سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
این روزهای ما، شبیه جوی آب است. نهر و رودی است که میخواهد جاری باشد و برسد. اما سرگردان و حیران است. سرگشته است. به کجا؟! نمیداند و میداند! میخواهد خشک نشود در کویر داغ، دلش میخواهد برسد به دریا.
این سرگردانی و حیرانی، مسیر میخواهد. راه هموار میخواهد. خورشید میخواهد و راهنما.
کمی به این اتفاق فکر کنیم. شاید به گمان بعضیها یا خیلیها پیش پا افتاده باشد. ساده باشد و بی ارزش. شاید هم نه! در همین شهر خودمان کشورمان ایران. شبی، روزی نیمه شبی نزدیک به بهار، نوروز، در هوای سرد زمستان که استخوانها به درد میآید یا در گرمای یک ظهر تابستان که کف پا میسوزد و سر داغ میشود،سر چهار راهی یا گوشهای از خیابان، کودکی پسر بچه یا دختر بچه، با چشمان تیلهای مشکی با موهای ژولیده آن سوی شیشه ماشینتان پیدایش میشود. به شیشه میزند و دق الباب میکند؛ گل میفروشد یا فال حافظ. چه میکنید؟
بی خیال و بی تفاوت همینطور روبرو را نگاه میکنید تا چراغ سبز شود؟ یا حداقل نگاهی به چشمان او میاندازید؟ شاید هم گلی بخرید و فال حافظی و آنگاه کودک بگوید « گل را برای عشقت بخر » تا تو بیشتر وسوسه شوی و گل بخری. فال حافظی برداری و پاکت را باز کنی و این شعر از حافظ نمایان شود که
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
اگر گوشه چشمی به آن کودک کنید و دلتان یک ذره بلرزد برای آن، زخمی شود و به درد آید، در آن دل همچنان عشق هست. زیبایی هست. شقایق هست. ارغوان دلتان تنها نیست.
شاید هم بی تفاوت باشید و به روبرو خیره شوید، شاید هم با دست اشارهای به آن کودک کنید که برو! برای خودتان هر دلیل و منطقی بتراشید، اما کمترین آن است که در دل خود بگویید، دعا کنید، بخواهید، تمنا و التماس کنید از او که « بار الها، معبودا، مهربانا، همه نیازمندان را بی نیاز کن. آنقدر به من بده که بدهم. بی هیچ منتی. بی روی ریا.همین که دلمان هم به درد آید،خودش غنیمت است. امیدوار باشیم. »
روزهای آخر سال است. غافله عمر میگذرد؛ چه با طرب چه بی طرب. برای طرب عمر راه رود را به سوی دریا هدایت کنیم. نگذاریم در بیابان خشک شود. باران را به ضیافت طرب عشق بخوانیم. خروشان تر میشود جاری رود.
دلهایمان بگیرد از این که بچههای رنج سر چهار راههای شهرمان دست نیاز دراز میکنند. یا برخی کنار خیابان خود را عرضه!
آخر سال است. چیزی نمانده، میخواهید دیگر آن صحنههای دلخراش را نبینید؟! میخواهیم! همه میخواهند. حتی آنهایی هم که ...، دل را به او بسپاریم. خودش میداند چگونه راه ببرد این دل را. میداند قافله را کجا آرام جانش دهد.
قافله سالار بندگانش را بی پناه نمیگذارد. مگر آن که بنده سرکشی کند.
از رحمان و رحیم بخواهیم بهارمان را با زیبا روی عالم، زیبا سرشت هستی درآمیزد. همان که دلدادهاش هستیم. صفایی دهد به دلمان و زلالی بیفزاید روحمان را.
حالمان کمی بد است. زهرا عزیزی دارد بس نازنین. حالمان خوب میشود با یاد او. زهرا و عزیزش را از خود نرنجانیم.
ای بهار همیشگی! ای عشق جاودانه! مراقب شیعیانت باش. حتی آنها که از سر غفلت و نادانی گناهی میکنند. مراقب ما باش مولا جان!
جام جم آنلاین-محمد صفری
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد
الهی به امید ظهورش