خراسان:آینده از آن گوسفندان نیست
«آینده از آن گوسفندان نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن میخوانید؛دو هفته از آغاز حملات وحشیانه صهیونیست ها به نوار غزه می گذرد. وزارت بهداشت فلسطین دیروز اعلام کرد که از آغاز تجاوز و حملات متعدد ارتش رژیم صهیونیستی به نوار غزه تاکنون 425 نفر شهید و بیش از 3008 نفر دیگر زخمی شده اند . فجیع ترین جنایت رژیم صهیونیستی در 14 روز گذشته حمله به منطقه الشجاعیه بوده که در جریان آن 70 فلسطینی به شهادت رسیدند که بیشتر آنها کودکان و زنان هستند. رسانه های فلسطینی دیروز از «صبرا و شتیلا»ی دوم در الشجاعیه خبر دادند. با این حال سکوت شرم آور داعیان حقوق بشر در غرب همچنان ادامه دارد. در فرانسه "مهد آزادی بیان" راهپیمایی در حمایت از مردم فلسطین ممنوع اعلام شده است. اوباما "برنده جایزه صلح نوبل" کشتار کودکان غزه را دفاع از خود نامیده و در گفتگوی تلفنی با نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی به جای تلاش برای توقف کشتار مردم بی گناه فلسطین، به او اطمینان داده که کاخ سفید از تل آویو حمایت می کند. روز گذشته بعد از دو هفته کشتار کودکان در غزه ، تازه پادشاه سعودی از خواب بیدار شده و با عبدالفتاح السیسی رئیس جمهور مصر تماس تلفنی گرفته است تا از طرح قاهره برای آتش بس در غزه حمایت کند طرحی که بر مبنای پیش نویس یک هیئت اسرائیلی در تل آویو نگاشته شده و تنها منافع صهیونیست ها را تامین می سازد. داعشی ها هم که این روزها برای خودشان خلافتی دست و پا کرده اند و مردم بی گناه را در عراق و سوریه به بهانه های واهی همچون تماشای مسابقات جام جهانی و یا نرفتن به نماز جمعه خلیفه شلاق می زنند، رسما اعلام کرده اند که مبارزه با صهیونیست ها در برنامه آنها نیست. علمای وهابی هم که تا دیروز انواع فتواهای عجیب و غریب برای جهاد در سوریه را از خود صادر می کردند، خفقان گرفته اند. نه صدایی از محمد العریفی سعودی بلند می شود و نه شیخ یوسف قرضاوی فتوای آتشین می دهد. سران کشورهای عربی هم گوسفند وار دنباله رو همتایان غربی خود هستند آنها به جای ارسال سلاح به غزه به دنبال میانجی گری هستند، همان چیزی که اوباما هم به دنبالش است، شان سران عرب به فلسطین که می رسد می شوند هلال احمر، خیلی که زحمت بکشند، کمک های دارویی، غذایی و مالی به غزه می فرستند. با این حال مردم غزه و مقاومت سالهاست که با این واقعیتهای تلخ آشنا شده اند. مقاومت فلسطین هشدار داده بود که با آغاز عملیات زمینی، غزه را گورستان سربازان صهیونیست خواهد کرد. صهیونیست ها دیروز به کشته شدن 13 نخبه نظامی تیپ جولانی اعتراف کردند. این در حالی است که رسانه های مستقل از کشته شدن بیش از 30 نظامی صهیونیست تنها در روز گذشته خبر داده اند. منابع صهیونیستی همچنین از زخمی شدن دست کم ۶۰ نظامی صهیونیست در حمله نظامی دیروز این رژیم به غزه خبر دادند. حمله ای که به زخمی شدن فرمانده زبده ترین تیپ چریکی اسرائیل انجامید. گردان های القسام تاکید کرده اند که تلفات رژیم صهیونیستی بسیار بیشتر از آن چیزی است که اعلام می کند. بی جهت نیست که سگ های هار اسرائیلی قلاده دریده و به کشتار کودکان غزه و بازتولید صبرا و شتیلای دیگری روی آورده اند. صهیونیست ها شکست نظامی خود را با کشتار زنان و کودکان جبران می کنند. اما این پایان ماجرا نیست، اسرائیل یا بایستی همچون گذشته مفتضحانه عقب نشینی کند و یا منتظر تابوت های بیشتری باشد که روانه سرزمین های اشغالی می شود.
سید حسن نصرا... در جنگ پیشین غزه با نقل خاطره ای از سران عرب گفته بود: "(نخست وزیر قطر) اعلام کرده که اکثر عرب ها «گوسفند» هستند اما وی باید از جانب خودش حرف بزند. اکثر مردم در لبنان و فلسطین شیر و قهرمان هستند... بیش از 60 سال است که از درگیری اعراب با اسرائیل با وجود توطئه گری های برخی دولت های عربی می گذرد اما با این حال شاهد پایداری مقاومت بوده ایم . فلسطین و قدس همچنان در قلب مردم جای دارد و باقی خواهد ماند. اما «گوسفندان» همانجا خواهند رفت که باید بروند... آینده منطقه، آینده قهرمانان است نه آینده گوسفندان".
کیهان:چه کسی اطلاعات غلط میدهد؟!
«چه کسی اطلاعات غلط میدهد؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛اینکه مقامات ارشد کشور در فکر مشکلات و دغدغههای مردم باشند و از بابت رنج و سختی مردم مکدر شوند، خوب و پسندیده و نشان از توجه به وضع معیشت مردم است. اما ماندن در حرف و رها کردن موضوع و پاسکاری موضوع بین افراد و شوراهای مختلف نه مطلوب است و نه مورد انتظار.
سخنان وزیر صنعت و معدن در دفاع از قیمتگذاری اخیر خودروها و منتفی شدن تکدر رئیس جمهور، یادآور خاطره پس گرفتن عذرخواهی رئیس جمهور در ماجرای سبد کالا توسط معاون ایشان است!
چند روز قبل و در حالی که مردم به معنای واقعی از اعلام قیمت جدید خودروها مکدر بودند، و حتی خود اعضای شورای رقابت از لزوم تجدید نظر در این باره سخن میگفتند و سخنگوی دولت هم مراتب تکدر رئیس جمهور را اعلام کرده بود وزیر صنعت در دفاع از قیمتهای اعلامی، آن را منطقی و معقول دانست و حتی با حذف برخی عوامل دخیل در قیمتگذاری رشد قیمت خودرو را منتفی دانست! اما وی در پاسخ به این سؤال که «آیا رئیس جمهور که از این قیمتها مکدر شده است، این علل و عوامل را نمیدانسته؟» پاسخ عجیبی داد که ابهامات فراوانی را برمیانگیزد. پاسخ چنین بود. «به آقای روحانی گزارشهایی اعلام شده بود که حتی تا 30 درصد قیمتها اضافه شده است. این اطلاعات از طریق بعضی رسانهها منتقل شده و نادرست بود... اطلاعات درست را خدمتشان فرستادیم» این سخنان از چند وجه قابل تعمق و توجه است:
1- نخستین برداشتی که از این سخنان در ذهن هر مخاطبی نقش میبندد این است که رئیس جمهور شخص بیاطلاعی است که براساس شنیدهها به تحلیل و جمعبندی میرسد و بر همان اساس هم اظهارنظر میکند. خبری از تدبیر و کار تخصصی و گروه مشورتی نیست و میشود رئیس جمهور را با یک خبر ساختگی، به واکنش وا داشت! آیا این سخنان بیاحترامی به رئیس جمهور نیست!؟ و آیا رئیس دولت تدبیر و امید واقعاً اینگونه است!؟
2- اگر سخنان جناب وزیر را بپذیریم، اکنون باید پرسید این موضوع درباره همه اظهارات رئیس جمهور مصداق دارد یا فقط برخی از آنها!؟ مثلاً آیا اینکه رئیس جمهور توافقنامه ژنو را به معنی شکستن کمر ابرقدرتها دانست، بدلیل اطلاعات غلط و نادرستی که به ایشان داده شده نبود؟ اینکه رئیس جمهور با عصبانیت منتقدان دولت را بیسواد نامید، بدلیل ارائه اطلاعات غلط به ایشان نبوده است!؟ اینکه رئیسجمهور، از کاهش قیمت مواد خوراکی و رسیدن تورم به 14/5 درصد سخن گفته است، ناشی از اطلاعات غلط و غیرواقعی نبوده؟ طبیعی است که رئیسجمهور شخصا خرید نمیکند و از قیمتها خبر ندارد و لابد برخی افراد اطلاعات مربوطه را به ایشان میدهند و چه بسا که این اطلاعات غلط باشد! میبینیم که اگر قرار باشد به سخن وزیر محترم اعتنا کنیم، ناچاریم که دیگر به سخنان رئیس جمهور اعتماد نکنیم و همه آنها را با دیده شک و تردید دنبال کنیم. چرا که در نتیجه این سخنان این شائبه مطرح میشود که رئیس جمهور توسط عدهای خاص کانالیزه شده و اخبار و اطلاعات آنگونه که آن اطرافیان میخواهند به ایشان میرسد. آیا مراد وزیر همین نیست؟
3- ماجرا وقتی جالبتر میشود که جناب وزیر، رسانهها را منشأ این اطلاعات غلط میداند و آنها را سبب تکدر بیمورد رئیس جمهور!
اما این سخن هم ناصواب و ناروا است چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ مضمون. چرا که از یک سو وظیفه رسانهها، اطلاعرسانی به مردم است صرفنظر از خوشایند یا ناخشنودی جناب وزیر و از دیگر سو ثابت شده که رسانههای حامی دولت، حمایت از دولت را در پوشاندن حقایق و بازگو نکردن آنها میدانند و ورود کیهان هم که اساساً به نهاد ریاست جمهوری ممنوع است! و طبیعتاً رسانههای حامی دولت اسباب تکدر رئیس جمهور را فراهم نمیآورند. پس چه کسی است که اطلاعات نادرست به رئیس جمهور میدهد؟
به نظر میرسد برخلاف اظهارات جناب وزیر، این رسانهها نیستند که اخبار غلط به رئیس دولت میدهند بلکه عدهای که رئیسجمهور را پلی برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود میدانند و اتفاقا کارنامه روشنی هم به لحاظ سیاسی و اقتصادی ندارند، سعی در قبضه کردن دولت در عرصههای مختلف و از جمله در امور اقتصادی دارند و راهکار رسیدن به این آرزو را دادن اطلاعات غلط یا محدود به رئیسجمهور میدانند. موضوعی که کیهان بارها مشفقانه گوشزد کرده و گوش شنوایی نشنیده است.
4- اما واقعیت ماجرا چیست و چرا باید کار قیمتگذاری خودرو که تأثیر مستقیم بر وضع اقتصادی مردم دارد- به این سخنان بیپایه کشیده شود و برای توجیه این قیمتهای عجیب، حتی حرمت رئیس جمهور هم وجهالمصالحه قرار گیرد؟ آیا میتوانیم قبول کنیم شورای رقابت در کسوتی به ظاهر غیر دولتی تصمیمی بگیرد که هم رئیس جمهور مکدر شود، هم نمایندگان مجلس، هم مردم و حتی خود اعضاء شورای رقابت هم به آن معترض باشند؟ و بعد از این همه تکدر، ناگهان وزیر دولت از آن حمایت کند؟ آن تکدر چیست و آن حمایت چه حکایتی دارد؟
5- حقیقت این است که دولت یازدهم کراراً اعلام کرده که عزمی برای تثبیت قیمتها ندارد، معتقد به ساز و کار بازار است و هیچ برنامهای برای کنترل قیمتها و مسائلی از این دست ندارد. آخرین بار هم خود جناب وزیر صنعت این موضوع را با سربلندی اعلام کرده است. از دیگر سو، شورای رقابت برخلاف همه آنچه گفته میشود، وابستگی تام و تمامی به دولت دارد و نمیتوان نظر آن شورا را خلاف نظر دولت دانست. چرا!؟ چون آن شورا 15 عضو دارد که 3 عضو آن ناظر و بدون حق رأی هستند. از 12 عضو باقیمانده، 8 عضو با حکم مستقیم رئیس جمهور منصوب میشوند یعنی رأی دولت 8 رأی و رأی دیگران 4 رأی است. آیا باز هم باید قبول کنیم که این شورا مستقل است!؟ اینکه نحوه قیمتگذاری شورا چه بوده که حتی صدای خود اعضا هم درآمده و نرخ تورم چند مرتبه در محاسبه قیمتها لحاظ شده، پیش از این در کیهان تشریح شده و از تکرار آن میگذریم.
6- این سخن که نرخ واقعی تورم را باید از جیب مردم پرسید، حرف درستی است. نرخ تورم روی کاغذ و سخنرانی دردی از مردم دوا نمیکند. نرخ خودرو هم همان است که مردم میپردازند و نرخ کاغذی چارهساز نیست. کیفیت خودروهم چنین است. اگر قرار است آنگونه که جناب وزیر وعده کرده، خودروها از مهرماه امسال به استاندارد یورو 4 برسد، چرا از امروز پول آن از مردم گرفته شود؟! و اگر مثل چند سال گذشته که وعدههای مکرر خودروسازان داخلی در افزایش کیفیت به تأخیر افتاد، باز هم شاهد تأخیر باشیم، تکلیف مردم و پولی که میپردازند چیست؟ اکنون به وضوح شاهد پاسکاری موضوع قیمت خودرو در بخشهای مختلف دولت هستیم. رئیس جمهور مکدر است. سخنگوی دولت میگوید «رسماً به عنوان سخنگوی دولت اعلام میکنم که دولت با افزایش قیمت خودروها موافق نیست و حتی تخصیص ارز مبادلهای در راستای این خواست دولت است که صنعت خودرو بتواند محصولات خود را عرضه کند. دولت با افزایش قیمت خودرو با هرگونه افزایش قیمتی به شدت مخالف است و اقدام نخواهد کرد» وزیر صنعت هم از قیمتها تمام قد دفاع کرده و بخشی از نرخ جدید را به گردن مجلس بخاطر نرخ جدید مالیات بر ارزش افزوده میاندازد برخی را هم به گردن قوه قضائیه بخاطر نرخ جدید دیه! و این وسط مردم هستند که باید خودروی بیکیفیت را به قیمت گزاف بخرند!
7- اما در این هیاهو و پاسکاری و تکدر و رفع تکدر، بنظر میرسد خبرهای دیگری هم باشد. در فروردین امسال وقتی خبر افزایش سه ونیم برابری واردات خودرو منتشر شد، مردم و رسانهها نسبت به ادامه این روند هشدار دادند و آن را خلاف سیاستهای اقتصاد مقاومتی دانستند. روندی که براساس پیشبینی کارشناسان به واردات حداقل یک میلیارد دلار خودرو در سال 93 منتهی میگردید! اندکی بعد برخی منابع خبری اعلام کردند که یکی از وزرای اقتصادی دولت طی نامهای به بهانه بالا بردن کیفیت حمل و نقل و کاهش مصرف سوخت در کشور، درخواست کرده دولت مجوز ورود سالانه 20 هزار خودروی سواری و 8 هزار ون را با استفاده از معافیت گمرکی و سایر عوارض صادر کند!
این تقاضا با مخالفت مواجه شده اما استمرار کیفیت پایین خودروهای داخلی و افزایش قیمت آنها و مقایسه یک خودروی داخلی و مشابه خارجی آن به لحاظ قیمت، این ابهام را در ذهن ایجاد میکند که نکند عدهای با کنترل کیفیت پایین خودروها و عدم کنترل قیمتها، سودای واردات خودروی خارجی را به بهانه ایجاد رقابت و بهبود ناوگان حمل و نقل و خلاصه احترام به ذائقه مشتری دارند!؟
اکنون نگاهی دوباره به ابتدای این نوشتار بیفکنیم. وزیر صنعت، رئیس جمهور را از حقیقت ماجرا بیاطلاع دانسته و رسانهها را عامل رسیدن اطلاعات غلط به ایشان و تکدر خاطرش میداند. او معقتد است مشکل مردم گرانی غیر منطقی است و مردم با گرانی منطقی مشکلی ندارند! لذا سعی در توجیه منطقی گرانیها میکند! اما فراموش نکنیم که اعتماد مردم، مهمترین عنصر برای همکاری با دولت است و اگر قرار باشد رئیس جمهور در موضوع قیمتگذاریها توسط وزیر صنعت بیاطلاع معرفی شود، فردا به چه کسی میتوان اعتماد کرد!؟
رسالت:رفتارشناسی مصدق پس از قیام 30 تیر
«رفتارشناسی مصدق پس از قیام 30 تیر»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛امروز سالروز قیام تاریخی 30 تیر به رهبری آیتالله کاشانی است. قیام تاریخی 30 تیر 1331 یک نقطه عطف در تاریخ مبارزات ملت در نهضت ملی شدن نفت محسوب میشود. روزی که روحانیت و نیروهای ملی قدرت خود را به رخ استبداد داخلی و استعمار خارجی کشیدند. مجلس هفدهم، روز 22 تیر 1331 به نخستوزیری مجدد مصدق رای اعتماد داد. اما سه روز بعد یعنی در 25 تیر 1331 در حالیکه همه جا بحث از معرفی دولت و اعضای کابینه بود، او استعفا داد. بهانه او برای استعفا، عدم موافقت شاه در مورد وزیر جنگ بود. مصدق در این استعفا با هیچ یک از رهبران نهضت ملی مشورت نکرده بود.
مجلس هفدهم در حالی که نصاب لازم را نداشت پس از استعفای مصدق به نخست وزیری قوام رای داد. قوام 28 تیر درخواست اختیارات فوقالعاده از شاه کرد، 29 تیر هم از شاه خواست مجلس را منحل کند. قوام به درشتگویی روی آورد و اعلامیه معروف "کشتیبان را سیاستی دیگر آمد و سیاست از دین بعد از این جدا خواهد بود" را صادر کرد. آیتالله کاشانی در مقابل تهدید قوام ایستاد و حمله را به طور مستقیم متوجه شاه کرد و در نامه به علاء صریحا قید کرد؛ "اگر مصدق به قدرت بازنگردد انقلاب را متوجه دربار خواهد کرد."
قوام حکم دستگیری آیتالله کاشانی را گرفته بود. آیتالله کاشانی در حالی که در محاصره کامیونهای سربازان حکومت نظامی بود طی مصاحبهای اعلام کرد؛ "به خدای لایزال اگر قوام نرود، اعلام جهاد میکنم و خودم کفن میپوشم و با ملت در این پیکار شرکت مینمایم."
بازار تهران از 26 تیر به دنبال اولین مخالفت کاشانی، تعطیل بود.29 تیر تعطیلی وسعت بیشتری پیدا کرد و فریادهای مرگ بر قوام و زندهباد کاشانی، بهارستان و دیگر خیابانها را فرا گرفت. تانکها در روز 30 تیر در شهر به گردش درآمدند، زدوخوردهای خونین رخ داد اما قبل از ساعت 12 ظهر قوام سقوط کرد. ارتش به پادگانها برگشت و مردم اداره تهران را به عهده گرفتند و اعلامیه پیروزی قاطع ملت را غروب 30 تیر، آیتالله کاشانی صادر کرد. همان شب رای دادگاه لاهه به نفع ایران صادر شد و خوشحالی مردم را مضاعف نمود.
مجلس شورای ملی روز 30 تیر را روز "قیام مقدس ملی" نامید و احمد قوام را به علت کشتار دستهجمعی و قیام مسلحانه علیه ملت ایران، "مفسدفیالارض" شناخت و کلیه اموال و داراییهای او را مشمول مصادره دانست. مجلس روز 31 تیر و روز بعد مجلس سنا دوباره به نخستوزیری دکتر مصدق رای تمایل داد.
رفتارشناسی مصدق قبل از 30 تیر و بعد از 30 تیر 1331 خیلی مهم است. رفتار مصدق قبل از 30 تیر از حوصله بررسی این مقال خارج است و فرصتی دیگر را میطلبد اما پس از 30 تیر جالب است وجای دقت دارد؛
1- بیتردید عقلانیت سیاسی حکم میکرد مصدق پس از بازگشت به قدرت از آیتالله کاشانی به عنوان رهبر نهضت ملی که تا پای جان در قیام 30 تیر پیش رفته بود، تجلیل نماید و این نقش را ارج نهد. اما رویدادهای تلخ بعدی نشان داد که نه تنها چنین تمایلی وجود ندارد بلکه ضدیت با روحانیت بویژه فداییان اسلام و آیتالله کاشانی در دستور کار مصدق بود و از هرکسی دستور میگرفت الا جریان صحیح و سالم انقلابی آن روز یعنی جریان مذهبی! او پروژه جدایی دین از سیاست قوام را عملیاتی کرد و مصمم بود آیتالله کاشانی را خانهنشین کند و این پروژه را تا آخر به پیش ببرد.
2- مصدق در 4 مرداد کابینه خود را به شاه معرفی کرد و وزارت جنگ را به خود اختصاص داد و کفالت این وزارتخانه را به سرلشکر وثوق سپرد. سرلشکر وثوق همان کسی بود که به دستور قوام در کاروانسراسنگی در روز 30 تیر با کامیونهای سرباز، راه را بر جمعیتهایی که از همدان و کرمانشاه میآمدند بست و آنها را سرکوب کرد. سرلشکر وثوق آن هنگام رئیس کل ژاندارمری بود.
قاعدتا با مصوبه مجلس باید او محاکمه و مجازات میشد اما مصدق، او را ترفیع درجه داد و به معاونت خود در وزارت جنگ منصوب کرد. او با این اقدام صدای نمایندگان مجلس را درآورد اما او کسی نبود که به این صداها گوش کند و جالب است وقتی کودتای 28 مرداد رخ میدهدسرلشکر وثوق در همین سمت به کابینه زاهدی راه مییابد!
3- قرار بود براساس مصوبه مجلس، قوام به عنوان مفسدفیالارض به اعدام محکوم شود. اما او تا سه سال بعد از قیام 30 تیر بیآنکه کسی متعرض او شود به زندگی خود ادامه داد تا به مرگ طبیعی مرد.
مصدق اختیارات شش ماهه از مجلس گرفت و در حالی که مجلس مطیع او بود طرح توقیف قوام و اموال او از جانب جمعی از نمایندگان با قید سه فوریت مطرح شد. اما دولت از اجرای مجازات مفسدین فیالارض در قیام 30تیر سر باز زد. مسببین 30 تیر نه تنها مجازات نشدند بلکه در راس مناصب دولتی باقی ماندند.
4- کلیدیترین مناصب و مشاغل در دولت مصدق به واسطه ملی شدن صنعت نفت، اداره شرکت ملی نفت بود. مصدق این صنعت را به دست کسانی سپرد که نوکر انگلیسیها بودند. سهامالسلطان بیات و رضا فلاح بر دستگاه نفت مسلط شدند، کسانی که در خیانت آنها تردیدی وجود نداشت. به همین دلیل پس از کودتای 28 مرداد این دو سمتهای خود را در شرکت ملی نفت حفظ کردند و بزرگترین خیانت را به ملت و بیشترین خدمت را به غارتگران بینالمللی کردند.
5- مصدق با آنکه اختیارات وسیعی از مجلس گرفت، مجلس را منحل کرد. مجلس هفدهم و مجلس قبل از این دوره کانون اصلی مبارزه با شاه و استعمار خارجی انگلیس بود. او از مجلس اختیارات شش ماهه گرفته بود. در پایان دوره شش ماهه با قید دو فوریت از مجلس خواست این اختیارات را یک سال دیگر تمدید کند.
این درست در زمانی بود که مذاکرات دولت با آمریکا و انگلیس در مورد نفت در جریان بود و هندرسون سفیر آمریکا هفت ساعت با مصدق گفتگو کرده بود. او از حمایت مجلس برخوردار بود. نیازی نبود اختیارات مطلق از مجلس برای یک سال دیگر بگیرد اما در صدد این کار برآمد. رفتار او نشان میداد که ارزشی برای تفکیک قوا قائل نیست و به قدرت مطلقه فکر میکند. با آنکه مصدق مدعی بود که 80 درصد اعضای مجلس هفدهم ملی هستند با یک رفراندوم رسوا آن را منحل نمود و بزرگترین پشتوانه ملت در مبارزات را از بین برد.
6- آیتالله کاشانی از ظرفیت پدید آمده در قیام 30 تیر میخواست با برپایی کنگره ملل اسلامی این قدرت را فراتر از مرزهای ملی توسعه دهد. او نسبت به سیاستهای آمریکا و انگلیس و نیز پدیده صهیونیسم در منطقه حساس بود. قرار بود کنگره وحدت ملل اسلامی در تهران با شرکت نمایندگان و علمای اسلام شکل بگیرد. کاشانی پیامی هم به زبان عربی خطاب به کشورهای اسلامی صادر کرد و آنها را دعوت به مبارزه علیه استبداد و استعمار نمود و از ملتهای اسلامی خواست نمایندگان خود را به تهران بفرستند. قرار بود این کنگره در پاییز 1332 در تهران برگزار شود. اما بساط نهضت ملی را در 28 مرداد 1332 با کودتایی که از داخل نهضت مدیریت شد، برچیدند. با چراغ سبز دولت، مطبوعات چپ بنای حمله به آیتالله کاشانی و روحانیت که بار اصلی نهضت به دوش این جماعت بود، گذاشتند تا جایی که شعار "کاشانی جاسوس است - مصدق پیروز است" را در رادیوی تحت کنترل دولت گذاشتند. نشریات زنجیرهای چلنگر، خروش، حکیمباشی، نیروی سوم، جبهه آزادی، پرخاش، شورش و ... در زیر سایه دولت، توپخانه روانی خود را علیه آیتالله کاشانی هر روز روشن نگه میداشتند.او که در تدارک برگزاری کنگره ملل اسلامی بود چهرهاش را ملکوک کردند.
مصدق به کمک حزب توده در میتینگ سالگرد قیام تاریخی 30 تیر خواستار انحلال مجلس هفدهم شد و در نطق رادیویی 5 مرداد وی نیز رجوع به آرای عمومی برای انحلال مجلس عملیاتی شد. اگر به این لاتبازیهای سیاسی مصدق، بازداشت 18 ماهه رهبر فداییان اسلام، سنگباران خانه کاشانی و زندانی کردن یاران او در اواخر دولتاش را اضافه کنیم، کارنامه سیاه او برای تمهید بازگشت استبداد و استعمار روشنتر میشود.
با همه این بیمهریها آیتالله کاشانی نامه تاریخی خود را در 27 مرداد به مصدق مینویسد و او را از وقوع کودتا باخبر میکند. اما مصدق پاسخ تاریخپسندی به او نمیدهد و در طراحی کودتا، این دسیسه نهفته بود که او به صورت یک قهرمان از صحنه بیرون برود. علت اینکه اسناد کودتای 28 مرداد 1332 پس از گذشت 60 سال از وقوع آن هنوز از سوی وزارتخارجه انگلیس و نیز سازمان اطلاعاتی آمریکا به طور کامل منتشر نشده همین است. غرب نیاز داشت او به صورت قهرمان باقی بماند و در دورههای بعد هم نقشآفرینی کند.
رفتارشناسی مصدق در قبل و بعد از واقعه 30 تیر و حتی بعد از کودتا نشان میدهد که اوبخشی از نقشه غرب برای به شکست انجامیدن نهضت ملی بوده است.
قرار بود کارهایی را که او بعد از قیام 30 تیر انجام داد قوام آن را انجام دهد و پروژه جدایی دین از سیاست و ملکوک کردن چهرههای انقلابی و مذهبی را قوام، اجرا کند. اما قوام با قیام 30 تیر سرنگون شد و مصدق در پوشش نهضت ملی، این نقش را خوب انجام داد و همین نقش برای جریان روشنفکری و ملیون هنوز تعریف شده باقی است.
خدا رحمت کند جلال آلاحمد را، یک وقتی میفرمود:"روشنفکر جماعت فکر میکند اگر قضایایی را ندید، آن قضایا اصلا نیست غافل از اینکه قضایا خارج از حوزه ترس و آرامش روشنفکر همچنان است که بود یا همچنان بود که هست." (خدمت و خیانت روشنفکران، جلد 2) به تعبیر جلال؛ "روشنفکران ایرانی را هر دسته به یک آخور فرنگی و یا فرهنگی بسته بودند." همین آخورها کار خود را کرد و از پشت به نهضت ملی خنجر زد و هنوز زخم این خنجر وجود دارد و دیدیم در جریان انقلاب اسلامی هرازچندی سر باز میکند و فتنهای را تدارک میبیند.
هرکس که اندک سوادی داشته باشد و بتواند تاریخ معاصر را خوب بخواند و موارد 6گانهای را که ذکر کردم در کنار هم بگذارد، بیتردید مصدق را یک قهرمان نمیداند، اگر هم بداند ناچار است او را قهرمان خیانت به ملت بشناسد. چون اونقش خود را در تاریخ معاصر به نفع انگلیس و آمریکا در قضیه ملی شدن نفت خوب ایفا کرد و کمر مصلح دینی ملی یعنی آیتالله کاشانی را که در برابر استعمار انگلیس ایستاده بود، شکست. این کاری بود که نه شاه توان آن را داشت و نه استعمار انگلیس! نخست وزیران قلابی شاه هم چنین قدرتی را نداشتند.
اما مصدق با رخنه در جریان نهضت ملی که از سوی غرب مدیریت میشد این خیانت را مرتکب شد. نام مصدق در لژ جامع آدمیت در کنار فروغی و سیدنصرالله تقوی مطرح بود و قسمنامه داشت (فراماسونری در ایران صفحه 640- اسماعیل رایین) این لژ در شکست مشروطیت و نهضت ملی نقش تعیینکنندهای
بازی کرد.
اگر رهبران نهضت ملی هوشمندی نشان میدادند و پرونده سیاسی مصدق را بازبینی میکردند، هرگز اجازه نمیدادند او چنین نقشی را در تاریخ نهضت ملی ایفا کند. نقش او یک نقش "ملی" نبود. این را تاریخ سوابق ورفتارهای سیاسی او گواهی میدهد.
سیاست روز:وین ۷ در آذر ۹۳
«وین ۷ در آذر ۹۳»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانید؛مذاکرات گرچه تمدید شد و چهار ماه دیگر باید انتظار کشید که نتیجه آن چه خواهد شد، اما تحلیلها و اظهارنظرات گوناگونی هم درباره تمدید مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵ میشود.
البته باید گفت که مذاکرات هستهای اکنون میان ایران و ۱+۵ نیست و آمریکا خود را متولی اصلی این موضوع میداند و میخواهد خود را به عنوان محور اصلی گفتوگوهای هستهای با ایران معرفی کند، به همین خاطر است که گفتوگوهای فشرده وین ۶ بیشتر حول محور گفتوگوهای ایران با وزیر خارجه آمریکا و ویلیام برنز نماینده این کشور در ۱+۵ انجام شد.
حضور وزیر خارجه آمریکا در این دور از مذاکرات و ماندن او پس از بازگشت وزرای خارجه فرانسه، انگلیس و آلمان در وین ثابت میکند که آمریکا خود را همهکاره مذاکرات میداند. حتی وزرای خارجه روسیه و چین هم در این دور از گفتوگوها حضور نیافتند و شاید هم از این موضوع ناخشنود هستند که آمریکا سکان گفتوگوهای هستهای را به دست گرفته و هدایت میکند و برای همین هم در وین نبودند.البته این اتفاق خوبی نیست.
اما تحلیلها و نظراتی که درباره تمدید گفتوگوهای هستهای میشود جالب توجه است. برخی تمدید را نتیجه برد - برد در این مقطع میدانند. برخی دیگر آن را فرصتی برای رسیدن به نتیجه نهایی تلقی میکنند. برخی هم تمدید ۴ ماهه گفتوگوها را فرسایشی میپندارند و آن را به ضرر جمهوری اسلامی ایران عنوان میکنند. البته هستند برخی که این تمدید را یک پیروزی دیگر برای ایران در عرصه هستهای بدانند.
اما آنچه که از برآیند گفتوگوهای هستهای، هر چند درباره تمدید مذاکرات ، مطلب قابل توجه و درخوری که موضوع را باز کند تا اجازه بیشتری برای اظهارنظر و تحلیل دهد ارائه نمیشود، اما نشان میدهد که، اختلافات اساسی همچنان پابرجاست. این اختلافات اساسی و حساس که از سوی آمریکا مطرح میشود، اختلافاتی است که مبنای قانونی و منطقی ندارد.
آمریکاییها همچنان اصرار دارند که جمهوری اسلامی ایران باید با شفافسازیهای هستهای، افکار عمومی جهان را قانع کند که فعالیتهای هستهایاش صلح آمیز است و انحرافی به سوی تولید سلاح هستهای ندارد.
همچنین اصرار دارند که برخی فعالیتهای هستهای ایران از جمله «فردو» و آب سنگین اراک تعطیل شود. غنیسازی اورانیوم هم همچنان مورد اختلاف است. جانکری گفته است؛ «در مورد غنیسازی اختلاف داریم.»
از سویی گفته میشود که پیشرفتهای خوبی در موضوعاتی که مورد اختلاف است، شده و از سوی دیگر گفته میشود، اختلافات جدی همچنان پابرجاست.
این پیشرفتهای خوب و این اختلافات جدی که همواره گفته میشود چیست؟ آیا اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای درباره این پیشرفتهای خوب و اختلافات جدی روشنگری خواهند کرد تا افکار عمومی کشور در جریان آن قرار بگیرند؟ کفه پیشرفتهای خوب، سنگینتر است یا اختلافات جدی؟!
همگان میدانیم که مذاکرات نیاز به زمان و حوصله دارد، اما مذاکره تا چه زمان؟ توافق با دوام بهتر از شکست مذاکرات است. همگان میپذیرند که چنین است. اما این مذاکرات که درحال تبدیل شدن به گفتوگوهای فرسایشی است، خواستهها و اهداف آمریکاییها و غرب را بیشتر تأمین میکند تا ایران. ۴ ماه دیگر باید فعالیتهای هستهای صلحآمیز جمهوری اسلامی براساس توافق اولیه ژنو ادامه پیدا کند. این اتفاق مطلوب آمریکاییهاست. البته آمریکاییها باید متوجه این موضوع باشند که در صورت دست نیافتن به توافق نهایی هستهای، جمهوری اسلامی ایران علاوه بر این که به شرایط پیش از توافق اولیه باز خواهد گشت و فعالیتهای هستهای خود را به روال عادی باز خواهد گرداند، این حق را خواهد داشت که به خاطر زیادهخواهی و کارشکنی کاخ سفید و کنگره آمریکا در جریان مذاکرات هستهای و جلوگیری از توافق نهایی، برنامههای هستهای خود را بدون بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی هستهای ادامه دهد. این اتفاق میتواند یک ابزار کارآمد برای دور بعدی مذاکرات در چهار ماه آینده باشد.
اما انعطافی که یکی از اعضای تیم مذاکره کننده آمریکایی از آن سخن گفته است جالب توجه است. او ادعا کرده که «در جریان مذاکرات هستهای، مقامات ایرانی انعطاف بیسابقهای در طیفی از محدودیتهایی که پیش از این به عنوان خط قرمز به شمار میآمد، نشان دادهاند.»
اگر چنین ادعایی درست باشد که بعید به نظر میرسد، پس چرا در وین ۶ توافقی به دست نیامد؟ و اگر چنین ادعایی درست نیست، نیازمند پاسخی قاطع از سوی مقامات کشورمان است.
پاسخ ایران در زمان تعیین شده برای مذاکرات هستهای همان نکتهای میتواند باشد که عنوان شد، در صورت دست نیافتن به توافق نهایی، فعالیتهای هستهای ایران میتواند به خاطر زیادهخواهی و کارشکنیهای فراوان آمریکا و غرب، از نظارت خارج شود.
وطن امروز:استدراج الهی در رفتار هاشمی
«استدراج الهی در رفتار هاشمی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محمد واعظی است که در آن میخوانید؛ امام بهخاطر مصلحت مردم جام زهر نوشید، رهبری درباره نوشیدن جام زهر چه گفتند؟ سانسورچیها بدانند دل مردم با حقیقت است، وجه تمایز نمازجمعههای هاشمی چیست؟ علت کاهش استقبال مردم از نماز جمعهها، هراس جدیدالاسلامها از ماهواره یا هاشمی؟! عقل سلیم به فکر فیلترینگ نیست، اسلام دانشگاه آزاد اسلام مداحان نیست، از تظاهر به سادهزیستی متنفرم، پای حرفهایم در نمازجمعه 88 هستم، مردم میدانند چرا نمازجمعه نمیآیم، جدیدالاسلامها از ماهواره میترسند، لااکراه فیالدین یعنی آزادی نه خفقان!
اینها برخی از تیترهای مطالب سایت هاشمی رفسنجانی در همین چند روز اخیر است که مرور مواضع وی و تیم رسانهایاش را آسان میکند. کنکاشی عام در موضعگیریهای هاشمی رفسنجانی در شرایط فعلی نشان از آن دارد که بهرغم پیروزی نامزد مورد علاقهاش در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و بازگشت بسیاری از نزدیکانش به مناصب دولتی، کماکان عصبانیت وی از ملت و نظام پابرجاست!
اکنون جدیترین سؤالی که در تحلیل رفتار هاشمی رفسنجانی مطرح میشود این است که اگر مشکل وی تنها خلاصه در کینه از نامزد منتخب مردم در انتخابات 84 و 88 و رویه سیاسی متعاقب آن بوده، اکنون چرا هنوز به تقابل علنی با نظام مشغول است؟! اصلا چرا هر جا منفعتی از دشمن زایل میشود، هاشمی رفسنجانی ناباورانه در کنار حامیان استکبار در میدان نبرد حاضر میشود؟! چرا هاشمی از تهران برای شبکههای ماهوارهای بهائیان و صهیونیستها دل میسوزاند و در این راه حتی آشکارا با مراجع عظام تقلید نیز به تقابل برمیخیزد؟! افراط وی در این مسیر تا اندازهای است که ضمن نادیده گرفتن فتاوای صادره ضد تماشای برنامههای مفسدهانگیز و تفرقهآفرین رسانههای بیگانه، به عباراتی همچون جدیدالاسلام و سانسورچی و افراطی و هواداران اختناق و متحجران در توصیف مخالفان و منتقدان خود متوسل میشود!
تقابل هاشمیرفسنجانی با اصول و ارزشهای نظام اسلامی در شرایطی صورت میگیرد که حتی در دوره 8 ساله اخیر نیز دست هاشمی از قدرت کوتاه نشده است. از آن مهمتر اینکه بهرغم اسناد و مدارک غیرقابل انکار شاهد بر مدعای اشتراک فکری- گفتمانی هاشمی با مدیریت جریان فتنه برانداز انقلاب اسلامی، نظام هرگز وارد فاز تقابل با وی نشد. حتی با وجود اصرارش بر جای دادن فتنهگران شکست خورده تحت لوای تشکیلاتی واحد، پس از جفاکاری به ملت و دولت منتخبش، جمهوری اسلامی توسل به «سنت الهی استدراج» را برگزید تا تاریخ برای نسلهای آینده انقلاب شفاف و بیغش ثبت شود.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «خداوند وقتی بخواهد خیری به بندهاش برساند پس از ارتکاب گناه، به بلا و ناملایمات دچارش میسازد، تا آنکه متوجه استغفار شود اما وقتی بخواهد به بندهاش شری برساند به دنبال گناهش نعمتی به او میرساند، تا بدین وسیله از استغفار غفلت ورزد و همچنان به گناهکاری خود ادامه دهد. و این سخن خداست که میفرماید «سنستدرجهم من حیث لایعلمون» و استدراج به معنای نعمت دادن در وقت معصیت بدین معناست».
هاشمی رویه مذموم «قبیلهگرایی» را آشکارا حمایت کرد و در آتش فتنه بیمحابا دمید. در مقابل نظام تلاش برای حفظ آبروی وی را دوچندان کرد. از حفظ و تمدید دوامش در عالیترین مناصب مشورتی نظام گرفته تا امکان بخشیدن برای حضور وی در فضای سیاست کشور بهرغم سخت شدن روزافزون مدیریت خروش مردمی که تنها به واسطه امان ولی، حاضر به رها ساختن گریبانش در 9 دی 88 شدند. کیست که نداند هاشمی و هاشمیسم، آشکارا در راهپیمایی 9 دی 88 مورد نفرت عمومی ملت واقع شدند اما نجابت نظام در رفتار صدا و سیما بروز یافت و دستنوشتههای مردمی بر ضد هاشمی و خانوادهاش در راهپیمایی برائت از جسارتکنندگان به ساحت امام حسین(ع) «سانسور» شد!
پس هاشمی نیز میتوانست از شرایطی همچون خاتمی، موسوی و کروبی در روزگار فعلی رنج برده یا بدتر از آن در وضعیتی مشابه منتظری پس از ماجرای اعدام مهدی هاشمی، این بار پس از فرار یک «مهدی هاشمی» دیگر به لندن، ایام بگذراند. او خوب میدانست نظام برای پیشبرد چنین فضایی حتی نیازمند حزبالله نیز نبود و به قول برخی قدیمیهای اصلاحات، یک «عبدالله نوری» یا «اکبر گاف» برای به راه انداختن چنین شرایطی کفایت میکرد!
اما نظام حیات سیاسی هاشمی را تمدید کرد تا سنت استدراج الهی را همچون عبرتی تاریخی به نمایش بگذارد. شاید بدبینترین افراد به رویه سیاسی وی نیز هرگز گمان نمیکردند روزی از زبان کسی که خود را از شاگردان زبرالحدید امام در مبارزه میدانست، بشنوند: «با اسرائیل سر جنگ نداریم. حالا اگر عربها جنگ کردند ما کمک میکنیم»!
کاش فقط همین چند جمله بود! هاشمی ناباورانه در اقدامی غیرقابل چشمپوشی با تکرار ادعاهای اوباما و نتانیاهو درباره دولت سوریه، حکومت این کشور را در اوج جنگ رسانهای غرب، با قطعیت به بمباران شیمیایی مردم خود متهم ساخت!
از سیاستهای سایبری مستعمرهساز آمریکا با به کار بردن شعار آمریکایی «حمایت از جریان آزاد اطلاعات» پشتیبانی کرد! ملک عبدالله سعودی، خبیثترین حافظ منافع اسرائیل در منطقه را برادر خطاب کرده و در حمایت از پدران زامبیهای تکفیری، بخشی از هموطنان خود را «افراطی» لقب داد! حتی در برابر داعشیهای خونخوار نیز حاضر به حمایت از دولت عراق نشد و با بیتوجهی عمدی به سیاست اعلامی شخص رئیسجمهور روحانی، به تضعیف دولت مالکی در عرصه بینالملل پرداخت!
ناباورانه در ماه مبارک رمضان ضمن در آغوش کشیدن فرد هتاک به آیتالله مهدوی کنی مظلوم، حامیان فرهنگ ایرانی- اسلامی و مبارزان در خط اول مقاومت در برابر شبیخون فرهنگی نظام لیبرال سرمایهداری را «سانسورچی» خطاب کرد! البته ظاهرا هاشمی فراموش کرده بود مهدویکنی، آیتالله انقلابی مورد وثوق قریب به اتفاق احزاب و گروههای حامی نظام است.
او مظهر وحدت روحانیون تراز اول و طلاب انقلابی سراسر کشور با نظام جمهوری اسلامی ایران به شمار میرود. به همین جهت در عین دعا برای سلامتیاش، به منظور مهیا شدن مسیر قدرتافزایی و خدای ناکرده انتقامجویی از خاطرات ریاست وی بر مجلس خبرگان، هتاکان به این شخصیت وحدتآفرین را نیز مورد تفقد قرار داده و «در کاخ» از جوایز فتنهافروزی بهرهمندشان کرد!
در سیاهه مواضع هاشمی رفسنجانی علاوه بر نشانه رفتن مراجع عظام تقلید به عنوان نگاهبانان چارچوب شریعت، وحدت ستیزی، تفرقهافکنی، نفرتافروزی و تقابل عمدی با سیاستها و مواضع رسمی جمهوری اسلامی در فضای بینالملل نیز فراوان است. در شرایط بسیار حساس منطقهای، سیاستهای اعلامی هاشمی عملا با استقبال قابل پیشبینی رسانههای آمریکایی- صهیونیستی در فضای بینالملل مواجه شده است. متاسفانه این رویه غلط، وجود تقابل و تعارض میان سیاستهای رسمی جمهوری اسلامی را با چندصدایی غیرقابل جبرانی به نمایش گذارده است.
علاوه بر آن مروری کوتاه و گذرا بر سایت رسمی هاشمی رفسنجانی که در دوره اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران به صورت روزانه و مکرر، تلویحا پیشنهاد نوشاندن «جام زهر» به رهبر نظام را منتشر میکند خود بر گمانه ناشایست سیریناپذیری حس «قدرتطلبی» وی صحه میگذارد. این اندازه تقابل با سیاستهای کلی نظام توسط فردی که تحتالحمایه مدیریت عالی کشور به حیات سیاسی خویش ادامه میدهد حقیقتا غیرقابل باور است. علاوه بر آن چنین رفتار کینهجویانهای توأم با تکرار مکرر مواضع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی استکبار در منطقه، وجهه مناسبی از شخصی که خود را غیرمغرض و مطیع رهبری معرفی میکند، برجای نمیگذارد و در مقابل بیگانگان ناآشنا با فضای سیاسی متنوع و متکثر جامعه ایرانی را با تصویر یک ملت متفرق و بریده از تاریخ و آرمانها با حاکمیت دوگانه مواجه میسازد که از «خفقان» هم رنج میبرند!
با در نظر گرفتن موارد ذکر شده و سیاهه بلندبالای فضاسازیهای خودخواهانه صورت گرفته در تقابل با منافع ملی کشور و در تضاد عملی با تلاشهای دولت جمهوری اسلامی برای ساماندهی قدرت درونی و امیدافزایی در جامعه ایرانی به نظر میرسد ادامه روند فعلی عاقلانه نباشد. خصوصا اینکه با رویه چندصدایی در عرصه بینالملل، قطعا نمیتوان به مدیریت یکپارچه فضای حساس منطقه نیز امید بست. وحدت کلمه و پرهیز از جدال بیهوده بر سر قدرت، رمز ماندگاری جمهوری اسلامی ایران در 36 سال درگیری جدی با دشمن خارجی است.
در چنین شرایطی شاید بهتر باشد هاشمیرفسنجانی با خیالی آسوده به واسطه ریاست حسن روحانی بر جمهور تحت زعامت رهبر انقلاب اسلامی، حرکت در مسیر توبه را آغاز کرده و ایام را به دور از فضای فتنهآلود جهانی با یادی از یومالحساب سپری کند.
جوان:چرا داعش با صهیونیستها نمیجنگد؟
«چرا داعش با صهیونیستها نمیجنگد؟»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛با شروع حمله ددمنشانه رژیم صهیونیستی به نوار غزه در ماه مبارک رمضان و به خاک و خون کشیده شدن زنان و کودکان فلسطینی، سؤالات زیادی در خصوص مواضع و رویکردهای فرقه داعش در قبال جنگ غزه مطرح شده است. به طور قطع پاسخ به این سؤالات، پرده از ماهیت واقعی این جریان برمیدارد؛ سؤالاتی از قبیل:
1- چرا داعش علیه رژیم صهیونیستی اعلام جهاد نمیکند و مجاهدانش را روانه غزه نمیکند؟
2- چرا داعش غزه و کرانه باختری را ارض جهاد اعلام نمیکند؟
3- چرا مدعی خلافت اسلامی، از مسلمانان جهان نمیخواهد به فلسطینیها برای جنگ با صهیونیستها کمکهای مالی و تسلیحاتی کنند؟
4- چرا داعش علیه کسانی بسیج شده است که طی سه دهه گذشته، علیه امریکاییها و صهیونیستها دست به مبارزه زدهاند و بیشترین ضربهها را بر پیکر صهیونیستها وارد ساختهاند؟
5- داعشیها و مدعیان برپایی خلافت اسلامی،مواضع کنونی خود را در قبال جنایات صهیونیستها در غزه و کشتار وحشیانه آنان چگونه توجیه میکنند؟
6- سوریه تنها کشور عربی است که از ابتدای شکلگیری رژیم نامشروع صهیونیستی در سرزمینهای اشغال شده فلسطین تا به امروز، نه تنها این رژیم را به رسمیت نشناخته، بلکه همواره حامی و پشتیبان مبارزان و مجاهدان فلسطینی در نبرد با صهیونیستها بوده است. چرا و با چه دلایلی داعشیها طی 40 ماه گذشته و با اعلام سوریه به عنوان ارض جهاد، بیشترین فشارها را به حکومت سوریه با هدف فروریختن آن وارد ساختند؟
7- حزبالله لبنان تنها جریان اسلامی است که در طول حیاتش بیشترین ضربهها را بر پیکر رژیم صهیونیستی وارد ساخته و موازنه قوا در منطقه را به ضرر رژیم صهیونیستی تغییر داده، چرا داعشیها مبارزه با حزبالله را در دستور کار قرار دادهاند؟
8- از نظر زمانی، چه رابطهای بین حمله گسترده هوایی، دریایی و زمینی علیه غزه از سوی صهیونیستها، با تحولات در سوریه و عراق وجود دارد؟
تمامی سؤالات مذکور و دیگر سؤالات مشابه را میتوان در یک سؤال خلاصه کرد و آن اینکه، چرا داعشیها به جای جنگ با صهیونیستها و اربابانشان، به مسلمانکشی و برادرکشی روی آوردهاند؟
از آنجا که این سؤالات از داعشیها و مدعیان خلافت اسلامی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی رو به فزونی یافته، به ناچار این گروه در صدد پاسخ برآمده که نمونههایی از این پاسخها عبارتند از:
الف- تا زمانی که مبارزه با «افراد مرتد و منافق» پایان نیابد، آنها مأمور جنگ با اسرائیل و یهودیان نخواهند بود!
ب- بهترین پاسخ در قرآن آمده است، جایی که خداوند در مورد دشمن نزدیک که همان منافقان هستند صحبت میکند و میگوید که آنها از کافران خطرناکترند!
ج- قرآن کریم به ما دستور داده است ما با دشمن نزدیک بجنگیم!
د- قرآن کریم به ما دستور نداده است با اسرائیل بجنگیم!
هـ- فلسطین را حضرت مسیح آزاد خواهد کرد و ما جنگی با اسرائیل نداریم!
و- حتی صلاحالدین ایوبی اول شیعیان را قتل عام کرد و پس از براندازی حکومت علویها در مصر، راهی فلسطین شد!
از مجموعه پاسخهای داعشیها میتوان دریافت که آنان میگویند، جنگ با دشمن نزدیک (منافقان و مرتدها)، در اولویت است و پس از نابودی این دشمنان نزدیک، باید سراغ دشمن اصلی رفت. برخی از عناصر این فرقه تکفیری، جنگ با دشمنان نزدیک را «جهاد اصغر» و جنگ با دنیای غرب و امریکا را «جهاد اکبر» نامگذاری و جهاد اصغر را مقدمه جهاد اکبر معرفی میکنند.
این نوع توجیهات در پاسخ به سؤالات مذکور مبنی بر دلیل نجنگیدن داعشیها و القاعده و دیگر گروههای همسو با صهیونیستها آن هم در زمانی که رژیم جعلی و اشغالگر قدس شریف، بیرحمانه مسلمانان فلسطینی را به خاک و خون میکشد و طی کمتر از دو هفته بیش از 350نفر را به شهادت رسانده و بیش از 2 هزار نفر را زخمی کرده، برگرفته از نقشه کلی و طرح هفت مرحلهای این فرقه برای برپایی خلافت اسلامی و رسیدن به یک قدرت برتر جهانی است؛ طرح هفت مرحلهای که «فوادحسین»، روزنامهنگار اردنی و همسلولی «ابومصعب الزرقاوی» در زندان، در کتاب «زرقاوی نسل دوم القاعده» از آن پردهبرداری میکند. زرقاوی رهبر مقتول القاعده در عراق بود و هم او بود که زمینههای شکلگیری داعش را در عراق فراهم ساخت. بر اساس این طرح هفت مرحلهای، در مرحله چهارم باید حکومتهای منفور عرب را فروریخت و در مرحله پنجم با برپایی خلافت اسلامی، مقدمات را برای رویارویی بزرگ یا همان جهاد اکبر با غرب فراهم ساخت! و مرحله هفتم به یک قدرت برتر جهانی تبدیل شد.
اکنون عمده حکومتهای عرب بر سر قدرت هستند، لکن داعش اعلام خلافت اسلامی کرده و برای ابوبکر البغدادی بیعت میگیرد. جالب آن است که داعشیها زمانی نجنگیدن با صهیونیستها را توجیه میکنند که در مناطق تحت اشغال خود در سوریه و عراق اعلام خلافت کرده و به زعم خود به اجرای شریعت پرداختهاند. این فرقه اکنون با عنوان خلافت اسلامی، به برادرکشی و مسلمانکشی میپردازد و مبارزه نکردن با صهیونیستها را آنگونه که آمد، توجیه میکند. آیا این توجیهات را میتوان پذیرفت؟ در این باره گفتنیهایی است و از آن جمله:
1- در طرح هفت مرحلهای القاعده، باید تمامی حکومتهای فاسد و منفور عرب و در رأس آنها آلسعود را فروریخت و سپس در سرزمینهای اسلامی تشکیل خلافت اسلامی داد. اکنون سؤال این است که همین حکومتهای عربی مانند عربستان، قطر، اردن و... در به قدرت رساندن داعشیها، چه نقشی را ایفا کردهاند. اگر پولهای عربستان و قطر نبود، اگر کمکهای اردن و ترکیه نبود، آیا اکنون ابوبکر البغدادی با تسلط بر موصل، میتوانست اعلام خلافت کند؟
2- طی چهل ماه گذشته و از زمان بحرانآفرینی داعشیها در سوریه، نقش حمایتی امریکاییها و کشورهای اروپایی به صورت آشکار و نقش صهیونیستها به صورت آشکار و پنهان در تقویت این گروه چگونه قابلتوجیه است. سلاحهای مدرن و پیشرفتهای که اینها در سوریه مورد استفاده قرار دادند، از کجا و چگونه تأمین شد؟
3- داعشیها میگویند تا زمانی که مبارزه با افراد مرتد و منافق پایان نیابد، آنها مأموریت جنگ با اسرائیل و یهودیان ندارند و در جای دیگر استدلال میکنند که قرآن گفته منافقان خطرناکتر از کفار هستند. حرف درستی است که منافقان از کفار خطرناکتر هستند، لکن در این میان،منافقان امت اسلامی چه کسانی هستند؟ منافقان از نظر قرآن کسانی هستند که در میان اهل ایمان تظاهر به مؤمن بودن میکنند ولی در خفا با دشمنان اصلی مسلمانان برای ضربه زدن به اهل ایمان ارتباط برقرار میکنند. بر این اساس، آیا حکومتی چون حکومت سوریه و فردی چون بشاراسد منافق امت اسلامی است، در حالی که این حکومت طی چندین دهه گذشته با تمام توان در مقابل امریکاییها و صهیونیستها ایستاده، یا حکومتهایی چون آل سعود در عربستان و دیگر آلها در قطر، اردن، امارات و... منافقان امت اسلامی هستند که از یک طرف دم از اسلام میزنند و از طرف دیگر با امریکاییها و صهیونیستها ارتباط همهجانبه دارند؟ اگر منافقین امت اسلام گروه دوم هستند، چگونه است که داعشیهای مدعی جنگ با منافقین با کمک همین منافقین و دشمنان اصلی (امریکا و رژیم صهیونیستی)، به جنگ با حکومت سوریه رفتند؟
4- داعشیها جنگ علیه شیعه را با متهمسازی به شرک و ارتداد و نفاق، بر جنگ با صهیونیستهای خونآشام ترجیح میدهند و میگویند اول باید این منافقین و مشرکین را از سر راه برداشت و سپس به جنگ با دشمن اصلی رفت! اولاً با چه ملاک و بر چه مبنایی اینها شیعه را مرتد و منافق معرفی میکنند، ثانیاً از نظر این فرقه، ایستادگی همهجانبه شیعیان طی 37 سال گذشته با محوریت جمهوری اسلامی در برابر امریکا و رژیم صهیونیستی چگونه توجیه میشود. صهیونیستها و امریکاییها، اکنون تهدید اصلی خودشان را جمهوری اسلامی، حزبالله لبنان و دیگر گروههای محور مقاومت معرفی میکنند. چگونه است که اینها برای جهاد اکبر (جنگ با غرب و صهیونیسم)، جهاد اصغرشان را متوجه دشمنان اصلی کردهاند؟ امروز، همه میدانند حامی اصلی و واقعی مقاومت فلسطینی در غزه جمهوری اسلامی ایران است. امروزه همه میدانند که اگر کمکهای جمهوری اسلامی نبود، هرگز صهیونیستها در جنگهای 33 روزه، 24 روزه، هشت روزه و جنگ جاری طعم تلخ شکست را نمیچشیدند.
آری تأمل در آنچه آمد، نشان میدهد که دلیل نجنگیدن داعشیها با رژیم صهیونیستی، ریشه در ماهیت واقعی آنان دارد؛ ماهیتی که هرگز آنان را در برابر صهیونیستها قرار نمیدهد. این ماهیت از قبل افشا شده را ، اخیراً «ادوارد اسنودن» کارمند سابق آژانس امنیت ملی امریکا و افشاگر اسناد طبقهبندی این آژانس، اینگونه برملا میسازد که: «ابوبکر البغدادی رهبر داعش، ساخته و پرداخته همکاریهای امنیتی میان سازمان اطلاعات انگلیس، امریکا و سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) است.» اسنودن میگوید: «همکاری این سه سازمان شرایط را برای ظهور پدیدهای به نام دولت اسلامی عراق و شام پدید آورد.» به گفته اسنودن، این سه سازمان، شبکهای تروریستی را پدید آوردند که توانایی جذب افراد تندرو و افراطی از سراسر جهان را داشته باشد و این طرح از نقشههای پیشین انگلستان برای حمایت از اسرائیل است! واقعیات صحنه، گفتههای اسنودن را تأیید میکند زیرا داعش محور مقاومت در منطقه را نشانه رفته است. این مقاومت است که خواب را از چشمان صهیونیستها و اربابانشان گرفته و اکنون داعشیها با تمام توان به کمک استکبار و صهیونیسم بینالمللی شتافتهاند.
حمایت:خطاهای فرهنگی و راه درمان آن
«خطاهای فرهنگی و راه درمان آن»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛رهبر انقلاب اسلامی در دیدار هفته گذشته با رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت، به موضوع فرهنگ و دغدغههای فرهنگی اشاره کردند. ایشان در این دیدار، جبران خطاها و اشتباهات فرهنگی را دشوار دانستند.
به منظور درک صحیح این نکته، میبایست مجموعه بیانات ایشان را در کنار هم فهم کرد تا بدین طریق بتوان به منظومه فکری رهبر انقلاب دست یافت.
نکته مهم در خصوص نوع نگرش ایشان به مقوله فرهنگ این است که چون برآمده از دیدگاه اسلامی و قرآنی است، با نگرش سطحی موجود در محاورات روزمره بسیار فاصله دارد.
رهبرانقلاب، فرهنگ را همچون هوا می دانند که در همه جا حضور دارد. در این تعریف همه افراد، سازمانها و نهادها اعم از اینکه عنوان فرهنگی داشته باشند یا نه، هم تحت تأثیر فرهنگ هستند و هم با اقدامات و کنشهای خود، آن را تحت تأثیر قرار می دهند.
بر همین اساس است که در فرهنگ دینی و اسلامی به همه توصیه می شود مراقب اعمال خود باشند؛ چراکه آثار فرهنگی در الگوهای رفتاری، اعتقادات و ارزشهای ذهنی سایرین بسیار اثرگذار است. به عنوان نمونه اگر فردی با لباس نامناسب در جامعه حاضر شود، اثر فرهنگی آن بسیار بالاست.
زیرا قبح چنین فعل قبیحی را برای دیگرانی که آمادگی ارتکاب چنین کاری را دارند از بین میبرد.
فعل مثبت نیز همین اثر را دارد؛ اگر فردی با فداکاری و احسان اقدام به ساخت و هدیه مدرسه میکند باعث آماده کردن افراد دیگر و ترویج آن میشود. بنابراین از دید رهبرانقلاب همه افراد و سازمانها بازیگر عرصه فرهنگ هستند.
انتظاری هم که ایشان در این زمینه دارند این است که همه به نقش خود در فرهنگ پی ببرند و دست به اصلاح نقش خود بزنند. طبیعتا با این نگاه همه افراد باید مراقب موقعیت، نقش و مسولیت خود باشند.
با توجه به ماهیت عمیق، بلنددامنه، زمانبر و دیربازده مسائل فرهنگی، گاه افراد متوجه نمیشوند که در حال تخریب فرهنگی هستند یا خدمت فرهنگی.
چراکه امواج مسائل فرهنگی بسیار دیر انعکاس مییابد و همین مسأله موجب میشود که خطاها در حوزه های فرهنگی بیشتر شود یا حتی انگیزهها برای اقدام فرهنگی مثبت کاهش یابد.
این از تبعات تدریجی فعل انسانی است. لذا جبران خطاها و تخریبهای فرهنگی نیز بسیار دشوار و زمانبر خواهد بود.
حوزه فرهنگ همچون ساختمان نیست که بتوان به راحتی آن را بازسازی کرد. در حوزه روابط انسانی هر نوع انحراف یا اثر مثبتی میتواند از نسلی به نسل دیگر امتداد یابد.همچنان که امواج خون شهدای 8 سال دفاع مقدس تا حد بسیار زیادی فرهنگ جامعه ما را دینی نگه داشته است.
در خصوص آثار و تبعات خطاهای فرهنگی و همچنین راه درمان آنها باید دانست که بخش ناچیزی از خطاهای فرهنگی قابلمشاهده است.
فهم بخش دیگر از خطاهای فرهنگی نیازمند مطالعات عمیق فرهنگی است. هرچه مسولیت اجتماعی افراد افزایش یابد، بُرد تأثیرات آنها نیز افزایش خواهد یافت.
لذا میبایست این افراد برای اتخاذ تصمیمات مهم، از مشاوره مشاوران خبیر و آگاه به مسائل بهرهمند شوند. و این همان جایگاه مقوله "پیوست فرهنگی" است. البته این پیوست منحصر به طرحهای بزرگ نیست، بلکه میتواند در همه حوزهها پیگری شود. به عنوان نمونه وقتی سیاست زندانزدایی در قوه قضائیه در دست پیگیری است، این طرح نیازمند پیوست فرهنگی است.
راه درمان خطاهای فرهنگی نیز بازگشت به رهنمودهای رهبرانقلاب در زمینه مهندسی فرهنگی است. منظور از مهندسی فرهنگی اصلاح پیامدهای فرهنگیِ نظام سیاسی، اقتصادی، قضایی و اجتماعی کشور است.
به عنوان نمونه، در حوزه قضایی کشور باید پیامدهای همه کنشها و واکنشهای نظام قضایی مورد بررسی قرار گیرد. همه این کنشها و واکنشها دارای آثار فرهنگی هستند. این آثار بر کارکنان قوه قضائیه، قضات و مراجعهکنندگان و انعکاس آن در فرهنگ عمومی قابل بررسی است.
لذا نیازمند مهندسی فرهنگی و نظام سازی فرهنگی برای پیوستنگاری فرهنگی هستیم که با حضور حجت الاسلام صادقی در معاونت فرهنگی قوه قضائیه می توان به تداوم بیش از پیش چنین رویههایی در این قوه امیدوار بود.
علاوه بر توصیه های اخلاقی بخش قابل توجهی از خطاهای فرهنگی با اصلاح روندها و ساختارها کاهش خواهد یافت. زیرا اصلاح ساختارها در کاهش خطاهای فرهنگی نقش موثر و چشمگیری دارد. اگر تفکر و گفتمان پیوست نگاری فرهنگی آغاز شود بسیاری از مسائل ریز و درشت فرهنگ اصلاح خواهد شد. اگر مجموعه اقدامات اعم از کوچک و بزرگ اصلاح شد فرهنگ سازمانی نیز اصلاح خواهد شد و پیشرفت خواهد کرد.
خطاهای فرهنگی در عرصههای راهبردی اعم از سیاسی اقتصادی و اجتماعی به راحتی قابل جبران نیست. چراکه تالی فاسد آنها به راحتی کشف نمیشود اما در بستر جامعه جاری میشود. به عنوان نمونه، در فرهنگ جامعه توقع گسترده گرفتن یارانه از دولت ایجاد شده است. در حالی که در هیچ جای دنیا دولتها بین مردم پول توزیع نمیکنند، حتی از مردم مالیات هم میگیرند. اما در ایران مردم از دولت طلبکارند.
در کشور به واسطه وجود درآمدهای نفتی، برخی طرحهای غلط اقتصادی، باعث تشدید، ترویج و توسعه الگوهای فرهنگی غلط میشود. مردم به پشتوانه درآمدهای یارانهای نسبت به فرهنگ کار بی تفاوت شدهاند.
لذا قبل از عملیاتی شدن طرح پرداخت یارانه میبایست در ابتدا ابعاد مثبت و منفی آن بررسی میشد و در صورت غلبه ابعاد مثبت در یک منطقه کوچک و محدود به طور آزمایشی اجرا میشد و در مطالعات میدانی آثار منفی و مثبت آن بررسی شده و در گام نهایی، در سراسر کشور اجرا میشد.
این یک ضرورت انکار ناپذیر است که در خصوص طرحهای ملی میبایست مطالعات میدانی فرهنگی نیز صورت گیرد و به صرف تجارب جهانی و به اتکای فرضیات ذهنی اکتفا نشود. بنابراین باید گفت هرچه از قاعده به سوی رأس هرم جامعه حرکت کنیم، آثار مخرب اشتباهات و خطاهای فرهنگی دامنه و عمق بیشتری خواهد داشت.
برای کشف خطاهای فرهنگی تحلیل اقدامات مدیران گذشته امری ضروری است تا با بررسی خطاهای صورت گرفته مانع از تکرار آنها در ادوار بعدی شد. چراکه عمده مسائل و معضلات حادّ کنونی ثمره برنامهریزیهای غلط گذشته است.
اگر به این موضوع توجه شود، نگارش و تدوین برنامه ششم دارای ابعاد مثبت فرهنگی خواهد بود. لذا همه مجموعههای فرهنگی کشور باید دست به دست هم دهند تا معضلات فرهنگی حل شوند و جامعه به سمت سلامت حرکت کند. تعاملات فرهنگی دو و چندجانبه نیز باعث خواهد شد تا دستگاه های اجرایی رسالت فرهنگی صحیح خود را بشناسند و به درستی اجرا کنند.
آفرینش:مانع تراشیها بر سرراه تولید و اشتغال
«مانع تراشیها بر سرراه تولید و اشتغال»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛معضلات و چالشهایی که در چند سال اخیر برای اقتصاد کشور به وجود آمده موجب رکود و سکون چرخ تولید و افزایش بیکاری در جامعه گردیده است. به همین سبب دولت جدید الویت سیاست داخلی و خارجی خود را بر تسهیل و رشد فعالیتهای اقتصادی نهاده است.
درسیاست خارجی عملکرد وکارنامه نسبتاً خوبی در طی یک سال گذشته کسب شده و شاهد افزایش حضور سرمایه گذاران خارجی و رونق بسیاری ازصنایع با کاهش تحریمها هستیم.
اما در بعد داخلی تولیدکنندگان و صاحبان مشاغل با مشکلات بسیاری مواجه هستند که فشار زیادی بر عملکرد آنها وارد ساخته است. افزایش مالیاتها، چند برابر شدن تعرفههای خدمات اداری، افزایش چشمگیر هزینههای صدور مجوزها، افزایش حق بیمهها و چند برابر شدن دیرکرد آنها، وخلاصه مجموعهای از قوانین و مصوبات دست وپاگیر که تماماً درجهت درآمدزایی برای نهادهای دولتی و شهری اعمال میشوند، انگیزه برای ادامه فعالیت اقتصادی از سوی تولیدکنندگان و کارفرمایان را کاسته است.
به عنوان مثال افزایش حق بیمه اقلام مصرفی (حق بن) بیمه شدگان، ازجمله موانع و فشارهای جدیدی است که برکارفرمایان تحمیل شده است. تا سال گذشته این مورد مشمول پرداخت حق بیمه نبود، اما امسال براساس دستور اداره بیمه مبلغ پرداختی به کارکنان باید مشمول حق بیمه 30 درصدی گردد که 23درصد آن برعهده کارفرما و 7 درصد برعهده کارگر میباشد.
براساس آمار وزارت کار درحدود 12 میلیون بیمه شده درکشور وجود دارد که ماهانه 80هزارتومان حق بن دریافت میکنند، فقط با یک حساب سرانگشتی متوجه می شوید که چه مبلغ کلانی از قبل فشار برصاحبان مشاغل نصیب بیمه میشود!.
آیا این رویه در راستای سیاستهای حمایتی ازبخش تولید و اشتغال زایی میباشد؟! البته دولت جلساتی را برای لغو این مصوبه بیمه برگزار کرده است اما آنچه مهم است نگاه و سیاست افزون خواهی این نهاد و دیگر نهادهای خدماتی می باشد.
درهمه جای دنیا برای اشتغال زایی و راه اندازی واحدهای تولیدی، ابتدای امر تسهیلات فراوانی به کارفرما اعطا میشود تا بتواند کمی واحد خود را سروسامان بخشد و حتی از بخشودگیها و تخفیفهای مالیاتی درسالهای ابتدایی برخوردار میشوند. اما در کشورما اینچنین نیست. برای راهاندازی یک واحد تولیدی بدون در نظرگرفتن هزینه تراشیها فقط نزدیک به دوسال طول میکشد تا از مرحله بوروکراسی خلاص شوید! . با راه اندازی واحد تولیدی تازه اول راه مشکلات و درگیریها با بیمه، مالیات، شهرداری، و... آغاز می شود.
متاسفانه رویکرد نامناسب این نهادها با بخش تولید و کارفرمایان سبب شده نقش سازنده آنها در توسعه مولفههای رشد اقتصادی و اجتماعی کمرنگ گردد و به چشم یک نهاد منفعت طلب به آنها نگاه شود.
لذا کارفرمایان و فعالان اقتصادی در بخش خصوصی توقع دارند تا دولت به وعدههای حمایتی خود در جهت تسهیل و کاهش هزینههای تولید عمل کند و نهادهای تحت امر خود را ملزم به رعایت حال تولیدکنندگان و حمایت ازآنها نماید.
امروز بسیاری از مشکلات اقتصادی کشور بر روی عملکرد و انگیزه سرمایه داران برای ایجاد اشتغال به سبب همین موانع، تاثیر منفی گذاشته و اکثر آنها برای درگیر نشدن در هزارتوی بوروکراسی از بحث تولید صرف نظر میکنند و یا حیطه فعالیت خود را با تعدیل نیرو کاهش می دهند تا هزینه کمتری متقبل شوند.
امیدواریم سیاستها و بستههای اقتصادی که دولت برای خروج از رکود در نظر گرفته است مشمول این قوانین و موانع دست وپاگیر نیز گردد و کارایی این نهادها را به عنوان یک بخش حامی اقتصاد ارتقا بخشد.
شرق:کاش...
«کاش...»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسین عبدهتبریزی است که در آن میخوانید؛ای کاش شهر تهران و دیگر کلانشهرها به شکلی متوازن توسعه مییافت و سیمای بهتری در منظر دیدگان ما قرار میگرفت. فضاهای شهری بر محور «حداکثر تراکم» و «توجه صرف به کالبد» شکل نمیگرفت؛ آلودگی کمتر بود، فضاهای سبز بیشتر و کاربریهای بهاصطلاح غیراقتصادی (مدرسهای بزرگ، درمانگاهی مناسب، قرائتخانهای گسترده، ورزشگاهی در دل مناطق شلوغ شهری و...) فراوان بود. ای کاش از ورای پنجرههای آپارتمان خانواده من که پیشتر از سه جهت به افق و گستره مهربانیهای شهر باز میشد، هر روز آسمانخراشی بر صورتم چنگ نمیکشید. اکنون دیگر برای دیدن و شنیدن، تنها دو دریچه به آفتاب و کوه باقیمانده و بقیه به سیاهی دیوار همسایه باز میشود. ای کاش شهرداران همه شهرهای این سرزمین تعریف دیگری از شهر، غیر از «حداکثر تراکم» و «کاربریهای گرانقیمت» داشتند تا شهروندانشان در کلافه ترافیک ذلیل نمیشدند؛ دلهای فرزندانشان در فشردگی مدرسههای اجارهای چندصدمتری نمیگرفت؛ نوجوانان پرآرزوی شهر میتوانستند در انتهای کوچه منتهی به خانه خود میدان محلهای داشته باشند تا در آنجا گرد آیند و چراغهای رابطه را روشن نگاه دارند. ای کاش شهروندان سالمند شهرها هر زمان که میل داشتند، میتوانستند بدون ترس از تصادف و آلودگی به پارکباغچه محله خود بروند و با سایر شهروندان سالخورده خوشوبش کنند؛ ای کاش میتوانستند در بازگشت به اتاق خانه خود، از قاب پنجره آن، به آفتاب و مهتاب سلام کنند... . ای کاش شهرداران شهرها در برخورد با مساله شهر و شهروندان تفاوتی با مدیران کسبوکارهای انتفاعی داشتند. برای خواننده چند جمله بالا که تکرار شبهجمله «ایکاش» را در بیان آرزو و تمنای شهری بهتر میخواند، این پرسش مطرح میشود که رابطه نگارنده با موضوع کدام است؟ خواهد پرسید، «وی که کارشناس شهرسازی نیست، پس دخالتش در موضوع از چه باب است؟» اجازه دهید عرض شود موضوع را از دیدگاه تخصص خودم، یعنی از وجه «دانش مالی» دنبال میکنم. از زاویه دید مالی است که آرزو میکنم ای کاش شهرهای دیگری میداشتیم که بهشکلی متعادلتر و منسجمتر و واقعا مبتنی بر نقشه جامع ساخته شده بودند. تحولات شهرها در 10سال اخیر را در نظر بگیرید که به نوعی ادامه وضعیت سالهای قبل از خود است و توسعه شهری با محوریت فروش «تراکم، تغییر کاربری و فضاهای عمومی» شکل گرفته است. اگر از دیدگاه شهرسازان این حجم از تراکمفروشی، تبدیل کاربریها و فروش فضاهای عمومی، انتظام شهرها را در هم ریخته و موقعیتی نامناسب فراهم آورده است، برای نظام پولی کشور نیز، این نوع از توسعه شهر «فاجعهآمیز» بوده و آن را به مرز بحران نزدیک کرده است. اکنون جای هزاران واحد مسکونی و تجاری گرانقیمت در کلانشهرها خالی است و بدون توجه به تقاضا، تعداد بیشتری از این واحدها در دست ساخت است. این در شرایطی است که در کشور صرفا برای واحدهای مسکونی ارزانقیمت تقاضای بالقوه گسترده وجود دارد. برای چندین سال آتی سالانه حداقل 800هزار واحد مسکونی ارزانقیمت جدید به زوجهای جوان قابلفروش است.
البته، این امر مشروط به آن است که بازار رهن کشور اصلاح شود و آنان بتوانند برای خرید مسکن خود تسهیلات بلندمدت بگیرند. در مقابل این نیاز عمیق، موثر و انسانی، آن طرفتر در اراضی گرانقیمت شهری، ساختمانهایی ساخته شده که سالهاست خالی است و ساختمانهایی ساخته میشود که سالها خالی خواهد ماند. علامتدهی اشتباه شهرداریها به سرمایهگذاران در توسعه شهری، به طمع کسب درآمد تراکم و تغییر کاربری، نهتنها زندگی در شهرها را به مرز عدمتحمل کشانده است، بلکه نظام بانکی کشور را نیز به بیراهه برده است. در این ساختمانهای بزرگ گرانقیمت که مدتهاست خالی است، پول بانکهاـ یعنی حاصل سپردههای مردمـ گیر افتاده است. بانکها بهجای درک وضعیت و هدایت نقدینگی سپردهگذاران بهسمت واحدهای ارزانقیمت و اعطای تسهیلات خرید بلندمدت مسکن (بازار رهن)، به امید کسب سودهای بالا، نهتنها تسهیلات گستردهای به معاملهگران واحدهای گرانقیمت اعطا کردهاند، بلکه بسیاری از آنها بههمراه موسسات مالی و اعتباری کشور در بسازوبفروشیهای لوکس شهری مستقیما سرمایهگذاری کردهاند. اگر تعداد واحدهای مسکونی خالی در کلانشهرها را یکسوم ارقام اعلامشده یعنی فقط 500هزار واحد بگیریم، با فرض ارزش هر مترمربع ششمیلیونتومان و متوسط 120مترمربع برای هر واحد، ارزش این واحدهای خالی چیزی حدود 360هزارمیلیاردتومان میشود.
اگر حتی این وجوه از محل منابع بانکها و موسسات مالی و اعتباری تامین شده باشد، با صرفنظر از حجم عظیم مراکز تجاریهای خالی و در دست ساخت، در این ساختوسازها 120هزارمیلیاردتومان پول بانکها گرفتار آمده است. با نرخ جاری سود بانکها، ظرف دوسال، مانده بدهی مالکان این واحدها به بانکها از این بابت حداقل 5/1برابر خواهد شد. به اینترتیب، درمییابیم که چرا بخش قابلملاحظهای از معوقههای بانکی به معاملهگران چنین واحدهایی مربوط میشود. معاملهگرانی که بسیاری از آنان خود سازنده یا طراح و معمار نبودهاند؛ کارآفرین و توسعهگر نبودهاند؛ بلکه فقط رمز اخذ تسهیلات از نظام بانکی و سروکلهزدن با شهرداریها را نیک آموخته بودند. سازندگان حرفهای نیز بدون بررسی تقاضا در بازار و با روشهای اغواکننده شهرداریها در تله ساخت واحدهایی گرفتار آمده و کماکان خواهند آمد که فعلا خریدارانی برای آنها نیست.
اگر آنان این سرمایهگذاریهای سنگین را در عرصه واحدهای مورد نیاز بازار انجام داده بودند (و البته، اگر دولت نیز با پرداخت یارانه تفاوت سود به توسعه بازار رهن کمک میکرد) امروز نه مشکل خالیماندن واحدها و در نتیجه راکدماندن سرمایهها پیش میآمد و نه نظام بانکی با معوقههای عظیم جاری مواجه میشد. بهعلاوه، مشکل اساسی زوجهای جوان و خانه اولیها (first time buyers) نیز حل میشد. ای کاش، چنین میشد.
آنچه میماند حل مشکل منابع پایدار برای اداره شهرهایی است که حالا سالهاست در ایران از محل ویرانکردن پیشازموعد خانههای سه یا چهار طبقه، فروش تراکم، تغییر کاربری و تبدیل و فروش فضاهای عمومی تامین مالی شده است. این شهرها ناچارند بهزودی یاد بگیرند اخذ مالیات بر سوخت (fuel fax) مثل هزاران شهر بزرگ و کوچک دنیا، تنها راهحل جدی برای رفع مشکل آنهاست.
آرمان:ماراتن هستهای موفق پایان پذیرفت
«ماراتن هستهای موفق پایان پذیرفت»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر سیدعلی خرم است که در آن میخوانید؛طبق پیشبینیهایی که ظرف هفته گذشته صورت گرفت، مذاکرات بهرغم پیشرفت و کسب دستاورد، نیاز به وقت و زمان بیشتری برای حصول نتیجه و توافق داشت. بدین ترتیب مذاکرهکنندگان ایران و 6 کشور عضو1+5 در چند روز گذشته به این حقیقت معترف شدند که بهجای ادامه بحثها روی متن توافقنامه جامع هستهای، به چگونگی تمدید مذاکرات و زمان موردنیاز بپردازند. حاصل این 3روز بحث فرعی این شد که مذاکرات را تا دوره یکساله تفاهم ژنو یعنی 29نوامبر(3 آذر 93) تمدید نمایند.
از آنجا که طبیعت مذاکرات بینالمللی و چندجانبه زمانبر است و تا زمانی که همه اطراف قضیه به رضایت نرسند، یک مذاکره برد-برد محسوب نمیشود و در نتیجه پایدار نخواهد بود، این تمدید عین صواب بوده و فرصت کافی به ایران و گروه 1+5 میدهد که در فراغت خاطر به موضوعات و راهحلها و چگونگی عبور از تنگناها بیندیشند و پیشنهاداتی عملی و واقعگرایانه ارائه نمایند. اکنون تحلیل مذاکرات وین6 در دو بخش میتواند صورت گیرد؛ یک بخش چگونگی شرایط تعهدات ایران و گروه 1+5 در 4 ماه آینده و بخش دیگر پیگیری بحثهای مرتبط با توافقنامه جامع هستهای ایران که پایان نپذیرفت. در وجه اول مذاکرهکنندگان ما بهخوبی تلاش کردند بخش دیگری از وجوه ایران در بانکهای خارجی به مبلغ 2میلیارد و 800 میلیون دلار را آزاد سازند و در مقابل هم طبق برنامه موقف تفاهم ژنو به تعهدات خود در زمینه تحویل اکسیداورانیوم به سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران ادامه دهند که در هر صورت چنین امری واقع میشد چون رآکتور تحقیقاتی تهران نباید از حرکت باز میماند.
اگر به همین اندازه بسنده کنیم در وجه دوم بایدبه اهمیت موضوعات پرداخت. غنیسازی، تعداد سانتریفیوژها، چگونگی ادامه کار رآکتور آب سنگین اراک و سپس تحقیقات و توسعه در سایت فردو کماکان بر مذاکرات سایه افکنده و میطلبد مذاکرات حول آنها فشردهتر شود تا تکلیف توافقات مشخص شود. در طرف مقابل وزیر امورخارجه آمریکا موظف شد در مذاکره با رئیسجمهور اوباما و مشورت و رایزنی با کنگره آمریکا به نحوه لغو تحریمها و جدول زمانی آن دست یافته و به مذاکرات وین بازگردد. این پروسه طبیعتا چند هفته زمان نیاز دارد که به 29 تیرماه بسنده نمیکرد.
اکنون دولت آمریکا باید در این مورد تلاش بیشتری بنماید تا مهمترین موضوع در راه اعتمادسازی متقابل نتیجهبخش شود. اما این 4ماه فرصت جدیدی است درباره اینکه ایران و گروه 1+5 بتوانند درمورد چگونگی لغو تحریمهای شورای امنیت هم به یک فرمول واقعگرایانه دست یابند. علاوه بر تحریمهای فراقانونی آمریکا و اتحادیه اروپا که چگونگی لغوشان به خود آنها برمیگردد، لغو تحریمهای شورای امنیت هم جنبه جمعی داشته که روسیه و چین را هم دربر میگیرد و مذاکرهای جداگانه میطلبد. در 4 ماه آینده شرایط سیاسی جهان ممکن است تغییراتی بنماید که توافقنامه جامع هستهای ایران را تحتالشعاع قرار دهد.
از یکسو دوره خانم اشتون در اواخر سپتامبر پایان میپذیرد و فرد دیگری جایگزین میشود، از سوی دیگر ویلیام برنز، معاون وزیرخارجه آمریکا که دیپلماتی مثبت و واقعگرا در ارتباط با مذاکرات هستهای بود، بازنشسته میشود و از سوی سوم انتخابات میاندورهای مجلس نمایندگان آمریکا در نوامبر شروع میشود که جای بازی با موضوع هستهای ایران برای کسب رای در میان لابی اسرائیل فراهم میشود و امکان دارد شرایط برای دولت اوباما در تبلیغات سخت شود.
اینکه روابط دوجانبه روسیه و آمریکا بر سر مساله اوکراین هر روز وخیمتر میشود نیز این نگرانی را بهوجود میآورد که نکند این موضوع بر توافقات پرونده هستهای ایران سایه افکند. بحرانهای منطقه خاورمیانه نظیر حمله وحشیانه اسرائیل به نوار غزه و گسترش تروریسم داعش در عراق هم از جمله نگرانیهایی هستند که میتوانند بر سلامت مذاکرات هستهای بهطور مستقیم و غیرمستقیم اثرگذار باشند. این همه نگرانی به ما میآموزد که از فرصتها حداکثر استفاده را کرده و منافع و امنیت ملی کشورمان را دریابیم. در این راستا تلاش و همت همه جناحهای فکری و رسانهها در داخل کشور باید به سمت تقویت و سازندگی بیشتر مذاکرات و پرهیز از واگرایی و اتلاف وقت و انرژی تعلق گیرد، انشاءا...
ابتکار:زندگی خصوصی در ملأ عام!
«زندگی خصوصی در ملأ عام!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هجیر تشکری است که در آن میخوانید؛آیا آنگونه که «هانا آرنت» می گفت می توان مدعی شد «برخی ها به غلط گمان می کنند که دمکراسی یعنی انجام دادن کارهای خصوصی در ملأ عام؟»
در فرهنگِ هلنی و دولت – شهرهایِ یونانِ باستان به میادینِ عمومی «آگورا» گفته می شد. آگورا هم مکانی برایِ برگزاری جشن ها، اعیاد، مراسم عمومی و ...، و هم تجلیگاهِ «دموکراسیِ مستقیم» بود. همان نقشی که به نوعی «فروم» در جمهوری اُلیگارشیک و الیتیستیِ روم باستان داشت. فروم نیز همچون آگورا می تواند یادگار حریمِ عمومی باشد؛ نمادی که هم به معنایِ تریبونِ آزاد به کار می رفت، و هم چونان دوقلویِ یونانی اش مکانِ برگزاریِ جشنواره ها، ضیافت ها، همایش ها، و مجامعِ عمومیِ آزادیخوانه تلقی می شد. «اینتریور» نیز همان اندرونی و فضای خصوصی است. از یاد نباید برد که در تاریخِ ایران تقابل و تفکیکِ معناداری میانِ این دو ساحت وجود داشت.
پاسداشت حریم خصوصی اگر چه از مولوداتِ جهانِ جدید و حقوق عمومیِ مدرن است، امّا این بخش از حقوق بشر هر روزه و در جای جایِ جهان در معرض تهدید و تعرض قرار دارد. آشکار است که بسیاری از دولتها، آژانس هایِ امنیتی و فرادستان، با حرص و ولعی مشمئزکننده مشغولِ سرک کشیدن در حریم خصوصی شهروندان اند. خیلی تفاوت نمی کند که نقضِ حریمِ خصوصی توسط میلیونها دوربین مداربسته در انگلستان انجام گیرد، یا در پرسشنامه ای حاویِ مسائلِ کاملاً خصوصی در عربستان. چه شرکت گوگل باشد که با به روز کردنِ قوانینِ مربوط به حفظِ حریمِ خصوصی بیش از پیش به اطلاعاتِ کاربران دست می یابد و خود نیز به خواندنِ پست های الکترونیک و اسکن کردن آنها اعتراف می کند و چه آژانسِ امنیتِ ملّیِ آمریکا (NSA) که حتّا حریم خصوصیِ بسیاری از کشورهای هم پیمان و سران آنها را مخدوش و شنود می کند ماجرا همان است: نقضِ حریمِ خصوصی. پدیده هایِ «اسنودن» و «آسانژ» (با مدیریتِ ویکی لیکس) واکنشهای فطریِ آدمیان به تجسسهایِ سیستماتیکِ حکومتها در فضایِ خصوصیِ مردم، و فریادواره هایِ دفاع از حریم خصوصی اند. حاشیه هایی که متن را به وضوح افشا و رسوا می کنند! در کنارِ این تعرض از بالا، بسیاری از شهروندانِ عادی نیز با کنجکاویِ مریض مأبانه در لایه هایِ زندگی یکدیگر، به مثابه ی پادوهایِ بی جیره و مواجبِ ناقضانِ حریم خصوصی عمل می کنند. ضلع سومِ مثلثِ تعرض به حریمِ خصوصی، نقضِ آن توسطِ خود شهروندان است، امّا علیه خود، نه دیگران!
شیوعِ مسأله دار این گونه ی سوم در پایتخت و برخی از کلانشهرهای ایران (فارغ از وجود یا عدمِ دو نوعِ نخستین) پدیده ی غیرقابلِ انکارِ سالیانِ اخیر است. امروزه آگورا و فرومِ (بدون آن صبغه و سابقه ی تاریخی) در شهرهای بزرگ ما به ابتذالی مضحک کشیده شده اند و برخی از جوانان ما (به رغمِ تلخی این ادعا و حتا بیمِ خوانشِ ارتجاعی از آن)، اینتریور را با آگورا، تختخواب و «اندرونی» را با فضای عمومی و «بیرونی»، و «طبیعت» را با «جامعه» اشتباه گرفته و یکی انگاشته اند. اینان آشکارا با «تقبیل و مضاجعت» در ملأ عام داشته های تاریخی و سرمایه هایِ فرهنگی ما را به سخره گرفته اند.
چیزی شبیه حضور در محلِ کار با رختِ خواب یا لباسِ زیر! کافی ست سری به پارکها، محوطه ی کتابخانه ها و سایر اماکنِ عمومی زد یا نگاهی به تاکسی، مترو و کوچه پس کوچه ها انداخت! لاپوشانی ندارد، این را نه می توان وسترنیزه شدن نامید، نه آمریکائیزه شدن. این پدیده را شاید بتوان فارسی وانیزه شدن خواند! فراموش نکنیم حتّا زن فاحشه ی آمریکایی (در فیلم زن زیبا) از یادآوریِ فاحشگی خود شرمگین و اندوهناک می شود، امّا برخی از جوانانِ کلانشهرهایِ ما – فارغ از جنسیت – از بی حیایی در فضای عمومی به رغمِ بیمناکی، حتّا اندکی شرمسار نمی شوند! از سوی دیگر و به مثابه ی لبه ی دومِ قیچی، برخی از «مجلس نشینانِ» نیامده از مریخ، بلکه برآمده از دلِ همین فرهنگ نیز به بهانه هایِ مختلف به خود اجازه می دهند حریمِ خصوصی را با چالش مواجه کنند و (به تعبیر بیهقی) انگشت در جهان کنند و نه قرمطی، که وازکتومی شده بجویند، و بدون برنامه ریزی، زمینه سازی و تمهیداتِ حداقلی برای تولید نسل، به لطایف الحیلی به خود حق می دهند برای خصوصی ترین لایه های زندگی ما کنتور نصب کنند! و در این رویارویی در یک سو حریم عمومی «شهر» در معرض تهدید است، و در سویِ دیگر (با مشارکتِ تکمیلیِ مردم)، به حریم خصوصی «شهروندان» تعرض می شود، تا ما همه بدل به دشمنانِ جامعه ی باز شویم! نقطه ی عزیمت این یادداشت، تأکید بر آن جابجاییِ مسأله دار و این سرک کشیدن هایِ مضحک است؛ و اگر چه طبیعتاً این «مشکله» به طرفه العینی رفع یا حل نخواهد شد، امّا بدون ریاکاری باید درباره اش سخن گفت. چنانچه (به بیان «پیر بوردیو») داشته های یک ملّت را «سرمایه های فرهنگی، اجتماعی، انسانی و فیزیکی» بدانیم، می بایست به همان میزان که خود را موظف به دفاع از حریم خصوصی می دانیم، به حریم عمومی نیز من باب دفاع از سرمایه هایِ فرهنگی خود توجه نشان دهیم.
به راستی آیا فرهنگِ ملّی، آموزه هایِ دینی و وعده هایِ انقلابی، آرام آرام قربانیِ هژمونیِ آنارشیسمِ جدیدالولاده و سوء مدیریتهای خاص و یکی در میان شده یا خواهد شد؟!
مردم سالاری:آیا بانک مرکزی مستقل شده است؟
«آیا بانک مرکزی مستقل شده است؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم وحید رضایی است که در آن میخوانید؛استقلال بانک مرکزی امری ضروری است که با تحقق این مهم، بانک مرکزی میتواند نظم مطلوبی را در نظام پولی کشورایجاد کند و کارآمدی سیستم اقتصادی کشور را افزایش دهد. استقلال بانک مرکزی به معنای جدایی سیاستهای پولی از سیاستهای مالی در نظام اقتصادی کشور است که بانک مرکزی را از حوزه تسلط مطلق دولت رها میکند و در نتیجه، دولت نمیتواند به میل خود و به هر میزانی که تشخیص میدهد به استقراض از بانک مرکزی و انتشار پول به منظور تامین کسری بودجه روی آورد. در چنین نظامی، بانک مرکزی مسئول حفظ ارزش داخلی پول ملی از طریق مقابله با تورم تلقی میشود در حالی که انتظار میرود تعیین ارزش خارجی پول، یعنی نرخ برابری آن در مقابل ارزهای خارجی، به عوامل بازار واگذار شود. از سوی دیگر با توجه به اینکه عامل اصلی تورم، فشار تقاضا و نقدینگی است، این استقلال باعث خواهد شد که سیاستهای پولی بانک مرکزی عمدتاً در جهت ایجاد ثبات اقتصادی و ثبات قیمتها باشد و تصمیمات اخذ شده بیشتر بر مبنای اقتصادی و نه سیاسی باشد.
چندی پیش حیدر مستخدمین حسینی کارشناس امور بانکی طی یادداشتی مطرح کرد دولتهای ما علاقمند هستند رئیس کلی داشته باشند که به آن فرمان دهند و دستور دهند که اسکناس چاپ کنید، پول در اختیار دولت بگذارید و کسری بودجه را تامین کنید. این بحثها در واقع نکاتی است که دولتها علاقمند هستند رئیس کل در آن جهت حرکت کند. وی معتقد است، انتخاب رئیس کل بانک مرکزی با مطالعاتی که در این زمینه در دنیا صورت گرفته و با توجه به بافت قانون اساسی، باید به گونهای باشد که وی با رفتن دولت حداقل به فاصله دو سال به دولت جدید گزارش دهد و دوره ریاست آن 3 یا 4 ساله نباشد. با رفتن دولت، رئیس کل بانک مرکزی ملزم است سیاستهای پولی را به دولت بعدی انتقال دهد. وی با انتقاد از اینکه بانک مرکزی در ایران گوش به فرمان دولت است، استقلال بانک مرکزی و تصویب قوانینی جدید برای کاهش دخالت دولتها در امور بانک مرکزی را ضروری میداند. در همین زمینه نیز نایب رییس کمیسیون اقتصادی مجلس انتقاد تندی از عدم تبعیت بانکها از بخشنامههای بانک مرکزی در خصوص نرخ سپردهها و تسهیلات داشت و به نوعی این موضوع را به عدم استقلال بانک مرکزی مرتبط دانست.
همچنین عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی نیز عدم استقلال بانک مرکزی را دلیل بر فساد دانسته و معتقد است که اگر بانک مرکزی شخصیتی مستقل و قدرتمند داشته باشد میتواند بر اقتصاد کشور اشراف داشته و معضلاتی چون پولشویی را جمع کند. رییس کل بانک مرکزی نیز پیش از به دست گرفتن سکان این بانک، استقلال بانک مرکزی را شرط خود برای پذیرفتن این مسئولیت عنوان و اعلام کرد که باید به این توجه کنیم که سیاست مالی و پولی با هم مرتبط هستند ولی وقتی بحث استقلال بانک مرکزی مطرح میشود به معنای آن است که سیاست پولی مجزا از سیاست مالی نیست و در هماهنگی با آن باید بتواند مستقل اجرا شود. همانطوری که در نظریات علمی هم مطرح شده است نرخ تورم و استقلال بانک مرکزی رابطه ای معکوس با یکدیگر دارند یعنی هر چقدر نرخ تورم پایین باشد نشانگر استقلال بیشتر بانک مرکزی است.
البته نمیتوان شاخص خاصی را برای استقلال بانک مرکزی در نظر گرفت بطوری که بانک مرکزی در کشورهای پیشرفته که ادعای استقلال بیشتر مطرح است نیز تماما" مستقل نبوده اند و دولتها تا حدودی در تصمیمات آنها دخالت دارند آنهم بدلیل صرف اقتصادی نبودن نقش بانک مرکزی است که در پاره ای از اوقات به سیاست هم ربط پیدا میکند. حال با توجه به مباحث مطرح شده و کاهش نرخ تورم از زمانی که سیف بر مسند ریاست کلی بانک مرکزی نشسته است انتظار میرود قانونگذار نیز به این امرمهم وخطیر توجه بیشتری نماید که برکات آن شامل تمام بخشهای این مرز و بوم خواهد شد.
دنیای اقتصاد:ثبات در بازارهای سهگانه
«ثبات در بازارهای سهگانه»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی فرحبخش است که در آن میخوانید؛
شاید جان مینارد کینز، اولین اقتصاددانی بود که به روشنی به نقش ویژه انتظارات و تاثیرات آن در عملکرد بازارها پی برد و برای پذیرش مقوله انتظارات به نظریههای اقتصادی و تحلیل آثار و پیامدهای آن تلاش کرد. کینز بحث مفصلی در مورد نحوه شکلگیری انتظارات فعالان اقتصادی به خصوص در بازارهای مالی و همچنین بازار پول، ارائه میکند و بر این اساس نتایج مورد نظر خود را استنتاج میکند. میلتون فریدمن اگرچه واضع فرضیه انتظارات تطبیقی نبود، اما کارهای مهم و تاثیرگذار او مدتها فرضیه انتظارات تطبیقی را به فرضیه مسلط و معروف در مورد انتظارات در محافل آکادمیک اقتصاد مبدل کرد. فریدمن فرضیه انتظارات تطبیقی را در نظریهپردازیهای خود در حوزههای مختلف اقتصاد وارد کرد که یکی از مهمترین آنها ورود انتظارات تطبیقی به نظریه مصرف و از آن مهمتر، منحنی فیلیپس بود.
با ورود فرضیه انتظارات تطبیقی به نظریههای اقتصادی، نتایجی متفاوت از آنچه اقتصاددانان کینزی ارائه میکردند، پدیدار شد. ایده اصلی انتظارات تطبیقی بسیار ساده است:افراد انتظارات خود را در هر دوره زمانی در مورد هر متغیر اقتصادی از جمله تورم، نرخ ارز، قیمت سهام و مانند آن با توجه به تفاوت میان مقدار پیشبینی شده آن متغیر در دوره گذشته و آنچه در دوره فعلی به تحقق پیوسته است، تغییر خواهند داد. بنابراین شکلگیری انتظارات فعالان اقتصادی طی زمان، تطبیقی خواهد بود؛ به این معنی که انتظارات به مرور زمان و با توجه به تغییرات مقدار واقعی متغیرها، تغییر کرده و خطاها در برآورد و پیشبینی متغیرها به صورت مستمر و البته تدریجی و گامبهگام اصلاح میشود؛ بنابراین افراد انتظارات خود را در دوره جاری از مقدار یک متغیر در صورتی افزایش خواهند داد که مقدار واقعی آن متغیر از مقدار انتظاریاش برای این دوره بیشتر باشد و در صورتی کاهش خواهند داد که مقدار واقعی آن متغیر از مقدار انتظاری آن در دوره گذشته کمتر باشد.
فرض کنید که نرخ ارزی که در تیرماه انتظار داشتهاید 3100 تومان بوده است. اگر مقدار واقعی نرخ ارز در این ماه به 3150 تومان برسد، در این صورت اقدام به افزایش انتظار خود برای قیمت ارز در مردادماه خواهید کرد، ولی اگر قیمت محقق شده برای ارز با پیشبینی 3100 تومانی به 3050 تومان برسد، اقدام به کاهش پیشبینی خود برای نرخ ارز در مردادماه خواهید کرد. البته این تغییر انتظارات به طور کامل صورت نخواهد گرفت؛ بلکه با ضریبی به نام ضریب تعدیل انتظارات به انجام خواهد رسید. در واقع انتظارات تطبیقی مانند موشکی است که هر لحظه با گرفتن آخرین موقعیت خود، سعی در تصحیح مسیر دارد تا بتواند با حداقل خطا به نقطه هدف اصابت کند. مقدمات تئوریک فوقالذکر بهمنظور توضیح آنچه بود که دیروز در اولین روز معاملاتی پس از مذاکرات 18روزه وین و در زمان اتمام دوره 6 ماهه توافق ژنو در بازارهای سهگانه سهام، ارز و سکه گذشت.
در بازار سهام دیروز اگرچه بازار، معاملات را با کاهش مقدماتی قیمتها شروع کرد ولی پس از یک صعود و به دنبال آن کاهش قیمتها در حدی تقریبا معادل با سطح قیمتها در پایان معاملات روز چهارشنبه بسته شد. در بازار ارز نیز در اولین ساعات معاملاتی قیمت 3140 تومانی برای هر دلار ثبت شد که نسبت به آخرین روز کاری هفته گذشته تغییر چندانی نداشت، ولی در ادامه معاملات قیمت دلار کمکم روند کاهشی را آغاز کرد و در نهایت قیمت دلار در سطح 3130 تومانی آرام گرفت که کاهش ناچیز 10 تومانی را نسبت به آخرین روز کاری بازار در انتهای هفته گذشته نشان میدهد.
در بازار سکه نیز در نخستین روز معاملاتی پس از تحولات وین هر سکه طرح جدید با افزایش ناچیز هزار تومانی با قیمت 955 هزار تومان معامله شد. ثبات در بازارهای سکه، ارز و سهام پس از عبور از نقطه عطف تاریخی 20 ژوئیه و استناد به نظریه انتظارات تطبیقی که با تفصیل مقدمات آن ذکر شد، نشان میدهد که انتظارات بازار در مورد مذاکرات وین با آنچه در عمل به تحقق پیوسته، تفاوت آشکاری نداشته است.
انتظارات در بازارهای ارز و سهام همچون شرکت در یک نظرسنجی است که فعالان اقتصادی باید متناظر با پیشبینی خود در آن هزینه کنند. پیشبینی که در صورت تحقق به افزایش ارزش دارایی پیشبینیکننده و در صورت عدمتحقق به کاهش ارزش دارایی پیشبینیکننده منجر خواهد شد. از آنجا که قیمتهای بازار بر اساس میانگین پیشبینیها شکل میگیرد، تحولات امروز در بازارهای سهگانه ارز، سکه و سهام بیش از همه حکایت از آن داشت که تمدید مذاکرات همان بوده که میانگین پیشبینیهای بازار بر اساس آن شکل گرفته و عملا آنچه رخ داده تفاوت آشکاری با آنچه پیشبینی شده، ندارد.
به عبارت دیگر فعالان بازار نه یک توافق سریع و سهل الوصول و نه یک شکست کامل در مذاکرات را انتظار داشتهاند. به هر حال ثبات فعلی در بازارها به همراه توافق برای بازگشت 8/2 میلیارد دلار از داراییهایهای بلوکه شده ایران و همچنین تمدید تعلیق تحریمها در بخشهای کلیدی پتروشیمی و خودرو از علائم خوشبینی بازارها نسبت به آینده است. انتظاراتی که اگر بتواند به حقیقت مبدل شود گام مهمی برای خروج از تله رکود تورمی فعلی خواهد بود.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد