برای بعضی از کارها باید وضو گرفت و 2 رکعت نماز خواند، تا مبادا قلمت حریم قلبی را جریحهدار کند، برای ورود به بعضی از ساحات باید سورهای را زیر لب زمزمه کرد، بسماللهالرحمنالرحیم، انا اعطیناکالکوثر...
مادر تنها یک واژه نیست، ورود به حریم مادران آدابی دارد، بهویژه مادری که مصداق بارز جمله مقام معظم رهبری است که فرمودند زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.
با ورود به کوچهای که طعم کوچه پس کوچههای اصفهان را دارد و ورود به منزلی که عطر دلنشین صمیمت از دیوارهایش بالا رفته، در مییابی که گوئی در این خانه خبرهائی است که تو سالها از آن بیخبر بودی...
در که باز میشود، زنی با صورتی چروک و دستان لرزان تو را در آغوش میکشد، گوئی میدانست که تو میآئی، لبخند ملیحش حکایتی از 24 سال سختی را دارد.
خانهاش رنگ و بوی عجیبی دارد که تنها در خاطرات کودکیام از آن سراغ دارم و بوی ماندگی تاریخ را نمیدهد، عجیب است وقتی مادر لب به سخن باز میکند، میگوید اگر من او را نداشتم، هیچ نداشتم...
از میان صحبتهای مانده در دلش گزیده میکند و میگوید، در زمانی 3 ماه بیمار بودم، شبی عکس رضا را در آغوش کشیدم و رضا آمد و یک قرص به من داد و از آن روز تا به حال خوب هستم.
طاقچه خانهاش پر بود از عکسهای جوان 22 سالهای که تنها فرزند نبود، او که آخرین فرزند خانواده بود با عشق وصف ناپذیری به دانشکده افسری رفت و دیده بان توپخانه ارتش شد و با لبیک خمینی(ره) به پا ایستاد و سراسیمه رفت تا آنچه را که در چنته دارد، هدیه کند.
مادر از تولد رضا در تیرماه سال 42 و از علاقه او به ارتش سخن میگوید و اینکه چقدر بیپرا رفت که در آسمان ایران جاودانه شود...
صدای مادر لرزان میشود و از نشانههای حضور رضا میگوید: من با رضا زندگی میکنم و تمام درد و دل و صحبتهای من با اوست، فکر نمیکنم رضا شهید شده باشد، هر زمان که نماز میخواند، رضا پا به پای من نماز میخواند، تا زمانی که او نگوید، کاری را انجام نمیدهیم، زمانی که خبر شهادتش را آوردند یک هفته حالم خوب نبود، تا اینکه دیدم رضا آمده و گفت، مادر دستتان را به من دهید، من کمکتان میکنم.
شوق بسیاری برای دیدن آن چیزی که همه تعریفش را میکردند وجودم را پرکرده بود، پلهها را بالا رفتم، انگار که به معراج میرفتم، عطر عجیبی در اتاقش پیچیده بود، اتاقی کوچک که انگار همین امروز مرتب شده، تمام وسایل، عکسها، کتابها، لباسها و همه و همه چیز درست در جای خودش قرار داشت.
گوئی این اتاق، نقطهای از جغرافیا است که در گذر زمان، بوی کهنگی تاریخ را به خود نگرفته است، هنوز صدای زیارت عاشورا و کمیل از دیوارهای پر از قابش هویدا بود، خواهرش میگفت این لباسها 24 سال پیش با دستان خود رضا گذاشته شد.
به واقع آن زمانی که فرزندان خمینی(ره) کوله پشتیهای خود را به شانه میاندختند تا بروند برای امنیت و آرامش امروز ما، هرچه در چنته داشتند را رو کنند، نگذشته است، و جنگ تحمیلی فقط 8 سالی نبود که در جبهههای جنوب گذشت.
تاریخ را از روی نوشتهها و عکسهای ایستاده بر دیوارهای اتاقش خواندم، اینکه خانواده شهید رضا اعرابی امینه در 31 تیر ماه سال 42 شاهد تولد فرزندی بودن از جنس آفتاب، نامش را رضا گذاشتند، دوران تحصیلان ابتدائی و دبیرستان خود را در اصفهان گذراند و در سال 63 زمانی که کشور در تب و تاب جنگ میسوخت، پس از قبولی در کنکور به دانشکده افسری راه یافت و با آموزش دورههای تحصیلی و نظامی در دانشکده افسری موفق با اخذ مدرک فوق دیپلم شد و به درجه ستوان سومی مفتخر شد.
وی برای طی دوران مقدماتی توپخانه به مرکز توپخانه و موشکهای اصفهان تخصیص یافت و پس از اتمام دوره به تیپ 4 سراب منتقل و به عنوان دیدهبان مشغول به خدمت شد.
شهید اعرابی همراه با سایر کارکنان گردان به منطقه عملیاتی سومار اعزام و در سمتهای مختلفی همچون معاون آتشبار و افسر دیدهبان توپخانه انجام وظیفه کرد و در راستای اجرای ماموریتهای محوله از هیچ تلاشی دریغ نورزید و سرانجام در 13 خرداد سال 66 بر اثر اصابت نرکش خمپاره رژیم بعث عراق در منطقه سومار در جبهههای غرب در عملیات نصر 2 دعوت الهی را لبیک و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
مادر 24 سال است که گلهای محمدی را بر روی تخت شهید خشک میکند و از پیشبینیهای شهیدش میگوید که زمانی از او پرسیدن آخر و عاقبت مملکت و جامعه ما چه میشود و رضا گفته که همه چیز خوب و درست میشود.
مادر نگرانی دیگری هم داشت، که بعد از هجرتش از این دنیا، خاطره فرزند شهیدش فراموش شود و گفت، تمام وسایل اتاق رضا را به مرکز توپخانه ارتش منطقه اصفهان انتقال دهید.
فرمانده ارتش منطقه اصفهان درباره ویژگیهای شهید رضا اعرابی میگوید: شجاعت، مناعت طبع ایمان تعهد تخصص خوب او نسبت به امور بارز و برجسته بود و بر همین اساس شهید اعرابی از افسران زبده رابط دسته توپخانه به شمار میآمد.
امیر سرتیپ دوم رضا جهادی ارسی تصریح میکند: شهید اعرابی در بدترین شرایط عملیاتی داوطلب برای اجرای ماموریت میشد و همواره در کارها و انجام عملیاتها و طرحها پیشرو و پیش قدم بود، در ماموریتهای گروهی نیز شخصا داوطلب میشد تا آنها را انجام دهد چرا که با عشق در سنگر جبههها حضور داشت.
وی با بیان اینکه شهید اعرابی یکی از دیدهبانهای متبحر در دسته خود بود، بیان کرد: مادر شهید اعرابی او را هنوز زنده میداند و اتاقش را با گلهای محمدی آذینبندی کرده و اتاقش مملو از عکسهای شهید است.
امیر جهادی میافزاید: مادران شهدا گوهر گرانبهایی هستند که باید از آنها مستندسازی شود تا خاطرات و ناگفتههای جنگ و شهیدان در تاریخ کشور ماندگار شود، والدین شهدا گوهر پنهانی هستند که نباید آنها را فراموش کرد و در زمان حیات آنها ضرورت دارد تا از خاطرات و زندگی نامه شهدا و ویژگیهای آنها سوال شود.
ارشد نظامی آجا در استانهای اصفهان، یزد و چهارمحال و بختیاری اظهار کرد: عشق حقیقی در وجود شهید اعرابی ریشه دوانده بود و همین امر سبب شد با توجه به اینکه چند بار پیشنهاد ازدواج به او داده شد، اما گفت تا تکلیف و دین خود را نسبت به انقلاب انجام ندهم ازدواج نخواهم کرد. برای ازدواج همیشه فرصت هست، اما برای ادای دین فرصتی وجود ندارد.
وی افزود: در آن شرایط و در اوج جوانی، زمانی که گفته میشود پیامی را بگوید او پاسخ میدهد من چه کسی هستم تا پیام بگویم، مادری هدایای خود را جبههها میفرستد و یا بچهای نامهای پر از احساس و عشق برای رزمندگان ارسال میکند حاوی پیام اصلی هستند؛ پس بروید و پیامها را از آنها دریافت کنید.
امیر جهادی بیان کرد: والدین شهدا گوهرهای پنهانی هستند که باید از آنها برای خاطرهنگاری شهدا بهره گرفت تا نسلهای آینده با اهداف، آرمانها ورشادتهای رزمندگان و شهدای 8 سال دفاع مقدس آشنا شوند، عشق به وطن و ایثارگری رزمندگان دوران 8 سال دفاع مقدس به معنای حقیقی روحیه بینظیری در وجود شهدا بود.
شهید عزیز، به راستی که تو با راهی که پیمودی و ندای لبیکی که به امام شهیدان سر دادی، پیامت را جاودانه در گوشمان زمزمه کردی و ایمان دارم که به فرموده تو جهان در صلح و آرامش قرار میگیرد، کاش تو دعا کنی، سایه مادرت از سر ما کم نشود و در لابهلای کمیلهای پنجشنبه شبها که با مادرت میخوانی برای سعادت ما هم دعا کنی...
در وصیتنامه شهید رضا اعرابی آمده است:
ای هموطنان، ای دوستان و ای آشنایان مرگ حق بوده و از آن همه انسانها است اما مرگ هم مراتبی که شهادت بهترین این مراتب است، اگر من به شهادت رسیدم، افتخار میکنم که رهرو راه سیدالشهدا هستم و بر خود میبالم و از شما میخواهم بعد ار من این نوشتهها را بخوانید و نگذارید امام تنها بماند.
ای مادر، شهادت افتخاری است که نصیب هر کس نمیشود، اگر من به شهادت رسیدم و این فیض شامل من شد، برای من گریه نکنید، بلکه خوشحال از این باشید که فرزندتان در راه خداوند و به دستور امام و قرآن به جبهه شتافت و شهید شد.
به راستی که یکی از شاخصه مهم راهی که شهدا رفتند راه معنویت و راه دلدادگی به خدا و معامله با خدا بود و ما میخواهیم راه شهدا را ادامه دهیم.
به امید روزی که برای پاسداشت بزرگ مردیهای این شهدای عزیز همه ما گامی حتی کوچک در راستای معرفی آنها به دیگر نسلها برداریم و سپاسگذار آنها باشیم.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد...(تسنیم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد