شبکه یک در ویژه برنامه سال تحویل سعی کرد با برقراری ارتباط مستقیم با گوشه و کنار کشور، شعار «شبکه هر ایرانی» را تحقق بخشد. این برنامه با اجرای اشکان خطیبی بیش از دیگر شبکهها روی آداب و سنن نوروزی مردم ایران متمرکز شد و در قالب گزارشهای مستند آن را بازتاب داد.
شبکه یک در حوزه پخش فیلمهای سینمایی نیز پررنگ تر از دیگر شبکهها عمل کرد. پخش فیلمهای سینمایی شبکه یک از بیست و هفتم اسفند آغاز شد و تا شانزدهم فروردین ادامه پیدا کرد. در فهرست فیلمها، ترکیب متوازنی از آثار ایرانی و خارجی مشاهده میشد که البته آثار ایرانی بیشتر شامل تلهفیلمهای ساخته شده توسط صدا و سیما بود. مسلما بهرهگیری بیشتر از آثار درخشان سینمای ایران میتوانست سفره شبکه یک را رنگین تر و جذابتر سازد.
بین فیلمهای خارجی حمله به وال استریت، تفنگدار و ۱۲ سال بردگی از جمله آثار درخشان سینمای آمریکا بود که در فاصله کمی از زمان تولید در جدول پخش شبکه یک قرار گرفتند.
در بین برنامههای مناسبتی، «راهیان نور» که به صورت زنده پخش میشد گزارش کاملی از فضای معنوی جنوب و غرب کشور و خاطراتی از روزهای خون و آتش ارائه میکرد.
بسط منطقی شخصیتهای معمولی در «پایتخت 3»
ماجرای خانواده نقی معمولی که از نوروز 1390 آغاز شد، آن قدر قابلیت دراماتیک داشت که تا سال 93 ادامه پیدا کند. در سری سوم، پردههای دیگری از روحیات و خلقیات شخصیتها کنار میرود و مخاطب با جنبههای جدیدی از رفتار آدمها آشنا میشود. فیلمنامه نویس برای رسیدن به این شرایط شخصیتها را در موقعیتهایی جدید قرار میدهد. ارسطو همچنان راننده کامیون است ولی این بار در مسیرهای ترانزیتی رفت و آمد میکند و موقعیت بهتری نسبت به قبل پیدا کرده است. ارسطو را میتوان نماد انسان تازه به دوران رسیدهای دانست که میخواهد با بهکارگیری واژهها و اصطلاحات لاتین (وات تو دو،وات نات تودو!، او یس! و...) طبقه اجتماعیاش را بالاتر از آنچه هست نشان بدهد. این شخصیت در کنار ویژگیهای جدید، خصوصیات قبلیاش را نیز حفظ کرده است. او همچنان آدم پرحرفی است که مدام فلسفه بافی میکند و حرفهای بیفایده میزند. مثلا زمانی که همه دنبال بهبود میگردند او میخواهد به شیوه سیستماتیک عمل کند و همه بیمارستانهای شهر را بگردد!
هما در سری جدید رستوران افتتاح کرده و نانآور خانواده شده است. اما همچنان عاقل ترین و مهربانترین فرد خانواده است و در لحظههای سخت، بهترین تصمیم را برای جمع میگیرد. توهم بابا پنجعلی اوج گرفته تا جایی که مامان لیلا را همیشه در کنار خودش احساس میکند. دیگر شخصیتها نیز از این قاعده مستثنا نیستند و ویژگیهای رفتاری شان بسط و گسترش پیدا کرده است.
پایتخت 3 را از جهت نحوه روایت داستان میتوان در کنار پایتخت دو قرار داد. در پایتخت یک با تعلیقی کلی مواجه بودیم و مساله اصلی این بود که آیا نقی و خانوادهاش به تهران مهاجرت میکنند یا خیر. در پایتخت 2 این تعلیق کمرنگتر شد؛ زیرا مشخص بود گنبد و گلدسته به مقصد میرسد و ماجراهایی که در فاصله شمال تا جنوب کشور اتفاق میافتاد اهمیت پیدا میکرد. پایتخت2 نیز همچون پایتخت 3 فاقد یک قصهمحوری و مشخص بود. در این فصل از سریال با چند خرده داستان متنوع مواجه هستیم. ماجرای حضور نقی در مسابقات کشتی و تلاشش برای قهرمانی، آسیبدیدگی بهبود در جدال با شکارچی غیرمجاز و قدردانی از او، فرو ریختن سقف خانه نقی و مصدومیت اوس موسی و ازدواج ارسطو با زن چینی، خرده داستانهایی بودند که در شبهای متوالی روایت شدند. این خرده داستانها در هر قسمت چند بار در هم گره میخوردند و فصل مشترک پیدا میکردند. بهعنوان مثال نقی در حین مسابقه پیگیر اوضاع جسمی بهبود در بیمارستان بود یا این که قدردانی فدراسیون فوتبال از بهبود، انگیزه نقی را برای قهرمانی در مسابقات کشتی بیشتر کرد.
نداشتن قصه محوری را نمیتوان یک نقطه ضعف برای چنین سریالی محسوب کرد. مهم این است که برای هر قسمت یک قصه مجزا و جداگانه طراحی شده و مخاطب میتواند شاهد شروع و پایان یک ماجرا باشد. شخصیتهای سریال آنقدر کشش دارند که بیننده هر شب آن را دنبال کند و در این شرایط جای خالی قصه محوری حس نمیشود.
به این صورت در پایتخت 3 با قهرمانی محوری که بخواهد موتور محرکه قصه باشد مواجه نیستیم. هریک از شخصیتها مثل نقی، بهبود، بابا پنجعلی، ارسطو، اوس موسی، هما و زن چینی در پیش بردن قصه دخیل و سهیم هستند. به همین دلیل است که بازی همه آنها دیده میشود و به چشم میآید.
پایتخت 3 در کنار جنبه سرگرمکنندهاش پیامهای مشخصی را در حوزه محیط زیست، حفظ حیاتوحش، ساخت و ساز، مهماننوازی و احترام به سالخوردگان ارائه میکند. انتقال اطلاعات متنوع درباره ماموریت محیطبانان و خطرات شغلیشان چون در ساختاری دراماتیک صورت میگیرد قالب شعار به خودش نمیگیرد و مخاطب را خسته نمیکند.
کلاه قرمزی وارد میشود
شبکه دو سیما هم امسال با مجموعه برنامههایی به استقبال بهار رفت که شاخصترین آنها، طبق معمول هرسال مجموعه کلاه قرمزی بود. ایرج طهماسب و حمید جبلی در طول این سالها بخوبی دریافتهاند که مخاطب چه نیازهایی دارد و چگونه میتوان در چارچوب قوانین رسانه یک برنامه دیدنی، جذاب، متنوع، گرم و البته تأثیرگذار به او ارائه کرد. حالا دیگر وقتی از کلاه قرمزی صحبت میکنیم منظور یکسری از عروسکهای مختلف نیست که در مواجهه همیشگی با مجری هستند، بلکه منظور طراوت و نکتهبینی خاصی است که مخاطب منتظر است از این عروسکهای جذاب و قابل پیشبینی ببیند وگرنه تلویزیون مجموعهای از عروسکهای مختلف و مجریهای گوناگون دارد که هیچکدام به اندازه کلاه قرمزی نه معروف شدند و نه محبوب. علاوه بر همه اینها، طهماسب و گروهش میدانند که باید همیشه تازگی و غافلگیری را در چنته داشته باشند اگرنه، مخاطب باهوش این سالها خیلی زود ـ مانند بسیاری از برنامههای دیگر که موفق نشدند همذات پنداری مخاطب را برانگیزانند ـ کنار زده میشوند.
امسال هم کلاه قرمزی و یارانش توانستند بخش زیادی از مخاطبان را باخود همراه کنند. حضور شخصیتهای تازهای مثل عزیزم ببخشید، دیوی و بچه فامیل دور هم این احساس را تقویت کرد که سازندگان میخواهند راههای نرفته را امتحان کنند ـ مانند هر سال که شخصیتهای تازهای اضافه میشود و بعد در مواجهه با نظر مخاطب دچار جرح و تعدیل میشوند ـ اتفاقی که هرساله در مجموعه کلاه قرمزی میافتد و به نظر میرسد از جمله کارهایی است که در کنار ارتقای شخصیتهای اصلی، برای پویایی و حفظ کیفیت یک اثر تلویزیونی دنبالهدار لازم است؛ گرچه همیشه، ورود شخصیتهای تازه یک اثر را کیفی نمیکند یا از خطر سقوط نجات نمیدهد اما میتواند گریزگاهی باشد برای رسیدن به جایگاهی که مخاطب پیش از این تجربه آن را نداشته است.
با نگاهی به کارنامه سالهای اخیر کلاه قرمزی میتوان اینگونه نتیجه گرفت که سازندگان این اثر هوشمندانه تلاش کردهاند علاوه برتجربه حضور شخصیتهای تازه، سوژههای روز جامعه و آن چیزی را که پسند غالب مخاطبان نوجوان و جوان است، در کار خود لحاظ کنند. به همین دلیل ساده است که هر مجموعه کلاه قرمزی تا این حد روی طیفهای مختلف جامعه تأثیر میگذارد و گاه در قامت یک پدیده، عرض اندام میکند.
خوب، بد، زشت یک خانواده
بجز کلاه قرمزی، شبکه دو یک مجموعه تلویزیونی هم برای پخش در نظر گرفته بود که جمعی از بازیگران شناخته شده سینما و تلویزیون آن را همراهی کرده بودند. امین حیایی، بهاره رهنما، بهنوش بختیاری، سوسن پرور و حسین محباهری بازیگرانی بودند که در نقشهای مختلف این سریال هنرنمایی کردند. حضور چند دختر در خانه و برادری که تازه از زندان آزاد شده، ماجراهای مختلفی را رقم میزند که قرار است مخاطب با آن همراهی کند اما مشکل اینجاست که مخاطب این روزهای تلویزیون چیزی بیشتر از هنرپیشههای حرفهای و نام آشنا میخواهد تا از اثری استقبال کند و یک داستان قابل پیشبینی و خالی از داستانکهای منسجم کار را در رقابت با آثار دیگری که از این مهم به نحو احسن استفاده کردهاند، معمولی جلوه میدهد. در واقع مخاطب تلویزیون به همان اندازه که به متفاوت بودن یک اثر بها میدهد به اندازه غافلگیری یک اثر هم توجه نشان میدهد و خوب،بد،زشت میتوانست بسیار بیش از اینها برای مخاطب در این زمینه آورده داشته باشد. هرچند در شکل فعلیاش هم اثر قابل تاملی است که توانایی ارتباط با مخاطب را دارد.
منوچهر هادی پیشتر با ساخت تلهفیلمهای مختلف و کارگردانی سریال خداحافظ بچه قابلیتهای خود را نشان داده بود و البته که بسیاری همچنان در انتظار تکرار همان آثار بودند اما واقعیت این است که همیشه نمیتوان از یک کارگردان توقع داشت کاری با همان استانداردهای آثار قبلی به مخاطب ارائه کند. گرچه شخصیت بهادر که نقش او را امین حیایی بازی میکرد در پارهای لحظات مخاطب را درگیر میکرد که از نقاط قوت اثر بود؛ نوع گویش، سلوک وحرکات او بهگونهای بود که برای مخاطب جذابیت داشت. بهنوش بختیاری هم در نقش دختری که با صفحات اجتماعی اینترنتی مرتبط است و همه اعمال و سکنات خود را با لایکها وکامنتهای کاربران صفحات اینترنتی انطباق میدهد، تصویر متفاوتی از یک دختر امروزی را که سعی میکند براساس فناوری روز حرکت کند به نمایش گذاشت.
تولد 2 برنامه «کرکره» و «آقای گزارشگر» در شبکه 3
شبکه سه هم امسال در حوزه کارهای ترکیبی، طنز، نمایشی و مسابقه ای، برنامههای زیادی را برای مخاطبانش تدارک دیده بود. طنز کرکره، مسابقههای کلید و آقای گزارشگر و سریال روزهای بد بهدر، مجموعههای یادگاری و سمت خدا از جمله مهم ترین برنامههایی بودند که نوروز 93 در جدول پخش شبکه سه قرار گرفتند.
کرکره و آقای گزارشگر دو برنامه نوپا و تازه متولد شده شبکه سه محسوب میشوند و خیلیها کنجکاو بودند دستپخت برنامهسازان این دو اثر را در ایام نوروز بچشند. آقای گزارشگر بر مبنای یک ایده جذاب بنا شده است. در جامعه ما فوتبال طرفداران زیادی دارد و جوانان زیادی تمایل دارند از طریق گزارشگری، اطلاعات فوتبالیشان را به نمایش بگذارند. آقای گزارشگر فرصتی را برای این علاقهمندان فراهم کرد تا ببینند در میدان عمل چند مَرده حلاج هستند.
زنگ خطر در حوزه گزارشگری به صدا در آمد
آقای گزارشگر در نوع خودش یک تجربه نو در تلویزیون ایران محسوب میشد و به همین دلیل مورد استقبال جوانان طرفدار فوتبال قرار گرفت. با تماشای این برنامه میتوان دریافت پدیده فوتبال چه نفوذ عجیب و غریبی در جامعه ما داشته و چقدر زندگی جوانان را تحت تاثیر قرار داده است. نکته جالب در این برنامه،اصرار شرکت کنندگان بر تقلید از یکی از گزارشگران مطرح تلویزیون (مزدک میرزایی، عادل فردوسیپور و جواد خیابانی) بود. این گزارشگران هر کدام سبک خاص خودشان را دارند و به همین دلیل جایگاه تثبیت شدهای پیدا کردهاند. برنامه آقای گزارشگر زنگ خطر را به صدا درآورد و نشان داد انگار به این زودیها قرار نیست سبک و شیوهای جدید در حوزه گزارشگری متولد شود.
یکی از نقاط ضعف آقای گزارشگر حضور تعدادی از ستارههای فوتبال و داوری بود که تخصصی در زمینه گزارشگری نداشتند. اگر قرار است مسائلی چون میزان اطلاعات، نحوه ادای واژهها، تسلط بر اجرا و خیلی چیزهای دیگر در معرض داوری قرار بگیرد، افرادی باید این قضاوت را انجام دهند که خودشان دستاندرکار این رشته هستند.
در حوزه برنامههای طنز «کرکره» محصولی جدید بود که میخواست راه طنزهای آیتمی (موضوعی و غیرسریالی) را ادامه بدهد. راهی که با ساعت خوش آغاز شد و در چند سال اخیر با برنامه «خنده بازار» ادامه پیدا کرد. در این گونه برنامهها یکی از مؤلفههای جذابیت، بخش شوخی با آدمهای واقعی و مشهور و مشابهسازی رفتار و گفتار آنهاست. کرکره به این حوزه وارد نشد و در دیگر بخشهایش هم نتوانست شوخیهایی فراتر از «خنده بازار» ارائه کند. البته این نکته را نباید فراموش کرد که «خنده بازار» در چهار پنج فصل ساخته شد و شاید اگر این فرصت به کرکره هم داده شود، بتواند به موقعیت بهتری دست پیدا کند.
رویای خانه دار شدن با «روزهای بد بهدر»
سریال «روزهای بد بهدر» ساخته سعید آقاخانی بود که تا کنون سریالهای طنز زیادی را برای مناسبتهای مختلف کارگردانی کرده است. این بار برزو نیکنژاد، فیلمنامه نویس موفق سریال «دودکش» به کمک آقاخانی آمده بود تا او با توان بیشتری وارد میدان رقابت سریال سازی شود. این سریال بر موضوع «خانهدار شدن» تعدادی از افراد طبقه متوسط متکی شده بود و نشان میداد که این افراد چگونه در رویای خانه دار شدن شب و روز میگذرانند. موضوعی که برای ساخت یک تلهفیلم مناسب به نظر میرسد ولی نمیتواند به تنهایی ملات داستانی یک سریال 14 قسمتی را فراهم کند. در این سریال میدیدیم که پرویز (با بازی هومن برق نورد) برای گرفتن وام مراحل زیادی را طی میکند و چند قسمت سریال به وام گرفتن او اختصاص یافته است. «روزهای بد بهدر» اگر همچون پایتخت 3 قصههای فرعی پرو پیمانتری داشت، میتوانست بیشتر از این مورد توجه قرار گیرد. در این شرایط بار کمدی بیشتر بر دوش شوخیهای کلامی بود که برزو نیکنژاد بخوبی از عهده آن برمیآید. دیالوگهای پرویز به اطرافیان که با چاشنی نیش و کنایه همراه بود لحظههای مفرحی را به وجود میآورد. (مثلا این دیالوگها «شما دو تا رو روی یه سبد کالا بزارن کسی برنمی داره» یا «دوست دارم آبگرمکن غیر استاندارد توی صورتم بترکه اما چشمم به چشمت نیفته»)
بین بازیگران بیژن بنفشه خواه با گریم ناآشنایش بازی خوبی ارائه کرد، مریم امیر جلالی همان مادر همیشگی غرغرو بود و هومن برق نورد هم نقشی را تکرار کرد که قبلا در سریال «دزد و پلیس» ایفا کرده بود. او در مصاحبهای به این نکته اشاره کرد که آگاهانه و تعمداً همان نحوه گویش را تکرار کرده است.
مجموعه یادگاری گزینه مناسبی برای پخش در نوروز بود. نوروز با وجود همه تازگیاش نوعی تکرار و استمرار را در ذهن زنده میکند و مهمانانش را ناخودآگاه به یاد گذشتهها میاندازد. طبیعت لباس نو بر تن میکند و به یاد همگان میآورد که این قصه هیجانانگیز هر سال در حال تکرار شدن است. نوروز 93 با یادگاری به سالهای دور پرتاب شدیم و آرزو کردیم که بتوانیم یادگاری در خور توجهی برای آیندگان از خودمان به جا بگذاریم.
فرشتگان آلوده صورت
شبکه تهران، نوروز امسال سریال «ما فرشته نیستیم» را با حضور جمعی از هنرمندان شناخته شده سینما و تلویزیون به آنتن پخش سپرد.
این سریال به کارگردانی فلورا سام و تهیهکنندگی مجید اوجی- که در سالهای اخیر بسیار پرکار نشان دادهاند - تولید شده است.
«ما فرشته نیستیم» دومین سریال طنز خانم سام، پس از سریال باغ سرهنگ است که زمستان 92 از همین شبکه به روی آنتن رفت.
داستان این مجموعه تلویزیونی که در 13 قسمت 45 دقیقهای جلوی دوربین رفته درباره زندانیانی است که در تلاشند به نحوی از مرخصی ویژه زندانیان در ایام عید بهرهمند شوند. در این میان، با مرخصی چهار زندانی که استحقاق بیشتری نسبت به دیگران داشتهاند، موافقت میشود و این چهار نفر با توجه به تخصص هرکدام از آنها در زمینهای خاص، برای سرقت گاوصندوق حاوی دلار اجیر میشوند و با تهدید و وعده دستمزد و دریافت سهمی از سردسته این سرقت، متقاعد به انجام این کار میشوند. نادر سلیمانی و داریوش موفق ایفاگر نقش دو دستیار آقای عشاق هستند که سردسته این دزدی است.
منصور که نقشش را محمدرضا شریفینیا ایفا میکند با خواهرش، پری که نقش او را گوهر خیراندیش به عهده دارد، دو نفر از این زندانیها هستند.
علی صادقی و برزو ارجمند هم نقش دو زندانی دیگر یعنی سعید و مجید را بازی میکنند.
محمود جعفری و فاطمه گودرزی در نقش پدر و مادر سعید در کنار ملیکا شریفینیا، غلامحسین لطفی، شهره لرستانی و نرگس محمدی، دیگر بازیگرانی هستند که در این سریال هنرنمایی کردهاند.
این مجموعه تم طنز اجتماعی داشته، قصد دارد با پرداختن به اقشار ناهنجار اما آسیبپذیر، تلنگری به ذهنیت مرسوم و رایج نسبت به این اشخاص بزند که عموما با ارتکاب یک جرم از جامعه و خانواده طرد میشوند و سرخورده از حمایت اطرافیان، بتدریج به جرگه مجرمان سابقهدار میپیوندند.
بیشتر فیلمنامهنویسان هنگامی که قرار است فیلمی مناسبتی برای نوروز بنویسند، خودآگاه یا ناخودآگاه سراغ سوژههایی تکراری همچون سفر، جابهجایی، ازدواج، و مواردی از این دست میروند که با شنیدن نوروز به ذهن هر کسی متبادر میشود؛ اما آرش برهانی با ذکاوت سراغ موضوع مرخصی در تعطیلات عید میرود که دغدغه بخشی از مردم جامعه است و با انتخاب این سوژه در بستر زندان، به قشری میپردازد که توجه کمتر کسی معطوف به آنهاست. موضوع ذکر شده میتوانست نقطه قوتی برای سریال باشد اگر نویسنده آن را به عنوان موقعیت اصلی اثر مد نظر قرار میداد، نه به عنوان موقعیت اولیه اما از قسمت دوم این سریال، این درونمایه پرمایه که میتوانست باعث شکلگیری طنز اجتماعی جذابی باشد، سمت و سوی دزد و پلیسی به خود میگیرد و نویسنده تلاش میکند با ایجاد فضایی طنز بر اساس اکت و اکشن و هیجان فیلمهای پلیسی و به سخره گرفتن ساختار نحوی این فیلمها، لحظاتی مفرح بیافریند در حالی که نویسنده با حفظ موقعیت اولیه یعنی تلاش زندانیان برای استفاده از مرخصی جهت گذراندن تعطیلات عید در کنار خانوادههایشان و پرداختن به مصائبی که برای نیل به این میل، پیش روی خود دارند، میتوانست این ایام را از منظری متفاوت مورد توجه و البته نقد قرار دهد. علاوه بر اینها، نویسنده میتوانست با استفاده از تیپ ـ شخصیتهایی که زندان بستر مناسبی برای گردهمایی آنهاست ـ طنزی متفاوت و مفرحتر را به تصویر بکشد. اما داستان چنین پیش نمیرود و درگیر همان کلیشههایی میشود که بیشتر آثار طنز بر آنها متکی است.
فلورا سام نیز در سمت کارگردان اثر - که با مرور آثارش میتوان دریافت قصد تجربه ژانرهای مختلف را دارد و ما فرشته نیستیم را پس از ماه عسل و نشانی به عنوان سومین سریال نوروزیاش در پرونده کارگردانی خود ثبت کرده است - در ساخت این اثر پا در مسیر نویسنده مینهد و این جاده ترسیم شده پر از چاله چوله را، به شتاب میدود.
انتخاب و چینش بازیگران در این سریال که یکی از پربازیگرترین سریالهای عید امسال بود، به پشتوانه تجربه بازیگری خانم سام یکی از ویژگیهای بارز ما فرشته نیستیم است. اما این کارگردان مستعد و پرتلاش نتوانسته است از توانمندی این بازیگران آنچنان که انتظار میرود، بهره ببرد. درواقع کنش و واکنش بین بازیگران بیشتر بر مبنای لفاظی و تکیهکلام و کلکلهای طولانی و آزارنده شکل گرفته تا بر مبنای موقعیت.
مرحله اول تولید یک فیلم یا سریال، پیش تولید است که در این مرحله فیلمنامه، عوامل تولید و گروه بازیگران انتخاب میشوند و تمرینات ابتدایی را آغاز میکنند. در این تمرینات نواقص متن و کاستیهای کستینگ و ملزومات برطرف میشود تا گروه با آمادگی وارد مرحله تولید شود. به نظر میرسد مشکل اساسی سریال «ما فرشته نیستیم»، که مانع اقبال عمومی آن نزد مخاطبان شده است، به همین مرحله پیش تولید برمیگردد که به دلیل کمبود زمان، کمتر مورد توجه قرار گرفته یا سطحی برگزار شده است. (ضمیمه قاب کوچک)
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد