جام جم:عوامل موثر در مشارکت
«عوامل موثر در مشارکت»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم بیژن مقدم است که در آن میخوانید؛میزان مشارکت ملتها در روندهای دموکراتیک، نشانهای از میزان توسعهیافتگی یا علاقهمندی آنان به کشور و سرنوشت خود بهشمار میآید.
البته این موضوع در کشورهای مختلف دنیا که از این روند پیروی می کنند، میزان غیرهمسانی دارد؛ با این وجود - در ایران - انتخابات مهم و سرنوشت سازی پیش روست که بررسی شرایط موثر در میزان مشارکت، کاهش یا افزایش آن به شرح زیر ضروری به نظر می رسد:
1 ـ زندگی روزمره مردم
نخستین موضوعی که می تواند در «نرخ مشارکت»، موثر واقع شود، این احساس است که انتخابات و فرد منتخب از سوی مردم در زندگی روزمره آنان چه نقشی دارد. رای دهندگان گاه به دنبال تثبیت «شرایط موجود» هستند و گاه در پی تغییر آن. در هر صورت، به دنبال فردی می گردند که بتواند این اهداف را محقق کند.
از این روی، نامزدهای حاضر در میدان رقابت انتخاباتی، می بایست با کشف «مطالبات حقیقی مردم»، برنامه های خود را به حل مشکلات آنها معطوف کرده و با ارائه صریح و شفاف دیدگاه های خود، امکان« انتخاب بهتر» را برای مردم فراهم کنند.
2ـ احساس تاثیر رای خود
«مشارکت»، زمانی کاهش می یابد که مردم احساس کنند؛ افراد، گروه های ذی نفوذ یا کانون های قدرت، درصدند تا فردی را به آنان تحمیل کنند؛ بنابراین، رای خود را بی اثر می پندارند. خوشبختانه در انتخابات پیش رو، هیچ یک از نگرانی های یادشده وجود ندارد؛ چرا که اولا رهبر معظم انقلاب بهصراحت فرمودند: «رهبری، یک رای بیشتر ندارد. بنده حقیر مثل بقیه مردم، یک رای دارم؛ این رای هم تا وقتی که در صندوق انداخته نشود، هیچ کس از آن مطلع نخواهد بود. حالا ممکن است آن کسانی که صندوق دست آنهاست، بعد باز کنند، خط این حقیر را بشناسند، بفهمند بنده به چه کسی رای دادم؛ اما تا قبل از رای دادن، کسی مطلع نخواهد شد. این جور نیست که کسی بیاید نسبت بدهد که رهبری نظرش به فلان است، به بهمان نیست. اگر چنین نسبتی داده شد، این نسبت درست نیست.» (1/1/92ـ سخنرانی در حرم رضوی) و این موضع، مشی همیشگی امام راحل و رهبر معظم انقلاب بوده است.
ثانیا: سازوکار برگزاری انتخابات در کشور به گونه ای طراحی شده است که در بخش اصلی آن، «مردم» حضوری واقعی دارند و حوزه ها و صندوق های رای، به وسیله خودمردم، مدیریت می شود. از سوی دیگر، درست است که مجری انتخابات، وزارت کشور و دولت است؛ اما نهادهای مستقل دیگر نظیر شورای نگهبان و نمایندگان نامزدها و... بر روند اجرای انتخابات،« نظارتی جدی» دارند که اجازه هر گونه، دخل و تصرف غیرقانونی از هر کسی سلب می شود.
لذا، نتیجه آرا همواره بر خواست و رای مردم مبتنی بوده است، نه خواست نهادها و دستگاه های دست اندرکار انتخابات. تنوع دولت ها و قدرت یافتن جریان های سیاسی مختلف در قوه مجریه، مجلس و شوراها - طی سال های پس از انقلاب - بهترین دلیل بر این مدعاست.
3ـ نقش بیگانگان در مشارکت
انقلاب، دشمنانی کینه توز و همیشگی داشته و دارد: چه در داخل و چه خارج از کشور. فصل انتخابات که فرا می رسد، آنها بیش از روزهای دیگر، دست به کار می شوند. در گام اول، تخم یاس می پراکنند، انتخابات را غیردموکراتیک معرفی می کنند و ساز تحریم کوک می نمایند، اما نتیجه ای به دست نمی آورند. گام دوم را برای کاهش مشارکت مردم برمی دارند. در همین حین، تخریب برخی نامزدها را در دستور کار خود قرار می دهند و پس از آن که می بینند مردم راه خود را می روند و آنان جامانده های این راهند، به سوی نامزدی خاص انگشت اشاره ای می برند تا مگر با حمایت از او، کلاهی برای خود- از این نمد - بدوزند.
تجربه نشان داده که هرچه قدرت های استکباری و رسانه های آنان، بر طبل تحریم و کاهش مشارکت و حمایت از فردی کوبیده اند، اتفاقا مردم راهی دیگر را برگزیده اند و حضوری پرشورتر از خود نشان داده اند.
4 ـ رسانه های تبلیغی
صدا و سیما به عنوان محوری ترین کانون تبلیغات رسانه ای برای انتخابات و معرفی کامل نامزدها به مردم، ثابت کرده است که با بی طرفی کامل در این عرصه حضور می یابد. برگزاری قرعه کشی جدول پخش نامزدهای ریاست جمهوری در حضور رسانه ها و نمایندگان نامزدها، پخش عادلانه تصاویر و اخبار مربوط به هر نامزد و فعالیت های انتخاباتی آنان از نشانه های مهم چنین رویکردی است. شورای نگهبان قانون اساسی نیز با احراز صلاحیت نامزدهای صالح، بدون توجه به گرایش های سیاسی آنان و ایجاد فرصت برای حضور نامزدهای متعلق به جریان های سیاسی مختلف، نشان داد نه بر اساس معیارهای رایج جناح های سیاسی که با تکیه بر قانون، تصمیم می گیرد.
کافی است به اسامی کسانی که از سوی شورای نگهبان صلاحیتشان احراز نشد، نگاهی بیندازیم، آن وقت درمی یابیم که در میان این گروه نیز، افرادی با گرایش های مختلف اصلاح طلب، مستقل، اصولگرا، دولتی و ... وجود داشته است؛ بنابراین، هم فهرست تائیدشدگان از سوی شورای نگهبان و هم اسامی ردشدگان، نشان می دهد که هیچ معیار سیاسی و جناحی در رد و قبول نامزدها - جز توجه به معیارهای قانونی و قانون اساسی- مدنظر نبوده است.
بر این اساس، انتظار می رود در چنین بستری شاهد حضور گسترده مردم در انتخابات سرنوشت ساز 24 خرداد باشیم؛ از این رو با تاکید می توان گفت؛ هیچ هدفی بالاتر از تلاش برای افزایش مشارکت مردم نیست و شایسته است همه در این جهت حرکت کنیم.
البته به موازات آن ، می بایست با تبیین ویژگی های فرد اصلح، مردم را به سمت انتخاب بهترین ها سوق داد. این همان راهی است که ما را به حماسه بزرگ سال 92 می رساند.
خراسان:نواقص بودجه ۹۲ در آینه عملکرد گذشته
«نواقص بودجه ۹۲ در آینه عملکرد گذشته»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی عرفانیان است که در آن میخوانید؛این روزها که توجه افکار عمومی بیشتر معطوف به انتخابات ریاست جمهوری است، بررسی لایحه بودجه ۹۲ آرام آرام به روزهای پایانی نزدیک می شود تصویب نهایی لایحه بودجه ۹۲ به عنوان سند «دخل و خرج» سالیانه کشور به دو دلیل حائز اهمیت است؛ اول این که واکاوی دلایل عدم تحقق بسیاری از اهداف برنامه های توسعه پنج ساله کشور و همچنین عقب ماندگی از برخی اهداف چشم انداز ۲۰ساله کشور نشان می دهد که ریشه بسیاری از آنها در نظام بودجه ریزی نادرست کشور است. دومین موضوعی که اهمیت تنظیم و تصویب هوشمندانه بودجه ۹۲ را گوشزد می کند، وضعیت خاص اقتصاد کشور در شرایط کنونی است. اقتصاد ایران از حیث شاخص های اقتصادی نظیر نرخ رشد اقتصادی، نرخ تورم،نرخ بیکاری، فضای کسب و کار و برخی شاخص های تولید در وضعیتی مطلوب که شایسته ایران اسلامی است به سر نمی برد. «تورم بالای ۳۲درصد» بسیاری از بنیان های خرد و کلان اقتصاد کشور را تهدید می کند و فاصله طبقاتی اقشار کم درآمد با دهک های بالای درآمدی را تا حدود زیادی افزایش داده است و از سوی دیگر تحریم های بی سابقه بین المللی با هدف تضعیف تمامی بخش های اقتصادی کشور در حال اعمال است، با توجه به این موضوع تنظیم و تصویب یک بودجه واقع بینانه متناسب با شرایط کنونی اقتصاد ایران می تواند آغازی برای خروج کشور از شرایط بغرنج اقتصادی فعلی باشد و برعکس یک بودجه با اهداف غیرواقعی و متاثر از برخی نگاه های جناحی و سیاسی می تواند شرایط را بسیار بدتر از فضای فعلی رقم بزند و مشکلات را چندین برابر کند. با بررسی آنچه به عنوان ماحصل پیشنهادات دولت و تغییرات اعمال شده از سوی مجلس در حال تصویب است چند محور اصلی به شرح ذیل قابل طرح می باشد.
۱ - پر واضح است که بی انضباطی های مالی، کسری بودجه و نهایتاً به مسلخ رفتن اعتبارات عمرانی و استفاده از آنها برای پوشش هزینه های جاری ، علاوه بر افزایش تورم فعلی منجر به افزایش پروژه های نیمه تمام عمرانی کشور و افزایش حجم سرمایه های بلوکه شده در فرآیند نارسایی مالی ناشی از «بودجه ریزی سنتی» خواهد شد که ریشه تمامی آنها غیردقیق بودن تخمین های درآمدی و عدم توجه به توان درآمدی در سال های گذشته و شرایط فعلی اقتصاد کشور می باشد. چنانچه بخواهیم در این مورد به صورت مصداقی تر بحث کنیم می توانیم به تخمین درآمد ۴۲ هزار و ۵۰۰میلیارد تومانی از طریق فروش اوراق مشارکت و سهام شرکت های دولتی در بودجه ۹۲ اشاره کنیم درحالی که عملکرد سال گذشته ما در این بخش ۵۱۵ میلیارد تومان بوده است که با توجه به درصد تحقق سال گذشته درآمدها در این بخش حداکثر ۵درصد تحقق می یابد.
۲ - شاه بیت اختلاف نظر بین دولت و مجلس در تنظیم بودجه امسال را می توان در بخش درآمدهای ناشی از هدفمندی یارانه ها دید در این بخش سر جمع درآمد هدفمندی ۵۰هزار میلیارد تومان در نظر گرفته شده است که مستلزم افزایش ۴۳ درصدی قیمت حامل های انرژی می باشد، البته نظر دولت در این بخش بالغ بر ۱۲۰هزار میلیارد تومان درآمد بود که مستلزم افزایش 2.5 برابری قیمت حامل های انرژی بود. حال باید دید با مصوبه مجلس که ۴۱ هزار میلیارد تومان برای پرداخت یارانه نقدی به مردم، چهار هزار میلیارد تومان برای بخش تولید و سهم دولت و پنج هزار میلیارد تومان برای حوزه سلامت هزینه خواهد شد عملاً چه مقدار یارانه به بخش تولید اختصاص خواهد یافت، آیا سر بخش تولید مثل سال قبل بی کلاه می ماند و تولید کنندگان مجبور می شوند، افزایش هزینه تمام شده را با افزایش قیمت کالاها جبران کنند یا این که ممکن است با افزایش قیمت های ایجاد شده نتوانند به تولید ادامه دهند در هر صورت مصوبه مجلس با یک علامت سوال روبه رو است که مجلس قانونی که خودش تصویب کرده مبنی بر سهم ۳۰ درصدی بخش تولید از درآمد هدفمندی را نقض کرده است.
۳ - بررسی گزارش های عملکرد بودجه در سال های گذشته نشان می دهد که معمولاً دولت ها در ۶ماهه دوم برای پوشش کسری بودجه خود از 2 راهکار استفاده می کنند، اول - استفاده از اعتبارات عمرانی برای جبران هزینه های جاری، دوم - برداشت از منابع بانکی و صندوق توسعه ملی که هر دو راهکار منتهی به افزایش تورم و عقب افتادگی از اهداف توسعه ای کشور می شود.
در نهایت به نظر می رسد دولت و مجلس باید بر سر بودجه ای که بتواند چالش های فعلی را در حوزه تحقق درآمدهای غیرنفتی، اجرای هدفمندی و جلوگیری از کاهش بودجه عمرانی برطرف کند، اجماع کنند. راهکار تحقق این هدف واقعی کردن درآمدهای بودجه، کاهش هزینه های جاری و اجرای مرحله دوم هدفمندی پس از تثبیت بازار به روشی است که علاوه بر خانوار بخش تولید نیز مورد حمایت بیشتری قرار گیرد. باید مراقب بود بودجه غیرواقعی خود تبدیل به معضل جدیدی در اقتصاد کشور نشود. بدیهی است چنان چه در بودجه شرایط خاص اقتصاد ایران و توان حقیقی کسب درآمدها در نظر گرفته نشود، همانند سال های گذشته اقتصاد درگیر خود تحریمی هایی شود که برآیند آن پایین ماندن نرخ رشد سالانه اقتصادی، کاهش بودجه عمرانی و به تبع آن افزایش تعداد پروژه های عمرانی نیمه تمام و افزایش بی نظمی های مالی ناشی از کسری بودجه های سالانه باشد.
کیهان:دوئل با دوستان و کرنش با کدخدا
«دوئل با دوستان و کرنش با کدخدا»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛1- انتخابات دوئل نیست. در انتخابات 22خرداد سال 1388 بالغ بر 40 میلیون شهروند ایرانی (85 درصد واجدین شرایط) پای صندوقهای رای آمدند و حماسهای خیرهکننده برپا کردند. این یک سرمایهگذاری بزرگ ملی بود که میتوانست دوستان ملت ایران را شادمان و دشمنان او را مأیوس کند. اما آن هنگام که نقشه دشمن با نقشآفرینی توأم با هیجان برخی خودیها منطبق شد، نقض غرض صورت گرفت و فرصت بزرگ و کمنظیر ملی تبدیل به تهدید علیه امنیت و منافع ملی شد. معلوم شد مشارکت بالا شرط لازم برای حماسه اقتدار ملی هست اما کافی نیست. در واقع برخی طیفها و سیاستمداران به اندازه مردم مسئولیتشناسی نشان ندادند و چنان بیمحابا در حریم ممنوعه بیقانونی، تندروی، رفتارهای هیجانی معطوف به بیتقوایی و بیاخلاقی وارد شدند که گویا این صحنه، صحنه دوئل و نبردهای گلادیاتوری است. آمیزه لجاجت و تعصب باطل سبب شد تا دوئلیستها غیر از بیاعتبار کردن خویش، هزینههای هنگفتی را به کشور و ملت تحمیل کنند.
انتخابات هرچند میدان یک مسابقه و رقابت کاملا گرم و جدی و پرنشاط است، اما رزمگاه گلادیاتورها که به هر قیمت یکدیگر را میخراشند و به قصد کشت همدیگر را مینوازند نیست. اگر هم میدان رزم باشد، مصاف با دشمن و به رخ کشیدن حیات و سرزندگی یک ملت در معرض تهاجم است. انتخابات عرصه یک سرمایهگذاری ملی و تعاون جمعی قاعدهمند است. با تدبیر قانونگرایانه شورای نگهبان - هرچند که با فشارهای شدیدی هم مواجه شد- اکنون میدان انتخابات تا حدود زیادی از محافل قانونشکن و اخلاقگریز و عقلانیتستیز پالوده شده و امید میرود با درایت نامزدها، این بار شاهد رقابتی سالمتر، قانونمندتر و عقلانیتر باشیم. این در واقع مطالبه مردم و رهبری است که رقبا، از ایجاد التهاب و تشنج و نفرت و سیاهنمایی و تخریب پرهیز کنند تا مجال برای بدخواهان و سیلیخوردگان از انقلاب اسلامی فراهم نشود.
در واقع این بار قرار نیست نامزدها یا طیفهای سیاسی آنان چوب حراج به همه دستاوردها و سرمایههای انقلاب بزنند و به جای هزینه از خویش و عرضه کفایت و کارآمدی خود، پنجه بر چهره جمهوری اسلامی و منافع ملی بکشند. سرشکستگی فتنهگران و منحرفان ناشی از همین رفتارهای پرخطر و بیثمر بود.
2- اگر بخواهیم دقیقتر سخن بگوییم، رفتاری که طیفهای تندروی قانونشکن و فتنهگران و منحرفان در طول 4 سال گذشته از خود بروز دادند، نه دوئل اختیاری بلکه به مفهوم دقیق کلمه، انتحار و پیشمرگی برای اغیار بود. برخی چهرههای سیاسی صاحبنام چون روی غلتک هیجان و لجاجت و تعصب باطل افتاده بودند، بیاختیار به عرصه خودزنی سیاسی پرتاب شدند، دینامیت به حیثیت خود بستند و برخی رندان خارجی و داخلی را کامروا کردند. اکنون مسئله این است که آیا دوئلیستهای جراحت دیده، سر عقل میآیند و جبران مافات میکنند یا یک بار دیگر به صرافت میافتند مانند آدمهای همه چیز باخته، آخرین قمار را با موجودیت و حیثیت خود انجام دهند؟! حاشیهسازی، دلسرد کردن مردم، سیاهنمایی و یأسپراکنی، و بالاخره افتادن در وادی تحریم انتخابات، تجربه نافرجامی است که پیش از این از سوی طیفهای افراطی آلوده به نفاق جدید در آستانه انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی به کار بسته شد.
کارنامه جریان فتنه و حلقه انحراف در این باره بسیار تیره و تار است. حضور 65 درصد واجدان حق رای در آن انتخابات (اسفندماه 1390) که جزو 3 رکورد اول مشارکت مردم در 9 دوره انتخابات مجلس بود، صرفا مایه سرافکندگی چهرههایی شد که انتخابات را تحریم کرده یا حاضر نشده بودند برای رونق آن مایه بگذارند. انتخابات ریاستجمهوری معمولا با جذابیتهای بیشتری همراه است و همزمانی آن با انتخابات شوراها این احتمال را که انتخاباتی پرشور و حماسی در پیش باشد به مرز قطعیت نزدیک میکند.
3- خط کلی عملیات روانی دشمن آن است که چالش خارجی را با چالش در سیاست داخلی و چالش اقتصادی پیوند زند. گزاره کلی در این عملیات آن است که چالش اقتصادی و معیشتی موجود به واسطه کوتاه آمدن در برابر فشار و تهدید خارجی برطرف میشود و طیف سیاسی معارض میتواند واسطه جوش دادن دو سر این تعامل باشد. به تعبیر یکی از سیاسیون «باید دم کدخدا (آمریکا) را ببینیم و با او ببندیم»! آیا واقعیت همین است؟ یعنی کرنش و نرمش در برابر غرب و مثلا استفاده از این تعبیر که با اسرائیل سر جنگ نداریم، سایههای تهدید را از سر کشور برمیدارد یا بر غلظت آن میافزاید؟ آیا عاقلانه است سیاستمداری که اگر هماکنون به اروپا سفر کند به اعتبار حکم بیپایه صادره علیه وی بازداشت میشود، صرفا از سر هیجان بگوید زمان قبل از انقلاب کل اروپا را با ماشین خودش رانندگی کرده اما حالا مردم میترسند سفر خارجی بروند چون بیاهانتی [بیاحترامی] میشود؟! یا بگوید «خارجیها دوره پس از جنگ به من میگفتند Eesy Man چون خیلی کم طول کشید که درهای خارج به روی ما باز شد» در حالی که همان دوره تنشزدایی مد نظر، با «گفتوگوی انتقادی» ملامتگرانه و یکطرفه از سوی غرب آغاز شد و با خروج هماهنگ سفرای اروپا از ایران در سال 1375 به سر آمد.
آیا تجربه تلخ اما آموزندهای نیست که 10 سال پیش همین غربیهای متکبر به حضرات اجازه ندادند حتی 5 ماشین سانتریفیوژ برای کارهای آزمایشگاهی محض فعالیت کند و در مقابل دو سال و نیم تعطیلی تمام فعالیتهای اتمی ایران، به همان تعهد مبتذل خود برای فروش قطعات یدکی هواپیما(!) و قرار دادن سازمان مرده منافقین در فهرست گروههای تروریستی عمل نکردند؟ آیا برخی مقامات دولت و وزارت خارجه اصلاحات تا مرز التماس مذاکره با آمریکا پیش نرفتند و کمسابقهترین کمکها را به دولت وقت ایالات متحده برای اشغال افغانستان ارزانی نکردند؟ عایدی کشور جز تهدید به حمله اتمی و معرفی ایران به عنوان محور شرارت و برهنه کردن شهروندان ایرانی عازم آمریکا و اروپا در سرمای زمستان چیز دیگری هم بود؟ مسئله را به نحو دیگری هم میتوان مطرح کرد. به صاحبان این تلقی خوشگمانانه باید گفت شما احتمالا دکتر محمد مصدق سکولار که میگفت بستن شرابخانهها و اجرای احکام اسلامی به دولت من ربطی ندارد و من آمدهام فقط در ملی کردن نفت کمک کنم، نیستید اما آمریکا و انگلیس همان سیاستمدار سکولار غربگرای خوشگمان به آمریکا را تحمل نکردند و سر بزنگاه، شبیخون خود را زدند. از سوی دیگر احتمالا نمیخواهید به معمر قذافی اقتدا کنید که تنشزدایی یکطرفه را به نهایت رساند و قراردادهای پرسود و چند ده میلیاردی را به عنوان رشوه پای آمریکا و برخی دولتهای اروپایی ریخت اما با این همه خوشخدمتی، نهایتا از غدر و خیانت و شبیخون غرب مصون نماند.
4- تدبیر برای چالش اقتصادی موجود و تورم 35-30 درصدی که ارزش پول ملی و قدرت خرید مردم را نشانه رفته، یک اولویت مهم برای دولت جدید است. اما برای درمان این عارضه مانند هر پدیده دیگری باید ابتدا درد را شناخت که از کجا عارض شده است. به همریختگی اقتصادی موجود یک «اخلالگری» توأمان خارجی- داخلی است. یعنی برخلاف بحران اقتصادی در حال تصاعد آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و سوئد و اسپانیا و ایتالیا و پرتغال و یونان که «درونزا» و محصول سیستم کاپیتالیستی- لیبرالیستی است، چالش اقتصادی پیش روی ما مصنوعی و تحمیلی است. به عبارت دیگر غرب آخرین تدبیرهای موجود را به کار بسته و هرچه عمیقتر در باتلاق فعلی فرو رفته و تدبیر دیگری در آستین ندارد. در مقابل، ما فرصتها و ظرفیتهای به فعلیت نرسیده فراوانی در اختیار داریم که با استفاده درست از آنها میتوان بر چالش موجود فائق آمد بلکه به یک معنا چالش تحمیلی فعلی، فرصتی مهم و به مثابه پلی است که میتواند اقتصاد نفت زده، تنبل و کمتحرک ما را تبدیل به اقتصادی پرتکاپو، چابک، خلاق، تولید محور و پر رونق کند.
اقتصاد ما اولا از تحریمهای ناجوانمردانه دشمن رنج میبرد- که خود همین ناجوانمردی سندی است بر بطلان خوشگمانی به دشمنان- ثانیا دستخوش جولان مفسدان و زالوصفتانی که شبیه روزگار دفاع مقدس، مقطع تنگنا را فرصت مناسبی برای اخلالگری در بازار و سودجویی ولو به قیمت در شیشه کردن خون مردم تلقی میکنند. ثالثا در معرض دستکاری و اخلالگری مافیای سیاسی- اقتصادی است که هم با بیگانگان بسته و هم میخواهد در عین شریک دزد بودن و خیانت، خود را خادم و رفیق قافله بلکه ناجی و منجی جا بزند و بنابراین به تلاطم اقتصادی نیاز دارد و از جمله بازار سکه و طلا و ارز را به هم میریزد. رابعا این آشفتگی به واسطه سوء تدبیر برخی دولتمردان و درگیر شدن آنان به حاشیهپردازی و انحراف از مسئولیتهای قانونی تشدید شده است.
5- فراز و فرود و نوسان در اجرای طرح ملی هدفمندسازی یارانهها یک تجربه بزرگ پیش روی رئیسجمهور و دولت آینده است. این طرح معجزهآسا تا آن هنگام که حاشیهها دولت را در خود غرق نکرده بود، با کمترین عوارض و بیشترین عواید ملی پیش رفت. علت روشن بود؛ دولت تبدیل به مرکز ثقل و نقطه اعتماد ملت و حاکمیت برای انجام یک پروژه بزرگ اقتصادی شده بود. اما آن هنگام که به رغم تشدید فشار دشمن، تمرکز برخی دولتمردان از مسئولیتها و اولویتها به سمت باندسازی، ماجراجویی، تقابل با دیگر اجزای حاکمیت و انتقال خط درگیری از جبهه دشمن به درون نظام منحرف شد و بیتقوایی و ولنگاری و معارضهطلبی غلبه کرد- که حتما دستهای نفوذی در تشدید آن موثر بودند- ورق برگشت.
اگر هدف دشمن و فتنهگران سیاسی و مافیای اقتصادی، ایجاد بیثباتی در کشور و فلج کردن معیشت مردم است، متقابلا باید روحیه مقاومت و مجاهدت و رزمندگی و تدبیر توأم با عزت و حکمت تبدیل به تابلوی راهنمای دولت جدید شود. این مفهوم حماسه اقتصادی برآمده از حماسه سیاسی است. با مفسد و محتکر و تروریست اقتصادی باید به مثابه دشمن برخورد کرد؛ قاطع و بیملاحظه. نمیشود از پشت مفسدان درآمد. اکنون که فساد سیاسی و اقتصادی درهم تنیده، این یک وظیفه حاکمیتی متوجه سه قوه به ویژه دولت و قوه قضائیه است که پنجه بر حلقوم اخلالگران و تروریستهای اقتصادی- سیاسی بفشارند. اگر عزم چنین مجاهدتی پدید آمد، بیتردید فشار تحریم اقتصادی دشمن جز مایه برکت و رونق و خلاقیت در اقتصاد کشور نخواهد بود. به شرط وحدت، همدلی، مجاهدت و خطرپذیری و وارستگی میتوان از 2 چالش خارجی و اقتصادی موجود، حماسه ساخت. قدم اول این حماسه را باید با دقت و متانت در روز جمعه (انتخابات) برداشت.
جمهوری اسلامی:غرب، دور تازه اسلام هراسی
«غرب، دور تازه اسلام هراسی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛انتشار خبر حمله یک مهاجم ناشناس به یک نظامی فرانسوی، درحالی که افکار عمومی جامعه غرب تحت تأثیر حادثه تروریستی هفته گذشته لندن و کشته شدن یک سرباز انگلیسی قرار داشت، تردیدها درباره آغاز دور تازهای از اسلام هراسی در غرب را به واقعیت نزدیک ساخته است.
این دو حادثه اگر در کنار حادثه مشکوک تروریستی بوستون آمریکا که ماه گذشته رخ داد و عاملان آن، دو مسلمان چچنی معرفی شدند، قرار داده شوند تردیدی نمیماند که توطئه تازهای بر ضد اسلام و تخریب وجهه مسلمانان به جریان افتاده است.
دو حادثه لندن و بوستون آمریکا از آن حیث اهمیت دارند که مهاجمان آن دو حادثه رسماً مسلمانان معرفی شدهاند. در بوستون، آنچنانکه منابع دولتی و رسانههای خبری مدعی شدند دو مسلمان چچنی بمبهایی را در یک منطقه پرازدحام بوستون آمریکا منفجر کردند که به مرگ 3 نفر و زخمی شدن شمار زیادی منجر شد.
در پی این حادثه مشکوک، موج حمله علیه مسلمانان به راه افتاد، مقامات آمریکایی خواستار "نظارت بیشتر" بر جامعه مسلمانان آمریکا شدند و حتی برخی نمایندگان، مسلمانان را "اهریمن" معرفی کردند.
مسئلهای که در حادثه آمریکا، بر مشکوک بودن جدی آن دلالت دارد وجود ارتباط پنج ساله عوامل معرفی شده این حادثه با "اف بیآی" بوده است که برخی رسانهها آن را فاش کردند.
حادثه لندن نیز، با وجود تبلیغات گسترده و تلاش مقامات انگلیسی، مملو از تناقض است. نخست اینکه از ابتدای حادثه تا انتها از صحنه فیلمبرداری میشود و فرد مهاجم درحالی که "الله اکبر" میگوید و سلاح سرد خون آلود دردست دارد با فیلمبردار گفتگوی مصاحبه گونهای انجام میدهد بدون اینکه فیلمبردار مذکور احساس تشویش و ترس نماید.
همچنین 20 دقیقه طول میکشد تا پلیس به محل برسد درحالی که مهاجمان همچنان ایستادهاند و تلاشی برای فرار نمیکنند.
همزمانی این حوادث با رویدادهای تکان دهندهای که در سوریه اتفاق میافتد و در آن، عناصری از افراط گراها دست به جنایات فجیع و تکان دهندهای میزنند از جمله اقدام شنیع یک تروریست در بیرون کشیدن قلب یک سرباز سوری و قتل عام وحشیانه شمار دیگری از نظامیان دولتی سوریه، و نسبت دادن این جنایات به گروهی از مسلمانان، از ابعاد گسترده توطئهای که برای مشوه جلوه دادن چهره اسلام به راه افتاده است پرده بر میدارد.
واقعیت این است که غرب پس از آنکه در پی پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سپس فروپاشی شوروی، اسلام را به عنوان یگانه رقیب تفکر سرمایهداری و تنها سد مستحکم در مقابل طرحهای استعماری خود یافت و به طرق گوناگون در صدد مقابله با آن برآمد که در این مسیر، به راه انداختن طرح "اسلام هراسی" و نشان دادن چهرهای خشن و ضدانسانی از مسلمانان، بخش مهمی از این استراتژی بوده است.
اگر با تأمل به این وقایع نگریسته شود مشخص خواهد شد که غرب زمانی بر تشدید توطئه اسلام هراسی روی میآورد که در جایی، ضربات سنگینی را از مسلمانان متحمل شده باشد. در مورد اخیر، نیز میتوان به شکست توطئههای گسترده غرب در منطقه و به ویژه در سوریه اشاره کرد که انگیزه هجمههای اخیر غرب بر ضد اسلام میباشد. در سوریه، سه سال تلاش آمریکا و همپیمانانش بر ضد حکومت این کشور که سمبل مقاومت ضد صهیونیستی در میان کشورهای عربی میباشد با شکست مفتضحانه و رسوایی مواجه شده است. از اینرو غرب تلاش میکند با تمسک به سیاست مذبوحانه و تکراری اسلام هراسی، بر شکستهای خود سرپوش بگذارد و رسوایی خود را تحت الشعاع قرار دهد.
اگر کمی به گذشته باز گردیم، حوادث مشکوک انفجار برجهای دو قلوی نیویورک در شهریور سال 80 نیز برای همین هدف، یعنی ایجاد "اسلام هراسی" مورد استفاده قرار گرفت و آمریکا با همین حربه و ایجاد فضا علیه مسلمانان، به دو کشور اسلامی افغانستان و عراق لشکرکشی کرد. درحالی که در آن حادثه نیز دست داشتن مسلمانان مورد تردید جدی قرار داشت و هنوز با گذشت 12 سال، مقامات آمریکایی سند و مدرک محکمه پسند و متقنی درباره ادعای دخالت مسلمانان در آن حادثه ارائه ندادهاند.
آنچه مسلم است این است که پشت جریان پدیده "اسلام هراسی"، صهیونیستها قرار دارند. آنها اسلام و بیداری اسلامی را دشمن اصلی اهداف شوم و برنامههای اشغال گرانه خود میدانند. شبکه صهیونیسم جهانی و شبکههای رسانهای متعلق به این سازمان، تلاش میکنند با راه اندازی "اسلام هراسی" ملتهای غرب را با خود همسو کرده و آنها را برای حرکت در مسیر تحقق اهداف خود، تحریک نمایند.
در مقابل این توطئه خطرناک، این وظیفه و رسالت سنگین بر دوش سازمانها و مجامع اسلامی است که با اقدامات متقابل و مؤثر با پدیده شوم اسلام هراسی تهاجم تبلیغاتی صهیونیستها رویارویی نموده و درصدد خنثی کردن این توطئه برآیند.
رسالت:استمرار مرام پنجاه وهفتی ها در 84 و92
«استمرار مرام پنجاه وهفتی ها در 84 و92» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی حیدری است که در آن میخوانید؛بحث از مفهوم "توسعه" به منزله اصطلاحی اخلاقی و فرهنگی هم شایسته است، و هم مفید و یاریگر. هر نظریه اجتماعی به طور کلی، و هر نظریه توسعه به نحو خاص نیازمند مابعدالطبیعهای است که علاوه بر روش بررسی موضوع توسعه، نمونهای الگویی از انسان را در خود جای داده باشد. این موضع در مقابل، مواضع "فنی" یا "متعارف" توسعه قرار میگیرد که طی "عصر سازندگی" و "عصر اصلاحات" رایج بوده است. مرکز ثقل این رویکرد فنی به مفهوم توسعه، اندیشه "ترقی" به مفهوم طرحریزی اروپایی جامعه است. به این معنا که در آن اساساً رویدادهای پدید آمده در سیر تاریخی اروپا از حدود قرن سیزدهم یا شانزدهم به بعد به عنوان الگو مورد توجه قرار میگیرد.
ویژگی اساسی چنین طرحی از توسعه، "گذار مداوم" است. به این معنا که شاخصهای توسعه هیچگاه پایانی ندارند و مشخص نمیکنند که دقیقاً چه میزان از توسعه کافی است. بنا بر این، رکن اساسی چنین برنامههایی از توسعه سیاستهای دوره گذار و مهار بحرانهای متوالی است.
به این معنا که در چنین جامعهای مردم و دولت و سازمانهای مدنی هیچگاه احساس سیری نمیکنند یا حداقل نوع گرسنگی خود را مدام تغییر میدهند. نقطه نهایی چنین توسعهای، گر چه در کل، نامعلوم است، اما، فیالجمله به عنوان "مدرن بودن" یا رسیدن به "غرب" تعریف میشود، اما، این هدف هدف ذاتاً متحرک و بالقوه متغیری هستند. نحوه تفکر معمول چنین طرز برداشتی از توسعه، علم تجربی و عینی است و رفتهرفته جا را برای هر چه عینی و نسبی و تجربی نیست مسدود میکند و آنها را به عنوان اموری هپروتی یا اموری که در برخی مواقع، دارای اثر عینی تسکین اعصاب هستند در نظر میگیرد. در این تلقی است که سکولاریزاسیون ذاتی فرایند مدرنسازی تلقی میشود. ویژگیهای مهم این گفتمان را تنها صراحت لهجه کسی مانند عالیجناب سعید حجاریان، آنچنان که باید بازنمود میکند و به علاوه، از آن روی که آن جناب از برخی جهات یکی از حلقههای واسط روشنفکری "عصر سازندگی" و "عصر اصلاحات" محسوب میشود، گفتههای او قابل توجه است:
"مهمترین ویژگیهای این گفتمان (گفتمان توسعه) عبارت است از":
1. "در انتخاب اهداف باید جانب احتیاط را در پیش گرفت و از آرمانهای بلندپروازانه دست برداشت. ما مکلف به رسیدن به منزل بعدی توسعهیافتگی هستیم و غایهالقصوای ترقی اساساً نمیتواند موضوع برنامهریزی قرار گیرد. اتوپیاهای ارزشگرایانه قابلیت کمی شدن و محک خوردن ندارند و لذا، نمیتوان به ارزیابی برنامههایی که مدعی نزدیک شدن به این اتوپیاها هستند پرداخت. باید گامهای کوچک و سنجیده برداشت تا مضرات ناشی از خطاهای احتمالی به حداقل ممکن برسد".
2. "ابزارهای رسیدن به اهداف نیز باید عقلانی و متناسب با اهداف انتخاب شوند. اساساً راه توسعه از طریق عمل عقلانی معطوف به اهداف هنجاری (و نه ارزشی) میگذرد. تنها از طریق مهندسی پاره پاره اجتماعی (به تعبیر پوپر) میتوان در طریق ترقی قدم زد. باید بیش از آنکه" هدفاندیش باشیم به "وسایل" توجه کنیم و با دقتی ریاضی به ترسیم فازهای برنامهریزی شده و تهیه جدولهای زمانی که قادر به ارزیابی و کنترل برنامههاست بپردازیم.
3. "ما مأمور رساندن کلیت بشریت به اهداف غایی خلقت نیستیم و قرار نیست جای خدا را بگیریم. مفاهیم کشداری مانند سعادت و رستگاری امور شخصی هستند که در قاموس هر فرد معنای متفاوتی میدهند و لذا، نمیتوانند هدف توسعه باشند. باید به اهداف با افق کوتاه که عموماً تحت عنوان کلی رفاه اجتماعی قابل جمعاند بسنده کرد و فکر برپایی یک بهشت زمینی آن هم از طریق آمرانه را از ذهن بیرون کرد. همه کسانی که میخواستند چنین بهشتهایی بسازند جز دوزخ برای مردم خود به ارمغان نیاوردهاند. برد اراده بشر آن قدر نیست که عالمی و آدمی را از نو بسازد".
4. "جهان، کل به هم پیوستهای است و ابناء بشر جملگی در یک قایق به سر میبرند؛ سوراخ کردن آن با نیت حذف اردوی مخالف به مصلحت هیچ کس نیست. دنیا را نباید ثنوی دید. مفهوم ستیز را باید به رقابت بدل کرد. ورای منافع عاجل این گروه و آن گروه و این کشور و آن کشور، ارزشهای عموم بشری هم داریم که باید به آنها متعهد بود. شرکت در تقسیم کار بینالمللی و حرکت از موضع مزیتهای نسبی داخلی، شرط ناگزیر توسعه است و لذا، باید در مفاهیم سنتی استقلال و وابستگی تجدید نظر کرد و به جای آن" همبستگی و تنوعات آن را نشاند. مشکل توسعهنیافتگی را در وهله اول باید در عوامل داخلی (به عنوان مبنا) جست و جو کرد و دست از "تئوری توطئه" برای تبیین علل عقبماندگی برداشت.
5. "این گفتمان به شدت ضد تاریخگرایی است. اینکه تاریخ دارای جهت خاصی است که باید با آن همنوا شد تا به توسعه رسید، یا نتایج محتومی بر روندهای تاریخی مترتب است، یا با کشف قانونمندیها و تمایلات تاریخی میتوان نظامی اخلاقی بنا کرد و فلسفه تاریخ ما را به بنای دستگاهی از ارزشها رهنمون میشود، توهماتی است که از تعصبات ایدئولوژیک برمیخیزد و فاقد دقت علمی و توان آزمونپذیری است و در نتیجه، قضایایی بیمعناست".
ماهیت گذارآلود مداومی که در فرآیند مدرن شدن وجود دارد، و ما نیز در تجربه خود از "عصر سازندگی" و "عصر اصلاحات" تجربه کردهایم (همواره مصرف کردهایم و باز هم احساس نیاز بیشتری نمودهایم)، باعث میشود که انکار اینکه هنوز جایگاه تثبیتشدهای در زندگی داریم، بیشتر از نوعی خودفریبی نباشد.
در واقع، ما خود را و اینکه دقیقاً چگونه باید باشیم را در این زندگی گم کردهایم و هی میدویم و هیچگاه نمیرسیم. مشخص نیست که مصرف روزانه نوشابه خانواده میتواند هدف قطعی در مورد میزان بسندگی رفاه زندگی محسوب شود، یا خوردن یک وعده پیتزا در روز. در واقع، هر چه به بازار آمد، ما مصرفکنندگان قهار آن خواهیم بود و اتفاقاً داشتن چنین روحیهای برای توسعه صنایع مصرفی، از "ایران خودرو" گرفته تا "چیتوز" و "اشیمشی" حیاتی است.
اگر هویت شامل تصویر زندگی و ارزشها و مفاهیم اساسی و اولویتها و ابزارها و ارتباطها باشد، آنگاه، بحرانهای اساسی زندگی ما آن بحرانهایی نیست که پرسش در آن صرفاً این است که آیا فرد یا گروه میخواهد یا نمیخواهد در حفظ یا کسب معیار مورد قبول یا مسلمی موفق شود و زندگی خود را بر اساس آن پیش برد، بلکه آن بحرانهایی است که در آنها اهداف یا معیارها و خود راهحلها در معرض شکاکیت همه جانبه قرار گیرد.
شکاکیتی که در فلسفه دکتر عبدالکریم سروش تبلور یافت و اقبال فراگیری نیز پیدا کرد، بازتاب بحران هویتی بوده است که گسترش فرایند مدرنیزاسیون، دانش تجربی، استانداردهای رفاهی، از دست رفتن ملاکهای متعالی و معطوف شدن توجهها به معیارهای اینجهانی، مصلحتاندیشیهای مهارگسیخته رفسنجانیستی و... پدید آورده است. در این بحران عمیق که بحرانهای زنجیرهای در حوزه مدنی، سیاسی و اقتصادی را موجب شده است و امالمسائل امروز ماست، دیگر هیچ ترمزی باقی نمانده است؛ فساد سیاسی و اقتصادی بیداد میکند و هر تصمیم سیاسی هر قدر هم که قاطع باشد تا رسیدن به عمل، همچون آبی است که در آبکش حمل شود.
سیاست روز:گفتمان انقلاب طلایی که مس نمیشود
«گفتمان انقلاب طلایی که مس نمیشود»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم ایرج فتح اللهی است که در آن میخوانید؛سال ۱۳۸۴ و انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری ایران اسلامی برای بسیاری از کسانی که این دوره را تجربه کردند سال خاصی بود. در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری، پس از تایید شورای نگهبان، آقایان احمدی نژاد، قالیباف، کروبی، لاریجانی، معین، مهرعلیزاده و هاشمی رفسنجانی، برای حضور در کسوت ریاست جمهوری خود و البته مرام فکری و عقبه اجرایی خویش را به محضر ملت شریف ایران ارائه کردند.
در این میان آقایان کروبی و معین سبد رای خود را از میان اصلاحطلبان پر میدانستند و آقایان لاریجانی و هاشمی رفسنجانی نیز به مدد نامآشنا بودن در عرصههای مختلف دارای عقبه مناسبی برای جلب آرای عمومی بودند. اما در این میان محمود احمدینژاد که اتفاقا به جهت سوابق کاری آنچنان پرونده درخشان قابل اتکا و تبلیغی نداشت و شواهد حاکی از آن بود که خیلی نمیتوان بر او امید داشت برای جلب آرای مردم، گفتمانی جدید را مطرح کرد که سالهای سال گویی گرد فراموشی و یا کمتوجهی به خود گرفته بود؛ طرح مباحثی همچون عدالت اجتماعی و رسیدگی به طبقه محروم جامعه و احیای گفتمان حضرت امام و ترجیح کوخنشینی بر کاخنشینی و همسفرگی با ضعفا و ... از جمله مواردی بود که میتوان در فحوای سخنان آن دوره محمود احمدینژاد جست. او به نوعی پارادایم جدیدی در آن برهه از تاریخ انقلاب ایجاد نمود که اتفاقا این پارادایم غالب شد و موج شدیدی ایجاد کرد و سیاستمردان سنتی و حتی بسیاری از کارشناسان زبده را متحیر خود کرد. او که نه عقبه بازار و مذهبیون سنتی را داشت و نه دندان برای آرای نخبگان و اصلاحطلبان تیز کرده بود، در عین ناباوری بسیاری، در مرحله اول در رقابت با آقای هاشمی رفسنجانی توانست با آرایی کمتر از رقیب اصلی به مرحله دوم نهمین انتخابات ریاست جمهوری برسد و در این مرحله با انگیزش بیشتر مردم برای رای به گفتمان تازه نفس انقلاب، از رقیب خود پیشی گرفت و در عین عدم باور بسیاری از استخوانخرد کردههای سیاست، کسوت ریاست جمهوری را بر تن کرد.
با آغاز ریاست جمهوری احمدینژاد بسیاری از این خرسند بودند که فردی پاک دست بر مسند بالاترین جایگاه اجرایی کشور تکیه زده و به سرعت بسیاری از مشکلات از این کشوری که سالهای آخرین دهه سوم استقرار انقلابش را تجربه میکرد رخت برخواهد بست؛
مردمی که از مشکلات اقتصادی پیش آمده در سالهای دولت سازندگی و خرد شدن کمر برخی ضعفا برای طی مسیر سازندگی به ستوه آمده بودند و سالهای دولت اصلاحات بر آنها خوابشان را پریشان کرده بود که پس از سالها مشکلات اقتصادی دوران سازندگی بیم آن میرود که انقلابی که جلوهگری خویش را از فرهنگی بودن خویش یافته بود به قهقرا برود.
اما مرور زمان این نکته را مسجل نمود که در فرآیند اجرا، علاوه بر نیت صحیح و خیرخواهانه، توانمندی مدیریت کشور و مواجهه با نامهربانیهای ارباب رانت و ویژهخواری و فرصتطلبان و چاپلوسان و نان به نرخ روز خوران به توانمندیهای فراتر از آنچه احمدینژاد و یاران صدیق کمتعدادش دارا بودند نیازمند است. در حقیقت روزی که احمدینژاد تحزب را نکوهش میکرد شاید خوب بود به این نکته توجه میکرد که اگر یک حزب در چارچوب اخلاق و دین فعالیت جدی داشته باشد و با کادرسازی توان تیم اجرایی خود را گسترده و وسیع کند، و مطالباتش نه به خاطر منویات حزبی و بلکه برای رضای خدا و رشد و ترقی کشور و خدمت بیمنت به مردم باشد، نه تنها نکوهیده نیست بلکه بسیار هم اجر و قرب دارد و خیر دنیا و آخرت در آن مستتر خواهد بود.
به هر تقدیر هر چه از دولت احمدینژاد بیشتر گذشت کمتوشگی و کمبضاعتی او و یارانش نمود پیدا کرد و در این میان عصبیتهای ایجاد شده موجب شد که حتی برخی دلسوزان نظام و مردم از اطراف او به قهر و یا ترس دور شوند.
در دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری هم مردم اقبالشان به احمدینژاد بیش از سایر رقبا بود و البته نگاهی منصفانه حاکی از آن است که سبد آرای احمدینژاد مالامال از آرایی بود که به قهر از فضای روانی وهمبرانگیز ایجاد شده توسط یاران آقایان میرحسین موسوی و کروبی بود. در حقیقت با آنکه بسیاری به عملکرد احمدینژاد و کابینهاش در سالهای ۸۴ تا ۸۸ انتقاد داشتند رای به او دادند تا مبادا انقلاب در فتنهای گرفتار آید که رهبران جنبش سبز و فتنهگران در سر داشتند.
حالا و پس از حدود ۸ سال از دولت احمدینژاد بسیاری بر طبل نقد جدی بر او و یارانش میکوبند. در اینجا قصد نقد عملکرد دولت آقای احمدینژاد را نداریم، اما نکته مهمی که تاکید میشود نباید با غفلت از آن گذشت، اینکه احمدینژاد و یارانش چه موفق و چه ناموفق در اجرای مطالبات مردم از رئیسجمهور دولتهای نهم و دهم، مردم با احیای دوباره گفتمان فراموش شده و یا به محاق رفته انقلاب آرای خود را به او دادند تا شاید قطار انقلاب در ریل صحیح خویش ادامه مسیر یابد؛ مسیری که به گمان بسیاری دلسوزان وجوه اقتصادی و فرهنگی آن در دولتهای سازندگی و اصلاحات به انحراف کشیده شده بود.
حالا و پس از ۸ سال دوباره مردم در آزمونی قرار است میزان پایمردی خویش بر انقلاب را به سنگ جهانیان محک زنند. غریبگانی که ناآشنایند و به هزار حیله و نیرنگ سعی دارند تا مردم را از انقلاب خسته و جدا کنند و در این میان کلاهی را که سالهای سال بر سر کشورها و ملتهای متعددی گذاشتهاند بر سر ایران اسلامی بگذارند و کوس ناتوانی و رخوت انقلاب خمینی کبیر را بکوبند و البته از این نمد برای خود کلاهی نوینتر بسازند.
حالا دوباره و برای یازدهمین دولت، هشت نامزد ریاست جمهوری با افکار، آرا و عقاید مختلف آمدهاند تا جلب اعتماد کنند. در این میان آیا باید به دلیل ضعفهای دولتهای نهم و دهم با گفتمان انقلاب اسلامی خداحافظی کرد یا بخردانه بر این باور بود که ما رای را به فرد ندادهایم که ضعف و رخوت او در عملکرد، ما را از مرام او دلچرکین کند، بلکه به اندیشه و مرام و اعتقادی دادهایم که با ضعف افراد و مجریان به قهقرا نمیرود و طلایی است که با ضعف من و تو و دیگران مس نمیشود.
چه خوب است پایان بخش این نوشتار سخن حکیمانه روز گذشته رهبر انقلاب باشد که فرمودند:
«مردم باید کسی را ترجیح دهند که زمینهساز عزت برای آینده انقلاب و کشور باشد و توانایی حل مشکلات و ایستادگی قدرتمندانه در مقابل جبهه معاندان و الگو کردن جمهوری اسلامی در چشم مستضعفان جهان را داشته باشد.»
آفرینش:دفاع از حقوق شهری مردم برعهده کیست؟
«دفاع از حقوق شهری مردم برعهده کیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمید رضا عسگری است که در آن میخوانید؛درهرکشوری مردم از حقوق شهروندی مشخصی برخوردارند که خدمات رفاهی بخش اعظمی ازآنها را تشکیل میدهد. افراد جامعه با سپردن امور حقوق شهروندی خود به نمایندگان شورای شهر و شهرداری ها، درپی آن هستند که از بیشترین رفاه و خدمات شهری برخوردار شوند. البته نکته قابل اهمیت اینجاست که مردم به طور گسترده با مستقرشدن درشهرها خصوصاً پایتخت و مراکز استانها مجبورند هزینه های فراوانی را برای زندگی و بهره مندی از مزایا وخدمات شهری بپردازند.
اساس کار به این صورت است که نمایندگان مردم در شوراهای شهر، رابط مستقیم میان مردم و نیازهایشان با عوامل اجرایی یعنی شهرداری ها و نهادهای شهری هستند و با تعیین میزان منابع مالی مورد نیاز برای ارائه خدمات، هزینههایی را برای مردم مشخص می کنند .
بخش اعظم منبع درآمد شورای شهر برای گسترش خدمات به شهروندان ازطریق اخذ عوارض عمومی و اختصاصی است که شامل عوارض توأم با مالیات وصولی، عوارض بر ساختمانها و اراضی،عوارض بر ارتباطات و حمل و نقل، عوارض بر پروانه های کسب، فروش، کارخانجات، تفریحات و... می باشد. اما دو نکته دراین رابطه قابل ذکراست:
1- عدم تناسب این عوارضها با خدمات ارائه شده از سوی شهرداری.
2- عملکرد و نظارت غیر اصولی شورای شهر درحمایت از حقوق شهروندان.
درمورد عدم تناسب عوارضها باید اشاره کرد که درآیین نامه مالی این ارگان چند ماده مشخص در نحوه اخذ و افزایش میزان مبالغ عوارض ها آمده است که باید رعایت شود.
– "وضع عوارض جدید متناسب با تولیدات و درآمدهای اهالی باشد"
– "اثرات تبعی وضع عوارض بر اقتصاد محل درنظر گرفته شود"
– "جلوگیری از وضع عوارض مضاعف".
اگر نگاهی به عوارضهای مختلف یادشده داشته باشیم، شاهدیم که نحوه تعیین آنها به هیچ وجه متناسب با سطح درآمدها، تولیدات،وضعیت اقتصاد و کیفیت خدمات ارائه شده نیست. به عنوان مشت نمونه خروار؛ تهیه یک پروانه ساخت به حدی هزینه آور و مراحل بورکراسی آن طولانی است که مالکان را بعضاً ازنوسازی بازمیدارد.
اشکال تراشی ها و گرفتاری کارآفرینان در هزارتوی مراحل کسب پروانه از دیگر مسائلی است که حتی مسیر تولید را با مشکل مواجه ساخته است. امروز اخذ انواع و اقسام عوارض سنگین ازتولیدکنندگان وکارخانجات باعث شده بسیاری از آنها تاب تحمل فشاراین هزینه ها را نداشته باشند و بعضاً از امر تولید دست بکشند.
جلوگیری از وضع عوارض مضاعف یکی دیگر از معیارهای تعیین عوارض شهری است. اما متاسفانه شاهدیم که عوارضها بدون هیچ منعی هر روز و دلبخواه افزایش مییابند. انگار اصلا مهم نیست این مبالغ که برجامعه تحمیل میشود، ممکن است آثار منفی بر روند زندگی اقشارمختلف بگذارد و خود عاملی برای گسترش تورم ، بیکاری و گرانی در سطح جامعه باشد.
جدای از این ضعف ها، انتقاد اصلی ما برنهاد شورای شهر است که وظیفه نظارت بر حقوق شهروندان را برعهده دارد. مدام شاهدیم که انواع هزینههای شهری برمردم تحمیل میشود و نمایندگان شورای شهر واکنشی از خود نشان نمی دهند!.
تصویب تمام آیین نامههای پیشنهادی شهرداری برعهده شورای شهراست، پس چرا نمایندگان شورا وضعیت مالی اهالی شهر، اوضاع کسب و کار، وضعیت معیشتی و زندگی شهری مردم را در تعیین وتصویب این موارد مدنظر قرار نمیدهد؟!
اگر قرار باشد که مسولان در شورای شهر و شهرداری با هماهنگی یکدیگر مدام اقدام به افزایش هزینه ها نمایند، پس نقش مردم درتعیین تکلیف حقوقشان چه می شود؟ چه کسانی مسول دفاع از حقوق شهروندی مردم خواهند بود؟
حمایت:تحولات سوریه ؛ جلوه ای از رابطه قدرت و حقوق در جامعه جهانی
«تحولات سوریه ؛ جلوه ای از رابطه قدرت و حقوق در جامعه جهانی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛همانگونه که مخاطبان ارجمند اطلاع دارند تحولات سوریه در روزهای اخیر با نکتههای جدیدی روبه رو شده که از منظر عدالت خواهان سراسر جهان قابل توجه است. نبردهای شدید برای پاکسازی شهر راهبردی القصیر از دست تروریستها ادامه دارد و گویا اکثریت این شهر از سیطره تررویست ها خارج شده است و به این ترتیب نمیتوانند از راه مرزهای شمالی لبنان سلاح و امکانات دریافت کنند.
حزب الله لبنان در روزهای اخیر به طور رسمی اعلام کرد که در نبردهای القصیر به کمک ارتش سوریه آمده است تا اجازه ندهد که از این منفذ تروریستها امنیت لبنان را مخدوش کنند. در قبال موضعگیری علنی حزب الله لبنان، آمریکا و دولتهای غربی متحد آمریکا موضع گیری منفی داشتهاند و عربهای حامی جریان صهیونیستی و تضعیف کننده جبهه مقاومت نیز علیه حزب الله موضعگیری کردهاند آن گونه که حتی برخی از مقامهای رژیم روسیاه و دیکتاتوری بحرین نیز اظهارات اخیر حزب الله لبنان را اعلام جنگ دانسته یا دولتمردان ترکیه ادعا کردهاند که حزب الله با این موضع گیری و اقدام ،خط خود را از اسلام جدا کرده است! در همین زمینه اتحادیه اروپا جلسه ای تنظیم کرده است تا برای ارسال سلاح به صورت علنی برای تروریستها در سوریه تصمیم بگیرد و حزب الله را در ردیف لیست خود خوانده تروریستها قرار دهد.در این میان، نخست وزیر رژیم صهیونیستی نیز اعلام کردهاست که اگر ارتش سوریه در القصیر پیروز شود ممکن است دوباره به سوریه حمله کند زیرا نمیخواهد راه کمک به حزب الله از سوریه باز باشد.
النهایه از جمله تحولات جدید مربوط به سوریه برگزاری اجلاس مخالفان نظام سوریه در ترکیه است که در ظاهر دست آورد چندانی نداشتهاند و نتوانستهاند شکافهای گسترده بین خود را مرتفع کنند و بعید است که بتوانند در اجلاس بینالمللی آتی مربوط به سوریه که قرار است با حضور نمایندگان دولت سوریه در ژنو سوئیس برگزار شود ،حضور یک پارچه ای داشته باشند. مجموعه این تحولات از منظر دغدغه های ستون به سوی عدالت، حاوی نکتههای متعدد تحلیلی است .
در یادداشت امروز فقط به چند نکته اشاره میشود، امید است حساسیتهایمان برای توجه به سختیهای مسیر عدالتخواهی در عرصه جهانی افزایش یابد.اولین نکته قابل توجه این که، ماههاست در سوریه غربیها و عربهای مزدور آنان و برخی از دیگر همراهان غربی مثل ترکیه، افراد خشونت طلب و تروریست را از سراسر جهان گردآوری کرده و وارد سوریه نمودهاند تا با انواع سلاحها و امکانات در اختیار آنان دولتی قانونی ساقط شود. در این دوره نسبتا طولانی، تروریستها هر کاری از دستشان بر آمده کردهاند: از بمب گذاری های کورکورانه علیه مردم غیر نظامی گرفته تا سر بریدن روستاییان بی گناه یا قتل عام کردن زنان و کودکان یا حمله و تخریب اماکن فرهنگی دینی مختلف . این اواخروحشی گری های جدیدی نیز کردند که جا داشت فوری تمام مجامع جهانی در مقابل آن موضع بگیرند و ابراز انزجار کنند و آن خوردن قلب یک سرباز سوری توسط یک تروریست در مقابل دوربین فیلمبرداری بود. همه این جنایات در حالی صورت گرفت که نهادهای حقوقی بینالمللی یا در سکوت فرو رفته یا بیشتر به دولت سوریه ایراد گرفتهاند تا تروریستها.
نکته دوم این که ماههاست برخی دولتهای غربی و یارانشان در میان عربهای خودباخته و ترکیه، هم علنی انواع کمکهای مالی و تسلیحاتی را به مخالفان دولت سوریه و تروریستها میکنند و هم دهها نشست و برنامه برای حمایت از آنان برگزار میکنند. هیچ گاه نهادهای رسمی حقوقی بینالمللی به این دولتهای مداخله گر در سوریه نگفتهاند که چرا معیارهای قطعی حقوق بینالملل و اصول منشور ملل متحد را نقض میکنید؟انگار قانون جنگل بر جامعه جهانی حاکم است که با زور و اسلحه میشود دولتی را ساقط کرد و اگر نشد به این هدف رسید و مرتب تبلیغ کرد که دولت مزبور مشروعیت ندارد. در چنین وضعی چرا نباید دولت قانونی سوریه به طور رسمی از دولتهای دیگر جهان خصوصا دولتهای همفکر و هم رای در خط مبارزه با سیطره طلبی جهانی بخواهد که به سوریه کمک کنند؟
چرا فرانسه میتواند در کشور مالی وارد شود و دبیر کل سازمان ملل ورود فرانسه را برای اجرای قرارداد دوجانبه دولت قانونی مالی با فرانسه برای سرکوب تروریسم و تامین حاکمیت قانون توجیه کند ولی در سوریه اگر مبارزان حزب الله به عنوان یک گروه مقاومت لبنانی به میدان آمدند، داد همه مدعیان بد عمل نظم و امنیت جهانی بلند میشود؟
چرا نباید رژیم صهیونیستی شفاف دریابد که فقط این رژیم نیست که میتواند به خاک سوریه حمله کند و در سایه انفعال و بی تحرکی مجامع حقوقی بینالمللی از هیچ کمکی به تروریستها دریغ نورزد، بلکه جبهه مقاومت نیز به راحتی میتواند خواب را از چشمان غاصبان سرزمین فلسطین برباید.
نکته آخر این که، نباید به عنوان مسلمان و پایبند به مبانی دینی فراموش کنیم که در منطق دینی، قدرت نامشروع موجد حق نیست و اگر حاکمی از راه نادرست و نقض حقوق مردم بخواهد بر کشوری حکومت کند حکمرانی او غاصبانه و ظالمانه تلقی میشود، لذا همه چیز با حق و عدالت باید سنجیده شود نه این که هر که زور داشت و قدرت ، بر حق است و میتواند حرف خود را پیش ببرد.
این منطق غیر الهی و غیر انسانی است که امروزه در عرصه جهانی دهها مشکل را برای جامعه بشری ایجاد کرده و همین منطق باعث شده است که ماهها سوریه را از مسیر آرامش دور سازد ، انگار با توپ و تفنگ و بمب گذاری میشود مبنای مشروعیت برای تروریستها درست کرد.
امید است به زودی خبرهای خوب دریافتی از سوریه با پیروزی نهایی ملت این کشور ، یکایک عدالت خواهان در جهان را بر دفاع از مواضع بر حق خود استوار تر سازد و مداخله گران در سوریه بخصوص رژیم منحوس صهیونیستی بیش از پیش منزوی و مطرود شوند.
تهران امروز:انتخابات و اخلاق انتخاباتی
«انتخابات و اخلاق انتخاباتی»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حجتالاسلام والمسلمین سیدمهدی طباطبایی است که در آن میخوانید؛در روایات داریم وقتی سه عارضه در میان مردم رایج شود جامعه به آلودگی کشیده میشود. یکی «غاسق اذا وقب» است یعنی وقتی فردی جامعه رابا گفتههای ناهنجار خود به تاریکی بکشاند و مردم نتوانند خوب فکر کنند. دوم وقتی است که مردم را به احساسات دور از عقل و منطق بکشاند و سوم زمانی است که به تخریب دیگران بکوشند که اینها باعث تخریب و آلوده شدن جامعه میشود. این چند نکته را به دلیل روزهای حساسی که در پیش رو داریم عرض کردم.
روزهای انتخابات ریاستجمهوری روزهای بسیار حساسی است. برترین انتخاب مردم انتخاب رئیسجمهور است که در رأس قوه اجرایی قرار دارد و شاید بسیاری از مصالح کشور و مفاسد کشور از مقام ریاستجمهوری نشأت میگیرد و قوای دیگر هم هر کدام وظایفی دارند که اگر به نحو احسن انجام دهند بسیاری از مشکلات جامعه به وجود نمیآید.
مثلا این روزها کار قوه قضائیه شده است رسیدگی به جرمهای خرد و دزدی و این جور چیزها، در حالیکه نباید اینگونه باشد. چون اگر قوه مجریه(دولت) کارهای اجرایی را بهموقع انجام دهد دیگر کمیت جرم کاهش پیدا خواهد کرد. بهعنوان مثال اگر فردی از نظر مالی مشکل نداشته باشد دزدی نمیکند.
افرادی که کارهایشان در ادارهها به موقع انجام شود دیگر رشوه به کسی نمیدهند. اگر کارها طبق قوانین کشور و به وقتش انجام شود جرمی اتفاق نمیافتد. البته این جدا از افرادی است که در اثر تربیت ناصحیح خانوادگی یا در اثر عادتهای غلط و بیماریهای مردم آزاری و... ممکن است مجرم شوند ولی اگر جامعه به راه رشد و ثواب برود این افراد خود به خود شناخته شده و گوشهگیر میشوند.
پس هر وقت در جامعهای فساد، سرقت، نا امنی، تجاوز و تعدی به حقوق دیگران و... زیاد شد نشانه این است که آن کشور به خوبی اداره نمیشود. البته که مردم باید دقت کنند که تحتتاثیر شعارهای هیجانی و احساسی برخی کاندیداها قرار نگیرند. احساسات و هیجانات درک را از آدم میگیرد و در دستورات دینی داریم که هر جا هیاهو و سر و صدا و هیجانات هست مواظب خودتان باشید مبادا عقلتان مخدوش و فهمتان ناتوان شود، به عبارت امروزی و در شرایط کنونی یعنی نتوانید در انتخابتان خوب درک کنید.
کاندیداها هم باید یک نکته مهم را مدنظر داشته باشند که احساسات مردم را به خاطر مطرح کردن خودشان و انتقاد از دیگران تحریک نکنند. چراکه با این کار آرامش جامعه را به هم میزنند. اگر فردی بخواهد با احساسات مردم بازی کرد و در پی انتقاد از دیگران باشد و با این کار مردم را تحریک به رأی دادن به خودش بکند لیاقت ریاستجمهوری را ندارد.
مردم دقت کنند که رئیسجمهور کارنامه اجرایی داشته باشد. در پستهای مهم مشارکت کرده و کارنامه خوبی ارائه کرده باشد.
وطن امروز:یادمان نرود
«یادمان نرود»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛برای تحلیل آرایش انتخاباتی در حال حاضر فرض بر این است که این نکته را در نظر بگیریم که بزرگترین پروژه دشمن خارجی برای مرحله ماقبل انتخابات ایران خنثی شده است. این نکتهای است که بحث درباره آن مغفول مانده است. به یاد بیاوریم که طرف خارجی یکماه پیش زمانی که هنوز معلوم نبود چه کسانی ثبتنام خواهند کرد و به طریق اولی نمیدانستیم صلاحیت چه کسانی احراز میشود یا نمیشود، چگونه شرایط را تحلیل میکرد؟ آن روز در محیط فتنه و ضدانقلاب این تئوری رواج داشت که وقتی هاشمی رفسنجانی وارد صحنه شد زد و خوردی بزرگ میان وی و نظام و همچنین میان او و احمدینژاد رخ خواهد داد، احمدینژاد سعی میکند علاوه بر هاشمی با کاندیداهای اصولگرایان هم وارد منازعه شود و در این منازعات اسرار نظام افشا شده و اعتبار ساختار و نهادهای نظام به چالش کشیده خواهد شد و در نهایت در حالی که احمدینژاد اعتباری برای نظام باقی نگذاشته، هاشمی یا هر کسی که کاندیدای نهایی اصلاحطلبان باشد، نان این دعوای بزرگ را خواهد خورد و علاوه بر اینکه موفق میشود مردم را به صحنه بکشاند و دوباره فرآیند انتخابات را در کشور کارناوالیزه کند، در شرایطی اداره کشور را به دست خواهد گرفت که اعتبار اصولگرایی و خط مقاومت به طور کامل از بین رفته و گفتمان سازش، اجتماعی شده است.
در این تحلیل، چند نکته اساسی است:
اول اینکه خارجیها باور داشتند – و به منابع و مرتبطانشان میگفتند- بخش بزرگی از بار پیروزی هاشمی رفسنجانی را احمدینژاد به دوش خواهد کشید.
دوم، این امر مفروض گرفته میشد که مردم در ایران آماده شورش علیه وضع موجود هستند و مشکل فقط این است که باید به اندازه کافی تحریک شوند که آن هم با زمین گذاشتن کار از سوی احمدینژاد، تشدید پیدرپی تحریمها در شب انتخابات، فعالتر شدن اتاق عملیات روانی رسانههایی مانند بیبیسی و در نهایت نقد رادیکال وضع موجود از سوی هاشمی، رخ خواهد داد.
سوم، تیم احمدینژاد فکرش را هم نمیکرد هاشمی ردصلاحیت شود. در واقع شاید بیش از همه احمدینژاد و فرقه انحراف است که از این موضوع ناراحت و بلکه خشمگین شده است. اساس بازی احمدینژاد در مرحله پس از ردصلاحیتها بر این استوار شده بود که کل نظام را در سبد هاشمی بنشاند و از پرتگاه پایین بیندازد. اکنون اما آنچه رخ داده این است که احمدینژاد با وضعی مواجه شده که آن را پیشبینی نکرده بود و لذا برای آن برنامه هم نداشت. این برنامهریزی بهطور کامل شکست خورده است. مشایی ردصلاحیت شد اما همزمان با هاشمی و نه بهگونهای که احمدینژاد بتواند نظام را متهم به بیعدالتی کند.
واکنش مردم به ردصلاحیت همزمان هاشمی و مشایی نشان داد همه آن تحلیلهایی که میگفت با رد همزمان کاندیدای فتنه و انحراف، فضا امنیتی خواهد شد، اشتباه بوده است. واکنشی که جامعه ایرانی به این مساله نشان داد ترکیبی بود از بیاعتنایی و رضایت تلویحی. اولا مردم به هیچ وجه حس نکردند این اقدام، بر ضد منافع آنها بوده است، بنابراین دلیلی نداشت به آن واکنش منفی نشان دهند. از طرف دیگر اکنون مهمترین مساله مردم این است که چه چیزی مشکل آنها را حل میکند. جامعه به هیچ وجه علاقهای به ایجاد مشکل جدید برای خود ندارد.
اکنون جمعبندی جامعه به هیچوجه این نیست که ایجاد ناآرامی حتی اندکی به حل مشکلاتش کمک میکند. برعکس، تخمینها نشان میدهد یکی از درسهایی که مردم ایران از فتنه 88 آموختهاند این است که تا جایی که به زندگی روزمره آنها مربوط میشود، بدترین کار ناآرام کردن فضاست. نوع واکنشی که مردم ایران به ردصلاحیت همزمان مشایی و هاشمی نشان دادند شاخصی بود از اولویتهایی که اکنون مردم ایران برای خود تعیین کردهاند.
از همه اینها مهمتر، جامعه ایرانی این درک را دارد که هاشمی یا مشایی و احمدینژاد ارزش آن را ندارند که برای آنها هزینهای پرداخته شود. اینها هرگز کاری نکردهاند که جامعه متقاعد شود باید در راه آنها فداکاری کرد. فداکاری فقط در راه هدفی مقدس یا نفعی چنان بزرگ انجام میشود که به هزینهاش بیارزد. چنین چیزی درباره این دو نفر مصداق ندارد.به لحاظ جامعهشناسی سیاسی، هاشمی نماینده گروهی در جامعه ایران است که نفع اقتصادی خود را مهمتر از هر چیز دیگر میداند و لذا وارد بازیهای رادیکال بویژه اگر ضمانتی برای موفقیت آن نباشد یا یک نفر قیمتش را پیش پیش نپرداخته باشد، نمیشود. مشایی هم اساسا نماینده هیچ گروهی از جامعه نیست بلکه نماینده یک توهم است که وقتی پای عملیات سیاسی واقعی در کار باشد کاری از آن بر نمیآید.
مردم سالاری:جایگاه بعدی جریان انحرافی کجاست؟
«جایگاه بعدی جریان انحرافی کجاست؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم جواد قربانی است که در آن میخوانید؛ «جریان انحرافی» واژه جدیدی است که حدود سه سال پیش وارد ادبیات سیاسی ایران شد. مشخصا پس از بستنشینی 11 روزه احمدینژاد، و ریزش در میان هواداران وی، همان هواداران سابق سعی نمودند تا با استفاده بیشتر از این اصطلاح، زاویه گرفتن از احمدینژاد را توجیه کنند. آنها با خط کشیدن میان احمدینژاد و یاران وی، سعی کردند تا احمدی نژاد را همچنان وارسته نشان دهند که در چنگال عدهای فرصت طلب گرفتار شده است. بنابراین از احمدی نژاد منهای حلقه انحرافی سخن گفتند.
طی این سه سال بارها شنیده شد که یاران احمدی نژاد برای ریاست جمهوری دندان تیز کردهاند تا همچنان در راس قدرت باقی بمانند. تمام این مدت بخش عمده ای از توان سیاسی کشور مشغول دعوای میان ایشان شد که مشخصا مجلس به نمایندگی از جناح مخالف دولت در مقابل آن ایستاد و نتیجه، اطاله مسائل کشور در این مدت بود. در ماههای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری با هر چه بیشتر مطرح شدن نام اسفندیار رحیم مشایی به عنوان نامزد دولت برای ورود به صحنه انتخابات، این درگیریها به اوج خود رسید و با بیشتر شدن زمزمهها مبنی بر رد صلاحیت مشایی، شایع میشد که دولت دست به تحرکاتی خواهد زد و حتی تهدیدات شدید اللحنی هم کرده است. اما با اعلام نامزدهای نهایی، که مشایی در بین آنها نبود، نه تنها شاهد حرکتی از جانب دولت نیستیم، بلکه دولت در چنان آرامشی به سر میبرد که در طول سه سال گذشته کمتر شاهد آن بودهایم!
آنچه هم که در برنامههای تبلیغاتی کاندیداهای اصولگرا تا این لحظه ملاحظه شده است، کمترین هجمه به دولتهای احمدی نژاد بوده است. اگر انتقادی هم مطرح شده، کلی، تلویحی و مبهم بوده است. از طرف دیگر، دولت هر چه بیشتر نسبت به یکی از کاندیداها سمپاتی نشان میدهد. حتی برخی از وزیران و معاونان وزرا در نشستهای تبلیغاتی وی شرکت میکنند و ابائی از قرار گرفتن در مقابل دوربینها در چنین نشستهایی ندارند. به این نشانهها باید یک اصطلاح جدید را نیز اضافه کرد که تا پیش از این به گوش نخورده بود: «اصولگرایان آرمان گرا».
آنچه که از شواهد و قرائن برمیآید، برخلاف آنچه که مدتهاست که گفته میشود، احمدی نژاد را باید تا پایان دوره اش تحمل کرد تا برای همیشه از گود سیاست خارج شود، او و تیمش همچنان در این گود حضور خواهند داشت، هرچند حضوری دگرگونه.
با نگاهی به سابقه سی ساله سیاست در جمهوری اسلامی، میتوان نشانههایی را یافت که خبر از واقعهای، امروز جدید، اما در نوع خود تکراری میدهد. اگر چه در اوان انقلاب تصور میشد، با حذف گروههای رقیب، گروههای باقی مانده مکتبی یک دست و قابل جمع شدن در یک حزب هستند، اما اختلافات چنان بالا گرفت که کمتر از یک دهه بعد، دو جناح چپ و راست از درون حزب جمهوری اسلامیسر برآوردند. همچنین مجمع روحانیون مبارز از بدنه جامعه روحانیت مبارز منشعب شد، تا به عنوان اپوزیسیون داخل نظام در سیاست ایران نقش بازی کند. با گذشت چند سال، جناح چپ به جریان اصلاح طلب موسوم شد و راستها خود را اصولگرا خواندند. اما تضاد میان این دو به حدی رسید که در دهه 80 عملا رو در روی هم صف آرایی کردند. این صف آرایی هزینههای زیادی برای نظام در پی داشت و حمل بر این شد که اصلاحطلبان، اپوزیسیونی قابل اطمینان نیستند. با توجه به اقبالی که این جریان در میان عامه مردم داشته است، این عدم کنترل پذیری محض، همواره خطر بالقوه ای فرض شده است. بنابراین به نظر میرسد که اصولگرایان ترجیح میدهند، در عین آنکه قدرت را در دست دارند، جناحی همسوتر، قابل اطمینانتر و تحت کنترلتر به عنوان اپوزیسیون داخلی در صحنه سیاست حضور داشته باشد.
سه سال گذشته فرصت خوبی بوده است تا جریان انحرافی خود را به عنوان گروهی غیر همسو، معترض و حتی متجدد نشان دهد و اکنون که در آستانه پایین آمدن از پله قدرت هستند، تحت عنوان حزب، گروه، جریان یا هر اسم دیگری به عنوان اپوزیسیون در صحنه سیاست کشور باقی خواهند ماند. البته این پیام و اعلام خطری جدی برای اصلاحطلبان نیز هست؛ از این پس فضا برای این جریان تنگ تر از سابق نیز خواهد شد، زیرا دیگر نیازی به تحمل آنها به عنوان اپوزیسیون نخواهد بود. هماهنگی بیشتر نیروهای متمایل با جریان انحرافی با یکی از کاندیداها میتواند در روزهای آینده میزان تطبیق این تحلیل به واقعیت را نشان دهد، فقط باید کمی صبر کرد و با دقت بیشتری رفتار انتخاباتی اصولگرایان را نگریست.
شرق:همصدایی علیه نام جعلی
«همصدایی علیه نام جعلی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم مصطفی هاشمیطبا است که در آن میخوانید؛رفتار سطحی و لجوجانه مسوولان فوتبال امارات متحده عربی در نامگذاری لیگ فوتبال این کشور به نام موهوم «خلیج ع ر ب ی»، بار دیگر نشان داد که این کشورها از هر فرصتی برای تقابل با ایران و نفی حقایق تاریخی بهره میبرند و آنچه تحتعنوان تعامل با آنها مطرح میشود، نوعی توجیه بهشمار میرود. وقتی رییس یک دولت باافتخار اعلام کند برای نخستینبار پس از انقلاب در سطح رییسجمهور، به این کشور سفر کرده یا در یکی دیگر از کشورهای عربی در زیر تابلوی خلیج ع ر ب ی مینشیند، باید بداند که دیپلماسی، تنها سفر کردن نیست. باید بداند یک کشور میتواند بدون یک سفر رسمی دیپلماتیک، سطحی قوی از خود در روابط بینالملل بر جای بگذارد که کشورهای کوچک -که تا چند سال پیش، اصلا روی نقشه دیده نمیشدند- نتوانند برای منافع ملی ما، خطرساز شوند.
رییس دولت باید بداند حتما دلیلی وجود داشته که روسایجمهور پیش از او، با آنکه از نظر نگرش سیاست خارجی، به ارتباط با همه کشورها معتقد بودند، هیچگاه به چنین کشوری سفر نکردهاند. به هر حال این مساله بیش از آنکه ریشه در امری ورزشی داشته باشد، حاکی از موضعگیری سیاسی است. اعراب نشان دادهاند هرگاه شرایط دیپلماسی ما، در نقطه اوج قرار نداشته است، از این وضعیت نهایت سوءاستفاده را میکنند و منافع ملی ما را تهدید میکنند. این اشکالات در دستگاه دیپلماسی و دیپلماسی ورزشی ما، کجا با اصل «عزت» که در جمهوری اسلامی یک اصل نهادینهشده است، سازگاری دارد؟ امارات در دوران جنگ تحمیلی، کمکهای قابلتوجهی به صدام داشت تا جوانان ما را به شهادت برساند و خانههای هموطنانمان را روی سرشان خراب کند.
در عین حال باید با بازگرداندن دیپلماسی کشور به شرایط مساعد و عزتمند، کشورهای کوچک عرب منطقه را بار دیگر متوجه جایگاه بیبدیل ایران و ایرانی کنیم. برخی کشورهای منطقه، عامل قدرتهای فرامنطقهای هستند پس بهتر است به جای تحمل محدودیتها و قرار گرفتن در شرایطی که این کشورهای کوچک احساس کنند برای واردات و گذران امور کشور به آنها نیاز داریم، با همان قدرتهای فرامنطقهای وارد مذاکره شویم. همچنین بهجز مراودات رسمی که بهناچار در حوزه کنفدراسیون فوتبال آسیا یا «فیفا» با این کشور داریم، فدراسیون فوتبال و دستگاه ورزش را از هرگونه دیدار، مراوده غیررسمی یا بازی دوستانه برحذر داریم. بازیکنان فوتبال ما نیز بارها ثابت کردهاند بهعنوان نمایندگان مردم کشورمان، به منافع ملی و اصول ایرانی و اسلامی ما تا چه اندازه حساس هستند. بر این اساس باید از هرگونه حضور در لیگ کشور مذکور خودداری کنند .میتوانیم با کمک رسانههای داخلی و اصحاب رسانه در کشورمان که افرادی نخبه و توانا هستند، به تقبیح این عمل کشور عربی مذکور بپردازیم و به شکل یکصدا از مجامع جهانی بخواهیم یکبار برای همیشه تکلیف جعل نام بزرگ خلیجفارس را روشن کنند.
در عین حال به نظر نمیرسد با توجه به نفوذ اعراب در کنفدراسیون فوتبال آسیا و فیفا، آنها به شکایت رسمی ما در این خصوص پاسخی بدهند . با این حال کمپینهای جمعی در همه بخشها علیه هرگونه استفاده از نام جعلی برای خلیجفارس، باید از حالت مقطعی و انفعالی خارج شده و همانند یک دستورالعمل، توسط بخشهای رسمی و غیررسمی و مردمی در ایران پیگیری شود.
بهار:خزان در بهار
«خزان در بهار»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم بهروز گرانپایه است که در آن می خوانید؛ستاره اقبال احمدینژاد افول کرده است. دیگر کسی به او تَشبُّه نمیجوید. سهل است، همه از او فاصله میگیرند. روزگاری در همین نزدیکی، احمدینژاد «بِرَند» شده بود. خواهرش با نام او به عضویت شورای شهر تهران میرسید و دوستانش ذیل نام و عنوان او «هویتیابی» میکردند و حزب تشکیل میدادند تا از مواهب قدرت نصیبی ببرند. اما امروز، در بهار 92 نهتنها از «هاله نور» خبری نیست، بلکه نامزد منتسب به وی نیز ناگزیر است با «چراغخاموش» حرکت کند تا از اثرات بدنامی همسویی و همفکری دور بماند.
این امر نتیجه چیست؟ درافتادن با کانونهایی در ساختار قدرت، گفتارهای انتقادی علیه نهادهای نظامی، مقابله و مشاجره با دیگر قوای حکومت یا ادعای دفاع از حقوق محرومان؟ اگر چنین بود که باید وضعیت دیگری رقم میخورد و بر روند محبوبیت افزوده میشد و تصویری از قهرمانی ملی و مردمی از وی در افکارعمومی شکل میبست؛ اما واقعیت آنسان که بهنظر میرسد مسیر متفاوتی را در پیش گرفته است. احمدینژاد از روز تنفیذ حکم ریاستجمهوریاش در دور دوم، با رفتاری نمادین کوشید تا هم هویتی مستقل از خود نشان دهد، هم با تکنیک «فاصلهگذاری» در نمایش (که در آن بازیگر میخواهد به تماشاگر بگوید من دارم «نقش» بازی میکنم و خودم «شخصیت» دیگری دارم) میخواست بهنوعی «فاصلهداشتن با قدرت را به جامعه اعلام کند، رویکردی که در قهر 11روزه هم تکرار شد؛ اما چرا این راهبرد افاقه نکرد و شفا نداد؟ ورود او به کاخ ریاستجمهوری با بعضی بداخلاقیها در قبال رقبا توام بود و در دور دوم نیز ادامه فعالیتش در مقام ریاستجمهوری با پرسشها و ابهامهای جدی درباره میزان آرا درهم آمیخت.
انتقادهای بسیاری به وی شد و موج نارضایتی شدیدی برانگیخت. احمدینژاد اما، هیچگاه نه از خود انتقاد کرد، نه صادقانه و شفاف در این موارد با مردم سخن گفت. صرفنظر از جنبه اخلاقی که بازندهای بزرگ بود، وی در میدان اقتصاد نیز دستاوردی موثر و سازنده به مردم و کشور عرضه نکرد. آمارسازی در زمینه شاخصهای اساسی میزان سرمایهگذاری، تولید، اشتغال و تورم و درحالیکه مردم عوارض سوءمدیریت و ناکارآمدی دولت را با پوستوخون و البته جیب خود احساس میکردند، منجر شد تا اقشار مختلف با او فاصله بگیرند. قطعا نیازی نیست تا تاثیر بهشدت منفی گفتارها و رفتارهای وی در مجامع جهانی را که شأن و اعتبار ملت بزرگ ایران را در عرصه بینالمللی تخفیف میداد، یادآوری کنیم.
شیوه افشاگری و روکردن سند نیز که با تعبیر بگمبگم و از مناظرههای تلویزیونی به شیوهای سخیف آغاز شده بود و پنداشتی از اقتدار را برای احمدینژاد در بین بخشهایی از مردم ایجادکرده بود با حوادثی که بعدتر اتفاق افتاد رنگ باخت و آنچه گذشت، او را در کمای نسبتا عمیقِ انفعال فروبرد.
احمدینژاد پیش از خاتمه رسمی دوره دوم ریاستجمهوریاش اینک زودهنگام پدیدهای پایانیافته است؛ دیگر کسی برای او تره خرد نمیکند. در باغچه خانهاش در نارمک هم دیگر ریحان نمیروید؛ چنانکه نوشتهاند خانهاش را کوبیدهاند و آقای شمقدری الان فقط از علفهای هرز در آنجا میتواند فیلم بگیرد. «بهار» احمدینژاد هم برگوبار سبزی که نشان طراوت و تازگی باشد ندارد. برگهای آن ریخته است و از خزان زودرس خبر میدهند.
احمدینژاد اما بههرحال، نماینده یک گروه و جریان کوچک اجتماعی است که میکوشد در آینده سیاسی ایران سهم و نقش داشته باشد. نمیتوان انتظار داشت که برای استمرار حضور در عرصه سیاست و قدرت کشور بهآسانی و راحتی میدان را خالی کنند. کسانی که تصور مدیریت جهانی از خود دارند و میپندارند در قلوب تودههای مردم نفوذ و رسوخ دارند، بدیهی است که با هدف حفظ و تقویت جریان خود راههای تازه بجویند و روزنههای جدید را بیازمایند. آنچه خندهدار میکند تصور کسانی است که شاید هنوز میپندارند: این توان در این جریان وجود دارد که غول خود را از سوراخ چراغ جادو بیرون میآورد و زمام امور را دوباره بهدست میگیرد. این افراد میگویند درصد اندکی از رانتهای انباشتشده هشت سال اخیر هم میتواند «بکند آنچه مسیحا میکرد». نتایج انتخابات -فارغ از همه جنبههای دیگر و با این احتمال که امکان استفاده از مواد نیروزا برای آنها وجود نخواهد داشت- حداقل، وزن اجتماعی جریان احمدینژاد را نشان خواهد داد.
ابتکار: این سه نفر و آن سه رئیس جمهور
«این سه نفر و آن سه رئیس جمهور»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛امسال از مناظرههای دو طرفه کاندیداهای ریاست جمهوری در تلویزیون خبری نیست و قرار است بازار رقابت مدعیان هشت گانه کرسی ریاست جمهوری با برنامههای تلویزیونی نامزدها و آنچه که کمپین هر کدام از نامزدها و رسانه ملی تدارک دیدهاند، داغ شود. در دومین شب از آغاز رقابتها تریبون تلویزیون وطنی به سعید جلیلی، علی اکبر ولایتی و محمدرضا عارف رسید. هر کدام از این سه نامزد انتخابات یازدهم را با کمی اغماض، میتوان مینیاتور و کوچک شده سه رئیس جمهور پیشین کشور دانست.
علی اکبر ولایتی اگرچه این روزها از هاشمی رفسنجانی دوری میکند، اما به گواه تاریخ او دانش آموخته مکتب دیپلماسی هاشمی در دهههای 60 و 70 است. او پای ثابت اما آرام و بی حاشیه جلسات و برنامههای هیات دولت در هشت سال ریاست جمهوری هاشمی بود و چه در پیگیری دیپلماسی ایران در زمان جنگ و چه در دوران اجرای قطعنامه 598 و چه بعدها در جریان تلاش برای احیای روابط ایران با جهان مجری دیدگاهها و برنامههای هاشمی بود. اکنون با گذشت دو دهه از آن همکاری اگر هاشمی کنونی را دارای دو وجه اصولگرا و اصلاح طلب بدانیم میتوان ولایتی را چکیده ی تخفیف یافته بخش اصولگرای شخصیت سیاسی هاشمی و دولت او در آن سالها دانست.
محمدرضا عارف اهل یزد و همشهری سید محمد خاتمی است و تا همین چند سال پیش او را همفکرترین فرد به خاتمی میدانستند. او از سال 76 تا 84 چه به عنوان وزیر و چه در قامت معاون اول، همه 8 سال ریاست جمهوری خاتمی، آرام و بی حاشیه، عضو ناگسستنی کابینه بود.
خاتمی هرچند مبدع جریان اصلاحات محسوب میشود، اما به لحاظ منش شخصی و مشی سیاسی رگههایی از اصولگرایی را نیز در خود دارد. این مشی کمرنگ اصولگرایی خاتمی بیشتر در مواجهه با تندرویهای هم قطاران اصلاح طلبش در دوران دولتمداری و پس از آن، رخ نموده است. با این فرض، میتوان عارف را نماینده همان رگههای اصولگرایی کمرنگ خاتمی اصلاح طلب دانست و به مانند نسبت ولایتی با هاشمی، عارف هم بخش کمرنگی از شخصیت خاتمی به عنوان دومین رئیس جمهور دو دهه گذشته کشور را در انتخابات پیش رو نمایندگی میکند.
سعید جلیلی جوان است و کمتر شناخته شده؛ درست مانند احمدی نژاد سال 1384.
طرفداران جلیلی او را نماینده گفتمان سوم تیر نامیده اند. گفتمانی که ماحصل آن برکشیده شدن محمود احمدی نژاد به قدرت و شکل گیری دولت نهم بود. سوم تیریها اگرچه در میانه راه مدعی شده اند که راهشان از احمدی نژاد جدا شده است، اما همچنان انتخاب سال 84 و حتی سال 88 خود را درست میدانند و فقط معتقدند که در میانه راه، تفکری انحرافی، احمدی نژادشان را از آنان قاپیده است. هم جلیلی و هم حامیان او چه در عمل و چه در گفتار اصرار دارند که جلیلی را ادامه احمدی نژاد قبل از ظهور جریان به اصطلاح انحرافی و نزدیکترین فرد به خوبی های! او معرفی کنند. به بیانی دیگر او هم چکیده اصولگرایانهای از احمدی نژاد است و چه بخواهد و چه نخواهد آن سلوک را در این رقابت نمایندگی میکند.
در برنامههای تلویزیونی این سه نفر و آنچه که تاکنون با مردم مطرح کرده اند، هم خواسته یا ناخواسته، همین رگههای پیدا و پنهان نمایندگی روسای دولتهای گذشته به چشم آمده است. ساعت 8 شب سعید جلیلی از طریق شبکه یک سیما چشم در چشم مخاطبان صحبت کرد. ساعتی بعد برنامه گفت وگوی ویژه خبری شبکه دوم سیما میزبان علی اکبر ولایتی بود و بر اساس برنامه قرار بود که همزمان از دیدگاههای محمدرضا عارف از طریق شبکه جام جم برای ایرانیان خارج از کشو ررونمایی شود.
سعید جلیلی در دومین حضور تلویزیونی خود همان سعید جلیلی شب اول بود با همان ادبیات و متانت و گفتار و البته با همان دستپاچگی. مانند شب اول این بار هم دایره واژگان محدود او و عدم انسجام در تشریح برنامهها بیش از هرچیز مشهود بود. او باز هم با کلی گویی از لزوم بازتعریف ساختارسازمانی دولت برای تبدیل تهدیدها به فرصتها و استفاده حداکثری از ظرفیتها سخن گفت و بر لزوم عملیاتی شدن راهبرد استقرارعمل صالح در نظام اداری و حکومتی به عنوان راهی برای دست یافتن آحاد جامعه به «حیات طیبه» سخن گفت.
جلیلی اما بیشتر از این که گفته هایش به چشم بیاید، نگفته هایش برای مخاطب به چشم آمده و سوال برانگیز شده است. جلیلی تاکنون موضع خود را در خصوص عملکرد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دولتهای گذشته به ویژه دولت دهم و رئیس جمهور کنونی مشخص نکرده است. اگرچه به تصریح همگان، غم نان، تامین معیشت مردم و کنترل تورم افسارگسیخته حرف اول مطالبات مردم از نامزدهای ریاست جمهوری است این نامزد کمتر شناخته شده اما تاکنون به عمد یا به ضعف، دست خود را رو نکرده است و با سخن گفتن در خلاء و به دور از واقعیتهای ملموس از کنار حجم وسیع ابهامهای موجود در این باره گذشته است و به قولی انگار نه انگار که برای ریاست جمهوری ایران در سال 1392 سخن میگوید. شاید راز این کلی گفتنها و بسیاری نگفتنها را باید در همان نسبت بین او و دو دولت گذشته جستجو کرد.
ولایتی که در این گفت وگوی ویژه خبری همان مدل کت و شلوار و پیراهن یقه دیپلمات معروف دولتمردان مُکلای ایران در دهههای 60 و 70 را برتن داشت، از همان ابتدا اصرار داشت که خود را همانند سه دهه پیش سرحال و شاداب نشان دهد. ولایتی اگرچه خوب و پر انرژی شروع کرد و سعی داشت با بیان خاطراتی دیپلماتیک، سرپا بودن حافظه خود را به رخ بکشد، اما هرجا که پای آمار و ارقام و اعداد به میان میآمد حافظه اش یاری نمیکرد و گذشت سالهای عمر به او و به مخاطبان یادآوری میشد.
ولایتی در این گفت وگو هرجا که گریز به دهههای 60 و 70 میزد سعی داشت که کمتر به نقش و حضور هاشمی اشاره کند اما با این وجود، چه در برنامههای اقتصادی خود برای چهار سال آینده و چه در ارائه رویکرد خود در خصوص دیپلماسی و کشورداری همان راهبردها و الگوهایی را مطرح میکرد که 20 سال پیش هاشمی و مردان اقتصادی او برای ایران پس از جنگ پیاده سازی کرده بودند. حتی هرجا هم که وارد مصادیق شد نیز اقدامهای عمل شده هاشمی در اوایل دهه 70 را به عنوان برنامه برای دهه 90 کشور روی میز میگذاشت؛ از آن جمله است، احیای راه ابریشم، سوآپ نفت و مبادله گاز و احیای روابط اقتصادی با همسایگان و...
محمدرضا عارف هم ساعت 10.30 شب دوشنبه قرار بود از طریق تلویزیون جام جم با ایرانیان خارج از کشور گفت وگو کند. عارف اگرچه سالها با خاتمی نشست و برخاست داشته است اما در جذب مخاطب و نشاندن مردم پای سخنانش انگار که قرار نیست هیچ شباهتی به او داشته باشد و از جاذبه کلام و کاریزما و مرام او چیزی به ارث نبرده است. یکشنبه شب بر نقیصه فردی تنها کاندیدای منسوب به اصلاح طلبان، بروز نقص فنی در پخش برنامه «انتخاب ایرانی» هم اضافه شد. قطع ناگهانی برنامه در میانه راه که ظاهرا به دلیل قطع شدن صدا به وجود آمد، باعث شد تا هم کار در دومین شب کارزار تلویریونی برای عارف و طرفداران او سخت شود و هم نتوان از لابلای سخنانش برای ایرانیان خارج از کشور، او را تحلیل نمود.
دنیای اقتصاد:شاخص حضور در بازار جهانی؛ جایگاه ایران در منطقه
«شاخص حضور در بازار جهانی؛ جایگاه ایران در منطقه»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترجعفر خیرخواهان است که در آن میخوانید؛دادههای منتشره سازمان تجارت جهانی برای سال 2012 نشان میدهد صادرات کالایی ایران با افتی 27 درصدی نسبت به سال 2011 به 97 میلیارد دلار کاهش یافته است.
در نتیجه سهم ایران از 7/0 درصد کل صادرات کالایی جهان (که در سال 2011 حدود 15 هزار میلیارد دلار بوده است) به 6/0 درصد تنزل یافته است. در خلال همین یک سال کشور همسایه؛ عراق با رشد 13 درصدی صادرات توانسته است خود را بالا کشیده و 94 میلیارد دلار صادرات داشته باشد و در کنار ایران جای گیرد. عربستان سعودی با 386 میلیارد دلار صادرات، بزرگترین صادرکننده منطقه خاورمیانه است و سهمی 6/2 درصدی از صادرات جهان را دارد.
کشورهای بعدی در منطقه امارات متحده عربی، ترکیه، قطر و کویت به ترتیب 300 میلیارد دلار، 153 میلیارد دلار، 129 میلیارد دلار و 121 میلیارد دلار با سهمهای 2 درصدی، 1 درصدی، 9/0 درصدی و 8/0درصدی هستند. با توجه به اینکه ایران یک درصد جمعیت و مساحت کره زمین را در اختیار دارد، انتظار طبیعی این است که میزان صادرات ایران دستکم 1 درصد از کل صادرات جهان باشد؛ یعنی دقیقا برابر با مقدار صادرات ترکیه که جمعیتی به اندازه ایران دارد.
علاوه بر این هنگامی که به صادرات خدمات تجاری (شامل حمل و نقل، گردشگری، خدمات فنی و مهندسی، مالی و غیر آن) نگاه میکنیم وضعیت مشابهی و شاید نامناسبتری را میبینیم. به طور دقیقتر اینکه از حدود 4 هزار میلیارد دلار صادرات خدمات تجاری جهان، تنها حدود 10 میلیارد دلار آن به ایران تعلق میگیرد که سهمی 25/0 درصدی میشود.
اما ترکیه در این مورد هم با کسب 42 میلیارد دلار درآمد ارزی از صادرات خدمات تجاری باز هم توانسته است سهم یک درصدی خویش را حفظ کند. نیمی از این درآمد ترکیه ناشی از ورود گردشگران خارجی است که سالانه بیش از 30 میلیون گردشگر خارجی را پذیرا میشود. اما ایران با جاذبههای گردشگری به مراتب بیشتر و متنوعتر به زحمت توانسته است یک تا دو میلیون گردشگر را جذب کند.
نتیجه اینکه ایران نسبت به ترکیه از سه جهت نیاز به تقویت حضور خود در بازار جهانی دارد. یکی اینکه صادرات کالایی ایران با احتساب فروش نفت حدود 60 درصد صادرات ترکیه است. دوم اینکه عمده این صادرات یعنی بیش از 80 درصد صادرات ایران مواد خام و اولیه مثل نفت است در حالی که صادرات ترکیه چنین وابستگی به منابع خام ندارد. و سوم اینکه در زمینه گردشگری، حملونقل و خدمات فنی و مهندسی در یکچهارم سطح این کشور قرار داریم. این اعداد هشداردهنده به خوبی گواهی میدهد که همسایگان ریز و درشت ما توانستهاند جایگاه مناسبی در اقتصاد جهانی برای خود دستوپا کنند.
اما چرا صادرات مهم است؟ چون هیچ کشوری در جهان بدون اتکا به بازارهای خارجی و حضور و رقابت در عرصه جهانی موفق به توسعهیافتگی نشده است. رویکرد توسعه بر پایه جانشینی واردات که در داخل ایران به شکل خودکفایی و استقلال تبلیغ میشد به رانتجویی، فساد و عقبماندگی منجر میشود و به همین دلیل تا حدود زیادی کنار گذاشتهشدهاست. اگر ایران میخواهد از دام عقبماندگی رهایی یابد و شکاف درآمدی و فناوری خود را با جهان کاهش دهد چارهای به جز افزایش صادرات و متنوعکردن آن و جذب سرمایهگذاری خارجی ندارد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد