جام جم:بی طرفی جانبدارانه
«بی طرفی جانبدارانه»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم محسن ماندگاری است که در آن میخوانید؛«سکوت در برابر تجاوز گرگ به گله، بیطرفی نیست، عین طرفداری از متجاوز است.» این جمله دیالوگی است از فیلمی که چند سال قبل درباره سکوت و عدم مداخله نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد در برابر قتل عام مردم سربرنیتسا در بوسنی ساخته شد.
این روزها بار دیگر شبیه همان قتل عام در غزه به راه افتاده است. حمله زمینی و هوایی رژیم صهیونیستی به باریکه غزه تاکنون نزدیک به 600 کشته و هزاران مجروح داشته است که اکثریت آنها از غیرنظامیان بوده و کودکان، بخش قابل توجهی از قربانیان این فاجعه انسانی هستند.
اوضاع به قدری در نوار غزه دلخراش و سوزناک است که دیدن تصاویر مجروحان و جان باختگان فلسطینی برای هر انسانی سخت و غیرقابل تحمل است. اما شاید سخت تر از آن، سکوت معنادار نه فقط رهبران بی غیرت جهان عرب، که برخی نویسندگان و روشنفکران ایرانی در برابر تجاوز یک گرگ تا بن دندان مسلح به مردم بی دفاع غزه است.
در روزهای گذشته و در برابر این تجاوز نظامی،چهره های سرشناس زیادی در گوشه و کنار دنیا واکنش نشان داده و از رژیم صهیونیستی انتقاد کرده اند، از روشنفکران آمریکایی و اروپایی گرفته تا حتی برخی یهودیان ساکن در اسرائیل، جنایات رژیم صهیونیستی در غزه را تقبیح کرده و خواستار واکنش جامعه جهانی در برابر نسل کشی در فلسطین شده اند.
در تازه ترین این واکنش ها 64 شخصیت سیاسی و علمی بین المللی در نامه ای که روز دوشنبه در روزنامه گاردین به چاپ رسیده خواستار تحریم تسلیحاتی اسرائیل شدند.
در میان این شخصیت های بین المللی، هفت برنده جایزه صلح نوبل همچون دزدموند توتو، از چهره های شاخص مبارزه با رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی، بتی ویلیامز از ایرلند، فدریکو مایر زاراگوسا از اسپانیا، جودی ویلیامز از آمریکا، آدولفو پرز اسکویول اهل آرژانتین، میرید مک گوایر ایرلندی و ریگوبرتو منچو از گواتمالا حضور دارند که اسرائیل را به دلیل «جنایت جنگی و ارتکاب جنایت علیه بشریت» در غزه محکوم کرده و از مجامع جهانی خواستار تحریم تسلیحاتی رژیم صهیونیستی شده اند.
نام دو شخصیت علمی اسرائیلی و کن لوچ فیلمساز برجسته انگلیسی نیز در میان امضا کنندگان نامه است.
نامه ای که در آن بصراحت آمده است: «بار دیگر اسرائیل در یک تجاوز نظامی غیرقانونی و اقدامی غیر انسانی، ملت دربند فلسطین بخصوص فلسطینی های نوار محاصره شده غزه را زیر حملات نظامی خود قرار داده است.
ارتکاب این حملات فاجعه بار و برخورداری از مصونیت، از رابطه اسرائیل با شرکت های بزرگ تسلیحاتی و حکومت های همدستشان در سرتاسر دنیا نشات می گیرد...»
اسقف دزدموند توتو برنده جایزه صلح نوبل که از مشهورترین امضاکنندگان این بیانیه است پیش از این نیز با انتقاد از تجاوز اسرائیل به نوار غزه و محاصره این باریکه، سکوت در برابر جنایات اسرائیل را «شراکت در جرم» توصیف کرده بود.
اما آنچه در این میان سوال برانگیز و آزار دهنده است سکوت برخی به اصطلاح هنرمندان و روشنفکران ایرانی است.
در حالی که هفت برنده صلح نوبل به دفاع از مظلومیت مردم فلسطین برخاسته اند، خانم شیرین عبادی، تنها ایرانی برنده نوبل سکوت معناداری اختیار کرده است.
در حالی که کن لوچ فیلمساز انگلیسی و برخی دیگر از هنرمندان سرشناس جهانی بصراحت زبان به انتقاد از اسرائیل گشوده اند، آقای اصغر فرهادی فیلمساز برجسته ایرانی و خانم نسرین ستوده حقوقدان کشورمان هم فقط به عکس گرفتن با یک پلاکارد اکتفا می کنند که در آن صرفا به یک پیام کلی اخلاقی (به کشتن همنوع خود پایان دهید) اشاره شده است که در آن حتی مشخص نیست منظور تذکر به فلسطینی ها ست یا صهیونیستها و حتی بدتر از آن جناب محسن مخلمباف که ادعای طرفداری از حقوق بشرش گوش فلک را کر کرده است معلوم نیست اساسا در این ماجرا کدام طرف ایستاده است.
راه دوری نرویم، در همین تهران، دکتر صادق زیباکلام هم که معمولا در همه زمینه ها اظهار نظر می کند، چند روزی است که سکوت اختیار کرده است. شاید همه این روشنفکران ما خواسته اند جانب بیطرفی اختیار کنند!
خراسان:آشفته بازار پیام های تلویزیونی در رمضان
«آشفته بازار پیام های تلویزیونی در رمضان»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سید ناصر نعمتی است که در آن میخوانید؛نیاز مخاطب همیشه یکی از مولفه های تعیین کننده در تامین و تولید محتوای رسانه ای است، بدین معنا که اگر مخاطب نسبت به محتوا و برنامه تولیدی احساس نیاز نکند و یا سوال خود را در آن نیابد به آن اقبال نشان نخواهد داد. البته این معادله عرضه و تقاضا در فضای رسانه ای دقت ها و ظرافت های بسیاری را به همراه دارد که درک نیاز حقیقی مخاطب، در برخی موارد نیازسازی برای او و پاسخ به امیال و آرمان ها و به طور کل مساله های مخاطب بخشی از آن است. البته رمز جذب مخاطب در میان رسانه های متعدد و متنوع امروز فراتر از این هاست و به مراحل تولید پیام نیز تسری پیدا می کند.
عنصر زمان در رسانه همیشه تعیین کننده است. ماه رمضان به عنوان یکی از مهم ترین ماه های مورد توجه مسلمانان دارای ویژگی های بسیاری است که رسانههای کشورهای اسلامی را در این ماه تحت تاثیر خود قرار می دهد. نگاهی به برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز همین موضوع را تایید می کند. اما آن چه در این میان مهم است اینکه چه محتوایی و با چه تاثیری در تلویزیون کشورمان برای این ماه تدارک دیده شده و به مخاطبان عرضه می شود؟
وسایل ارتباط جمعی که تلویزیون نیز یک نمونه از آنهاست دارای نقش های اجتماعی متفاوتی با توجه به مخاطبان پیام خود هستند. نقش هایی همچون خبری، رهبری و راهنمایی افکار عمومی، تبلیغ، سرگرمی و آموزش. روشن است پیام های تلویزیونی و به طور کل رسانه ای در این ماه باید با توجه به ویژگی های رمضان تهیه و تولید شوند. طبیعی است که منظور از این گفته این نیست که کلیه برنامه های صدا و سیما باید این کارکرد را داشته باشند ولی انتظار این است که در نگاه کلان پیامهای ارتباطی تلویزیون در این ماه نقش ها و کارکردهایی همسو با زمان مورد اشاره یعنی رمضان را داشته باشند و حداقل برخی نقش های یادشده برجسته تر از گذشته مورد نظر قرار گیرند. شاید سرگرمی هیچ وقت از نقشهای رسانه ای قابل حذف نباشد اما ماهیت آن با برخی زمان ها به خصوص ماه رمضان که هنگامه دوری از غفلت و سرگرمی های مجازی است، همخوانی زیادی نداشته باشد. پخش تبلیغاتی که با شیوه عمومی ماه رمضان یعنی پرهیز از مصرف و دنیازدگی مغایر است برای مخاطب آزار دهنده خواهد بود و پارادوکس معنایی ایجاد می کند.
صحبت این نیست که کدام یک از این نقش ها با توجه به ویژگی های ماه رمضان می تواند پررنگ تر شود اما حداقل در یک توازن میان همه این نقش ها و کارکردها باید با حفظ جذابیت های رسانه ای میان پیام ارسالی و زمان آن تناسبی وجود داشته باشد. اگر خطبه پیامبر اکرم(ص) را در آخرین جمعه ماه شعبان مرور کنیم پیامهای مورد نظر را در این خطابه درخواهیم یافت. آن جا که رسول گرامی از رسیدن ماه رمضان سخن میگویند به پیام رحمت، برکت و آمرزش برای انسان ها اشاره می کنند. پیام هایی که در نهایت به فضیلتهای مورد نظر اسلام برای انسان می انجامد و درک درست فضیلتهای انسانی در سایه ویژگی های این ماه و بازتعریف آن در فضای رمضان به خلق سوژه ها و ایده هایی برای تولیدات رسانه ای و تلویزیونی می انجامد که با روح کلی این برهه زمانی مبارک نیز همخوانی و هم افزایی معنوی خواهد داشت.
نگاهی به برنامه های روزهای گذشته در سیمای جمهوری اسلامی ایران نه تنها این رویکرد را به ذهن متبادر نمی کند بلکه خبر از غفلتی دارد که همچنان پس از سال ها در بدنه برنامه ریزی و تولید رسانه ملی وجود دارد. اگر از شمار آمارها و برنامه های سخنرانی، جزء خوانی قرآن و پخش مناجات های این ماه بگذریم که بخشی از آنان در روال طبیعی دیگر ماه ها نیز وجود دارد و البته در جای خود نیز به فضاسازی کار کمک می کند، سریال ها و ویژه برنامه های افطار بیشتر به چشم مردم آمده اند و استقبال مردمی، زمان پخش آن ها و برخورداری از جذابیت عمومی؛ آن ها را به پربیننده ترین برنامه های تلویزیون تبدیل کرده است.
ورود به نقد مجموعه های رمضانی سیما و بررسی محاسن و اشکالات ویژه برنامه های افطار موضوع این نوشتار نیست هرچند در برخی از آنان محتوای ارائه شده، در برخی دیگر نحوه ارائه و در بخشی نیز مصداق یابی نازل برای مفاهیم و فضیلت های طرح شده قابل نقد و بررسی است اما سوالی که مطرح می شود این است که تصویر کلی که بیننده این شب های تلویزیون به دست می آورد چه میزان با پیام رمضان هم راستاست؟ ارزش هایی که از طریق این مجموعه ها به او انتقال داده می شود و برای او درونی خواهد شد چه تناسبی با حال و هوای فضیلت های این ماه دارد؟ و یک سوال مهم اینکه ارزشهای گفته شده توسط سخنرانان تلویزیونی چه میزان با ارزش های به نمایش درآمده در برخی سریال های این روزها همسو است؟
با این همه هستند برنامه هایی که در رسانه ملی چه از نظر مخاطبان و چه در نگاه کارشناسان زمان و مخاطب و نیازهای او را به خوبی درک کرده اند و برنامه ای شایسته این روزهای مخاطب خود تدارک دیده اند اما باید دقیق تر به دامنه تاثیر و ضریب آن ها در رسانه ملی نگاه کرد. نباید فراموش کنیم مخاطب امروز اگر نیاز خود را به درستی و کمال در رسانه ملی پیدا نکند هیچ محدودیتی جلوی استفاده او را از رسانه های دیگر نمی گیرد و با انتخاب دیگری؛ به راحتی مشتری ارزش های تبلیغی و پیام های او خواهد شد. در این میدان رقابت آن که نتواند نیاز مخاطب خود را در ظرف زمان به درستی بشناسد و تولیدات متناسب با آن را به شکلی جذاب تهیه کند، کنار خواهد رفت و این قانون رقابت در این فضاست.
کیهان:اینجا هیچکس بیطرف نیست
«اینجا هیچکس بیطرف نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛جنگ غزه هرچند در منطقهای به عرض 12 و طول 40 کیلومتر رخ میدهد، اما جنگی در مقیاس و ابعاد جهانی است. به یک معنا این جنگ به عنوان نهمین جنگی که مستقیما از سوی صهیونیستها راهاندازی شده، ادامه جنگ جهانی چهارم برسر سرنوشت خاورمیانه اسلامی است. مافیای صهیونیستی نقش ویژه در تحریک آمریکا به آغاز پروژه خونین خاورمیانه جدید و قرن جدید آمریکایی در سال 2001 داشت. آن زمان برخی مقامات آمریکایی از جمله رئیس سازمان سیا اعلام کردند جنگ علیه 24 کشور اسلامی آغاز شده است. نقش مستقیم رژیم صهیونیستی در 9 جنگ - به فاصله 66 سال- و البته نقش پنهان صهیونیستها در جنگهای افغانستان و عراق و سوریه، روشن میکند چرا حضرت امام خمینی(ره) از رژیم صهیونیستی به عنوان غدهای سرطانی که باید از بین برود یاد کرد. به این گفته حضرت امام باید به چشم استراتژی امنیت ملی و منطقهای نگریست.
صهیونیستها در حالی که کشتار غیرنظامیان را شدت بخشیدهاند- و اکنون شمار شهدای فلسطینی از مرز 620 نفر گذشته- علنا به درماندگی خود اذعان میکنند. هلاکت 52 نظامی صهیونیست و چند فرمانده ارشد آنان در جنگ با غزه بیدفاع، اتفاقی بیسابقه است. باریکه 360 کیلومتر مربعی غزه آن گونه که محافل آمریکایی گفتهاند، آبرو و اعتبار ارتش صهیونیستی را برده است. حق با یاکوف عامیدور مشاور پیشین امنیت ملی اسرائیل است که میگوید «جنگ غزه میتواند باتلاقی برای نتانیاهو باشد، باتلاقی که چند تن از اسلاف او را گرفتار کرد». به تعبیر موشه یعلون وزیر جنگ رژیم صهیونیستی «جنگ طولانی و سختی در پیش روی اسرائیل است.» مقاومت اسلامی فلسطین در نبرد نامتقارن، هر روز بیش از گذشته، ناتوانی و ضعف ارتش صهیونیستی را به رخ میکشد و این برای رژیم اشغالگری که فقط با رعبافکنی و القای توهم قدرتمندی سرپا مانده، کشنده است. تلههای انفجاری، تونلهای مرگ، پهپادها و موشکهای حماس، شکست اطلاعاتی و نظامی صهیونیستها را به طرز کمسابقهای فاش میکند؛ هرچند که آمریکا از هیچ حمایتی نسبت به قاتلان کودکان و زنان غزه دریغ نکرده باشد. اوباما در حمایت از این رژیم کودککش- همان گونه که شیمون پرز گفت- در میان دولتهای آمریکا رکورددار است. دولت اوباما در قبال جنایات رژیم صهیونیستی با سرسپردگی تمام رفتار کرده و اعتبار خود را به حراج گذاشته است.
مسئولیت ما در قبال این جنایت بزرگ چیست؟ و آیا اگر مسئولیت خطیر خود را نفهمیدیم یا به لوازم آن پایبند نماندیم، در محکمه عقل و مصلحت و شرع و وجدان محکوم نخواهیم بود؟ خیانت کردند محافلی که به شعار سایت وزارت خارجه اسرائیل (نه غزه نه لبنان) مهر تایید زدند. آنها البته بیطرف نبودند که در جنگ نیابتی آمریکا و اسرائیل علیه ملت ایران نقش پیادهنظام را بازی کردند و عصای دست دشمنان ملت ایران شدند. چنین سیاستمداران و سیاستبازانی حتی اگر بیطرف هم میماندند- که نماندند- انسان مسلمان نبودند. کسانی که حمایت از مظلومین فلسطین و لبنان را ماجراجویی خوانده و سرزنش میکردند، حتما در الفبای مسلمانی رفوزه شدند چه آن که پیامبر اعظم(ص) شهادت داده بود «من سمع مسلما ینادی یاللمسلمین فلم یجبه فلیس بملسم. هر کس بشنود مسلمانی فریاد یاللمسلمین سر میدهد و او را اجابت نکند، مسلمان نیست» و «هر کس صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست.» چگونه میشود در شرایط تعدی ظالم به مظلوم بیتفاوت ماند حال آن که امیر مومنان(ع) فرمود؛ «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. دشمن ستمگر و یاور مظلوم باشید.» آنها که خلاف سیره پیامبر اعظم(ص) و امیر مومنان(ع) گفتند یا رفتار کردند، در تشجیع مستکبران به تعدی و ریختن خون مسلمانان مظلوم در چهار گوشه منطقه اسلامی شریکند؛ همانگونه که آل سعود و دیگر گروههای مرتجع منطقه متهمند. اما حتی اگر این نگاه اسلامی به ماجرای غزه در میان نبود، امنیت ملی ما اقتضا میکرد در قبال این جنگ تحمیلی به منطقه که آن را جنگ جهانی چهارم نامیدهاند، بیتفاوت نباشیم. مردم مظلوم فلسطین و لبنان و سوریه، حتی اگر مسلمان هم نبودند، به اعتبار مظلومیتشان سزاوار پشتیبانی همهجانبه بودند. در عین حال در کنار این مسئولیت شرعی و اخلاقی، واقعیت این است که اگر جریانهای مقاومت، رژیم سرطانی صهیونیستی را مهار نمیکردند، اکنون ما باید در مرز و خاک خود با آنها میجنگیدیم. صهیونیستها ابایی نداشتهاند که نقشه سرزمینهای اشغالی را از نیل تا فرات ترسیم کنند. اگر اسرائیل غده سرطانی است که قطعا هست، نمیتوان در برابر این غده سرطانی بیتفاوت بود.
یک پرسش مهم این است که آیا ما از ظرفیت بزرگ ریاست جنبش عدم تعهد برای اعمال فشار بر جنایتکاران جنگی صهیونیست و حامیان آنها به اندازه کافی بهره گرفتهایم؟ چرا دبیرخانه جنبش عملا تعطیل است؟ آیا معقول است که همه یا عمده همت و فرصتهای وزارت محترم امور خارجه صرف مذاکرات هستهای شود و دیگر مسائل مهم منطقهای و جهانی مغفول بماند؟ ضمن قدردانی از همه تلاشهای مسئولان وزارت خارجه در مذاکرات باید پرسید آیا عاقلانه است که اجازه دهیم ما را به عنوان متهم آن سوی میز مذاکرات بنشانند و مشغول دارند و خود، امنیت منطقه را از عراق تا سوریه و لبنان و فلسطین شخم بزنند؟ آیا گشوده شدن دست شیاطین بزرگ و کوچک در منطقه، مقدمه آسیب به امنیت و منافع ملی ما نیست؟ آیا ما در سیاست خارجی به مقوله مسلم و خدشهناپذیری به نام «عمق استراتژیک» قائل هستیم و اگر این مقوله تردیدناپذیر است، چهقدر در وزارت امور خارجه برای حفظ و گسترش آن اهتمام داشتهایم؟ پیشدستی به جای انفعال، اصل قدرت ملی در حوزه بازدارندگی است همچنان که امیر مومنان(ع) فرمود؛ «با دشمنان بجنگید پیش از آن که با شما بجنگند، به خدا سوگند با هیچ قومی در خانهاش نجنگیدند مگر اینکه او را خوار ساختند.» مردم فلسطین به اعتبار خیانت برخی سران خود در گذشته اکنون حقیقت این کلام حکیمانه را با گوشت و پوست خود لمس میکنند. سازشطلبی فردی با مختصات یاسر عرفات و اتکای محض او به مذاکرات دورهای، نه تنها کمترین حقی را برای ملت فلسطین اعاده نکرد و موجب گستاختر شدن اشغالگران شد، بلکه حتی به قیمت جان خود وی تمام شد.
نسبت ما با جنگ غزه، فرع بر نگاه کلانتر ما به جهان و غرب است. نمیشود در داخل مدعی شعار مشروع آزادی بود و حتی با این مستمسک به معارضه نامشروع با اصل انقلاب ملت ایران پرداخت اما در نسبت با غرب، خلاف شعار استقلال (آزادی در محیط جهانی) رفتار نمود و به تمکین و تسلیم در برابر قدرتهای زورگو دعوت کرد. ادعای آزادیخواهی و اصلاحطلبی در داخل و دعوت به محافظهکاری در برابر سلطهطلبان، حاوی غلیظترین لایههای منطق شترمرغی است. فاجعه از آنجا آغاز میشود که شماری از مدعیان روشنفکری و سیاستمداری، به سیاست منحط غربی نه به چشم «نقض حقوق و کرامت انسان» بلکه به دیده الگو و قبله قدسی سیاست مینگرند. مصاحبه ماه گذشته یکی از همین مدعیان روشنفکری- که از مشاورت رئیسجمهور عزل شد- با روزنامه زنجیرهای آرمان، همین آناتومی شترمرغی را به تصویر میکشد آنجا که از یکسو ادعا میکند برای توسعه و پیشرفت باید جهانی (!بخوانید غربی) شویم و با تسامح از کنار شعارهایی چون نفی سبیل و استقلال و مبانی دینی بگذریم و از دیگر سو با وقاحت اعلام میکند «اینکه یکی از سیاستمداران ما گفت حاضریم ظرف 2-3 ماه مشکل هستهای را حل کنیم، منتهی به شرط اینکه غرب صادق باشد، خیلی معنیدار است. یعنی ما هنوز در سیاست جهانی دنبال صداقت میگردیم و از زاویه اخلاق میبینیم. جهان، جهان هابزی است و بر اساس مبانی فکری اسلامی مدیریت نمیشود.»
در جهان هابزی که انسان گرگ درنده تصور میشود، چگونه میتوان غرب را به عنوان سمبل پیشرفت و توسعه تلقی کرد یا با کنار گذاشتن شعار استقلال و عزت و نفی سبیل، خود و دیگران را همسفره گرگها یا طعمه سر سفره آنها فرض کرد؟ اگر مرداد 1392 یوری آونری عضو اسبق پارلمان رژیم صهیونیستی در کانتر پانچ نوشت «اوباما به همراه سران اسرائیل میگوید فلسطینیها باید به مثابه گوسفند عاقل با گرگ عاقل بنشینند و برای ناهار تصمیم بگیرند، نطقهای اوباما در این باره تهوعآور است... رفتار آمریکا و اسرائیل باعث شد ادبیات شیطان بزرگ و کوچک در جهان رایج شود»، باید پرسید آن نگاه منحط شبه روشنفکرانه و مدعی دروغین مصلحتگرایی چگونه توقع رفتار گوسفندی - یا حداکثر شغالی- از ملت و دولت ما دارد؟! یعنی این شبه روشنفکران وطنی اندازه یوری آونری درک ندارند یا بر اساس ماموریت موضع میگیرند؟ اگر لیبرال- دموکراسی غرب با همه آرایشها و زیورها، درندهتر از گرگ رفتار میکند، چگونه میتوان چنین گرگی را تقدیس کرد و همفکری و همرأیی با او برای ناهار را مصلحتاندیشی معطوف به منافع ملی دانست؟ آیا گرگ جز زبان قدرت چیز دیگری میفهمد؟ کدام ملت در برابر گرگهای عصر تجدد مانند برهها و آهوها رفتار کرد و حیثیت و امنیت او محفوظ ماند؟ و فراتر از همه اینها گوسفند شدن که این همه تئوریپردازی و فلسفهبافی و ادعای عقلانیت نمیخواهد. گوسفند خوب سرش را پایین میاندازد و میچرد و فربه میشود تا کی گرگی او را بدرد یا قصاب مهربان، اقساط علوفههای خورده شده را با او تسویه کند!
تخطئه سبعیت آشکار صهیونیستها، واجد کمترین تاثیرات است. چه اینکه مدعیان دیروز شعار نه غزه نه لبنان نیز- از برخی نشریات شبه اصلاحطلب داخلی تا شماری از فتنهگران فراری- امروز مجبور شدهاند به سرزنش اسرائیل بپردازند. این خود البته پیشرفت مهمی است که قائلان به حیات گوسفندی و منطق «به ما چه؟»، به تخطئه خونآشامان صهیونیست میپردازند تا شاید ننگ 5 سال پیش را به فراموشی بسپارند و خود را سفید کنند. اما آنها هرگز در قواره ملت شرافتمند ما نبودهاند. اگر «اسرائیل غده سرطانی است و باید از بین برود»، لاجرم باید تمام ظرفیت دیپلماتیک، رسانهای و قدرت خود را به میدان آورد. روح شهید گمنام تهرانی مقدم شاد که وصیت کرد «روی سنگ مزارم بنویسید اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند.» باید باور داشت که «اسرائیل باید نابود شود» اگرنه در محکمه عقل و دین و وجدان محکوم سرزنش خواهیم بود.
باور «اسرائیل باید نابود شود» شرط وفاداری ما به اسلام و ایران و انسانیت است. باشد که یکایک مسئولان ما- و به یک معنا همه مسئولیم- با اعتقاد به ضرورت نابودی غده سرطانی اسرائیل، مسئولیت خود را نو کنند. امروز بقا یا زوال رژیم صهیونیستی، مرز تخلفناپذیر انسانیت است و اگر نتوانیم همین امروز صهیونیستها و حامیان آنها را دستکم نزد افکار عمومی محاکمه کنیم، لاجرم محکوم خواهیم شد.
جمهوری اسلامی:روز قدس و زخمهای عمیق غزّه
«روز قدس و زخمهای عمیق غزّه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛فاجعه، بقدری سنگین است که قلم و زبان نمیتوانند از عهده تشریح آن برآیند. تعداد کشتهها از ششصد نفر تجاوز کرده، هزاران نفر مجروح شدهاند، هزاران نفر به ساختمانهای سازمان ملل پناه بردهاند و بیش از یکصد هزار نفر نیز بیخانمان شده و آوارگی را پذیرفتهاند. بیش از یک سوم کشتهها را کودکان تشکیل میدهند، کودکانی که برای اولین بار طعم سیاست را با گلوله چشیدهاند.
اینها همه درحالی رخ داده است که مردم غزه روزهدار هستند و ماه رمضان امسال را با رنگ خون تجربه میکنند. همزمان با برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال در برزیل بود که تهاجم وحشیانه صهیونیستها به غزه شروع شد و البته "داعش" که در نقش بازوی رژیم صهیونیستی عمل میکند نیز در عراق توجهها را به خود جلب کرده بود. سران ارتجاع عرب، که در آن واحد تزریق دلارهای نفتی به داعش و القاعده را در سوریه و عراق و توجیه تبلیغاتی ملتهای عرب را درباره جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی از طریق شبکههای ماهوارهای خود، ماهرانه عملی میسازند، به اظهار تأسفی ظاهری اکتفا کرده و فریادهای مظلومان غزه را هرگز نمیشنوند. آنها به تخریب مساجد بحرین، کشتن مردم سوریه، ایجاد تلههای انفجاری در بغداد و روی کار آوردن ژنرال دست نشانده آمریکا و اسرائیل در مصر چنان سرگرم هستند که اصولاً فرصتی برای اندیشیدن به قتل عام مردم غزه و پاره پاره شدن بدن کودکان آن و فریادهای از عمق جان برخاسته مادران فرزند از دست داده بیت حانون و شجاعیه و بیت لاهیا ندارند. غزه اگر تکرار فاجعه صبرا و شتیلا را شاهد است، سران ارتجاع عرب را کاری با آن نیست. آنها فرصت قمار کردن و عیش و نوشهای شبانه خود را هرگز با هیچ چیز دیگر عوض نمیکنند حتی در ماه رمضان.
رئیس جمهور آمریکا و سران کشورهای اروپائی نیز با خونسردی کامل، کشتار مردم غزه و به خاک و خون کشیده شدن زنان و کودکان فلسطینی را امری طبیعی میدانند، چرا که صهیونیستها باید به هر قیمتی شده در فلسطین اشغالی در امنیت باشند. اوباما، میگوید حمله زمینی به غزه حق طبیعی سران اسرائیل است. زیرا میخواهند امنیت مردم خود را تأمین کنند و برای این کار باید مانع موشکباران شهرهای خود شوند. او هرگز به این سؤال کاملاً ساده و روشن جواب نداده است که وقتی نخستوزیر رژیم صهیونیستی مرگ ساختگی سه صهیونیست را بهانه قرار میدهد و دستور بمباران غزه را صادر میکند و زنان و کودکان بیدفاع فلسطینی را به خاک و خون میکشد، چگونه میتوانید این جنایت را نادیده بگیرید و دفاع حماس از مردم غزه با شلیک موشک به سرزمینهای اشغالی را به خطر انداختن امنیت طرف مقابل قلمداد کنید؟
از نظر رئیسجمهور آمریکا و سران آن دسته از کشورهای اروپائی که پیرو آمریکا هستند، اصولاً مردم غزه و فلسطین نیازی به امنیت ندارند و کشته شدن زنان و کودکان بیدفاع و ویران شدن خانه و مدرسه و مسجد و بیمارستان بر سر آنها امری عادی محسوب میشود. از نظر سران غرب آنچه مهم است و باید برای آن شعار داد و اقدام کرد حفاظت از جان صهیونیستهائی است که سرزمین مردم فلسطین را اشغال کردهاند و به قیمت آوارگی یک ملت و غصب کردن خانه و کاشانه و مزارع آنها میخواهند به زندگی جنایتکارانه خود ادامه بدهند. اینست ادعای حمایت از حقوق بشر سران کشورهای غربی که ریاکارانه شعار میدهند و در عین حال از هیچ جنایتی علیه ملتها خودداری نمیکنند.
هر روز که از عمر ننگین رژیم صهیونیستی میگذرد، حقانیت مواضع قاطع امام خمینی درباره این رژیم و حامیان آن بیشتر به اثبات میرسد. امام خمینی از سال 1342 یعنی بیش از نیم قرن قبل قاطعانه اعلام کردند اسرائیل یک رژیم نامشروع است و آمریکا و انگلیس و شوروی آن زمان را که این پدیده نامشروع و غده سرطانی را به جان ملتهای مسلمان انداختند دشمنان بشریت دانستند. امام خمینی از همان زمان، ضرورت مبارزه برای ریشه کن ساختن اسرائیل را گوشزد کردند و تلاش برای قطع کردن نفوذ دولتهای حامی رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه را یک تکلیف شرعی دانستند. هشدارهای مستمر امام خمینی درباره خطر اسرائیل و اعلام این موضع روشن و قاطع که "اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود" استراتژی مبارزه علیه این غده سرطانی را ترسیم کرد. امام، به ملتهای مسلمان گفتند اگر متحد شوید و هر یک از شما یک سطل آب به اسرائیل بریزید، مجموع این آبها به سیل تبدیل خواهد شد که اسرائیل را با خود خواهد برد و منطقه خاورمیانه از لوث وجود این غده سرطانی پاک خواهد گردید. این سخن امام خمینی به این معنی بود که به دولتها و مجامع بینالمللی امیدی نیست و این ملتها هستند که باید برای نجات فلسطین از چنگال خونآلود صهیونیستها اقدام کنند.
در طول دهههای گذشته، علیرغم برگزاری جلسات پرسرو صدا و مذاکرات همراه با تبلیغات فراوان تحت عنوان اقدام برای برقراری صلح و حل مشکل فلسطین، نه تنها کوچکترین قدمی برای حل این مشکل برداشته نشده بلکه هر روز خونهای بیشتری از مردم مظلوم فلسطین ریخته شده، آمار آوارگان فلسطینی بالاتر رفته، زمینهای بیشتری از سرزمین اشغال شده فلسطین برای شهرک سازیهای صهیونیستی غصب شده، بر تعداد اسرای فلسطینی در زندانهای رژیم صهیونیستی افزوده گردیده و پرونده جنایات صهیونیستها قطورتر و سنگینتر شده است. این واقعیتهای تلخ ثابت میکنند که برای آزادی فلسطین هیچ راهی غیر از اتحاد ملتهای مسلمان و مبارزه قاطع با غاصبان این سرزمین وجود ندارد.
امسال، روز قدس از هر سال دیگری خونینتر است. دو هفته است که صهیونیستها در غزه حمام خون به راه انداختهاند و در این مدت، سازمان ملل هیچ اقدام بازدارندهای که بتواند مانع کشته شدن مردم غزه شود انجام نداده است. ملتها در سراسر جهان و حتی در شهرهای مختلف آمریکا و در برابر مقر سازمان ملل با تجمعات و راهپیمائیهای گسترده نفرت خود را از سران رژیم خونخوار صهیونیستی و اعتراض خود را به سکوت دولتها و بیعملی مجامع جهانی اعلام کردهاند و هر روز بر وسعت این اعتراضات مردمی افزوده میشود. اکنون که در آستانه روز جهانی قدس قرار داریم، باید از این فرصت مهم که به برکت امام خمینی در اختیار ملتهای مسلمان قرار گرفته حداکثر بهرهبرداری را به عمل آوریم. در روز قدس امسال باید فریادها رساتر، مشتها گره کردهتر و شعارها و ارادهها قویتر از گذشته باشد. روز قدس باید به زمینهای برای تبدیل شدن قدرت ملتها به یک قدرت تأثیرگذار تبدیل شود و راه را برای اقدام عملی در جهت خشکاندن ریشههای غده سرطانی رژیم صهیونیستی در منطقه هموار سازد. حضور آحاد مردم ایران در راه پیمائی روز قدس امسال و حمایت از مردم مظلوم فلسطین میتواند زخمهای عمیق پیکر پاره پاره و خونین غزه را تا حدودی التیام دهد.
رسالت:روز قدس، اصلاح طلبان و جنایات رژیم صهیونیستی در غزه
«روز قدس، اصلاح طلبان و جنایات رژیم صهیونیستی در غزه»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن میخوانید؛فتنه 88 به فاصله ده سال از فتنه 78 رخ داد. این فتنه نوع غنی سازی شده فتنه 18 تیر78 بود که بخشی از نخبگان و حاکمیت برای امتیازگیری از نظام با استفاده از ظرفیت ضد انقلاب و منافقین، آن را عملیاتی کردند. اکنون پنج سال است که از این فتنه عبور کرده ایم. تا فتنه دیگر، پنج سال دیگر فاصله است. آگاهان معتقدند غرب در حال غنی سازی این دو فتنه برای سال 98 است. در این سال ممکن است بسیاری از مسئولین و کارگزاران نسل اول و دوم انقلاب در میان ما نباشند و ویترین آرایش سیاسی نظام به کلی دگرگون شده باشد. لذا بازخوانی خباثت سران فتنه و اهل فتنه در هر فرصتی غنیمت است. دو روز دیگر مردم ایران به مناسبت روز قدس به خیابان ها خواهند آمد تا جنایات رژیم صهیونیستی را با شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا، محکوم کنند. طی دو هفته گذشته، رژیم کودک کش صهیونیستی با بمب و موشک، باریکه غزه را شخم زد و انبوهی از کودکان، پیران و زنان را در زیر آوار خانه ها، در کوچه و خیابان، سلاخی کرد.
امروز از چهارگوشه جهان، آزادیخواهان، فریاد خود را بر سر رژیم صهیونیستی بلند کرده اند و جنایات رژیم اشغالگر قدس را محکوم می کنند. رسانه های جهان، تیتر اول خود را به خبر کشتار وحشیانه اسرائیل غاصب در غزه اختصاص داده اند. در داخل هم روزنامه های اصولگرا، به این مسئله، مسئولانه پرداخته و از جنایات اسرائیل با عکس ها و تصاویر و تیترهای خود سخن گفته اند. اما برخی رسانه های اصلاح طلب در این ایام، تیتر اول صفحات خود را به مسائلی اختصاص داده اند که گویی اتفاقی در سرزمین های اشغالی نیفتاده است.(1)
دبیر کل یک تشکل اصلاح طلب گفته است: «انتساب شعار نه غزه، نه لبنان به اصلاح طلبان، یک دروغ شاخدار است، زیرا هیچ یک از وابستگان به اصلاحات، چنین عقیده ای ندارند.» (2)
به نظر می رسد همین گفته، یک دروغ شاخدار است، چون طی پنج سال گذشته هیچ یک از سران فتنه از اقدامات براندازانه خود، از جمله از همین شعار نه غزه، نه لبنان ابراز ندامت و برائت نکرده اند. همان طور که ذکر شد روزنامه های اصلاح طلب و دوم خردادی تا روز سی ام تیر ماه، یعنی پس از گذشت دو هفته از جنایات اسرائیل در غزه، هیچ گونه واکنشی نسبت به این حملات، در صفحه اول خود نداشتند. وقتی با اعتراض افکار عمومی به ویژه افشاگری این اعتراض در برنامه بیست و سی در تاریخ سی ام تیر ماه روبهرو شدند، صفحات اول
روزنامه های خود را دیروز به درج اخبار جنایات رژیم اشغالگر قدس، اختصاص دادند. چرا باید ما شاهد چنین رویکرد ننگینی باشیم؟
پنج سال پیش در روز جهانی قدس، فتنه گران به صفوف منظم مردم نفوذ کردند و شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر دادند. این شعار، رونمایی از توطئه سران فتنه و فتنه گران علیه آرمان قدس و فلسطین در آشوب های خیابانی بود. مردم سئوال می کردند؛ اگر آنها به نتایج انتخابات، اعتراض دارند، چرا علیه آرمان فلسطین و رهایی قدس شعار می دهند؟ با همین شعارهای خائنانه بود که نتانیاهو و پرز اعلام کردند که اصلاح طلبان به نمایندگی از ما در ایران می جنگند. با همین مواضع بود که آمریکا و برخی کشورهای غربی، به اسم، از موسوی و کروبی حمایت کردند. این رسوایی برای اهل فتنه در حوادث 16 آذر و 13 آبان و بالأخره در عاشورای 88 که شعار علیه اصل نظام و اصل ولایت فقیه دادند، تکرار شد.
رونمایی از نیات فتنه گران آمریکایی و اسرائیلی در شعارهای روز قدس سال 88 باعث شد کسانی که مقداری به حضرات، خوش بین بودند، بفهمند قصه، قصه براندازی و نبرد نرم علیه انقلاب است. به همین دلیل، مردم در 9 دی سال 88 به خیابان ها آمدند و با قیام تاریخی خود، پاسخ فتنه گران را دادند. فتنه گران باید بدانند مردم، حرکات آنها را رصد می کنند و به موقع نسبت به آن موضع خواهند گرفت.
بدون شک امسال روز جهانی قدس با شکوه تر و گسترده تر و حماسی تر از هر سال برگزار خواهد شد. ملت ما و ملت های مظلوم جهان به خیابان ها خواهند آمد و آزادی قدس شریف، قبله اول مسلمانان را فریاد خواهند زد و جنایات بی شرمانه صهیونیست ها را که روی جنایتکاران تاریخ را سپید کرده است، رسوا و محکوم خواهند کرد.
پی نوشت ها:
1- کافی است به صفحات اول روزنامه های دوم خردادی از تاریخ شروع فجایع غزه تا سی ام تیر ماه 93 نگاه کنید
2- روزنامه کیهان، صفحه 2 سی و یکم تیر ماه 93
سیاست روز:رسانههای نارسانا!
«رسانههای نارسانا!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن میخوانید؛
اول) کمرنگی خون کودکان غزه
بالاخره با یک روز تاخیر، برخی رسانهها به جنایتهای رژیم منحوس صهیونیستی پرداختند. بالاخره یادشان افتاد بعضی آدمها، بیشتر وقتها حرفهای تکراری میزنند و اگر یک روز عکس و تیتر نشوند، به جایی بر نمیخورد و میشود به موضوعات مهمترین پرداخت. آنقدر رفتار برخی رسانههای به اصطلاح اصلاحطلب در سانسور خبری وقایع غزه و کشتار زنان و کودکان واضح و کارگردانی شده بود که خودشان هم متوجه شدند، اینبار خیلی رو بازی کردهاند و خیلی بد باختهاند.
رسانههایی که پیش از این برای جلوگیری از قصاص یک قاتل، تیترها و گزارشها و سرمقالهها نوشتند، یادشان نبود خون کودکان بیگناه فلسطینی کمرنگتر از خون آن قاتل نبود. آنها آنروز برای پایان زندگی یک قاتل، اشک میریختند و امروز خودشان را درمقابل کشتار وحشیانه صهیونیستها به ندیدن زدند.
دوم) گروهان دشمن در سنگر رسانه
متاسفانه گروهانی از لشکر حامیان امریکا و استکبار در برخی رسانههای ما مشغول به کار هستند. همانها که ماموریت یافتهاند تا چهره دشمن را بَزک کنند و طوری در میان مردم جا بیندازند که دشمنی ما با امریکا از ابتدا غلط بود. همین ماموران مخفی در رسانهها گویی وظیفه دارند تا خونهای به ناحق ریخته فلسطینیان را از چهره کریه اسرائیل پاک کنند.
البته قطعا در همین رسانهها مدیران و مسئولان و دبیرانی حضور دارند که پای آرمانهای نظام و انقلاب ایستاده و میایستند. کسانی که علیرغم همه اختلافات سیاسی، میدانند بر سر چه مسائلی نباید معامله کرد. با دسته نفوذیها کاری نداریم، اما مسئولان دلسوز این رسانهها قطعا باید هوش و حواس خود را بیش از گذشته جمع کنند و اجازه ندهند، دشمنان نظام اسلامی خاکریز آنها را فتح کنند.
رهبر معظم انقلاب در نهمین شب از ماه مبارک رمضان و در دیدار مسئولان نظام به جریانهای سیاسی و مطبوعاتی نیز توصیههایی داشتند. یکی از توصیههای ایشان به این جریانها این بود که: «حرفهای دشمنان را هم مرتّب تکرار نکنند. بنده هرروز مبالغ زیادی روزنامه نگاه میکنم - مثل خیلی از چیزهای دیگری که زیاد میخوانم - گاهی یک حرفهایی، یک تیترهایی در روزنامهها [میآید] که باب فلان روزنامهی آمریکایی است؛ اتّفاقاً گاهی هم در همان روزنامههای آمریکایی و غیر آمریکایی هم هست که آنها هم گاهی برای ما میآید مراقب باشید؛ اینجور درست نیست.»
این سخنان رهبری عطف به همان سخنان ایشان در روز ملی جوان و در مصلای تهران دارد. آنجا که ایشان فرمودند: «متأسّفانه امروز میبینم همان دشمنی که بهوسیله تبلیغات خود، همّتش این بود که افکار عمومی یک کشور را به سمتی متوجّه کند، بهجای رادیوها آمده در داخل کشور ما پایگاه زده است! بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاههای دشمنند؛ همان کاری را میکنند که رادیو و تلویزیونهای بی.بی.سی و امریکا و رژیم صهیونیستی میخواهند بکنند!
حال سوال اینجاست چرا رهبر انقلاب پس از حدود ۱۴ سال باز هم همان هشدارها را با بیانی دیگر مطرح میکنند؟ در مطبوعات ما چه رخ داده و میدهد که ایشان این رفتار نادرست را به برخی گوشزد میکنند؟
در همان سخنرانی سال ۷۹، رهبر انقلاب به نکته ظریفی اشاره دارند که متاسفانه این روزها نیز در حال تکرار است:
«ده عنوان، پانزده عنوانروزنامه، گویا از یک مرکز هدایت میشوند؛ با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف. قضایای کوچک را بزرگ میکنند و تیترهایی میزنند که هرکس این تیترها را میبیند، خیال میکند که همه چیز در کشور از دست رفته است!»
چرا این اتفاق را این روزها هم باید در تعداد زیادی از روزنامهها مشاهده کنیم؟ چرا تیتر و عکسهای هماهنگ و بعضا باب میل غربیها را باید روی کیوسکها به تماشا بنشینیم؟
سوم) وظیفه ما
وظیفه همه ماست که بیش از پیش به آنچه میگوییم و مینویسیم دقت کنیم. مراقب باشیم دشمنان ایران حرف خود را در دهان ما نگذارند. مواظب باشیم قلم ما برای آنها یا عوامل داخلیشان نلغزد و رسالت خود را فراموش نکنیم.
باید مراقب باشیم که شارلاتانیزم مطبوعاتی دوباره قد علم نکند. برای تمیز دادن آنچه مینگاریم، کافی است به روزنامههای همان دوران زنجیرهای برگردیم. آنچه آن روزها ثبت شده و نقشی که مطبوعات آن زمان در به مخاطره انداختن امنیت ملی، کاهش اعتماد عمومی، تخطئه احکام اسلام و زیر سوال بردن آرمانهای انقلاب اسلامی داشتند، به وضوح قابل رویت است و افسوس آنکه وقتی در مقام مقایسه برمیآییم، همان اتفاقات به نوعی دیگر در حال تکرار است.
آقایان مدیر و مسئول و دبیر، باید حواسشان را جمع کنند. رسانه با رسانا باشد نه آنکه هرآنچه از پشت پرده بر او امر میکنند را مجری باشد و رسانایی بودنش را از آن بگیرند.
جوان:پیشرفت پیشنیاز عزت
«پیشرفت پیشنیاز عزت»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛
گفتمان پیشرفت و عزت که در سال 1391 توسط مقام معظم رهبری طرح گردید، ترجمان همان الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت و عدالت و راهبردی عینی – آرمانی برای رسیدن به تمدن اسلامی است. قبل از پرداختن به موضوع، ذکر این نکته لازم است که منظور از پیشرفت، توسعه مصطلح در غرب نیست. در غرب امروز مبتنی بر نظریه «روستو» سیر تاریخی توسعه به تولید و مصرف انبوه ختم میشود که البته با دستگاه معرفتشناسی غرب در نوع نگاه به انسان همسو و منطبق است. اما پیشرفت در اندیشه و گفتمان دینی اعم از رشد مادی است و حوزه اخلاقیات، عدالت و معنویت را نیز در بر میگیرد و مبتنی بر معرفت ذاتی است. معرفت ذاتی به این معنا است که حیات آدمی دارای ابعاد مادی و معنوی، دنیوی و اخروی است و از اویی و به سوی اویی است. با این مقدمه میتوان از چهار بعد به این مسئله که پیشرفت پیشنیاز و مقدمه عزت است، پرداخت. این چهار بعد عبارتند از : 1- نگاه درون دینی 2- نگاه برون دینی 3-نگاه علمی 4- نگاه تاریخی.
1- نگاه درون دینی: از نگاه درون دینی چه فقر و چه استضعاف هر دو مانع رشد همهجانبه فردی و اجتماعی هستند. هیچ جامعهای نمیتواند بدون منابع مادی و انسانی پلههای ترقی را طی نماید. اعتقاد اسلام مبنی بر اینکه هرجا فقر وارد شد ایمان خارج میشود به همین معنا است. البته فقر مدنظر اسلام صرفاً مادی نیست. فقر فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی مکملی برای فقر مادی است. از نگاه درون دینی ثروت اگر در کنار اخلاق نباشد منجر به فقر فرهنگی و فساد اجتماعی خواهد شد. بنابراین اسلام جامعهای را تجویز و ترسیم میکند که انسان محور رشد و تعالی آن باشد و اگر عزت صرفاً به خدا، رسولش و مؤمنین مربوط میشود، مؤمنین نمیتوانند بدون پیشرفت، عزت اجتماعی خود را به دست آورند. جامعهای عزتمند است که طعم عدالت اسلامی را بچشد و اگر اینگونه شد هم برای فرد فرد جامعه الگو خواهد بود و هم برای ملتهای دیگر الهامبخش خواهد گردید.
2- نگاه بروندینی: علاوه بر نگاه الهی به عزت که در گفتمان دروندینی طرح میشود، از نگاه بروندینی نیز عزت از مسیر پیشرفت میگذرد. عرف بینالملل امروز نیز همین مسئله را تجویز میکند. امروز کشورهای توسعهیافته (نه پیشرفت کرده) خود را سرور جهان میدانند و متأسفانه بسیاری از ملل ضعیف جهان نیز سروری و آقایی آنان را پذیرفتهاند. قدرتهای فائق میتوانند با عدم فروش فلانکالای استراتژیک یک ملت را تحقیر یا وابسته نمایند. غرب امروز به عنوان گفتمان رقیب با همین شاخصها ما را میسنجد. قدرت معنوی ملت و قدرت منطقهای ما که نمونه کوچک آن شلیک موشکهای فجر از غزه به سرزمینهای اشغالی است، نوعی عزت و غرور ملی و فراملی را برایمان تولید میکند. ما با قدرت علمی و اقتصادی برتر، بهتر میتوانیم ملت رشید و مقاوم ایران را به جهانیان معرفی نماییم لذا این قدرت همهجانبه ماست که میتواند دشمنانمان را به کرنش و تسلیم وا دارد.
3- نگاه علمی: از نگاه علمی نیز ملتی که فاقد پیشرفت باشد نمیتواند به خودشکوفایی و ظهور استعدادهای خود نائل آید. در سلسله نیازهای آدمی که توسط اندیشمندان طرح میشود، بدون تأمین نیازهای زیستی و امنیت، رشد و شکوفایی میسر نخواهد شد. ملتی میتواند رشد نماید که زیرساختهای فرهنگی و اقتصادی لازم را با خلاقیت در هم آمیزد و همت خود را به رخ ملتهای دیگر بکشد. امروزه ملتهای فقیر جهان هیچ جایگاهی در گفتمانهای بینالمللی ندارند، برایشان تصمیم گرفته میشود و آنان تابعی از دولتها و قدرتهای مرکز هستند. فقر، فقر میآورد و فقر علمی، فکری و فرهنگی به صورت طبیعی فقر اقتصادی را نیز رقم میزند.
ملتهایی که منابع زیرزمینی ندارند، در این مسئله از آسیبپذیری بیشتری برخوردارند اما ملتهایی که منابع خدادادی را از زیر زمین استخراج میکنند و میخورند مشکل دیگری دارند و آن اینکه خلاقیتهای آنان کمتر به ظهور میرسد. بیدلیل نیست که علت اصلی توسعه غرب را نبود نفت و گاز در آن سرزمین میدانند. بنابراین علم نیز تأیید میکند که عزت و جایگاه اجتماعی و جهانی نیز بدون پیشرفت محقق نخواهد شد و نمونهای خلاف این قاعده در جهان وجود ندارد.
4- نگاه تاریخی:
نگاه به مقاطع مختلف تاریخ ایران نشان میدهد که هر موقع ایرانیان بر فقر فرهنگی و مادی غلبه یافتهاند، هم جامعه متمدنتری داشتهاند و هم با قدرت بیشتری با رقبای جهانی خود سخن گفته یا جنگیدهاند. دولت صفویه در تاریخ 1400 ساله بعد از اسلام از جهت دینی، مادی، تجاری، فرهنگی و جغرافیایی و تمدنسازی در اوج بوده است. علل اصلی آن را میتوان به توجه همزمان به مسائل مادی و معنوی ارجاع نمود. رشد فرهنگی و دینی ایرانیان در زمان صفویه موجب شد کشورهای اروپایی در صف تجارت با ایران قرار گیرند یا آثار تمدنی آن دوران هنوز محور اصلی گردشگری در ایران است. دوره قاجاریه به دلیل عدم پیشرفت، نقطه مقابل عزت است. شاید تاریخ چند هزار ساله ایرانیان دورانی به ننگینی قاجاریه ندیده باشد. تجزیه کشور، قراردادهای استعماری، دخالتهای علنی در امور داخلی ایران و کاپیتولاسیون و... به دلیل عدم پیشرفت بوده است. عقبماندگی باعث باجدهی به دشمنان و بیگانگان شد و آنان نیز مسیری را طی میکردند که وابستگی ما را به خودشان بیشتر نمایند. بنابراین عزت ایرانیان در طول دوره قاجاریه بارها لجنمال گردید و شهرهای زیادی از کشور جدا شد.
امروز و بهرغم عمر کوتاه جمهوری اسلامی میتوان فهمید که رشد معنویت در کنار توسعه اقتصادی میتواند ملت ایران را در چشم آزادگان جهان عزیز نماید و الگوی مستقل سیاسی حکومت، الهام بخش بسیاری از جنبشهای اسلامی و آزاده جهان گردد. ملت ایران به جهت تاریخی ملت مغروری است و این غرور توسط امام راحل غرور مقدس نامیده شد. حفظ و استمرار این غرور ملی را باید فراتر از شعار دنبال نمود. جامعهای که اخلاق، معنویت و ایثار در آن زنده باشد و در عین حال بر رشد و توسعه بومی تأکید کند و در آن موفق شود موجب افزایش عزت نفس ملی و غرور بینالمللی خواهد شد. بنابراین برای عزیز ماندن راهی جز پیشرفت مادی و معنوی به صورت توأمان نداریم. این گفتمان باید جایگزین گفتمانهای دروغین و تخیلی همچون باستانگرایی و قومگرایی شود.
وطن امروز:خودرو نمونه خروار اقتصاد!
«خودرو نمونه خروار اقتصاد!»عنوان سرمقاله روزنامه وطنا مروز به قلم محسن جندقی است که در آن میخوانید؛خودرو در مدت کمتر از یک ماه، دو بار از سوی شورای رقابت قیمتگذاری و تا آنجا که امکان داشت گران شد. شگفتی این افزایش قیمتها وقتی بیشتر شد که سخنگوی دولت همزمان با این گرانی مدعی بود دولت موافق تثبیت نرخهاست و با هر نوع گرانی مخالف است. دولتیها وقتی دیدند همه به گرانی خودرو اعتراض میکنند خود نیز به عنوان یک مدعی(!) ظاهر شدند و اعلام کردند با توجه به اینکه تسهیلاتی چون ارز مبادلهای به خودروسازان تعلق گرفته و تحریم خودرو لغو شده نباید خودرو گران شود. بخش جالب ماجرا آنجا بود که شورای رقابتی که حکم رئیس و نایبرئیس و به طور کلی 8 عضو از 15 عضو آن را رئیسجمهور میدهد، خودرو را قیمتگذاری کرده و حالا دولت معترض گرانی بود. حتی سخنگوی دولت خبر از مکدر شدن رئیسجمهور در پی افزایش قیمت خودرو داد اما یک هفته بعد ورق برگشت و مسؤولان موضع جدیدی اتخاذ کردند؛ سخنگوی دولت اعلام کرد نمیتوان نظر اعضای شورای رقابت را تغییر داد و شورای رقابت دولتی نیست، وزیر صنعت نیز اعلام کرد رسانهها به رئیسجمهور اطلاعات غلط دادند و نرخهای شورای رقابت خوب بوده است! چرخش عجیب دولت درباره گرانی تا 22 درصدی خودرو در حالی صورت میگرفت که بسیاری از کارشناسان و حتی برخی از اعضای شورای رقابت قیمتهای اخیر خودرو را ناعادلانه دانسته و خواهان بازگشت قیمتها شدند. در پی این وقایع بیان چند نکته ضروری است.
1ـ آغاز اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها در حالی کلید خورد که دولت در ترغیب مردم برای انصراف از یارانه نقدی ناکام ماند و همین اتفاق موجب شد مسؤولان برای ادامه برنامههای خود با مشکل مواجه شوند؛ دولتیها به دنبال افزایش درآمد و کاهش هزینه بودند اما با وجود افزایش نرخ حاملهای انرژی، درآمد مدنظر دولتیها حاصل نشد. از طرفی مسؤولان همواره اعلام میکردند به دنبال تثبیت قیمتها و جلوگیری از افزایش نرخها هستند ولی عملا چنین اتفاقی نیفتاد. برای اینکه قیمتها ثابت بماند، باید از تولیدکنندگان حمایت شود. مثلا اگر دولت میخواهد شیر و محصولات لبنی گران نشود باید به تولیدکنندگان شیر و لبنیات یارانه بپردازد. گران نشدن شیر به نفع تولیدکننده نیز هست چراکه همواره با افزایش نرخ لبنیات مصرف آن نیز کاهش مییابد. اگر دولت میخواهد خودرو گران نشود باید تسهیلات ویژهای به تولیدکنندگان بدهد و با توجه به اینکه بازار خودرو انحصاری است نرخ نهایی مصرفکننده را با توجه به آن تسهیلات تعیین کند و اجازه گران شدن ندهد. اما این اتفاقها رخ نداد و مسؤولان با وجود اینکه همواره از تثبیت قیمتها و مخالفت با گرانیها سخن میگویند اما عملا از افزایش نرخها حمایت میکنند. این همان تعدیل اقتصادی دهه 70 با رنگ و لعاب دهه 90 است. یعنی نرخها تا جایی که امکان دارد آزاد میشود و در نهایت آنهایی که از نظر اقتصادی ناتوان هستند هر روز ضعیفتر میشوند.
2ـ تناقض در رفتار و گفتار مسؤولان همواره سم مهلکی برای اقتصاد بوده است. این تناقضها اعتماد را از بین میبرد و به تولیدکننده و عرضهکننده اجازه میدهد با تشخیص خود قیمتها را تعیین کنند. مثلا درباره خودرو از سوی مسؤولان تناقضهای بسیار آن هم در مدت زمان محدود دیدیم. شورای رقابت در اواخر خردادماه امسال نرخ خودرو را تعیین کرد و خودروسازان اعلام کردند آن را اجرا نمیکنند و رئیس شورای رقابت در اظهارات تندی خودروسازان را ملزم به اجرای این قیمتها کرد اما چند هفته بعد ورق برگشت و رئیس شورای رقابت بعد از چند جلسه با تولیدکنندگان خودرو نرخهای جدیدتری در تیرماه اعلام کرد و وکیل مدافع خودروسازان هم شد! دفاع تمامقد رئیس شورای رقابت از خودروسازان تا جایی پیش رفت که برخی تولیدکنندگان مدعی بودند شورای رقابت خواهان گرانی بیشتر هم بوده است! اعتراض مسؤولان به گرانی خودرو نیز فقط یک هفته دوام داشت و حتی وزیر اعلام کرد نرخ خودرو زیاد افزایش نداشته است. جالبتر از همه اینها قیمتگذاری جدید خودروسازان بود. برخی از تولیدکنندگان حتی پا را فراتر گذاشته و به بهانه آپشنها نرخ جدیدتری نسبت به همان نرخ گرانشده اعلام کردند! وضعیت ملتهب خودرو را این بار بازار ایجاد نکرد بلکه دولتیها با این تناقضها و بلاتکلیف گذاشتن مصرفکننده ایجاد کردند. همه این اتفاقها به این دلیل رخ داد که دولت نمیخواست مقصر و مسبب این گرانیها نامیده شود.
3 ـ شگفتآورترین اظهارات این روزها را نعمتزاده، وزیر صنعت عنوان کرد؛ رسانهها اطلاعات غلط به رئیسجمهور دادند! این جمله حدود 10 روز بعد از اینکه اعلام شد روحانی به علت افزایش نرخ خودرو مکدر شده، از زبان آقای وزیر جاری و موجب تعجب و شگفتی همگان شد. آیا رئیسجمهور اطلاعات خود درباره مسالهای با درجه اهمیت زیاد را همواره از رسانهها دریافت میکند یا از مشاوران و مسؤولان پرتعداد اقتصادی؟ اصلا فرض میکنیم رسانهها به رئیسجمهور اطلاعات دادند و مشاوران و مسؤولان اقتصادی نیز کارهای مهمتری داشتند و در دسترس نبودند؛ کدام اطلاعات رسانهها غلط بوده است؟ شورای رقابت تا 22 درصد خودرو را گران کرد و تنها نرخ خودروهای چینی که در بازار خریدار هم نداشت ثابت ماند یا کمی کاهش یافت. رئیس شورای رقابت نیز به همین علت درصدهای گرانی را با هم جمع میزند و عنوان میکند که نرخ خودرو به طور متوسط 5/5درصد گران شد در حالی که خودروهایی مانند پراید و پژو که پرتقاضاترین خودروها هستند تا 22 درصد گران شدند. آیا رسانهها به رئیسجمهور اطلاعات غلط میدهند یا رئیس شورای رقابت؟ سخنان آقای نعمتزاده اگر درست باشد بدان معناست که رئیسجمهور بهراحتی حتی با خواندن اطلاعات یک رسانه مکدر میشود و راحتتر از آن تکدرش از بین میرود! اظهارات وزیر صنعت درباره اطلاعات غلط دادن به روحانی نهتنها کمکی به چرخش 180 درجهای موضع دولت در قبال خودرو نکرد بلکه به نظر نگارنده سخنی موهن و ناپسند درباره رئیسجمهور بود.
4ـ برخی اعضای شورای رقابت که همواره مخالف افزایش نرخ خودرو بودند اعلام کردهاند نرخهای جدید در جلسات شورا مطرح نشده و فقط نحوه قیمتگذاری در این جلسات مطرح شده بود. به عبارت بهتر وقتی قیمتگذاری در شورای رقابت تصویب شد، رئیس شورای رقابت با استفاده از همان فرمول نرخها را اعلام کرد و خودروسازان نیز به سرعت از وی حمایت کردند و حتی محصولات خود را بیدرنگ حتی با نرخی بیشتر فروختند! این در حالی است که برخی کارشناسان معتقدند حتی با همان فرمول قیمتگذاری، قیمت جدید خودرو باید کمتر از نرخ فعلی اعلام میشد.
از طرفی نمایندگان مجلس اعلام کردهاند در قیمتگذاری خودرو باید بازنگری صورت گیرد و به همین علت کمیتهای تشکیل شده است تا موضوع خودرو را پیگیری کند. شاید با اعتراض نمایندگان و پیگیری مجلس نرخ خودرو بازنگری شود اما آیا دولت برای رسیدن به این هدف به مجلس کمک میکند و خواهان بازگشت نرخها هست؟ مسؤولان اگر میخواهند آمارهای کاهش تورم آنها عینیت یابد و اقتصاد از رکود خارج شود با اجرای طرحهای مشابه تعدیل اقتصادی نمیتوانند به اهداف خود برسند بلکه باید برنامهای جامعتر و موثرتر از «بسته خروج غیرتورمی از رکود» تدوین کنند و معیشت و اقتصاد خانواده را در نظر بگیرند. ما هنوز هم امیدواریم سایر حوزههای اقتصادی مانند خودرو دچار التهاب و تناقض نشود چون در صورت رخ دادن این اتفاق باید منتظر یک شوک دیگر در اقتصاد باشیم.
حمایت:بسته سیاستی خروج از رکود بشرط ها و شروط ها
«بسته سیاستی خروج از رکود بشرط ها و شروط ها»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم دکتر عبدالمجید شیخی است که در آن میخوانید؛اخیرا ستاد هماهنگی امور اقتصاد مقاومتی در جلسهای به ریاست آقای روحانی، بخشی از بسته سیاستی و برنامههای دولت برای خروج غیرتورمی از رکود را مورد بحث و بررسی قرار داد. بسته سیاستی خروج از رکود که با تأکید بر بهبود محیط کسب و کار برای بخش خصوصی تهیه و گزارش مقدماتی آن تحت عنوان «چرایی بروز رکود تورمی و جهتگیری برون رفت از آن» منتشر شده است، حاوی مصوبات پیشنهادی دولت و لایحه تقدیمی به مجلس می باشد که قرار است در جلسات هفته آینده دولت، مورد بررسی و تصویب قرار گیرد.
بستهای که در آن بر تداوم وضعیت موجود تحریم تا پایان سال ۱۳۹۳، اتکا نداشتن به منابع بانک مرکزی، حمایت از تولید، ثبات نرخ ارز، دامن نزدن به بیماری هلندی، تحریک تقاضا بدون ایجاد تورم، توجه به صنایع زیربنایی همچون نفت و گاز، توسعه فعالیتهای اشتغالزا، توجه به بنگاههای کوچک و متوسط و... تاکید شده است. مرور برخی از انتقادات وارده بر این بسته میتواند راهگشای یک نگاه دقیقتر به این طرح باشد. آنچه به فراخور اوضاع اقتصادی کشور ذیل این بسته سیاستی آمده، یک گزارش از اوضاع جاری اقتصاد کشور است که با صبغهای سیاسی عجین شده است. متأسفانه تدوینکنندگان این گزارش چنین تصور کردهاند که شرایط کشور تا قبل از سال 1384 مطلوب بوده و از این سال به بعد مجموعه اقتصادی کشور در شرایط بحرانی قرار گرفته است.
نکته دیگر اینکه در این گزارش راهکار عملیاتی و عینی مناسبی برای خروج از رکود و مهار تورم ذکر نگردیده است. از سوی دیگر، این گزارش به نوعی توجیه عملکرد دولت یازدهم است. عصاره کلام این گزارش را میتوان کلی نگری و استمساک به سیاستهای پولی و مالی دانست. در حالی که شرایط کنونی کشور چنین است که کشور گرفتار نقدینگی عظیم ادعایی دولت نیست. مشکل اصلی، خروج نقدینگی از مسیر حقیقی آن و ورود به عرصه دلالی و بورسبازی است. نقدینگی از بخش تولید خارج شده و در مسیرهای انحرافی پولی و مالی متمرکز شده است. در واقع عوامل هوشیار بازار و موسسات مالی و اعتباری که میبایست وسیله هدایت و بازوی اجرایی تأثیر سیاستهای پولی و مالی باشند به رسالت خود وفادار نمانده و آنها خود نیز عامل مضاعف تشدید روند کنونی بازار شده اند.
اساسا محتوایی درباره اتکای به سیاستهای استقرایی تحرک متغیرهای حقیقی تولید و ایجاد تشکلهای اقتصادی در این بسته مشاهد نمیشود. مشکل این است که در شرایط کنونی تولید متوقف شده است. دولت میبایست در این شرایط تشکلهای اقتصادی ایجاد کند تا بتواند شرایط ایجاد شغل و اشتغالزایی را فراهم نماید. علاوه بر ایراداتی که ذکر شد، انتقادات دیگری نیز بر این بسته سیاستی مترتب است. دیدگاه تدوینکنندگان این بسته، دیدگاه سنتی لیبرالی نسبت به اقتصاد است. مواضعی که در این بسته مورد اشاره قرار گرفته است، تکراری و کهنه است که سابق بر این بارها گفته شدهاند. لنگ زدن پای اجرا و فقدان راهکارهای مناسب و عینی برای خروج از رکود، ایراد اساسی دیگر این بسته است که اجرای آن را با ابهام مواجه ساخته است. دوگانگیهایی نیز در این گزارش مشاهده میشود.
به عنوان نمونه، بخش های نفت، گاز، پتروشیمی و مسکن به عنوان بخشهای پیشرو می بایست تحرک داده شوند در حالی که باید از نگارندگان این بسته پرسید که چرا به رغم ادعای تورم زا بودن مسکن مهر و متوقف کردن آن، تحرک دادن به بخش مسکن مجددا در دستور کار قرار گرفته است؟ چرا اساس مسکن مهر متوقف شد؟ در حالی که تاکنون دلایل علمی، منطقی و مستدل برای توقف طرح مسکن مهر ارائه نشده است. یکی از اولویتهای دولت یازدهم، کاهش تورم اعلام شده است. اما به طور مستمر گفتارها و رفتارهای ناقض این سیاست رسمی دولت از اعضای دولت مشاهده شده است. مثلا اظهارات وزیر صنعت، معدن و تجارت، جرقه بسیاری از تنشها و شوکهای تورمی بازار بوده است. در رویه ایشان اثری از سیاستهای کنترلی و تنظیم بازار دیده نمیشود.
ایشان بارها اعلام کرده که فلان کالا را ارزانتر نخواهیم خرید. آشوب و تلاطم بازار خودرو نمونه بارز آن است. نکته محوری بعدی اینکه رویه شایسته و درخور توجهی برای حرکت در مسیر اقتصاد مقاومتی به عنوان مطالبه رهبری و مردم در این بسته دیده نمیشود. اگر دولت به اقتصاد مقاومتی اعتقاد راسخ دارد اولین گام آن میبایست حذف دلار و یورو از گردونه مناسبات و مبادلات مالی و بانکی خارجی خود باشد. دولت باید طوق تحریمها را از گردن اقتصاد کشور خارج کند و اثر تحریمهای منطقه یورو و دلار را حذف کند. اما ظاهرا دولت هیچ انگیزهای برای این کار ندارد.
در جهت تقویت تولید داخلی نیز دولت باید به جای متمسک شدن به مواضع کهنه لیبرالی و سیاستهای تعدیل اقتصادی با کنترل فعالیتهای مجازی و دلالی بازار، به سوی تقویت فعالیتهای حقیقی تولیدی حرکت کند. اما در نقش عامل افزایش تورم ظاهر شده است. مثلا در شرایط کنونی دولت نباید قیمت حاملهای انرژی را افزایش میداد. بازار کنونی مریض است و در شرایط رقابتی نیست. الان ما شاهد مسابقه تورمی در بازار هستیم.
کاهش نرخ تورم نیز ناشی از سیاستهای ضدتورمی دولت نیست. تنها دلیل کاهش تورم در یک ساله اخیر، کاهش انتظارت تورمی است. وقتی بازارهای مسکن، خودرو و دلار و ارز با رکود مواجه هستند به این معنی است که گرانی وجود دارد اما تقاضا نیست.
این توقفها و افت معاملات افزایش قیمتها را متوقف کرده است. در این شرایط در اثر انتظار برای کاهش قیمتها، خود به خود مانع افزایش سطح عمومی قیمتها می شود. متاسفانه دولت رسما اعلام میکند که در سال آینده نرخ تورم 25 درصد خواهد بود. این به طور ناخودآگاه به عوامل بازار پیام میدهد که قیمتها را درسال آینده 25 درصد افزایش دهید. همچنین به مردم اعلام میکند که به بازار هجوم ببرید و مایحتاج خود را انبار کنید. چراکه سال آینده قیمتها به طور عمومی 25 درصد افزایش خواهند داشت. در حالی که دولت باید اعلام کند که با تورم و گرانی مبارزه خواهد کرد. در این بسته، صرفا تأمین اعتبار برخی صنایع پیشبینی شده است.
پیشنهاد این است که مجاری فعالیتهای مجازی اقتصادی کشور را ببندیم. کار دولت در بخش سلبی، امحای دلالی و در بخش ایجابی، احیای بخش تولیدی و حقیقی اقتصاد کشور باید باشد. دولت باید نقش حمایتی داشته باشد. نقش دولت، حمایت، کنترل، ارزیابی و ارزشیابی، تنبیه و تشویق است. رقابت زمانی محقق خواهد شد که عدالت پیاده شده باشد. وقتی عدالت، کمرنگ است، باز شدن میدان رقابت صرفا باعث پیروزی عناصر قوی خواهد شد.
آفرینش:عینک بدبینی برچشم جامعه نزنیم!
«عینک بدبینی برچشم جامعه نزنیم!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛همواره درتمام مشکلات و عرصههای سختی که افراد برسر دوراهی شک و تردید یا اعتماد یا عدم اطمینان قرار میگیرند، توصیه شده که نیمه پر لیوان را مشاهده کنیم و علاوه براینکه معایب کار برایمان سخت و غیرقابل تحمل میشود، نگاهی هم به محاسن و نقاط امید موجود نیز داشته باشیم. یا در تمثیل اخلاقی دیگر داریم که تمام افراد از بدی مبرا هستند مگر خلاف آن ثابت شود. اعتماد و اطمینان بی منطق به افراد یا امورات دیگر صحیح نیست، اما نباید ملاک تصمیم گیری را نیمه خالی لیوان یا سوء ذن داشتن قرار داد.
این مقدمه را برای فراهم کردن بستر ورود به بحث حضور زنان برای تماشای مسابقات والیبال مطرح کردیم. چرا که جدای از اختلافات و انقولتهای داخلی که بر این موضوع وارد بود، اکنون فدراسیون جهانی والیبال نیز به آن ورود کرده، و می تواند تاثیر منفی بر وجهه و حیثیت ملی ورزش کشور وارد کند. ابتدای امر برای بسته شدن باب مغالطه برخی حاشیه پراکنان باید عرض کنیم که باتمام وجود به تمام چارچوبها و موازین شرعی برای حفظ عفت و کرامت زنان واقفیم و برآن تاکید داریم.
اما دراین حیطه به نظر میرسد که عینک بدبینی به چشم زدهایم و همه چی را سیاه میبینیم. این نوع نگرش آثار مطلوبی به لحاظ روانی برای جامعه به همراه ندارد و عواقب منفی دیگری نیز برای ورزش کشور خواهد داشت. اینکه ما زنان را دریک محیط کنترل شده همچون سالن برگزاری بازیهای والیبال راه ندهیم چه کمکی به ارتقای فضای اخلاقی و اسلامی جامعه میکند؟ یا اگر آنها را راه بدهیم کدام یک از ملاکهای ارزشی کشور به خطر خواهد افتاد؟ به زعم نویسنده با مقایسه این دو نگرش و توجه به نوع عملکرد فعلی در این جریان، نوعی بی اعتمادی به سلامت اخلاق جامعه در دستور کار قرار دارد!
ما به جوانان خود در حفظ و رعایت شئونات اخلاقی اعتمادی نداریم و آنها را به چشم خاطی می نگریم!. درصورت صحت چنین فرضی (که نادرست است) آیا با اقدامات سلبی و پاک کردن صورت مسئله مشکل ابتذال اخلاقی جامعه وجوانان حل خواهد شد؟ با اندکی تامل و جدا کردن حساب آن دسته از مفسدان اخلاقی که معلوم الحال هستند، آیا جوانان ما و فرزندان مردم این آب و خاک که داعیه انسانیت و اسلامیت را سرلوحه شعارهای خود قرار دادهاند، افراد فاسد، هنجارشکن، لااوبالی، هرزه و... هستند؟! اگر چنین است ( که صد البته نیست) باید هزار افسوس به حال عملکردمان درطی سالیان متمادی خورد که نتوانستهایم فضایی سالم برای تنفس جوانان به وجود آوریم.
امروز قشرکثیری ازجوانان کشور را دانشجویان و افراد تحصیل کرده تشکیل میدهند که مراتب شعور و درک اجتماعی را در فضایی آموزشی آموختهاند و نوع رفتار اجتماعیشان را متناسب با شخصیت فرهیخته خود بروز میدهند. آن دسته از افرادی هم که به مراتب عالیه تحصیلی دست نیافتهاند به یمن گسترش فضای ارتباطات جمعی و شبکههای مختلف اجتماعی درک قابل توجهی از رویکرد انسانی و اخلاقی کسب کردهاند.
عدم اجازه تماشای مستقیم مسابقات والیبال برای زنان، مصداق "پیشگیری بهتر از درمان" نیست، بلکه محاکمهای است پیش از وقوع جرم!. ما با این دید زنان را به ورزشگاه برای دیدن والیبال تیم ملی راه نمیدهیم که احتمال ایجاد مفسده اخلاقی درپی خــــــــــــــــــــواهــــــــد داشت!.
درحالی که هیچ دلیلی برای این نگرش منفی و عدم اطمینان به رفتار جوانان وجود ندارد. این پیشگیری از جرم در مسائلی مثل موادمخدر، برخورد پیش گیرانه با سارقان، قاتلان و قاچاقچیان و... مثمرثمر خواهد بود، نه درمورد رفتار اجتماعی جوانان پرشور و هیجان که قلبشان برای پیروزی و شادی تیم ملی کشورشان میتپد.
شاید درشأن مخاطبان فهیم وفرهیخته نباشد اما برای واشکافی موضوع لازم است برخی مسائل گفته شود؛ اگر قرار به فساد اخلاقی و خدای ناکرده ایجاد روابط نامشروع و غیراسلامی هدف تماشاچیان باشد، مکانها و فضاهای بسیاری درسطح جامعه وجود دارد که هیچ کنترلی هم برآنها نیست و ضرورتی ندارد تا درفضایی بسته و کنترل شده به دنبال هنجارشکنی باشند!
اما باید عینک بدبینی را ازچشم برداشت و براین اعتقاد داشت که اکثریت جوانان این مرز وبوم بر سر سفره خانوادههایی بزرگ شدهاند که همواره حامی ارزشهای نظام و انقلاب بوده و حماسه سازان ایران اسلامی هستند.
آیا این صحیح است که ما به اجبار سازمان جهانی والیبال برای ازدست ندادن میزبانی بازیهای لیگ جهانی با ورود زنان به ورزشگاه راضی شویم، اما خودمان به جوانان اعتماد نکنیم و مردم این عمل را حاصل فشارهای جهانی تلقی کنند؟!
آیا این برای حیثیت و اعتماد جامعه به عملکرد مسولان ضرر آفرین نیست و نمیتواند دست مایهای برای آن دسته از فرصت طلبانی باشد که با راه اندازی کمپینهای سوری و مجازی برعلیه ارزشهای نظام اسلامی اقدام میکنند؟!
امیدواریم مسولان و فرهنگ کاران در عرصههای مختلف جامعه بتوانند باور کنند که مردم این جامعه درصدد هنجارشکنی نیستند، آنها عنادی با امنیت اخلاقی و ارزشهای اسلامی ندارند، فضای سالم را موجب رشد و سلامت روحی و جسمی خود میبینند، مبارزه با فساد اخلاقی را قبول دارند اما نه به شیوه سلبی و متهم نگری، وفقط انتظار دارند شأن انسانی وحقوق شهروندی آنها بدون عینک بدبینی مورد توجه قرار گیرد.
شرق:پیروزی اخلاقی حماس
«پیروزی اخلاقی حماس»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛آنچه مسلم است دیر یا زود، آتشبس در «غزه» برقرار خواهد شد. هم وزرای خارجه آمریکا و اتحادیه اروپا به قاهره رفتهاند و هم دبیرکل سازمانملل رفته است. آمریکاییها اگرچه حسب ظاهر از اسراییل حمایت میکنند، اما یقینا در پشت درهای بسته با زبان دیگری با رهبران آن کشور سخن میگویند. اسراییلیها تا همینجا هم متوجه شدهاند نهتنها به هدف اعلامشده اصلی خود نرسیدهاند، بلکه هرروز که میگذرد در «جنگ افکار عمومی» متحمل شکستهای بیشتر و بیشتری میشوند. تنها پیروزیای که آنها تاکنون -بعدازظهر سهشنبه- به دست آوردهاند، کشف یک تونل زیرزمینی متعلق به «حماس» بوده است. حتی اگر فرض بگیریم آن تونل گذرگاه مهمی برای مبارزان فلسطینی از نوار «غزه» به سرزمینهای اشغالی بوده است، دستکم یک دو جین تونل مشابه آن وجود دارد. بهعلاوه حفر مجدد چنین گذرگاههایی، خیلی به تکنولوژی پیشرفته نیاز ندارد. فیالواقع اسراییل در نبرد سنگین و سرنوشتساز بر سر بهدستآوردن افکار عمومی متحمل شکست سنگینی شده است.
حتی در خود آن کشور هم علیه عملیات «غزه»، مخالفت و انتقادات جدی به راه افتاده است. اما چرا چنین شد و چرا محاسبه نتانیاهو و همکارانش در حمله به «غزه» درست از آب درنیامد؟ چرا حملات سنگین هوایی، دریایی و حالا هم ورود به «غزه» با امکانات زرهی و امکانات سنگین نتوانسته دستاورد چندانی برای دولت دستراستی تندرو در تلآویو به همراه آورد؟ اسراییلیها تصور میکردند با بمباران هوایی اماکن و ساختمانهایی که محل پرتاب راکت از جانب مقاومت میبود و با تحت فشار قراردادن ساکنان «غزه»، آنها هم متقابلا به «حماس» فشار وارد میکنند و «حماس» هم مجبور میشود راکتپراکنی را متوقف کرده و آتشبس را بپذیرد.
تصور دیگر اسراییلیها آن بود که اگر هم فرضا ساکنان «غزه» روی نیروهای جهادی فشار وارد نمیکردند، دستکم خودشان مناطقی را که اسراییلیها اعلام میکردند، تخلیه میکردند و نیروهای اشغالگر میتوانستند آن مناطق را هدف قرار داده و «حماس» را زمینگیر کنند بدون به بارآمدن تلفات انسانی و مشکلاتی که از نظر افکار عمومی بینالمللی برایشان به راه افتاده است. اما هیچکدام از انتظارات یا محاسبات اسراییلیها درست از آب درنیامد. مردم «غزه» با وجود بمباران شدید، نداشتن آب، برق، غذا و دارو و بالاتر از همه با وجود بیم کشتهشدن در نتیجه بمبارانها حاضر نشدند روی «حماس» فشار بیاورند که پرتاب موشک به سرزمینهای اشغالی را متوقف کند.
آن شرایط هولناک را تحمل کردند اما همچنان از «حماس» و سایر گروههای مقاومت، پشتیبانی میکنند. بر خلاف تصور اسراییلیها، آتش خشم فلسطینیها در نتیجه ازبینرفتن خانه و کاشانهشان و با وجود ازدستدادن عزیزانشان، بهجای اینکه به سمت «حماس» برود اتفاقا به سمت اسراییلیها رفت. بمباران شدید مناطق مسکونی بهجای اینکه باعث ترس و وحشت فلسطینیها شده و آنان را به پای میز مذاکره و پذیرش آتشبس سوق دهد، نتیجه عکس بهبار آورده است. از یکسو عزم و اراده ساکنان «غزه» را در دفاع از سرزمینشان و در نتیجه ادامه راکتپراکنی، استوارتر کرده و از دیگرسو، بغض، کینه و نفرت آنان از اسراییلیها را افزایش داده است. «ازقضا سرکنگبین، صفرا فزود» و «روغن بادام» «خشکی» به بار آورده است. از قضا گلولهبارانها، کشتهشدنها، خرابشدن منازلشان روی ساکنینشان، آوارگی، بیآبی و بیغذایی، آنگونه که اسراییلیها تصور میکردند که باعث شود مردم، راکتپراکنی «حماس» را مسوول و مقصر بدانند و شکاف بین مبارزان و توده مردم به وجود بیاید، نتیجه دیگری به بار آورده است. برداشت بسیاری از رسانههای بینالمللی که در «غزه» هستند حکایت از آن دارد که محبوبیت «حماس» در میان مردم «غزه» -با وجود همه اتفاقات اخیر- افزایش هم یافته است.
هیچیک از رسانههای بینالمللی حتی یک مورد نتوانستند گزارش کنند که یکی از ساکنان «غزه» از «حماس» خواسته باشد، موشکهای خود را به سوی سرزمینهای اشغالی پرتاب نکنند تا اسراییل هم دست از حملات خود بردارد.
شکست اخلاقی اسراییلیها را به شکل دیگری هم میتوان ملاحظه کرد. آنها از مردم «غزه» خواستهاند که محلهها و مناطق مشخصی را تخلیه کنند اما فلسطینیها این کار را هم حاضر نشدند انجام دهند و با وجود گلولهباران خانههایشان، حاضر به تخلیه مناطق مورد درخواست اسراییلیها نشدند. به عبارت دیگر، ساکنان «غزه» حاضر نشدهاند «حماس» را تنها بگذارند و حتی بالاتر از آن، عملا خودشان را سپر «حماس» و مبارزان مقاومت کردهاند. نتیجه آنکه اگر اسراییلیها خواسته باشند «غزه» را به اشغال درآورند، ناگزیر هستند خانهبهخانه و کوچهبهکوچه، «غزه» را تصرف کنند. «غزه» اگرچه از بُعد مسافتی منطقه بزرگی نیست اما اشغال آن یعنی کنترل باریکهای که طول آن به اندازه تهران تا کرج است و عرض آن به اندازه تجریش تا میدان ونک. در چنین محدودهای نزدیک به دومیلیوننفر زندگی میکنند که جملگی در یک نکته متفقالقول هستند: دشمنی با اسراییل! اسراییلیها هیچ تمایلی به اشغال «غزه» ندارند و این اقدام برای آنان یادآور سالهایی بود که هرروز با دومیلیون فلسطینی درگیری داشتند.
زاویه دیگری که پیروزی «حماس» را نشان میدهد موضوع آتشبس است. برخلاف اسراییلیها، «حماس» که میبیند از حمایت مردمش و البته حمایت افکار عمومی جهانی برخوردار است هیچ اصرار و عجلهای برای پذیرش آتشبس ندارد. برعکس، این اسراییلیها هستند که بدون بهدستآوردن هدف اصلیشان، خواهان یکجور خروج آبرومندانه از مهلکه هستند. اما «حماس» یک فهرست بلندبالا شامل دستکم 10خواسته به مصریها داده که بند اول آن، برداشتهشدن محاصره «غزه» است. بندهای دیگر نیز هرکدام برای اسراییلیها ایضا مصیبتبار است؛ از آزادی رهبران «حماس» گرفته تا لغو محدودیت ورود و خروج از «غزه» و.... در نهایت باید به تلفات اسراییلیها اشاره داشت. گفته میشود دستکم 28 نظامی کشته شدهاند.
این برای اسراییلیها تلفات بسیار سنگینی به شمار میرود. فراموش نکنیم اسراییلیها برای آزادی «گیلعاد شلیط» که سربازی ساده بیش نبود، حاضر به آزادی بیش از هزار زندانی فلسطینی شدند. در خبرها رسما اعلام شده یک افسر هم به دست فلسطینیها افتاده است. حتی اگر او زنده نباشد و جسدش را یافته باشند باز هم اهرم خوبی برای معامله با اسراییلیهاست. مجموعه این ملاحظات سبب شده اسراییلیها تمایل خیلی بیشتری برای برقراری آتشبس داشته باشند تا فلسطینیها. البته گفتن این حرف از نظر انسانی و عاطفی سخت است اما فلسطینیها چیز بیشتری برای ازدستدادن ندارند. عملا هرچه داشتهاند مورد هجوم اسراییل قرار گرفته، پس اصراری برای برقراری آتشبس ندارند. زندگی در زندان بزرگی به نام «غزه محاصرهشده»، خیلی برای ساکنان آن شیرینی ندارد که خواسته باشند به هر قیمتی دوباره به ثبات، آرامش و آتشبس برسند.
مردم سالاری:آینده ایران و اصولگرایان
«آینده ایران و اصولگرایان»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی راستی است که در آن میخوانید؛ورود به عصر نوین ارتباطات پیش از هر چیز نقش دولتها را به عنوان کارگزاران و کنشگران اصلی و دائمی داخل جوامع تقلیل میدهد. دولتها هر چند هنوز صاحب ابزارها و امکاناتی خواهند بود که میتوانند انحصار اجبار و زور مشروعِ فیزیکی را به تعبیر «وبر» در اختیار داشته باشند اما مآلاً هر دم با موانعی از سوی جامعه مواجه میشوند که به مثابه سدی پیش روی دولت عمل میکند. عصر نوین ارتباطات با شبکهای کردن روابط انسانها در قالبی مجازی و واقعی به مانند شبکههای اجتماعی و مشروعیت بخشیدن به جنبشهای اجتماعی در بسترِ فردگرایی مدرن، نهادهای مدنی و... در پی تحمیل سیاستهای خود بر دولتها است. تغییر سیاستها و لغو یا رد سیاستهای دور از مرکز توسط دولتها به همان اندازه امکانناپذیر است که در گذشته تغییر سیاستها و رد آنها با کمترین واکنش امکانپذیر مینمود. در واقع، جوامع به مانند ارگانیسم بدن انسان در حال سپری کردن مراحل رشد و بلوغ خود هستند که اجزای تشکیل دهنده آنها در رابطه تنگاتنگی با هم به سر میبرند.
پر بیراهه نرفتهایم اگر بگوئیم که دولت یازدهم در چنین عصری و شرایطی ظهور و بروز یافت که شدت و حدت تحولات این عصر با گذشته نه تنها بیشتر بود، بلکه حتی با اندکی تسامح میتوان دولت یازدهم را حاصل چنین عصر و شرایطی دانست. دولت یازدهم با پافشاری بر درکِ عناصرِ عصرِ نوین ارتباطی سعی دارد تا کمترین آسیب را از جانب چنین تحولاتی متحمل شود. حال چه تضمینی در کار است که جنبش اجتماعی که در خرداد 92 به روحانی رأی داد دیگر بار به فردی با رویکرد آقای احمدینژاد که قواعد حاکم بر روابط بینالملل و عصر نوین ارتباطی را به چالش میکشید و اساسا مایل به درک عناصر نوین جهانی نبود رأی ندهد؟ این کلیدیترین پرسشی است که اذهان مردم ایران و جامعهشناسان و تحلیلگران سیاسی را به خود مشغول میسازد. خوشبینانه، اگر عصر جدید را در نظر گیریم و تبعات جهانی چنین عصری، و فصل جدید را فرآورده تحولات درون جامعه بدانیم میتوان به آینده ایران امیدوار بود. جنبشی که دیروز در حمایت از آقای روحانی به پا خاست امروز در پی معنابخشی به رفتار و کردار خودش هست. این معنابخشی هم در فضای مجازی و هم در فضایی واقعی قابل رصد کردن میباشد. جنبش اجتماعی با استفاده از فضای ارتباطی جدید به بهترین نحو در حال رساندن خود به بلوغ کامل و پیگیری مطالبات اجتماعی خودش هست و در این مسیر از تشکل خود در فضایی واقعی نیز هیچ ابایی ندارد. این جنبش مجال را از رقبا میرباید چرا که در ارتباط تنگاتنگی با ملاکهایِ عصر نوین ارتباطی به سر میبرد و دامنهاش به یکی دو گروه پراکنده ختم نمیشود.
به نظر میرسد اصولگرایان نیز به مانند جامعه فصل جدیدی از زیست سیاسی و اجتماعی خود را تجربه میکنند اما با تفاوتی محسوس. اصولگرایان در صورتی میتوانند از احتضار خود را برهانند و آیندة خود را تضمین کنند و بعنوان یک رقیب جدی همواره مطرح باشند که عناصرِ کلیدی عصر نوین و همچنین کلیدواژههای جنبش اجتماعی ایران را درک و فهم کنند و به بازاندیشی اندیشههای خود بپردازند. به عنوان مثال، در صورتی که آزادی از طرف برخی اصولگرایان بت دانسته شود و در خیالِ شکستنش باشند، عناصر ذهنی اصولگرایان در برخورد با موج اجتماعی ته نشین خواهد شد و مجال به سطح آمدن در آیندهای نزدیک و دور را نخواهد داشت. آزادی است که بت میشکند و جنبش اجتماعیِ امروز آزادی را بت نمیداند، و حتی خواهان این هم نیست که دولتی 1520 نفر بیسواد، 10هزار نفر راهنمایی و 14 هزار نفر را با مدرک دیپلم و زیر دیپلم به استخدام خود درآورد! ایران واقعا فصل نوینی را تجربه میکند که دیگر اراده دولت و کارگزاران به مرور در آن کم رنگ میشود و مقابله با ساختارِ نوین ارتباطی به وجود آمده هم در حد یک بازی کودکانه خواهد بود.
ابتکار: پاسخی نه برای دندان شکستن!
«پاسخی نه برای دندان شکستن!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم شایان ربیعی است که در آن میخوانید؛جنایات ضد انسانی و دامنهدار رژیم اشغالگر قدس در نوار غزه و کشتن مردم بی دفاع و مظلوم آن نه بر کسی پوشیده است و نه هیچ آدمیزادی میتواند نسبت به آن بیتفاوت و «یر به یر» باشد.
غزه امروز قلب وجدان بشری است و هر تیری که از سوی مرزهای دشمن شلیک میشود، داغی بر سینه بشریت است، غزه کرانه مظلومیت انسان بی دفاع است و اگر چه دریایش آلوده به خون و خمپاره و خاک است اما هرچه باشد، آب گلآلود نیست که برخی از دوستان فرصتجو در ایران، ماهیهای جناحی و گروهی خود را از آن بگیرند.
«غیرخودیکشی» و «دیگریسوزی» برخی رسانهها از جمله رسانه ملی و جماعتی از سایتهای خبری و روزنامههای مخالف اصلاح طلبی در ایران از چند روز گذشته تا کنون، بارها و بارها تلاش کردهاند تا چنان وانمود کنند که رسانههای اصلاح طلب به تأسی از شعار انحرافی «نه غزه نه لبنان» توجهی به جنایات اسرائیل در غزه ندارند و نسل کشی صهیونیستها را در باریکه غزه کان لم یکن تلقی میکنند. شعاری که صد البته خود دوستان مخالف ما سعی کردند با نخ و سوزن دروغ و تهمت بر پیراهن اصلاح طلبی بدوزند اما به لطف خدا این لکه هیچگاه بر پیراهن اصلاحات و اصلاح طلبان ننشست.
با این همه اگرچه این شانتاژهای خبری از این جنس، پیش از این نیز بوده و بعد از این نیز ادامه خواهد یافت و هیچ سدی، جلودار تندرویهای این عداوت آشکار نیست، لازم است نکاتی را به این «خود نظام پنداران» تندرو و کم انصاف یادآوری کنیم.
1- اساسا کار رسانه به عنوان یک نهاد، آگاهی بخشی و جریانسازی است! مخاطبان رسانهها نیازمند دریافت اطلاعات تازه از رخدادهای تازه و واکاوی دقیق اتفاقها و مسایل جهان هستند. مردم برای گریه کردن به خاطر غزه روزنامه نمیخوانند، میخوانند تا از جزئیات بیشتری درباره مظلومیت این باریکه بی دفاع آگاه شوند و اگر خواستند گریه کنند میروند پای روضه نه پای تلویزیون، اینترنت یا دکههای مطبوعاتی! رویکرد رسانهها در انتشار اخبار مربوط به بحران غزه، باید بر اساس مدل روزنامهنگاری بحران، تبیینی و تحلیلی باشد نه مثل برخی از رسانههای داخلی بر طبل پروپاگاندا کوفتن و تبلیغاتی عمل کردن که کلیشه سالها و سالها فعالیت رسانهایشان بوده و هست و برکسی پوشیده نیست که اثرگذاری این نوع فعالیت رسانهای عمیق و بنیادی نیست.
2- مدتها است عادت کردهایم که بر سر ارزشهای ملی و دینیمان بجنگیم! چرا؟ آیا این ارزشها صرفا به نام عدهای خاص مصادره و سند زده شده است؟ چه شده است که بر سر هر مسئلهای بایست شاهد انحصارطلبی گروههای تندرو در ارزشهای ایرانی-اسلامی باشیم؟ میوه درخت این دو قطبیسازیها و جریانسازی خودی و غیرخودی را چهکسی خواهد خورد که برخی از دوستان شتابان و فرصتطلبانه سعی دارند تا خود را قطب ارزشی و هرچه غیر خود را ضد ارزشی معرفی کنند؟ مصادره کردن دفاع از غزه به نفع یک جناح سیاسی خاص در ایران بیشتر به یک شوخی ناشیانه شبیه است تا یک واقعیت. از مظلومیت غزه خنجر ساختن و تیغ بر فرق جناحهای سیاسی رقیب زدن، شیوه شهر آشوبی است نه شیوه شجاعت و همدلی! شایسته و بایسته است که از غزه و مظلومیت آن آب گل آلود نسازید و ماهی تفرقه و اتهام زنی صید نکنید. وگرنه آنان که در ماجرای مذاکرات هستهای، دست بلند کردند و همان دعای اسرائیلیها برای شکست مذاکرات را خواندند، محل امنیت و اعتماد نیستند زیرا به ترانهای که زندانی و زندانبان، همزمان زمزمه میکنند، باید شک کرد. ما جویای وحدت و برادری در دفاع از مظلومیت غزه و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی علیه نوع بشر و نه تنها این که معاند هر نوع حقکشی و ظلمافزایی هستیم و در این راه «سر نه اگر در پی جانان رود، بار گرانیست کشیدن به دوش»! برادران و خواهران هموطن اما مخالف! غزه و نه فقط غزه که دفاع از هر مظلوم و ستیزه با هر ظالمی، متعلق به بشریت و وجدان بیدار انسانی است و سر در آخور هیچ حزب و جناحی ندارد که بتوان مصادرهاش کرد و به نام و کام خویش از آن سود جست. پس لطفا دکانها را تعطیل کنید و با نام غزه کاسبی راه نیاندازید!
3- دوستانه و مشفقانه دعوت میکنیم تا همه آنهایی که رسانههای اصلاح طلب را متهم به نادیدهگرفتن جنایات اسرائیل در غزه میکنند، بروند از روز نخست شروع حملات صهیونیستها، روزنامه ما را بخوانند! زیرا به گواه حملاتی که رسانه ملی و دیگر رسانهها به ما داشتهاند روشن است که ناخوانده و نادانسته انگشت اتهام به ما دراز کردهاند! آنها روزنامه ما را ندیدند و پرونده ویژه و مفصلی را که روز 21 تیرماه برای این موضوع در صفحه اندیشه کار کردیم، نخواندند. همینطور گزارشهای تحلیلی و خبری را که از روز 18 تیرماه به صورت روزانه و متوالی در صفحات مختلف دراین باره منتشر کردیم و به ویژه در سرمقالههایی این جنایات را تقبیح و محکوم کردهایم به ویژه سرمقاله روز 22 تیرماه! اینها به کنار! دوستان حتی اگر صبح دیروز- 30 تیرماه- هم سرمقاله روزنامه ابتکار را میخواندند، شب در برنامهشان - که با پول بیت المال مردم اداره میشود- به ما و دیگر رسانهها اتهام دروغین نمیزدند که نسبت به جنایت علیه مردم غزه بی تفاوتیم.
4- ما نه برای پاسخ به این شانتاژهای خبری بلکه بر اساس مسئولیت وجدانی و انسانی خود موظف به دفاع از بی گناهان و مظلومان جهانیم، گو این که انقلاب ما در بهمن 57 نیز در همین خط و سیر بوده است. همچنان نیز معتقدیم که هر چه تا کنون منتشر کرده و در آینده منتشر خواهیم کرد، کمتر از حق مظلومیت و ندای مظلومیت خواهی مردم غزه و سایر مظلومان تاریخ است.
سرانجام لازم است یادآوری کنیم همچنانکه پیش از این تهمتها و افتراهای دوستان به ما راه به جایی نبرده است، ندای امروز آنان برای تخریب چهره مردمی و ارزشی اصلاحات نیز کارگر نخواهد شد. دوستان نامهربان و دیگری ناپذیر! این دامها برای به خاک نشاندن روحیه و خواست اصلاح طلبی در ایران، غیر از ناکامی، چیزی صید نخواهد کرد؛ «که عنقا را بلند است آشیانه».
آرمان:شرط کاهش نرخ بیکاری
«شرط کاهش نرخ بیکاری»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر هادی حقشناس است که در آن میخوانید؛مرکز آمار ایران میزان بیکاری در بهار امسال را 7/10 درصد و تعداد بیکاران را نیز 2 میلیون و 530 هزار و 64 نفر اعلام کرد. بهنظر میرسد در سنوات گذشته، طرحهای مختلفی برای حل مشکل بیکاری بهکار گرفتیم ولی عملا از آنجا که طرحهایی زیرساختی نبودهاند و حکم مسکن را داشته است، نتوانستیم مشکل بیکاری را حل کنیم. ازجمله این طرحها، وامهای خوداشتغالی بود که در انتهای دولت هشتم پرداخت شد و همچنین وام به طرحهای زودبازده که در دولتهای نهم و دهم میلیاردها تومان صرف آنها شد که هیچکدامشان نیز منجر به اشتغال پایدار نشد. به این علت که شرط اول ایجاد اشتغال فراهم کردن زیرساختهاست و مهمتر از همه اینکه استراتژی کشور در بخش صنعت، کشاورزی و خدمات مشخص شود.
ما طرحهای مختلفی برای بخشهای کشاورزی، صنعت و خدمات نوشتیم بهخصوص طرحهای استراتژی صنعت بارها در دولتهای مختلف نوشته شد ولی عملا اجرا نشد. لذا تا زمانی که نقشه راه نداشته باشیم به خاطر رفع مشکل بیکاری بهخصوص زمانی که نرخ بیکاری عدد دورقمی میشود به سراغ طرحهای مُسکن میرویم. در وضعیت فعلی که نرخ بیکاری کمتر از 11درصد است برای جوانان این رقم دوبرابر و برای خانمها نزدیکتر به 4برابر است. وقتی نرخ بیکاری دوبرابر میشود، مفهومش این است که بیکاری به مرز بحران و هشدار رسیده. امروز نرخ بیکاری برای آقایان بین 20 تا 30 که عمدتا دیپلمه یا لیسانسه هستند و به خدمت سربازی نیز رفتهاند، در این مقطع سنی حدود 24درصد و برای خانمها، بالای 40درصد است که این اعداد بحرانی است.
براساس برخی نظریات و دیدگاههای اقتصادی معروف اگر قرار است نرخ بیکاری یک درصد کم شود، باید نرخ رشد اقتصادی بلندمدت 5/2 درصد افزایش پیدا کند. برای مثال نرخ رشد اقتصادی بلندمدت ایران 4درصد است، اگر قرار است نرخ بیکاری از 7/10 درصد کمتر شود و نرخ بیکاری ما فقط یک درصد کمتر و یکرقمی شود باید نرخ رشد اقتصادی نزدیک عدد 6 درصد در اقتصاد ایران داشته باشیم و به همین دلیل است که براساس آمار ارائهشده از سوی دکتر نیلی، مشاور رئیسجمهور در دولتیازدهم، میزان ایجاد اشتغال در حد 30 تا 40 هزار نفر بوده است. علت این است که رشد اقتصادی در دولتهای نهم و دهم در حد عدد بلندمدت اقتصاد ایران یعنی عدد 4درصد بود. لذا اگر در دولت یازدهم رشد اقتصادی همان 4درصد باشد و میانگین بلندمدت رشد اقتصادی داشته باشیم، نباید انتظار داشته باشیم که نرخ بیکاری کم شود.
اگر دولت به فکر کاهش نرخ بیکاری است، حتما باید رشد اقتصادی بالای 6 درصد داشته باشیم و این امکانپذیر است. به این علت که ما حدود هزار شهرک و ناحیه صنعتی در ایران داریم که از بخش عمده بنگاههای اقتصادی استقراریافته در این شهرکها و نواحی صنعتی استفاده نیمه میشود. براساس گزارش وزیر صنعت بخش عمدهای از این بنگاهها - حدود 15هزار- تعطیل هستند. تعداد کثیری از بنگاههای اقتصادی در مرحله نصب سوله یا نصب خط تولید هستند که به نظر میرسد دولت با یک اعتبار حداقلی میتواند این بنگاههای اقتصادی مستقر در شهرکهای صنعتی کشور که اولین زنجیره صنعتی شدن کشور است را راهاندازی کند. در کنار این، در بخش معدن و صنعت نفت و گاز هنوز در ابتدای راه هستیم. با جذب سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی و شفاف کردن قوانین سرمایهگذاری دولت میتواند گام بلندی به سمت صنعتی شدن کشور بردارد. امروز برخی از استانهای کشور که دارای حداقل نرخ بیکاری هستند یا نرخ بیکاری یک رقمی دارند، استانهای صنعتی هستند. لذا همین که در استانی صنعتی، نرخ بیکاری یکرقمی است و بسیار پایینتر از میانین نرخ بیکاری کشور است میتواند الگویی برای کل کشور باشد.
در سالهای 91 و 92 در شرایط رکود تورمی بهسر میبردیم و تحریمهای ظالمانه ادامه دارد. تقریبا براساس گزارشی که مقامات پولی کشور ارائه کردهاند نزدیک به 150میلیارد دلار پولمان در خارج از کشور بلوکه است. اقتصاد ایران این ظرفیت و استعداد منابع را دارد تا رشد اقتصادی جهشی داشته باشد که در این صورت نرخ بیکاری بهراحتی قابل کاهش خواهد بود.
دنیای اقتصاد:ضرورت اقدام عاجل سیاستگذار
«ضرورت اقدام عاجل سیاستگذار»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتریحیی آلاسحاق است که در آن می خوانید؛وضعیت فعلی بازار مالی ایران بیشباهت به شکلگیری باتلاق نیست. از یکسو در شرایط کنونی بانکها با ایجاد بنگاههای متعدد منابع را به سمت زیرمجموعه خود سوق میدهند و از سوی دیگر هرسال لایه لایه بر مشکلات آنها افزوده میشود. در حقیقت لایههای مختلف از مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و... به وجود آورنده وضع فعلی سیستم بانکی هستند. لایههایی که در نظام بانکی ایران هرکدام نشاندهنده شرایط سیاسی و تاریخی زمان خود هستند.
اینکه چرا دولتها از اصلاح نظام بانکی در طول سالهای متمادی غفلت کردهاند، موضوع این نوشتار نیست اما نگارنده با آگاهی از شرایط حاد وضعیت نظام بانکی و ناکارآمدی بازار سرمایه تاکید دارد که زمان اصلاح، همین امروز است و نه فردا.
حال که به مدد رفتارهای سنجیده سیاستگذار، اژدهای سرکش تورم تا حدودی مهار شده و اقتصاد ایران درحال رهاشدن از فشارهای ناشی از تورم است به مصداق این شعر مولانا «چونکه صد آمد نود هم پیش ماست» اکنون مهمترین مساله سیاستگذار، رهایی از «باتلاق» رکود است.
در حقیقت دولت با اتخاذ سیاستهای سنجیده پولی و عمل به نسخههای بارها آزمون شده اقتصادی، توانسته تورم را کاهش دهد و به این ترتیب کام آحاد اقتصادی و عموم مردم را تا حدودی شیرین کند؛ اما بیماری رکود که 9 فصل متمادی اقتصاد ایران را زمینگیر کرده، همچنان پابرجا است و اما پرسش این است که این رکود ناشی از چیست و تا کجا و چه زمانی قرار است ادامه پیدا کند؟
دو دیدگاه در مورد رکود فعلی اقتصاد ایران وجود دارد. دیدگاه اول میگوید، رکود فعلی ناشی از کمتقاضایی است و قاعدتا از دید این افراد، راهحل خروج از بحران، تحریک تقاضا و افزایش هزینههای دولت است. اما دیدگاه دیگر میگوید رکود فعلی ناشی از کمبود تقاضا نیست که چارهاش بستههای سیاستی تحریک تقاضا باشد. این دیدگاه اعتقاد دارد که عامل این رکود، مشکلات عرضه و تولید است. به عقیده آنها راه خروج از رکود فعلی در بهبود وضعیت تولید و شرایط محیطی بنگاهها و تسهیل دسترسی بخش تولید به منابع بانکی است.
اگر این گزاره را بپذیریم، باید ببینیم بنگاهها چرا به این وضع دچار شدهاند؟
بدون شک مهمترین دلیل در به وجود آمدن این وضع، افزایش شدید هزینه بنگاهها در طول سالهای گذشته بوده است. این افزایش هزینه از چند زاویه به بنگاهها تحمیل شد. افزایش هزینه مبادلات بهدلیل فشارهای تحریمی را باید یکی از عوامل مهم افزایش هزینه بنگاهها دانست. مثلا گفته میشود محدودیتهای بینالمللی و تحریم، 15 تا 25 درصد هزینه مبادلاتی بر دوش بنگاههای ما گذاشته است. در کنار آن، شوک قیمت انرژی در فواصل اجرای گام اول هدفمندی یارانهها بر افزایش هزینه بنگاهها اثرگذار بوده و پس از آن شاهد اثرگذاری شوک ارزی بر هزینههای بنگاهها بودهایم که چون ناگهانی و غیرقابل پیشبینی بوده، در حقیقت بیشترین فشار را به بنگاههای ما وارد آورده است. از کنار دیگر عوامل نظیر پایین بودن بهرهوری و طولانی بودن چرخه برگشت سرمایه و مشکلات تامین مواد اولیه نیز نمیتوان گذشت. در نتیجه عواملی که یاد شد، بنگاهها در شرایط فعلی به شدت به منابع مالی و تسهیلات بانکی نیاز دارند اما موضوع این است که بازار سرمایه کارآیی و کشش لازم را برای تامین مالی بنگاهها نداشته و بیشتر تقاضاها در سالهای گذشته به سمت سیستم بانکی سرازیر شده است. از آن سو بانکها در سالهای اخیر خواسته یا ناخواسته در دام سیاستهای دستوری و جبری سیاستگذار قرار گرفتند. اهتمام به پرداخت وامهای بیحساب و کتاب، تن دادن به دستورات سیاسی، تمکین در برابر ارادههای غیرکارشناسی و در نهایت، تبعیض و برخورد دوگانه بانکها با بخش تولید، امروز شرایط سختی برای اقتصاد ایران رقم زده است که رهایی از آن به این سادگیها امکانپذیر نیست.
امروز که اقتصاد ایران دچار رکود و تورم همزمان است، بیش از هرزمانی به منابع مالی برای تحریک تولید نیاز دارد؛ اما دو بازوی پولی و سرمایهای اقتصاد ایران زخمی و شکسته هستند. از یک طرف بازار سرمایهای داریم که کارکرد تامین مالیاش را از دست داده و به بازاری برای سفتهبازی بیشتر تبدیل شده که نمیتواند کمکی برای بنگاههای ما باشد و از سوی دیگر با سیستم بانکی ضعیفی مواجه هستیم که معوقات امانش را بریده و چیزی در چنته برای عرضه ندارد.
در عین حال اگر بانک به موقع بنگاه را تامین مالی نکند، تولید با مشکلات شدیدی مواجه میشود. اتفاقی که امروز برای بنگاههای ما رخ داده و باعث شده که اقتصاد ما همچنان از رکودی که دو سال پیش گریبانش را گرفته خارج نشود.
در این شرایط پیشبینی میشود در آینده نزدیک، فشار بر سیاستگذار و سیستم بانکی فزونی یابد و احتمالا باعث اتخاذ تصمیمهایی خارج از منطق اقتصادی شود، گو اینکه در حال حاضر نیز دو دیدگاه متناقض در این زمینه میان دولتمردان وجود دارد.
افراد زیادی حتی درون دولت معتقدند بانک مرکزی باید در سیاستهای فعلی تجدید نظر کرده و عرضه پول را تسهیل کند.
در مقابل عدهای معتقد به تداوم سیاستهای فعلی و محدودیت دولت در استفاده از منابع بانکی هستند. ظاهرا تصمیم رئیسجمهور و اراده دولت بر این است که سیاستهای فعلی ادامه پیدا کند اما سوال این است که در نهایت، دولت یازدهم برای تامین مالی بنگاهها چه خواهد کرد؟
هیچکس قادر نیست به این پرسش پاسخ دهد به این دلیل که هنوز سیاست روشنی در این زمینه اتخاذ نشده و واقعا ابزارهای دولت فعلی در تامین این نیاز بسیار محدود است؛ اما مهمترین خواسته بخش خصوصی همین است که دولت ضمن حفظ اصول خود برای کاهش نرخ تورم، فکری هم به حال تامین مالی بخش تولید کند.
اما نکته دیگری هم در زمینه سیستم بانکی کشور حائز اهمیت است که به آن اشاره میکنم. دیدگاهی وجود دارد که میگوید حال که نظام بانکی اینگونه ضعیف و ناتوان شده، دولت باید همه توانش را صرف بازسازی ساختار آن کند. طرفداران این دیدگاه معتقدند اصلاح نظام بانکی بر هرگونه سیاستگذاری و فعالیت اقتصادی در بخشهای مختلف اولویت دارد.
این دیدگاه از نظر بخش خصوصی هم مورد قبول است و فعال اقتصادی هم خواستار اصلاح فوری ساختار نظام بانکی است منوط به اینکه چارچوب کاری مستقلی برای بانکها در نظر گرفته شود. به سیاستگذار پولی استقلال کافی داده شود، بانکها متمرکز در امور بانکداری شوند، نظارتها تقویت شود و انحصار از بازار پول رخت بربندد.
بخش خصوصی در حال حاضر خواستار اطمیناندهی سیستم بانکی برای تامین سرمایه در گردش مورد نیاز است. فعال اقتصادی خواستار شکلگیری چارچوبی مشخص برای رابطه با سیستم بانکی است و نظم و نسق گرفتن این مسائل حتی بر میزان نرخ سود هم ارجحیت دارد.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که دولت فعلی با توان کارشناسی قابل قبولی که در عرصه اقتصاد دارد، یک بار برای همیشه به تغییر ساختار اساسی در سیستم بانکی اهتمام ورزد.
قانون بانکداری بدون ربا بهطور قطع نیاز به بازنگری دارد. قانون پولی و بانکی هم بهطور قطع باید بازنگری شود. دهها قانون و ضابطه دیگر در نظام بانکی ما وجود دارد که بهدلیل قدیمی بودن، از حیز انتفاع خارج شده اما جالب است که همچنان مورد استناد قرار میگیرد.
بهطور مثال زمانی که قانون بانکداری در کشور ما نوشته میشد، تجربه زیادی در دنیا در مورد سرمایهگذاری و بنگاهداری بانکها وجود نداشت. امروز اما صدها پژوهش و تحقیق به انضمام چندین تجربه جهانی در این مورد وجود دارد که هیچ انعکاسی در قوانین پولی و بانکی کشور ما ندارد.
با این حال باید اذعان داشت که تلاشهای زیادی توسط رئیس کل فعلی بانک مرکزی در حال انجام است و در عین حال ریاست محترم جمهوری هم با شناخت دقیق از کارکردهای بازار سرمایه بهخوبی پی به اهمیت استقلال سیاستگذار پولی بردهاند؛ اما به هرحال امروز دست و پای اقتصاد ایران در باتلاق بانکی گیر کرده و عجیب این است که تلاش برای بیرون آمدن از این مخمصه، به بهای بیشتر فرو رفتن در باتلاق تمام میشود و ظاهرا اقتصاد ایران هیچ شانسی برای خروج ندارد مگر اینکه سیاستگذار، بپذیرد که چنین معضلی وجود دارد و هرچه سریعتر درصدد رفع آن برآید.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد