سالهاست بحث تشکیل خانه ترجمه از سوی برخی از مترجمان مطرح میشود؛ از دید شما اصلیترین کارکرد خانه ترجمه چیست و شکلگیری آن، چه دستاوردی به نفع ترجمه ما میتواند داشته باشد؟
زندهیاد حسین ابراهیمیالوند، با گروهی از دوستان مانند پیروز قاسمی، رضا نجفی، جواد جزینی بههمراه رفقا و مشاوران دیگر، «خانه ادبیات داستانی» و «خانه ترجمه» را راهاندازی کردند که بهرغم کارشکنیهای فراوان و گرهافکنیهای ریز و درشت، چندسالی دوام آورد و با تعویض دولت چراغ هردو خاموش شد. خانه ترجمه نهادی بود که بحث ترجمه ادبیات کودکونوجوان را جریانسازی کرد. کارهای باارزشی را در دفتر خانه ادبیات داستانی و خانه ترجمه جمعآوری کردند و منبع قابلاعتمادی در زمینه ترجمه بودند که صرفا هم به پایتخت محدود نبود اما ازآنجا که کارهای ادبی ما مثل کارهای سیاسیمان استمراری ندارند، عملا ادامه پیدا نمیکنند. تاسیس خانه ترجمه در دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی اتفاق بسیار مبارکی بود که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان در معاونت وزارت فرهنگو ارشاد اسلامی وقت صورت گرفت. درآن زمان حسین ابراهیمی مسئولیت ساماندهی ترجمه ادبیات کودکونوجوان را عهدهدار شد و خانه ترجمه را در زیرمجموعه خانه ادبیات داستانی سامان داد. او با اغلب مترجمان در ارتباط بود؛ با ارتباطاتی که با مجامع فرهنگی خارجی داشت بهترینها را رصد و دیگر مترجمان را متوجه گلچینکردن بهترینها میکرد. برچیدهشدن خانه ترجمه ضربهای جبرانناپذیر بر پیکره ادبیات کودک و نوجوان وارد کرد. تمام کتابهایش هم به کتابخانه ملی منتقل شد. ورود به کتابخانه ملی هم کار هر کسی نبود. خدماترسانیاش مختص دانشجویان کارشناسی ارشد به بالا بود اما این قاعده درباره مترجمان اعمال نمیشود. کتابهای رسیده بههرحال چون جزو اموال عمومی محسوب میشوند، امکان امانت طولانیمدت وجود ندارد، مگر اینکه اسکن کنند و به مترجمان بدهند. البته در زمان انتقال، وعدهوعیدهایی دادند که هیچکدام به جایی نرسید. این بحثها هم متاسفانه نتیجهای نداشت. اینروزها فقط جای خالی خدمات مشاورهای خانه ادبیات داستانی و ترجمه خالی است. چون دسترسی مترجمان به کتابهای خارجی در فرمتهای مختلف اعم از «ایبوک»، «کیندل» یا «پیدیاف» هم خیلی راحتتر شده و مشکل عمده و مهمترین مانع، بخش صدور مجوز کتاب است که بلای جان آثار مترجمان شده است.
باتوجه به اینکه شما یکی از مترجمان پرسابقه هستید، جریان فعلی ترجمه را چطور ارزیابی میکنید؟ این سؤال را ازاینجهت مطرح میکنم که به باور برخی، ترجمه هم مانند تالیف درسالهای اخیر دستخوش سکون و رکود شده. گواه این ادعا ترجمه همزمان و رقابت ناشران در یک دهه گذشته بر سر ترجمه برخی کتابها بود، درحالیکه بهنظرمیرسد تب این مساله هم امروز تاحدود زیادی فروکش کرده است.
بازار ترجمه هم طبعا مثل سایر بخشهای فرهنگی جامعه دچار رکود شده. گرانی کاغذ و ملزومات چاپ از یک طرف، قاچاق کتاب از طرف دیگر و ظهور مترجمانی که سعی میکنند آثار قطور را بهسرعت بهدست مصرفکننده برسانند و دقت را نه فدای سرعت که در پای آن سلاخی میکنند. چاره موازیکاری البته مشخص است. اگر کشور تابع کپیرایت باشد همه مشکلات حل میشود. کارگزار نویسنده خارجی که طبعا دستش برای انتخاب باز است، سعی میکند با ناشر و مترجمی قرار ببندد که تواناییاش را احراز کرده. شما ببینید همین الان از «شازده کوچولو» بیش از ۱۰۰ ترجمه در بازار موجود است و هنوز هم بازار اشباع نشده. طبعا مترجم متبحرتر شانس بیشتری برای کار در بازار ترجمه دارد و خواهد داشت. مترجمهای دقیق مدتها برای ترجمه یک اثر وقت میگذارند تا مفهوم را با دقت کامل و امانت به زبان فارسی برگردانند اما وقتی سانسور یا بهاصطلاح حسن تعبیرشدهاش «ممیزی» حاکم بر روند پیش از چاپ است، آن بخش امانتداری مخدوش میشود. گاهی بخشهایی از کتاب به اجبار ممیزان -که خودشان را کارشناس کتاب میدانند- حذف میشود که موجب خنده و مضحکه است و میشود با آن سریال طنز بسازید. البته بماند که دراین میان نباید از حق بگذریم و همهچیز را سیاهوسفید ببینیم. مترجمان زیادی هستند که اینروزها کار میکنند و خیلیخوب هم کار میکنند.
باتوجه به حجم ناشناختههای ادبیات جهان، همچنان برخی مترجمان به برگردان آثار نویسندگان شاخص مانند مارکز، موراکامی و... مشغول هستند؛ امروز جای ترجمه چه آثاری خالی است؟
بخشی از این کارها ضرورت دارد. وقتی مترجمی اثری را ترجمه کرده و ۱۰فصل کتاب را از قلم انداخته آیا نباید آن کتاب را دوباره ترجمه کرد؟ آثار کلاسیک ادبیات جهان درهمه جای دنیا بارها ترجمه و بازترجمه شده. همین یکی دو سال قبل، لیدیا دیویس «مادام بواری» و «درجستوجوی زمان از دست رفته» را دوباره ترجمه کرد و نشان شوالیه ادبوهنر دولت فرانسه را هم دریافت کرد. ترجمههای دیگری هم در بازار بود. دراینجا همه آثار ادبیات جهان ترجمه نمیشود و صرفا ادبیات متعالی و بهقول اهل فن ادبیات داستانی فاخر به بازار میآید. آنقدر اثر فاخر در جهان تولید میشود که اگر همه مترجمان سهشیفته ترجمه کنند و ناشران هم مرتب و یکسره کتاب منتشر کنند، باز هم از جریان اصلی کتاب و نشر جهان عقب هستیم.
مهمترین مولفه ترجمههای دهههای پیشین چه بوده که حتی منبع رجوع مترجمان فعلی واقع میشود؟
طبیعتا قلم هریک از مترجمهای دهههای پیشین با دیگری متفاوت بود. حتی در انتخاب موضوع، سبک ادبی، عقاید و افکار سیاسی، نویسندگان باهم فرق داشتند و در دهههای گوناگون بسته به شل و سفت شدن سختگیریهای دستگاه عریض و طویل ممیزی، بازار کتاب پر میشد از آثار انقلابی یا ارتجاعی یا آثار خنثی و بیشتر پلیسی و گاه عشقی. تنوع کار چنان بود که دیگر راجع به قلم و سبک مترجمها نمیشد صحبت کنیم. برخی مترجمها سواد آکادمیک داشتند و ترجمهای مستقیم و دقیق انجام میدادند اما آثارشان بوی ترجمه میداد یا کلا ناملموس بودند. برخی دیگر مثل نجف دریابندری، محمد قاضی و ابراهیم یونسی تحصیلات دانشگاهی نداشتند، ولی به خاطر علاقه زیاد به زبان انگلیسی و تسلط کامل به زبان فارسی، بهزبدهترین مترجمهای فارسی تبدیل شدند.
به نظرشما قدرت گرفتن تکنولوژی؛ بهخصوص شبکههای اجتماعی، چقدر درپیشبرد ترجمه ایران تأثیرگذاربوده است؟
تاثیر تکنولوژی، اینترنت و شبکههای اجتماعی مرتبط با آنها بر روابط انسانی و ادبیات و کتاب و نشر قابلانکار نیست. گسترش فناوریوارتباطات بیش از هر زمان دیگری به زندگی ما شکل میدهد. ترجمههای عجیبوغریب و شتابزده و اسیر افسون معنای اول، مثل سم در فضای گفتار و شنیدار پخش میشود. البته استفاده از قابلیتهای شبکههای ارتباطی مترجمان در گروههای کاری به کمک هم میآیند. تلفنهای هوشمند در دسترس مترجمان دقیق ابزاری میشود که به کمک آن از ثبت دقیقاسمها تا اصطلاحات را با ضریب خطای کمتر از مترجمان نسلهای پیش منتقل کنند. شبکههای اجتماعی، بر توان مترجمان میافزایند که البته مشروط به استفاده بهینه ازآن است. آن هم البته از گزند ممیزی و فیلترینگ در امان نیست. از نظر محتوا، رسانههای اجتماعی صرفا تصویر درست ارائه نمیکنند و گاه با ارائه اطلاعات غلط و اخبار جعلی سعی میکنند با جلب مخاطبان و افزایش بازدید و تعامل درآمد کسب کنند. شما هم احتمالا نمونههایی مثل وصیتنامه جعلی گابریل گارسیا مارکز یا نقلقولهای منسوب به بزرگان ادبیات و مصادره به مطلوب را دیدهاید.
با مطالعه برخی از کتابها به این نکته میرسیم که نویسندگان کشورهای دیگر، بهویژه کشورهای همجوارمثل ترکیه،بیشتر از ما توانستهاند در تبیین هویت اصیل خود موفق باشند،درحالی که ایران چندان که باید درزمینه معرفی ادبیات مؤثرنبوده است. با گسترش فرهنگ و اتصال کشورها در دهکده جهانی و توسعه ارتباطات ماهوارهای و افزایش ضریب نفوذ اینترنت، یکی از راهکارهای کشورها برای انتقال فرهنگ، بازنمایی دستاوردها و سبک زندگی جامعه، گسترش چاپ و نشر کتاب یا آزادیهای اجتماعی نظیر آزادی بیان و پس از بیان است. کشورهایی که به آنها اشاره کردید درکنار توسعه فناوریهای نوین در ارتباطات ماهوارهای، دسترسی مخاطبان را به محتواهای فرهنگی جامعه خود سهلتر کردهاند. کشورهایی نظیر ترکیه یا کشورهای عرب خاورمیانه و شمال آفریقا به علت جمعیت کثیری که داشتهاند توانستهاند سهمی از بازار جهانی نشر را به خود اختصاص دهند. بازار هم واکنش مثبتی داشته. نویسنده عربی که به علت ممیزی قادر نیست کارش را در عربستان سعودی منتشر کند در کویت یا امارات منتشر میکند، یا در مصر یا لبنان و بدون واسطه مخاطب پیدا میکند. ترجمههای غیرسفارشی این آثار هم در غرب بهخصوص فرانسه و آمریکا، راه ورود به کشورهای دیگر جهان را نشانشان میدهد. آنها با همین ابزار پراز رنگولعاب، سبک زندگی خود را به جهانیان نشان میدهند. عضویت در پیمان کپیرایت هم بخش دیگری از این راهکار است. تقریبا تمامی آثار درجه اول ادبیات دنیا در ترکیه و لبنان و کویت و مصر ترجمه و ارائه شده. طبعا دراین تعامل، آثار نویسندگان این کشورها هم به بازار جهانی راه مییابد. ارائه تصویر دقیق و روایت باورپذیر مشتریان خود را مییابند. ما از بقیه جهان چه انتظاری داریم وقتی آثار بزرگترین نویسندگان خودمان سالها پشت سد ممیزی میمانند؟ حتی قادر نیستیم سبک زندگی شخصی مردم را در رمانها، داستانها و نمایشنامههای خود نشان دهیم. تصاویری هم که نشان میدهیم تصاویر پاستوریزه و شخصیتهای کاریکاتوری است.
درحالحاضر مشغول ترجمه چه کتابی هستید؟
رمان «گاوها و آدمها» نوشته نویسندهای برزیلی است که قرار است در نشر «چشمه» منتشر شود و رمان «متجاوزها» از لوئیز کندی نویسنده ایرلندی که نشر «دیدآور» منتشر میکند.
اسم مترجم چقدر میتواند ملاک خرید یک کتاب از سوی مخاطب باشد؟
مترجمی که اطمینان مخاطب را جلب کند حتما نامش در پشت کتاب تاثیرگذار است. خوانندهای که اسم نجف دریابندری، نازی عظیما، کامران فانی، محمد قاضی، منوچهر انور، فرشته مولوی، مهدی غبرایی و گلی امامی را پشت جلد کتاب میبیند، در خرید یا خواندن آن تردید نمیکند. در جوانترها هم وقتی اسم کسانی مثل امیرمهدی حقیقت، آبتین گلکار، یلدا بیدختی، فرناز حائری، زینب یونسی و مژده دقیقی را میبینند، با اطمینان کتاب را میخرند.