سعید مطلبی با این مقدمه در اعتماد نوشت: «برنامه 90 که شروع شد، مشخص بود مجری حال و روز خوشی ندارد اما باید دقایقی میگذشت تا علت این حال و روز آشفته برای تماشاگران هم روشن شود. موضوع ظاهرا از یک مصاحبه لیونل مسی، بازیکن آرژانتینی تیم بارسلونا سرچشمه میگیرد و گویا آقای مسی در آن مصاحبه در پاسخ به یک سوال جواب میدهد که ایران را نمیشناسد. یا چیزی به همین مضمون و در این حدود و حالا پس از همگروه شدن ایران و آرژانتین در جام جهانی یکباره به طرزی باورنکردنی و شاید هم مرموز هجوم عجیب کاربران ایرانی اینترنت به صفحه شخصی لیونل مسی شروع میشود و به گفته آقای فردوسیپور تا روز شنبه حدود 100 هزار پیام برای او گذارده میشود که گویا قسمت اعظم آن فحش و ناسزا و تهدید و تمسخر و اهانت به خود او و خانواده و مردم و میهن او بوده است.
آقای مسی ایران را نمیشناسد و بیتردید نمیداند که کشوری است با پنج هزار سال سابقه تاریخی و نمیداند که ریشههای تمدن بسیاری از جوامع جهانی از همین سرزمین سرچشمه گرفته است و بیشک نمیداند در زمانی که اروپا جولانگاه اقوام وحشی بوده است حاکمین این سرزمین با قوانین مکتوب بر مردمشان حکومت میکردهاند و نمیداند که در همین چند صد سال اخیر تعداد شعرای این سرزمین از هر کشور دیگری بیشتر بوده است. بدون شک نامی از سعدی، حافظ، فردوسی، مولوی، جامی، نظامی، خیام و ... نشنیده است و نمیداند که بدون فلاسفه ایران، چرخ فلسفه جهان لنگ است و حتما نمیداند بدون وجود ابنسینا، فارابی و حیان و ... اساس پزشکی دنیا، هم امروز هم کاستیهای بسیاری داشت و باز نمیداند که اساس بسیاری از معادلات ریاضی امروز مدیون ریاضیدانان دیروز این سرزمین بوده است.
آقای مسی نمیداند و حق هم دارد که نداند. پسربچه اهل آرژانتین که از 10، 12 سالگی فقط توپ را شناخته است و چند سال بعد - لابد - فقط پول را نه فرصتش را داشته و نه امکانش را و نه لزومی میدیده که همه زندگیاش را بگذارد و برود پی شناخت تمدن و فرهنگ کشوری که حتی نامش را هم نشنیده است و اگر این کار را میکرد و در پی شناخت فرهنگ و تمدن این کشور گربهیی شکل به نام ایران بود - ما - چه قدمی برای شناساندن آن برداشتهایم تا امروز، اینچنین هتاکانه مدعی کسی باشیم که فرهنگ و تاریخ مردم ما را نمیشناسد؟ خود ما هم این زینتالمللها را فراموش کردهایم. این سالهای ما دیگر زمانه ادب و فرهنگ نبود. در این سالها ما فرهنگ دیگری را بذر افشاندیم و نهال دیگری کاشتیم و حاصلش همین شد که امروز آقای فردوسیپور انگشت به دهان حیرتزده است که جزای ندانستن و نشناختن مردم و فرهنگ این سرزمین از سوی یک فوتبالیست آرژانتینی چرا باید آنقدر سخیف، چندشآور و بیادبانه باشد. او سعی دارد برنامه را به هر شکلی که هست به پایان ببرد. اما رئیس فدراسیون فوتبال روی خط میآید. فردوسیپور از برنامهریزی تیم میپرسد، رئیس طبق معمول خندهای سر میدهد، بعد چیزهایی میگوید که نه جواب سوال فردوسیپور است و نه ذرهای از ابهامها و سوالات مردم در مورد تیم ملی را پاسخ میگوید.
فردوسیپور، دغدغه امروزش را مطرح میکند. از اتفاقاتی که در صفحه فیسبوک لیونل مسی افتاده و نظر رئیس را در مورد آن میپرسد. رئیس باز میخندد. شوخی میکند. ظاهرا رئیس فدراسیون فوتبال ناسزاگویی و هتاکی به مسی را نشانه علاقه مردم میداند و بعد وقتی فردوسیپور را در این زمینه جدی مییابد از او تاریخ تولد مسی را میپرسد تا برایش کارت تبریک تولد بفرستد.
فردوسیپور بهتزده است. سعی دارد لبخند بزند. سعی دارد خونسرد بماند ... سعی دارد در ذهن خود آن فرهنگ غنی را که چند بار بر زبان آورده با رفتار رئیس پیوند بزند. طفلک آقای فردوسیپور!!!
دیوان محاسبات از تخلفات دولت سابق دم میزند و مجلس از آسیبی که به اقتصاد کشور وارد شده. رئیس سابق تامین اجتماعی اعلام میکند که به یکصد و پنجاه نماینده کارت هدیه داده است. دولت جدید از هزاران میلیارد بدهی دولت سابق به سیستم بانکی خبر میدهد و عدهای از بیسیاستی مسئولان سابق در مذاکرات هستهیی سخن میگویند. هر کس به نوعی و به زبانی عملکرد مسئولان سابق را در زمینه سیاسی، اقتصادی و بینالمللی و عزل و نصبها و تصمیمات غیرکارشناسی، استفاده نابجا از منابع، سوءاستفاده از مقام و منصب، حیف و میل بیتالمال و بذل و بخششهای کلان به زیر سوال میبرد ... اما حتی یک نفر از آنچه بر سر فرهنگ این ملت آمده است سخن نمیگوید. هیچکس نمیگوید ما اینکه هستیم، نبودیم. هیچکس نمیگوید این زبان رایج پرخاش، طعنه، تمسخر، زبان غالب و حاکم ما مردم ایران نبوده است. هیچکس نمیگوید در این چند سال ما از زبان بعضی دولتمردانمان کلمات و جملاتی شنیدهایم که بیان آن از سوی بسیاری از خانوادهها توسط فرزندانشان ممنوع بوده است. هیچکس نمیگوید فرهنگ ما فرهنگ امیرکبیر و قائممقام و بوذرجمهر است. کلمات ما، کلمات لغو و سخیف و چارواداری نیست. ادبیات ما، ادبیات پرخاش و تمسخر و طعنه نیست؛ حکمت سعدی است و زلال شعر حافظ و کمالجویی مولانا.
به روایت فردوسیپور، روزنامههای بسیاری در خارج از ایران اهانتها و ناسزاگویی ایرانیان به لیونل مسی را بازتاب وسیع دادهاند. من معتقد به تئوری توطئه نیستم اما هوشیاری رقیبان و دشمنان را باور دارم.
بیتردید مسی امروز محبوبترین فرد برای میلیاردها جمعیت این کره خاکی است. دامنه محبوبیت او از آلاسکا تا جنگلهای آمازون را میپوشاند و دامنه عشق و علاقه فوتبالدوستان جهان به مسی تا حدی است که بعضیها حتی اگر اهانت به مقدساتشان را تحمل کنند، توهین به مسی را تاب نمیآورند. ذهنم آشفته است. نگرانم. چه کسی دارد از محبوبیت مسی استفاده میکند تا نشان دهد مردم ایران چقدر بیادب و هتاک و پرخاشگر هستند؟ چه کسانی بر این آتش هیزم گذاردهاند ... چه کسی دارد تصویری بربرگونه و وحشی از مردم ایران نشان میدهد؟
برنامه فردوسیپور ادامه دارد. جمشید مشایخی روی خط میآید و از خصایل نیک و جوانمردانه مردم ایران سخن میگوید. جمشید نازنین، تلاش دارد به تنهایی قبای ادب و جوانمردی بر تن هموطنان خود بپوشاند. اما رئیس فدراسیون میخندد و تاریخ تولد مسی را از عادل فردوسیپور میپرسد و عادل فردوسیپور هنوز گیج است ... حالا عدهای هجوم بردهاند برای معذرتخواهی و رفع و رجوع.
فردوسیپور به التماس افتاده که این کارها لزومی ندارد. فقط پیامتان را از روی صفحه این بنده خدا بردارید و بعد دوباره گیج و سرگشته سر تکان میدهد و میپرسد: آخه چرا این کارو کردین؟
طفلک آقای فردوسیپور.
دنبال کدام علت میگردید آقای فردوسیپور؟ نگاهی بیندازید به برنامههای همین صداو سیما، به مجامع و گردهماییهایی که تریبونهایش در اختیار کسانی بود که هرچه دلشان خواست گفتند. به یاد بیاورید کلمات و جملاتی که از همین تریبونها، تقدیم مردم شد؛ کلماتی که این قلم از تکرار آن شرم دارد. نگاه کنید به برخوردها، مجادلهها، اهانتها، تهدیدها و تمسخرهایی که در همین رسانه ملی به اسم مناظره انجام شد. نگاه کنید و ببینید که پاسخ سوالات خبرنگاران همین رسانه، از اهالی سیاست و ورزش و اقتصاد و اجتماع چگونه در لابهلای شوخی و طنز و طفره و پرخاش و دروغ گم شد.
ما امروز آنچه را دیروز کاشتهایم درو میکنیم. رواج لمپنیسم عاقبتش همین است که میبینید. امروز نه عذرخواهی مرتکبین دردی را علاج میکند و نه تبری جستن بقیه مردم این لکه را میشوید و نه تبریک فرستادن رئیس فدراسیون این کلمات و اثرات آن را از صفحه فیسبوک مسی و ذهن او و میلیاردها طرفدار او میزداید. این واقعیت موجود است. تعارف و مجامله و تماشاگرنما و ایرانینما و نویسندهنما خواندن این صد هزار نفر فقط و فقط خودفریبی است.
امشب از خوردن قرص خواب منصرف میشوم. نمیخواهم بخوابم، نمیخواهم فراموش کنم، نمیخواهم دست از سر این دمل چرکینی که بالاخره سر باز کرده است بردارم. حتی اگر درد فراوان داشته باشد، میخواهم نیشترش بزنم شاید فردا از پایان بردن نوشتهام منصرف شوم. شاید حتی از نوشتن آن پشیمان شوم، شاید اگر من ننویسم کس دیگری حوصله و وقت نوشتن آن را نداشته باشد، بنابراین میروم که بنویسم.
مینویسم چون میبینم که در این مملکت دغدغه همه چیز از تورم و بیکاری و ضریب جینی و نقدینگی و رکود اقتصادی گرفته تا سرنوشت یوزپلنگ ایرانی و دریاچه ارومیه و کمآبی زایندهرود و انشعاب کارون، هست اما حرفی از نزول فرهنگی و واژگونی ادبیات مردم این سرزمین گفته نمیشود.
این را مینویسم. دردمندانه مینویسم، سوگوار ادب این ملک مینویسم، با اندوه مینویسم که ای اهل فرهنگ، متولیان، مباشران، علاقمندان، سینهسوزان، هنرمندان، نویسندگان، شاعران، آهنگسازان، اهالی خطه خط، صاحبان اندیشه، دلسوزان ادب، فیلمسازان، بازیگران، ورزشکاران ... به خاطر آینده این ملک، به خاطر فردای فرزندانمان، به خاطر وارثین این سرزمین الهی، همه همت کنید یکصدا شوید و فریاد بزنید که این ادبیات سخیف، پرخاشگر، طعنهزن، هتاک، یاوهگو، ادبیات مردم ما نیست. این فرهنگ ما نیست، ما به کسی ناسزا نمیگوییم، کسی را تحقیر نمیکنیم، زبانمان زبان تهدید نیست، کلاممان کلام تحقیر و تخفیف نیست. ما حتی در دفاع از اصول و عقایدمان از الفاظ نامربوط و بیادبانه استفاده نمیکنیم. ما ایرانی هستیم، شعر در خون ماست، ادب در ذات ماست و متانت - حتی در مقابل دشمن - شیوه همیشگی ماست. راهی بجویید، هنوز راه چارهای هست و فردا شاید خیلی دیر باشد ...»
ایسنا به نقل از اعتماد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد