آنچه در سینما و تلویزیون ما به عنوان امری طبیعی و تا حدودی بدیهی پذیرفته شده، این است که اگر قسمتهای بعدی یک فیلم یا فصلهای بعدی یک سریال در ادامه موفقیت اثر اولیه ساخته شود، نتیجهای ندارد جز این که چهره اثر اولیه را مخدوش و آنچه را برای مخاطب جذاب بوده و مثلا به آن دلبستگی پیدا کرده، بیارزش میکند. البته این اتفاق فقط مختص سریالهای وطنی نیست.
ادامه بسیاری از فیلمهای خارجی هم از نمونه اولیه بسیار ضعیفتر بوده است. سریالهای پرهزینه و پرسروصدای خارجی هم برخلاف پیشبینی، بعد از یکی دو فصل، نیمهکاره متوقف شدند چرا که هر فصل از یک سریال، بیش از هر چیز بشدت با فصل قبلی همان سریال در مقایسه و رقابت است. کسانی که در فصل اول یک سریال با یکسری شخصیت و داستانهایشان ارتباط برقرار کردهاند، انتظارشان را بر اساس آنچه دیدهاند تنظیم میکنند و افول و کمکاری و سادهانگاری را نمیپذیرند و کلا از تماشای سریال رو برمیگردانند. با این اوصاف، اقدام به ساختن فصلهای بعدی یک سریال، آن هم در کشور ما که این کار چندان مرسوم نیست، یک خطر بزرگ برای سازندگان سریال محسوب میشود.
با وجود چنین ریسکی، سازندگان مجموعه «پایتخت» بعد از دو فصل موفق، فصل سوم آن را روانه آنتن کردند و به این ترتیب پایتخت تبدیل شد به اولین سریال وطنی که در سه فصل ادامه پیدا کرد، آن هم در شرایطی که هر فصل از سریال، یک یا دو سال با فصل پیشین فاصله زمانی دارد. شمار بینندگان بعضی سریالهای موفق خارجی، به این خاطر فصل به فصل پایین میآید که تا ساخته شدن قسمتهای جدید، دیگر داستان آدمهای سریال، جذابیتش را برای بیننده از دست میدهد و بیننده از همراهی با آنها منصرف میشود، اما جالب اینجاست که آدمهای پایتخت در فصل سوم که چهار سال با فصل اول آن فاصله دارند، هنوز برای مردم جذاب هستند و میتوانند آنها را پای تلویزیون بنشانند اما چرا بسیاری از سریالهایی که در طول سال ساخته و پخش میشوند، با وجود شخصیتهای متعدد و پیچیده نمیتوانند به اندازه 13قسمت مخاطبشان را به تماشا وا دارند و بعد از پایان گرفتنشان، حتی اسمشان هم به یاد کسی نمیماند، اما سریالی مثل پایتخت بعد از حدود 40 قسمت، هنوز جا دارد که فصل چهارمی هم داشته باشد؟
اولین چیزی که باعث موفقیت «پایتخت 3» شده، وجود شخصیتهای پخته و فکرشده است که هر کدام شناسنامه مخصوص خودشان را حفظ کردهاند. شخصیتهای پایتخت عجیب و غریب و ویژه نیستند و هیچکدام یک صفت برجسته از دیگری ندارند. همه آدمهای پایتختآدمهایی معمولی هستند که مجموعهای از خوشیها، دلتنگیها، بلندپروازیها و سردرگمیها را با هم دارند و ملموس و واقعی بودن این آدمها باعث میشود برای مخاطب تکراری نشوند چرا که بیننده در زندگی واقعی هر روز با آدمهایی مثل آدمهای پایتخت روبهرو میشود. بنابراین انتظار ندارد هرکدام از این آدمها وجههای از شخصیتشان را رو کنند که او از آدمهای معمولی انتظار ندارد. همینطور آنها تافتههای جدا بافته نیستند که تلاش برای شناختنشان مخاطب را خسته و آزرده کند. آدمهای جدیدی که وارد داستان پایتختمیشوند هم همین خصوصیات را با خودشان حمل میکنند و به همین خاطر بخوبی با شخصیتهای قبلی هماهنگ میشوند.
هر کدام از بازیگران این مجموعه چنان در نقشهای خود فرو رفتهاند که تصور دیدن آنها در نقش و اثری دیگر، فعلا سخت است. علیرضا خمسه به عنوان بازیگر منفعلترین شخصیت این مجموعه، با آن گریم و سر و وضع، بیشتر اوقات نگاهش چنان گسسته از دنیای اطراف است که انگار همیشه در این قالب زندگی کرده و باعث میشود موقع تماشای سریال برای دقایقی فراموش کنیم که این بازیگر، همان بازیگر توانا و قدیمی است. محسن تنابنده، احمد مهرانفر و بقیه بازیگران این سریال هم نقشهایشان را چنان زندگی میکنند که انگار بیوگرافی خودشان است که روی صفحه تلویزیون نقش میبندد. جفت و جور شدن این بازیگرها با هم و این بازیهای حیرتآور، موید توانایی کارگردان و در کنار آن نبوغ بازیگردان مجموعه یعنی محسن تنابنده است که از آن عواملی است که ممکن است فراموش شود و اثرش نادیده گرفته شود اما واقعیت این است که نمیتوان از تاثیر بازیگردان در هماهنگی بازیگران مجموعه چشمپوشی کرد. البته توانمندی سیروس مقدم به عنوانکارگردان ، موضوعی بدیهی و غیرقابل انکار است. وقتی تجربه و مهارت کارگردانی سیروس مقدم، در ترکیب با قدرت بازیگردانی محسن تنابنده و بازیهای درخشان مجموعه بازیگران سریال قرار میگیرد، نتیجه این میشود که فصل سوم سریال آبروی فصلهای پیشین را حفظ میکند.
شروینه شجریکهن / جامجم
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد