جام جم سرا به نقل از شهروند: پدر و مادرهای دهه ٥٠ و ٦٠ که کم و بیش خودشان را متعلق به دوره فرزندسالاری میدانند این روزها از نسلی حرف میزنند که هیچ شباهتی به گذشته خودشان ندارد و همین موضوع دغدغههای تربیتیشان را بیشتر میکند.
این روزها و با پیشرفت روز به روز بشر، دیگر هر نسل یک بازه ٢٠ ساله نیست که تفاوتهای آن آشکار باشد. امروزه به گفته خیلی از کارشناسان هر ١٠سال میتواند پرورشدهنده نسلی باشد که با گذشته خود تفاوت زیادی دارد. اینکه دهه شصتیها، دهه هفتادیها را درک نمیکنند و به تبع آن خیلی از دهه هفتادیها از کارهای متولدین ٨٠ متعجب هستند، نشان میدهد تفاوت نسلها به کمتر از ١٠سال رسیده است. در این بین اما ارزشگذاری اینکه کدام روش تربیتی در کدام دهه بهتر بوده است موضوعی نیست که بتوان به راحتی به آن پاسخ داد. شاید برای پاسخ دادن به این سوال نیاز باشد تا ٢دهه بعد با مقایسه میزان موفقیت نسلی که همه امکانات برای او فراهم بود و با اتکای دیگران بزرگ شد، با نسلی که در محرومیتها رشد کرد و مستقل بار آمد به جواب این سوال رسید که در دنیای مدرن امروزی کدام روش برای تربیت کودکان بهتر است. کدام نسل در آینده شادتر خواهد بود و به موفقیتهای بیشتری دست پیدا خواهد کرد. به همین دلیل در گزارش پیشرو سعی شده تا به مهمترین دغدغههای پدر و مادرهای جوانی بپردازیم که در پایان قرن چهاردهم شمسی، فرزندانی دارند که قرار است عمده سالهای زندگیشان را در قرن دیگری تجربه کنند.
باید تلاش کنم از پسرم جا نمانم
غزاله چند ماهی است که مادر شدن را تجربه کرده است. برای او که پسرش در سال ٩٣ به دنیا آمده و قرار است مدرسه رفتن را در یک سده دیگر تجربه کند قطعا دغدغههای زیادی وجود دارد که هر کدام از آنها میتواند آینده را مبهمتر کند. آیندهای که تنها به دوران کودکی ختم نمیشود و در جوانی میتواند نگرانکنندهتر باشد.
غزاله درباره دغدغههای تربیتی پسرش میگوید: این روزها خیلیها از اینکه فرزندانشان از ٢ سالگی وارد دنیای مجازی میشوند، شکایت دارند و نگران این موضوع هستند که این اتفاق هر روز آنها را از خانواده دورتر کند اما اینکه نسل جدید با تبلت و موبایل بازی میکنند و دنیای مجازی بخشی از دنیای آنها شده است دغدغه امروز من نیست چرا که فکر میکنم این پیشرفت سریع تکنولوژی و روآوردن نسل جدید به این ابزارها چیزی نیست که من بتوانم جلوی آن را بگیرم. مطمئنا وقتی بچه من وارد مدرسه شود با چنین ابزارهایی باید آشنا شود و ناخودآگاه بخشی از زندگی آن خواهد شد. پس تنها کاری که میتوانم انجام دهم این است که خیلی کنترل شده این بخش از ماجرا را مدیریت کنم.
هر چند هنوز هم فکر میکنم بازیهای فیزیکی برای بچهها جذابیت بیشتری دارد و این جذابیت به شرطی ایجاد میشود که پدر و مادر برای فرزندان خود وقت بگذارند. اگر جو خانه گرم باشد، بچهها میتوانند حتی بیشتر از نسل ما از بازیکردنهای گروهی لذت ببرند. مهمترین دغدغه من درباره پسرم که در دهه ٩٠ به دنیا آمده مربوط به دوران کودکی او نمیشود.
من نگران دوران نوجوانی و جوانی او هستم. اینکه پسر من در نوجوانی درکی از ارزشهایی که من داشتم نداشته باشد و مثلا تصمیم بگیرد در ١٥سالگی خانه مجردی داشته باشد. فکر میکنم بچهها را میتوان تا یک سنی کنترل کرد اما از یک سنی به بعد این تفاوت نسل بیشتر خودش را نشان میدهد.
پیشرفت تکنولوژی و اینکه هر نسلی باهوشتر از نسل بعدی است باعث میشود تا بچهها از نظر دانش و آگاهی خیلی زود به سطح پدر و مادرهایشان برسند. همین دنیای مدرن، پیشرفت تکنولوژی و انتقال سریع اطلاعات خیلی زود بچهها را رو در روی پدر و مادرها قرار میدهد. چه بسا که بچهها حتی از پدر و مادرهایشان هم پیشی میگیرند.
همین بالاتر بودن اطلاعات باعث شده تا بچههای این نسل دانش خود را در حد پدر و مادر و حتی خیلی از حرفهای آنها را نادرست بدانند. برای همین به این موضوع هم فکر میکنم که بهعنوان یک مادر امروزی نباید از دنیای مدرن و پیشرفتهایش فاصله بگیرم. باید پا به پای فرزندی که بزرگ میکنم خودم از تمام اتفاقات و پیشرفتها باخبر باشم تا هیچوقت پشتسر فرزندم قرار نگیرم و از پسرم جا نمانم.
یکی از علل گستاخی بچههای امروزی این است که والدینشان را در حد خودشان نمیدانند و فکر میکنند آنها به دنیایی دیگر تعلق دارند پس لزوما هر حرفی که میزنند نباید درست باشد.
کسی نمیتواند نوع تربیت امروزی یا نسلهای قبلتر را ارزشگذاری کند و بگوید کدام روش درستتر بوده است. من خودم در روزگاری بزرگ شدم که فرزندسالاری بود اما در همان دوره هم که خیلیها به خانواده پایبند نبودند و از فرزندسالاری شکایت میکردند، ما طوری بزرگ شدیم که خیلی از ارزشها برایمان معنا داشت. پس فکر میکنم تربیت بچهها در روزگار کنونی بیشتر از اینکه به بچهها برگردد به والدینی برمیگردد که باید اقتضائات زمان خود را بدانند و بچههایشان را طوری بار بیاورند که افرادی گستاخ و بیقید نباشند و پدر و مادر خود را همیشه یک پله بالاتر از خودشان بدانند.
بچهها و روابطشان خیلی پیچیده شده است
زینب یک پسر ٦ ساله دارد و در تمام این ٦سال سعی کرده تا بهترین روش تربیتی را برای پسر خود انتخاب کند.
او درباره اینکه چقدر تربیت فرزندان برای پدر و مادرهای امروز دغدغه است، میگوید: «پدر و مادرهای امروز یک مقدار تغییر کردهاند، برای پدر و مادرهای ما ادب و تربیت و احترام به بزرگتر خیلی اهمیت داشت. الان تربیت آزاد را در نظر میگیرند و خیلی در قید و بند نیستند. ولی اینکه تربیت بهطورکلی چقدر اهمیت دارد باید گفت الان مهمتر است چون روابط پیچیدهتر شده و بچهها هم پیچیدهتر شدهاند و رفتار کردن با آنها شیوههای خاصی میخواهد.»
او درباره ویژگیهای تربیتی کودکان امروز میگوید: «درست است که این روزها بچهها خیلی از جامعه و رسانه و محیطهای دوستی تاثیرپذیر شدهاند اما نمیشود نقش خانواده را ندیده بگیرید. کودکان امروز از بعضی نظرها بهتر از گذشته شدهاند. ویژگیهای جامعه و رفتار پدر و مادرها اعتماد به نفس، خودباوری و احساس شخصیت به بچه میدهد. در زمان ما این چیزها به این قوت نبود اما مسأله این است که خانوادهها باید یک اتوریته نسبت به بچهها داشته باشند که ندارند.
پسر من ٦ ساله است و من در طیف بچههای همسن و سال او میبینم که با چه تحکمی با خانوادهها صحبت میکنند و لحنشان چقدر آمرانه است. درحالیکه ما اگر چیزی میخواستیم، خواهش میکردیم. بچههای الان خواهش بلد نیستند، معذرتخواهی بلد نیستند و تا حدودی خودخواه هستند.
بهخصوص که تک فرزندی بیشتر از قبل شده، بچهها خواهر و برادر ندارند و تجربه روابط فامیلی هم مثل سابق نیست و اینها باعث شده درجه خودخواهی در آنها بیشتر شود و خانوادهها هم این را تقویت میکنند. بهطور مثال وقتی بچهها شکایت میکنند، پدر و مادر بدون اینکه بررسی کنند که حق با بچهشان است یا نه به معلم و مربی شکایت میکنند. بچهها خودخواه و حق به جانب هستند و هر چه بزرگتر میشوند این مسأله شدت بیشتری پیدا میکند.»
روانشناسان و متخصصان تربیتی تأکید میکنند که پدر و مادرها باید خودشان هم یاد بگیرند که چطور با بچهها رفتار کنند و چگونگی مواجهه با آنها را در موقعیتهای متفاوت بدانند.
وقتی از زینب درباره شیوهای که خودش برای تربیت میپسندد و به کار برده است و منابعی که از آنها استفاده کرده میپرسیم، میگوید: «اوایل که خیلی کوچک بود مثل بیشتر پدر و مادرها رفتم دنبال کتابهای تربیتی اما متوجه شدم چون همهشان ترجمهاند با سبک زندگی ما همخوانی ندارند و مطابق زندگی ما نیستند. بعد مجبور شدم به دلایلی به مشاور مراجعه کنم. از آن زمان دایم با مشاور در ارتباط بودم و کلاسهای تربیتی میرفتم. آنجا هم مشاور به من گفت که کتابهای تربیتی جوابگوی سبک تربیتی ما نیست. همچنین من یکسری چیزها را از خانواده خودم یاد گرفتم. رفتارهایی که در مادرم دیده بودم و به نظرم درست بوده پیاده کردم و از آن چیزهایی که به نظرم غلط بوده، پرهیز کردم.»
باید با بچهها صمیمی بود
محمود ٣٦سال دارد و پدر دختری ٣ و نیم ساله است. او میگوید تربیت درست بچههای امروز به مراتب سختتر از دورههای گذشته است. چون افرادی که در شکلگیری شخصیت بچهها تأثیر میگذارند گستردهتر شده و آنها دیگر از یکی دو نفر تربیت نمیگیرند، محیط، اطرافیان، رسانهها و فضاهای مجازی همه و همه در تربیت کودک امروز نقش دارد؛ درواقع محیط امروز تاثیرش از پدر و مادر بیشتر شده است.
او معتقد است در این دوره هر چه تربیت بچهها دینی و سنتیتر پیش رود، موفقتر است و میتوان گفت در این محیط میتوان کودکانی سالمتر و مصونتر نسبت به آسیبهای اجتماعی و ناهنجاریهای رفتاری بارآورد.
محمود که خودش چندینسال است در آموزش و پرورش به آموزش نوجوانان میپردازد، میگوید: امروز باید طوری بچهها را تربیت کنیم که همه آگاهیها و اطلاعات را خودمان در اختیارش قرار دهیم.
پیش از این بچهها از پدر و مادر میترسیدند یا میتوان گفت حساب میبردند؛ و خیلی با والدین خود صمیمی نبودند، با اینکه خیلی از مسائل را خارج از خانه یاد میگرفتند ولی آسیبها کمتر بود؛ الان وضع فرق کرده و به نظر من پدر و مادرها باید با بچهها رابطه دوستی و صمیمیت داشته باشند و در عین حال با اقتدار آنها را کنترل کنند.
ما باید همه مسائل را به بچههایمان بگوییم و قبل از اینکه بیرون از خانه بشنوند و ببینند یاد بدهیم؛ چون وقتی از دیگران چیزی یاد بگیرند، دیگر حرف پدر و مادر را گوش نمیکنند.
ماجرای یک بام و دو هوای تربیت
سارا ٣١ ساله است؛ او در مورد تربیت دختر ٣سالهاش میگوید: مشکل اصلی و عمده پدر و مادرهای امروزی این است که وقت کمتری برای بچهها میگذارند، بچهها بیشتر در خانه پیش پدربزرگ و مادربزرگشان هستند، یا مهدکودک و کلاسهای مختلف؛ پدر و مادرها وقت زیادی برای بازی بچه صرف نمیکنند چون اساسا آنقدر درگیر کار و روزمرگی هستند که دیگر وقتی برای بچه نمیماند.
مشکل دیگر هم این است که اکثر خانوادهها تک فرزندی هستند و همه امکانات را برای بچه فراهم میکنند و از نظر امکانات رفاهی بیش از حد به بچهها توجه میشود که همین باعث میشود بچهها بسیار وابسته و متوقع بار بیایند.
پدر سارا که از پدران نسل دیروز است اما به نکته دوگانگی تربیتی اشاره میکند و میگوید: بچههای امروز دچار دوگانگی تربیتی میشوند؛ یعنی پدر و مادر در تربیت بچه با هم هماهنگ نیستند؛ هرکدام شیوه تربیتی که خود درست بدانند، اعمال میکنند و در خیلی از مواقع همدیگر را نقض میکنند. مثلا پدر بچه را دعوا میکند، مادر نازش را میکشد یا برعکس. همین میشود که بچه بد بار میآید و یاد میگیرد اگر یک نفر تندی کند دیگری هوایش را دارد که به او پناه میبرد و هر کاری بخواهد را بالاخره انجام میدهد. با اینکه در دورههای پیش تربیت با یکی از والدین بود؛ یا پدر یا مادر؛ بچه با یک نفر طرف بود.
بچهها میبینند و یاد میگیرند
«امروز نسبت به قدیمترها خیلی چیزها فرق کرده و به همان نسبت هم تربیت بچهها سختتر شده؛ محیطی که بچه در آن رشد پیدا میکند، دیگر محدود به خانه نیست و کودک در همین چند سال اول زندگی با وسایل ارتباطی آشنا میشود. با اینکه در دوران گذشته بچهها تقریبا هیچ وسیله ارتباطی در اختیار نداشتند ارتباط برقرار کردن با بچههای دیگر را خوب بلد بودند؛ چون اکثرا یا خواهر و برادر هم سن و سال خودشان داشتند یا با بچههای همسایه بازی میکردند. بچههای امروز تنها هستند و وسیله بازی آنها موبایل و رایانه و تبلت و این جور چیزهاست.»
اینها را فاطمه میگوید که در ٢٥سالگی مادر شده و الان یک پسر ٤ ساله دارد. برای او بهعنوان مادر خیلی مهم است که پسرش خوب تربیت شود؛ به دیگران احترام بگذارد، مودب باشد، با باورهای مذهبی رشد پیدا کند و بتواند از حق خودش دفاع کند و در همه این زمینهها تلاش میکند.
فاطمه با این وجود چندان از شیوه رفتار با کودکش راضی نیست و میگوید: پسر من خیلی پرخاشگر شده و این دقیقا به دلیل بازخورد رفتار من و همسرم است که خیلی زود عصبانی میشویم و حوصلهمان برای سر و کله زدن با بچه کم است.
بچهها باید دانشمند بار بیایند
بشرا ٣٦ ساله است و ٢ کودک ١٠ ساله و ٤ساله دارد. او میگوید: «امروزه مهمترین دغدغه تربیتی پدر و مادرها آموزش بچههاست. آموزش هم صرفا به معنی فرستادن بچهها به کلاسهای مختلف است؛ نوعی رقابت بین خانوادهها پیش آمده و هرکسیکه فرزندش مهارتهای مختلف بیشتری یاد بگیرد، برنده است. حتی به تازگی خود من در آموزشگاههای مختلف دیدم که برای بچهها کلاس آموزشی مهارتهای زندگی میگذارند؛ یعنی به بچهها سلام کردن، احترام به بزرگترها و خیلی از مهارتهایی را یاد میدهند که نسلهای قبل، از پدر و مادرها یاد میگرفتند. درواقع امروز والدین به نوعی بچههایشان را از سر باز میکنند و برایشان وقت نمیگذارند و در مقابل وقت بچه را با کلاسهای مختلف پرمیکنند و این دغدغه را دارند که کودکشان از هیچ کلاسی عقب نماند و چیزهای بیشتری یاد بگیرد.
بشرا فکر میکند شخصیت کودک امروز بهشدت به تأمین نیازهایش وابسته شده است و پدر و مادرها فکر میکنند هر چه بیشتر امکانات رفاهی در اختیار کودک قرار دهند، فرزندشان بهتر بار میآید.
او در مورد مهمترین نگرانیها در مورد فرزندانش میگوید: من تمام تلاشم را میکنم که فرزندم در آینده آدم شادی باشد و از زندگیاش لذت ببرد، هر مسیری را انتخاب میکند همان باشد که واقعا دوست دارد و نگران این هستم که چه اتفاقی برای روحش میخواهد بیفتد. به همین دلیل باور مذهبی تا اندازهای برایم مهم است؛ اینکه باورهای مذهبی و اعتقادی تا حدی در آنها نهادینه شود که تا حدودی آسودهخاطر شوم و بدانم همین باورها در بسیاری از مواقع باعث ممانعت از انجام کارهای ناشایست برایشان میشود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد