه معلول تدابیر رسمی و دیپلماتیک. 
آنچه او را در این مسیر سخت کمک کرد، اتکا به خدا و اعتماد به مردم بود که خود هماره در میان‌شان گم بود.  
او توانست فرزانگی و فروتنی‌اش را با توش و توان مردم گره بزند و خشونت وحشیانه شرق و غرب را با وقار و کرامت انسانی خویش را پاسخ بگوید و پایه‌های حکومتش را نه بر قصرها که بر نسل‌ها بگذارد و در دل‌ها استوار کند. 
هرچند مردی که تفکر خلاقش درگذشته‌های نه‌چندان دور، راه کج‌شده ملتی را به‌راستی بازآورد، نیازی به بزرگداشت آیندگان ندارد اما این سپاس مردمی امت که فراقش را به اشک نشستند و در صبح هجرتش قامت شکستند تا گواه باشند که در وحشی‌ترین زمانه تاریخ که جشن عشرت مردم را به رقص شمشیرها آذین می‌بندند و سرها را به سنگ سیاست می‌شکنند، مردی ایستاد که در دست‌هایش بیرق بلند باور بود و رنجبران زخمی تاریخ را یاور. 
بزرگداشت مردی از این دست، گرامیداشت راهی است که رهپویانش به سر رفتند. 

دلاورمردانی که بار هشت سال دفاع ‌مقدس را بر شانه‌های همت و حماسه هشتند و سبز رفتند و سرخ برگشتند.
خبر جانگداز درگذشتش_ چونان صاعقه_ خرمن آرزوهای امتی را سوخت که سال‌ها چشم به چهره نجیب او دوختند و در محضرش عاشقی آموختند.

هرچند آن سوی آب‌های آبی اقیانوس، خیل خبیث شیاطین بر طبل‌های هلهله کوبیدند اما هنوز هم 
صدای رسایش در گوش جان رهروان راهش و شاگردان مکتب پاکش، طنین نیرومند خویش را ادامه می‌دهد. 
اندوه هستی سوز مرگش از آن روی جانگدازتر است که زمین، زادن و پروردن چنین پهلوانانی را عقیم می‌نماید و زمانه، مردی از این دست را در هر هزاره، یکی بیشتر نمی‌زاید. 
آیا به راستی نسل‌های آینده باور می‌توانند کرد که روزی مردی با قامتی تکیده 
در برابر بزرگ‌ترین ارتش‌های پولادین جهان ایستاد و چشم در چشم مخوف‌ترین قدرت‌های زمانه، فریاد رسای «لا‌اله‌الا‌الله» را چون شمشیری از حلقوم حق‌گویش بیرون کشید و در برهوت کفر و شرک رها کرد؟! 
مردی که ما او را با چشم خویش دیدیم و سفره ایمان‌مان را از خرمن کلامش، خوشه‌ای سبز چیدیم. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
جا مانده از نسل هوش مصنوعی

در گفت‌وگو با یک جامعه‌شناس، تهدیدات و فرصت‌های هوش مصنوعی برای خانواده‌های ایرانی را بررسی کرده‌ایم

جا مانده از نسل هوش مصنوعی

نیازمندی ها