شما برای روزنامههای اسپانیایی ستون مینویسید و جایزه ویژهای هم در این حوزه دریافت کردید اگرچه در مقایسه با نوبل شاید این جایزه چندان مشهور و معروف نباشد ، ولی دوست دارم از روزنامهنگاری و نویسندگی بگویید.
آنچه از آن بیشترین لذت را میبرم، ادبیات است، ولی نمیخواهم فقط در دنیای داستانی زندگی کنم و ارتباطم با بقیه زندگی قطع باشد. نه، دوست دارم در خیابانها هم قدم بزنم و در فعالیت همدورههایم غوطهور باشم. در زمان و مکانی که در آن به سر میبرم، روزنامهنگاری دقیقا با این موضوع مرتبط است.
روزنامهنگاری راهی برای بیان افکار و عقاید است، راهی برای شرکت در بحثهای سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی و این کاری است که من انجام میدهم؛ این مقالاتی که مینویسم، حکم پلی را دارد که ارتباط مرا با بقیه بخشهای جامعه برقرار میکند و راهی است برای این که ارتباطم با زندگی روزانه را حفظ کنم، با تاریخِ در حالِ شکلگیری. روزنامهنگاری برای من کار خیلی مهمی بوده؛ تا سالهای طولانی از این طریق امرار معاش میکردم؛ این کار برای من، منبعی از ایدهها برای کار نویسندگیام نیز است. خیلی از چیزهایی را که نوشتهام اگر تجربه روزنامهنگاریام نبود، نمیتوانستم بنویسمشان.
از نظر شما دستورالعمل نگارش یک رمان خوب چیست؟
به نظر من هیچ دستورالعملی در این زمینه وجود ندارد. یک رمان خوب ترکیبی از عوامل بسیار است که اصلیترینِ این عوامل، بدون شک کار شدید است. پشت یک رمان خوب خیلی چیزها هست، ولی بیشتر از همه کار زیاد نقش دارد؛ شکیبایی زیاد، سرسختیِ زیاد و یک روحیه منتقدانه. به قول معروف: رازِ خلقِ یک شاهکار، 10 درصد الهامبخشی است و 90 درصد عرقریزی.
شما در گذشته از «فلوبر» نقل قول کرده اید که ادبیات شکلی از زندگی است.
آه، من به این حرف اعتقاد کامل دارم؛ ادبیات برای من شکلی از زندگی است. این حرف احتمالا درباره همه نویسندگان یا هنرمندان صادق است. به نظر من این نوع کارها نهایتا آدم را چنان جذب میکند که برای شخص انجامدهنده، به شکلی از زندگی تبدیل میشود. شکل دیگری از زندگی، بیرون از دنیای کتابها، بیرون از کارم، برایم قابل تصور نبود. البته این حرفم به این معنا نیست که به چیزهای دیگر علاقهمند نیستم؛ من به خیلی چیزها علاقهمندم ولی هسته مرکزی و اصل قضیه برایم همیشه ادبیات بوده است.
بتازگی رمانتان به نام «بهشت در گوشهای دیگر» منتشر شده است، اگر بخواهید خلاصه آن را معرفی کنید چه میگویید؟
این رمان درباره اتوپیا (آرمانشهر) است؛ اتوپیای اجتماعی و هنری که در اروپای قرن نوزدهم ایده مهمی بود. این ایده هنوز هم در یکسری محافل دارای اهمیت است، ولی در قرن نوزدهم جنبشهای اتوپیایی زیادی وجود داشت؛ برای اصلاحات، برای جامعه و برای بازسازی جهان.
یکی از شخصیتهای اصلی این رمان، «فلورا تریستان» است که در نیمه اولِ قرن نوزدهم زندگی میکرد و با جنبشهای اتوپیاییِ آن دوره مرتبط بود. اصالت کار او در این است که برای حقوق زنان مبارزه و سعی میکرد مبارزه با تبعیض را با دستور کارِ این جنبشهای اتوپیایی، در هم بیامیزد. او همچنین مادربزرگِ «پُل گوگَن» (نقاش معروف) بود.
یعنی یک شخصیت مهم دیگر در رمانتان.
بله. پل گوگَن شخصیت بسیار جالبی است چون او هم به شیوه خودش، یک آدم اتوپیایی بود؛ البته آدمِ اتوپیایی اجتماعی نه، بلکه اتوپیایی در حوزه هنری. او به جامعهای از زیباییها اعتقاد داشت که در آن هنر فقط وسیلهای برای ابراز بیانِ عده کوچکی از آفرینشگران و منتقدان و کلکسیونداران نیست، بلکه جزو فعالیتهای تمام افراد جامعه با هم است. چیزی که او معتقد بود در جوامع بدویتر وجود داشته. به همین دلیل هم آخرین روزهای زندگیاش را در «تاهیتی» و «پُلی نِزی» گذراند؛ او به آنجاها رفت تا بهشت روی زمین را که به نظرش در جوامع بدویتر وجود داشت، از دیدگاهِ هنری و زیبایی پیدا کند. این رمان، کتاب تاریخ نیست، ولی در عین حال از دو چهره تاریخی در آن استفاده شده و دنیای اتوپیا را هم توصیف میکند؛ بخشهای مثبت و منفی آن را.
ایده نگارش این رمان از کجا شکل گرفت؟
ایده نگارش این کتاب به یک دلیل ساده شکل گرفت: فلورا تریستان دخترِ یک پرویی بود. او فرانسوی و بیشتر عمرش را در فرانسه زندگی کرده بود، با این حال، یک سال را ـ سال 1833 ـ در پرو گذراند.
او یک کتاب جالب درباره این کشور از خود به جا گذاشت به نام «سفرهای یک مطرود» و در آن به توصیف زندگی در یک کشور جمهوری در آمریکای جنوبی پرداخت که بتازگی از استعمار رها شده بود و هنوز درگیر زندگی استعماری بود. این تجربه جالبی برایش بود، چون پس از آن سفر بود که به یک آشوبگرِ بزرگ اجتماعی تبدیل شد. گوگن هم همین طور. او هفت سال اولِ زندگیاش را به همراه خانواده مادریاش در پرو گذراند. در آنجا اشیا و پارچههای زیادی از دوران ماقبل حکومت اسپانیاییها را دید؛ تأثیر آن تصاویر بعدها در آثارش ظاهر میشود.
وقتی به تاهیتی رفت تا ردی از تمدن مائوری را پیدا کند و نتوانست چیزی در این زمینه بیابد، مجبور شد خودش آنها را ابداع کند و این کار را براساسِ خاطراتی که از موتیفهای پرویی داشت، انجام داد. همه اینها مرا بی نهایت کنجکاو کرد؛ مجذوبِ این شخصیتها شده بودم. ایده نگارش این رمان این گونه به وجود آمد.
تگزاس مانتلی / مترجم: فرشید عطایی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست اداره کل روابطعمومی و امور بینالملل سازمان نظام پزشکی کشور مطرح شد
فرزاد آشوبی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد