حسن روحانی قبل و پس از پیروزی انقلاب به منبرهای آتشین سیاسی مشهور بود؛ این حسن روحانی بودکه در سال 1356 برای اولین بار لقب «امام» را به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران داد و با استقبال بینظیر مردم، رهبر انقلاب به «امام خمینی» مشهور شد، روحانی در سال 1358 و اوایل 59 برای اولین بار دستور داد کارکنان زن ارتش باید حجاب اسلامی داشته باشند و بعد از آن حجاب در ادارات و جامعه گسترش یافت و تثبیت شد.
آنطور که خود روحانی میگوید از سال 1367 با موضوع هستهای پیوند خورد و در مقطعی(1382 تا 1384) رئیس تیم مذاکرهکننده هستهای با غرب شد، هیچ نهاد تصمیمسازی از مجلس و مجمع تشخیص مصلحت تا مجلس خبرگان نیست که «روحانی» عضو آن نباشد.
بهطور خلاصه میتوان حسن روحانی را فصل مشترک و معتمد شخصیتهای اصلی انقلاب دانست، شرایطی که روحانی هنوز هم با همه ناملایمات و طوفانهای سیاسی آن را حفظ کرده است.
هرچند حسن روحانی، یا آنطور که بیشتر معروف است «دکتر روحانی» بیشتر به «خطابه و مذاکره» عادت دارد تا «مصاحبه»، اما در این مصاحبه سعی کردهایم طرحی از زندگی و افکار حسن روحانی ـ که حالا وارد عرصه انتخابات یازدهم ریاست جمهوری شده است ـ را به مخاطبان جامجم عرضه کنیم.
آقای روحانی، خانواده شما روحانی نبودند، شما برخلاف خیلی از روحانیون که بر اساس سنت خانوادگی، لباس روحانیت میپوشند، وارد این وادی شدید. چه چیز باعث شد تصمیم بگیرید روحانی باشید و به این سمت گرایش پیدا کنید؟
پدر من روحانی نبود، اما اطلاعات مذهبی خوبی داشت. وی نماینده مرحوم آیتالله بروجردی در روستای محل زندگی مابود، بعد از آن هم نماینده مراجع بعدی شد و همواره یک مرجع اجتماعی برای مسائل دینی، مذهبی و دیگر مسائل اجتماعی بود، البته چون در داروهای گیاهی هم تخصص داشت، به نوعی مرجع درمانی هم برای مردم بود. پدربزرگم و دایی مادرم و برخی اقوام ما در نسل قبل روحانی بودند، منزل ما هم همواره میزبان روحانیونی بود که از قم برای ماه رمضان یا محرم میآمدند، خود من به مسجد، حسینیه، منبر و مسائل دینی از نوجوانی علاقهمند بودم و پدرم هم برای انتخاب این راه من را تشویق میکرد.
تصویر یک روحانی ایدهآل و آن کسی که در ذهن شما بود برای اینکه شبیه به او باشید چه کسی بود؟
در روستای ما (سرخه) بهنام روحانی مرحوم حجتالاسلام نطنزی که بسیار ساده زیست، متقی و پرهیزکار بود و از راه تعمیر ساعت امرار معاش میکرد. من تحت تأثیر ویژگیهای اخلاقی او بودم.
خیلی از روحانیها لباسی سنتی دارند، ولی شما از همان اول لباده داشتید، حکایت این چیست؟ چون لباده را معمولا روحانیون نوگرا میپوشند، شما هم با این دیدگاه این نوع لباس خاص را انتخاب کردید؟
پوشیدن قبا یا لباده، سلیقهای است. البته من قبل از انقلاب بیشتر قبا میپوشیدم، ولی بعد از انقلاب بیشتر لباده میپوشم.
در محافل سیاسی، از نظر دیدگاه فکری و سیاسی، بیشتر به آقای هاشمی رفسنجانی انتساب دارید، این را قبول دارید؟ این را مثبت میدانید یا منفی؟
واقعیت این که من با همه بزرگان انقلاب نزدیک بوده و هستم و شاید با آقای هاشمی رفسنجانی رابطه کاری بیشتری داشتم. مثلا شروع رابطه نزدیکم با آقای مهدویکنی از سال 1353 است. آشناییام با همه مدرسین معروف حوزه علمیه قم به دهه40 بازمیگردد. آغاز آشنایی با آقای هاشمی از سال 1342 بود، ولی رابطه کاری، بیشتر به بعد از انقلاب به دلیل همکاری با وی در مجلس و جنگ یا در مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مربوط میشود. البته یک رابطه نزدیک هم با آیتالله خامنهای از آغاز انقلاب داشتم.
یعنی قبول دارید که رابطه نزدیک و خاصی با آقای هاشمی دارید؟
رابطه و همکاری نزدیکی با وی داشتهام و در بسیاری از مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به نظر او احترام میگذارم و او را همیشه به عنوان یکی از بزرگان انقلاب میدیدم و میشناختم.
در این سالها، چه قبل و چه بعد از انقلاب، مهمترین اختلاف نظرتان با آقای هاشمی بر سر چه موضوعی بوده است؟
به هرحال دو نفر که در سمتهای مختلف با هم کار میکنند، اختلاف نظردارند و مباحثه میکنند، مساله شاخص و عمدهای در نظرم نیست، ولی طبیعی است که اختلاف نظر وجود داشته باشد.
اولین برخورد و خاطره آشناییتان با آیتالله خامنهای کی و چگونه بوده است؟
من آیتالله خامنهای را دورادور میشناختم، البته بعد از یکی دوسال که در حوزه قم بودیم، ایشان به حوزه مشهد رفتند. من تابستان 1347 در مشهد بودم، در آن ایام یکی دو درس خارج میرفتم و آنجا با آیتالله خامنهای از نزدیک آشنا شدم و در آن تابستان چند بار به منزل ایشان رفتم. بعد از آن هر زمان دیگر که به مشهد میرفتم، خدمت ایشان میرسیدم. خاطرهای که شاید جالب باشد این است که من در دوره سربازی مشهد بودم، همان روزهای اول با لباس نظامی به دیدن ایشان رفتم، وقتی در خانه را زدم، آقایی که در را باز کرد گفت آمدند آقا را ببرند. من گفتم نه من نیامدم ایشان را ببرم، از دوستان ایشان هستم. خدمت ایشان رسیدم، آیتالله خامنهای گفتند چرا شما با این لباس آمدید؟ برای شما خطرناک است، بعد از انقلاب هم اولین کاری که شروع کردم به توصیه ایشان بود.
این کار چه بود؟
قبل از فروردین 58 بیشتر با آیتالله بهشتی در فعالیتهای حزب بودم، در اوایل فروردین به دیدن آیتالله خامنهای رفتم، به من گفتند شما تجربه ارتش دارید، برای سامان دادن ارتش به ستاد مشترک بیایید. من هم قبول کردم و فردای آن روز با شهید بهشتی مشورت کردم، ایشان هم قبول کردند. کمیتهای در ستاد مشترک برای ساماندهی ارتش بود که ایشان هم شرکت میکردند.
در این کمیته چه کسانی بودند و مأموریت اصلیاش چه بود؟
مثلا سرهنگ فروزان، سرگرد رحیمی و افراد دیگری از نظامیها آنجا فعال بودند. ما هم فعالیتهایی برای ساماندهی ارتش شروع کردیم؛ ساماندهی انجمنهای اسلامی خودجوشی که بهوجود آمده بود. یکسری کلاس عقیدتی و سیاسی برای آنها برگزار کردم، من تقریبا به همه پادگانهای کشور سفر کردم، آن زمانی بود که منافقین و چپیها میگفتند ارتش باید منحل شود و امام 29 فروردین را روز ارتش اعلام کردند و تظاهراتی شد و آن شعار ارتش فدای ملت، ملت فدای ارتش سر دادند که از آن زمان ارتش مقداری سر و سامان داده شد.
من به یک پادگان زرهی ارتش در همدان رفتم، کل کارکنان این پادگان از درجهدار و سرباز، 13 نفر بود و فقط دو نفر همواره نگهبانی میدادند. من دیدم اگر کسی از گروهکی بیاید، دو نفر را بهراحتی خلع سلاح میکند.از همانجا با تهران تماس گرفتم که تعدادی نیرو فرستادند. میخواهم بگویم اولین کار من بعد از انقلاب در کنار آیتالله خامنهای و همکاری با ایشان در ساماندهی ارتش بود. بعد از آن هم در مجلس شورای اسلامی باز هم کنار ایشان بودم، ایشان رئیس کمیسیون دفاع در مجلس اول بودند، من هم عضو هیات رئیسه و مخبر کمیسیون دفاع بودم، آنجا هم خدمتشان بودم. بعد از ریاستجمهوری هم ایشان رئیس شورای عالی دفاع بودند و من هم بهعنوان رئیس کمیسیون دفاع، عضو آن شورا شدم. در مساله پدافند هوایی هم با حکم ایشان مسئول شدم و بعد هم در سال 65 شورای عالی پشتیبانی جنگ تشکیل شد که اختیارات وسیعی داشت و آیتالله خامنهای، رئیس این شورا بودند و من بهعنوان نماینده فرمانده جنگ که آقای هاشمی بودند، عضو این شورا بودم. بعد بهعنوان رئیس ستاد پشتیبانی جنگ معرفی شدم و مدال نصر هم که رهبر معظم انقلاب به من اعطا کردند، مربوط به این مسئولیت بود.
بعد هم که ایشان به عنوان رهبر انقلاب کار خود را آغاز کردند باز هم همواره به عنوان نماینده ایشان در شورای عالی امنیت ملی بودم. اکنون هم که نزدیک به 24 سال است نماینده ایشان در آن شورای عالی هستم، بنابراین رابطه نزدیکی قبل از انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب تا امروز با ایشان داشتم.
شما در مجلس چهارم و پنجم یک جناح راستی تمام عیار بودید، در مرکز تصمیمگیریهای جناح راست آن سالها که بعدها به جناح اصولگرا تغییر نام داد، حضور داشتید، اما بعد از مجلس پنجم و دولت آقای خاتمی از طیف جناح راست، به طیف چپ نزدیک شدید و به نوعی معدل آقایان خاتمی و هاشمی شدید، این تعبیر را در مورد خود قبول دارید؟
نه این تعبیر را قبول ندارم. شیوه و سبکی که در مسائل سیاسی و اجتماعی داشتم، از ابتدا تاکنون ثابت بوده و تغییری نکرده است. من همیشه فردی اعتدالگرا و میانهرو و همواره با اصولگرایان معتدل صمیمی بودم، یکی از علائماش هم این که در مجلس دوم با طیفبندی راست و چپ، فراکسیونی تشکیل دادم که به جلسه عقلا معروف شده بود. همه صاحبنظران طیف راست و چپ در آن فراکسیون جمع میشدند.
اسم میبرید؟
همه آنها که بهعنوان چهرههای شاخص بودند حضور داشتند. مثل آیتالله موحدی کرمانی، آیتالله انواری از یک سو و جناب آقای اسدالله بیات و جناب آقای کروبی از سوی دیگر حضور داشتند. این فراکسیون در مجلس چهارم و پنجم هم بود که من اداره میکردم. البته اسم خاصی نداشت، یک فراکسیون فراجناحی بود. بسیاری از بندهای تصویبی در برنامه دوم و سوم و بسیاری از قوانین که در مجلس با رأی بالا تصویب شد محصول آن جلسه بود. مسائلی را بحث و جمعبندی میکردیم که گاهی در قانونگذاری ظاهر میشد و اغلب باعث اعتدال و حل اختلاف و رفع سوءظنها میشد؛ بنابراین همیشه همین شیوه را داشتم و هر جا که کار میکردم معتدلین دو جناح با من صمیمی بودند.
چرا معمولا از رسانههای اصلاحطلب برای بیان حرفهایتان استفاده میکنید؟
خوب شما بیایید مصاحبه کنید، مگر الان که درخواست کردید قبول نکردم؟
یعنی این تصمیم خود شما نیست؟ چون معمولا مصاحبههای شما در روزنامههای اصلاحطلب منتشر میشود.
نه اینطور نیست، به مصاحبههای من نگاه کنید همواره با روزنامه جمهوری اسلامی، اطلاعات و حتی در گذشته مصاحبههایم را با کیهان هم میبینید، باز هم همان سبکی که گفتم دارم، هم اصولگرای معتدل و هم اصلاحطلب معتدل هستم، برایم فرقی نمیکند، هر روزنامهای که درخواست کند میپذیرم ممکن است از لحاظ زمانبندی جلو، عقب شود، اما رد نمیکنم.
اگر بخواهید مدیریت آقایان هاشمی، احمدینژاد و خاتمی را در یک جمله توصیف کنید، چه میگویید؟
وارد این بحثها نشویم. پرسشهایی بپرسید که به درد اسلام و مسلمین بخورد!
فکر میکنید چرا در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری شاید برای اولین بار، تعداد زیادی از روحانیون نامزد انتخابات ریاستجمهوری شدند، حتی حالا صرفنظر از آقای هاشمی و خاتمی تاکنون، سه روحانی یعنی شما و آقایان ابوترابی و پورمحمدی وارد عرصه شدند.
روحانی یا غیرروحانی بودن خیلی مدخلیتی در این بحث ندارد، این آغاز کار است. تا آخر معلوم نیست همه بمانند.
پس به نظر شما این اتفاق خاصی نیست؛ یعنی قابل تحلیل و بررسی نیست؟
نامزدهای این دوره از دورههای گذشته بیشتر شدند، شاید بهدلیل اینکه شرایط کشور با گذشته بسیار متفاوت است.
شرایط ویژه انتخابات ریاست جمهوری در این دوره چیست؟
در انتخابات ریاست جمهوری این دوره،اولا فضای انتخاباتی خیلی دیردیده میشود. همیشه در کشور ما سرمای زمستان با انتخابات داغ میشده، ولی اکنون در اردیبهشت ماه هستیم و هنوز هم فضا بسیار سرد است و این از ویژگیهای نادری است که باید دلائلش را بررسی کرد. نکته دوم این که بخش بزرگی از جامعه به دلیل مشکلات زیادی که با آن روبهرو هستند، به نتیجه انتخابات بسیار امید بستهاند؛ یعنی هیچوقت تا به حال انتخابات نقطه امید نبوده و مردم اکنون واقعا دنبال تغییرند. همیشه مردم دنبال اصلاحاتی در دورههای مختلف بودند؛ اما الان دنبال یک تحول اساسی هستند. فشار بر مردم به بالاترین حد رسیده و نگرانیها زیاد شده و این از دیگر ویژگیهایی است که این انتخابات را از انتخابات گذشته متمایز کرده است.
شما بهواسطه مسئولیتتان در دوره دفاع مقدس با خیلی از نامزدهای فعلی انتخابات ریاست جمهوری همکاری داشتهاید، مثل آقایان محسن رضایی، باقر قالیباف، منوچهر متکی، علیاکبر ولایتی. فکر میکنم جالب باشد که تلقی و توصیف شما از هر کدام از این دوستان که نام میبرم، بگویید. منظور این که نوع مدیریت و شخصیت آنها را در دوران جنگ از منظر شما بدانیم.
خیلی موافق اسم بردن از افراد نیستم و قضاوت نسبت به افراد را هم دوست ندارم. به نظرم همه آنها که در دفاع مقدس بودند، تلاش و خدمت کردند و من به شخصه به همه آنها احترام میگذارم.
سختترین تصمیمی که در دوره دفاع مقدس گرفتید، چه بوده است؟
یکی از مواردی که میتوانم نام ببرم، آیتالله خامنهای در سال 1364 رئیسجمهور بودند. به من گفتند که شما باید فرماندهی پدافند هوایی را قبول کنید. تصمیمگیری برای پذیرفتن این موضوع برایم بسیار سخت بود. در شرایطی بود که امکانات پدافندی ما ضعیف شده بود و عراقیها در اوج توان هوایی بودند. بنابراین شرایطی پیش آمد که عراقیها در سال 64 صادرات نفتی ما را در خارک برای مدت کوتاهی مختل کردند و نگرانی عمدهای را به وجود آوردند، وقتی این پیشنهاد به من شد، گفتم امکانات بسیار ضعیف است و چرا من بهعنوان یک روحانی این مسئولیت را برعهده بگیرم؟ چرا یک نظامی این کار را نکند؟ ایشان استدلالهای زیادی کردند و سرانجام فرمودند که امام به من و آقای هاشمی دستور داده که در جنگ شما دو نفر اگر به فردی رسیدید که لازم میدانید، از طرف من به او تکلیف کنید و حتی ایشان آن زمان این تعبیر را کردند که این کار امروز بر شما واجب عینی است.
پذیرفتن خیلی سخت بود، اما خوب وقتی ایشان به عنوان یک وظیفه بیان کردند، قبول کردم و خداوند هم کمک کرد که برای اولین بار در کشور پدافند هوایی از آن تاریخ به بعد استقلال پیدا کرد و یک نهاد مستقل در نیروهای مسلح شد. آن زمان ستادی تشکیل شد به نام ستاد کل پدافند کشور، البته آن زمان از آیتالله خامنهای درخواست کرده بودم که حکم، یکساله باشد، اما سر سال درباره حکم بدون تاریخی را دادند و خدا هم کمک کرد و این ستاد فعال شد. در آن ستاد شهید ستاری و شهید بابایی نقش عمدهای داشتند. ما در عملیات والفجر 8 برای اولین بار 73 فروند از هواپیماهای عراقی را سرنگون کردیم که در تاریخ جنگ بیسابقه بود. از عملیات فاو تا پایان فروردین 65 که 15 ماه طول کشید، 150 فروند هواپیمای عراقی را سرنگون کردیم.
شما سخنرانی معروفی در سال56 در مراسم ختم مرحوم مصطفی خمینی ایراد کردید و برای اولین بار لقب «امام» را به امام خمینی(ره) دادید و بعد از آن این مساله فراگیر شد، از این نمونهها باز هم هست؟ دوباره این اتفاق افتاد که شما یک شعارسازی در این حد و اندازه و به این فراگیری داشته باشید؟
شعارسازی شاید نه، ولی سخنرانیهای من در مسجد حکیم اصفهان راجع به امامت که به صورت کتابی هم چاپ شده، آن زمان خیلی تأثیرگذار بود. در قم وقتی که از طرف جامعه مدرسین برای سخنرانی دعوت شده بودم، شاید یک حرکت جدیدی آن زمان در قم بود. آن سخنرانی واژه امام هم که آبان 56 است، در یادبود آیتالله سید مصطفی خمینی بود که دعوت کننده آن جلسه هم آیتالله مطهری بودند، در آن سخنرانی پیشنهاد کردم و با استدلالی از آیات قرآن مجید و تاریخ دینی و بیان داستان ابراهیم خلیل(ع) گفتم که لقبی را که برای رهبر انقلاب میپسندم، کلمه «امام» است و بنابراین امام خمینی. همانجا آیتالله مطهری ایستادند و همه صلوات بلندی فرستادند. دوستان میگویند کلمه شهید مظلوم را هم من برای اولین بار برای شهید بهشتی به کار بردم.
برویم سراغ پرسشهای هستهای، بگذارید خیلی صریح بپرسم آقای روحانی! اگر شما رئیسجمهور شدید تعلیق هستهای را قبول میکنید؟
من پرسش شما را اینطور تصحیح کنم که اگر رئیسجمهور شدید، مساله هستهای را چطور پیش میبرید؟ ببینید ما فناوری هستهای را باید حفظ کنیم، چون دستاوردی است که حداقل من از سال 1367 کنار روند دستیابی به این فناوری بودم.
از سال 67 شما چطور و چگونه در موضوع هستهای حضور داشتید؟
سال 67 قرار شد غنیسازی کنیم و بعد تلاش کردیم اولین سانتریفیوژ را بهدست بیاوریم که در همان سال به دست آوردیم و به دنبال اینبودیم که بتوانیم قطعاتش را بسازیم تا شیوههای دیگر غنیسازی مثل لیزر را دنبال کنیم؛ بنابراین به عنوان کسی که از آن آغاز در کنار این روند بودم و دورانی که مسئول پرونده هستهای شدم، دورانی بود که ایجاد فرصت کردم تا این فناوری تکمیل شود؛ یعنی من از مهر82 کاری کردم که بتوانیم شش ماه بعد اولین مرحله UCF اصفهان را افتتاح کنیم، آب سنگین اراک را سعی کردیم تا تابستان 1383 به نتیجه برسانیم، کیک زرد بندرعباس و آمادگی زیرزمین نطنز که تا پایان دوره ما ادامه داشت و آخر 84 کامل شد. منتهی من از اول معتقد بودم که باید با کمترین هزینه، این فناوری را تکمیل و حفظ کنیم و نگذاریم بهانهای برای دشمنانی شود که سالیان دراز دنبال پیدا کردن بهانهای برای بردن ایران به شورای امنیت بودند؛ البته همه کارهایی که من کردم با بهدست آوردن اجماع سران نظام بوده است؛ بنابراین همه کارها با تدبیر دستهجمعی بوده و مدیریت اجرایی آن به عهده ما بود. من به اقدامها و خدماتم تا پایان عمرم افتخار میکنم. من و همکارانم بهترین شیوه را برای اینکه کشور دچار جنگ نشود و به شورای امنیت نرود و تحریم نشود، اتخاذ کردیم، البته در هر دوره شرایط کشور و شرایط بینالمللی متفاوت است.
در یک جمله اگر بخواهید خلاصه کنید، اگر رئیسجمهور شوید در مورد ماجرای هستهای چه خواهید کرد. همین روش کنونی را ادامه خواهید داد؟
اگر رئیسجمهور شوم حتما با شیوه جدیدی کار را پیش خواهم برد و از همه تجربیات گذشته استفاده خواهم کرد؛ البته همیشه منافع ملی و امنیت ملی برایم اصل است. مساله هزینه ـ فایده معیار برای انتخاب بهترین راه است. دنیای سیاست نیاز به دانش، تجربه و هنر کافی دارد.
دقیقا چه شیوهای؟
اساس روش جدید به ساماندهی یک مذاکره جدی و منطقی برمیگردد تا ضمن کم کردن بهانه دشمنان، بتدریج تحریمها کاهش یابد و پرونده از شورای امنیت به آژانس برگردد.
یعنی مذاکره با آمریکا؟
فعلا که گروه1+5 وجود دارد که البته آمریکا هم جزو آنهاست.
یعنی به مذاکره مستقیم با آمریکا فکر نمیکنید؟
اگر لازم باشد، روی آن هم میشود فکر کرد.
به نظر شما مذاکره مستقیم با آمریکا از مذاکرات فعلی با 1+5 بهتر است؟
من نمیخواهم بهتر یابدتر بودن را تعیین کنم. من میگویم هر شیوهای که لازم باشد. ببینید برای ما اصل این نیست که با چه کشوری حرف میزنیم. اصل بهدست آوردن منافع و امنیت ملی است. ما باید تحریم را بشکنیم، تحریم توطئه دشمن است. ما باید پرونده را از شورای امنیت خارج کنیم. این توطئه باید شکسته شود، ما باید فناوری هستهای را حفظ کنیم و همه این موارد باید در کنار هم باشد. همه آنهایی که تلاش میکنند با حسن نیت است، اما کارهایی در سالهای اخیر در زمینه روابط خارجی انجام گرفت که هیچ نیازی نبود.
مثلا؟
مثلا ماجرای هولوکاست که به ما ربطی نداشت که به تاریخ بپردازیم و بهانه دست دشمن بدهیم. ما باید هر تصمیمی که میگیریم و هر شعاری که میدهیم از جیب مردم استفاده نکنیم. وقتی شعاری میدهیم که به فشار به کل مردم منجر میشود، در واقع هزینه آن از جیب مردم پرداخت میشودکه شایسته نیست. شعارها و کارهای دیگری هم بود که ضرورتی نداشت و سرانجام به ضرر ما و به نفع دشمن تمام شد.
این حرف شما با روحیه انقلابی در تناقض نیست؟
انقلاب یعنی عقل و تدبیر، همانی که رهبر معظم انقلاب در مشهد فرمودند، خرد جمعی. فرمودند رئیسجمهور بعدی باید از خرد جمعی استفاده کند. البته گفتند که ما در برابر دشمن باید ایستادگی کنیم و مقاوم باشیم، کاملا درست است. دشمن، دشمن است. منتهی ما باید با تدبیر عمل کنیم و نگذاریم دشمن در نقشههایش موفق شود. هر وقت دشمن را ناکام کردیم، کار انقلابی کردهایم. هر وقت علیه منافع ملی بهانه به دشمن دادیم، کاری برخلاف مصلحت کشور انجام شده است.
بحثهایی وجود دارد که در زمان مذاکرات هستهای که شما مسئول آن بودید، طرف مقابل، به طرف ایرانی بیاحترامی کرده و مثلا گفته میشود یکی از دیپلماتهای غربی پایش را روی میز گذاشته یا یک نفر کاغذی را به سمت طرف ایرانی پرت کرده، اینها صحت دارد؟
اینها دروغ با شاخ و دم است! میگویند در مذاکرات تهران در حضور رئیسجمهور یکی از وزرا، پایش را روی میز گذاشت، اصلا آنجا میزی وجود نداشت که کسی پا روی آن بگذارد.اگر به عکس و فیلم نگاه کنید، دروغ بودنش آشکار میشود. اینکه کاغذ پرت کردند، اصلا چنین شیوههایی در دنیای امروز وجود ندارد. شاید 50 یا 30 سال پیش یک کشور عقب افتاده از این کارها میکرد؛ اما در شرایط فعلی، آن هم طرف اروپایی، این حرفها آنقدر مسخره و بیپایه و اساس است که نیازی به جواب ندارد.
در مذاکراتی که شما در آن مقطع با نمایندههای انگلیس، فرانسه و آلمان داشتید، من میخواهم تجربه شخصی شما را از نگاه هر کدام از اینها به ایران بدانم. این که نگاه کدام کشور غربی به ایران و ایرانیها مسالمتآمیزتر بوده، کدام خصمانهتر؟
آلمانها معمولا با ما راحتتر کار میکردند، فیشر وزیر خارجه آلمان در مذاکرات، لحن رک و گاهی غیردیپلماتیک داشت. مثلا وقتی من گفتم ما تعلیق را به هیچ وجه نمیپذیریم، اگر هم تعلیقی در بخش کوچکی بخواهد صورت بگیرد باید داوطلبانه باشد، به وزرای دیگر گفت که آقای روحانی میگوید من امروز قبول میکنم، فردا میشکنم، یعنی در اختیار من است و بنابراین خیلی از این کلمه داوطلبانه ناراحت بود، اما آنقدر سماجت کردیم تا قبول کردند. ما از لحاظ حقوقی برای کشور تعهدی ایجاد نکردیم، در طول هیچ مذاکرهای ما تعهدی برای کشور درست نکردیم؛ ولی در مجموع آلمان بهتر با ما راه میآمد، بعد فرانسه و سختتر از همه انگلیس بود. دو دلیل هم داشت یکی اینکه انگلیسیها ویژگیهای خاص خودشان را دارند که با دیگران متفاوت است، یک دلیل هم این بود که انگلیس در مذاکرات به نوعی نماینده آمریکا هم بود.
ماجرای عکس خندان شما با جک استراو، وزیر خارجه وقت انگلیس چه بود؟
ما در تهران به مصاحبه مطبوعاتی میرفتیم. استراو ایستاده بود. من به او رسیدم، گفت من الان با لندن تماس گرفتم، آقای بلر حالش بد است. ناراحتی قلبی دارد و الان در بیمارستان است. از آنجا که همیشه یک رقابت و مشکلاتی بین استراو و بلر بود، من گفتم که فکر کنم تو میخواهی به این زودی از بیمارستان برنگردد. بعد هر دوی ما با این جمله خندیدیم.
آقای روحانی! اوقات فراغت شما غیر از سیاست چیست؟
ورزش من کوه پیمایی و شناست و بیشتر هم کتاب میخوانم و گاهی هم فیلم نگاه میکنم.
فکرمیکنید در اولین برخورد مردم چه برداشتی از شما دارند؟
این را مردم باید بگویند.
حتما بازخوردها به شما هم منتقل شده، چه بازخوردی دارید؟
الان چیز خاصی در ذهنم نیست
آخرین فیلمی که دیدید چه بود؟
فکر میکنم به یک دلیلی برای بار دوم جدایی نادر از سیمین را دیدم.
آقازادههای شما چه میکنند؟
پسرم مهندس کامپیوتر است و در بخش خصوصی کار میکند، یکی از دخترهایم هم دانشجوی فوقلیسانس است و بقیه هم ازدواج کردهاند.
فرزندانتان کار دولتی و حکومتی دارند؟
خیر، هیچ کدام در مشاغل دولتی نیستند.
پرسش آخر! آقای روحانی! اگر رئیسجمهور شدید، هدفمندی یارانهها را ادامه میدهید یا نه؟
ادامه میدهم، اما معتقدم که قانون باید به طور کامل اجرا شود نه ناقص. متأسفانه به دلیل پرداخت نکردن یارانه به بخش تولید، این بخش با مشکلاتی مواجه شد. وقتی تولید رونق نداشته باشد، کالا در بازار کم میشود و بنابراین عاملی برای گرانی خواهد بود.
بهمن هدایتی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد