در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
تیپ جالب و جـذاب آدمهایی که اهل آنجــــــایند، تکیه کلامها، خرده فرهنگها، پولهای گندهای که رد و بدل میشود، مغازههایی که اسرارآمیزند و با این که درونشان خالی است و اثری از جنس نیست، اما قدرتی از آن موج میزند که ناگفته پیداست.
در این مغازهها فقط یک میز نفیس با چند خط تلفن و یک یا چند مرد شیکپوش و آرام نشسته که گویی پچ پچ میکنند اما ظاهرا همین پچپچهاست که در بازار طلا تعیینکننده است و حرف اول و آخر را میزند.
معماری بازار بزرگ تهران، سقف و طبقات بالایی و راهروهای باریک آن، اجناس جالبی را که گاه در میان انبوه اجناس عرضه شده به چشم میآید نیز باید به فهرست جذابیت بازار تهران افزود.
با این حال همه بازاریان خوب میدانند که «بازار زرگرها» که دهنههای ابتدایی راسته اصلی بازار را به خود اختصاص داده، همه چیز بازار است و شاید اینجاست که نبض قیمت طلا و سکه رقم میخورد ، رقم خوردنی که تکلیف بسیاری از شاخصهای اقتصادی کشور را روشن میکند.
روز، داخلی، راسته اصلی بازار تهران:
برای این که بفهمید قیمت طلا و سکه در بازار تهران و نقاط کشور چگونه تعیین میشود، راه دشوار و اسرارآمیزی را در پیش رو دارید. بازار زرگرها به عنوان بخشی از بازار بزرگ تهران که به گفته فعالانش 80 درصد نقدینگی این بازار و حجم معاملات روزانه آن را در اختیار دارد، در بهترین موقعیت ممکن قرار دارد.
میدان 15 خرداد که تمام میشود، روبهروی بانک ملی مرکزی، بازار زرگرها دو دهنه اختصاصی دارد. دهنه اول بازار خلیج فارس است که یک بازار زیرزمینی است و با طی حدود 30 پله آغاز میشود.
دهنه دوم هم از ابتدای راسته اصلی بازار تهران با پاساژهای فروردین و خرداد آغاز میشود. قبل از رسیدن به این پاساژها که از راسته اصلی بازار به سمت راست و چپ منشعب میشود، مغازههای بزرگ و قدیمی طلافروشی رخنمایی میکند؛ مغازههایی بزرگ و اکثرا با دو یا سه دهنه، دارای دکوری قدیمی و صاحبانی قدیمیتر.
انگار که قوانین بعضا فراموش شده خانوادههای ایرانی و بویژه ابهت و اقتدار پدرسالارگونه آن هنوز در این مغازهها جریان دارد. پدری با قدرت پشت میزی قیمتی و قدیمی در کنار کارتخوانهای بانکی و تلفنهای متعدد و مانیتوری که تصاویر دوربین مداربسته را نشان میدهد، جا خوش کرده است.
روی میز تکه فرشی نفیس پهن است و بالای سر پدر بر دیوار هم همین طور. گاوصندوقهای بزرگ و قدیمی هم جای خود را دارد. شاگردها با فرزندان فرقی ندارند و ابهت پدر آنقدر است که بجز پیرمردان امین و قدیمی، کسی جرات نزدیک شدن و همکلامی صمیمانه با پدر را ندارد.
با این حال این طلافروشان قدیمی برخوردی متفاوت و غیرقابل پیشبینی دارند. گاه صمیمی و پدرانه و با تهمانده اخلاقی که خود آن را «مشتی» مینامند، یک رهگذر پرسان را راهنمایی کرده و حتی او را با شکلاتی یا تعارفی به چای همراهی میکنند. گاه هم از سر بیحوصلگی یا شک و تردید به نیت مشتری که ویژگی صنف طلا و مهارت رفتار روانشناسانه آنان است، بدیهیترین و پیشپاافتادهترین درخواست را با اندکی بیتوجهی و خشونت رد میکنند. اما چارهای نیست جز این که پرس و جو و جمعآوری اطلاعات درباره وزنههای قیمتی بازار طلا را باید از همین آدمها و با همین غیرقابل پیشبینی بودنشان انجام داد.
جالب است که در پاساژهای طلای منشعب از راسته اصلی بازار، به وفور پلیسهای مسلح را میبینیم. علت را که میپرسیم، با همان تردید به نیت سوالکننده و ورانداز از بالا تا پایین وی میگویند سرقت و دزدی و زورگیری اخیرا در بازار زیاد شده و لذا پلیسها هم تمام مسلح در بازار پرسه میزنند.
بیشتر طلافروشیها نیز مانند گذشته در خود را باز نمیگذارند و ابتدا با نگاهی روانشناسانه به نیت خریدار و ظاهر وی، در را به روی او میگشایند. با این حال تمام بازار طلا، مغازههای بزرگ و کوچک و پاساژهای آن نیست. بخش عمده حجم بازار و معاملات آن در طبقه بالای بازار جریان دارد.
توجه کنید که هنگام ورود به راسته اصلی بازار، دو راه پیش پای شما وجود دارد؛ راه اول همان راه همکف و عادی و راه دوم پلههایی است که به پلی منتهی میشود که شما را به طبقه دوم بازار میرساند. از پلهها که بالا میروید، به دو راهروی باریک میرسید که طبقه دوم همان مغازههای طلافروشی است.
خود این راهروها به مغازهها و کارگاههای کوچکتری منتهی میشود که بازاریان میگویند قیمتها در همین پستوها تعیین میشود و تصمیمات به کل بازار طلا اعلام میگردد.
جالب است که این راهروها محل تجمع دلالهای زیاد و البته جالبی است؛ دلالهایی که آنقدر راه عبور را سد میکنند که پلیس مجبور است هر یک ساعت یکبار آنها را بیرون براند که البته با چه هیاهوهایی همراه است. فناوری پرداخت نوین نیز در دست این دلالان نمود جالبی دارد.
همهشان علاوه بر ماشین حساب یک پوز (کارتخوان بانکی) بیسیم نیز همراه دارند! که اگر مشتری به توخورد و پول نقد نداشت همانجا آنها پولش را دریافت کنند.
دلالان همهگونه هستند. بخشی از آنها «کیفی» نام دارند. کیفیها سامسونتهایی پر از سکه و سرویس طلای ساختهشده به همراه دارند و مدام از این مغازه به آن مغازه میروند. بخشی دیگر هم که تعدادشان بیشتر است، «قمارباز» نام دارند.
نه اینکه واقعا قمار کنند، بلکه چون روی قیمت سکه شرطبندی مداوم میکنند، این نام برای آنها مانده است.
قماربازها افراد جالبی هستند. در طبقه دوم راسته اصلی بازار قیل و قالشان همهجا را پر کرده است تا جایی که گاه راه را بند میآورند و ماموران تماممسلح مجبور میشوند به آهستگی آنها را هل داده یا از سد راه مراجعان کنارشان بزنند اما بلافاصله پس از چند دقیقه که ماموران رفتند، دوباره روز از نو و روزی از نو! جالب است که قیمتهای لحظهای سکه و طلا از میان فریادها و خطابهای این دلالان مشخص میشود.
کسی از راهروی باریک سمت راست طبقه اول فریاد میکشد 1.300 میخرم و شخصی از راهروی روبه روییاش با همان تن صدا پاسخ میدهد که 1.340 میفروشم و همینطوری میفروشد! رهگذرانی که از راهروهای طبقه همکف بازار عبور میکنند، اگر محلی باشند که به این تعیین قیمتها وارد هستند و اگر هم تازه کارشان به بازار برخورده باشد، با تعجب به بالای سر خود نگاه میکنند و طرف صدا را میجویند. در جریان تهیه این گزارش با یکی از این قماربازان همکلام شدیم:
نام؟ جلال....، نام خانوادگیام بماند دیگر! (با خنده)
میپرسد: شما چه کارهای؟ مامور آگاهی که نیستی؟ قیافهات میخورد! (اشاره به پالتوی تیره و بلندی میکند که پوشیدهام)
میشنود: خیر. خبرنگارم. کارتم را میبیند و با چشمانی که هوش و ذکاوت و به قول معروف تیزی و مهارت از آن بیرون میزند، شروع میکند.
میشنود: قیمت طلا و سکه را در بازار بزرگ تهران چگونه تعیین میکنند؟
میگوید: کار ما که نیست. نه سرمایهاش را داریم و نه ارتباط و قدرتش را.
قدرت؟
بله، قدرت. پول و سرمایه، قدرت میآورد. من هم اگر داشتم که اینجا جوابت را نمیدادم. اشاره میکند به مغازه سهدهنه بزرگی که روبهرویمان در طبقه همکف قرار دارد و چراغش نیمهروشن است. آنها هستند. میبینی؟ یک دانه سکه یا یک زنجیر طلا هم در مغازهاش نیست، اما طرف هر روز قبل ما اینجاست. تا ساعت 10 و 30 دقیقه ـ 11 میماند و بعد میرود سراغ بقیه کارهاش. شاگردش فقط آنجاست که او هم حق باز کردن در برای غریبهها را ندارد. داخل مغازه هم فقط یک میز است و چند صندلی و دو گاوصندوق بزرگ. میگویم: خوب آمار داخل مغازهها را داری!
میگوید: کارمان همین است. (با خنده) روزی یک نگاه دزدکی از بالا انداخته باشیم، آمارش دستمان آمده است. همین آقای... با ده نفر دیگر ساعت 8 و 30 دقیقه صبح هر روز قیمت پایه طلا و سکه را تعیین میکنند. آنها را میگویم تا راسته بازار که میروی مغازههاشان را میبینی.
میپرسم: چه جوری؟
میگوید: قیمت اونس را میگیرند، به چند صرافی بزرگ هم زنگ میزنند که هوای قیمت دلار چطور است. بعد هم موجودی خودشان را بررسی میکنند و قیمت را میگویند. قبل از ساعت 9 صبح بیا بازار، اگه تونستی یک رشته زنجیر بخری؟
چرا؟
چون قیمت در نیامده است. نمیفروشند. منتظر زنگ هستند تا ببینند قیمت پایه چقدر است. از ساعت 9 و 30 دقیقه به بعد معاملات شروع میشود. این 10، 11 نفر هستند که شمشهای انبوه را از کارگشایی (بانک کارگشایی متعلق به بانک ملی در خیابان خراسان که توزیع و حراج شمش طلا در انحصارش است) میخرند. سرمایه دارند. بعد هم قیمت را تعیین میکنند. البته دوستان جاهای دیگر هم در جریان قرار دارند(؟) همانها که شمشها را فروختهاند. با هم مشاوره میکنند و قیمت را میاندازند توی بازار. اول هم خبر به ما میرسد. شاگردانشان زنگ میزنند و میگویند مثلا امروز 300/1 پایه است. حالا در طول روز هر اتفاقی بیفتد، اول ما خبردار میشویم. طلافروشان جزء هم دائم به رابطهای آنها زنگ میزنند.
رابطها؟
بله. این بزرگان حدود 50 تا توزیعکننده دارند. این بالا را میبینی؟ (اشاره به مغازههای کنار راهرو میکند) اینها خردهفروشان و سازندگان هستند که شمشها را آب میکنند. طلا میسازند و در بازار توزیع میکنند. بیشتر نون توی همین ساخت و توزیع است. این توزیعکنندهها قیمت را به سایر بازاریان طلا اطلاع میدهند؛ چه طلا، چه سکه.
پس شما چه میکنید؟
ما کارمان بیشتر سکه است. کیفیها طلا میخرند و میفروشند و اکثرا هم عیارشان مشکل دارد. ما کارمان سکه است و قیمت که در بیاید، با تماس با توزیعکنندگان آن را میگیریم و بسته به مــــشتری که میآید بازار، قیمت را بالا و پایین میبریم. اگر برای خود من یا همکارم در آن طرف (راهروی روبهرویی) زیاد مشتری بیاید، قیمت را میبریم بالا. او میخرد و به مشتریاش میفروشد. اگر هم مشتری کم باشد به پایینتر میدهیم.
نگفتی اسم این بزرگان را.
نگفتم پلیس هستی؟ خودت برو بپرس... کار ما حلال است. قماربازی که میگویند حرف مفت و ... است. ما دلال هستیم و دلالی هم جرم نیست. راست میگویی برو سراغ حاج آقای م. پسرانش روبهروی خودش دکان دارند. آنها هم هستند. اگر راهت دادند داخل مغازه؟ فوری زنگ میزنند که تو آمدی و آنوقت تا ته بازار طلا، حتی عتیقه فروشها و نقرهفروشها هم جوابت را نمیدهند. بازار دست اینهاست، نه من که سرمایه ندارم، داشتم الان پایین بودم...
چند تا پلیس میآیند داخل راهرو و جلال... «پوز»ش را داخل کاپشن چرمش مخفی میکند و لابهلای جمعیت غیب میشود...
روایت رسمی
آنگونه که اتحادیه طلا و جواهر اعلام کرده، قیمت هر روز طلا و سکه از تفاضل تغییرات قیمت اونس جهانی، تغییرات قیمت دلار در داخل و میزان حراج روزانه شمش طلا و سکه در بانک کارگشایی درمیآید و بعد حجم خرید و فروشهای روزانه بازار، قیمتها را تعیین میکند. با این حال تمام راسته بازار طلا میدانند که این فرمول، روبناست و زیربنا همان تلفنهایی است که بزرگان به یکدیگر میزنند. بزرگان بازار طلا چندان پنهان و دست نیافتنی نیستند. اسمها در راسته بازار آشناست و دانهدرشتها براحتی قابل تشخیصاند. جلوی در هر مغازه بزرگی که پلیس مسلحی گشت میزند و در مغازه نیز از هر طلا و سکهای خالی است، میتوان حدس زد که نقش او در زیر پوست بازار طلا چیست. بازار طلا بازار عجیب و پر رمز و رازی است. بازاری که برخلاف سایر راستههای بازار بزرگ تهران، پشت پردهاش بیش از روی صحنهاش است و در پشت همان پردههاست که قیمتها تعیین میشود. پشت پردههایی که من و شما و حتی دولتیها هم به آن راهی ندارند. اما کسی چه میداند، شاید اصلا همانها که جلال از آن به عنوان «دوستان جاهای دیگر» نام میبرد، قیمتها را تعیین کنند....
سادگی و صداقت صحبتهای این قمارباز از آنجا معلوم شد که فقط یک ساعت پس از همکلام شدن با او هیچکدام از همکارانش یا مغازهداران اطراف، حاضر به گفتوگو نشدند. در بازار پر رمز و راز طلا حرف کسی که میپیچد، دیگر پیچیده است...
سید علی دوستی موسوی - گروه اقتصاد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد