خراسان:روسها در غم آمریکا شریک نیستند
«روسها در غم آمریکا شریک نیستند»یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن میخوانید؛داستان افشاگری های ادوارد اسنودن پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا و واکنش های مختلف به نقض حریم خصوصی دیپلمات ها، سیاستمداران و مردم عادی توسط دستگاه امنیتی اطلاعاتی آمریکا این روزها تیتر اول اکثر روزنامه ها و رسانه های خبری جهان را به خود اختصاص داده است. شنود مکالمات تلفنی مردم، جاسوسی از سیاستمداران اتحادیه اروپا، کنترل شبکه های اجتماعی مجازی همچون فیس بوک و توییتر در کنار خواندن ایمیل ها و مکاتبات الکترونیک مردم و رصد هرگونه ارتباط اینترنتی تنها بخشی از اقدامات غیر اخلاقی سیستم اطلاعاتی آمریکا است. اقداماتی که یادآور فضای ترسیم شده در رمان 1984 اثر معروف جورج اورول می باشد. اورول حدود 60 سال پیش در یک آینده نگاری کم نظیر می نویسد :
" آنها در خانۀ های خود، در محل کارشان ، و در محله هایشان توسط صفحه های سخن گو (telescreen) تحت کنترل هستند. این صفحه ها هم خبرهای دروغ و تبلیغات سیاسی حزب را پخش می کنند و هم مانند دوربینی تمام کارهای افراد را زیر نظر دارند. کوچک ترین علامتی که نشان دهندۀ عدم اطاعت و حتی کاهش علاقۀ فرد نسبت به آرمانهای حزب باشد مساوی است با دستگیری و احتمالاً مرگ او. در واقع اکثر آنها کاملاً مطیع هستند و حزب آنها را آنچنان پرورش داده که به آرمانهای آن عشق می ورزند."
افشا گری های پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا باعث شده تا بسیاری از فعالین سیاسی اجتماعی در داخل و خارج آمریکا به این نتیجه برسند که در دنیای امروز هیچ جای امنی وجود ندارد و به قول اورول هر کجا که باشید "برادر بزرگ تر نظاره گر شماست"؛ با این حال ظاهرا دامنه این افشاگری ها تنها در سطح روزنامه ها و رسانه های خبری باقی نمانده است. روز گذشته مقامات روسی از موافقت این کشور با ارائه پناهندگی موقت به اسنودن خبر دادند، امری که تنش میان مسکو و واشنگتن را بار دیگر افزایش داد. این در حالی است که قرار است اوباما در اجلاس جی 20 در مسکو حضور یابد. روزنامه کامرسانت پیشتر به نقل از یک منبع نزدیک به دولت آمریکا نوشته بود: "در صورتی که روسیه به اسنودن پناهندگی سیاسی دهد، دیدار اوباما از روسیه به طور حتم لغو می شود"
آمریکایی ها مدعی اند اسنودن ضربه ای جبران ناپذیر به امنیت ملی این کشور زده است و بایستی به عنوان یک مجرم فراری به کشورش بازگردانده شود این در حالی است که پوتین رئیس جمهور روسیه عنوان داشته است که اسنودن جرمی را در خاک روسیه مرتکب نشده است و می تواند به شرط توقف انتشار اسناد و مدارکش علیه آمریکا در خاک روسیه بماند. باراک اوباما در تماس تلفنی با ولادیمیر پوتین شخصا و به طور مستقیم نگرانی های آمریکا در خصوص نحوه برخورد مسکو با مسئله ادوارد اسنودن را مطرح کرد ولی هیچگونه پیشرفتی در زمینه درخواست واشنگتن از روسیه مبنی بر اخراج اسنودن از روسیه حاصل نشد.
واقعیت این است که روسیه به عنوان رقیب اصلی آمریکا در عرصه بین المللی به هیچ وجه در غم واشنگتن شریک نیست. ولادیمیر پوتین بی علاقه هم نیست تا در فضای افکار عمومی با پناه دادن به اسنودن بر نقض آزادی بیان و حقوق بشر در آمریکا انگشت گذاشته و انتقام گزارش های وزارت خارجه آمریکا علیه کشورش را بگیرد. روابط مسکو - واشنگتن برخلاف مسیری که اوباما در سیاست "ری ست" دنبال می کرد پیش نرفته است. شاید بارزترین موارد اختلاف دو کشور را بتوان در حوادث سوریه، عدم رسیدن به نتیجه ای توسط مسکو و واشنگتن در استقرار سپر دفاع موشکی و راه و روش ناتو در مناطق هم مرز با روسیه رصد کرد. علاوه بر آن روسیه از انتقادهای غرب بر سر وضعیت دموکراسی و حقوق بشر آن نیز به شدت ناخرسند است. هرچند در نگاهی ژورنالیستی ماجرای اسنودن می تواند روابط نه چندان دوستانه دو کشور را بدتر کند با این حال نباید فراموش کرد که در نگاه راهبردی، تحمل مسائل و اختلاف بین آمریکا و روسیه در هر موضوعی متفاوت است و تابع یک دلیل نیست. صبر روسی در دفاع، با سرعت عمل آمریکایی در تهاجم، مختصات رقابت خود را ایجاد می کند. مکتب روسی در محدود کردن رقیب تخصص دارد و شگرد مکتب آمریکایی در بهره گیری از رقیب است. بنابراین باید گفت روابط آمریکا با روسیه تابع الگوی رقابت وهمکاری است. الگویی که حول منافع کوتاه مدت و بلند مدت دو کشور تعریف شده است و ماجرای ادوارد اسنودن وزن زیادی در آن ندارد.
کیهان:کدام نقش را بازی میکنند؟
«کدام نقش را بازی میکنند؟»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛1- از ائتلاف تا الفت، فرسنگها فاصله است. دوستان حقیقی را باید به الفت و نه ائتلاف شناخت. این تعبیر شریف از امیرمومنان علی علیهالسلام است که «مردمان را رضایت و خشم گرد هم میآورد» (خطبه 201 نهجالبلاغه). انسانها گاه بر اساس رضایت و گاه بر مبنای ناخرسندی و خشم گرد هم میآیند، درست مانند اصحاب جمل که حضرت درباره آنها فرمود «این قوم بر مبنای خشم و ناخرسندی از حکومت من جمع شده و گرد هم آمدهاند» (خطبه 169).
امتیازطلبی و تمایزخواهی، آنان را از اردوگاه خودی جدا کرد. امام حاضر نبود چه درباره یاران بیعتکننده خویش و چه امویان معارض امتیاز به ناحق بدهد و میفرمود آیا از من میخواهید پیروزی را با ستم بر مردم به دست آورم؟ اما گیریم که به فرض محال، حضرت در مسیر امتیازدهی برای به دست آوردن دل این و آن گام مینهاد. آیا توقعات خواص امتیازطلب حد یقفی هم دارد؟ منطق قرآن در این باره روشن است. «ای پیامبر! خداوند کسی است که با یاری خویش و به واسطه مومنان تو را تایید کرد و میان دلهای آنان الفت بخشید. اگر تمام آنچه در زمین است را میبخشیدی، نمیتوانستی میان دلهای آنان الفت بدهی اما خداوند [به برکت ایمان] بین آنها الفت داد؛ همانا او عزیز و حکیم است.»
2- داشتن جاذبهها و دافعههای صریح و روشن، شرط انقلابیگری در تراز اسلام است. وفاداران به انقلاب اسلامی را پیش از آن که بخواهیم به ائتلاف بشناسیم، باید به الفت و انزجارهایشان بشناسیم. مهربانتر و جذابتر از پیامبر اعظم(ص) در طول تاریخ بشر به عرصه روزگار نیامده اما آن حضرت به تعبیر امیرمومنان اگر مرهم بر زخمها میگذاشت اما به هنگام اقتضا ابا نداشت که موضع عفونت را داغ بزند. «واحمی مواسمه. داغهایی که مینهاد بس سوزان بود.» هنر انقلابیگری در همین جاذبه و دافعههای به دور از غرض و هیجان و حب و بغضهای شخصی است. مومن انقلابی نمیتواند «اشداء علیالکفار» نباشد و چون چنین شد، میشود پیامبر خدا(ص) که سران قریش تا دیروز او را «محمد امین» میخواندند اما پس از دعوت به وحدانیت، مبغوض همانها واقع شد و انواع اتهام و اهانت را نثار او کردند. نظیر این دشمنیها البته نشانه سلامت راهی است که یک مومن انقلابی به تأسی از رسول خدا(ص) طی میکند. در روزگار ما دل جبهه استکبار و طیفهای گوناگون نفاق و ضد انقلاب، هرگز با امام خمینی و امام خامنهای صاف نشد.
3- سال 1377 آقای عطاءالله مهاجرانی، عضو حزب کارگزاران سازندگی و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اصلاحات بود. او آن روز هنوز نه به ملاقات گروهی از سیاستمداران طرفدار رژیم صهیونیستی در موسسه واشنگتن رفته بود و نه هنوز خود را به عطبه بوسی رژیم ملک عبدالله سعودی در بندر الجنادریه رسانده بود. مهاجرانی به فاصله چند ماه دو شهادت قابل توجه درباره دو روزنامه توقیف شده داد. روزنامه توس بلافاصله پس از توقیف روزنامه جامعه، جایگزین این روزنامه شد. تمام کادر «جامعه» به روزنامه توس اسبابکشی کردند و همان مواضع ضد انقلابی را در پوشش اصلاحطلبی ادامه دادند. مهاجرانی 6 دی 1377 در گفتوگو با روزنامه اخبار گفت «روزنامه جامعه به چتر حمایتی گروههایی تبدیل شده بود که برای تشکیل یک جبهه سیاسی از این روزنامه سود میبردند. به آنها درباره رعایت مبانی دینی تذکر داده و گفته بودم چه دلیلی دارد از کسانی که با نفس دین مسئله دارند دعوت به همکاری کنید؟ شاهد بودیم که در این روزنامه گروههایی که از سال 60 به هم پیوستند و در برابر انقلاب قرار گرفتند، تک تک داشتند در این رشته گرد هم میآمدند تا سامان یابند. مثلا جبهه ملی، نهضت آزادی و حتی گروههای مارکسیست.»
4- وزیر وقت ارشاد اول مهر همان سال در مصاحبه با روزنامه السفیر، ماهیت روزنامه توس- بدل روزنامه جامعه- را این گونه توصیف کرد: «اگر من عضو هیئت منصفه مطبوعات بودم، رای به بستن توس میدادم. این روزنامه به جای آگاهیبخشی به افکار عمومی، اوضاع سیاسی را متشنج و با چاپ مقالههای روزنامهنگاران و نویسندگان دوره شاه، نسبت به برخی اصول و ارزشهای دینی که عموم مردم ایران به آنها ایمان دارند، ابراز شک و تردید کرد و به مراجع دینی توهین نمود... دستاندرکاران توس به بازی خطرناکی دست میزنند زیرا تلاش میکنند خود را طرفدار خاتمی جلوه دهند حال آن که گروه توس در واقع سخنگوی نهضت آزادی به ریاست ابراهیم یزدی است... این گروه به گونهای عمل میکند که گویی خاتمی گورباچف و آنان یلتسین هستند که قدرت را در دست خواهند گرفت. کسانی که روزنامه را برای متشنج کردن اوضاع سیاسی به کار میگیرند، باید بهای آن را بپردازند.»
بار دیگر این عبارتها را بخوانید. امروز بقایای همین طیف در نشریات زنجیرهای خواب مشابهی برای دولت جدید دیدهاند و علنا از رئیسجمهور منتخب میخواهند برای دستاندرکاران بازداشتی فتنه 88 انتحار کند آنها البته در این مسیر ناکام ماندهاند اما طنز تلخی در این میان وجود دارد. آقای «محمد صادق- ج» مدیر مسئول روزنامه توس با آن سابقه ویژه اکنون در مصاحبه با خبرگزاری ایلنا میگوید «هاشمی حنجره انقلاب است. حضور او در نماز جمعه یک نیاز است و از این رو تصمیمگیران امر، مردم را از شنیدن نظرات فردی که حنجره انقلاب بوده، محروم نکنند. روشنگری و پرتوافشانی ضمیر هاشمی، متعالی است.» واقعا؟! امثال این جماعت پیشانی سیاه از آقای هاشمی و قبیل او چه میخواهند؟!
5- دوستان را سر بزنگاه حوادث و سختیها باید شناخت. ائتلاف یک چیز است و الفت چیز دیگر. سال 76-75، کارگزاران بیسر و صدا با جریان موسوم به چپ بستند و آقای ناطق نوری را قال گذاشتند. ناطق نوری پشتیبان دولت سازندگی در مجالس چهارم و پنجم (79-1371) بود و اصطلاحا در طیف راست قرار داشت. آقای حسین مرعشی 19 آذر 1391 در مصاحبه با روزنامه اعتماد فاش میکند «پس از نامزدی آقای خاتمی، من نظر آقای هاشمی را درباره پشتیبانی از خاتمی جویا شدم. آقای هاشمی به من گفتند خاتمی برنامه خیلی خوبی دارد و گفته که برنامه توسعه اقتصادی شما باید ادامه پیدا کند. آقای هاشمی گفتند شما بروید کمک. آن وقت درست 6 ماه پیش از انتخابات، جهت کارگزاران تعیین شد.»
اما فقط همین نبود. آقای هاشمی به عنوان رئیس دولتی که قرار بود انتخابات را برگزار کند، در جایگاه نماز جمعه حاضر شد و چنان به شائبه تقلب دامن زد و از آن برحذر داشت که گویا برگزارکنندگان انتخابات از مریخ میآیند!
آن روز خاتمی، رقیب اصلی ناطق نوری بود و چنین در افکار عمومی جا افتاد که قرار است به نفع ناطق تقلب صورت بگیرد. بدین ترتیب خاتمی مظلوم واقع شد و به واسطه امانتداری رئیسجمهور وقت، یک دوپینگ کامل کرد! سخنان آن روز نماز جمعه هرچه بود، از موضع انصاف و عدالت نبود. البته چون کار جهان بیحساب و قاعده نیست، به دو سال نکشید که اعوان و انصار آقای خاتمی، محبت ویژه آقای هاشمی را جبران کردند. خاتمی اگر با هاشمی الفت داشت، لااقل به تقلب ستاد انتخابات و وزارت کشور متبوع خویش در سال 78 اعتراض میکرد. ترور شخصیت هاشمی در تریبونها و رسانههای اصلاحطلب 6 ماه قبل از انتخابات مجلس ششم کافی نبود و بنابراین آنها در فاز سیاسی و عملیاتی دست به کار شدند و از آقای هاشمی «آقاسی انتخابات» ساختند. توضیحات دفتر هاشمی در واکنش به مقاله روزنامه وطن امروز (21خرداد 1389) را مرور کنید؛ «با شمارش مجدد 20 درصد صندوقها در حوزه انتخابیه تهران، آیتالله هاشمی رفسنجانی از رتبه سیام به نوزدهم رسید و آن آبروریزی داشت اساس انتخابات را زیر سوال میبرد.»
6- فقط در خیابان و در تجمعات مقابل مجلس پنجم نبود که مدعیان اصلاحطلبی شعار میدادند «مجلس زوری نمیخوایم، ناطق نوری نمیخوایم.» تیتر برجسته مطبوعات آنها نیز همین مضمون را کوک میکرد. آن روز هم صدایی از خاتمی درنیامد که رقابت جای خود محفوظ! اما این رسم دموکراسی نیست. آقای ناطق نوری چوب کارگزاران و مشارکت و زعمای آنها را با هم خورد. صورت حساب عملکرد کارگزاران برای ناطق فاکتور شد و او پرداخت اما سود آن را خاتمی و حامیانش بردند. سعید حجاریان مشاور خاتمی در گفتوگوی سال 1383 با حسین سلیمی که در قالب کتاب کالبد شکافی ذهنیت اصلاحگرایان چاپ شده، میگوید «در سیاست بله، در سیاست حاجبالدوله که سهل است، هاشمی یک شاهی به سیاست و دموکراسی اعتقاد ندارد... پروژه توسعه سیاسی ما در4 سال اول ریاستجمهوری آقای هاشمی در مرکز تحقیقات استراتژیک معلوم شده بود، بعد با رفتن آقای موسوی خوئینیها از مرکز، در دوره آقای[حسن] روحانی متوقف شد... جریان هاشمی یک تدارکاتچی حاجبالدوله میخواست... خاتمی که شناخته شده نبود. شما فیلم انتخاباتی خاتمی و ناطق را آنالیز کنید. ببینید چه چیزی باعث جذابیت آقای خاتمی شد؟ اول کار آقای خاتمی آمد و گفت من مشاور هاشمی بودم، من وزیر هاشمی بودم و ... من مخالفت کردم، گفتم این حرفها بد است.»
7- 16مهر 1391 عباس عبدی از مدعیان شعارهایی نظیر عبور از خاتمی، عبور از قانون اساسی و خروج از حاکمیت در مصاحبه با دویچه وله گفت «آقای ناطق اگر از جایگاه فعلیاش در جناح راست خارج شود و به اصلاحطلبان بپیوندد، چیزی به اصلاحطلبان اضافه نمیکند. اهمیت آقای ناطق در این است که در آن سو قرار دارد نه در این سو. او باید در آن سو خوب بازی کند... اگر آقای ناطق بتواند به اصلاحطلبان ضمانت کافی بدهد، میتواند روی حمایت آنها حساب کند.» اکنون آقای احمد ناطق نوری ضمن توجیه ائتلاف ناطق با خاتمی میگوید «بهترین اصلاحطلب و اصولگرا، حضرت امیر(ع) است که میگوید هدفش از حکومت، بازگرداندن معالم دین و اصلاح در جامعه است. خود مقام معظم رهبری هم تبیین کردند که اصولگرا کسی است که در عین حال اصلاحطلب هم هست.»
8- حجتالاسلام والمسلمین حسن روحانی راه دشواری را پیش رو دارد. چالشهای مهم اقتصادی و فرهنگی و اقتصادی به کنار! او با این ائتلاف عجیب و غریب که مدعی حمایت از وی هستند و سهم و نقش میخواهند، چه خواهد کرد؟ سرمایه امید و اعتماد مردم چه میشود؟ باید برای آقای روحانی در این روزهای شریف ماه مبارک رمضان دعا کرد؟ برای آقایان ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی هم دعا میکنیم؛ هر یک از آنها روزگاری در متن انتخابات، نامزد مورد اعتماد دوستداران انقلاب بودهاند.
جمهوری اسلامی:تحولات اخیر مصر و نقش مرموز آمریکا
«تحولات اخیر مصر و نقش مرموز آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم جلیل حسنی است که در آن میخوانید؛ورود سرزده معاون وزیر خارجه آمریکا به مصر که دوشنبه این هفته صورت گرفت و دیدار وی با دولتمردان جدید مصر، در بحبوحه بحران سیاسی مصر و درحالی که تشکیل کابینه جدید در جریان است مفهومی جز تلاش واشنگتن برای نفوذ بیشتر و افزایش مداخله در امور داخلی مصر و ساختار دولت آتی این کشور ندارد.
دولتمردان آمریکا از ابتدای بروز مرحله جدید بحران در مصر، که با برکناری محمد مرسی توسط ارتش این کشور آغاز شد، سیاست غیرشفاف و رفتار مرموزی در پیش گرفتند و اکنون دلایل متعدد و شواهد روشنی وجود دارد که آمریکا در حوادث اخیر مصر و برکناری مرسی نقش اصلی را داشته است. آشکارترین دلیل که بر هماهنگی آمریکا و نظامیان مصری تاکید میگذارد، عدم محکومیت اقدام ارتش مصر در براندازی دولت غیرنظامی و منتخب این کشور از سوی واشنگتن میباشد. دولتمردان آمریکائی نه تنها از کودتا نامیدن اقدام ارتش مصر خودداری کردند بلکه با ادامه کمکهای سنتی نظامی و مالی به ارتش مصر، به قدرت رسیدن نظامیان را به رسمیت شناختند.
روز قبل از برکناری مرسی از قدرت، اوباما رئیسجمهور آمریکا در یک موضعگیری غیرمنتظره و جهتدار از مرسی خواست به خواسته تظاهر کنندگان مصری عمل کند، درحالی که میدانست اصلیترین درخواست که تظاهر کنندگان کنار رفتن مرسی بود. بسیاری از ناظران سیاسی این اظهارات اوباما را چراغ سبز به ارتش مصر برای انجام کودتا دانستند.
موارد دیگری وجود دارند که نشان میدهند آمریکاییها از پیش درصدد اجرای صحنهسازی اخیر در مصر بودهاند.
سعدالدین ابراهیم، مدیر مرکز ابن خلدون در مصر، میگوید: "آمریکاییها به ما گفتند هر زمان که تظاهرات مردمی و گسترده در خیابانهای مصر یک هفته به طول انجامد، آمریکا در سیاستهای خود در قبال اخوانالمسلمین و شخص مرسی تجدیدنظر خواهد کرد."
مرکز ابن خلدون، از جمله مراکزی است که برای گسترش و ترویج دمکراسی مورد نظر آمریکا، از حمایتهای واشنگتن برخوردار است. اما آیا آمریکا در برابر اخوان المسلمین مصر تغییر رویکرد داده است؟ واقعیت این است که برای آمریکا، در انتخاب بین جریانهای اسلامگرا و سکولار، اولویت با سکولارهاست و مصر نیز خارج از این قاعده نبوده است. هر چند جمعیت اخوانالمسلمین اساساً ضدیتی با آمریکا و حتی رژیم صهیونیستی ندارد و رهبران این جمعیت، این مسئله را در طول یکسال حاکمیت خود در مصر، ثابت کردهاند، اخوان المسلمین حاضر نشد کمترین تغییری در سیاستهای سازش در برابر صهیونیستها ایجاد نماید. سفارتهای دو طرف در دوره حاکمیت اخوانیها دایر بود و پیمان کمپ دیوید نیز معتبر شمرده شد. با این حال، آنچه واشنگتن را نگران میساخت، پا گرفتن و رشد جریانهای ضدآمریکایی و افراطی در سایه حاکمیت اخوانیها بود که به زعم آمریکا، ممکن بود این جریانها در آینده برای منافع آمریکا تهدید باشند و یا اینکه شرایطی را پدید آورند که خطری متوجه موجودیت رژیم صهیونیستی شود.
در جریان انتخابات ریاست جمهوری گذشته نیز که مرسی اسلامگرا با کمتر از دو درصد آرا بر احمد شفیق سکولار پیروز شد، آمریکاییها چارهای غیر از پذیرفتن این نتیجه نداشتند. زیرا اساساً برنامه و سیاست آنها این بود که بر موج قیامهای منطقهای سوار شوند تا از تحولات سریعی که در منطقه درحال وقوع است کنار زده نشوند.
در این میان، اخوانیها که با توجه به رفتارهایشان نشان دادند قدرت و تلاش برای حفظ آن را در اولویت سیاستهای خود قرار دادهاند، بیش از حد به حمایتهای آمریکا اعتماد کردند و دچار این توهم شدند که واشنگتن یک حامی قابل اعتماد برای آنهاست و براین اساس، کوشیدند با سیاستهای آمریکا در منطقه از جمله در مواجهه با رژیم صهیونیستی و همچنین بحران سوریه همسویی کنند. اخوانیها به جای آنکه به ملت مصر تکیه کنند و به تأمین خواستههای اساسی مردم مصر، از جمله تجدید رابطه با صهیونیستها و همچنین بهبود معیشت اقدام کنند به جاهطلبی و سیاستهای غیراصولی روی آوردند و اکنون تاوان این خوش خدمتی و خوش بینی غیرواقعگرایانه به آمریکا و غرب را میپردازند.
علیرغم این تحولات و اقدامات، آنچه امروز در مصر جریان دارد چیزی نیست که به تحقق کامل اهداف آمریکا بیانجامد. گزارشهای رسیده از مصر حکایت از آن دارد که برخلاف انتظار رهبران کاخ سفید، مردم مصر آمریکا را دوست خود نمیدانند. این گزارشها از تشدید روزافزون گرایشات ضد آمریکایی در میان مردم مصر خبر میدهند بسیاری از مردم، چه از جناح اسلامگراها و یا سکولارها، بر این باورند که آمریکا آنها و سرنوشت کشورشان را به بازی گرفته است. تظاهرات ضدآمریکایی در چند روز گذشته در چند مورد گزارش شده است، چیزی که دست کم در طول دو سال اخیر کمسابقه بود. مصریها این اظهارات دولتمردان آمریکایی از جمله شخص اوباما را که ادعا میکنند در بحران مصر دخالت ندارند و از هیچ طرحی حمایت نمیکنند، نمیپذیرند.
مصر به دلیل جایگاه مهمی که در میان اعراب و در منطقه دارد، برای سیاستهای خاورمیانهای آمریکا از اهمیت ویژهای برخوردار است. وزن سیاسی مصر در میان کشورهای عربی و همچنین برخورداری از مرز مشترک طولانی با رژیم صهیونیستی، این کشور را در کانون اصلی استراتژی منطقهای آمریکا قرار داده است. وقوع قیامهای مردمی در منطقه و نقش محوری مصر در این قیامها بر حساسیت و اهمیت این کشور برای آمریکا افزوده است. از اینرو، بدیهی است که واشنگتن برای حفظ نفوذش در مصر به هر اقدامی متوسل شود. با توجه به این واقعیتها، طبیعی است که آمریکا تحولات جاری مصر را کارگردانی کند و در آینده نیز به تلاش برای دخالت در روند امور و ساختار سیاسی این کشور ادامه دهد.
رسالت:ارزیابی اجرای قانون حجاب و عفاف
«ارزیابی اجرای قانون حجاب و عفاف»عنوان قسمت دوم سرمقاله روزنامه رسالت به قلم
محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛دیروز سخن از وظایف قوه مجریه در قانون حجاب وعفاف رفت. در این شماره وظایف دو قوه دیگر را در هفته حجاب و عفاف بازخوانی میکنیم. قانون حجاب و عفاف برای دستگاه قضائی پنج وظیفه کلیدی تعریف کرده است. که چهار وظیفه آن به شرح زیر است:
1- پیشگیری از بروز و گسترش فساد و ابتذال در جامعه.
2- اصلاح قوانین و کارآمد کردن قوانین در خصوص پشتیبانی قضائی از ضابطان، مجازات مجریان و باندهای اصلی گسترش فساد و بدحجابی از وظایف کلیدی دستگاه بر شمرده شده است.
3- تشکیل شعبات ویژه برای برخورد با جرایم مربوط به بدحجابی، منکراتی و باندهای فساد و فحشا از دیگر وظایف دستگاه قضا است.
4- به کار گیری قضات مجرب و برخورد قضائی یکسان با مجرمان و متخلفان در سراسر کشور.
امروز 8 سال از تصویب چنین قانونی گذشته است. باید دید قوه قضائیه در انجام وظایف خود چه کرده است؟ خوب بود در هفته قوه قضائیه که به مناسبت بزرگداشت شهدای هفتم تیر برگزار شد،رئیس دستگاه قضا یک گزارش جداگانه در این خصوص به مردم میداد و اعلام میکرد نتایج تدابیر پیشگیرانه آنها چه بوده است.
مجموعه عملکرد دستگاه در این هشت سال نشان میدهد امر پیشگیری به خوبی انجام نشده است. امروز در بزرگراهها و خیابانهای شمالی شهر گاهی با بدحجابی روبهرو نیستیم بلکه با بیحجابی روبهرو هستیم که عمدتا به صورت دهنکجی به این حکم خداست.
همچنین گاهی ضابطان دستگاه قضائی از این امر ناله میکنند که آنها در برخورد اولیه با امر بیحجابی درست عمل میکنند اما در محاکم، این برخورد گاهی وجود ندارد و نیز گاهی هم برخوردهای یکسان صورت نمیگیرد و عمدتا با تسامح و تساهل روبهرو هستند. البته تردیدی نیست برخی قضات شریف و دردمند به وظایف خود عمل میکنند.
به هر حال عملکرد دستگاه قضا در این مورد شفاف نیست و مردم شاهد یک کارآمدی در این باب نیستند. سند این ادعا هم اوضاع کوچه و بازار و خیابان و پارکها و مجامع عمومی است. هر کس که این ناهنجاریها را میبیند، نمیتواند حکم به کارآمدی دستگاه قضا در این باره بدهد.
قرار بود براساس قانون حجاب و عفاف، مجلس شورای اسلامی نیز 7 وظیفه را عهدهدار باشد.
باید دید در این هشت سال چگونه به این وظیفه عمل شده است؟
قرار بود مجلس:
1- طرحهایی برای آسانسازی ازدواج تهیه کند و منابع مورد نیاز اقتصادی، فرهنگی و.... برای زوجهای جوان را تامین نماید.
2- قوانین مربوط به مجازات مجریان و باندهای اصلی گسترش فساد و فرهنگ ابتذال و ضد حجاب را اصلاح کند.
3- در تصویب قوانین و نظارت بر اجرای آنها نگاه فرهنگی داشته باشد.
4- با تشکیل جلسات کارشناسی، طرحهای قانونی گسترش فرهنگ حجاب و عفاف را دنبال کند.
5- توجه خاص به موضوع قانون حجاب و عفاف مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی.
6- تهیه طرحهایی در مورد برخورد با قاچاق کالاهای مروج ابتذال و بیحجابی با استفاده از مراجع ذیصلاح.
7- مجلس برای امر فرهنگسازی و ارائه الگوهای مناسب جهت توسعه فرهنگ عفاف اقدام نماید.
کارنامه مجلس هفتم، هشتم و نهم در این باره چیست؟ آثار این کارنامه در تصویب بودجههای سالیانه کجاست؟ اینها سئوالاتی است که باید نمایندگان محترم و بویژه هیئت رئیسه محترم مجلس به آن پاسخ دهند.
به هرحال نزدیک به هشت سال از تصویب قانون حجاب و عفاف گذشته است. اکنون دولت یازدهم میرود استقرار یابد. باید امر حجاب و عفاف را از همانجا که دولت و قوای دیگر به سرانجام نسبی رساندند با شتاب بیشتری به سمت عملیاتیشدن ببرد.
دولت یازدهم باید توانایی خود را در اجرای شعار "اعتدال"، "عقلانیت" و از همه مهمتر "احترام به قانون"، با اجرای دقیق حجاب وعفاف نشان دهد تا در گام اول، عمل به وعدهها را مردم با چشم سر ببینند.
سیاست روز:تذکری به دولت دهم و آنگاه یازدهم
«تذکری به دولت دهم و آنگاه یازدهم»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛نامزدها با شعارها، برنامهها و مناظرهها مورد توجه مردم قرار میگیرند. هر یک از آنها اگر شعار زیباتر، برنامه قوی و کارآمدتر و مناظرههای جدیتر را داشته باشد با اقبال مردمی همراه خواهد بود.
گرچه اکثر نامزدهایی که در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری اولویت آنها مسائل اقتصادی بوده است، اما از میان آن ۸ نفر سرانجام کسی انتخاب شد که توانست با زبان گیراتری مشکلات اقتصادی را بیان کند و سپس برای حل آنها راهکار بدهد. همین طرح موضوع و راهحل، انتخاب آقای حسن روحانی را باعث شد.
مردم نیز در نظرسنجیها و گفتوگو با رسانههای گوناگون عمده مسائل و مشکلات اصلی کشور را اقتصادی مطرح میکردند و افزایش قیمتها و تورم از اصلیترین مسائل بود که از سوی آنها بیان میشد.
اکنون گزینه برای طرح دلایل مشکلات اقتصادی کشور مطرح است. عدهای تنها تحریمها را مقصر میدانند، عدهای دیگر مدیریت اقتصادی نادرست دولت را و برخی هم هر دو این عوامل را تقصیر کار میدانند.
اما آنهایی که تنها مدیریت اقتصادی نادرست دولت را دلیل اصلی مشکلات اقتصادی میدانند خود را پیروز کنونی انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم میدانند.
رسانههای متعلق به طیف اصلاحطلب از این فضا نهایت استفاده را میبرند. آنها با ارائه تحلیلها و گفتوگوهایی درصدد هستند تا مدیریت اقتصادی دولت دهم را، تنها عامل مشکلات اقتصادی معرفی کنند و در پی آن اگر موفقیت اقتصادی در کوتاه مدت نصیب دولت یازدهم نشد، عامل اصلی، عملکرد غلط دولت دهم معرفی شود.
همه میدانند که امید کاذب دادن به مردم اشتباه است، اما مردم رویکرد اقتصادی رئیسجمهور منتخب را مورد اقبال قرار دادند، انصاف این است که اگر قرار است نقدی هم به اوضاع اقتصادی باشد، تاثیر تحریم و مدیریت اقتصادی هر دو در کنار هم عامل اوضاع اقتصادی کنونی شناخته شود وگرنه همه میدانند که آقای روحانی حضرت عیسی نیست که اقتصاد را یک شبه زنده کند.
دولت کنونی هم باید در این روزهای پایانی به گونهای عمل کند تا شائبه و اتهام مدیریت اقتصادی غلط به واقعیت نپیوندد.
دولت باید از برخی اقدامات دوری کند. به عنوان نمونه همین مصوبه جنجالی ۷۴ هزار میلیاردی دولت که اکنون مجلس و دیوان عدالت اداری به این موضوع ورود پیدا کردهاند از همان دست مواردی است که دولت دهم باید به آن پاسخگو باشد. دولت آینده هم همچون دولتهای گذشته متعلق به نظام و مردم است، نباید به گونهای با آن رفتار کرد که تصور تحویل زمین سوخته به او متبادر شود.
دولت این بهانه را باید از اصلاح طلبان بگیرد. اطلاعات و آمار و ارقامی که رئیسجمهور و اعضای هیات دولت در دیدار با رهبر معظم انقلاب دادند، مورد توجه و نقد و بررسی قرار گیرد تا درباره آن بتوان به انصاف قضاوت کرد. روز گذشته یکی از اقتصاددانان پیشنهاد گفتوگوی دولتمردان احمدینژاد و روحانی را درباره مسائل اقتصادی مطرح کرده بود که به نظر میرسد برای رفع شبهه و حل برخی شائبهها این پیشنهاد لازمالاجرا باشد.
دو طرف میتوانند رو در روی هم گفتوگو کنند تا همه آن مسائل حل شود. اکنون زمانی نیست که این گونه مسائل هم به فشارهای روحی و روانی مردم اضافه شود.
آفرینش:افزایش قیمتها و تضییع حقوق مصرفکننده
«افزایش قیمتها و تضییع حقوق مصرفکننده»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضاعسگری است که در آن میخوانید؛ پرداختن به مبحث هدفمندی یارانهها کمی کهنه شده، اما معضلاتی که در پی عدم تحقق اهداف کارشناسی این طرح به وجودآمده جامعه را با مشکلاتی مواجه ساخته است. بیان اهداف طرح هدفمندی و آزادسازی قیمتها را میتوان در یک جمله اینطور بیان کرد: "برداشتن یارانههای نقدی از خدمات مختلف و آزادسازی قیمتها، به منظور افزایش کیفیت خدمات ومدیریت یارانه نقدی".
برغم نقاط مثبت درنظرگرفته شده برای طرح هدفمندی یارانهها، متاسفانه شاهد نقص درنحوه اجرای آن بودیم. به طوری که مشکلات فراوانی را برای مصرف کننده و تولیدکننده ایجاد کرد. باافزایش قیمت حاملهای انرژی کارخانجات قیمت محصولات خود را افزایش دادند و مصرف کنندگان قیمت بسیاری از اقلام را خصوصا در بخش غذایی با قیمتهایی جدید و گران تر خریداری کردند. این افزایش قیمتها به شیب صعودی خود ادامه دارد تا اینکه برخی کالاها چندین برابر قیمت سابق به دست مردم می رسید.
نکته محوری مغفول مانده دراین تحولات اقتصادی بحث "ارتقای کیفیت" و "حقوق مصرف کننده" بود. آنطور که شرایط پیش رفت ما هرروز شاهد گران شدن کالاها وخدمات بودیم بی آنکه بهبودی در کیفیت آنها ایجاد شود. جالب اینکه مرغوبیت و کیفیت کالاها رابطهای معکوس با رشد قیمتها پیدا کرد. هرچه قیمتها افزایش پیدا کرد از استاندارد کیفی کالاها کاسته شد، و تاسف برانگیز اینکه بسیاری از تولیدکنندگان به سبب عدم تامین هزینههای تولید و برخی به نیت سودجویی به کم فروشی نیز روی آوردند!.
اما این کاهش کیفیتها و عدم رعایت استانداردها در مواد غذایی مصرفی، به تهدیدی جدی برای سلامت جامعه مبدل شده است. استفاده از مواد اولیه غیرمرغوب، افزودنیهای غیرمجاز، عدم غنی سازی محصولات، عدم توجه به انقضا محصولات و ... همگی به سبب کاهش هزینهها و بعضاً سودجوییهای غیر متعارف است. اما علت به وجود آمدن این رویه غلط، عدم برنامه ریزی دقیق جهت ایجاد تعادل میان افزایش قیمتها و کیفیت کالاها می باشد. لذا شاهدهستیم که اکثر اقلام خوراکی هفته به هفته و حتی روزانه قیمتشان تغییر می کند، بی آنکه کوچکترین تغییری در بهبود کیفیت این کالاها ایجاد شود. به عنوان نمونه در زمینه لبنیات می توان بی توجهیها درامر تولید شیر و محصولات دیگر را از نزدیک مشاهده کرد. جدای این که درطی دوسال گذشته قیمت شیر و لبنیات چند برابر شده، اخیراًً قیمت این محصولات دوباره 15 درصد گرانتر شد. لذا جدای از کاهش مصرف لبنیات، شاهد کاهش کیفیت روزانه این محصولات درجامعه هستیم. بطوری که بسیاری ازمواد لبنی همچون پنیر،خامه،کره ماست و...دیگر همچون سابق دارای کیفیت نیستند و دربرخی موارد محصولات لبنی با تاریخ روز، فاسد شده و استفاده ازآن موجب مسمویتهای غذایی گردیده است.
این رویه در سایر اقلام خوراکی نیزهمچون تولید نان، محصولات کنسروی، غذاهای آماده، گوشت، مرغ و... وجود دارد و تهدیدی بالقوه برای سلامت جامعه تلقی می گردد. از این بابت مسولان باید همانطور که قیمتها را افزایش میدهند، نظارتی اصولی بر امر ارتقای کیفی محصولات نیز داشته باشند. ادامه این شیوه غلط درامر تولید و گرایش کارخانجات به تولید محصولات بی کیفیت، موجب ایجاد رویه وعادتی میشود که به موجب آن تولیدکنندگان به منظور کسب سود بیشتر، بدون توجه به حقوق مصرف کننده، کالاهای خود را به بازار عرضه می کنند. این شیوه غلط تولید، از یکسو جلوی پیشرفت کشور برای رسیدن به تولید محصولات با استانداردهای جهانی را مسدود میکند، و از سوی دیگرجامعه که مجبور به مصرف این کالاهای بی کیفیت می باشد دچار ضرر وزیان جانی و مالی میگردد.
تهران امروز:ما عجیبیم یا روسای جمهور ما؟
«ما عجیبیم یا روسای جمهور ما؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن میخوانید؛ما مردمان عجیبی هستیم و عجیبتر از ما روسای جمهور ما. به فاصله کمتر از دو هفته، دو رئیسجمهور، دو گزارش از وضعیت اقتصادی ارائه دادهاند که کاملا با هم تفاوت دارند، یکی آنچنان گزارش میدهد که انگار هیچ مشکلی در این کشور وجود ندارد و دیگری چنان مینماید که دیر زمانی است که هیچ کار خوبی در این کشور صورت نگرفته است!
ما عجیبیم؟ روزگار عجیب است؟ یا روسای جمهور ما؟!
اگر اختلاف بر سر یک دهم یا دو دهم درصد یا حتی یک درصد و دودرصد بود، میشد به اختلاف کارشناسی یا اختلاف در آمارهای مبنایی احاله داد ولی هنگامی که فاصله میان زمین و آسمان و میان آبادی و ویرانی است چگونه قابل جمع است؟ ما نمیخواهیم قضاوت کنیم که چه کسی راستگوست و چه کسی خلاف میگوید چون اساسا در مقام قضاوت نیستیم و قضاوت واقعی با مردم و افکار عمومی است، آنچه عامل حیرت و قابل تامل است نفس چنین پدیدهای است که روسای جمهور ما از یک وضعیت معین، چنین اختلاف برداشتی دارند؛ چنین چیزی نه معمول است و نه مقبول.
اگر چنین روشی باب شود به حکم الناس علی دین ملوکهم چه حرج است بر مردم که آنها از پدیده یا اتفاقی واحد اختلافی به بلندی شب و روز نداشته باشند؟ این رفتار تبعات اجتماعی عظیمی از پی خواهد آورد و کمترین آن، این است که رسیدن به فهم و درد مشترک را در بین عموم مردم سخت و دیریاب میکند.
هنگامی که مردم نتوانستند نسبت به یک پدیده واحد درک مشترک و معین داشته باشند، انسجام ملی کشور زیرسوال خواهد رفت و این اصلیترین بستری است که رادیکالیزم را شعلهور میسازد و تبعات نامبارکی در عرصه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به همراه خواهد آورد. زیرا حدفاصل اختلاف فهم و درک این دو گروه بهگونهای نیست که قابل جمع یا حتی آشتی و مسامحه باشد؛ تضاد بهگونهای است که نمیتوان آنها را در زیر یک سقف جمع کرد و این یعنی آتش زیر خاکستر که هرگاه سر برآورد و از فهم خود سخن بگوید خلقی دیگر را برخواهد آشفت و به نزاع دعوت خواهد کرد.
البته شاید عدهای دیگر بر این باور باشند که بهرغم این اختلافات مبنایی، وجود چنین پدیدهای بیش از آنکه نشانه ضعف باشد گواهی از قدرت ساختاری نظام سیاسی حاکم بر کشور است که توانسته تمامی این تفاوتها را در دل خود جمع و آنها را مدیریت کند و در چارچوب قانون مقید به رفتاری عقلانی نماید و از تنشها و بینظمیهای احتمالی بکاهد. این البته سخن درستی است ولی حقانیتی به طرفهای دخیل در این پدیده نمیدهد بلکه تنها قدرت تنظیم روابط جریانها را روشن میسازد که آن هم برخاسته از تقید به قانون است که نظمدهنده و داور نهایی رفتارهاست.
اگر روزی قانون به شوخی گرفته شود جمع تضادها در جامعهای متلاطم سخت دشوار خواهد بود. به هر جهت مطلوب نیست چنین اتفاقی به پدیدهای مانا در حیات اجتماعی کشور تبدیل شود. قدمها را باید به سمت طرف مقابل برداشت تا فهم و درک بهتری از دیگری به دست آید. واقعیت این است که ما مردمان عجیبی نیستیم، روسای جمهور ما عجیب شدهاند، عجیب متفاوت شدهاند.
حمایت:گرانی را بهانه نکنیم
«گرانی را بهانه نکنیم»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید محمد موسوی است که در آن میخوانید؛دین و آیین ما بر ارتباط با خویشاوندان و صله رحم تاکید وافری دارد به طوری که اهتمام به آن را موجب نزول رحمت الهی در بُعد معنوی و نیز طول عمر در بُعد مادی عنوان کرده است. به راستی وقتی در چنین ایامی به میهمانی بزرگ الهی دعوت شدهایم حیف است که نسبت به اجرای این سنت حسنه غافل باشیم، بویژه آنکه پیامبراکرم (ص) در خصوص ماه رمضان فرمودهاند: «صلوا ارحامکم»؛ «صله رحم کنید» اساساً ماه مبارک رمضان پیش از هر چیز، موسم بازگشت به فطرت است؛ فطرتی الهی که اگر در مسیر اصیل خود قرار گیرد بی شک راه و رسم سعادتمندی را به آدمی نشان میدهد و این توفیق به یقین تضمینی است. احادیث بسیاری درباره ضرورت به جای آوردن صله رحم از حضرات معصوم (ع) وارد شده است که از آن جمله میتوان به بیاناتی نورانی از مولی الموحدین علی (ع) اشاره کرد.
حضرت امیر (ع) صله رحم را محبّتآور و مایه خواری دشمن عنوان کرده و فرموده اند: «صله رحم نعمتها را فراوان میکند و سختیها را از بین میبرد».نبی مکرم اسلام (ص) نیز در جایی فرموده اند: «هر کس در ماه رمضان صله رحم به جا بیاورد، خداوند در روز قیامت، رحمت خود را شامل حالش میگرداند و هرکس قطع رحم کند، خداوند در روز قیامت رحمت خود را از او قطع خواهد کرد.
هرکس میخواهد رزق و روزی او زیاد و عمرش طولانی شود، پس باید حتماً صله رحم را به جا بیاورد.»امام صادق (ع) نیز در کلامی راهگشا فرموده اند: «صله رحم حساب روز قیامت را آسان میکند و سبب فراموش شدن مرگ میشود و انسان را از مُردن بد حفظ میکند».نکته پایانی هم اینکه شاید برخی تصور کنند که این همه اصرار و تأکید درباره صله رحم مخصوص کسانی است که تمکّن مالی دارند و از ثروت زیادی برخوردارند و میتوانند به نزدیکان خود کمک کنند، امّا کسانی که از نظر مالی در مضیقهاند و توان رسیدگی و مساعدت به دیگران را ندارند صله رحم برایشان لازم نیست.
از این منظر شاید برای این طیف، گرانی و تورم بهانهای برای قطع صله رحم باشد و حال آنکه برای اجرای چنین امر مهمی مطابق آنچه دین و مذهب از ما خواسته، نیازی به تمکن مالی آنچنانی نیست، چه آنکه حتی با دادن یک جرعه آب و آزار نرساندن به خویشاوندان و نیز سلام کردن به یکدیگر و دید و بازدیدهای ساده و به دور از تشریفات و فارغ از چشموهمچشمی، میتوان به این توصیه و دستور موکد خدای متعال، پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) جامه عمل پوشانید.
وطن امروز:سیاهان آمریکا مظنونین بالفطره!
«سیاهان آمریکا مظنونین بالفطره!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم شروین طاهری است که در آن میخوانید؛یکی از رایجترین چیستانهای آمریکای قرن بیست و یکم چنین روایتی دارد: «یک کاکا سیاه (نگرو)، یک سرخپوست، یک اسپانیولی و یک چینی سوار بر اتومبیل هستند. حدس بزن چه کسی پشت رل نشسته؟». هرکسی که چند صباحی را در ینگه دنیا سپری کرده باشد پاسخ این چیستان را میداند: «پلیس!». حتی آمدن باراک اوباما نخستین رئیسجمهور غیرسفید ایالاتمتحده با شعار «تغییر» به کاخ سفید جایگاه آن 4 اقلیت نمادین نژادی جامعه آمریکا را تغییر چندانی نبخشیده است.
اقلیتهای نژادی در دورانی که یک سیاهپوست دورگه کنیایی- آمریکایی پشت رل دولت نشسته است نیز هنوز در این نظام بشدت نژادپرست محکوم به نشستن بر صندلیهای عقبی همان اتومبیل کذایی چیستان بالا هستند، صندلیهایی که با شیشه محافظ طبقاتی از جایگاه سرکلانتر یا همان راننده جدا نگه داشته شدهاند و به مثابه جایگاه متهم در نظام دادگستری آمریکا هستند. حدود یک سال و نیم پیش وقتی «ترایوون مارتین» نوجوان 17 ساله تیرهپوست اهل فلوریدا در یک شب بارانی کلاه نیمتنهاش را روی سرکشیده بود بهخاطر ایستادن در کنار ورودی منزل یک دورگه سفید و لاتینی به نام «جورج زیمرمن» بیهیچ سوال و جوابی هدف گلوله قرار گرفت و جان باخت.
وقتی جیبهایش را گشتند فقط یک بطری نوشیدنی و یک بسته اسمارتیز همراهش بود. در واقع خطرناکترین و تهدیدآمیزترین سلاحی که او آن شب از نگاه ضاربش که حقیقتا مسلح به سلاح گرم بود، حمل میکرد پوست قهوهای سوخته صورتش بود که او را بیواسطه در ردیف متهمان بالفطره خطرناک در یک جامعه نژادپرست قرار میدهد. اما بخش سیاهتر داستان قتل نوجوان سیاه پس از آن بود که او نفس آخر را کشید چرا که پلیس فدرال بلافاصله «جورج زیمرمن» 28 ساله را با استناد به قانون ایالتی «بر زمین خود بایست» یا به بیان یانکیوارش «به هر قیمتی حتی شلیک کردن از محدوده ارضی تحت تملک خودت در مقابل ورود هر کسی که نمیشناسی یا از قیافهاش خوشت نمیآید دفاع کن!» آزاد کرد.
درد آورتر اینکه حال این احتمال مطرح شده که فامیل یهودی «زیمرمن» در آزادی فوری این مرد آمریکایی ـ پرویی در بدو امر و تبرئهاش در خاتمه فرآیند قضایی تاثیر بسزایی داشته است. حتی وقتی پدر جورج زیمرمن برای سبک کردن اتهام نژادپرستی پسرش که توسط بخش قابلتوجهی از افکار عمومی به او نسبت داده میشد دست به قلم برد، شایعات موجود درباره اصل و نسب یهودی خانوادهاش را انکار نکرد. داستان این پدر و پسر ما را به یاد یک پدر و پسر مشهورتر البته با پوستی تیرهتر میاندازد.
سناتوری به نام «باراک اوباما». او چند سالی پیش از آنکه پا به کاخ سفید بگذارد تا روسیاهی را به شکلی حقیقیتر از قبل تجربه کند، در کتابی تحت عنوان «رویاهای پدرم» از ظهور آمریکایی نوین نوشت که در آن دیگر رنگینپوستی چون پدر تحصیلکردهاش مجبور نیست جدای از اکثریت سفیدپوست در قسمت عقبی اتوبوس بنشیند یا از شیر آبی جداگانه استفاده کند. اوباما میخواست از حقوق شهروندی که پدرش از آن بیبهره بود دفاع کند حال آنکه مفهوم نژادپرستی در جامعه نوین یانکیها پوست انداخته و تعبیری متفاوت اما به همان اندازه قبل دردناک یافته است. در ابتدای قرن بیست و یکم نژادپرستی نوین آمریکایی با فرقهپرستی و برتریطلبی گروهی که اساس حاکمیت سایه ایالات متحده را تشکیل میدهد تلفیق شده و معجونی قویتر در قالب تبعیض نژادی، سیاسی، مذهبی، فرقهای، فکری، طبقاتی و سرمایهای را پدید آورده است.
نیمقرن پیش در آخرین روزهای تبعیض نژادی رسمی در آمریکا، آدمکشهایی منسوب به حاکمیت سایه ایالات متحده، شخصیتی چون مالکوم ایکس، پرجذبهترین رهبر سیاهان آمریکا و چه بسا جهان در آن زمان را به رگبار بستند. آنها وحشت داشتند که رنگینپوستان ایالات پنجاهگانه با الگو قرار دادن ایکس که حالا به مکتب اسلام هم گرویده بود، از زیر یوغ بردگی که از زمان پدرانشان بر آنها تحمیل شده بود، خارج شوند و انقلابی اجتماعی در مهد امپریالیسم به راه اندازند.
اکنون 48 سال پس از ترور مالکوم ایکس، در روزگاری که ترایوون مارتین 17ساله را بیهیچ گناهی میکشند و قاتلش را تبرئه میکنند و از آن بالاتر سر مالکوم شباز، نوه جوان مالکوم ایکس را که قصد داشت به عنوان یک فعال اجتماعی و منتقد وضع موجود آمریکا پا جای پای پدربزرگ بگذارد، به سادگی و با صحنهسازی زیرآب میکنند، اوباما تبدیل به الگویی ساختگی برای سیاهان و رنگینپوستان میشود، البته الگویی مطیع امپریالیسم و صهیونیسم که نهایت طغیان انقلابیاش «تغییر»ی است که هیچ «امیدی» را در دل طبقات به بردگی گرفته شده آمریکا، زنده نمیکند.
به لطف این مترسک دورگه، انرژی مضاعف تیرهپوستان ایالاتمتحده برای طغیان علیه تبعیضهای مختلف کاملا مهار شده است. آفریقایی ـ آمریکاییتبارها که امروز 12 درصد از جمعیت آمریکا هستند، 38 درصد از جمعیت زندانیان این کشور را به خود اختصاص دادهاند. در چنین جامعهای شرایط سیاهان تفاوتی با بردههای پیشین ندارد. آنها مظنونهای همیشگی هستند.
قانون:خانه سینما و آفت دخالت سیاسی
«خانه سینما و آفت دخالت سیاسی»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم حسین احمدی نیاز است که در آن میخوانید؛خانه سینما تشکل صنفی سینماگران کشور و نهاد و نماد اتحاد و همبستگی سینماگران کشور است.اساسنامه خانه سینما ارکان و اهداف این تشکل صنفی را تبیین کرده است.متاسفانه این نهاد عظیم صنفی چند سالی است که دستخوش دخالتهای غیر سینمایی شده است که این امر بیشتر دخالت سیاسی بوده است، که منتج به تعطیلی شبهه انگیز آن شده است.
البته در چند سال اخیر چند نهاد صنفی دیگر از جمله انجمن صنفی روزنامه نگاران هم دچار دستخوش این تغییر شده یا نهاد دیرپایی چون کانون وکلای دادگستری هم در معرض تهدید قرار گرفته است.واقعیت مسئله این است نهادهای صنفی که بخش عمده ای از جامعه مدنی را تشکیل میدهند وظیفه پیگیری و تحقق مطالبات قانونی و صنفی اعضای خود را دارند و به عنوان پل ارتباطی بین مردم (سینماگران) و دولت به ایفای وظایف قانونی خود میپردازند.
اما متاسفانه نوعی نگاه سیاسی و مخالف اندیشه سینماگران فعال کشور که قبلا در خانه سینما اکثریت داشتند باعث تعطیلی خانه سینما شد این در حالی است که قانونگذار تصریحا موارد انحلال این تشکل صنفی را بیان کرده است که عدم اجرای تشریفات قانونی وفق اساسنامه امر تعطیلی خانه سینما را خلاف قانون تشخیص میدهد.واقعیت مسئله این است ما اگر چارچوب قانون و حاکمیت قانون را بپذیریم و به نقش و جایگاه مهم خانه سینما در جهان و کشور اشراف داشته باشیم و اساسنامه را ملاک عمل قرار دهیم چنین بیمحابا با این تشکل ارزشمند صنفی برخورد نمی شد.
خانه سینما متعلق به سینماگران است و این سینماگران و فعالان آن است که باید در مورد آن تصمیم بگیرند.اما این نحوه دخالت های نهادهای دولتی در آن باعث شده است تا قوه محترم قضاییه وارد موضوع شده و از حقوق شرعی و قانونی سینماگران در برابر این نوع دخالتها و برداشتها حسب اصل 156 قانون اساسی دفاع نماید.امید است دولت امید وتدبیر دکتر روحانی در اولین فرصت با همکاری سینماگران تدبیری نیک در چارچوب قانون برای این تشکل صنفی و تداوم آن بیندیشد.
تابناک:چشمانداز خطرناک مصر
«چشمانداز خطرناک مصر»عنوان یادداشت روز روزنامه تابناک به قلم حسنهانی زاده است که در آن میخوانید؛درگیریهای اخیر نیروهای اسلامگرا با ارتش مصر از مدتها پیش و پس از سرنگونی مرسی رئیسجمهور منتخب قابل پیشبینی بود. فضای جامعه مصر بعد از کودتای ارتش علیه اخوان به یک فضای دو قطبی و التهابآمیز تبدیل شده و این درگیریها اگر تشدید شوند شرایط نامناسبی برای مصر به وجود خواهند آورد. بعد از برکناری مرسی ارتش با همکاری نیروهای لیبرال و سکولار تلاش کرد نهادهای مدنی و دستگاههای دولتی را از وجود پاکسازی کند و قدرت را به تکنوکراتها واگذار کند.
با توجه به اینکه اساسا اسلام گرایان در جامعه مصر بهویژه در لایههای پایین، از نفوذ بالایی برخوردارند، اگر ارتش شیوه سکولاریزه کردن جامعه را دنبال کند با یک چالش جدی در لایههای پایینی مصر مواجه میشود و شرایط به طوری رقم خواهد خورد که اوضاع مصر به مانند اوضاع الجزایر در دهه 90 پیش رود.
این مساله با توجه به جمعیت 85 میلیونی مصر به یک چالش امنتیتی برای این کشور تبدیل میشود. ارتش تحت تاثیر فشارهای آمریکا و با نقشه راه آمریکا، کودتایی را علیه اخوان سازماندهی کرد و این اقدام از سوی قبطیهای مسیحی و سکولار مورد حمایت قرار گرفت اما در مقابل اسلام گراها در مقابل آن ایستادند. شرایط به گونهای است که اگر این خشونتها ادامه یابد اوضاع خطرناکی برای جامعه این کشور پیشبینی میشود. بهویژه اینکه رژیم صهیونیستی سعی میکند از تحولات مصر سوء استفاده کرده و بخشی از صحرای سینا را اشغال کند.
پیام مرسی به مردم مبنی بر اینکه رئیسجمهورم و باز خواهم گشت پیش از این نیز از سوی رهبر اخوان منتقل شده بود. اما با توجه به اینکه آمریکا به صورت علنی از کودتا حمایت کردند لذا بازگشت مرسی به قدرت ضعیف است؛ زیرا قدرت نمایی سکولارها و لیبرالها موجب شده که اسلام گرایان تلقی خاصی از شرایط داشته باشند. اگر قدرت پس از مرسی بخواهد به سمت خشونت حرکت کنند تقابل میان مسیحیان و مسلمانان را منجر خواهد شد و این به نفع جامعه مصر نخواهد بود. به نظر میرسد ارتش اجازه نمیدهد که مرسی از حبس خانگی خارج شود تا انتخابات ریاستجمهوری برگزار شود.
کابینه مصر نیز ظرف یک هفته اینده معرفی میشود و وزاری کلیدی تقریبا مشخص شده اند. این کابینه با توجه به اینکه از سوی غرب حمایت میشود کار خود را شروع مینماید و کار انتخابات را انجام خواهد داد اما مشکل این است که این کابینه میتواند بحران را مهار کند؟ که به نظر میرسد بدون پشتیبانی ارتش و با وجود درگیریهای خیابانی نخواهد توانست بر اوضاع مسلط شود. لذا اگر کابینه به کار خود ادامه دهد، کابینه قدرتمندی نخواهد بود.
در حقیقت اخوان المسلمین در طول حاکمیت بر مصر بهدلیل اینکه برنامه و استراتژی مشخصی برای دولت سازی نداشت نتوانست موفق عمل کند و دیگر نخواهد توانست به قدرت بازگردد اما به فعالیتهای زیرزمینی روی خواهد اورد. در واقع با توجه به جریان سازیهای خبری که علیه این جنبش صورت گرفته کار برای اخوان در آینده سختتر خواهد شد.
شرق:گروه فشار هستهای
«گروه فشار هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم داوود هرمیداس باوند است که ر آن میخوانید؛حادثه 11 سپتامبر سبب شد آمریکا استراتژی جدیدی بهعنوان مبارزه با تروریسم بینالمللی که تحت عنوان القاعده در قالب شبکه جدید تروریستی با عقاید افراطی شکل گرفته بود، در پیش بگیرد که این رویداد در زمان ریاستجمهوری آقای خاتمی اتفاق افتاد. شورای امنیت نیز در محکوم کردن این اقدامهای تروریستی قطعنامهای گذراند که البته تاییدیهای شد که بر اساس آن آمریکا مجاز است در مقام دفاع از خود به سرکوب این شبکه تروریستی که تمرکزشان در افغانستان بود، روی آورد و اتفاقا بر اساس همان قطعنامه روسها نیز که آزادی عمل بیشتری در چچن پیدا میکردند، از آن حمایت کردند. چینیها نیز بهخاطر مسالهای که در تبت با آن مواجه بودند، قطعنامه را تایید کردند. دولت آقای خاتمی نیز با حادثهدیدگان 11 سپتامبر اظهار همدردی کرد. پس از حادثه 11 سپتامبر، آمریکا از طالبان خواست تا عوامل القاعده را تسلیم کند.
پیش از این کشتار دیپلماتهای ایرانی در مزارشریف به دست طالبان همسویی مقطعی میان ایران و آمریکا به وجود آورده بود. پس از آن در همکاری با اتحاد شمال که آمریکا راه همکاری با آن را در پیش گرفته بود، ایران نیز با آمریکا در جهت سرکوبی طالبان راه همکاری در پیش گرفت و نوعی همکاری عملی بین ایران، آمریکا و اتحاد شمال یعنی احمدشاهمسعود و پس از آن خلیلی و ربانی شکل گرفت. اما در همین حین که همسویی منافع پدیدار شده بود، دولت بوش نظریه محور شرارت را مطرح کرد و ایران را در کنار عراق و کرهشمالی در فهرست کشورهای محور شرارت قرار داد.
در چنین شرایطی که همسویی بین ایران و آمریکا به وجود آمده بود، چنین اقدامی از سوی دولت آمریکا تعجبآور و خارج از هوشمندی سیاسی بود. بهدنبال همین نگرش، گروههای افراطی آمریکا که موافق فضای جدید مساعدی برای گفتوگوی سازنده نبودند تلاش کردند این مساله را مخدوش کنند.
جورج بوش هم کسی نبود که بتواند بر اساس ارزیابیهای شخصی تصمیمگیری کند و به همین دلیل تحتتاثیر نئوکانها یا همان نومحافظهکاران قرار گرفت. سیاست کاخ سفید در آن سالها بهگونهای بود که به نظر میرسید بوش تنها به نظریاتی که دیکته شده بود عمل میکرد. همین نقطهضعف به مذاکرات هستهای- در شرایطی که ایران بهصورت «دو فاکتو» وارد مذاکرات شده بود- ضربه زد. این مذاکرات به قرارداد پاریس منتهی شد و ایران بدون آنکه از نظر حقوقی به پروتکل دوم انپیتی ملحق شود آن را پذیرفته بود. بر این اساس انتظار میرفت طرف مقابل نیز به تعهدات خود پایبند باشد.
اما گروههای فشار آمریکا، سه کشور اروپایی مذاکرهکننده (آلمان، انگلیس و فرانسه) را تحت فشار قرار دادند تا به تعهدات خود عمل نکنند. و همین باعث شد ایران نیز از تعهدات کوتاهمدت خود عبور کند و این مقارن شد با روی کار آمدن آقای احمدینژاد که استراتژی تهاجمی را در پیش گرفت و با خطمشی دولت خاتمی و گروه مذاکرهکنندهای که آقای روحانی مسوولیت آن را بهعهده داشت مخالف بود و در جهت توقف مذاکرات و استراتژی «نگاه به شرق» و وارد کردن کشورهایی مانند هند، چین، پاکستان و روسیه در موضوع هستهای را در پیش گرفت که البته هند خود را از این موضوع جدا کرد.
بعد از مواضع سنگینی که در قطعنامه شورای حکام اتخاذ شد، پرونده هستهای ایران به شورای امنیت ارجاع دادهشد و چهار قطعنامه علیه ایران صادر شد. نظر آقای جک استراو این است که اروپا آمادگی داشت موضوع هستهای را فیصله دهد اما جناحهای تندرو چون مایل به این کار نبودند، با تحت فشار قرار دادن کشورهای اروپایی مذاکرهکننده آنها را وادار به عدول از خطمشی اولیه کردند و مساله هستهای ایران به نتیجه مطلوب نرسید. امروز هم خواست 19میلیوننفری که به آقای روحانی رای دادهاند این است که موضوع هستهای ایران بهصورت مسالمتآمیز و در چارچوب منافع ملی حل شود و پیامدها و آثار تحریمهای اقتصادی از سوی اتحادیه اروپا و بهصورت مضاعف از سوی آمریکا بهوجود آورده، بر اساس توجه به منافع متقابل از بین برود.
با توجه به فضای جدید بهوجودآمده و تجربه هشتساله آقای روحانی در این زمینه، محافل اروپایی نیز دید مثبتی دارند و انتظار این است که مذاکرات سازندهای با آژانس و گروه 1+5 شکل بگیرد و مهمتر از آن محور اصلی مذاکرات که میتواند گرهگشا باشد، شکلگیری مذاکرات دوجانبه بر اساس منافع متقابل میان ایران و آمریکاست.
مردم سالاری:نعل وارونه نتانیاهو
«نعل وارونه نتانیاهو»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حامد ایرانشاهی است که در آن میخوانید؛ نخست وزیر اسرائیل در اظهار نظری پرسابقه، در گفتوگو با شبکه سی بی اس، اتهامات گذشتهاش در خصوص برنامه هستهای کشورمان را تکرار کرد و با لحنی بی ادبانه علیه رییس جمهور منتخب، برای چندمین بار خواستار تشدید فشار غرب بر ایران شد و گفت: «غرب نباید فریب انتخابات ایران و حسن روحانی را بخورد.»
نتانیاهو در بخش دیگر از گفتوگویش با این شبکه، اضافه کرد که وی و دولت تحت امرش به اعتدال و میانه روی روحانی اعتقادی نداشته و احتمال آنکه دولت اسرائیل زودتر از آمریکا با ایران برخورد کند وجود دارد.
فارغ از عصبانیتی که وی و دولت افراطی اسرائیل، از روی کار آمدن اعتدالگرایان در ایران دارند، به نظر میرسد مطلب وی درباره ایران و رئیس جمهور منتخب آن، مثل همیشه فاقد شالوده منطقی است و بیش از همه چیز، حجتی دیگر بر مواضع ظالمانه و بی اساس دولت اسرائیل نسبت به ایران و دیگر کشورهای منطقه است. با توجه به صحبتهای مطرح شده، موارد ذیل دلائلی است که وجاهت سخنان نتانیاهو را زیر سوال برده و اغراض او را از بیان چنین مسائلی بر ملا میسازد.
1- سوالات بی جواب بسیاری در مورد موجودیت اسرائیل در نظام بین الملل همچنان مطرح است و به نظر میرسد که اظهار نظر اینچنینی بیش از هر چیز فرار به جلو و پاک کردن صورت مسئله در مورد موجودیت اسرائیل باشد. دولت اسرائیل قبل از هر چیز باید به این نکته پاسخ دهد که چه چیزی درایران نظم بین المللی را بر هم زده و سپس در آن مورد، وضعیت خود اسرائیل به چه صورت است .
2- ایران در تمامی موارد، خود را متعهد به ان پی تی معرفی نموده است و از شواهد و قرائن نیز پیداست که ساخت سلاح اتمی با واقعیت صنایع هستهای ایران سازگاری نداشته و بیش از هر چیز اتهامی است که از سوی دولتهایی همچون اسرائیل متوجه ایران میشود. این در شرایطی است که اسرائیل عضویتی در این پیمان نداشته و درباره عملکرد هستهایاش به هیچ نهاد بینالمللیای پاسخگو نیست.
همچنین وجود صدها کلاهک هسته ای در اسرائیل میبایست دهان این دولت را در اتهام زنیهای اینچنینی به کشورهایی نظیر ایران ببندد. چرا که برفرض دستیابی کشورهای دنیا به سلاح اتمی، تازه این کشورها شبیه اکنون اسرائیل شده اند و اسرائیل حق اظهار نظر در این مورد را نداشته و ندارد.
3- اعلام جنگ و تهدید علیه ایران، نکته جدیدی در اظهار نظرهای مقامات سیاسی اسرائیل نیست، لیکن مطرح شدن دوباره آن در این شرایط، با هدف از بین رفتن امید به حل مسئله هسته ای ایران و رفع تحریمها در میان کشورهای1+5 است. این سخن بدین معناست که هرچه ایران و1+5 به گفتوگوی سازنده نزدیکتر میشوند، دولت اسرائیل بیشتر بر طبل جنگ کوبیده و مصالح خود را در فاصله گرفتن از مذاکره میان ایران و آنها میداند.
4- ملت ایران به واسطه این انتخابات، پیام صلح و اعتدال طلبی خود را به دنیا عرضه کرد و اهانت به منتخب آنها بدون تردید، اهانتی بزرگ به آنها تلقی میشود. بهتر به نظر میرسد که دولت کنونی که آخرین روزهای خود را در حال سپری کردن است، در مورد این اهانت و جسارت سکوت نکرده و پاسخ رسمی آن را به نمایندگی از ملت ایران بدهد.
5- خوشبینی شخصیتهای سیاسی دنیا نظیر خاویر سولانا، جک استراو و... از پیروزی دکتر حسن روحانی و باز شدن پنجره ای جدید بر گفتوگوهای ایران و1+5، حکایت از استقبال جامعه جهانی از مشی اعتدالگرای دکتر روحانی دارد و اظهار نظر نتانیاهو به نوعی، بی منطقی نظام سیاسی اسرائیل در عرصه بین الملل را نمایان میسازد و بر این نکته توجهات را معطوف میکند که این دولت طرفدار هیچ نوع منطقی در عرصه بین المللی نیست و حیات خود را در این اتهام زنیهای بیاساس میداند.
6- توهین آشکارای نخست وزیر رژیم صهیونیستی به رئیس جمهور منتخب و ملت ایران با هدف کاهش امید به بهبود اوضاع ایران در داخل و نظام بینالمللی صورت گرفته و هم وظیفه سیاستمداران دنیا را در برخورد سازنده با ایران سنگین و هم هوشیاری ویژهای را در افکار عمومی داخل طلب میکند.
جدای از موارد فوق جای بسی سوال است که چرا جامعه جهانی سخنان نتانیاهو را بدون پاسخ گذاشته و با بی توجهی از کنار آنها میگذرد. چرا که رفتار دولت نتانیاهو به گرگی که خود را در لباس گوسفند جا زده است شبیهتر است. این دولت در جامعه جهانی خود را دولتی دموکرات معرفی میکند، در حالی که در داخل مرزهای جعلی خود، ابتدائیترین حقوق شهروندان عربش را زیر پا میگذارد و به پیشروی غیر قانونی در سرزمینهای اشغالی ادامه میدهد. مضاف بر آن خود را پاسخگوی هیچ نهاد بینالمللیای نمیداند.
آرمان:اعتدال گزینه ملت در سیاست خارجی
«اعتدال گزینه ملت در سیاست خارجی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مهدی سنایی
است که در آن میخوانید؛برگزاری انتخابات 24 خرداد تحول بزرگی بود که مشروعیت نظام اسلامی، اعتماد متقابل مردم به نظام سیاسی و انگیزه مردم برای پیشرفت را به نمایش گذاشت. این واقعه بزرگ نمایش وحدت ملی و پر کردن شکافهایی بود که طی چند سال گذشته میان نخبگان سیاسی و برخی جریانها ایجاد شده بود، حفظ این سرمایه برای اقتصاد و سیاست خارجی ضرورتی اجتنابناپذیر است و انتظار میرود همه گروههای سیاسی فرصت کافی به دولت برای حل مشکلات را بدهند.
این انتخابات از معدود انتخاباتی بود که اکثریت مردم و نخبگان از نتیجه آن ابراز خرسندی کردند و فعالان بقیه ستادها نیز در این شادی شرکت کردند اما روشها و جریانهای شکستخورده باید مشخص شوند. باید روشن شود که بیش از 50 درصد مردم به چه گفتمان و روشهایی «نه» گفتند؛ تبیین این مساله هم به نفع گروههای شکستخورده است و هم برای رشد و پیشرفت کشور لازم است.
پیشنهاد این است که مجموعه باورها و گفتههای کاندیداها در مناظرههای تلویزیونی استخراج شود و مشکلات اساسی مطرح شده شمارش شود، وجود مشکلات اقتصادی مسالهای بود که کاندیداها در آن اشتراکنظر داشتند؛ تورم، نقدینگی، بیکاری، کاهش ارزش پول و عدم استفاده از ظرفیتهای عظیم و منابع ملی نیز مساله دیگری بود که عموم کاندیداها به آن اشاره کردند.
در بخش سیاست خارجی نیز افزایش ادبیات تنشزا و بهره نگرفتن از دیپلماسی حرفهای و ورود به مسائل غیرضروری موارد مشترک کاندیداهای انتخابات بود از اینرو برداشت دقیق از وضعیت موجود لازم است.
از سویی هرازگاهی آماری از سوی مراکز مختلف از وضعیت کشور ارائه میشود که در اینباره باید اشاره داشت سه نوع آمار و ارقام داریم؛ آمار و ارقامی که از سوی مقامات دولت معمولا در سخنرانیها ارائه میشود و وضعیت را چنان نشان میدهد که مطلوب است، مراکز آمار دولتی مثل مرکز آمار هم آماری ارائه میدهند که با این آمار متضاد است، مراجع بینالمللی نیز آمار متفاوتی ارائه میدهند. تفاوت این سه بهقدری است که اشتغال از 2 میلیون تا 14هزار متغیر است و نبود مراکز مستقل آمار باید رسیدگی شود.
همگان با فشارهای اقتصادی که ناشی از نبود مدیریت صحیح است، آشنا هستند لذا باید در این راستا، بر لزوم حل این مسائل تاکید کرد. اما مردم درنهایت برای حل این مشکلات گفتمان اعتدال را برگزیدند، گفتمان اعتدال به این معناست که در عین پایبندی به اصول باید درک درستی از شرایط بینالمللی داشته باشیم و توازنی بین آرمانگرایی و واقعگرایی ایجاد کنیم.
بهار: زنگ خطر
«زنگ خطر»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم کسی نوری است که در آن میخوانید؛
زنگها برای دولت روحانی به صدا درآمده است. تبلیغات کاذب درباره عملکرد دولت احمدینژاد، آن هم برپایه آمارهای مبهم و ارائه تصویری اغراقآمیز، به راهبرد جریانهایی تبدیل شده که سعی میکنند به هر نحو ممکن، مانع اعلام گزارش واقعی از شرایط اقتصادی کشور و عملکرد هشت ساله دولت شوند.
هرچند که حکایت آلام و مشکلات اقتصادی مردم واقعیتر از آن است که مثلا صداوسیمای آقای ضرغامی با برپایی جشن تجلیل از آقای احمدینژاد و اختصاص وقت تمام شبکههای سراسری و محلی به تبلیغ و مجیزگویی دولت، بتواند بر آن سرپوش گذارد یا بعضی مسئولان با آمارسازی و مدیحهسرایی درباره خود قادر به تغییر دیدگاه مردم باشند، اما از آنجا که مومن از یک سوراخ نباید دوبار گزیده شود، ذکر نکاتی ضروری به نظر میرسد.
آنچه این روزها در ستایش و تجلیل عملکرد دولت آقای احمدینژاد مطرح میشود دو خاستگاه متفاوت دارد. یکی از جایگاهی والا و مبرا از تمایلات ناصواب، فقط از سر بزرگواری مطرح میشود و دیگری آمیخته با اغراض سیاسی، که پوستین وارونه بر تن حقایق میکند تا هم از زیر بار مسئولیت ندانمکاریها شانهخالی کرده باشد و هم زمینه طرح ادعاهای بعدی را فراهم آورد.
اینکه جناب آقای روحانی اعلام کرده «به ملت خواهد گفت چه دولتی را تحویل گرفته»، تصمیمی اصولی و راهبردی است که هرگونه چشمپوشی از آن، با توجه به خط تبلیغی کاذبی که درباره عملکرد دولت کنونی به راه افتاده، پیامدهای ناگواری برای دولت آینده خواهد داشت.
سکوت دولت روحانی درباره آنچه از دولت کنونی تحویل میگیرد، علاوه بر آنکه میتواند شائبه تایید ادعاها درباره عملکرد مشعشع این دولت را در پی داشته باشد، سطح مطالبات از دولت یازدهم را فزونی خواهد بخشید.
اما بیان حقایق با مردم علاوه بر آنکه رشد فزاینده مطالبات را مهار خواهد کرد، بر میزان همبستگی وهمافزایی ملی نیز برای غلبه بر مشکلات اضافه میکند.
در تمام این سالها، آنچه بیشتر از سیاستهای غلط و ندانمکاریها، خاطر مردم را آزرد، توهین به درک و شعور آنها و رواج بیپروای دروغگویی بود.
پس دولت جدید، از بیان عریان حقایق با ملت نباید هیچ واهمه و پروایی داشته باشد. این خصلت بعضی آقایان را هم نباید فراموش کرد که نشان دادهاند برای حفظ قدرت و منافع خود حاضرند دست به هر اقدامی بزنند. پس اگر دولت یازدهم با صراحت و صداقت تمام، از آنچه تحویل میگیرد با مردم سخن نگوید، دور نیست روزی فرا رسد تا همانهایی که اکنون باید به واسطه سوءتدبیرشان در پیشگاه ملت پاسخگو باشند، در جایگاه مدعی قرار بگیرند و دولت روحانی را مسئول همه نابسامانیهای کشور معرفی کنند.
بیشک در دولت آقای احمدینژاد اقدامات مثبتی هم صورت گرفته که جای تقدیر دارد. پس شایسته است که دولت یازدهم در گزارش خود علاوه بر شجاعت و صراحت، جانب انصاف را هم رعایت کند تا اگر در کارنامه دولت آقای احمدینژاد نقاط قوت بر کاستیها غلبه میکرد، یا گزارشی که درباره خود دادهاند نزدیک به واقعیت بود، منتقدان و مخالفان ایشان، در کمال شهامت، به درستکرداری آقایان اعتراف و در پیشگاه ملت از آنها طلب بخشایش کنند.
ابتکار:دیوان حافظی به نام روحانی
«دیوان حافظی به نام روحانی»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛همواره رسم بود که گروهها با استقبال نسبت به رئیس جمهور منتخب برخورد میکنند. مخالفین گفتمانی نامزد پیروز، چند صباحی برای نمایش جوانمردی وسعه صدر به استقبال میروند.
فاصله زمانی روز مشخص شدن فرد پیروز تا روز تحویل رسمی دولت، به عنوان دوره ماه عسل مطرح است دید و بازدیدها با لبخند و آغوشهای باز صورت میپذیرد. مخالفین بیش از موافقین نزدیک نمایی میکنند. موافقین که طیف گسترده ای را شامل میشود هر کدام برای اثبات سهم خود در پیروزی، به هزار و یک دلیل متوسل و به هر بهانه ای سرود پیروزی میخوانند.
این جریان تا روز تشکیل کابینه و توزیع مناصب ادامه دارد پس از این ایام است که مخالفین کم کم گارد خود را پیدا میکنند و موافقین متناسب با شرایط پیش آمده دل به فرصتهای آتی میسپارند. احمدی نژاد 84 را تصور کنید که با چه سلام و صلواتی کلید پاستور را تحویل گرفت. مرور کوتاه آن دوره، نشانگر حجم استقبالی است که نسبت به ایشان صورت پذیرفت.
همه جا چه چراغانی! رقابت گروههای اصولگرا برای نزدیکی هر چه بیشتر دیدنی بود، ادبیات غلو آمیز در خصوص ایشان فراگیر، بازار مدح و ثنا داغ و داغ، هر روز برایش وصفی از آسمانها به عاریت گرفته میشد. اما دوره آنهمه سر خوشی مستعجل بود و کوتاه زمانی بعد، بهار آنهمه تعریف و مدح و ثنا به خزان جدائیها تبدیل شد.
شرایط به گونه ای گشت که سرعت فرار و دوری از احمدی نژاد به مراتب بیش از سرعت نزدیکیهای روزهای اولیه بود. جالب است که احمدی نژاد تنها رئیس جمهوری بود که مخالفینش هیچگاه تلاش نکردند که به صورت مصلحتی و مقطعی خود را به ایشان نزدیک نشان دهند. این مسئله بخاطر خصوصیات انعطاف ناپذیر شخص ایشان و البته نجابت و شفافیت در مواضع مخالفینش بود. اما اکنون دکتر حسن روحانی به عنوان یک اعتدال گرای شناخته شده با استقبال فراگیر هم از طرف طیف موافقین و هم از مخالفین روبرو شده است. این استقبال به گونه است که گاه مخالفین راهش، آنچنان خود را نزدیک نشان میدهند که جا برای موافقینش تنگ شود.
این روزها حسن روحانی به دیوان حافظی تبدیل شده که هر کسی شعر خود را در او میجوید کسی کار به محتوای واقعی دیوان ندارد. هر کسی گمان خود را از او طلب میکند؛ چون آراسته به وصف اعتدال است و اعتدال جزو مفاهیم کیفی و کش دار میباشد؛ بنابراین فعلاً کشش این همه گمان متناقض را دارد. طنز مسئله این است که افراطیون بیش از اعتدالیون این روزها در مدح اعتدال قلم فرسایی میکنند و برایش تحدید حدود مینمایند. البته به نظر نگارنده این فضا اگر چه مصنوعی ولی خود میمون و مبارک است. در جامعه ای که به تعبیر آیت اله هاشمی رفسنجانی، اعتدال سالها در زیر آوار مدفون بوده، حالا به گفتمان رایج تبدیل گشته است و افراطی و اعتدالی هر دو با ادبیات اعتدال با همدیگر تعامل میکنند.
اما باید دید که دوره این ماه عسل چقدر خواهد بود ؟ آیا مخالفین آنچنانکه امروز تلاش دارند روحانی را متعلق به خود و در اردوگاه گفتمانی خود تفسیر و تعبیر نمایند، در آینده بر این موضع خواهند ایستاد ؟ آیا همه آنان که امروز شعر اعتدال سر میدهند و سرود آنرا زمزمه میکنند فردا حاضر به پرداخت هزینههای آن نیز هستند ؟ برای پاسخ به این پرسشها زمان زیادی لازم نیست. بخش اول پاسخ به این پرسشها در ایستگاه معرفی کابینه داده خواهد شد و موضع گروهها زین پس دیدنی خواهد بود.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در این میان توجه همه مسوولان و كاركنان و كاگزاران را به فرمایش حضرت رسول اكرم ص جلب می نمایم
حضرت فرمود : سه چیز به صاحبش بر می گردد
1- مكر و حیله 2-ستم 3- پیمان شكنی . حال هر كس به فكر فردای خود هست در مسوولیتش سه مورد با ارزش و گرانسنگ را ملحظ نظر قرار دهد وگرنه همانطور كه در فكر تبلیغ و تخریب افراد است و بدونه هیچ انصافی حتی بدون یك خدمت صرفا در پی محبوبیت خود بوده فردای فردا نخواهد مرد تا تخریب و فرسایش خود را ببیند كما اینكه بعضی دارند می بینند ولی حیفه كبك .....