محسن اسلام‌ زاده با حضور در جشنواره سینماحقیقت نوزدهم روایتگر مظلومیت شهید طهرانچی و زدودن برچسب تروریسم از سیمای سیستان است

روایت‌های ملی از تهران تا هامون

نوزدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم «سینماحقیقت» امسال میزبان دو اثر شاخص از محسن اسلام‌زاده، مستندساز دغدغه‌مند حوزه مسائل ملی و استراتژیک است که با دوربین خود، روایتی متفاوت از ایثار نخبگان و مظلومیت جغرافیایی ایران را به تصویر کشیده است.
نوزدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم «سینماحقیقت» امسال میزبان دو اثر شاخص از محسن اسلام‌زاده، مستندساز دغدغه‌مند حوزه مسائل ملی و استراتژیک است که با دوربین خود، روایتی متفاوت از ایثار نخبگان و مظلومیت جغرافیایی ایران را به تصویر کشیده است.
کد خبر: ۱۵۳۳۲۲۲
نویسنده نسرین بختیاری - گروه فرهنگ‌و‌هنر

 او در مستند «شاخه‌ای روی آب» که در بخش ملی جشنواره حضور دارد، با رویکردی عاطفی و از زبان همسر شهید محمدمهدی طهرانچی، به زندگی و ترور این دانشمند برجسته هسته‌ای و رئیس فقید دانشگاه آزاد پرداخته که در جریان جنگ ۱۲ روزه به فیض شهادت نائل آمد. اما دغدغه‌های اسلام‌زاده محدود به پایتخت نمانده و او در مستند دیگرش با عنوان «من تروریست نیستم» که در بخش آوینی به نمایش در می‌آید، راهی سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان شده است؛ سرزمینی که با وجود پیشینه تاریخی درخشان و مردمانی خونگرم، همواره زیر سایه سنگین محرومیت و برچسب‌های امنیتی و تروریستی ناشی از همسایگی با مرز‌های پرالتهاب قرار داشته است. اسلام‌زاده در این اثر کوشیده تا با زدودن این تصاویر مخدوش، حقیقتی ناب از صبوری و مهربانی ساکنان دیار زابلستان را جایگزین کلیشه‌های رایج کند. اکران این دو مستند در تاریخ ۲۳ آذرماه، بهانه‌ای شد تا برای واکاوی این دو روایت از قهرمانان ملی و مظلومیت‌های بومی، گفت‌وگویی تفصیلی با این کارگردان داشته باشیم.

چرا اسم مستند را «شاخه‌ای روی آب» گذاشتید؟
این اسم بر‌اساس صحبت‌های خود شهید است که در انتها رمزگشایی می‌شود.

چطور در این بازه زمانی محدود پس از جنگ ۱۲ روزه توانستید فیلمی درباره شهید طهرانچی بسازید و چه شد که به‌سراغ او رفتید؟
بعد از جنگ ۱۲ روزه سر ما خیلی شلوغ بود؛ در چنین شرایطی به من از سوی مرکز مستند سوره پیشنهاد ساخت اثر در زمینه شخصیت شهید طهرانچی داده شد و تاکید آقای امامقلی در مرکز مستند هم سرعت در انجام کار‌ها بود تا محتوایی مختصر برای چهلم شهید هم آماده شود. زمان بسیار محدود بود و به همین علت با محمد حبیبی که در گذشته همکار بودیم، صحبت کردم. حمید مشایخی نیز همراه ما شد و از او خواستم کارگردان باشد، اما در مرحله پس‌تولید اصلاحیه‌هایی به فیلم خورد که ترجیح داد عنوان کارگردانی را برداریم. نفر بعدی حامد آبکنار، نویسنده بود که از همان مراحل اول به ما خیلی کمک کرد. شهید طهرانچی صوت‌هایی داشت که حوزه هنری به‌عنوان تاریخ شفاهی ضبط‌شان کرده بود و در ابتدا یک جلسه مشترک بین ما، همکاران و خانواده‌شان گذاشتند. در همان جلسه اول محمدرضا طهرانچی فرزند و حاج امیر طهرانچی برادر شهید ارتباط بسیار خوبی با ما برقرار و به ما اعتماد کردند و در طول تولید و پس‌تولید به‌عنوان یکی از اعضای گروه در هماهنگی برای مصاحبه‌ها، در اختیار گذاشتن آرشیو و هماهنگی برای محل فیلمبرداری بودند. ما نیز یک تولید بی‌نظیر را پشت سر گذاشتیم و همه کار‌ها در سریع‌ترین زمان ممکن انجام می‌شد. با توجه به علاقه‌ای که شهید طهرانچی به امام حسین (ع) داشتند، خوشبختانه نتیجه کار ما به اربعین رسید و در نهایت کاری بیش از ۴۰ دقیقه برای این‌روز‌ها تدارک دیدیم که عنوانش «تا آخرین عمود» بود. پس از آن به این فکر کردیم که با یک ایده متفاوت مستند سینمایی انجام دهیم و تصمیم گرفتیم کار را به جشنواره برسانیم. ایده‌ام این بود فیلم باید زنانه و از زبان همسر شهید که شخصیتی دراماتیک محسوب می‌شود، روایت شود. در واقع قهرمان فیلم شهید طهرانچی است، اما از زبان همسرش است و یک مونولوگ زنانه و یک نگاه خانوادگی به شهید طهرانچی داشتیم. همین‌جا امیرحسین اُکاتی به گروه ما اضافه شد و قرار شد خودم علاوه بر کارگردانی، به عنوان تهیه‌کننده حضور داشته باشم. کار شهید طهرانچی، به‌طور کامل جمعی بود و در شهر‌های مختلف فیلمبرداری شد و جالب است که بگویم بخش زیادی از آرشیو را از زیر آوار در آوردیم؛ یعنی فیلم‌هایی بود که شهید طهرانچی از خودش گرفته و زیر آوار بود و محمدامین صدیقی‌مقدم آرشیو‌ها را بازیابی کرد. یادم می‌آید مقدار زیادی فیلم از زیرزمین منزل شهید طهرانچی پیدا کردم که همراه با آسانسور با آوار پایین ریخته شده بود که آنها را در پلاستیک ریختم و بازیابی کردیم. فیلم‌های عجیب و غریبی پیدا شد که خانواده شهید نیز در این زمینه به ما کمک کردند. کار به‌گونه‌ای با تلاش ۲۴ ساعته انجام شد که آنچه طبیعتا یک کار یکساله باید می‌بود، چهارماهه به پایان رسید.

با توجه به دامنه فعالیت گسترده شهید طهرانچی چقدر طول کشید تا او را بشناسید؟ 
بچه‌های حوزه هنری درواقع گنجینه‌ای از صوت‌های شهید طهرانچی به دستم رساندند که در یکی‌دو سال اخیر با او گفت‌و‌گو کرده بودند. دکتر محمدمهدی اسلامی و پژمان عرب صوت‌هایی را به شکل هفتگی از شهید طهرانچی ضبط کرده بودند که زندگی خود را در آن شرح داده بود. این مصاحبه‌ها حتی تا سه روز قبل از شهادت‌شان وجود داشت و او زندگی خودش را تا دهه ۹۰ تعریف کرده بود. او فرازوفرود‌های زندگی خانواده‌اش و چالش‌ها را بیان کرده بود و شاید اولین شنونده آن صوت‌ها بودم؛ به همین دلیل در مصاحبه‌های مختلف، شک و شبهه‌ها مربوط به ایشان را با اطمینان مطرح می‌کردم. فیلمنامه و خط سیر اصلی فیلم، برگرفته از همین صوت‌هاست که به من کمک کرد به سرعت به شناخت او برسم. البته همه گروه از‌جمله آقای آبکنار به‌عنوان نویسنده آنها را گوش دادند و دقت نظر او بسیار زیاد و با شخصیت‌ها مأنوس شده بود. 

ابعاد شخصیتی دکتر طهرانچی در زمینه علم فیزیک و همچنین فعالیت‌های او در زمینه ریاست دانشگاه آزاد و حضورش به‌عنوان پدر یک خانواده برجسته است؛ شما کدام وجه را در مستندتان معیار روایت قرار دادید و چگونه میان اینها تعادل برقرار کردید؟
شهید طهرانچی به قدری ابعاد شخصیتی گسترده و عمیقی دارد که باید چندین فیلم سینمایی از زندگی‌اش ساخته شود. او از همان کودکی نخبه و همیشه شاگرد اول کلاس بود، سپس وارد دانشگاه شد، بورسیه گرفت و به روسیه رفت و بازگشت و همه این مراحل در فیلم وجود دارد. همچنین وجهه اجتماعی و سیاسی او، مواجهه با انقلاب اسلامی و سپس حضور پرشور در دفاع مقدس، همه در فیلم دیده می‌شود و به‌خوبی در هم تنیده شده است. یکی از دغدغه‌های اصلی ایشان پس از بازگشت به کشور و تبدیل شدن به دانشمندی برجسته، این بود که غربی‌ها از رشد علمی ایران به‌شدت هراس دارند. ما در فیلم، با تکیه بر نقطه‌گذاری‌ها و سخنان خود شهید، این موضوع را به‌خوبی نشان داده‌ایم. او در جلسات مختلف، برنامه‌های تلویزیونی و حتی در حضور رهبرمعظم‌انقلاب گفته است: «غربی‌ها رشد علمی ما را برنمی‌تابند» و اسنادش را هم ارائه می‌دهد. به‌عنوان مثال، خانمی از طرف یکی از نشریات معتبر غربی به ایران می‌آید، گزارش تهیه می‌کند و مقاله‌ای می‌نویسد با این مضمون که «باید با تحریم یا ایجاد تلاطم‌های سیاسی، جلوی رشد ایران را گرفت». ما حتی عکس همان مقاله را در فیلم آوردیم. شهید طهرانچی در واکنش به این مسائل می‌گوید: «همان بلایی که سر گالیله آوردید و تا سال‌ها وجدان‌تان درد می‌کرد، حالا سر ایران می‌آورید. ایران در حال رشد علمی است و شما به هر قیمتی می‌خواهید مانع ما شوید.» ما این مباحث بسیار مهم را با ظرافت روایت زنانه در فیلم گنجانده‌ایم؛ چون آرشیو صوتی بسیار غنی، زیبا و دست‌نخورده‌ای از خود شهید در اختیار داریم. همچنین مصاحبه‌های درجه‌یک و همکاری کامل همه اطرافیان و نزدیکان ایشان باعث شد به شناخت عمیق و دقیقی برسیم. این فیلم، حاصل تلاش جمعی یک گروه حرفه‌ای بود که من کوچک‌ترین عضو آن محسوب می‌شوم. مستند «شاخه‌ای روی آب» و فیلم سینمایی آن هر دو در یک کار فشرده یک‌ساله است که در چهار ماه و نیم به سرانجام رسید. 

تا امروز فیلم‌های مختلفی درباره شهدای هسته‌ای ساخته شده؛ شما از چه وجهی پیش رفتید که لحن بیان‌تان در انتقال یک مفهوم به ورطه تکرار نیفتد؟
ما هر بار که سراغ یک شهید می‌رویم، ابتدا زندگی‌اش را رمزگشایی می‌کنیم و بعد براساس آن، خط دراماتیک و روایت را طراحی می‌کنیم. یکی از دوستان که فیلم را زودتر دیده بود، پرسید: «این فیلم مربوط به شهید طهرانچی است یا همسر ایشان!» ولی وقتی فیلم را به افراد مطلع‌تر نشان دادم، گفتند: «این فیلم به‌طور کامل مربوط به طهرانچی است، اما یک خلاقیت اساسی دارد و آن این‌که روایت زندگی شهید از زبان همسرشان است. این انتخاب، روایت را به‌طور کامل شخصی کرده.» ما این روایت شخصی‌سازی‌شده را با آرشیو غنی، تقویت و دراماتیزه کردیم. اتفاقا به همان دوستم گفتم: «اگر روایت را دانای کل بسازیم، همه شهدا شبیه هم می‌شوند؛ ما باید نقطه دراماتیک منحصر‌به‌فرد را پیدا کنیم.» نقطه دراماتیک اصلی اینجاست که همسر دکتر محمدمهدی طهرانچی تصمیم می‌گیرد همراه شوهرش به شهادت برسد، چون دیده بود بعضی همسران دانشمندان هسته‌ای در کنار شوهرشان ترور می‌شوند و همسر شهید به او می‌گوید: «من طاقت ندارم تو کنار من شهید شوی و من زنده بمانم؛ ما باید با هم شهید شویم.» از جایی به بعد که رژیم‌صهیونیستی مدام به ترور دانشمندان نزدیک‌تر می‌شود، این زوج با مرگ زندگی می‌کنند و همسر تأکید دارد: «ما باید با هم به شهادت برسیم.» ما همین قصه را که زنی شیفته شوهرش است و نمی‌خواهد حتی با شهادت از او جدا شود را به‌عنوان قالب اصلی انتخاب کردیم. 

برنامه‌ای برای ادامه این مسیر و ساخت مستند درباره دیگر شهدای هسته‌ای دارید؟
قبل از ساخت مستند درباره شهید طهرانچی، تلاش ناموفقی برای ساخت مستند شهید محسن فخری‌زاده داشتیم. قصه جالبی هم بود، اما به‌دلایلی به نتیجه نرسید و ان‌شاءالله دوباره شروع می‌کنیم و به نتیجه می‌رسانیم.

بازشناسی سیستان در «من تروریست نیستم»

به مستند من تروریست نیستم، برسیم؛ انگیزه اولیه یا جرقه‌ای که موجب شکل‌گیری سناریوی این فیلم در ذهن شما شد، چه بود؟
از من خواسته شده بود که مستند امنیتی در استان سیستان و بلوچستان بسازم و موضوع مستندم گروهک‌های تروریستی باشد و شاید نگاه آسیب‌شناسانه داشتند، اما زیاد نپسندیدم که بخواهم درباره گروهک‌های تروریستی کار بسازم، چون کار‌هایی در این رابطه در استان سیستان و بلوچستان دارم. البته نیت مؤسسه اوج و خانه مستند و هم نیت خودم در کار‌های قبلی خیر بوده و می‌خواستیم دلیل تک‌اتفاق‌های رخ داده را بدانیم و به همین دلیل سراغ بحث برقراری امنیت رفتم، اما احساس کردم کار در این رابطه ساختن کافی است و باید دنبال سوژه‌ای دیگر بروم و حرفی دیگر را بیان کنم. مردم سیستان‌وبلوچستان دوست ندارند تا این اندازه درباره موضوع امنیت فیلم بسازیم و بهتر است مقداری پای درددل مردم بنشینیم و جست‌و‌جو کنیم که آنها چه می‌خواهند و چه می‌گویند. به همین دلیل خیلی کار سختی داشتم و انگار برای اولین‌بار می‌خواستم دوربینم را آنجا ببرم و به حالت تریبون آزاد از مردم بپرسم که چه می‌خواهند. به همین دلیل از شروع فیلم با یک شوک مواجه شدم و موقعی بود که با فعال اجتماعی بلوچ در کافه‌ای صحبت کردم و آنجا احساس کردم که باید فیلمبرداری را شروع کنیم. بدون این‌که فعال بلوچ متوجه باشد، دوربین را جای‌گذاری کردیم. آن فعال گفت ما یک فیلم کوتاه ساختیم و بیا ببین. وقتی فیلم کوتاه را دیدم، گفت وقتی تهرانی‌ها اینجا می‌آیند دائم دنبال اشرار هستند و این چه نگاهی است که شما فیلمسازان تهرانی دارید؟ من هم گفتم در گذشته چنین نگاهی داشتم و الان هم برای فیلمسازی چنین چیزی از من خواستند. همان‌جا فعال اجتماعی گفت، بیایید درباره حرف مردم فیلم بسازید و من از این‌که مردم این استان از ما کدورت به دل گرفتند، ناراحت شدم و این شروع فیلم من تروریست نیستم، است؛ بنابراین تصمیم گرفتم دوربینم را آنجا ببرم و اجازه دهم مردم حرف بزنند و بعد جمع‌بندی کنند؛ البته این‌طور نیست که فقط صحبت‌های آنها را بشنویم، چون هر فیلمسازی نوعی نگاه و جهان‌بینی دارد و من به این نگاه رسیدم که چگونه بتوانم با مردم صحبت کنم. در نیمی از فیلم، درددل و صحبت‌های مردم دیده و شنیده می‌شود، اما در یک‌سوم پایانی، من نیز با مردم صحبت می‌کنم؛ به‌عنوان مثال، با همین فعال اجتماعی صحبت می‌کنم و می‌گویم قبول داری که بعضی اتفاقات چهره استان‌ها را خراب می‌کند؟ و این‌گونه با هم گفت‌و‌گو می‌کنیم. به نظرم من تروریست نیستم تلاش برای ارتباط برقرار کردن با مردم استان سیستان‌وبلوچستان است که مقدمه آن نشستن پای درددل مردم این استان است. 

تصویری که اکثر مردم از سیستان‌وبلوچستان دارند؛ تصویر واضحی نیست و به‌خاطر موقعیت مرزی با پاکستان (که گروه‌های تروریستی زیادی دارد) و مقداری افغانستان (قاچاق مواد مخدر) در معرض انواع آسیب‌ها و بدنامی‌هاست؛ فکر می‌کنید ریشه‌های چنین تصویری چه زمانی در ذهن ما شکل گرفت؟
ما شاید در دهه ۶۰ و ۷۰ سنگ‌بنای این نگاه اشتباه را که قاچاقچیان لباس بلوچی تن می‌کردند، به‌وجود آوردیم. حتی برای شخصیت جمشید هاشم‌پور به‌عنوان بدمن قصه، فامیلی‌هایی انتخاب می‌کردند که به بلوچی نزدیک بود. یادم می‌آید در یکی از فیلم‌ها فامیل یکی از شخصیت‌های بد گرگیج بود، اما اینها جزو طوایف فرهنگی بلوچ هستند. وقتی در دهه ۶۰ و ۷۰ این لباس و نشانه‌ها جدی گرفته نشد و به آن دقت نمی‌شد که حامل چه پیغامی با این نوع محتوا در فیلمسازی هستیم، در ذهن مردم تصویرسازی کرد. البته بعضی اتفاقات مانند ماجرای عبدالمالک ریگی هم بی‌تأثیر نبود، اما به‌هرحال، کم‌کاری رسانه‌ای متأسفانه باعث تثبیت چنین دیدگاهی شده است. ما ۱۳ سال پیش فیلم انتقادی «حماسه‌های خاموش» را با ایده سیدمحسن اصغرزاده ساختیم که درباره شکست ۱۰۰ سال پیش نیرو‌های انگلیس در نقاط مرزی از بلوچ‌ها بود، اما ماهیت فیلم انتقادی بود که چرا اتفاقات ناگوار سیستان‌وبلوچستان برجسته می‌شود. به‌طور معمول زیبایی‌های این استان و حضور مردم خونگرم‌شان که بدون شناخت از مهمان و طرف مقابل از ما پذیرایی می‌کنند، برجسته نمی‌شود و فرهنگ مردم به‌درستی نشان داده نمی‌شود. من سال‌هاست که برای این قضیه می‌جنگم.
یادم می‌آید یک‌سال خیلی تلاش کردیم و برای اولین بار برنامه یکی از شبکه‌های تلویزیونی ۵ ساعت از ایرانشهر پخش شد و سعی کردیم زیبایی‌های استان را به مردم نشان دهیم و نگاه‌ها را تغییر دهیم. سیستان و بلوچستان یکی از موهبت‌های خداوند به‌لحاظ فرهنگی و اقتصادی است و از لحاظ فرهنگی می‌توانیم تعامل درست شیعه و سنی را نشان دهیم تا درس و الگویی برای جهان اسلام باشد. از لحاظ اقتصادی و کریدوری نیز در حال حاضر مشخص شده نقش سیستان و بلوچستان و چابهار تا چه اندازه اهمیت دارد. کشور‌های مختلف از چین و هند تا آسیای میانه، روسیه و افغانستان به این کشور چشم دارند. چون موقعیت عجیب و غریبی دارد و راهی میانبر برای اقتصاد منطقه است. 
باید از فرصت موجود این استان استفاده کنیم و نگاه تهدیدمحور نداشته باشیم. اگر موقعیت این استان جدی گرفته و خط آهن به آنجا کشیده شود، اتفاقات بزرگی برایش می‌افتد. جالب است کسی که بیشترین درک را از این استان و مردمش دارد و درباره موقعیت این استان دوراندیشی دارد، رهبری هستند. ایشان واکنش‌های سریعی نسبت به وقایع موجود در این استان بروز دادند و بعد از سفرشان به استان در دهه ۸۰ اتوبان ترانزیتی به‌وجود آمد. به‌طور کلی نگاه رهبری به این استان ویژه است و هرچه جلوتر می‌رویم متوجه نگاه ژرف، عمیق و فرصت محور ایشان می‌شویم. 

چطور تلاش کردید تا تصور نادرست نسبت به سیستان و بلوچستان را با ساخت «من تروریست نیستم» تصحیح کنید و چه چالش‌هایی پیش روی شما بود؟ 
وقتی قصد فیلمسازی در این رابطه داریم همه استقبال می‌کنند، اما مهم‌ترین چالش این است که چگونه می‌توانیم روایت خلق کنیم. چون جذابیت در این است که دوباره روی مباحث امنیتی متمرکز شویم، اما چالشی وجود دارد که شاید باعث دلخوری شود یا این‌که از اتفاقات اقتصادی آن بگوییم که ممکن است رنگ و بوی حکومتی بودن و فرمایشی داشته باشد. رسیدن به روایت درست و مدل حرف زدن با مردم بزرگ‌ترین چالش بود. وگرنه در سیستان و بلوچستان در‌ها برای کار کردن من باز است. 

چه مدتی مشغول فیلمبرداری بودید؟ 
مهم‌ترین بخش‌های این فیلم پیش و پس‌تولید بود. برای رسیدن به روایتی درست باید چندین بار به سیستان و بلوچستان سفر می‌کردم. چون بدون مشورت به قصه نمی‌رسیدم و حدود ۱۴ روز‌_ که راحت‌ترین مرحله بود_ در استان ضبط داشتم و پس‌تولید حدود ۹ ماه طول کشید. چون کارمان به اصطلاح درنمی‌آمد و مرکز ثقل روایت‌مان شکل نمی‌گرفت، اما خدا را شکر که توانستیم کار را پیش ببریم و با گروه پس‌تولید آقایان حامد آبکنار به‌عنوان نویسنده و انصاری به‌عنوان تدوینگر کار به سرانجام رسید. 

اعتقاد نقش اول زندگی شهید طهرانچی 

ابتدا دوست دارم شخصیت شهید را در ساخت هر فیلم رمزگشایی کنم. در گذشته نیز پس از رمزگشایی از شهید لاجوردی، درباره آن فیلم ساختم. یعنی بررسی کردم چه نوع شخصیتی داشت. وقتی از سیدمهدی موسوی محافظ رئیس‌جمهور فیلم ساختم نیز همین شرایط حاکم بود و دوست داشتم بدانم چطور او در فضای جنوب شهر با این اخلاق رشد کرده؛ تا جایی که وقتی در عالی‌ترین سطح کشور قرار گرفت، هوای همه آدم‌ها از جمله من را که یک فیلمبردار ساده بودم داشت. وقتی از شهید طهرانچی فیلم می‌ساختم همین‌گونه بود. برایم جذاب بود که دینداری و ریاضیات را یکجا با هم جمع کرده. در همین راستا بعضی از دوستان شهید طهرانچی را دیدم که همزمان معلم عربی و فیزیک در مدارس بودند و این دو درس از لحاظ اساتید و دبیر خیلی با هم متفاوتند. ما با یک عارف فیزیکدان روبه‌رو بودیم. او جزو افرادی بود که اعتقاد در زندگی‌اش نقش اول را داشت و مثل فولاد آبدیده بود. این جزو مسائلی بود که از شهید طهرانچی یاد گرفتم و در ارتباطم با فرزندانم خیلی مؤثر بود و عاشق شخصیتش شدم؛ بنابراین این فیلم را ابتدا برای خودم ساختم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
سه‌گانه فرصت در آسیای مرکزی

سفیر کشورمان در عشق‌آباد در گفت‌وگو با «جام‌‌جم» ابعاد مختلف سفر رئیس‌جمهور به ترکمنستان و قزاقستان را تشریح کرد

سه‌گانه فرصت در آسیای مرکزی

رویش زندگی از دل مرگ

همزمان با موافقت معاون رئیس‌جمهور با اهدای عضو ۲ فرزندش،در گفت‌وگو با دکتر امید قبادی، نایب‌رئیس انجمن اهدای عضو ایرانیان، چالش‌های این حوزه را بررسی کردیم

رویش زندگی از دل مرگ

نیازمندی ها