سینمای فرهادی بیش از آن که سینمای روشنفکری باشد، سینمای روشنفکرانه است و نگارنده تلاش میکند در این یادداشت به تفکیک و تبیین این موضوع بپردازد.
واقعیت این است که بازنمایی روشنفکری در سینمای ما به دو شکل قابل رویت است، یکی فیلمهایی که سوژه و قصه آنها بر ساخته جهان روشنفکری و مسائل و دغدغههای آنان است که معمولا در رده فیلمهای هنری ـ فرهنگی قرار میگیرد و دوم آثاری که شخصیت اصلی قصه آن یک فرد روشنفکر به مفهوم ارگانیک و حرفهای است.
نمونه بارز اینگونه فیلمها بدون شک فیلم کالت «هامون» اثر داریوش مهرجویی است البته باید بین فیلمهای هنری و روشنفکرانه هم تفکیک ماهوی قائل شد یا دستکم نسبت این همانی بین آنها برقرار نکرد.
به این نکته هم باید توجه داشت که برخی فیلمها به این دلیل برچسب روشنفکرانه میگیرند که فیلمساز به عنوان یک روشنفکر شناخته میشود نه لزوما خود فیلم، مثلا کارگردانی مثل فرزاد موتمن را میتوان مثال زد که به عنوان یک کارگردان روشنفکر شناخته میشود و «شبهای روشن» او به عنوان یک فیلم عشقی روشنفکرانه مشهور است، اما بعد فیلمی مثل «پوپک و مشماشاءلله» را میسازد که فرسنگها با سینمای روشنفکری فاصله دارد.
تحلیل سینمای روشنفکری با توجه به تنوع و نسبیتی که در تعریف روشنفکری وجود دارد، کمی سخت و دشوار است.
شاید برای درک بهتر این مفهوم یا موقعیت و طبقه بهتر باشد به کتاب کار روشنفکر بابک احمدی مراجعه کنیم، اما اگر برای فهم این موضوع به معنای متعارف و عرفی روشنفکری اتکا کنیم باید روشنفکران را افراد اهل فکر و اندیشه بدانیم که دغدغه آنها فراتر از مسائل شخصی بوده و به بهبود زندگی اجتماعی و توسعه و رشد فرهنگی میاندیشند، کسانی که درصدد تفسیر و تغییر جهان و هستی اجتماعی هستند، صاحب فکر و نظریه هستند و کار فکری (در مقابل کار یدی) انجام میدهند.
شاید بیشترین شغلی که به عنوان نماد و کار روشنفکری در سینمای ما مورد استفاده قرار گرفته، نویسندگی، شاعری و روزنامهنگاری باشد.
جالب این که سینمای روشنفکری ما با محوریت همین شخصیتها در قالب پرسوناژهای قصه بیشتر به آسیبشناسی فکری و رفتاری آنها پرداخته و تناقضها و تضادهای درونی روشنفکری را دستمایه پرداخت دراماتیک قرار داده و تکافتادگی و انزوا و درد و رنجهای زیست روشنفکرانه را به تصویر کشیده است.
از این حیث سینمای اصغر فرهادی، هیچ شباهت و نسبتی با روشنفکری به معنی تاریخیاش ندارد؛ اما آثار او را میتوان با تعریف جامعهشناختی و روانشناسی از روشنفکری و موقعیت روشنفکرانه تحلیل کرد.
شاید بهتر است بگوییم سینمای اصغر فرهادی سینمای طبقه متوسط است و تصویر روشنفکری در همین بستر قابل تحلیل است.
مولفههای روشنفکرانه در سینمای فرهادی به شکل پنهان و در لایههای مضمونی و موقعیتهای اخلاقی قصههایش نهفته است و خیلی آشکار و صریح نیست.
یکی از گفتمانهای اصلی و ساحتهای نظری و دغدغههای روشنفکرانه، بحث اخلاق و قضاوتهای اخلاقی در زندگی و مناسبات انسانی است که بیشک سینمای فرهادی بیشترین سهم را در این بازنمایی به خود اختصاص میدهد.
چنانچه کسی مثل دکتر مصطفی ملکیان، استاد حوزه و دانشگاه و از چهرههای شاخص روشنفکری دینی به تحلیل فیلم «جدایی نادر از سیمین» از منظر اخلاق مدرن میپردازد.
اگر بخواهیم از منظر سینمایی و گونهشناسی به سینمای فرهادی در نسبت با مفهوم و مساله روشنفکری بپردازیم، فیلمهای او در میانه میایستد به این معنی که اگر فیلمهای روشنفکرانه را متعلق به مخاطب خاص و علایق و دغدغههای آنان بدانیم که از این حیث در مقابل فیلمهای عامهپسند و تجاری قرار میگیرد سینمای فرهادی را باید در میانه این دو قرار دهیم که گویی مسائل روشنفکرانه را با قصهای عامه فهم و به زبانی عرفیتر روایت میکند. فیلمهای او ، هم مورد توجه مخاطبان خاص قرار گرفته و هم از سوی مخاطب عام استقبال میشود.
قصهها و شخصیتهای او به دلیل چند لایه بودن، هم قابلیت تاویل روشنفکرانه از سوی مخاطب خاصدارد و هم برای مخاطب عام قابل فهم بوده و قابلیت همذاتپنداری دارد. او در ساختار روایی خود و شیوه کارگردانیاش چندان تمایلی به شمایل فیلمسازی روشنفکرانه ندارد، اما در پرداخت مضمونی و درونمایه قصه به بنیانهای روشنفکرانه تکیه میکند.
به عبارت دیگر سینمای اصغر فرهادی بیش از آن که از حیث فرم و ساختار سینمایی روشنفکرانه بوده و شمایل و صورت متعارف روشنفکرانه بگیرد از حیث جهانبینی و رویکردی که در مضامین قصه و درونمایه فیلمنامه وجود دارد به سینمای روشنفکری نزدیک است.
جالب این که او نگاهی آسیبشناختی به روشنفکری و زیست ـ جهان او داشته و بیش از هر چیز موقعیت اخلاقی این گفتمان را صورتبندی میکند. به عبارت دیگر اگر بخواهیم سینمای روشنفکری را از منظر مخاطبشناسی مورد تحلیل قراردهیم، فرهادی در وسط سینمای تجاری و روشنفکری قرار میگیرد.
شخصیتهای فیلم فرهادی هیچکدام از حیث موقعیت اجتماعی و حرفهای روشنفکر نیستند مثلا در «چهارشنبه سوری» شخصیت فیلم یک گرافیست یا تیزرساز تلویزیونی است یا در فیلم «درباره الی» با دانشجویان حقوق و «در جدایی نادر از سیمین» با مشاغلی مثل کارمند بانک و کارگر مواجهه هستیم.
هیچکدام از این شخصیتها روشنفکر به معنای متعارفش نیستند و کار فکری و هنری انجام نمیدهند؛ بنابراین نمیتوان آنها را در ذیل سینمای روشنفکری از جنس فیلمهایی چون «هامون» و «درخت گلابی» یا «عطر یاس بوی کافور» قرار داد یا به سینمای هنری کیارستمی نزدیک دانست یا مثلا با سینمای بهرام بیضایی، تقوایی و موتمن قیاس کرد.
بر این اساس، سینمای فرهادی را نمیتوان با معیارهای صوری به عنوان سینمای روشنفکری شناخت، اما نمیتوان سینمای او را غیرروشنفکرانه هم دانست. البته نام خود فرهادی و شخصیت و موقعیت طبقاتی ـ اجتماعی او نیز موجب میشود تا دستکم در صورتبندی سینمای ایران او را به سینمای روشنفکری الصاق کرد.
اگر روشنفکری را به معنای الگوی زیست مدرن در جهان مدرن بدانیم که طبقه متوسط بیش از اقشار دیگر آن را نمایندگی میکند، قطعا سینمای اصغر فرهادی مصداقی از یک سینمای روشنفکری است.
از سوی دیگر میتوان این ادعا را هم مطرح کرد که اصغر فرهادی تصویر تازه و متفاوتی از سینمای روشنفکری را به سینمای ایران معرفی میکند که اکنون در حال تبدیل شدن به یک گفتمان و پارادایم سینمایی است.
سینمای فرهادی نه سینمای روشنفکری به معنای متعارفش است نه سینمای تجاری و سرگرمکننده صرف.
او سینمایی را جلوی چشم ما میگذارد که محصول آن تبیین و تبلیغ یک نوع زیست روشنفکرانه و آسیب شناسی آن در بطن زندگی روزمره است و این با گفتمان روشنفکری در جهان فکری معاصر همخوانی نزدیکی دارد.
روشنفکری امروز نیز از قله روایتهای کلان فرود آمده و به روایتهای خرد و تحلیل زندگی روزمره میپردازد. از این حیث سینمای اصغر فرهادی تازهترین و بهروزترین روایت از سینمای روشنفکری است.
سید رضا صائمی - جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد