«محمدرضا آذرفر» که در زمان جنگ تحمیلی 15 سال بیشتر نداشته است، خاطرهای از قصاوت بعثیها روایت میکند که بسیار تکان دهنده است.
او در بیان خاطرات خود میگوید: بنده در 15 سالگی عازم جبهه شدم؛ رزمنده بسیجی بودم؛ اول فروردین 67 یعنی یک ساعت و نیم از تحویل سال نو گذشته بود؛ در منطقه مریوان سه شبانه روز جنگیدم؛ سپس از شدت خستگی به پایگاه عراقیها رفتم و خوابیدم؛ در مدتی که من خواب بودم، پایگاه عراقیها از دست ما رفت.
یک موقع از خواب بیدار شدم و دیدم یکی از پشت، گردنم گرفته و بلندم کرده است؛ او را که نگاه کردم خیلی ترسیده بودم؛ از نیروهای گارد ریاست جمهوری صدام بود و مانند هیولا؛ یک لگد به کمرم زد و هنوزم جای آن محل ضربه درد میکند.
صدامیها مرا تا گردن زیر خاک کردند؛ آن روز باران هم میبارید و 4 ساعت اسیر گِل بودم؛ صدامیها مشروب میخوردند و سر مرا نشانه میگرفتند و میخندید؛ خدا خواست بچههای ما که از آن طرف شکست خورده بودند، صحنه را دیدند و صدامیها را زدند؛ بچهها مرا از زیر گِل بیرون کشیدند.
رزمندهای آذریزبان مرا روی دوشش گرفته بود تا از منطقه خارج کند؛ آن موقع در پایگاه عراقیها درگیری شد و او در همانجا به شهادت رسید. بعد از درگیری، من هم داخل درهای عمیق افتادم و بعد از مدتی مرا از آن جابیرون آوردند که در ابتدا مانندجنازه بودم که بعد از مدت طولانی درمان توانستیم روی پا بایستم.(فارس)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگو با گردآورنده کتاب «قصه جریحهدار شد» مطرح شد
ناصر ابراهیمی در گفت و گو با جام جم آنلاین؛
گفتوگو با محمد خیراندیش در حاشیه اختتامیه جشنواره بینالمللی فیلم ۱۰۰
رئیس مرکز ارتباطات و رسانه آستان قدس رضوی از تولید یک برنامه نخبگانی میگوید