پرسش بنیادی این است: چه زمانی «حق توسعه دیجیتال» با «حق محیطزیست» در تضاد قرار میگیرد و جامعه چگونه باید این تعارض را قیمتگذاری کند؟
تشنگی دیجیتال برای آب و برق
آموزش یک مدل زبانی بزرگ ممکن است میلیونها کیلوواتساعت برق مصرف کند، معادل انرژی مصرفی یک شهر کوچک برای هفتهها یا ماهها. افزون بر آن، مراکز داده برای خنکسازی سرورها به مقادیر هنگفتی آب نیاز دارند. گزارشها نشان دادهاند که برخی پایگاههای ابری در مناطق خشک، میلیونها لیتر آب در سال مصرف میکنند. این واقعیت یک تناقض تلخ را عیان میکند: همان فناوریای که قراراست بهرهوری را بالا ببرد و جهان را کارآمدتر کند، در سطح زیرساختی خود به شکل بیرحمانهای منابع رامیبلعد. دولتها و شرکتها اغلب توسعه هوش مصنوعی را بهعنوان یک ضرورت استراتژیک میبینند اما این توسعه، وقتی با بحران تغییر اقلیم و محدودیت منابع طبیعی همزمان میشود، به تعارضی اخلاقی بدل میگردد. آیا میتوان توجیه کرد که دسترسی سریعتر به خدمات هوشمند، ارزشمندتر از آب آشامیدنی یا کاهش انتشار کربن است؟ همانطور که جهان تاکنون برای صنایع آلاینده مالیات کربن طراحی کرده، شاید زمان آن فرارسیده باشد که برای «آلایندگی دیجیتال» نیز مکانیسمهای مشابه تعریف شود.
قیمتگذاری متضاد
یکی از راهها، وضع «مالیات محاسباتی سبز» است: هر بار مصرف انرژی برای آموزش یا اجرای یک مدل باید با هزینه محیطزیستی معادلسازی شود. این میتواند شامل الزام به خرید اعتبار کربن یا مشارکت در پروژههای احیای منابع آبی باشد. راه دیگر، شفافیت اجباری است؛ شرکتها باید موظف باشند ردپای زیستمحیطی مدلهای خود را گزارش دهند، درست مانند برچسبهای انرژی در لوازم خانگی. شفافیت،مصرفکننده وسیاست گذار را قادر میسازد تصمیمهای آگاهانهتری بگیرند.
مسأله عدالت زیستمحیطی
مصرف منابع توسط هوش مصنوعی فقط مسألهای فناورانه نیست، بلکه به عدالت جهانی گره خورده است. بخش بزرگی از مراکز داده در کشورهای توسعهیافته مستقر است اما پیامدهای تغییر اقلیم بیشتر دامنگیر کشورهای در حال توسعه میشود. بنابراین هزینههای زیستمحیطی هوش مصنوعی بهطور نامتوازن توزیع میشود. اگر جهان دنبال توسعه پایدار است، نمیتوان این عدمتوازن را نادیده گرفت. هوش مصنوعی، بهرغم همه ظرفیتهای تحولآفرینش، یک صنعت پاک نیست. این فناوری به همان اندازه که نویدبخش است، تشنه و پرمصرف هم هست. اگر سیاستگذاران امروز مکانیسمهای شفاف برای محاسبه و قیمتگذاری هزینههای زیستمحیطی طراحی نکنند، فردا ممکن است با وضعیتی مواجه شویم که در آن دستاوردهای دیجیتال با بحرانهای اقلیمی همعرض یا حتی کمتر از هزینههای محیطزیستیاش جلوه کند. حاکمیت آینده فقط در گرو تسلط بر داده و الگوریتم نیست؛ به همان اندازه در گرو توانایی ما برای مهار اثرات اکولوژیک هوش مصنوعی است. روزی که جامعه بپرسد «آب یا الگوریتم؟»، پاسخ باید نشان دهد که عقلانیت ما وارداتی یا سطحی نیست، بلکه بر پایه توازن میان توسعه و بقا شکل گرفته است.