آنچه در پی میآید حاصل گفتوگوی ما با دکتر انشاءالله رحمتی، مدرس دانشگاه و رئیس بنیاد بوعلیسینا درباره بحث مصادره فرهنگی مفاخر ایرانزمین و برنامههای آتی این بنیاد است که با حضور او در دفتر روزنامه صورتگرفت.
اخیرا ثبت «مثنوی معنوی» مولانا در یونسکو به شکل مشترک از سوی افغانستان و ترکیه بحث تبعات مصادره فرهنگی را بار دیگر داغ کرده و برخی براین باورند که اقداماتی از این دست، برآیند مطلوبی برای ایران که داعیهدار بخش اعظمی از این جریان است به همراه ندارد. در واقع ثبت مولانا به دست ترکها و رودکی به وسیله تاجیکها و دیگر حیطههای میراث معنوی ایران دراین سالها باعث شده تا بیم آن برود که به زودی بوعلی سینا و دیگر مفاخر هم به این سرنوشت دچار شوند، دیدگاه شما دراین زمینه چیست؟
شخصیتهایی که اشاره کردید در واقع میراث معنوی ما هستند، ولی باید توجه داشته باشیم وقتی از میراث معنوی صحبت میکنیم، آنها دیگر متعلق به جغرافیای کشور ما نیستند بلکه یک میراث بشری قلمداد میشوند. به بیان سادهتر، مهمترین مولفه مفاخر ایرانزمین این است که بعد جهانی دارند. اساسا ما درباره مصادرههای فرهنگی همواره با دو مقوله تهدید و فرصت روبهروهستیم، اگر کار شایستهای دراین زمینه ازسوی ما انجام نشود تهدید به حساب میآید و اگر بتوانیم پیش از دیگر کشورها به مفاخرمان توجه کنیم بهمثابه فرصتی فرهنگی درنظر گرفته میشود. هرچند براین باورم که امروز در جهان افراد ژرفاندیشی هستند که بیش از آنکه برایشان اهمیت داشته باشد مولانا متعلق به کدام کشور است، میخواهند بدانند حرف او چیست و چرا انسان بزرگی است؟ دراین ارتباط ایکاش نسبت به دیگر شخصیتهای ایرانی مانند حافظ، ملاصدرا، بوعلیسینا، سهروردی و... نیز از سوی جهانیان چنین اقبالی صورت بگیرد، دراین صورت تلنگری به ما وارد میشود تا خودمان هم به این شخصیتها توجه بیشتری داشته باشیم. به قول شاعر:
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید درحدیث دیگران
جالب است با آنکه شخصیتی مثل غزالی بین اهل سنت جایگاهی به مراتب مهمتر از مولانا دارد و آرامگاهش هم در ایران است، ولی تا امروز کاری در قبال او انجام ندادهایم. درحالیکه اگر کشورهای دیگر به او توجه نشان بدهند رنجیده خاطر میشویم که چرا به مصادره فرهنگی پرداختهاند.
حتی درارتباط با شمس تبریزی و آرامگاه او در خوی هم دراین سالها کار چندانی انجام ندادهایم.
بله؛ یا شخصیتی مثل روزبهان شیرازی که بهلحاظ جایگاه علمی و اندیشهورزی کم از مولانا و ابنسینا ندارد.
بنابراین بشخصه؛ مصادرههای فرهنگی را از این جهت که میتوانند تلنگری به ما وارد کنند و میتواند محل تامل باشد. ضمن اینکه در برخی موارد، باتنگنظریهایی مواجه میشویم،مثلا بعضی که دریک منطقه زندگی میکنند،اجازه پرداختن به شخصیتهایی چون شمس، غزالی و...را نمیدهند.در ماههای گذشته شاهد برپایی بزرگداشت بوعلیسینا با همکاری بنیاد و انجمن مفاخر بودیم، اما مسأله این است که عمدتا با مناسبتهایی از این دست برخوردهای تقویمی میکنیم.واقعیت این است درکشور ما بزرگداشتهایی که برای مفاخر فرهنگی گرفته میشود به مجلس ختم شباهت دارد، درحالیکه نفس برپایی بزرگداشتها اصولا تذکر و یادآوری است. دیگر اینکه در اغلب این مراسمها، بیش از نقد اندیشه و افکار آن شخصیت، به اغراق و تقدیر او پرداخته میشود. در بزرگداشت مفاخرمان باید به دو نکته توجه کنیم: نخست اینکه مفاخر اصولا نیازی به بزرگداشت ما ندارند؛ این ما هستیم که با برگزاری این مراسمها و پرداختن به اندیشه و آثارشان، بخشی از مشکلات خود را حل میکنیم.
دیگر اینکه بزرگداشتها باید محلی برای طرح مسأله باشند، نه اینکه فقط به تبیین محاسن آن فرد محدود شوند. اگر این دو مؤلفه به کار گرفته شوند، دیگر با چنین رویدادهایی به شکل مقطعی و مناسبتی برخورد نمیشود و جامعه در تمام لایههایش میتواند با این مفاخر ارتباطی زنده و مؤثر برقرار کند.
ظاهرا در زمینه مطالعات و پژوهشهای سینوی در خارج از ایران کارهای مهمی انجام شده است.
همینطور است. اساسا خطمشی بنیاد بوعلیسینا این است که بهجای درگیر شدن در مجادلات با دیگر فعالان این حوزه یا شعاردادنهای بیپشتوانه درباره میراث و وابستگی او به ایران، بر انجام کار اثربخش و چندبعدی متمرکز شود؛ کاری که هم وجه تخصصی دارد و هم به گسترش شناخت عمومی از این شخصیت بزرگ میانجامد.
ممکن است در این ارتباط مثالی بزنید؟
هماکنون کار بزرگ تصحیح علمی، انتقادی القانون که پژوهشی در تراز جهانی است و مورد توجه ابنسیناپژوهان دنیا قرار گرفته در بنیاد در حال انجام است. سایر رسالههای ابنسینا هم در مؤسسه «حکمتوفلسفه ایران» در حال تصحیح است و امیدواریم در آیندهای نزدیک همه کتابهای ایشان دستکم یک بار در ایران تصحیح انتقادی شوند. اینکه مثلا فلان رئیسجمهور، ابنسینا را بهعنوان پرچمدار فرهنگ کشورش معرفی میکند یا خودشان را میراثدار بوعلی میدانند، از این نظر که به این شخصیت توجه میشود فینفسه کار بدی نیست، اما حساسیت از آنجا شروع میشود که در یک روند ادامهدار نوعی مصادره معنادار صورت میگیرد. از طرف دیگر، باید در زمینه شخصیتهای جهانی که بهنوعی مورد توجه کشورهای منطقه است، بهجای واگرایی و حرفهای سیاسی و مصادرههای نامطلوب، آنهارامسبب وحدت و همگرایی و همبستگی در منطقه بدانیم. همچنان که سیاست یونسکو در بزرگداشت مفاخر جهانی همین است.درواقع باید شخصیتهایی جهانی مثل ابنسینا موجب وحدت و همبستگی ما شوند؛ جایزه ابنسینا در زمینه اخلاق در علموفناوری که در یونسکو بهاسم ایران داده میشود، خودش گواهی میدهد این شخصیت متعلق به همه بشریت و یک راهنما و جهتیاب برای سعادت و بهروزی بشریت امروزاست، بشری که درعلم غرق شده وممکن است اخلاقیات را فدای توسعه علمی کند. پیرو بحث مصادره فرهنگی که در سوالات پیشین شما مطرح شد، از همینجا یادآور میشوم این واقعیت که مصادره بزرگانمان از سوی سایر کشورها افکار عمومی را عصبی و واکنشی میکند، نشانه زندهبودن و حساسیت جامعه فرهنگی است؛ این پویایی را میتوان پشتوانه فعالیتهایی کرد که درباره بزرگانی مثل ابنسینا انجام میشود؛ ما به این توجهات احترام میگذاریم و امیدواریم مسئولان مرتبط بودجه و امکانات را برای بنیاد بوعلیسینا و سایر انجمنها و مراکز فعال در راستای بزرگداشت مفاخر فرهنگیمان فراهم کنند تا آنها بتوانند در برابر هجمههای مداومی که برای مصادره مواریثمان صورت میگیرد، با قدرت و امکانات بیشتری انجام وظیفه کنند. شکی نیست که باید پیش از آنکه دیگران برای بزرگان ما نسخه بپیچند و آنها را متعلق به خود بدانند، در بزرگداشت عمومی و پژوهشهای مرتبط کوشش شود. با همه تقلایی که برای تصرف ابنسینا در حوزه فرهنگی ایران انجام میشود، تداوم سنت سینایی درهزاره گذشته فقط در کشور ماقابل ردیابی است ومطمئنا ابنسینا که آرامگاهش درقلب هگمتانه تاریخی ومادرشهر تمدن ایرانی است، همچنان برپیشانی فرهنگ وتمدن مامیدرخشد وازحکمت واسلام ایرانی پاسداری میکند.حضور ابنسینا درهگمتانه بهعنوان پایتخت تمدن و فرهنگ ایران که سیاست،کشورداری و حکمت از آنجا برخاسته،درکنار عینالقضات وباباطاهر نشاندهنده نامیرایی این تمدن کهن است که پس ازهرحادثه ویورشی ققنوسوار ازخاکستر خویش سربرآورده است.ابنسینا قابلمصادره نیست، چون فلسفه سینوی قدرتمندتر از هرکجا در ایران رشدونمو دارد و مردم ما نیز همچنان بزرگانشان را ارج میگذارند.
مشخصا دراینسالها بنیاد تاچهحد توانسته پیوند مستحکمتری بین عامه مردم و بوعلی سینا برقرارکند؟
نمیتوانم قاطعانه بگویم که دراین زمینه موفق بودهایم، ولی سیاستی که درپیش گرفتهایم این بوده که از جلسه برگزارکردن بااین محور درقالب بزرگداشتهای مرسوم و سنتی پرهیز کنیم و درعوض تلاش کردهایم برای هرکدام از این مراسمها، طرح مساله صورت بگیرد و براساس آن از اساتید مختلف دعوت کردهایم. نکته دیگراین که این جلسات به یک بازه زمانی خاصی محدود نیست و بهشکل فصلی باحضور اقشار نخبه در استانهای مختلف برگزار میشود.امیدوارم با ادامه این روند، در سالهای آتی رویدادهای متفاوتتری را رقم بزنیم.
شما یکی از چهرههایی هستید که در این سالها بیش از دیگران به ترجمه آثار هانری کربن پرداختهاید. مهمترین مؤلفه آثار او از دید شما چه بوده است؟
پیش از هرچیز باید به این مسأله اشاره کنم که کربن اساسا شخصیتی ممتاز و کمنظیر است. از طرفی، او یک اندیشمند اروپایی است که فلسفه و الهیات اروپا را میشناسد و به زبانهای باستانی مثل لاتین و سانسکریت مسلط است و با آخرین دستاوردهای فکر و فلسفه جدید آشنایی دارد. از سوی دیگر، برخلاف دیگر شرقشناسان که نگاهشان در اغلب موارد نسبت به شرق، تاریخی بوده، مسأله فلسفی کربن، ایران بوده است. او بهعنوان یک فیلسوف به این امر مهم دست مییابد که پاسخ سؤالات فلسفی عمیق و مهم را میتوان در آثار بزرگان ایرانی چون سهروردی، ابنسینا و ملاصدرا بهدست آورد. آنچه او را از دیگر شرقشناسان متمایز میکند این است که بهعنوان یک فیلسوف اروپایی، به فلسفه اسلام و ایران گرایش زیادی دارد و در عالمگیر کردن فلسفه ما به جهان نقش بسزایی ایفا کرده است.
صرفنظر از فعالیت مستشرقین در این سالها نسبت به تبیین زوایای فرهنگی ایران، خود ما چقدر توانستهایم دراین زمینه سهم داشته باشیم؟
متاسفانه خودمان در این زمینه کار چندانی نکردهایم؛ البته نمیتوان تلاشهای بیدریغ شخصیتهایی چون دکتر سیدحسین نصر، دکتر حائری، دکتر ضیایی و تنی چند از دیگر چهرهها را نادیده بگیریم که آثارشان را به انگلیسی نوشتهاند. نتیجه این تلاشها این شده که امروز در غرب به شخصیتهای متفکر ایرانی توجه بیشتری نشان داده میشود؛ بهخصوص درباره ابنسینا، ابنرشد، ملاصدرا و... . میخواهم بگویم شناخت ایران بعد از کربن، منقطع نشد و چه بسا قبل و بعد از او هم کسانی بودهاند که در این زمینه کار کردهاند اما کربن، سیمای تاریخ فلسفه را تغییر داد و از سهروردی هم نام برد. کربن نشان میدهد که بعد از ابنسینا، سلسلهای از حکیمان اشراقی داریم و این حکیمان اشراقی را بهنوعی ادامه ابنسینا و بهخصوص حکمت مشرقی او میداند. این وجه از فلسفه ما را کربن بهخوبی توانسته به جهان معرفی کند.
حالا که صحبت از فلسفه شد، کیفیت متون ترجمه را در شرایط فعلی چطور ارزیابی میکنید؟
بهنظرم وضعیت انتشار آثار فلسفی در کشور ما طی این سالها با رشد قابلتوجهی مواجه بوده است؛ بهطوریکه امروز آثاری که دراین زمینه منتشر میشود جدیتر شده است؛ بهخصوص در بحث ترجمه که میبینیم برخی از آثار مهم فلسفه غرب به فارسی برگردانده شده و از این جهت پیشرفت خوبی حاصل شده است. با اینحال در این سالها شرایط چاپ و نشر دستخوش افتوخیزهای زیادی شده وعواملی چون سقوط تیراژ کتاب،هزینههای هنگفت ودیگر معضلات در رکود کتاب بیتأثیر نبوده است.سابق بر این در هر روزنامهای یک صفحه «اندیشه» وجود داشت که به معرفی کتابهای فلسفی نشان میپرداخت اما در سالهای اخیر، تعداد این صفحات دررسانههای مکتوب انگشتشمار شده و ازسوی دیگر، رسانهای مثل صداوسیما هم چندان که باید برنامههایی را در این ارتباط تهیه نمیکند.
اگر ممکن است مقداری هم درباره برنامههای آتی بنیاد بوعلیسینا هم توضیح دهید.
ما طی این مدت همایشهای فصلی را در تهران و همدان برگزار کردهایم که امیدوارم این روند ادامه یابد. در این جلسات تلاش کردهایم به تشریح وجهه بیرونی ابنسینا بپردازیم.همچنین نشستهایی رابه شکل ماهانه باعنوان«حکمتانه» در همدان برگزار میکنیم که راهاندازی این برنامه ابتکار قائممقام بنیاد بوده است. طبعا این نشستها میتواند علاوه بر جذب نخبگان فرهنگی در این شهر، در پویایی و سرزندگی همدان هم تاثیرگذار باشد.