خراسان:نقش کمربند در سیاست خارجی آمریکا
«نقش کمربند در سیاست خارجی آمریکا» عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا دادخواه است که در آن میخوانید؛ایدئولوژی جایگاه پسینی را در تعریف سیاست داشته و آن را جهت دهی می کند. بسیاری از اندیشمندان معتقدند این منافع ملی است که نقش هدایتگری در سیاست خارجی را بر عهده دارد، غافل از این که منافع ملی هم توسط ایده ها و ارزش ها و در دامن فرهنگ تعریف می شود. از همین رو است که بسیاری از تحلیل گران برای کشف قاعده مندی سیاست خارجی آمریکا به بررسی ریشه های ایدئولوژیک این رژیم سیاسی پرداخته اند. ادبیات میثاقی، استثناگرایی، آینده محتوم، پیوریتنیسم و... انگاره های اصلی تشکیل دهنده ایدئولوژی سیاسی در آمریکا می باشند. ایدئولوژی سیاسی که می توان آن را در ترمینولوژی "رویای آمریکایی" مفصل بندی کرد. سیاست خارجی به عنوان سهم دار بخش عمده ای از صحنه سیاسی این کشور نیز از این امر مستثنا نیست. چه مداخله گرایی با رویکرد جکسونیسم، چه بین الملل گرایی با رویکرد ویلسونیسم و چه انزواگرایی با رویکرد هامیلتونیسم در سیاست خارجی آمریکا همه محصول تفکرات ایدئولوژیک هستند.
از برون دادهای سیاست خارجی ایدئولوژیک می توان به ساده انگاری(Oversimplification)، تعمیم بخشی(Generalization)، خود محق بینی(Self-righteousness)، به کارگیری معیارهای دوگانه در تفسیر تحولات (Double standard) و دو گانه سازی(Dualization) اشاره کرد. یک نمونه از این نوع رفتار را در قبال تحولات بین المللی می توان در مصاحبه اخیر هنری کیسینجر اسطوره سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران مشاهده کرد. کیسینجر در تلاشی جدید برای ترویج گفتمان "ایران هراسی" نسبت به بازگشت امپراتوری ایران و آن چه او کمربند شیعه در منطقه خاورمیانه می خواند هشدار می دهد. او با کمک از استعاره های آشنا تلاش می کند تا موضوعات پیچیده بین المللی را تا اندازه یک کمربند در خاورمیانه ساده کند تا بتواند ایدئولوژی زیربنایی سیاست خارجی آمریکا را بالا نگاه دارد. هنری کیسینجر در گفت وگوی خود با شبکه رادیویی «ان پی آر» می گوید: «یک نوع کمربند شیعی از تهران تا بغداد و بیروت کشیده شده و این کمربند فرصتی را در اختیار ایران قرار می دهد که امپراتوری ایران باستان را، این بار با برچسب شیعه، بازسازی کند.»
کیسینجر از همان استعاره ای بهره گرفته است که ، زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، در اواخر دهه 1970برای تبیین سیاست های واشنگتن در مقابل مسکو به آن متوسل شده بود. وی در اظهار نظری معروف از «کمربند سبز» اسلام سخن گفت که قرار بود به گفته او از خاورمیانه در مقابل تهدید اتحاد شوروی دفاع کند. البته باید تصریح کرد که پیش از این اصطلاحاتی چون "کمربند آفتاب" و یا "کمربند انجیلی" برای ترسیم خط کشی های سیاسی جغرافیایی داخل ایالات متحده آمریکا استفاده می شد. اصطلاحاتی ساده که به راحتی میان خود و دیگری خط کشی می کند تا مرزهای سیاسی را مشخص تر کند. لذا گریزی از غیریت سازی نیست.آمریکایی ها همیشه نیاز به دشمن دارند، آنها خود را در آینه مخالفان شان معنی می کنند. واقعیتی که ساموئل هانتینگتون بارها آن را مورد تاکید قرار داده است.البته این دشمن بایستی قد و اندازه آمریکا هم باشد. شاید به همین دلیل است که کیسینجر می گوید: "ایران مشکلی بزرگ تر از داعش است".
کیهان:موهبت بزرگ
«موهبت بزرگ الهی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛بسیاری از کشورهای دنیا و سرویسهای زبده امنیتی و اطلاعاتی آنها؛ برای رسیدن به اهداف و امیال خود، با بکارگیری پیچیدهترین روشها، دست به عملیات روانی در کشورهای هدف میزنند. این عملیات در بالاترین سطح ممکن، و با دقت و وسواس وصف ناشدنی انجام میشود و معمولاً هم نتایج باورنکردنی از آن حاصل میشود. از جمله معروفترین این رفتارها دروغسازی و تخریب شخصیتهای اصلی و ارکان کشور هدف است. اما دلیل مهم و محوری در به ثمر رسیدن این اقدامات تنها دقت نظر و کارآزمودگی جاسوسان و عوامل اجرایی این عملیات نیست بلکه اصلیترین دلیل آن جدایی حاکمان و سردمداران آن کشورها از مردم و وجود فاصله جدی بین مردم و حاکمان است که در نتیجه آن دروغها و شایعات باورپذیر میشوند. اما در ایران، وضع جور دیگری است و تبلیغ و ترفند دشمن، آب در هاون کوفتن است! نمونه بارز راه به خطا بردن دشمن، در مسائل یک هفته اخیر کاملاً مشهود است. جراحی و بیماری رهبر عزیز انقلاب موضوعی بود که به یقین خبر مهم و حرف اول مردم در هفته گذشته بود و با اینکه به لطف الهی به خیر گذشته بود، میتوانست دستآویز خناسان باشد. اما همان رابطه عاشقانه و صمیمانه، آن راه را بست و به جای آن، عشق و عاطفه و همدلی را در فضای جامعه پراکند.
این مقدمه برای تبیین رابطه امام و امت- که در جای خود بسیار مهم و قابل ارزیابی نیز هست- گفته نشد. بلکه مقدمهای به منظور تبیین یک کار ارزشمند و هوشمندانه است که قطعاً و با نظر حضرت آقا انجام شده و هنوز اندکی از آن نگذشته، آثار و برکات آن را شاهدیم.نوه اطلاعرسانی و پوشش خبری مراحل درمان و عمل جراحی رهبر معظم انقلاب همان اقدام ارزشمند و ستودنی است که به لحاظ حرفهای و نیز به لحاظ آرامش بخشی به جامعه، جای تحلیل و البته تقدیر فراوان دارد.واقعیت غیرقابل انکار این است که سلامت و عافیت رهبر عزیز انقلاب برای مردم کشورمان و در نگاهی درستتر و منطقیتر برای مردم مسلمان عالم، مسألهای حیاتی و قابل توجه است و به طور طبیعی کوچکترین مشکل در سلامتی ایشان، نگرانی عمیق و جدی مردم را به دنبال خواهد داشت. و به روال همیشگی و شناخته شده، با سوء استفاده و توهمپراکنی دشمنان نیز همراه خواهد بود. اما پوشش خبری دقیق و حساب شده این رخداد و بخصوص مصاحبه معظمله، راه را بر هر حدس و گمانی بست. با این همه نگرانی مردم پایانی نداشت و در نتیجه عطش و اشتیاق آنها برای اطلاع از سلامت پیر و مرادشان بیشتر میشد. اطلاعرسانیهای بعدی و گزارش تیم معالج، اندک اندک، نگرانی را به آرامش و تشویش را به شکرگزاری و سپاس از درگاه خداوند بدل کرد. و اینگونه شد که ایران به نماز شکر ایستاد.
مدیریت هوشمندانه این رخداد، آثار و نتایجی داشت که به برخی از آنها اشاره میشود:
1- یکی از زیباترین آثار این اقدام، نمایش پیوند عمیق امت با امام بود. از نخستین ساعت اعلام خبر، مردم کشورمان و اندکی بعد عاشقانی که در جای جای جهان زندگی میکردند، به طرق مختلف به پیگیری روند درمان و دعا و نیایش پرداختند. امری که به یقین در هیچ جای دیگر جهان شاهد آن نیستیم و اساساً چنین رابطهای بین مردم و حاکمان آنها قابل تصور و تعریف نیست. شاید برای نشان دادن این رابطه، باید دهها و صدها کار فرهنگی و هنری انجام میشد تا این دلدادگی - آن هم نه در این سطح- به جهانیان نمایانده میشد. اما طی چند روز، این امر در نهایت زیبایی متبلور شد. نگاهی به دلنوشتههای مردم در بخش «ملاقات مجازی» سایت رهبرمعظم انقلاب، گویای این حقیقت انکارناپذیر است.
2- برای عاشقان و ارادتمندان رهبری، سادهزیستی رهبرشان امری مسلم و قطعی است و درباره آن کمترین تردیدی ندارند. حتی به جرأت میتوان گفت؛ آنها که در این جغرافیای اندیشه نیستند هم نسبت به سادهزیستی رهبر معظم انقلاب تردید و تشکیکی ندارند. اما در کنار آن، وسوسه خناسان همیشه وجود داشته و دشمن سعی میکرده اینگونه القا کند که این سادهزیستی تنها در ظواهر زندگی است، نه رویهای ساری و جاری در تمام شئون زندگی رهبر انقلاب. اما اقدام معظمله و اصرار ایشان به جراحی در یک بیمارستان دولتی و بدست متخصصان و فرزندان همین آب و خاک مهر باطلی بر همه این توهم پراکنیها بود. در این میان باور به توانمندی متخصصان داخلی نیز نکتهای گفتنی است. تن سپردن به علم و تجربه ارزشمند متخصصان داخلی، مهمترین و بالاترین مهر تأیید بر شعار «ما میتوانیم» است که رهبر انقلاب خود سالهاست منادی آن است و امروز با پایبندی به آن، روح خوداتکایی و خودباوری و اعتماد به نفس را در جوانانمان تزریق کرد.
3- نکته مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت و جزو ارزشمندترین نتایج این رخداد است، مدیریت و هدایت صحیح و هوشمندانه افکار عمومی است. آنگونه که در ابتدای این نوشتار ذکر شد، بحرانآفرینی و تنشزایی، از مهمترین اقدامات سرویسهای اطلاعاتی بیگانه است و گاه برای ایجاد یک بحران ده سال مقدمهسازی و زمینهچینی صورت میگیرد. به یقین برای آنها فرصتی مثل بیماری و نقاهت رهبر گرانقدر ما و جانمایه ملت موقعیتی مغتنم و بینظیر برای نیل به اهداف شوم و پلیدشان بود اما خدا نخواست و نشد. امپراطوری خبری آنها و شبکه عنکبوتی و گسترده ارتباطی غرب، در مقابل هوشمندی، دقت و تدبیر نظام اسلامی به زانو درآمد و امکان کوچکترین بهرهبرداری سوء از آنها سلب شد. از یکطرف دقت و هوشمندی در مقدمات عمل چنان بود که تا دقایقی قبل از عمل هم کسی نمیدانست بزودی یک بیمارستان معمولی دولتی، میزبان قلب تپنده امت خواهد بود و قرار است آن عزیز گرانمایه در آن جا رنج از تن بزداید و به فضل الهی جامه عافیت بپوشند. از دیگر سو، این دقت با تدبیر بعدی تکمیل شد، اطلاعرسانی دقیق و همزمان با عمل جراحی و سپس مراحل آتی آن، عملاً ابتکار عمل در حوزه رسانه را از دست دشمن خارج کرد. این موضوع، مسأله بسیار مهم و تعیین کنندهای در امر خبر و خبررسانی است و هر که مدیریت خبر با او باشد، برنده نبرد رسانهای خواهد بود و اجازه شکل دهی به افکار عمومی را از حریف سلب کرده است.
4- اما فارغ از همه آثار و برکات مدیریت رسانهای و خبری ماجرا، کرامت نفس رهبر عزیز، یک پرونده درمانی و پزشکی را به صحنه وحدت و انسجام ملی تبدیل کرد. با آنکه مردم از دیدن تن بیمار رهبرشان به روی تخت بیمارستان آزرده خاطر و اندوهگین بودند و دلشان میخواست رفت و آمدها به اتاق ایشان کمتر باشد و زمان بیشتری برای استراحت حضرت آقا فراهم شود، کرامت و حسن خلق آقا، راه را به هیچ کس نبست و اینگونه شد که جمع کثیری از آنانکه اشتیاق دیدار و ملاقات امام و مقتدایشان در دلشان شعله میکشید، به این توفیق نائل آیند.
ملاقاتها اما رنگ و بوی دیگری هم داشت! و در این میان دیدار علما و مراجع دیدنی و شنیدنی بود. کمتر پیش میآید که پیوندهای عمیق عاطفی، عرفانی و فقاهتی که در طول سالیان گذشته تاکنون بین رهبر عزیز انقلاب و مراجع و علمای کرام شکل گرفته، متجلی شود و تبلور عینی پیدا کند. رسم و روش علمای ربانی، دوری از بسیاری از اموری است که ذرهای شائبه و شبهه تبلیغ و نمایش داشته باشد. اما اینجا و در عمل به یک فریضه الهی یعنی عیادت، آنهم عیادت از بیماری که بیماریش دل خلقی را پریشان کرده، بسیاری از حقایق را نشان داد و نشان داد که آنها که سعی در القای دروغها و حیلههایشان دارند، چقدر دستشان خالیست و خاطر «آقای ما» چقدر پیش علما و مراجع عزیز و گرامی است.
اکنون به سید و مقتدایمان عرض میکنیم که همه ما هم دلمان میخواست که به عیادت آن جان نازنین بیاییم و پروانه شمع وجود نورانیت گردیم، اما میدانیم که برای همه ممکن نیست پس به جای دیدار، این چند روز دخیل تمنا و استغاثه به پنجره فولاد عاشقی بستیم و از صدق دل و عمق جان برای سلامت و طول عمر با عزتت دعا کردیم، تمنا کردیم که پرچم، از دست با کفایت شما بدست صاحب پرچم، ولیالله اعظم(عج) برسد و وقتی لبخندتان را دیدیم، همچون آیتالله جوادی آملی شکرگزاری کردیم و گفتیم: «من الله المسلمین بشفاءکم. خداوند با شفای شما به مسلمین منت نهاد».
جمهوری اسلامی:ملاحظاتی پیرامون توافق تجاری ایران و روسیه
«ملاحظاتی پیرامون توافق تجاری ایران و روسیه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوذری اسلامی است که در آن میخوانید؛دیپلماسی "رویکرد به شرق" یک بار دیگر در کانون توجه و اولویت کاری دولت جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است، آن هم توسط دولتی که در میان منتقدانش متهم به توجه بیش از اندازه به غرب است و دقیقاً در زمانی که بیشترین تلاشها در ایران و مغرب زمین برای حل و فصل مناقشات اتمی و... جریان دارد.
پیش از این، دولت محمود احمدی نژاد که حداقل در ظاهر بر مخالفت صریح با برقراری هرگونه ارتباط با کشورهای اروپایی اصرار داشت، دولتمردان وقت تلاش کرده بودند گسترش روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهایی مانند چین، روسیه و... را در دستور کار قرار دهند؛ تلاشی که ناپختگیهای دیپلماتیک آن را نافرجام گذاشت.
اکنون به نظر میرسد شرایط برای احیای این رویکرد فراهم آمده است. ایران در بحبوحه مذاکرات دشوار با گروه کشورهای 1+5 بیش از هر زمان دیگری به از هم پاشیدن دیوار تحریمها نیاز دارد تا به این ترتیب طرفهای غربی را وادار به امتیازدهی کند. روسیه به عنوان یکی از کشورهای شاخص غیرغربی، به تازگی آماج تحریم اروپا و آمریکا قرار گرفته است و برای کاستن از فشارهای این تحریمها، تمایل فراوانی به گسترش ارتباط با همسایه جنوبی خود دارد.
محصول این هم افزایی و اشتراک منافع و اولویتها، انعقاد تفاهم نامهای کلی برای گسترش تبادلات اقتصادی میان دو کشور ایران و روسیه به ارزش 70 میلیارد یورو بود. دو کشور البته پیش از این نیز مبادلاتی با هم داشتند و حتی در اوج دوران تحریمهای غربی علیه ایران، گرچه ارزش تبادلات میان تهران و مسکو از 4 میلیارد دلار به 2 میلیارد دلار کاهش یافته بود ولی متوقف نشده بود. به عنوان مثال تنها یکی از شرکتهای خودروساز ایرانی طی سالهای 1386 تا 1388، 12 هزار دستگاه خودرو به روسیه صادر کرد و پس از توافقنامه ژنو هم مجدداً قرار شده است تا دو سال دیگر ده هزار دستگاه دیگر نیز به روسیه صادر شود.
با این حال، برخی کارشناسان معتقدند با توجه به شرایط اقتصادی حاکم در ایران و معذوریتهای خاص روسیه، تعیین سقف 70 میلیارد یورو برای تبادلات تجاری و اقتصادی میان دو کشور چندان دست یافتنی نیست و حداقل به 5 سال زمان احتیاج است تا بتوان به چنین سطحی از همکاریها دست یافت.
نکته مهم دیگری که باید مورد توجه قرار داشته باشد، میزان آمادگی بخش خصوصی و غیردولتی در ایران برای تأمین نیازهای روسیه و جلب رضایت بازارهای آن کشور است.
بررسیها نشان میدهد که گذشته از نفت، روسیه بیش از هر چیز به مواد غذایی و میوه نیاز دارد، با این حال، بخش کشاورزی ایران درحال حاضر یکی از دشوارترین دورههای خود را سپری میکند.
سیاستهای نادرست دولتهای نهم و دهم در حوزه کشاورزی، کم آبی، پیامدهای اجرای قانون هدفمندی یارانهها و شبکه ناسالم توزیع در ایران طی سالهای اخیر آسیبهای زیادی به کشاورزان وارد آورده که توان تولید صادرات محور را تا حدود زیادی از آنها گرفته است.
از سوی دیگر باید این وسواس را هم داشت که صادرات روسیه به ایران در قالب توافقنامه اخیر، شرایط را بیشتر از این برای تولید کنندگان داخلی دشوار نکند چرا که تجربیات ناموفق قبلی نشان میدهد در مواردی از این قبیل که به نظر میرسد موقعیت ویژهای پدید آمده است، زمینه رانت جویی یا سوء استفاده از تسهیلات تعریف شده برای استفاده از فرصتها افزایش مییابد.
به عنوان نمونه میتوان به سوءاستفادههای کلانی که به بهانه دور زدن تحریمها توسط برخی انجام گرفت اشاره کرد. اکنون نیز باید هوشیار بود که استفاده از امکان و فرصت تبادل با روسیه، به بهانهای برای دور زدن قانون، رانت خواری و لطمه زدن به تولید کنندگان داخلی تبدیل نشود.
رسالت:نقض حقوق بشر در ایران!
«نقض حقوق بشر در ایران!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛یکی از ادعاهای غرب علیه ملت و دولت ایران، نقض حقوق بشر است بیآنکه آنها اعتراف کنند از چه «حقوقی» و یا از کدام «بشر» در ایران یاد میکنند.با پیروزی انقلاب اسلامی، ملت ایران در یک رفراندوم آزاد اعلام کرد نظام ما یک نظام «جمهوری» است نه سلطنتی، نه فاشیستی، نه سوسیالیستی ونه لیبرالیستی.
ملت ایران صراحتا در این رفراندوم اعلام کردند که میخواهیم مناسبات اسلامی را در امر حکومتداری رعایت کنیم و اسلام و قرآن و آموزههای دینی، ملاک رعایت حقوق بشر در ایران باشد. نخبگان ملت ایران در قانون اساسی و به تبع آنان ملت ایران اعلام کرد منظور از «حقوق»، همان فقه و شریعت اسلامی است و منظور از انسان، انسان تراز اسلام و قرآن است. انسانی که خداوند از نحوه آفرینش او و اهداف و رسالتهای او در قرآن سخن میگوید. انسانی که یک ماموریت ابدی دارد و حیات او مختص چند روزی که در این کره خاکی زندگی میکند، نیست.
وحشت غرب از انقلاب اسلامی از همین پدیداری «بشر» تراز قرآن و اسلام و حقوق مبتنی بر فقه و شریعت اسلامی است که تمامی ابعاد و نیازهای فطری بشر را در برمیگیرد. لذا از همان ابتدا چون یارای مقابله علمی با حقوق بشر اسلامی را نداشتند، راه دیگری را انتخاب کردند؛ آن راه هم سادهترین و هموارترین و بیدردسرترین مسیر بود و آن، اینکه انگ نقض حقوق بشر را بر پیشانی جمهوری اسلامی، دولت و ملت ایران بزنند.
مجموعه گزارشهایی که طی سه دهه گذشته تاکنون سازمانهای حقوق بشری تحت حمایت غرب و بویژه آمریکا علیه ایران تهیه کردند در چند محور خلاصه میشود؛
1- یک محور از گزارشهای نقض حقوق بشر اختصاص به حمایت غرب از منافقین، عناصر مرتبط با سلطنتطلبان، مارکسیستها، کمونیستها و عناصر واداده در برابر غرب و ایستاده در مقابل ملت است. محور اصلی راهبردهای این جریان مبارزه با اسلام و مخالفت با دین و مخالفت با مبنا قرار گرفتن احکام قرآن در مناسبات بین حکومت و مردم است.
این گروهها برای مبارزه با انقلاب و مردم و اسلام تا موقعی که دست به ترور و قتلهای فجیع گروههای مردمی و مسئولان حکومتی نزده بودند کسی به آنها کاری نداشت. اما وقتی به کشتار مردم و نقض حقوق بشر در ایران روی آوردند مطابق قوانین اسلامی با آنها برخورد شد. غرب و بویژه آمریکا به جای دفاع از حقوق ملت ایران و مبارزه با تروریسم و جلوگیری از نقض حقوق بشر، برای حفظ منافع خود از ناقضان حقوق بشر در ایران حمایت کردند و بعد هم سازمانهای دستساز حقوق بشری را فرستادند ایران تا با گزارشهای جعلی، ایران را متهم به نقض حقوق بشر کنند. هزاران تن از مردم عادی که طعمه ترور بودند و صدها مقام دولتی که قربانی ترور شدند، از نظر غرب هیچ حقوقی ندارند. اما تروریستهای ضدبشر وضد حقوق بشر، بهطور وسیع نه تنها مورد حمایت حقوقی آنان قرار گرفتند بلکه مورد حمایت مالی و تسلیحاتی هم واقع شدند. آمریکا هنوز در عراق متعهد است که از جمع چند صدنفری تروریستهای منافق که دستشان به خون ملت ایران و ملت عراق آلوده است دفاع کند.
2- یک محور از گزارشهای نقض حقوق بشر در ایران مربوط است به دفاع از فرقه بهائیت که نقش جاسوسی و فتنهگری در کشور دارد. جریان بهائیت یک جریان دستساز سرویسهای امنیتی انگلیس در ایران بوده است. مرکز این فرقه اکنون در حیفا در قلب سرزمینهای اشغالی است. بهائیت یک سرویس تمام عیار جاسوسی و امنیتی است که تحت پوشش یک دین جعلی فعالیت میکند. اسناد مشهود و غیرمشهود، این ادعا را به خوبی ثابت میکند.
در جریان فتنه 88 این فرقه در کنار دیگر جریانهای مرتبط با سرویسهای جاسوسی امنیتی غرب، نقشآفرینی کردند.
با آنکه این فرقه آزادانه در ایران زندگی میکنند و از حقوق شهروندی برخوردارند و حتی در بخشی از فعالیتهای اقتصادی دارای انحصارات هستند، گزارشهای ضدحقوق بشری از ایران حکایت از نقض حقوق آنها دارد.ترجیع بند گزارشهای ضدحقوق بشری در ایران آن است که؛ «بهائیان از داشتن اموال، تحصیل و اشتغال در ایران محروم هستند!!»
3- یک دسته دیگر از اتهامات سازمانهای حقوق بشر به ملت ایران ناظر به دفاع از قاچاق مواد مخدر و قاچاقچیان مواد مخدر است. سالانه دهها تن از جوانان جان بر کف ما در نیروی انتظامی در مقابله با قاچاقچیان به شهادت میرسند. هزاران جوان و خانواده در معرض مواد مخدر، جان خود را از دست میدهند و یا دچار فروپاشی خانواده میشوند. مواد مخدر کیان زندگی را در ایران، منطقه و جهان تهدید میکند. ایران از کشورهایی است که ترانزیت مواد مخدر در آن صورت میگیرد و مسیر اصلی ورود مواد مخدر به اروپاست.کشورهای اروپایی به جای تجلیل از شهدای نیروی انتظامی که در مقابله با قاچاقچیان به شهادت رسیدهاند و به جای دلسوزی برای خانوادهها و جوانان ایرانی که در معرض تهدید مواد مخدر هستند، دلسوز قاچاقچیان مواد مخدر شده و معترض به مجازاتهای سنگین برای آنها هستند!
حال آنکه در قوانین بینالمللی هیچ مصونیتی برای قاچاقچیان مواد مخدر تعریف نشده است. در تمام دنیا قاچاق مواد مخدر از مصادیق جرم است و برای آن مجازاتهای سنگین تعریف شده است و اساسا یکی از وظایف کلیدی پلیس بینالملل، مبارزه با شبکههای سازمان یافته قاچاق مواد مخدر است.
اما بخشی از گزارشهای مدعی نقض حقوق بشر در ایران اختصاص به دفاع از قاچاقچیان دارد! چرا؟ برای اینکه از نظر این سازمانها باید ملت ایران را نابود کرد. اگر با تروریسم نشد، با مواد مخدر!
4- بخش دیگری از گزارشهای سازمانهای حقوق بشری علیه ملت ایران اختصاص به حقوق زنان و حقوق همجنسگرایان دارد.
آنها به دلیل اینکه در قرآن و احکام الهی، همجنسگرایی جرم محسوب میشود، ما را به نقض حقوق بشر متهم میکنند.
آنها از سرنوشت قوم لوط درس نگرفته و جوامع خود را در مسیری قرار دادهاند که فروپاشی خانوادهها و تهدید و تحدید نسل، کمترین آسیب این رویکرد است. آنها باید منتظر یک صیحه آسمانی باشند تا به قهر الهی نابود شوند.
آنها بیآنکه از حقوق اسلامی چیزی بدانند ما را متهم به نقض حقوق زنان میکنند در حالی که در جوامع خود سالانه دهها هزار زن توسط شوهرانشان یا شوهران به دست زنانشان به قتل میرسند. صدها هزار نفر مورد اذیت و آزار جنسی قرار میگیرند، با وجود آنکه داد و فریاد روانشناسان و جامعهشناسان آنها به هوا بلند است، خود را در یک گرداب توفانی گرفتار کردهاند و میخواهند جوامع اسلامی را هم به همان گرداب وحشتناک ببرند، لذا انگ نقض حقوق زنان را به ما میزنند تا ما نیز به همان چیزی گرفتار شویم که سالهاست جوامع مدرن با آن دست به گریبان هستند.
جمعبندی:
آنچه از جمعبندی گزارشهای حقوق بشری در مورد ایران به دست میآید آن است که آنها وقتی سخن از حقوق انسانها در ایران به میان میآورند، در حقیقت از حقوق «اشرار» سخن میگویند و کاری به حقوق مردم عادی و میلیونها ایرانی که باید از حداقل حقوق الهی و انسانی برخوردار باشند، ندارند. جالب اینجاست که گزارشهای نماینده کمیسیون حقوق بشر در سازمان ملل قبل از طرح در این سازمان، از بیبیسی، بنگاه سخن پراکنی انگلیس یعنی اصلیترین کشور ناقض حقوق بشر در ایران پخش میشود.
نام نماینده کنونی کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، «احمد شهید» است. شایستهترین نام برای او «احمد شریر» است. شرارت او در تنظیم این گزارشهای شرارتآمیز و ارتباط او با بیبیسی و منافقین، از جرایم مشهود اوست. ماموریت او در ایران حمایت از اشرار، تروریستها و ... است.
دفاع از حقوق 75 میلیون نفر ملت ایران در هیچ جای گزارشهای او وجود ندارد. سازمان ملل باید به این بازی شرورانه و وقیحانه پایان دهد. مسئولین کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل باید نماینده شرور خود را عوض کنند و یک نماینده بیطرف برای دفاع از حقوق بشر که ناظر به حقوق 75 میلیون ایرانی است، به کشور ما گسیل دارند.
سیاست روز:پیامهای یک عمل جراحی
«پیامهای یک عمل جراحی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانید؛بازتاب اجتماعی یک اتفاق در افکار عمومی کشور و دیگر مردم کشورهای همسایه، یکی از دستاوردها و ویژگیهایی است که جمهوری اسلامی ایران آن را در خود دارد.
سخنان و موضعگیریهایی که از سوی مقامات ارشد نظام جمهوری اسلامی ایران مطرح میشود، همواره مورد توجه مردم کشورمان و کشورهای دیگر بوده است و این سخنان و مواضع در رسانههای خارجی هم بازتابهای گستردهای داشته است. این ویژگی منحصر به فرد ایران است که همیشه به عنوان کانون توجه جهان به حساب آمده است.
این ویژگی نشاندهنده جایگاه بزرگ و عمیق جمهوری اسلامی ایران در منطقه و دنیا است. نقشآفرینی و تأثیرگذاری ایران در تحولات و معادلات منطقهای و جهانی، از جمهوری اسلامی یک کشور مهم ساخته است که بسیاری از مسائل و مشکلات تنها با همکاری ایران قابل حل و فصل است و نمیتوان این کانون توجه را در معادلات بینالمللی نادیده گرفت.
بر همین اساس، بیماری رهبر معظم انقلاب هم به خاطر نقش ایشان به عنوان رهبری جمهوری اسلامی ایران مورد توجه جهانیان قرار گرفته است.
این اهمیت نه از بعد بیماری بلکه از نوع جایگاه و محبوبیتی است که ایشان نزد افکار عمومی جهان به ویژه مسلمانان دارند.
جدای از این که مسئولان کشورهای مسلمان و غیرمسلمان با ارسال پیام برای حضرت آیتالله خامنهای آرزوی سلامتی کرده و نسبت به عمل جراحی موفقیت آمیز ایشان ابراز خشنودی کردهاند، مهمتر از آن، واکنش مردم کشورهای دیگر است. در داخل کشورمان هم اکثریت مردم ایران اسلامی با ابراز نگرانی از عمل جراحی رهبر معظم انقلاب و با دعاهای خود برای سلامتی ایشان عشق و علاقه خالصانه خود را به حضرت آیتالله خامنهای به عنوان یک رهبر معنوی و سیاسی نشان دادند. این اتفاق بسیاری از تلاشهای رسانههای معاند را که ادعا میکردند محبوبیت مسئولان نظام اسلامی در نزد مردم کم شده است خنثی کرد.
در واقع چنین محبوبیت بالایی در رهبران دیگر کشورها دیده نمیشود و میتوان قاطعانه گفت که تنها ایران اسلامی است که رهبران آن نزد مردم خود و حتی دیگر کشورهای مسلمان جهان از محبوبیت ویژهای برخوردارند.
پیام چنین رفتاری از سوی مردم ایران و دیگر کشورهای مسلمان و حتی غیرمسلمان این است که جمهوری اسلامی ایران قدرتی است که تأثیر آن بر دل هر انسان آزادهای مینشیند و باعث میشود تا عمق نفوذ ایران اسلامی برای دشمنان هر چه بیشتر روشن شود.
نقش رهبری و جایگاه ولایت فقیه که نمونه آن در هیچ کشوری دیده نمیشود، ثابت میکند که شیوه حکومتی جمهوری اسلامی ایران بر حق است و همه سیاستها و اقداماتی که انجام میدهد مورد تیید و توجه مردمی است که خواهان پایان دادن به سلطهگریهای کشورهای سلطهگر هستند و همچنین خواهان رهبری شخصیتی همچون حضرت آیتالله خامنهای که توانسته است با ولایت خود مستکبران جهان را به چالش بکشد و با پشتیبانی مردم ایران اسلامی قدرتی بلامنازع در منطقه ایجاد کند تا الگویی باشد برای دیگر کشورها که خواهان استقلال هستند.
حمایت:پشت پرده این ائتلاف چیست؟
«پشت پرده این ائتلاف چیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم محمد حسن آصفری است که در آن میخوانید؛حضور وزیر خارجه آمریکا در منطقه برای تشکیل ائتلافی از 40 کشور در پوشش مقابله با گروه تکفیری تروریستی داعش در عراق و سوریه، در شرایطی صورت میگیرد که اوباما پس از گذشت چند ماه از تحرک این گروه در عراق و اذعان به نداشتن استراتژی در نوع و نحوه مواجهه با تحرکات این گروهک دستساخته، نهایتا چاره کار را در تشکیل ائتلافی از 40 کشور میبیند. اگرچه فهرست کشورهای عضو این ائتلاف نشاندهنده صوری بودن آن و تلاش آمریکا برای کسب وجاهت بینالمللی از اقداماتی است که برای آینده منطقه طراحی کرده است و خود بر عدم نتیجهبخشی آن در کوتاهمدت اذعان دارد، اما آمریکا در ورای این ائتلاف و اقدامات احتمالی علیه داعش، اهداف مهمتری را در منطقه دنبال میکند. آنچه مسلم است، آمریکا به دنبال مبارزه با تروریسم نیست و خود عامل ایجاد و پرورش دهنده گروههای تروریستی در جهان است و واشنگتن باتشکیل این ائتلاف به دنبال جبران شکستهایی است که در منطقه داشته است. شکستهایی همچون شکست در برابر امواج بیداری اسلامی در منطقه، شکست آمریکا و اسرائیل در برابر ملت مظلوم و بی پناه غزه، ناکامی در مذاکرات هستهای ایران و عدم امکان تحمیل خواستههای نامشروعش به ایران در اثر مدیریت هوشمندانه رهبر انقلاب. لذا آمریکا مبارزه با تروریسم را بهانهای قرار داده تا بلکه بتواند به این بهانه مجددا حمله و هجمهای جدید را علیه مردم سوریه و ملتهای منطقه داشته باشد.
با توجه به تزلزل پایههای مشروعیت و وجهه آمریکا در بین ملتهای جهان و به خصوص در منطقه، آمریکا توان و امکان اقدام یکجانبه برای این کار را ندارد، پس به دنبال ایجاد ائتلافی متشکل از 40 کشور است تا بتواند با کسب مشروعیت جهانی در راستای نیل به اهداف پلیدش گام بردارد. اقدام آمریکا در ایجاد ائتلاف علیه داعش میتواند در منحرفکردن افکار عمومی جهانی نسبت به نقش محوری این کشور و حامیان آن در ایجاد، تجهیز و توسعه گروههای تروریستی به بهانه سرنگونی حکومت قانونی سوریه نقش اساسی ایفا کند. داعش دست پرورده خود آمریکاست. این گروهک تروریستی با مجوز آمریکا وارد سوریه و سپس عراق شد. حتی وزیر دفاع امریکا سال گذشته با سفر به منطقه خاورمیانه، حمایت مالی، نظامی و اطلاعاتی برخی کشورهای منطقه را برای گروههای تروریستی که در عراق و سوریه از جمله داعش حضور دارند، جلب کرد. حال، آمریکا با چنین کارنامهای چگونه میتواند ادعای مبارزه با داعش را مطرح کند. از نظر آنها گروههای تروریستی که با سیاستهای آمریکا همراه باشند گروههای تروریستی خوشخیم و گروههایی که با سیاستهای آمریکا همراه نباشند گروههای بدخیم هستند.در حالی که از دیدگاه ایران تمامی گروههای تروریستی منفور هستند. اگر هدف آمریکا مبارزه با گروههای تروریستی است چرا در مقابل گروهک تروریستی جبههالنصره که سر بریده سربازان و مردم سوریه را بازیچه دست خود کردهاند اقدامی صورت نداده و نمیدهد. همچنین در مقابل گروهک تروریستی منافقین که بیش از 17 هزار نفر از مردم بی گناه ایران را به خاک وخون کشانده سالها سکوت کرده است.
از نظر آمریکاییها فقط داعش گروه تروریستی است و سایر گروههایی که کاری به اهداف و منافع آمریکا ندارند و به اقدامات تروریستی میپردازند، تروریست محسوب نمیشوند. لذا اگر قرار است مبارزهای علیه تروریسم صورت گیرد باید شامل همه گروههای تروریستی باشد نه اینکه با آنها برخورد گزینشی صورت گیرد. با توجه به اینکه آمریکا در برنامهریزی برای ایجاد و تقویت گروههای تروریستی مختلفی از جمله داعش به منظور مقابله با اسلام ناب و گفتمان انقلاب اسلامی، نقشی اساسی داشته، به نظر می رسد یکی از اهداف اقدام اخیر اوباما و برخی از کشورهایی که به این ائتلاف پیوستهاند تنها پاک کردن نقاط سیاه کارنامه منطقهای آنها در حمایت و تقویت این گروه است. از سوی دیگر، اگر ائتلافی نیز صورت گیرد جز به افزایش ناامنی و اوجگیری اقدامات تروریستی در منطقه و افزایش مشکلات و مصائب مردم کشورهای منطقه نتیجهای نخواهد شد. حتی باعث توجیه تداوم حضور نیروهای بیگانه در منطقه خواهد شد. آمریکا به خوبی میداند که داعش جز با مقابله مردمی از بین نخواهند رفت.
از آنجا که ایران با رویکرد حمایت از مقاومت اسلامی و مردمی، نقش محوری در مقابله با گروههای تروریستی در منطقه دارد، آمریکا به خوبی آگاه است که در صورت تقویت روند مبارزات مردمی درمبارزه با گروههای تروریستی، موقعیت و موضع ایران بیش از پیش تقویت خواهد شد. امری که مطلوب آمریکا و کشورهای غربی و برخی دولتهای مرتجع منطقه نیست. لذا بخشی از هدف راهبردی امریکا در شکلدهی به این ائتلاف، حذف ایران از محور مبارزه با گروههای تروریستی در منطقه است. اساسا آمریکا به مبارزه با تروریسم اعتقادی ندارد. چرا که تکفیری ها در راهبرد نظامی و امنیتی، ابزاری در راستای پیشبرد اهداف و منافع آمریکا هستند. برخی کارشناسان بینالملل معتقدند آمریکا با تشکیل این ائتلاف به دنبال تضعیف داعش است نه از بین بردن کامل آن، زیرا این گروه تروریستی ساخته خود غربیهاست و تا زمانی که در سوریه حضور داشتند و با دولت بشار اسد رئیسجمهور سوریه میجنگیدند تهدیدی برای غرب نبود اما با تسلط بر بخشهایی از عراق این گروه منافع امریکا در منطقه را مورد تهدید قرار داد و با به خطر افتادن منافع امریکا در عراق زمینه برای مقابله با این گروه تروریستی فراهم شد. در حال حاضر وضعیت این گروهک تروریستی در منطقه به حدی رسیده که اگر از این قویتر شود، بیش از این در برابر آمریکا، غرب و منافع آنها سرکشیهایی خواهند داشت. از دیگر اهداف ائتلاف دروغین این است که آمریکا از طریق این ائتلاف سعی دارد با هزینه مالی و نیروی نظامی خود اعراب، از داعش به عنوان اهرم فشاری برای دولت عراق و کشورهای دیگر استفاده کند.
آمریکا درصدد است تا مقابله با تروریستها را در عراق مدیریت کند تا از این اهرم فشار استفاده و بخشی از حاکمیت عراق را در خدمت تأمین منافع غرب قرار دهد. اگر واقعا آمریکا قصد مبارزه با دعش را دارد نیازی به ایجاد ائتلاف جهانی علیه آن نیست؛ با عدم حمایت از این گروه تروریستی، ممانعت از اعزام نیرو و ممانعت از ارسال سلاح و تجهیرات برای آنها میتوان آنها را نابود کرد. از سوی دیگر اگر چنین ائتلافی شکل بگیرد فلسفه وجودی سازمانهای بینالمللی و وظیفه و رسالت اولیه آنها که تلاش برای حفظ و تقویت صلح در جهان است، زیر سوال خواهد رفت. باید این نکته را نیز در نظر داشت که برخی کشورها اعلام کردهاند که به این ائتلاف نخواهند پیوست. چراکه به اهداف و مواضع آمریکا اعتمادی ندارند. آمریکاییها تا زمانی به مبارزه با تروریسم پایبندند که صرفا منافع آنها تأمین شود. تا زمانی که میان حرف و عمل غرب تفاوت وجود دارد نمیتوان به اقدامات آنها اعتماد کرد و لذا نمیتوان برای ائتلافی که آمریکا رهبری آن را داشته باشد، آینده روشنی را متصور بود.
وطن امروز: سَرِدیو از تنش جدا میشود؟
«سَرِدیو از تنش جدا میشود؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطم امروز به قلم شروین طاهری است که در آن میخوانید؛این پنجشنبه که از راه برسد، اغلب اسکاتلندیها دلایل و انگیزههای زیادی برای انداختن برگه «آری» به صندوق همهپرسی جدایی از بریتانیا دارند اما برای مردم جهان همین یک انگیزه بس که با رای مثبت آنها سر « لِوْیاتان بریتانیا» از تنش جدا میشود.«آری» گفتن به جدا شدن سر این امپراتوری شر، لطفی است که «مک»ها هم به خودشان میکنند هم به مردم جهان، چرا که پادشاهی بریتانیا هنوز هم مثل 3 قرن گذشته، یکی از مسببان جنگ و کشتار و مصیبت در هر گوشهای از دنیاست و با رو به ضعف گذاشتن و در نهایت فروپاشیاش قطعا ما به صلح جهانی نزدیکتر میشویم نه به «جنگ سوم جهانی» یا آن خوابی که لندن و واشنگتن برای بشریت دیدهاند.
«تامس هابز» فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم که بنیان بسیاری از نظریههای قرارداد اجتماعی را در فلسفه سیاسی امروزین گذاشته است، موجودی مصنوعی که دولت یا جمهوری را به وجود میآورد، یا همان سلطه پنهان را « لِوْیاتان» نام میدهد؛ هیولایی کریه و شیطانی که از مکاشفات یوحنا اقتباس شده و در فرهنگ کلیسایی یکی از 4نگهبان جهنم است. تردیدی نیست که تعریف هابز از هیولای درون کالبد حاکمیت منطبق با درکی بود که او از مشاهده نحوه تشکیل امپراتوری آنگلوساکسونها در سالهای حیاتش در کنار قدرت به آن رسیده بود.
تصویر معروفی که هابز روی جلد چاپ اول کتاب « لِوْیاتان» ترسیم میکند، غولی است تاجدار که شمشیری در یک دست و عصای پاپی در دست دیگر دارد. لویاتان نیرویی نظامی و روحانی را در اختیار دارد که سلطه بر اجسام و وجدانها را به او اعطا میکند. گویی روح این تصویر در نشان خاندان سلطنتی بریتانیا که پس از مرگ هابز و پس از الحاق اسکاتلند به پادشاهی بریتانیا طرح شد، دمیده است. انگار او میخواسته به آیندگان بگوید که از نزدیک دیده که چگونه « لِوْیاتان»، این روح شیطانی قدرتطلبی بیپایان از همان آغاز در «پادشاهی متحد» یا «بریتانیای کبیر» رسوخ کرده است. حال سرزمینی کهن که روی نقشه حکم تاج این پادشاهی یا به تعبیر خود انگلیسیها کله موش جزیره انگلستان را دارد، 300 سال پس از الحاق به شر در تکاپوی خیر است برای استقلال.
بزرگترین چشمانداز اسکاتلندیها استقلال اقتصادی است، آن هم از نوع نفتیاش. قرنها پیش کل جزیره انگلیس در دست اقوام سلتی بود که اجداد اسکاتلندیها و ایرلندیهای امروز هستند. مهاجران آنگلوساکسون به آنها لقب «آبی» داده بودند چون هنگام جنگ پوست صورتشان را با مادهای که از دل زمین میجوشید رنگ میکردند. نفتی که در این 40 سال خزانه لندن و مخزن سوخت ماشین جنگی بریتانیا را پر میکرد حالا به سلاحی علیه پادشاهی در دست استقلالطلبان شمالی یا اسکاتلندیها تبدیل شده است. اغلب منابع نفتی اطراف جزیره در محدوده قلمروی ایالت اسکاتلند است و مطابق موازین بینالمللی در صورت استقلال آن، ملی اعلام شده و سهم مردم این کشور میشود که تا امروز نه تنها از مواهب نفتیشان برخوردار نبودند بلکه باید مالیاتهایی سنگین به لندن میپرداختند تا ماشین جنگیاش را روشن نگه دارد.
آخرین نظرسنجی معتبر درباره آرای احتمالی اسکاتها در همهپرسی روز هجدهم سپتامبر نشان میدهد طی یک هفته، موافقان استقلال از بریتانیا 3 درصد پیشرفت داشتهاند. 54 درصد پاسخدهندگان به نظر سنجی «مرکز پویشهای قومی» گلاسکو را کسانی تشکیل میدهند که پنجشنبه میخواهند برگه «آری» را به صندوق بیندازند. تا هفته پیش این رقم 51 درصد بود، پس سفر توأم با عجز و لابه دیوید کامرون به ادینبورو و بر افراشتن پرچم اسکاتلند بر فراز نخستوزیری لندن و اتحاد احمقانه رهبران 3 حزب اصلی محافظهکار، کارگر و لیبرال تاثیری بر عزم ملی مردم شمال جزیره نداشته است و آنها پای در راهی بیبازگشت گذاشتهاند که به تولد یک کشور جدید منتهی میشود. اما آیا پادشاهی متحد بریتانیا هم با این اتفاق در جادهای بیانتها قدم میگذارد؟
شواهد موجود موجب میشود تصدیق کنیم که «آری» به اسکاتلند مستقل، همان «آری» به فروپاشی بریتانیا خواهد بود که فعلا به غیر از اسکاتلند؛ ولز، ایرلندشمالی و چند جزیره و منطقه کوچک دیگر مثل جبلالطارق را شامل میشود. شاید بگویید اسکاتلند پس از استقلال هم زیر چتر سلطنت باکینگهام باقی میماند، همان گونه که کانادا، استرالیا و نیوزلند ماندند اما در پاسخ باید باز به تعریف روح مصنوعی «لِوْیاتان» در موجودیت نظام امپراتوری بازگردیم و خاطرنشان کنیم که این روح تمامیتخواه که همواره به دنبال کالبدی فراختر در جغرافیای جهانی بوده به زحمت در کالبدی تکهتکه شده دوام میآورد و همانطور که هابز گفته است «جنگ داخلی و تجزیه» آن را به سوی مرگ سوق میدهد، همانطور که رکود کشورگشاییهای بریتانیا پس از جنگ دوم جهانی، امپراتوری را بیمار کرد و به ظهور ابرقدرتی تازه به موازات آن در آن سوی آتلانتیک شمالی انجامید. تصور کنید اگر ایالات متحده آمریکا امروزی به جای برخورداری از یک دولت مرکزی قدرتمند، به مجموعهای از چندین کشور(ایالتهای سابق) مستقل اما همپیمان تقلیل مییافت، چه ابرقدرت بیقدرتی میشد.
فرض دیگری هم وجود دارد و آن اینکه اسکاتلندیها پس از استقلال، همهپرسی دیگری مطابق معیارهای اتحادیه اروپایی برگزارکنند و در آن باقی ماندن زیر چتر قیمومیت سلطنت انگلستان را به رای بگذارند، همان طور که جمهوری ایرلند در 1931 به طور کامل مستقل و تبدیل به جمهوری شد نه یک کشور سلطنتی مثل کانادا.
داستان یک پادشاه و چند دولت و چند ملت که از قرن بیستم تاکنون در بریتانیای کبیر در حال صغیر شدن شاهد بودهایم، راز بقا نیست بلکه مرثیهای است بر یک رویا. حتی در میانه قرن بیستم که زمان شکلگیری بزرگترین اتحادها و بلوکبندیها بود هم بسیاری روشنفکران بزرگ غربی، رویای امپراتوری در ذهن انگلیسیها را ذهنیتی واپسگرا میدانستند که به جای چشمانداز، تنها پیشینه دارد. در واقع پس از جنگ دوم جهانی انگلستان خود به امپراتوری جدیدتری ملحق شده است که رفته رفته در هیات ایالات متحده آتلانتیک شمالی خودنمایی کرده و در حال گسترش مرزهای خود به سمت شرق اروپا و مدیترانه است. هر چند این امپراتوری جدید مصداق همان بیماری است که به جان امپراتوری بریتانیای سابق افتاد، چرا که فاقد یک روح مصنوعی واحد یا یک «لِوْیاتان» است.
شرق:رمزگشایی از «نه» به «ائتلاف»
«رمزگشایی از نه به ائتلاف»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم داوود محمدی است که در آن میخوانید؛شاید کمتر پدیدهای در جهان، همانند «داعش» توانسته باشد در مدتزمانی کوتاه، اجماع نیرومند جهانی علیه خود راه اندازد. جنایات «داعش» هرچند، در چارچوب پیشفرض «النصر بالرعب»، راه پیروزی آنان را در جبهههای نبرد با تکیه بر وحشتآفرینی هموار ساخت اما چهرهای هراسناک و منفور از این گروهک تروریستی نزد جهانیان ترسیم کرد که به شکلگیری یکی از کم سابقهترین ائتلافهای جهانی منجر شد. ائتلافی که بر اساس اعلام «کاخسفید»، دربرگیرنده 40 کشور است که هریک، ایفای نقشی نظامی، پشتیبانی یا امدادی در جنگ ضد«داعش» را پذیرفتهاند. در این میان، حضور احتمالی ایران در ائتلاف جهانی ضد«داعش»، میتواند مسیر «داعش»زدایی از عراق و منطقه را کوتاهتر و کمهزینهتر کند. همسایگی با عراق، نفوذ قابلتوجه تهران نزد فعالان سیاسی قدرتمند و بخشی از مردم عراق، توان و تجربه بالای نظامی ایران در اجرای جنگهای نامنظم و منظم و... نکاتی است که از نگاه تیزبین کارشناسان نظامی و دیپلماتهای آمریکایی پنهان نمانده است و آنان را به تلاش برای مجابکردن ایران جهت پذیرش حضور در ائتلاف جهانی ضد«داعش» وسوسه میکند.
فراتر از منافع کوتاهبرد، پیوستن ایران - رقیب سنتی «واشنگتن» - به اردوگاه جهانی ضد«داعش» که با رهبری آمریکا فعالیت میکند، دستاورد ارزشمندی برای «کاخ سفید» محسوب میشود. اما موانعی اساسی وجود دارد که آمریکا را از پیگیری جدی موضوع، بازداشته و دچار تردید میکند؛ از جمله این موانع میتوان به مخالفت اسراییل، لابی صهیونیستها و برخی دولتهای عرب عضو ائتلاف اشاره کرد. ضمن اینکه عضویت احتمالی تهران در ائتلاف جهانی ضد«داعش»، تبلیغات ادعایی آمریکا درباره حمایت ایران از تروریسم را خنثی و این سوال را در ذهن مخاطبان ایجاد میکند که اگر تهران، حامی تروریسم است چرا در ائتلافی که هدف آن«مبارزه با تروریسم» تعریف شده؛ دعوت شده است؟
از سوی دیگر، برای عضویت ایران در ائتلاف جهانی ضد«داعش»، منافعی قابلتصور است که تنشزدایی با آمریکا، بهرهبرداری از بهبود روابط در مذاکره حساس هستهای، تبدیلشدن به بازیگر محوری منطقه و تسریع در کوتاهشدن رفع شر «داعش»، در زمره این منافع است. اما ایران نیز نگرانیهای خاص خود را دارد. پذیرش رهبری آمریکا در مبارزه با تروریسم، آنهم در وضعیتی که تهران، پیدایش و رشد گروههای تروریستی امثال «داعش» را مرهون حمایت و سرمایهگذاری مالی و تسلیحاتی «واشنگتن» و برخی کشورهای مرتجع منطقه میداند، برای ایران، دشوار به نظر میرسد. نکته بعدی، به نامشخصبودن اهداف نهایی ائتلاف جهانی ضد«داعش» بازمیگردد. زیرا احتمال قوی آن است که پس از پیچیدن نسخه «داعش» در عراق و سوریه، ائتلاف همچنان پابرجا بماند و کشورهای دیگری را در سیبل فشارها و عملیات خود قرار دهد.
بسیج 40 کشور برای شکستدادن «داعش»، بیشتر از نیاز واقعی برای برخورد با گروهی تروریستی با مختصات «داعش» است و همین اردوکشی خیرهکننده، ذهنیت منفی نسبت به اهداف بعدی ائتلاف را تقویت میکند و کشورهای منتقد را به این نتیجهگیری میرساند که کمک به ائتلافی که ممکن است در آینده، تغییر سمت داده و علیه کشور یاریگر وارد اقدام شود، با منطق ریسک دیپلماسی همخوان نیست. تجربه فرجام همکاری ایران در سقوط «طالبان» و قرارشگرفتن در «محور شرارت» هنوز از خاطر ایرانیان زدوده نشده است. این نگرانی؛ منحصر به ایران نیست و در موضعگیری مقامات روسیه، ترکیه و سوریه هم بهوضوح قابل مشاهده است.
بر این اساس، تصور پیوستن ایران به ائتلاف جهانی ضد«داعش»، با اما و اگرهای جدی مواجه است؛ ولی این به معنای پایان راه نیست زیرا تهران میتواند در چارچوب منافع ملی خویش که محو فیزیکی سلطه «داعش» را میطلبد، بدون عضویت در ائتلاف و برپایه «منافع مشترک»، بسترساز سرکوب تروریستهای «داعش» باشد.
مردم سالاری:تغییر بزرگ؛ نیازمند تصمیم تاریخی
«تغییر بزرگ؛ نیازمند تصمیم تاریخی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم جواد گیاهشناس است که در آن میخوانید؛«ما نیازمند تغییر هستیم». شعار بزرگ و تاثیرگذار رییسجمهور اوباما در کارزار ایالات متحده آمریکا وی را از رقیب خود پیش انداخت و دنیا شاهد روی کارآمدن رییسجمهوری بود که قصد داشت از ضرب آهنگ جنگ در عراق و افغانستان بکاهد و هزینههای درگیری ایالات متحده را در اقصی نقاط جهان کاهش دهد. پس از گذشت چندین سال اوباما تا حدی توانست به آنچه مد نظر خویش بود در عراق و افغانستان دست یافته و شهروندان آمریکایی را به توفیقات دیگر امید دهد. جدای از موفقیت یا عدم موفقیت سیاست اوباما، اکنون شاهدیم که این کشور در وعدههای مختلف خویش برای خروج نظامیان از این دو کشور اقدام نمود و در رابطه با پرونده هستهای ایران علیرغم شدت برتری نظرگاه جنگطلبان و افراطیگرایان داخلی، سناریوی تحریم را انتخاب و تا حد زیادی از شعار محور شرارت جورج بوش که فقط یک ابزار را پیشنهاد مینمود و آن جنگ و تصادم نظامی بود، نیز فاصله گرفت.
هرچند ایران و ایالات متحده اکنون پس از تغییرات سیاسی و روی کار آمدن حسن روحانی وارد فاز گفتوگو و مذاکره گردیدهاند اما همگان شاهد آن بودیم که توفیقات تیم دیپلماتیک و سطح مذاکرهکنندگان در ژنو و وین راهبرد جدیدی در مسائل پرونده هستهای را بازگشایی نمود. ولیکن علیرغم تلاش طرفین در مذاکرات وین گامهای موثری در حل و فصل موضوعات و اجماع در خصوص توافق جامع صورت نگرفت. هر چند برای هر دو کشور ایران و آمریکا، اراده طرفینی در خصوص موضوع هستهای به صورت منسجمی وجود داشت. اما مهم ترین مانع بر سر دستیابی توافق هستهای را باید خارج از معادله امنیتی – سیاسی هستهای ایران و غرب جستوجو نمود. معادلهای که نگاه موثر به ابعاد مختلف آن قابلیت حل و هضم مسائل مختلف بویژه رابطه ایران و آمریکا را تحتالشعاع خویش قرار داده است.
با نگاهی به لایههای رسوب نموده تخاصمات دو طرف ایران و آمریکا و شکلگیری پارادایمی از تفکرات آشتی ناپذیر بین ایران و ایالات متحده موجب گردیده تا در یک فرآیند تاریخی هر دو طرف به جای کاهش سطح اعتماد، آجری بر دیوار بدبینی و عدم اعتماد روابط خویش نهند. در سوی دیگر یعنی برای تصمیمگیرندگان ایالات متحده سنخ و لایه عدم اعتماد و موهوم پنداری یک دشمن با توجه به عدم ارتباط این کشور با جمهوری اسلامی ایران بدلایل مختلفی نمود واضحتری دارد. بطوریکه بحران عدم تفاهم و درک تحولات درونی ایران، آمریکاییها را عملاً از تحلیل سطح و مناسبات درونی جمهوری اسلامی ایران، ناکارآمد نموده است.
آمریکاییها با توجه به قطع روابط سیاسی خود بعد از انقلاب اساساً امکان مجاورت فکری و فرهنگی و اجتماعی از بنیادهای جمهوری اسلامی را از دست داده و در مقابل ایرانیها در سطوح مختلف دولت و ملت همواره با رفت آمدهای متعدد عمق برداشتهای اجتماعی و سیاسی خود را در سطوح مختلف نخبگان سیاسی – اجتماعی ارتقاء داده و توانستند برداشتهای به روزتری را در مصادیق متعدد سیاسی و اجتماعی از مناسبات اجتماعی – سیاسی ایالات متحده ابراز دارند. بنابراین پر واضح است که سطح برداشت آمریکاییها از تحولات سیاسی جمهوری اسلامی ایران کم بنیهتر و عمق تحلیلهای استراتژیک آنان نیز فریز گردیده حوادث دهه اول انقلاب اسلامی ایران باشد. از سوی دیگر سایه سنگین لابیهای قدرت و منافع در درون ایالات متحده که همواره منافع خویش را در تنشزایی روابط ایران و غرب میدیدند بر موج انشقاق این دو کشور افزوده است.
با این همه گذار تاریخی آمریکاییها در منطقه خاورمیانه آنان را با یک واقعیت بنیادین مواجه ساخته است و آن اینکه هیچ توافقی بدون حضور ایران پایدار نخواهد بود. بحران سوریه خود معرف چنین واقعیتی بود. اما اینک و در اثنای اوج گفتوگوهای ایران و آمریکا هر دو کشور نیازمند یک زمین سیاسی جدید به منظور شناخت بهتر از عمق تحلیلهای استراتژیک خود به منظور دستیابی به منافع مشترک میباشند. داعش در عراق و سوریه میتواند امکان چنین همکاری را فراهم سازد. در این راستا چندی پیش بلومبرگ در گزارشی تحت عنوان «اوباما نیکسون شود و به ایران سفر کند» نوشت: باراک اوباما قول به تضعیف و در نهایت نابودی داعش داده است.
تحقق این هدف بدون اعزام سرباز دشوار است. اگر سربازان آمریکایی باشند، این به معنای جنگی بزرگ در عراق و سوریه است. به علاوه، اگر ما به داعش هجوم برده و آن را نابود کنیم، پس از چندین سال باید به کشور خود بازگردیم و پس از مدتی چیزی شبیه داعش مجددا بازمیگردد. بنابراین اجماع جهانی به منظور مبارزه با تروریسم و افراطگری میتواند موقعیت ایران و آمریکا در حل و فصل منازعات مزمن خویش را تقویت نماید. از سوی دیگر بحران افراطگری و تروریسم داعش، امروزه بحرانی بر معادله امنیتی غرب در خاورمیانه را ایجاد نموده است. آمریکا امروز بر سر دو راهی سنت مداخلهجویی و تغییر استراتژیک در منطقه است. مداخلهجویی در هسته اصلی خویش دوری از ایران و تصمیم به تغییر در معادله امنیتی منطق بدن وجود ایران تقریبا غیر ممکن است.
بنابراین با توجه به شرایط خاص منطقه خاورمیانه و خطر افراطگری و خشونت و روی کار آمدن فرقههای افراطی تغییر محور مذاکرات و مجاورتهای همکاری ایران و ایالات متحده از مسایل مناقشهآمیز طرفینی به اشتراکات امنیتی مورد توافق طرفینی میتواند کمکهای مناسبی در سطح تحلیلهای درست و واقعیتر این دو کشور ایجاد نماید. نمونه چنین همکاریهایی در عراق و افغانستان در دهههای گذشته، بسترهای مناسب تحولات منطقهای را ایجاد نموده است و توانسته تا سطح موضوعات مورد مناقشه مزمن را به سمت محورهای مورد علاقه و اشتراک طرفینی تغییر دهد. زمینه چنین همکاری امروز در مسئله داعش میتواند هردو طرف را در یک راهبرد مشترک قرار دهد. از سوی دیگر بسترهای چنین همکاری نیز میتواند علاوه برگسترش فضای اعتمادسازی بین دو کشور، خطر تروریسم و افراطگری را که یکی از دشمنان مشترک منافع هر دو کشور در منطقه میباشد، مرتفع سازد. بنابراین باید منتظر بود و دید آیا سیاست تغییر رییس جمهور اوباما میتواند سر شاخههای عملیاتی خویش با ایران را تعیین نموده و مردم آمریکا را در فضای دیگری از سیاستهای این کشور در رابطه با ایران قرار دهد یاخیر؟ همه چیز منوط به تصمیم بزرگ ایالات متحده در تصمیم تاریخی خویش برای پذیرش ایران به عنوان یک قدرت منطقهای است. موضوعی که تا کنون ساختارها و تصمیمگیران ایالات متحده از آن طفره رفتهاند و افراطگرایان داخلی ایالات متحده و رقبای منطقهای ایران از آن هراسناکاند.
ابتکار:نگرانیها از نقش آفرینی منطقه ای ایران
«نگرانیها از نقش آفرینی منطقه ای ایران»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن میخوانید؛تروریستهای داعش سومین قربانی خود را سربریدند. اقداماتی که برای کشورهای دور و نزدیک منطقه از یک چالش امنیتی فراتر رفته و یک فصل سیاسی به نام خود در مناسبات خاورمیانه گشوده است. نگرانی هرکدام از کشورهایی که به نوعی خود را در این موضوع (مبارزه باتروریسم ) دخیل میدانند متفاوت است. به عبارت دیگر میتوان گفت این یک تهدید جدی است که از یک سو به لحاظ امنیتی شهروندان کشورهای مختلف را تهدید میکند و از سوی دیگر اعتبار سیاسی ساختار حکومتی آنها را نشانه گرفته است.همچون اخطاری که آن تروریست سیاه پوش هنگام نمایش مشمئز کننده سر بریدن یک انسان، به سران کشورهای غربی داد. گذشته از نظرهایی که آمریکاییها را به نوعی مسبب تولد تروریست در خاورمیانه میدانند؛ هر کدام از کشورهای صاحب نفوذ و منفعت در منطقه همچون ایران، آمریکا و عربستان امکانی خاص برای تبدیل این تهدید به فرصت دارند.
در این میان توجه و چانه زنی در مورد نقش ایران بیشتر از همه جای بحث و نظر دارد.چانه زنیهای فرامنطقه ای به منظور همکاری و یا عدم همکاری ایران برای حل بحرانهای مختلف منطقه ای پیش از این جایگاه ایران را به عنوان یک پایگاه ثبات منطقه نشان داده است.از این رو در موضوع تروریستهای داعش نیز که به لحاظ جغرافیایی فاصله کمی با ایران دارند؛ حضور ایران و نحوه نقش آفرینی اش یک بحث مهم شناخته میشود. باید گفت از نظر همسایگان منطقه ای ایران، که بعضا رقیب سیاسی هم تلقی میشوند؛ آنچه که تعیین کننده نظر آنها نسبت به نقش آفرینی ایران است؛ بحث گسترش نفوذ سیاسی ایران میباشد. از جمله این کشورهای میتوان به عربستان سعودی اشاره کرد که در بسیاری از مسائل، نقطه مقابل ایران تلقی میشود.
از این رو وقتی در منطقه بحرانی شکل میگیرد؛ آنچه که موجبات نگرانی رقبای ایران را فراهم میکند، این است که هرچقدر ایران در حل موضوع سهم بیشتری را به خود اختصاص دهد و نقش پویاتری را ایفا کند؛ در آینده میتواند از قدرت چانه زنی بیشتری در معادلات منطقه ای برخوردار باشد. از این رو باید انتظار داشت که عربستان سعودی برای نگرانی آمریکاییها و سایر متحدان غربی اش تسهیلات فراهم و دلارهای نفتی خود را خرج کند تا اینکه حضور آنها در منطقه به گونه ای باشد که امکان فعالیت ایران کمتر فراهم شود. به همین خاطر است که اولاند رئیس جمهور فرانسه موضوع دعوت ایران به کنفرانس پاریس را منوط به مشورت با عربستان سعودی دانسته است.
همچنین باید توجه داشت که اقدام نظامی علیه تروریستها در نقطه ای تقریبا به دور از نقشه جغرافیایی آنها، هزینه بردار است و این برای کشورهای غرب حائز اهمیت میباشد. درکنار این نوع نگاه آمریکا به ثبات در خاورمیانه نیز قابل توجه است.آمریکا به خوبی میداند که ایران و عربستان هر دو امکانات خاص خود را برای نفوذ و رهبری در منطقه دارند: گروههای مورد حمایت، اندیشه سیاسی و مذهبی، امکانات مالی و لجستیکی و در نهایت جدیت لازم برای اعمال نفوذ در منطقه. بر این مبنا ترجیح میدهند به جای اینکه یک کشور تبدیل به یک قطب بلامنازع منطقه شود؛ میخواهند که دو قطب در تعامل و کشمکش با یکدیگر باشند، تا بدین طریق هرگاه منافع شهروندان آمریکایی اقتضا کرد از یکی به عنوان اهرم متعادل سازی دیگری بهره گیرند. باتوجه به اینکه این امر برای سیاستمداران واشنگتن مسلم است که ایران چه با آمریکا و عربستان همکاری کند یا نه، به هرحال درصدد نقش آفرینی منطقه ای خواهد بود. از این رو ترجیج میدهند نظر عربستانیها را در طرح مبارزه با داعش که به نوعی منجر به گسترش نفوذ سیاسی و امنیتی عربستان میشوداعمال کنند.
اما این اقدامات پشت پرده برای پیشبرد اهداف رقبای منطقه ای زمانی بیشتر موفق میشود که دیپلماتهای ایرانی از تحرکات دیپلماتیک خود به دلایل مختلف غافل میشوند و باز میمانند. باید در نظر داشت که آنچه که راهگشای اقدامات نظامی و تحرکات امنیتی است هوشمندی و ذکاوت دیپلماتها است. هرگاه تعامل دیپلماتیک بین ایران و عربستان کمتر شود کشورهای دیگر برای کسب منافع خود بیشتر حضور خواهند داشت و اینگونه است که امروز به خاطر نبود روابط سازنده دیپلماتیک بین کشورهای منطقه، به جای اینکه کشورهای خاورمیانه خود داعیه دار حل بحرانهای منطقه ای شوند؛ آمریکا به عنوان یک هژمون وارد میشود و باید و نباید را تعیین میکند که در این حالت بی شک بخشی از منافع ایران اگر از دست نرود؛ تهدید خواهد شد.بر این اساس انتظار میرود که دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی نقشه راه بلند مدتی را برای تعامل سازنده با کشورهای خاورمیانه در دستور کار قرار دهد هرچند که اختلافاتی بر سر راه وجود داشته باشد.
دنیای اقتصاد:فقرا را فقیرتر نکنیم
«فقرا را فقیرتر نکنیم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی فرحبخش است که در آن میخوانید؛ریشهکن کردن فقر و تعدیل نابرابری درآمد، وقتی همراه با رشد اقتصادی در نظر گرفته میشود، به بزرگترین هدف اقتصاد توسعه و دشوارترین وظیفه سیاستگذاران مبدل میشود. در کشور ما، علاوهبر موارد فوق، این مساله به دلایلی اهمیتی مضاعف یافته است. بسط و تحقق عدالت اجتماعی یکی از مهمترین آرمانهای نظام پس از انقلاب بوده است و هدفگیری آن وجه ممیزه این نظام با سایر نظامهای حکومتی قلمداد میشود. شاید بههمین دلیل وضعیت فقر و توزیع درآمد بهعنوان جنبههای بارز عدالت اجتماعی، همواره مورد توجه مسوولان و افکار عمومی بوده است. رشدهای سریع و مستمر اگرچه میتوانند الگوهای جدیدی در تخصیص منابع خلق کنند، ولی درجه حصول و موفقیت رشدهای بلندمدت اقتصادی، بستگی بهلحاظ کردن عوامل تاثیرگذار از جمله مساله توزیع درآمد، در برنامههای رشد اقتصادی دارد.
اقتصاددانان کلاسیک از قدیم اعتقاد داشتند که رشد اقتصادی به همراه بهبود توزیع درآمد ممکن نیست. آنان معتقد بودند که یکی از شرایط لازم برای ایجاد رشد اقتصادی، تشدید نابرابری در توزیع درآمدها است؛ زیرا با توجه به اینکه تقریبا تمام درآمد گروههای کمدرآمد صرف هزینههای مصرفی میشود، رشد اقتصادی وابسته به پسانداز گروههای پردرآمد جامعه خواهد بود که اساس سرمایهگذاری را فراهم میکنند؛ بنابراین استدلال، هر نظام اقتصادی که بر پایه نابرابری بیشتر درآمد پایهریزی شود، در مراحل اولیه توسعه دارای رشد اقتصادی بالاتری نسبت به نظام اقتصادی طرحریزی شده براساس توزیع عادلانهتر درآمدها خواهد بود.
مشاهدههای آماری سالهای اخیر، نمونههای زیادی از کشورهای در حال توسعه را نمایان میسازد که رشد اقتصادی به همراه بهبود توزیع درآمدها را تجربه کردهاند. این امر عمدتا به واسطه سهولت جابهجایی سرمایه در مقیاس جهانی، بهرهگیری مناسب از ذخایر خدادادی و نیز سرمایهگذاری در سرمایه انسانی امکانپذیر شده است.
دولتهای پوپولیست همواره به جای آنکه تمرکز خود را بر کیک بزرگتر و در نتیجه بهرهمندی بیشتر مردم از منافع حاصل از بزرگتر شدن اقتصاد متمرکز کنند، چاقوی خود را برای برش کیک تیز کردهاند، سیاستی که نه فقط به سهم بیشتری از کیک برای اقشار فرودست منجر نشده است، بلکه مستمرا به اتلاف بخش بزرگی از کیک دامن زده است. بهعنوان یک مصداق عینی میتوان به سیاست پرداخت یارانه نقدی از اواخر سال 89 اشاره کرد که با هدف بهبود سطح رفاه خانوارهای ایرانی به انجام رسید. آمار ارائهشده از سوی مرکز آمار ایران حاکی است از سال 90 تاکنون، اگرچه هزینه خانوارها بهلحاظ اسمی افزایش یافته است، ولی میزان این رشد از افزایش قیمتها کمتر بوده است. بهعبارت دیگر با پرداخت یارانه نقدی اگرچه خانوارها تصور کردهاند بهلحاظ اسمی بر درآمد آنها افزوده شده است، ولی آثار تورمی این سیاست آن چنان بوده که سبد مصرفی خانوارها را بهلحاظ واقعی کوچکتر کرده است.
اطلاعات ارائهشده از سوی مرکز آمار نشان میدهد در دوره سه ساله (1392-1390) اگرچه هزینه خانوارها به میزان 81 درصد افزایش یافته است، ولی افزایش شاخص قیمت کالاها و خدمات مصرفی در همین دوره با 114 درصد رشد روبهرو بوده است که نشان میدهد در همین دوره مردم با سبدی 33 درصد کوچکتر از قبل روبهرو بودهاند. در یک تصویر بزرگتر و در یک دوره هشتساله در فاصله سالهای(1392-1384)میتوان تصویر جامعتری از وضعیت خانوارهای ایرانی در این دوره بهدست داد. بررسی بودجه خانوار در این سالها نشان میدهد بهجز سال استثنایی 88 که تورم بهشدت کاهش یافته و اندکی در حدود 4/2درصد وضعیت رفاهی خانوارها ارتقا یافته است، در تمامی سالهای این دوره با کاهش سطح رفاهی روبهرو بودهایم که اوج این کاهش در سال 90 با کاهش حدود 10 درصدی سبد واقعی خانوارها نمایش داده میشود. شکست سیاستهای پرداخت یارانه و کمکهای سنگین در قالب طرحهای حمایتی مختلف نشان میدهد.
این برنامهها نه فقط نتوانستهاند در هدفگیری اقشار آسیبپذیر کمک بسزایی داشته باشند، بلکه بهواسطه اتلاف بخش عمدهای از منابع دولتی، بسیاری از سرمایهگذاریهای مولد را از بودجه لازم محروم ساختهاند؛ سیاستهایی که با ایجاد کسری بودجه و تورم بزرگترین ضربه را به اقشار محرومی زدهاند که قصد حمایت از آنان را داشتهاند. شرایط رکود تورمی فعلی باز هم حکایت از آن دارد که اگر دولت سیاست کاهش شکاف درآمدی و بهبود وضعیت دهکهای پایین درآمدی را در مد نظر قرار دارد، راهی جز خروج از رکود و کنترل تورمی که همچون یک باتلاق بزرگ اقشار متوسط و فقیر جامعه را در خود میبلعد، وجود ندارد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد