سعید جلالی، یکی از نویسندگان سریال «آوای باران»:

تلویزیون جای حرف‌های دو پهلو نیست

نویسنده فیلمنامه سریال «آوای باران» عنوان کرد: ما نگفتیم این قصه برداشتی از اولیور توئیست است. ما فقط گفتیم از آن تاثیر گرفته‌ایم.
کد خبر: ۶۳۵۱۶۵
تلویزیون جای حرف‌های دو پهلو نیست

نگاهی گذرا به فهرست سریال‌های تاثیرگذار و پربیننده سال‌های گذشته تلویزیون، توانایی‌ها و قابلیت‌های دو نویسنده خلاق و موفق را برجسته‌تر می‌کند. نویسندگانی که همکاری مشترک‌شان در طول سال‌های اخیر به خلق سریال‌های پرطرفداری چون «زمانه»، «دلنوازان» و «خوش‌نشین‌ها» منجر شده است. حالا امضای سعید جلالی و علیرضا کاظمی‌پور پای یک مجموعه کافی است تا بسیاری را پای گیرنده‌های تلویزیون بنشاند. اتفاقی که یک بار دیگر و این بار با سریال «آوای باران» به کارگردانی حسین سهیلی‌زاده افتاده، مجموعه‌ای که این روزها بسیاری را با شبکه سه همراه کرده است. گفت‌وگو با سعید جلالی، یکی از نویسنده‌های سریال آوای باران را می‌خوانید.

در این سریال به دنبال نشان دادن چه موضوع یا مساله‌ای بودید؟

فکر می‌کنم کاملا مشخص و واضح است که نخستین نکته‌ای که آوای باران بر آن دست گذاشته و تاکید می‌کند موضوع تکدیگری، بچه‌های کار و نشان دادن معضلات و گرفتاری‌هایی است که آنها در جامعه دارند. این‌که موضوع تکدیگری هم آن چیزی نیست که مردم در ظاهر می‌بینند. پشت آن همیشه آدم‌هایی هستند که از این بچه‌های بی‌گناه سوءاستفاده می‌کنند. یک بخش از سریال به تصویر کشیدن این موضوع بود و یک بخش دیگر هم در واقع پرداختن به حلال و حرام در خانواده‌ها و این‌که آوردن نان حرام به سر سفره‌ها می‌تواند چه عواقب و مشکلات خطرناکی دربرداشته باشد. سریال هشدار می‌دهد بی‌توجهی به این مساله ممکن است خانواده‌ها و بخصوص بچه‌ها را به چه سمت و سویی ببرد و حتی خانواده‌ها را متلاشی کند و این‌که طمع و زیاده‌خواهی آدم‌ها چه بلایی می‌تواند سر زندگی‌شان بیاورد. درواقع این موضوعات اصلی است که سریال به آن می‌پردازد.

این سوال را از این جهت پرسیدم که اگرچه سریال قرار است درباره تکدیگری و کودکان کار باشد اما این موضوع بسیار کمرنگ در سریال مطرح شده و خیلی دست و پا شکسته به آن پرداخته‌اید؟

به هرحال سریال باید روند دراماتیک خود را به شکلی درست طی کند تا به نقطه‌ای برسد که بتواند پیام خود را درست به بیننده منتقل کند. ما در بخش ابتدایی‌ قصه و در فصل اول در واقع در دو قسمت وارد بحث تکدیگری و بچه‌های کار شدیم، اما وقتی داستان به زمان حال آمد به مجالی نیاز داشتیم تا درام را حرکت دهیم و آن را به نقطه‌ای برسانیم که باران بار دیگر و در زمان حال وارد قصه می‌شود. اما پس از آن دوباره وارد بحث تکدیگری می‌شویم و بینندگان تا آخر قصه با این موضوع همراه خواهند بود. یعنی موضوع تکدیگری از جایی در داستان بشدت پررنگ و دیده می‌شود. به هرحال برای رسیدن به این نقطه زمانی لازم داشتیم که بتوانیم درام را ساخته و قصه را حرکت دهیم.

معضل تکدیگری و کودکان کار زوایای پنهان زیادی دارد. برای طرح واقعیت‌ها چقدر دستتان باز بود؟

تکدیگری بحث بسیار حساسی است و ما برای تصویر کردن تمام زوایای آن، با کارشناسان زیادی گفت‌وگو و مشورت کردیم. در این خصوص مساله‌ای که واقعیت دارد و باید به آن اذعان کنم این است که این بحث بسیار سیاه است، یعنی ما وقتی وارد این بحث شدیم و شروع به کار کردیم، دریافتیم واقعا یک بخش عظیمی از این مبحث را نمی‌توان در تلویزیون و برای مخاطب نشان داد. این موضوع آنقدر سیاه است که همین الان هم در این سریال به قول شما بسیار دست و پا شکسته به آن پرداخته‌ایم. با همین پرداخت کمرنگ هم بسیاری واکنش نشان داده و ناراحت شدند، در حالی که تازه چیز زیادی را هم از واقعیت‌های موجود درخصوص این معضل به معنای واقعی‌اش نتوانستیم مطرح کنیم، چون کاملا تلخ و غیرقابل پخش بود. در واقع ما سعی کردیم در این سریال، آن بخشی را که قابل نمایش است و برای مردم روشنگری می‌کند تا حد امکان به تصویر بکشیم. این‌که پشت پرده معضل کودکان کار چه چیزهایی نهفته است، این کودکان کجا زندگی می‌کنند، پول‌هایی که مردم به آنها می‌دهند به دست چه کسانی می‌رسد، آنها چه سختی‌هایی را تحمل می‌کنند و چگونه بزرگ می‌شوند. اینها موضوعاتی است که در این کار به آن خواهیم پرداخت. حالا جاهایی هم گریزهایی زدیم و حرف‌هایی را بیان کردیم که یک مقدار تندتر است که شاید همان‌ها هم مردم را کمی ناراحت کند، چون بازهم تاکید می‌کنم این بحث بسیار سیاه و تلخی است. به هرحال سعی کردیم در دل درام و خط اصلی قصه، تکدیگری را نه به صورت رو و شعاری که در دل قصه مطرح کرده تا بیننده شرایط این بچه‌ها و مشکلاتی را که با آنها روبه‌رو هستند، بخوبی درک کند.

قصه تا چه اندازه مستند و منطبق بر واقعیت‌های موجود در جامعه است؟

پرداختن به تمام زوایای این موضوع خیلی سخت بود، اما سعی کردیم چیزی خارج از قاعده واقعیت مطرح نشود، یعنی اکثر موارد براساس واقعیت و نظرات کارشناسان مختلف از جمله کارشناسان شهرداری، بهزیستی و استادان مطرح جامعه‌شناسی کشور است. ما فقط در پیشبرد و پرداخت قصه از خلاقیت خود استفاده کردیم، اما در روایت زندگی کودکان کار فقط واقعیت‌ها را نشان دادیم.

عوامل سریال در اخباری که پیرامون آوای باران منتشر می‌شد تاکید زیادی داشتند که آن را برداشتی آزاد از رمان اولیور توئیست معرفی کنند.

ما نگفتیم این قصه برداشتی از اولیور توئیست است. ما فقط گفتیم از آن تاثیر گرفته‌ایم. فضای ‌آوای باران شباهت زیادی به اولیور توئیست دارد و حتی اگر ما هم نمی‌گفتیم ناخودآگاه آنها که اهل قصه‌های کلاسیک هستند این ذهنیت برایشان به‌وجود می‌آمد که نشانه‌هایی از اولیور توئیست در آن دیده می‌شود. درواقع ما سعی کردیم از آن کار یک نگاه و تاثیر بگیریم وگرنه قصه ما کاملا مشخص است که اصلا هیچ ارتباط مستقیمی به لحاظ قصه، با آن اثر ادبی ندارد. تنها موضوع مشترک پرداختن به موضوع تکدیگری در هر دو قصه است. حتی تنها شباهت شخصیت شکیب به فاگین هم پول‌پرستی آنهاست و شکیب اساسا شخصیت و آدم دیگری است. بنابراین از آن قصه تاثیر بسیار کمرنگ و ظریفی گرفته‌ایم، اما به هرحال از آن استقبال می‌کنم و فکر می‌کنم اقتباس از آثار خوب هنری کلاسیک می‌تواند خیلی خوب و تاثیرگذار باشد؛ البته در صورتی که بجا و اصولی باشد.

ما صحنه تصادف را برای همین در قصه گذاشتیم. اگر سایت شبکه سه را ببینید خواهید دید از میان پیام‌هایی که مخاطبان برای این سریال گذاشته‌اند حدود نیمی از آنها پرسیده‌اند که آیا باران زنده است یا خیر؟

قصه مقدمه‌چینی بسیار طولانی و کشداری داشت و زمان زیادی ‌برد تا گره اصلی داستان مشخص و بیننده با آن همراه شود.

واقعیت این است که ده قسمت ابتدایی قصه درواقع 9 قسمت بود، اما در زمان ضبط یک قسمت به آن اضافه شد. اما جدای از این موضوع، ما مجبور به این مقدمه‌چینی بودیم تا بتوانیم بیننده را مجاب کنیم که سرنوشت باران برایش مهم شود و با این شخصیت همراهی کند و دنبالش برود. اگر بیننده به طور کامل با شخصیت‌ها آشنا نشود یا این اتفاق خیلی زود بیفتد قطعا مخاطب با ما وارد فصل بعدی نخواهد شد. زمانی که باران فرار می‌کند باید بخشی از زندگی شکیب را هم نشان می‌دادیم تا زمانی که پس از 20 سال به زندگی باران باز می‌گردیم، آن شخصیت‌ها برای بیننده غریب نباشند و آنها را کاملا بشناسد. به همین دلیل مقدمه‌چینی سختی بود، اما مجبور به این کار بودیم تا نتیجه‌ای را که می‌خواهیم، بگیریم.

پس از مقدمه‌چینی و معرفی شخصیت‌های داستان در دهه 70، قصه قدم به زمان حال گذاشته و با شخصیت‌ها همراه می‌شود در این میان، اما خبری از باران نیست و ناگهان او را پس از 20 سال می‌بینیم.

وقتی که باران به عنوان شخصیت اصلی قصه تصادف می‌کند این یک ترفند و درواقع تعلیق قصه است، باید این شخصیت را گم می‌کردیم که بیننده دنبال او بگردد. به همین دلیل بیننده تمام شخصیت‌ها را یک به یک رصد می‌کند تا به باران برسد. بیننده دائم از خود می‌پرسد باران کجاست. پس از آن است که ناگهان باران را نشان می‌دهیم.

حتی با وجود گنجاندن صحنه تصادف، بیننده به آسانی سرنوشت باران به عنوان شخصیت اصلی قصه را حدس زده و به نوعی گره اصلی درام لو رفته است. مخاطب می‌داند او به جمع کودکان کار پیوسته و بالاخره سروکله‌اش پیدا خواهد شد.

ما صحنه تصادف را برای همین در قصه گذاشتیم. اگر سایت شبکه سه را ببینید خواهید دید از میان پیام‌هایی که مخاطبان برای این سریال گذاشته‌اند حدود نیمی از آنها پرسیده‌اند که آیا باران زنده است یا خیر؟ من نمی‌گویم این تعلیق صددرصدی است، اما بعضی وقت‌ها تعلیق‌هایی وجود دارد و ما به آن آگاهی داریم و می‌دانیم شخصیت اصلی قصه به این زودی نمی‌میرد. بینندگان حتی در تیزر سریال دیده و می‌دانند که باران زنده است. بنابراین به عنوان یک تعلیق به آن نگاه نکردیم، اما به عنوان یک اساس درام در فیلمنامه‌نویسی نگاه کردیم که می‌گوید باید به گونه‌ای با شخصیت اصلی قصه حرکت کنیم که بیننده نگرانش شود. ما هم می‌خواستیم بیننده دنبال باران بگردد و به این موضوع به این شکل نگاه کردیم؛ نه به عنوان تعلیق بلکه به عنوان یک شاخص در نوشتن درام فیلمنامه.

من هم تجربه نوشتن سریال‌هایی با شخصیت‌های سیاه و سفید را دارم و هم خاکستری. مثلا در سریال زمانه شخصیت‌ها اکثرا خاکستری بودند. در اینجا هم برخی شخصیت‌ها مانند طاها و مرتضی خاکستری هستند.

چرا شخصیت‌های سریال را سیاه و سفید مطلق خلق کرده‌اید؟

من هم تجربه نوشتن سریال‌هایی با شخصیت‌های سیاه و سفید را دارم و هم خاکستری. مثلا در سریال زمانه شخصیت‌ها اکثرا خاکستری بودند. در اینجا هم برخی شخصیت‌ها مانند طاها و مرتضی خاکستری هستند. مثلا طاها آدمی است که اشتباهاتی در زندگی کرده و تاوانش را هم داده است. به هرحال ما این فیلمنامه را براساس یک نوع ادبیات کلاسیک نوشتیم که در این سبک نیاز داریم تا بعضی وقت‌ها با بیننده خیلی رک و صریح صحبت کنیم. برای مثال شخصیت‌هایی چون زیور، نادر یا شکیب تکلیف‌شان باید با بیننده روشن باشد، گرچه آنها هم در جاهایی از قصه، لایه‌هایی از خوبی در رفتارشان دارند، اما به هرحال جنبه‌های منفی درآنها برجسته‌تر است. درواقع ما در این نوع قصه به این شخصیت‌های منفی نیاز داشتیم. در کارهای رئال شخصیت‌ها می‌توانند خاکستری باشند اما در اینجا ما کمی نمایشی به قصه نگاه می‌کنیم و این نمایش باید اصول و قواعد نمایش کلاسیک را داشته باشد که شخصیت‌ها را سیاه و سفید ترسیم می‌کند. اما باز هم با این حال چون می‌دانستیم برخی به این موضوع انتقاد کنند سعی کردیم به شخصیت‌های قصه بُعد بدهیم.

اما این موضوع باعث شده دیالوگ برخی شخصیت‌های اصلی همچون مرتضی و فرید کاملا شعاری باشد و این به کلیت کار هم لطمه زده است.

به نظرم اساسا در مدیوم تلویزیون گاهی مجبوریم برخی حرف‌ها و پیام‌ها را مستقیم به بیننده بزنیم، چرا که ما در تلویزیون فقط با بیننده خاص روبه‌رو نیستیم. من سریال را یک کار عام می‌دانم که در شهرهای دورافتاده هم آن را می‌بینند، شاید بینندگان عام خیلی حرف‌های دو پهلو را متوجه نشوند، بنابراین گاه لازم است یک حرف را از زبان شخصیت اصلی مستقیم بزنیم. اگر به من باشد دوست دارم همه حرف‌ها را دوپهلو بزنم، اما تلویزیون جای این کار نیست. گاه لازم است با مردم روراست باشیم. هرچند در این سریال هم برخی شخصیت‌ها دوپهلو حرف می‌زنند.

فکر می‌کنم آوای باران هفتمین کار مشترک شما با علیرضا کاظمی‌پور در فیلمنامه‌نویسی  است.

نمی‌دانم واقعا تعدادش از دست خودم هم دررفته است .

هرچند این اتفاق در بیشتر کشورهای جهان امری رایج است، اما در ایران نمونه‌اش را کمتر دیده‌ایم، همکاری مشترکی که اتفاقا نتایج خوبی هم داشته و اکثر سریال‌های مشترک‌تان با استقبال خوبی همراه شده است.

اولین چیزی که این همکاری را ماندگار کرده این است که به لحاظ روحی و اخلاقی خیلی به هم نزدیک هستیم و نگاهمان به مسائل مختلف بسیار شبیه یکدیگر است. این موضوع کمک کرد که بتوانیم مکمل خوبی برای همدیگر باشیم. بخصوص این‌که از همان ابتدای همکاری وظایف‌مان به لحاظ اجرایی کاملا تفکیک شده بود. اشتراک و نزدیکی فکری که به هم داریم کمک می‌کند حرف هم را خیلی خوب بفهمیم و در کار، مراوده خوبی داشته باشیم. همیشه گفته‌ام ایشان را به عنوان یک طراح خوب در تلویزیون می‌شناسم و دوستان هم لطف دارند و  مرا دیالوگ‌نویسی متوسط می‌دانند. این باعث شده مکمل خوبی برای هم بوده، کارها را براحتی پیش ببریم. از سوی دیگر نگاهمان به فیلمنامه و نوع نگارش آن و همچنین معضلات اجتماعی خیلی به هم نزدیک است و آنها را از یک دریچه نگاه می‌کنیم که باعث شده همخوانی خوبی در کار به ما بدهد و چند سال کنار هم باشیم.

تقسیم‌بندی وظایف‌تان در این سریال چگونه بود؟

مثل تجربه‌ها و سریال‌های گذشته. ماجرا به این شکل است که همیشه طراحی و سیناپس اولیه را با هم همزمان می‌نویسیم و زمانی که کلیت قصه مشخص شد آقای کاظمی‌پور سیناپس قسمت‌ها را می‌نویسد و من اجرا می‌کنم و دیالوگ‌ها را می‌نویسم. درنهایت متن را با هم می‌خوانیم، چک می‌کنیم و نظرات‌مان را با هم درمیان می‌گذاریم و به یکپارچگی می‌رسیم.

نگارش فیلمنامه همزمان با تولید و پخش سریال هم که قطعا کارتان را خیلی سخت‌تر کرده است؟

بله، نوشتن همزمان با پخش، کار خیلی سختی است ولی خب ما هم مثل این‌که دیگر به این کار عادت کرده‌ایم. سریال‌های زمانه، دلنوازان و بسیاری از کارهایمان به همین شکل بوده، تفاوتش این است که اینجا کار بسیار فشرده‌تر و شدیدتر هم شده است.

منتظرم که نظرسنجی‌های سازمان منتشر شود و دوستان خبرنگار هم کمک کنند تا از بازخوردها مطلع شوم، چون ما دائم درحال نوشتن هستیم و فرصت این کار را پیدا نکرده‌ایم.

اما این موضوع امتیازهای مثبتی هم برایتان دارد و با اطلاع از بازخورد مخاطبان و واکنش‌های آنان به سریال، می‌توانید تغییراتی در متن ایجاد کنید.

اتفاقا منتظرم که نظرسنجی‌های سازمان منتشر شود و دوستان خبرنگار هم کمک کنند تا از بازخوردها مطلع شوم، چون ما دائم درحال نوشتن هستیم و فرصت این کار را پیدا نکرده‌ایم. با این حال با دیدن برخی اخبار و واکنش مردم در اینترنت، خیلی انرژی گرفتم، ظاهرا کار گیرایی شده و مخاطبان زیادی هم دارد. شخصا عادت ندارم از خودم و کار تعریف کنم، اما امیدوارم از اینجا به بعد استقبال از این سریال بیشتر هم بشود.

فکر می‌کردید سریال به قول خودتان اینقدر زود بگیرد و از آن استقبال شود؟

معمولا یک سریال برای آن که مخاطبان خود را پیدا کند تا یک سوم ابتدایی قصه زمان می‌برد، اما این سریال به خاطر شکل قصه‌اش وهمذات‌پنداری که بیننده با آن دختربچه داشت، خیلی زود مخاطب خود را جذب کرد و از همان قسمت‌های ابتدایی دیده شد. با تمام سختی‌هایی که ما در ده قسمت اول داشتیم زمانی که قصه وارد زمان حال شد بیننده کاملا با آن همراه شد. به هرحال زمانی که طراحی این کار را انجام می‌دادیم احتمال می‌دادیم این کار با مخاطب بالایی روبه‌رو شود، چون می‌دانستیم تماشای سرنوشت آدم‌ها برای مخاطب ایرانی بسیار جذاب است و ما هم از همین فرمول استفاده کردیم تا بینندگان را به دنبال کردن سرنوشت باران ترغیب کنیم. به هرصورت خوشحالم که سریال خیلی زود دیده شد. خستگی ما زمانی از بین می‌رود که مردم راضی باشند و دل‌مان به همین خوش است که آنها بپسندند و آن زمان است که یک نفس راحت می‌کشیم.

و سخن پایانی؟

گروه فعلی آوای باران، شامل من و آقایان سهیلی‌زاده (کارگردان) و کاظمی‌پور تاکنون چند تجربه مشترک در تلویزیون با یکدیگر داشتیم که خوشبختانه با لطف و رضایت مردم هم همراه بوده است، ای کاش تلویزیون هم بیشتر هوای این گروه‌ها و چنین کارهایی را داشته باشد، چرا که مردم به تماشای این‌گونه سریال‌ها نیاز دارند و تاثیر مخرب برنامه‌های ماهواره‌ای را کاهش می‌دهد.

عرفان جلالی ‌/ ‌گروه رادیو و تلویزیون جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها