یک لیوان چای برداشتم و چون حواسم هنوز پرت گوشی بود، چای سوزان را جرعهجرعه سر کشیدم. سوزش تا عمق وجودم نفوذ کرد. میخواستم فریاد بزنم اما خود را نگه داشتم. بادست به مادرم اشاره کردم که برویم اما او مخالفت کرد.با درد به گوشه سالن نگاه میکردم، جایی که آقای رمضانی در حال سخنرانی بود. با کلماتش دنیای مجازی را به چالش میکشید و میگفت: «پراکندگی فضای مجازی با کاهش تمرکز و توجه، ضعف اراده میآورد.»
بهیاد نمرات خرداد افتادم؛ آن نمره کمی که بهزحمت گرفته بودم و دلیلش واضح بود: نبود اراده برای خواندن. اطلاعات علمی آقای رمضانی در این زمینه مرا به این فکر انداخت که دنیای مجازی برای نسل من مانند دیو سپید شاهنامه شده و به زور و بازوی رستم نیازدارد تامغلوب شود.تابستان نزدیک بودودرونم حس مبارزه به جوش آمده بود.باید درمقابل این دیوسپید ایستادگی کنم و به نبرد با فضای مجازی بروم.باید مهارتهای استفاده از فضای مجازی را بیاموزم و از این وسیله به نحو احسن استفاده کنم. باید بهجای گشتوگذار درپیجهای مختلف، به یادگیری و بهروز نگهداشتن اطلاعاتم بپردازم و از همه مهمتر، بتوانم ارادهام را برای درسخواندن دوباره بهدست بیاورم. این مبارزه در تابستان آغاز خواهد شد و من به یک قهرمان تبدیل خواهم شد.