جام جم: نمره قبولی قطار
بسیاری از مردم، ترجیح میدهند که به عوض هواپیما سوار شدن و رفتن روی هوا، یا سوار ماشین شدن و دل به جادههای دارای تصادفات سپردن، با قطار مسافرت کنند که حد وسط این دو است. حتی شاعر خوش احساسی مثل سهراب سپهری هم با قطار مانوس بود. اگر نبود که درباره آن نمیفرمود: «من قطاری دیدم که سیاست میبرد/ و چه خالی میرفت...». میفرمود؟ (که احتمالا برای رد گم کردن، خالی میرفته و در حقیقت، قطار پشتسری پر بوده که سهراب خوشاحساس، متوجه این کلک نشده است. به هر حال، سیاست است دیگر!)
بگذریم که باز سر از ترکستان درنیاوریم. بخصوص که الان، ترکستان هم لابد قطار دارد. این ریل که میکشی، به ترکستان است!.... غرض از بحث قطاری امروز، تشکر از مدیرعامل جدید شرکت قطارهای مسافری رجاء است که رجاء واثق داریم در کار خود موفق باشند. ایشان چند وقت پیش در مصاحبهای اختصاصی با همین جریده جامجم نمای ماست که در نهایت شفافیت، در مورد قطارهای خودشان به ضرس قاطع گفته بودند که: «اگر از من بپرسید، بسختی به قطارهایمان نمره قبولی میدهم.»
ـ احسنت!....(این ابراز احساسات را همکار رقیقالقلب ما که کنارمان نشسته، ناخودآگاه بر زبان آورد. منتها نفهمیدیم که درخصوص کیفیت قطارهایمان گفت احسنت، یا که منظورش صداقت و شفافیت جناب مدیرعامل بود؟.... والله اعلم!)
بسته پیشنهادی: از آنجا که در دوران مشق و مدرسه هم همواره یکی از دلنگرانیهای ما و شما کسب نمره قبولی ـ ولو به ضرب تک ماده معروف ـ بوده است و هست؛ فلذا کلهم اجمعین، نسبت به نمره قبولی، از حساسیت بالایی برخوردار میباشیم و چون دوست داریم که قطارهای ما نیز نمره قبولی از ملت و مدیرعامل عزیز خود دریافت دارند، در کمال لطف و بزرگواری، عرایضی ارزنده و راهگشا را به سمع و نظر مبارک میرسانیم:
1 ـ افزایش کیفیت: این که ما بخواهیم بگوئیم برای گرفتن نمره قبولی، سطح کیفی قطارها و خدمات داخل آنها افزایش یابد؛ در حقیقت، با چشم بسته غیب گفتن است. انگار که مثلا خود جناب مدیرعامل نمیدانند. نه خیر، خیلی هم خوب میدانند. نمیدانستند، نمیگفتند: «در این سالها با توجه به افزایش تدریجی که در شبکه مسافری داشتیم و سرمایهگذاریهایی که در بخش حمل و نقل انجام دادیم، انتظار داشتیم تعداد مسافران افزایش یابد که متاسفانه اینطور نشد.»... شد؟ گفتیم که خود ایشان کاملا در جریانند. در یک کلام عرض میکنیم که باید کیفیت قطارها چنان بالا برود که مردم از سرناچاری بلیت قطار نگیرند، بلکه با شوق و ذوق وافر این کار را انجام بدهند. انگار که میخواهند سوار کشتی تایتانیک شوند.
2 ـ افزایش سرعت: فقط که نباید افزایش قیمت داشت. با ارتقای امنیت ریلها و بالا بردن کیفیت قطارها، در جهت افزایش سرعت قطارها و کاستن از میزان توقفهای بیش از حد نیز حرکت کنیم. حتما میشود. اگر نمیشد که چند وقت پیش، مدیرعامل شرکت راهآهن، از کاهش دو ساعته زمان سفر با قطار به مشهد در نوروز امسال خبر نمیدادند. خب، هر روز را نوروز فرض کنیم و بر سرعت قطارها بیفزاییم. تحمل صدای «تللق لق...تللق لق....» آن با ما!.... گوشمان به این چیزها عادت دارد. بس که آلودگی صوتی داریم، از شتر نقارخانه، پوست کلفتتر شدهایم.
3 ـ آزادی بیشتر در قطار: تمهیداتی در نظر بگیریم که یک مقداری ارائه خدمات و پذیرایی مبسوط در داخل قطارها، از آزادی عمل و انتخاب بیشتری برخوردار باشد. مهماندار قطار، فلاسک چای را ندهد بگوید: «تا نیم ساعت دیگه بخورید، چون میام فلاسک رومیگیرم»(حالا با کمال میل بخوری یا به زور، در همین حد انتخابش با خود مسافر است!)؛ یا مثلا کل قطار باید همان فیلمی را در تلویزیون داخل کوپه ببینند که مسئول قطار داخل ویدئو میگذارد؛ یا همه کوپهها باید تابع همان درجه حرارتی باشد که مسئولان قطار در نظر میگیرند و داخل کوپه، پیچی برای شل و سفت کردن درجه هوا نباشد. مسافر فقط در حد باز کردن پنجره، آن هم گاهی با پیچ گوشتی مخصوص خودش که دست مهماندار است، آزادی عمل و انتخاب داشته باشد. منوی غذا هم اگر از دو نوع کوبیده کمی بیشتر شود، خالی از لطف و ایجاد انگیزه نخواهد بود. از ما گفتن!
کیهان: دستاورد (گفت و شنود)
گفت: برخی از مدعیان اصلاحات یک جوری درباره آمریکا حرف میزنند که انگار نه انگار همین آمریکا این همه جنایت و آدمکشی و غارتگری علیه مردم مظلوم ایران مرتکب شده است.
گفتم: بدجوری هم ذوقزده میشوند و آب از لب و لوچهشان سرازیر میشود.
گفت: تعجب میکنم که با این بینش و منش چطوری در نظام اسلامی ایران مسئولیت هم گرفتهاند؟ در حالی که انگار غیر از قربون صدقه رفتن آمریکا هیچ وظیفهای ندارند.
گفتم: چه عرض کنم؟! معلمی از دانشآموزش پرسید؛ بزرگ شدی میخواهی چهکار کنی؟ گفت؛ عروسی میکنم. معلم پرسید؛ منظورم این است که چه میشوی؟ گفت؛ داماد. پرسید؛ منظورم این است که چه به دست میآوری؟ گفت؛ همسر! پرسید؛ منظورم این است که برای جامعه چه میکنی؟ گفت؛ عروسی میگیرم. معلم که عصبانی شده بود گفت؛ فلانفلانشده، برای پدر و مادرت چه خواهی آورد؟ گفت؛ نوه!
شرق: تخورپخور
سعید مرتضوی تا پیش از این مطبوعات را میبست، از وقتی که شد رییس یا نمیدانم چیچی سازمان تامیناجتماعی، مطبوعات (البته مطبوعات را که نه، بعضی مدیرمسولهای مطبوعات) را جای اینکه ببندد، برایشان سفره باز میکند.
حالا یک سفرهای هم برای برخی نمایندههای مجلس باز کرده بود، که عیبی ندارد. به نظر ما همینکه اهل تکخوری نیست، نشان میدهد چقدر انسان است. آدم از اینهمه انسانیت متاثر میشود.
پاکسازی و آلودهسازی
الان هم توکلی، نماینده میگوید: «مرتضوی برخی مسوولان را آلوده کرد.» خیلی عجیب است. چون پیش از این مرتضوی آلوده نمیکرد پاکسازی میکرد. با وایتکس افتاده بود به جان مطبوعات تا مطبوعات را از آلودگی پاک کند و قشنگ پاک میکردها. حالا چقدر هم روزنامهنگار را برای اینکه پاک شوند، شست و گذاشت کنار، بماند. حالا چطوری شده که پاککننده تبدیل به آلودهکننده شده ما نمیدانیم. اما ثابت میشود هیچچیز همانچیزی که بوده نمیماند و یک چیز دیگر میشود.
پولآلود
آقا پول را گرفتی، گرفتی دیگر. همه میگیرند. مدیرمسوول بعضی از روزنامهها هم میگیرند. خب شما هم بگیر، بگیروبخور، اما توجیه نکن. بگو گرفتیم خوردیم. ما هم میگوییم نوشجانت. نگو گرفتیم چون هدیه بود. چون پول آگهی بود. دلاوران فکر کردند مشکل اسم پولی است که گرفتند و خود پول مشکل ندارد. پول را که گرفتی، پولآلود شدی، رفته. حالا این اسمش هدیه بوده، اسمش پول آگهی بوده، رپرتاژ بوده، اصلا اسمش را بگذار عمقزی.
کاسهلیسی اجرایی
یک سفره که باز میشود خیلیها مینشینند سرش و لقمه میگیرند. آدم گدا یا گشنه یا در کل آدم گداگشنه هم براش فرقی ندارد سفره، سفره کی است. تا دید سفره را پهن کردند، میپرد و کاسهاش را میگیرد جلو. قدیم بهش میگفتند کاسهلیسی الان بهش میگویند کار اجرایی. البته درست است برای بعضیها فرقی ندارد سفره کی است و تخورپخور را شروع میکنند، اما صابسفره حواسش است کی را نشانده پای سفره. هر کی را نشانده نمکگیرش میکند. نان و نمکخوردن هم حکم خودش را دارد. اگر نماینده مجلس باشی نباید بگذاری از سازمان تامیناجتماعی تحقیقوتفحص شود. اگر مدیرمسوول باشی نباید بگذاری گزارش در نقد عملکرد تامیناجتماعی یا پرونده کهریزک منتشر شود.
وا اسفناکا
عدهای دارند تخورپخور میکنند. هرجا دستشان برسد میکنند و هرجا تیغشان ببرد میبرند. حالا یکی رفته بغل سلین دیون، اینها آمدند بغل سازمان تامیناجتماعی. فرقی ندارد. حالا اگر ما بخواهیم برای هر تخورپخوری بگوییم وا اسفا، وا اسفا، که الان قضیه اسفناک شده بود.
اجراکار
دلاوران هربار یک توجیهی دارند. یکبار از جریان انحرافی بالا رفتند و بارشان را بستند، گفتند کار حرفهای یعنی همین و مردهشور هستند و فرقی ندارد مرده کی را بشویند ولی باید خوب بشورند. بشویید باباجان. خوب بشویید. همه توی کار پاکسازی هستید، شما هم همکار آنها. یکبار هم میگویند کار اجرایی عیبی ندارد و از روزنامهنگار یا صاحبروزنامه تبدیل میشوند به «اجراکار» و توی روابطعمومیها و لالوی وزارتخانهها مشغول ساختوساز و ساختوپاخت میشوند. حالا نوبت پول مرتضوی است.
بیچاره روزنامهنگارجماعت، خبرنگارجماعت. آدم دلش آتش میگیرد. حالا بعضی عزیزان مدیرمسوول که اهل تخورپخور هستند و پول سازمان مرتضوی، ببخشید سازمان تامیناجتماعی را خوردند، خب بد است دیگر پول بیمه مردم را بخوری، خبرنگاران خودت را بیمه نکرده باشی. حق و حقوق اداره کار را هم بهشان ندهی. عزیزم، میخوری بخور، فقط دیگر مال بچههای خودت را نخور.
تخورپخور
خوردند دیگر. منتها حالا که جریان رو شده، میگویند تخور پخور نبوده و خوردن طبیعی بوده. خوردید دیگر. بخورید. طبیعی بخورید. به اسم آگهی، به اسم هدیه، به اسم رانت، اصلا به اسم عمقزی. وقتی خودتان حساسیت ندارید و هر چیزی را میخورید و جوش هم نمیزنید، به ما چه. ما هم حساسیت نداریم که الکی جوش شما را بزنیم. اصلا ما که بخیل نیستیم. بخورید، همهاش را بخورید، تا ته بخورید.
به کسی هم ندهید و خودتان دولپی بخورید، بخورید فقط روی زمین نریزید، چون از قدیم گفتند کوزه چون بشکست و گزارشها منتشر شد و روغن به زمین ریخت و همهچیز افشا شد، خیلی مسخره است که بگوییم روغن به زمین ریخته را نمیخواستیم تخورپخور کنیم و میخواستیم نذر بکنیم.
سیاست روز: و باز شوهرعمه ...حکایت همچنان باقیست
معاون اجرایی مرکز تحقیقات استراتژیک: این مرکز سالیانه ۱۵۰ میلیون تومان چای مصرف میکند و اگر کسی در هتل هیلتون لندن این چای را بخورد قطعاً برای او ارزانتر از مصرف چای ما در اینجا در خواهد آمد.
با توجه به اظهارت فوق کدام یک از گزینههای زیر را صحیح تر می دانید؟
الف) بعضی از مسئولان آنقدر به لندن رفت و آمد دارند که قیمت چای در فلان هتل آنجا را هم می دانند.
ب) پول چای در طول تاریخ از موضوعات استراتژیک بوده که در مراکز مهم تحقیقات مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
ج) پول چای اسم رمز آشوب های احتمالی است.
د) ننجون را بردند جهنم گفت هیزمش تر است پس من چای را کجا دم بگذارم؟!
اظهارنظر زیر یادآور کدام یک از اشعار شیرین ادب فارسی است؟
سفیر جدید ایران در روسیه: در صورت تعیین پیش شرط برای ایران برای شرکت در کنفرانس ژنو ۲ ایران در این کنفرانس شرکت نخواهد کرد.
الف) خداحافظ همین حالا / همین حالا که من تنهام / خداحافظ به شرطی که / ببینی تر شده چشمام
ب) نون و پنیر آوردیم / دختر شما رو بردیم / نون و پنیر ارزونی تون / دختر نمی دیم بهتون!
ج) با دست پس می زنی / با پا پیش می کشی / دل دیوونه رو / به آتیش می کشی
د) سفارت روسیه / لانه جاسوسیه ( توضیح ضروری: این گزینه صد در صد غلط است و ساخته و پرداخته ذهن مسموم آمریکای جهانخوار می باشد.)
نقطه چین های زیر را با کلمات مناسب پر کنید.
خبرگزاری ها: تلویزیون دولتی کره شمالی با سانسور فیلم های قدیمی، عکس های ... را حذف کرده و در فیلم های سانسور شده برخلاف فیلم های قدیمی دیگر اثری از ... نیست.
الف) ناجور – کارهای زشت
ب) مستهجن – اعمال وقیحانه
ج) بد بد – فساد و فحشا
د) شوهر عمه – شوهر عمه
تهران امروز: مهندس جان! جانم دکترجان!
از این طرف میروی به ادارات و میبینی که کارمندان جوان برای خودشان دفتر و کتابی باز کردهاند و به شدت مشغول مطالعهاند.
از آن طرف میبینی که رئیسها در به در دنبال کسی میگردند که برایشان مقاله و پایاننامه بنویسد.
از آن یکی طرف متوجه میشوی که کارمندان قدیمی، مدتی مانده به بازنشستگیشان تازه یادشان افتاده که بروند دانشجو بشوند و مدرک دانشگاهی بگیرند.
از یک طرفهای دیگر میشنوی که حتی مقامات بالا، به لطایف الحیل میکوشند که از این سو و آن سوی اقیانوسها یک مدرک دکترایی چیزی برای خودشان سرهم کنند.
از آن طرفِ آن ورتر میبینی که بازار خرید و فروش و عرضه و تقاضای، مقاله و پایان نامه گرمتر از تنور نانوایان است.
یعنی سرت را به هر طرف که میچرخانی، شوق علم و شور پژوهش و شیفتگی به مدرک دانشگاهی همین طور در سراسر اداراتمان موج میزند. این کارمند به آن یکی میگوید: مهندس جان! آن یکی به این یکی میگوید: جانم دکتر جان!
تعدادی از مدیران و کارمندان هم که مرخصی تحصیلی گرفتهاند، یا بورسیه تحصیلی دارند یا یواشکی از سر کار جیم شدهاند و رفتهاند برای کسب مدرک دانشگاهی به هر طریق ممکن!
ای طنزنویس مغرض!ای قلم به دست بیانصاف! حالا از میان این همه خبرهای خوش چطور میخواهی دستاویزی برای سیاه نمایی و سم پاشی و بلکه تشویش افکار عمومی پیدا کنی؟
مجبوری تایید و تحسین کنی! چارهای نداری جز به به گفتن و چهچه زدن! ناگزیری داوطلبانه اقرار کنی که فضای ادارات به نور علم روشن شده است و خورشید دانش از هر سو میدرخشد. حالا از اداره بیرون میآیی و میروی به سراغ بازار کار و اصطلاحی را میشنوی که تازگیها رایج شده است: کم اظهاری مدرک تحصیلی!
یعنی عدهای جوان برومند که تحصیلکردهاند و کارشناس و متخصص و دکتر و مهندس شدهاند، برای پیدا کردن کار، تحصیلات و تخصص و مدرک شان را پنهان میکنند و با فروتنی تمام برای اشتغال در کارهای ساده با دستمزد کم داوطلب میشوند.
ای طنزنویس کج اندیش!ای همیشه ناراضی!ای دلخور حرفهای! به جای آنکه سیاهنمایی کنی و طعنه بزنی و مسخره بازی دربیاوری و بخواهی آن شوق کسب مدرک پس از اشتغال و مدیریت و حتی پیش از بازنشستگی را با این کم اظهاری مدرک تحصیلی و بیکاری جوانان تحصیلکرده مقایسه کنی و حرفهای ناجور بزنی، میتوانی لبخند بزنی و لبخند بر لبها بنشانی و بنویسی که: تواضع و افتادگی جوانان متخصص و صاحب مدرک دانشگاهی در اظهار نکردن و بلکه پنهان کردن سطح علمی خود، الگویی اخلاقی برای مدیرانی است که جانشان به این بسته است که این به آن بگوید مهندس جان! آن یکی به این بگوید: جانم دکتر جان! و بعد دوتایی لبخندی ملیح بزنند و به دوربین خبرنگاران نگاه کنند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد