«کامران غضنفری» از رزمندگان دفاع مقدس در تیپ 27 محمدرسول الله(ص) بوده که در نخستین روزهای مقاومت در سال 1359 به جبهه جنوب اعزام شد.
تحصیلات وی کارشناسی ارشد روابط عمومی و امور بین الملل است و علاوه بر پژوهش در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی و فرهنگی، کتابهای «آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران» و «راز قطعنامه» را به نگارش درآورده است.
پذیرش قطعنامه 598 در 27 تیرماه 1367 اتفاق افتاد و این موضوع در زمان خود یک تصمیم بزرگ و حساس از سوی حضرت امام (ره)بود.
-مسئله دیگر در پذیرش قطعنامه 598 که از سوی فرمانده جنگ مطرح شد، این بود که کشور در بعد نظامی توانایی ادامه جنگ با صدام را نداست؛ تحلیل شما از این بحث چیست؟ گفت:آقای هاشمی در خرداد سال 67 به محضر امام (ره) میرود و میگوید: اگر ما آتشبس را نپذیریم، عراق دوباره میآید و خوزستان را اشغال میکند و ما توانایی مقاومت به لحاظ نظامی را نداریم.
غضنفری:در این رابطه محسن رضایی در دوم تیر سال 67 نامهای به آقای هاشمی رفسنجانی میدهد و او هم این نامه را در اختیار حضرت امام (ره) میگذارد؛ در این نامه آمده بود که «طی 5 سال آینده هیچ پیروزی نخواهیم داشت. اگر بتوانیم در این 5 سال تجهیزات گستردهای از توپ و هواپیمای جنگنده هلیکوپتر تدارک ببینیم و نفرات نیروی انسانی سپاه پاسداران را به 7 و نیم برابر و ارتش را به 2 و نیم برابر برسانیم و به شرط اینکه شورای عالی دفاع بتواند بودجه مورد نیاز جنگ را تأمین کند، آمریکا را هم بتوانیم از خلیج فارس بیرون کنیم، در آن موقع به امید خدا میشود گفت که ما توان عملیات آفندی را خواهیم داشت».
تحقیقات و پژوهشهایی انجام شده نشان میدهد، نامه محسن رضایی هم صحت نداشت.
-آقای محسن رضایی اشتباه نوشته بود یا از این نامه سوء استفاده شد؟
غضنفری:هم محسن رضایی این نامه را غلط نوشته بود که در واقع با خط دهی آقای هاشمی این نامه را نوشته بود و همین که آقای هاشمی نهایت بهرهبرداری مورد نظر را از این نامه کرد. حتی آقای هاشمی نامه شبیه به این را از فرمانده ارتش گرفته بود که فرمانده ارتش هم گفته بود ما دیگر توان ادامه جنگ را نداریم.
-بررسی شما در رابطه با اینکه ما توان نظامی داشتیم و دور از واقعیت به امام(ره) گفتند توان نظامی نداریم، چیست؟
غضنفری: 3 روز بعد از پذیرش قطعنامه توسط جمهوری اسلامی ایران، صدام از مرزهای جنوب به ما حمله کرد و 2-3 روز بعد هم منافقین از غرب کشور برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی وارد کشور شدند. امام خمینی(ره) پیام فرستادند و حاج احمد آقا این پیام را تلفنی برای محسن رضایی خواندند که در این پیام امام(ره) فرموده بودند: «اینجا جایی است که دیگر باید متر به متر جنگید. عقب نشینی از هیچ کس پذیرفته نیست».
آقای محسن رضایی این پیام امام را به فرماندهان انتقال دادند و به گفته یکی از فرماندهان، وقتی پیام امام(ره) خوانده شد، به دو ساعت نکشید رزمندهها نیروهای صدام را تار و مار کردند و به 48 ساعت نمیکشد که عراق تمام نیروهایش را به پشت مرز میبرد.
نیروها و امکانات نظامی ما قبل و بعد از پذیرش قطعنامه 598 فرقی نکرده بود؛ اگر استدلال آقای محسن رضایی برای پذیرش قطعنامه و پایان جنگ در نوشتن نامه دوم تیر 1367 درست بود، چطور شد که ظرف این یک ماه بعد از نوشتن نامه، 2 ـ 3 روز بعد از پذیرش قطعنامه که از 2500 تانک، 2 هزار توپ، هواپیما و هلیکوپتر، 7 برابر و نیم شدن سپاه و 2 و نیم برابر شدن ارتش خبری نبود، چطور شد که نیروهای ما توانستند لشکرهای زرهی عراق و منافقین را ظرف چند روز درهم کوبیدند و نابود کردند! آمریکا هم در خلیج فارس مانده بود و بیرون نرفته بود.
-آقای محسن رضایی بعد از چند سال اعلام داشت که نامهای که به امام(ره) نوشتم برای فتح بغداد بوده است؛ تحلیل شما از این قضیه چیست؟
غضنفری:آقای رضایی برای اینکه خبط خودش را توجیه کند، این موضوع را مطرح کرده است متن نامه او در کتاب یادداشتهای روزانه آقای هاشمی آمده است.
کجای این نامه آقای رضایی گفته که برای فتح بغداد و ... این تسلیحات و امکانات نظامی را لازم داریم. این ادعایی است که بعداً مطرح کرد.
پس میتوان گفت تحلیل و نامه آقای رضایی برای کمبود تجهیزات در جبههها صحت نداشته و کمبود در جبههها، کمبود روحیه و ایمان و اعتقاد به نصرت الهی در بعضی از مسئولین و فرماندهان بود. چون بچههای ما با همان آرپیجی و کلاشینکف و تجهیزات ابتدایی، قویترین لشکرهای زرهی عراق را تار و مار کردند.
در واقع مجموعه گزارشها پیرامون مسائل اقتصادی، سیاسی، نظامی و مردمی از سوی مسئولان به امام خمینی(ره)، گزارشهای خلاف واقع برای وادار کردن امام(ره) برای پذیرش قطعنامه 598 بود؛ در اینجا میتوان به مجموعه نامههای محسن رضایی، فرمانده ارتش، میرحسین موسوی، روغنی زنجانی، محمد خاتمی و نامهای از سوی هاشمی رفسنجانی اشاره کرد. وقتی حضرت امام (ره) میبینند همه مسئولان به علامت تسلیم دستهایشان را بالا بردند، مجبور میشوند به سختی و به تلخی برای حفظ نظام و جان جوانان جام زهر را بنوشند و قطعنامه را بپذیرند.
-تحلیل شما از علت نوشتن این نامهها و ابراز خستگیها و کمبود که خلاف واقع بوده، چیست؟
غضنفری:اینها از سالها قبل از پذیرش قطعنامه هم دنبال برقراری ارتباط با آمریکا بودند و میخواستند یک صلواتی بفرستند برای گذشتهها و اعلام آتشبس کنند. در تمام سالهای جنگ هم این موضوع دنبال میشد. یکی از عوامل اصلی فشار بر امام(ره) برای پذیرش قطعنامه، همین مورد بود.
سال 66 وقتی ناوهای آمریکا میخواستند وارد خلیج فارس شوند، گزارشی به امام(ره) داده میشود و ایشان میفرمایند: «اگر من جای شما باشم، اولین ناو آمریکایی که خواست وارد تنگه هرمز شود را همانجا میزنم». اگر آقایان به این فرمایش امام راحل، عمل کرده بودند، ناوی پشت سر آن ناو، جرأت نمیکرد وارد خلیج فارس شود که بعداً آن هم صدمات اقتصادی، نیروی انسانی و تجهیزات را در خلیج فارس متحمل شویم؛ بعضی از آقایان ترسیدند با آمریکا درگیر شوند.
مسئله دیگر این است که ما قطعنامه را رسماً در 27 تیر 1367 پذیرفتیم، اما پشت صحنه، قطعنامه توسط برخی آقایان مسئول جمهوری اسلامی در 13 اسفند 66 پذیرفته شده بود.
قطعنامه آتش بس در یک دیپلماسی پنهان در شورای امنیت سازمان ملل پذیرفته شد که این موضوع را هم در داخل کشور منعکس نکردند و از مردم مخفی ماند.
در کتاب پایان جنگ آقای محمد درودیان در صفحه 158 این مطلب از شبکه ای.بی.سی آمریکا در اسفند 1366 به نقل از منابع دیپلماتیک اعلام شده بود: «سفیر ایران در سازمان ملل(مجمدجعفر محلاتی) روز 13 اسفند 66 با تسلیم یادداشتی به رئیس شورای امنیت اعلام کرد که ایران قطعنامه 598 را درباره آتشبس بین ایران و رژیم بعث، عقب نشینی نیروهای طرفین به مرزهای بینالمللی، تبادل اسرا و تشکیل کمیسیونی جهت شناسایی آغازگر جنگ پذیرفته است و «خاویر پرز دکوئیار» را برای ترتیب دادن آن به منطقه دعوت کرد. نماینده ما در سازمان ملل زیر نظر وزارت خارجه بود؛ آن زمان هم آقای ولایتی وزیر امور خارجه بود؛ در واقع تا آقای ولایتی به نماینده خود در سازمان ملل دستور ندهد، او از طرف خودش حقی ندارد این کار را انجام دهد. پس آقای محلاتی مجری دستورات وزیر امور خارجه بود.
- نخست وزیر هم از این جریان خبر داشت؟
غضنفری:احتمال اینکه این جریان را به میرحسین موسوی هم گفته باشند وجود داشته، چون او هم در راستای راهبرد آقای هاشمی بود.
این دیپلماسی پنهان آقای هاشمی در صحنه، بدون اطلاع امام خمینی(ره) و رئیس جمهور بوده است تا زمینه را برای تحمیل پذیرش رسمی قطعنامه 598 آماده کنند. در واقع از اسفند 66 میبینم که روند امور به سمت پذیرش قطعنامه پیش میرود.
- در اواخر جنگ شاهد بودیم که عملیات از جنوب به شمال غرب کشور میرود، این جریان هم با روند پذیرش قطعنامه ارتباط دارد؟
غضنفری:در اواخر سال 66 بزرگترین عملیات در شمال غرب (کربلای 10) انجام میشود. در حالی که ما از دو سال قبل اطلاع داشتیم، صدام نیروهایش را برای حمله و بازپس گیری فاو آماده می کند.
این موضوع در کتاب محسن رضایی آمده است و فرماندهان دیگر از جمله سردار رشید و سردار غلامپور هم به موضوع آمادگی صدام برای بازپسگیری «فاو» اشاره داشتند.
آقای محسن رضایی میگوید: از سال 65 خبرهایی به دستمان میرسید که صدام نیروهای خودش را گزینش میکند و آموزشهای ویژه میدهد برای حمله به فاو و بازپسگیری این منطقه؛ بارها این موضوع را از اسرای عراقی شنیده بودیم. سردار رشید هم در پاییز 1366 و قبل از عملیات «کربلای 10» طی چندین جلسه با محسن رضایی این موضوع را مطرح میکند که عراق حدود 400 هزار نیرو در جنوب مستقر کرده است. (بصره و العماره) حدود 3 هزار تانک و چند هزار توپ آورده و در منطقه تجمع کرده است. عراق قصد حمله به فاو و بازپسگیری دارد.
بازپسگیری فاو برای صدام بسیار مهمتر از بازپسگیری خرمشهر برای ما بود؛ حتی نیروی اطلاعات سپاه گزارشات پی در پی از این موضوع میدهند که عراق میخواهد فاو، شلمچه و جزایر مجنون را بگیرد. وزارت اطلاعات در سال 66 چندین گزارش به سپاه و فرمانده جنگ میدهد که صدام خودش را آماده حمله به فاو، مجنون و شلمچه کرده است.
سؤال بسیار مهم اینجاست، سؤالی که مسئولان برای مردم توضیح ندادند؛ چرا در شرایطی که میدانستند از دو سال قبل صدام نیروهایش را آماده برای گرفتن فاو، جزیره مجنون و شلمچه کرده است، عملیات در سال 66 در کردستان عراق و هزار کیلومتر دورتر از منطقه عملیاتی اجرا میشود؟ این کار چه منطق و توجیه نظامی دارد؟! چرا مسئولان نیروها را از جنوب به سمت شمال غرب میبرند، این چه معنایی دارد؟ این قضیه به شدت بودار است. در واقع به جای اینکه نیروها را در جنوب تقویت کنند، برعکس عمل کرده و نیروها را به شمالغرب میبرند!
آیا غیر از این است تعمداً فاو، شلمچه و جزایر مجنون را از دست بدهیم تا راه برای پذیرش قطعنامه 598 باز شود؟!
این درحالی بود که امام تا آخر جنگ مقاومت کردند و به هیچ عنوان حاضر به پذیرش قطعنامه نبودند. برای اینکه ما دست بالا را در جنگ داشتیم؛ فاو، جزایر مجنون و شلمچه تا نزدیکی بصره از نقاط قوت ما بود.
این آقایون میبینند تا وقتی که ما اینقدر نقاط قوت را داریم، امام(ره)، رزمندگان و فرماندهان جنگ راضی به پذیرش قطعنامه 598 نخواهند شد؛ باید کاری می کردند که نقاط قوت در دست را به نقاط ضعف تبدیل شود تا در حالت ضعف، امام(ره) را وادار به پذیرش قطعنامه کنند.
چطور میشود که رزمندگان در فاو 70 روز در زیر شدیدترین حملات شیمیایی عراق و در مقابل نیروی زرهی صدام مقاومت کردند و صدام از بازپسگیری آن نا امید شد اما در 28 فروردین سال 67 ظرف 24 ساعت فاو را از دست میدهیم؟! بعد آقایون برای توجیه کارهای پشتپرده در مصاحبههایشان به مردم میگویند: «صدام حملات شیمیایی گستردهای را به کار برد و نیروهای ما توان مقاومت نداشتند، تجهیزات نداشتیم و مجبور به عقبنشینی شدیم» این غیر واقع است. آیا این برنامه و نقشه نبود؟!
4 خرداد 67 شلمچه را ظرف 8 ساعت از دست دادیم. شلمچهای که در عملیات «کربلای 5»، با آن ایثار و فداکاری رزمندگان به دست گرفتیم و حتی تا چند کیلومتری بصره رفتیم، چرا باید ظرف 8 ساعت از دست می دادیم؟!
عقب نشینی ما از فاو، شلمچه و جزایر مجنون هیچ توجیه نظامی ندارد و در راستای پذیرش قطعنامه بوده است که برخی از آقایون هیچ وقت به این موضوع نپرداختند، چون کسی از آنها سوال نکرده است!(فارس)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد