بعضیها روشنفکران را ماهیتا بد و خبیث میدانند. در حالی که شاید مصادیق این واژه برای خود آنها شفاف نباشد.
روشنفکری خود برای ما ایرانیان چه زمانی که نامش منورالفکری بود چه الان که همین روشنفکری است مبهم بود، چه رسد به این که سینما هم به آن اضافه شود و بشود سینمای روشنفکری. حال دو پدیده تماما جدید کنار هم مینشینند، دیگر ابهام چند برابر میشود.
سینمای روشنفکری از آن اصطلاحاتی است که در دنیا رایج نیست. این تعبیر بیشتر در ایران استفاده میشود.
در دنیا آنچه وجود دارد سینمای تجربی، آوانگارد، ضدجریان، هنری و... است که هیچکدام به طور مطلق مترادف با آنچه در ایران روشنفکری گفته میشود نیست، اما رگههایی از همه آنها را در خود دارد. این اصطلاح در ایران بیشتر از سوی منتقدانی به کار رفته که میخواستهاند جریان و فیلمسازانی را که روشنفکرانه میدانستهاند، نقد کنند یا به قول بزنند! تعبیر روشنفکری در بیان آنها بیشتر سویهای منفی و تخریبی دارد و اصطلاحا بیشتر فحش است تا وصف.
جستجویی ساده در تاریخچه این عنوان و استفادهاش تا امروز به ما نشان خواهد داد این تعبیری است که بیشتر مخالفان دستهای از فیلمها و فیلمسازان به آنها اطلاق میکنند. اما این عنوان یا فحش احتمالا در درون خود معانی خاصی دارد که میتوان این معانی را مثلا غربگرا در برابر اصیل، نخبهگرا در مقابل مردمی و بیهویت در برابر با هویت و... دانست.
اما شاید راه بهتر این است که این اصطلاح را تحلیل کرده، اجزایش را تعریف کنیم و سپس نگاهی به نمونههایش بیندازیم.
در این رهگذر نقد منتقدان را هم به آنچه سینمای روشنفکری میخوانند میتوان ارزیابی کرد و حتی راهی قرار داد برای شفافتر شدن خود موضوع.
روشنفکری با این که اصطلاحی است که از غرب وارد ایران شده، اما تعبیری ماهوی نیست. یعنی تعریفی ثابت و همیشگی ندارد.
همچنین ما عدهای را نداریم که یک شغل مشخص با فعالیتی روشن و تعریفشده داشته باشند که به آنها بگوییم روشنفکر.
روشنفکری امری مشکوک با معانی متفاوت است که آدمیان آن را برحسب موقعیت استفاده میکنند؛ برحسب موقعیت فرهنگی، اجتماعی و تاریخی.
همانطور که کسی را زبانشناس، روانشناس، مهندس، نویسنده یا فیلمساز میخوانیم، نمیتوانیم روشنفکر هم بخوانیم. چرا که روشنفکری مشغولیت صرف به کار و فعالیتی مشخص نیست.
عدهای که معنای روشنفکری را تاریخی میفهمند و قائل به درک آن با توجه به معنایش در گذشته و خاستگاهایش هستند و برحسب آن برای روشنفکری سنتی قائل میشوند، روشنفکری را یا با روشنگری که خروشی علیه نهاد کلیسا و قدرت و فعالیتی منتهی به مدرنیته بود یکی میگیرند ـ که اشتباهی آشکار است ـ یا این که روشنفکری را الزاما به اعتراض اجتماعی و اتکا بر طرفداری از فلسفهای خاص متعهد میپندارند و لذا برای آن در طول تاریخ ثباتی ایدئولوژیک قائل میشوند.
برای مثال روشنفکری را الزاما چپ یا اومانیستی یا مشغولیت به فعالیت سیاسی خاصی میپندارند، حال آن که روشنفکری در طول تاریخ به سبب تغییر و تکثر مصادیق، گستردهتر، چند معناییتر و حتی متناقضتر از این تصورات ساده و آسانگیرانه شده و بسیار به موقعیتهای جزئی، فرهنگی و موضوعی وابسته است.
مفهوم روشنفکری از گذشته محل سوءتفاهمها و جدلهای کلامی و نظری بسیار بوده است، اشتباهات و کجفهمیها البته در این میان کم نبوده است.
بودهاند و هستند کسانی که روشنفکری و فعالیت روشنفکرانه را با روشنگری و مدرنیزاسیون اروپایی یکی میگیرند و با این استدلال غلط روشنفکری را ماهیتا تقدیسگر مدرنیته میدانند یا احتمالا به دلیل تقابل به وجود آماده با دین در عصر روشنگری، روشنفکری را واجد معنای ایدئولوژیکی خاص ـ مثلا نافی دین ـ میپندارند.
در حالی که بررسی مصادیق ناقض این دید سادهانگارانه، آن را به طول کامل منتفی میکند. اگر مثلا به روشنفکرانی چون ایبسن، فوکو، ادوارد سعید و امثال آنها نگاهی بکنیم خواهیم فهمید اینها که یا داعیه روشنفکری داشتند یا در تاریخ به عنوان روشنفکر ثبت شدهاند، مطلقا منتقد مدرنیته و دوران روشنگری بودهاند و اتفاقا مصالح اصلی تفکر منتقدان مدرنیته و جهان جدید غربی در شرق را خود این متفکران فراهم آوردهاند.
البته در بین روشنفکران مدافع مدرنیته فراوان بوده است، اما این بدان معنا نیست که روشنفکر الزاما مؤید یا مانع مدرنیته است بلکه او در تعامل و دیالوگی بنیادین با مفاهیم است.
روشنفکر به هیچوجه الزاما ضددین نیست، حتی روشنفکر میتواند منتقد روشنفکری باشد، آلاحمد منتقد روشنفکری بود، اما همه خود او را روشنفکر میدانند.
شریعتی از ایدئولوژیک کردن تشیع دم میزد و دلبسته مجاهدان صدر اسلام بود، اما آیا میتوان او را روشنفکر ندانست؟ احمد فردید که از منتقدان اصلی فرآیند مدرنیزاسیون در ایران بود، غیر از روشنفکر در چه صورتبندی و عنوانی میتواند قرار گیرد؟ در دنیای غرب اشخاصی چون چامسکی، ژیژک پیشتر از اینها یوهان گئورگ هامان متفکر ضدروشنگری و رمانتیک آلمانی قرن هجدهم به هیچوجه ضددین یا تقدیسگر عقل جدید علم باوری مطلق نبودند.
با این اوصاف روشنفکر کیست؟
در اینگونه موارد شاید وسیعترین تعریف راهگشا باشد. میشل فوکو، فیلسوف و روشنفکر فرانسوی این تعریف وسیع را در اختیار ما میگذارد، او میگوید روشنفکر کسی است که به امور بدیهی شده در هر زمینهای از زاویهای متفاوت نگاه کند.
روشنفکر میتواند پزشک، حقوقدان، نمایشنامهنویس، فیلمساز، فعال سیاسی، سیاستمدار، هنرمند یا هر چیز دیگری باشد به شرطی که دغدغهای عام و خلاف بدیهیات روز داشته باشد.
حال با این نگاه اگر به دنبال سینمای روشنفکری بگردیم آنگاه، هم نمونههای غربی و هم در شکلی شفاف و غیرمغرضانه نمونههایی داخلی پیدا میکنیم. روشنفکر اگر کسی است که به امور بدیهی از زاویه متفاوتی مینگرد و بدیهیات را زیرسوال میبرد، سینماگر روشنفکر کسی است که ابتدا امور بدیهی پنداشته شده در سینما را به چالش میکشد و با اجتماع و فرهنگ خود از زاویهای چالشگر و انتقادی وارد میشود.
با این نگاه فیلمی مثل «از نفس افتاده» ژان لوک گدار از همه زوایا فعالیتی روشنفکری محسوب میشود، تمام آثار استنلی کوبریک نوعی آثار روشنفکری در قالبی سینمایی هستند. میشائیل هانکه در مجموعه فیلمهایش به انسان مدرن نگاهی چالشگر دارد. عشق در آخرین ساخته او به همین نام، سراسر سویهای تازه از معنای این واژه است که میتوان از زوایی متفاوت به ابعاد متفاوت آن پرداخت.
«آنی هال» وودی آلن یک تامل روشنفکرانه بر روابط زن و مرد محسوب میشود. نگاه فرانسیس فورد کاپولا در «اینک آخر الزمان» مانند دیگر روشنفکران آن زمان به جنگ ویتنام منتقدانه، رادیکال و تاثیرگذار است.
نمونهها را میتوان باز هم برشمرد؛ لارس فون تریه، جیم جارموش، ویم وندرس، دیوید لینچ، آنتونیونی، برتولوچی، اگنس واردا، کوریسماکی و... همه در غالب تعریف ارائه شده روشنفکرانی تمام عیار هستند که از طریق ساخت فیلم در جریان روشنفکری دنیا قرار میگیرند.
در سینمای ایران هم از این نمونهها زیادند، «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی به سبب پرسش و چالشی که در بحث اخلاق ایجاد میکند مانند «قاعده بازی» ژان رنوار روشنفکرانه است.
«گزارش» ساخته عباس کیارستمی یا ساخته بینظیر دیگر او «قضیه شکل اول و دوم» در زمانه خود و در اوج بحثهای سیاسی و اجتماعی نزد روشنفکران موضعی تازه و مناقشهبرانگیز داشت. شاید بتوان شروع بازنمایی طبقه متوسط را در سینما «گزارش» کیارستمی دانست و فیلمی را به اندازه قضیه شکل اول و دوم در جریانات پس از انقلاب، سیاسی نپنداشت.
شروع نمایش تصویر دقیق شهر مدرن شده تهران در قالب سینمای شهری، فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان در سال 1344 است که تلاش کرد تناقضات و بههمریختگی شهر تهران و ناهمگونی آن را تصویر کند و سندی از زمانه خود باشد.
یکی از مشهورترین فیلمهای روشنفکری ایران که هم خود روشنفکرانه بود و هم نقدی بر روشنفکری، «هامون» داریوش مهرجویی است. مهرجویی در این فیلم با محور قرار دادن یک روشنفکر هم موفق به نقد روشنفکری در تاریخ ایران و سرگشتگیهای او شد و هم فیلمی ماندگار ساخت که در تاریخ سینمای ایران یک فرهنگ محسوب میشود.
اما با وجود این نمیتوان منکر فیلمهایی شد که اتفاقا با الگو قرار دادن اصول فیلمهای هنری، آثاری در ظاهر روشنفکری اما عمیقا مبتذل شدند. آثاری که در طول سالیان گذشته در سینمای ایران بدون مخاطب و حالا دیگر بدون جذب شدن به جشنوارههای خارجی بیهیچ توجیهی تولید شدند و تصویری سیاه و بیشتر محقر از توانایی سینمایی و فضای اجتماعی ایران ساختند.
با همه این اوصاف میتوان نسبی و اعتباری سینمای روشنفکری را فهم کرد و الزاما آن را به عنوان انتقاد به کار نبرد. هر چند هر فعالیت روشنفکرانه و هر روشنفکری را میتوان نقد کرد. لذا سینمای روشنفکری و فیلمسازانش را هم میتوان نقد کرد؛ اما منکوب کردن و حکم صادر کردن برای چنین تنوعی نه منطقی است و نه انتقادی، بلکه تنها ابهام و تیرگی بیشتری را در شناخت سینمای ایران و جریانهایش ایجاد میکند.
علیرضا نراقی - جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد