جام جم:موثرترین زبان برای مذاکره با دشمن
«مؤثرترین زبان برای مذاکره با دشمن»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع مجمع عالی بسیج، یکبار دیگر رویکرد نظام در موضوع هسته ای را در دو سطح«کلان» و « خرد» روشن کرد.این سخنان که تأکید و تبیین دوبارهای بود بر مواضع پیشین،در این مقطع و با توجه به تمدید مذاکرات، اهمیت ویژه ای داشت.
بخش راهبردی سخنان رهبر انقلاب، به نگاه و نوع مواجهه نظام اسلامی با آمریکا مربوط می شود؛ موضوعی که به ماهیت و گفتمان ظلم ستیزی انقلاب اسلامی از سویی و روحیه استکباری آمریکا از سوی دیگر بر می گردد و از ابتدای شکل گیری نهضت تا الآن ادامه داشته و تا هر زمانی که این دو ماهیت تغییر نکند ادامه خواهد یافت.
حضرت آیت الله خامنه ای با یادآوری سخن بنیانگذار انقلاب اسلامی که «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» و بیان این جمله که «جهت حرکت اشتباه نباید بشود؛ جهت حرکت به سمت استکبار است، مقابله با استکبار است...ما با آمریکا به عنوان یک مجموعه جغرافیایی یا به عنوان یک ملّت، به عنوان یک مجموعه انسانی هیچ مساله ای نداریم،... مساله ما با آمریکا، مساله استکبار آمریکایی است؛ مستکبرند، متکبّرند، زورگویند، زیاده طلبند..» این مطلب را روشن می سازند که خط و جهتگیری کلان نظام کماکان و همچون دوران امام(ره) مقابله با آ مریکا به عنوان مظهر تام و تمام استکبار است و در این جهتگیری هیچ تغییری بوجود نیامده است.
تأکید و تصریح به این مطلب از این رو مهم است که برخی گمان نکنند مذاکرات هسته ای که گاه با مذاکرات دوجانبه با آمریکا دنبال شده و با دست دادن و خنده و دست در کمر یکدیگر دیپلمات ها همراه بوده است، ناشی از تغییر نگاه ما به دشمن و دوست پنداشتن دشمن است.
ایشان تأکید میکنند:«ما نمی خواهیم اعتماد آمریکا را جلب کنیم. ما اصلاً به اعتماد آمریکا هیچ احتیاجی نداریم. ما نیاز نداریم شما به ما اعتماد کنید؛ اعتماد شما به ما، هیچ اهمّیّتی برای ما ندارد. ما هم به شما اعتماد نداریم، مردمتان هم به شما اعتماد ندارند.»
همین جا مناسب است اشاره کنیم که انتظار از دولتمردان و دیپلمات های کشورمان این نیست که ادبیات آنها، ادبیات رهبر انقلاب باشد اما این انتظار به طور جدی وجود دارد که ادبیات آنها به گونه ای نباشد که برخی را به اشتباه بیندازد و گمان کنند در راهبرد ا ستکبار ستیزی نظام اسلامی تغییری بوجود آمده است.
پاسخ مناسب و بهنگام به اظهارات تکبرآمیز مقامات غربی و بخصوص آمریکا از جمله راهکارهای پیشگیری از این اشتباه است. بخش دیگر سخنان رهبری به موضوعات خرد مذاکرات هسته ای بر می گشت.در این بخش ایشان چند نکته مهم را یادآوری کردند.
نخست، تیم مذاکره کننده. ایشان برای چندمین بار حمایت خود را از تیم مذاکره کننده کشورمان مطرح کردند و فرمودند:«هیات مذاکره کننده ما حقّاً و انصافاً پرتلاش و جدّی هستند؛ ایستادگی می کنند، با منطق حرف می زنند، زیر بار حرف زور نمی روند، دارند کار می کنند؛ این را هم همه توجّه داشته باشند.»
این نکته خصوصا باید مورد توجه منتقدین مذاکرات باشد تا در انتقاد از مذاکرات و یا حتی برخی رفتار مذاکره کنندگان به افراط کشیده نشوند و مذاکره کنندگان را به آنچه مناسب آنها نیستند،متهم نکنند.
دومین نکته به اصل و تمدید مذاکرات بر می گشت. ایشان تصریح کردند:«بنده با تمدید مذاکرات مخالف نیستم، همچنان که و به همان دلیل که با اصل مذاکرات مخالف نبودم، با اصل مذاکرات هم مخالفت نکردیم؛ دلیلش را هم برای مردم بیان کردیم.»
خاطرنشان می شود رهبر انقلاب در بیستم فروردین سال جاری،همزمان با روز فناوری هسته ای و در دیدار با مسئولان و متخصصان هسته ای کشورمان، مذاکرات هسته ای را «طراحی جدید دولت» و اهداف آن را «شکستن فضای خصمانه جبهه استکبار علیه کشورمان و گرفتن ابتکار عمل از طرف مقابل و روشن شدن حقیقت برای افکار عمومی دنیا» ذکر کردند و همان موقع نیز تصریح کردند:«این مذاکرات باید ادامه یابد.»
سومین نکته،در باره نتیجه مذاکرات بود که در این باره با تأکید « همه بدانند»چنین فرمودند:«همه بدانند - هم آن کسانی که طرف مذاکره اند، هم این کسانی که در داخل نگران این مساله اند و نگاهشان به این مذاکرات است - که اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد، آن که بیش از همه ضرر می کند ما نیستیم، آمریکایی ها هستند.»
این تأکید از این جهت مهم است که عده ای همه چیز را در گرو این مذاکرات می دانند و ممکن است شکست مذاکرات را برای کشور بزرگنمایی کرده، بر این اساس در فکر کوتاه آمدن از خط قرمزها و دادن امتیازات بیشتر به طرف مقابل،بدون انعطاف آنها باشند.
چهارمین و آخرین نکته در این بخش،راه حل نظام برای مقابله با مهم ترین حربه دشمن، یعنی تحریم ها بود؛ نکته ای که متأسفانه به رغم اهمیت بسیاری که دارد کمتر در عمل مورد توجه دولتمردان قرار گرفته است. معظم له در این باره فرمودند:« ما آنچنان که حالا آنها خیال کردند، ضرر نمی کنیم؛ تصوّر کردند که اگرچنانچه چنین بشود، چنان خواهد شد؛ نه، راه حل وجود دارد، راه حل همین اقتصاد مقاومتی است که ضربه های دشمن را اوّل کم اثر می کند، کاهش می دهد که این مالِ کوتاه مدّت است، در میان مدّت و بلندمدّت به حرکت عظیمِ مردم اوج می دهد. اقتصاد مقاومتی این جوری است...ما راه حل داریم، آنها راه حل ندارند.»
بنابراین از دولتمردان انتظار می رود منتظرنتیجه مذاکرات نباشند و به موازات پیگیری مذاکرات و ادامه جدیت و تلاش و زیربار زور نرفتن و منطق،راه حل های موازی را که مهم ترین آنها اقدام برای تحقق اقتصاد مقاومتی است در دستورکار قرار دهند و مطمئن باشند اگر دشمن بفهمد مهم ترین حربه او خنثی شده است، دست از زیاده خواهی هایش برخواهد داشت، زیرا مؤثرترین زبان برای مواجهه و غلبه بر دشمن مستکبر، زبان اقتداری است که از پشتوانه های لازم برخوردار باشد و ازآنجایی که تکیه دشمن برای فشار به ما،حوزه اقتصاد است،این پشتوانه با پیگیری اقتصاد مقاومتی، بیشترمحقق خواهد شد.
کیهان:فصل جدید وزارت علوم
«فصل جدید وزارت علوم»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛وقتی پس از مدتها انتظار، با رأی اعتماد نمایندگان، تکلیف وزارتخانه مهمی به نام «وزارت علوم تحقیقات و فناوری» معلوم میشود، باید به فکر آسیبشناسی و چرایی این بود که به چه دلیل در طول حدود 480 روز از عمر دولت، یکی از مهمترین وزارتخانهها که با عمر و سرنوشت نسل جوان کشور و با بنیه علمی و آیندهسازی نظام ارتباط مستقیم دارد، حدود 163 روز با سرپرست اداره شده است؟! 163 روز از 480 روز یعنی یک سوم مدت عمر دولت و این رقم کمی نیست که بتوان بیاعتنا از کنار آن گذشت. در حالی که حدود 4/5 میلیون دانشجو در سراسر کشور مشغول به تحصیلند و قرار است از ثمره تلاشهای آنها، درخت علمی کشور پربارتر شود و در حالی که رقابتی نفسگیر و سخت در عرصه علمی و اقتدار پژوهشی در بین کشورها و دولتهای مختلف برپاست، این بلاتکلیفی طولانی مدت چه علتی داشته و چه آثاری برجای میگذارد؟ آیا میتوان مدعی شد که عرصه علمی و تحقیقاتی برای دولت واجد کمترین ارزش است؟! آیا میتوان این ادعا را پذیرفت که دلمشغولی اصلی دولت، در حوزههای دیگر است و وزارت علوم، اولویت چندم دولت است؟!
پاسخ هر 2 گزینه به یقین منفی است. نه دولت از اهمیت علم و دانش و شتاب علمی غافل است و نه شخص رئیس جمهور با مقوله دانشگاه و مدیریت محققانه و هوشمندانه آن ناآشناست. آیا آنگونه که عدهای سعی در القاء آن دارند، دولت وزارت علوم را قربانی دیگر وزارتخانههای خود کرده بود تا همه توجهها به این عرصه معطوف شود و سراغی از وزارتخانههای دیگر نگیرند؟! پاسخ این ادعا هم منفی است چرا که نفس طرح و تولید این ادعا، پذیرفتن این نکته است که دولت در وزارتخانهها مشغول رفتاری خلاف قانون است و علاقمند است برای پنهان ماندن آن، یک وزارتخانه را در کانون توجهات قرار دهد! این امر افزون بر آنکه توهین به دولت است با واقعیت جاری و مشهود نیز مغایر است و دلیل واضح آن از یک سو اقدامات قانونی دستگاههای نظارتی درباره دیگر وزارتخانهها است و از دیگر سو استمرار قانونی امور در همه دستگاههای کشور است. اگر این ادعا با واقعیت قرین نیست که نیست یقیناً ادعاهای دیگری همچون برنامهریزی برای انتخابات آتی مجلس و... نیز محلی از اعراب نداشته و باید ساحت دولت را از آن دور دانست.
اما در کنار این فرضیات آن واقعیتی که نمیتوان از نظر دور داشت، اوضاع نابسامان وزارت علوم طی 16 ماه گذشته است. ظاهراً تلاش عدهای برای قبضه کردن امور وزارت علوم و تبدیل دانشگاههای کشور به پایگاه احزاب و جریانات سیاسی، تنها گزینهای است که این بلاتکلیفی و نابسامانی را سبب شده و واقعیتی است که نمیتوان از آن چشم پوشید.
در طول 16 ماه گذشته و حضور وزیر و سرپرستان قبلی، به گواه شواهد غیرقابل انکار، یک جریان ثابت در وزارت علوم، سایهنشین چهره اول و مطرح وزارتخانه بوده و در همان سایه روشن، بیتوجه به انتظار نظام از نهاد علمی کشور، به مهرهچینی و یارگیری از بین مطرودان ملت و کسانی که کارنامه روشنی ندارند مشغول بودند. روندی که بدون تعارف از دوران سرپرستی دکتر میلیمنفرد آغاز و تا رأی اعتماد دکتر فرهادی استمرار یافت و مساعی دلسوزان در دوره دکتر فرجی دانا برای توقف این روند نامبارک فرجامی نداشت جز استیضاح! همزمان با این روند فرسایشی، توان و بنیه بدنه علمی کشور از تمرکز بردانشافزایی و تولید علم و تبدیل علم به محصول با هیاهو و جنجالسازی برخی رسانهها و نیز برخی چهرهها، به التهابات شکننده و حواشی فرصتسوز معطوف شد که فرجامی جز افت برخی شاخصهای علمی و کند شدن حرکت علمی کشور نداشت و بیم آن میرود که استمرار این وضع، به دلسردی جوانانی که خالصانه و عاشقانه راه اعتلای کشور را در جهش علمی یافتهاند بینجامد.
اکنون رأی اعتماد مجلس به آخرین گزینه معرفی شده از سوی رئیس جمهور و سخنان در خور توجه دکتر فرهادی در جلسه رأی اعتماد، این امید را بوجود آورده که بلاتکلیفی و خسران حاصل از آن با روندی پرشتاب و رو به جلو جبران شده و آنچه جامعه علمی کشور در این مدت از دست داده را دوباره به دست آورد و بالندگی و نشاط بار دیگر جامعه علمی کشور را فرا بگیرد. در خصوص این آرزوی بزرگ و ارزشمند توجه به برخی نکات ضروری است:
1- حرکت علمی کشور، همانند بسیاری امور دیگر- و یا در بیانی بهتر در صدر مهمات کشور- نیازمند نقشه راهی دقیق و برنامهریزی شده است و سپس نیازمند حرکت براساس آن نقشه. فقدان نقشه علمی و یا حرکت در مسیری غیر از آن نقشه، جز سرگردانی و بیحاصلی، فرجامی ندارد. پتانسیل علمی دانشگاهها و اساتید برجستهای که بسیاری از آنها نامآوران رشته خود هستند، اقتضا میکند که بدون فوت وقت نسبت به این مهم اقدام شود. در این مسیر، یکی از مهمترین کارها، بازبینی برخی روشهای غلط یا کهنه شدهای است که بصورت سنتی در ساختار دانشگاهی و نظام اداری آن باقیمانده و وفاداری متعصبانه به آن -علیرغم اثبات ناکارآمدی- سبب کندی امور و جلوگیری از نوآوری جوانان است. وعده وزیر محترم درباره بازبینی در برخی رشتهها را باید در همین راستا ارزیابی کرد و به فال نیک گرفت.
2- در کنار تحول ساختاری و ایجاد نظام برنامهای، تحول محتوایی، موضوعی مهم و حیاتی است. ایجاد متون و علومی برگرفته از عقاید و سنن ملی و دینی و تحقق فرمان صریح رهبر معظم انقلاب در موضوع «علوم انسانی اسلامی» اصلیترین مطالبه در این مبحث است. طبیعی است که این مهم، به سالها زمان و برنامهریزی، مجاهدت و استقامت نیاز داشته و منصفانه نیست که تحقق آن را از یک وزیر- آنهم در فرصت باقیمانده از یک دولت- خواستار بود. این یک حرکت جمعی و یک فرآیند است که ممکن است در صورت دقت و صحت عملکردها، طی چند دوره به نتیجه برسد. اما مهم، فهم موضوع، برنامهریزی و شروع و پیگیری منظم و منسجم آن است. تنها در این صورت است که میتوان امیدوار بود تحول مطلوب و مورد انتظار در آینده تحقق یابد. ناگفته نماند که یقیناً در این مسیر، خردهگیریها و حتی مخالفتهای آشکار و علنی ژستهای آکادمیک و عالمانه صورت میگیرد. تجربه نشان داده کسانی در جامعه دانشگاهی و رسانهای کشورمان هستند که برای توقف و کندی حرکت علم کشور و جلوگیری از ایجاد دانش و علم کاربردی و برآمده از فرهنگ و آئین خودمان، از هیچ روش و راهی چشمپوشی نمیکنند. از انگ سیاسی تا ژستهای پوچ علمی و مرثیهخوانی برای علمی که کمترین نسبتی با واقعیت امروزین کشورمان- و حتی در مواردی با واقعیت امروزین خاستگاه و زادگاه آن علوم- ندارد! اما این هجمهها و کارشکنیها نباید در تحقق این مأموریت مهم و این رسالت خطیر، خدشهای وارد کند و تحققش را به تأخیر اندازد.
3- در کنار امر مهم و حیاتی فوق، توجه به کیفی کردن نظام آموزشی کنونی نیز مهم و غیرقابل اجتناب است. سالهاست که در جامعه ما از جدایی دانشگاه و صنعت سخن گفته میشود. تأکیدات مکرر رهبر معظم انقلاب نیز درباره لزوم و ضرورت تبدیل علم به محصول بر کسی پوشیده نیست. از دیگر سو وجود میلیونها فارغالتحصیل در رشتههای گوناگون نیز حاصل زحمت و تلاش همه مدیران آموزش عالی در ادوار گوناگون و اساتید دانشگاه است. با این همه شاهد آنیم که مشکلات و گرههای ناگشوده فراوانی در عرصههای گوناگون کماکان وجود دارد و تأثیر آن بر زندگی مردم کاملاً محسوس است. مشکلات و معضلاتی که از قضا ما در آن موضوعات، رشتههای دانشگاهی و فارغالتحصیل با سواد داریم. اما ظاهراً بین آنچه آنها آموختهاند و بین مشکلات موجود تفاوت جدی معناداری وجود دارد! این امر یا به نحوه مدیریت حوزههای مشکلدار برمیگردد و یا به آنچه آموخته شده. بعنوان مثال، صنایع نساجی ما سالیان سال است که در شرایط نامناسبی به سر میبرد، تقریباً از دوره سازندگی، اما ما همچنان در آن رشته دانشکده و فارغالتحصیل داریم و به این پرسش بدیهی پاسخ نمیدهیم که چه مشکلی در کار است که علیرغم وجود این بدنه علمی، صنعت نساجی رو به ورشکستگی است!؟ کجای سیاستگذاریها غلط است؟ یا در بخش کشاورزی، سالهاست از مشکل آب سخن گفته میشود و سالهاست که ما فارغالتحصیل در این رشته هم داریم.
مشکل کجاست که دانش این عده به داد کشاورزی و منابع محدود آبی ما نمیرسد؟! این یکی از اصلیترین چالشهایی است که باید بدان توجه کرد و البته منصفانه باید گفت که این امر موضوعی نیست که امکان حل آن توسط وزیر علوم به تنهایی فراهم باشد، بلکه عزمی همهجانبه در همه ارکان مدیریتی و تصمیمگیری دولت و حتی قوه مقننه میطلبد. اما میتوان شروع کار و به صدا درآوردن زنگ هشدار و همچنین ارائه راهکار را از وزیر محترم علوم مطالبه کرد.
4- افزون بر مسائل علمی که اندکی از آن مورد اشاره قرار گرفت، دغدغههای اجتماعی و سیاسی جامعه دانشگاهی و به ویژه دانشجویان، یکی از مهمترین مسائل جامعه ماست که نیازمند توجهی جدی و هوشمندانه است.
سیاستورزی و تمرین فعالیت سیاسی، انتقاد و ارائه راهکار جزء ذات نسل جوان و به خصوص دانشجویان است. به جرأت میتوان گفت که هر گاه این امر مهم و این خصلت طبیعی و ذاتی عدالتخواهی و حقگویی بدرستی و بدون طمع و دستاندازی جریانات و احزاب سیاسی در جامعه دانشگاهی شکل گرفته، واجد آثار و برکات ارزشمندی برای نظام بوده که ذکر آن مفصل و مطول است. تأکیدات مکرر رهبر معظم انقلاب بر ضرورت سیاسی بودن جامعه دانشگاهی- فارغ از هر نوع نگاه و گرایش حزبی- بر این مهم تأکید میکند. از این رو ایجاد نشاط سیاسی و بسترسازی برای فعالیتهای اندیشهای و سیاسی ضرورتی اجتنابناپذیر به شمار میرود.بهترین الگوی ارزشمند و متعالی که در راستای تحقیق این مهم میتوان ارائه کرد، «کرسیهای آزاداندیشی» است که به راستی محملی برای طرح و بیان دیدگاههای گوناگون و ابراز نظر درباره آن است.
این روش متعالی آنگاه که با «جدال احسن» همراه باشد، زمینه بروز استعدادها و بیان نواقص و مشکلات میشود بدون آنکه حاشیه و حادثهای در پی داشته باشد. اما معمولاً روشهای مسالمتآمیز برای عدهای ناخوشایند است!
عدهای از جریانات سیاسی و اصحاب قدرت معمولاً میل دارند از پتانسیل، اخلاص و صداقت جوانان برای تحکیم قدرت خود و یا ساختن سیاهی لشگر ذیل بیرق و عنوان خود استفاده کنند! در نتیجه سعی در انتقال فضای سیاسی دانشگاهی از فاز سیاسی به فاز عملیاتی دارند! برای این عده فعالیت سیاسی مفهومی جز به آتشکشیدن دانشگاه، تخریب، توهین و هتک مقدسات ندارد و دانشجو هر چه هتاکتر و بیپرواتر باشد، سیاسیتر است! آنها در حالی که هزینه اقدامات مجرمانه به دانشجوی خوشقلب و صدیق تحمیل میشود، از آن پلهای برای ترقی حزب و جریان خویش میسازند و آنکه در این بین بازنده است دانشجو است! چاره کار، ایجاد فضای آرام و منطقی برای بحث و گفتگو و تضارب آراء است تنها در چنین فضایی، بدور از هرگونه هیاهو، تهمت و توهین و با ایجاد مبانی استدلالی درست و محکم است که میتوان به شکلگیری حرکت سیاسی و اجتماع هوشمند و شایسته جوان ایرانی امیدوار بود.
تحقق این اهداف توسط وزیر علوم خواست و آرزوی قلبی یکایک کسانی است که دل در گرو اسلام و انقلاب دارند و امید است با به حاشیه راندن سایهنشینان و برپایی نظمی نوین، حرکت به سوی چشمانداز علمی کشور بار دیگر آغاز شود. چنین باد.
خراسان:خط مقدم حفظ استقلال در مرزهای آبی
«خط مقدم حفظ استقلال در مرزهای آبی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیردریادارغلام رضاخادم بی غم جانشین فرمانده نیروی دریاییارتش است که در آن میخوانید؛امروز به ندرت کسانی را می توان دید که هنوز در میان خاطرات دوران کودکی خود، استیلای کامل بیگانگان به ویژه بریتانیای اشغالگر در خلیج فارس، اشغال ایران بوسیله متفقین و خاطرات مقاومت مردانه نیروی دریایی در شهریور 1320 در خرمشهر و آبادان را به یاد دارند. خاطراتی که در آن جای نیروی دریایی ایران خالی بود . اما نسل حاضر با افتخار از نیرویی یاد می کنندکه کارکنان و دلاور مردان متخصص و متبحر آن با رشادت وایمان نیروی دریایی عراق را منهدم کرد و در مقابل حملات موشکی دشمن علیه هزاران کشتی تجاری و نفتکش و اسکورت آنها تا بنادر ایران به مدت هشت سال دفاع جانانه ای را انجام داد. به ویژه می توان به رویارویی شجاعانه ناوهای نیروی دریایی در مقابل ناوگان آمریکا در خلیج فارس اشاره کرد که همواره در یادها خواهد ماند.در مقطع زمانی کنونی نیز که اختلافات در بسیاری از کشورها دگرگون شده است و روابط بین المللی متاثر از حوادث در حال وقوع موقعیت جمهوری اسلامی ایران است ،ملت ما را در نقطه عطفی از تاریخ قرار داده است به گونهای که این مسئولیت سنگین بر دوش هیچ یک از نسلهای گذشته نبوده و چشم امید ملتهای اسلامی و مستضعف به موفقیت جمهوری اسلامی دوخته شده است.
در چنین شرایطی سر پیکان زور مداران به سمت حکومت اسلامی و ملت ما نشانه گرفته شده است و این سلطه گران تلاش می کنند تا تهاجم خود را متوجه حساس ترین بخش کشور ما یعنی خلیج فارس، تنگه هرمز و همچنین افکار عمومی جوانان ما نمایند تا با بهره گیری از تهاجم فرهنگی و با فشار به مردم و مسائلی از این دست ملت ما را مطیع خود نموده و در صورت عدم دستیابی به این هدف زمینه را برای شکست ما فراهم آورند. صد البته در خط اول مواجهه با چنین تهاجمی، نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران قرار دارد که توان رزمی و قدرت عملیاتی اش نه فقط به تجهیزات و تسلیحات بلکه به مردان متخصص و متعهدش وابسته است که فارغ از قومیت تنها به ملیت خود می اندیشند. لذا لازم است به نقش نیروی انسانی متخصص و متعهد در موفقیت نیروی دریایی در انجام ماموریت و دفاع دریاپایه بیش از پیش پرداخته شود.
پس از حماسه تاریخ ساز هشت سال دفاع مقدس و جنگ نفت و توطئههای بیگانگان با هدف استقرار مستمر بحران در خلیج فارس، نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نه تنها از ماموریت های گشت زنی و پدافندی خود نکاسته است بلکه به مراتب تلاش کرده است تا به تناسب وضعیت های ایجاد شده توان خود را افزایش دهد. بحرانهای سیاسی و نظامی در منطقه خلیج فارس و دریای عمان و شمال اقیانوس هند "به دلیل اهمیت اقتصادی آن" موجب شده است تا نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نقش فعال تری در اتخاذ تصمیمها و راهبرد ملی کشور در ارتباط با مسائل منطقهای و بین المللی از خود نشان داده و خود را به عنوان نیروی تاثیرگذار در راهبرد ملی معرفی نماید. در حال حاضر، نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نه تنها مشغول اجرای ماموریتها و وظایف ذاتی خود همانند نیروهای سایر کشورهای دنیا بوده و تلاش کرده است تا خود را از نظر تکنولوژیکی و تخصصهای دریایی در کشور در مرتبه ای منحصر به فرد قرار دهد بلکه از نظر اجرای سیاستهای ملی در ابعاد مختلف، شرکت در بازسازی ملی آبادسازی سواحل مکران و ایجاد بنادر جدید در این سواحل و انتقال فرهنگ غنی اسلامی و به اهتزاز در آوردن پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی ایران در آبهای بین المللی و آبهای آزاد و برقراری امنیت خطوط مواصلاتی نیز بسیار حائز اهمیت است. در حال حاضر ائتلاف قدرتهای بزرگ دنیا به خصوص استکبار جهانی بر آن شده اند تا سیادت دریایی ایران را در خلیج فارس و دریای عمان از اختیار نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران خارج نموده و آن را به کشورهای دست نشانده خود در منطقه بسپارند. از این روست که شاهد توسعه نیروی دریایی سایر کشورهای منطقه هستیم.
بنابراین نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران باید تلاش کند تا ضمن اجتناب از درگیر شدن در رقابتهای تسلیحاتی، به گونهای عمل نماید که تجهیزات و تسلیحات خود را افزایش داده و بهروز نماید تا بتواند با توجه به ژئواستراتژی برتر سواحل و جزایر و داشتن زیر بنای صنعتی و تخصصی در بعد دریایی همچنان سیادت دریایی خود را حفظ نماید. در این مسیر نیز به لحاظ نیروی انسانی متخصص و متعهد بایستی به بررسی استعدادها و ویژگیهای متخصصین مورد نیاز پرداخته شود. شاید پیش از این، نیروی دریایی (به دلیل وجود مستشاران و متخصصین خارجی در کشور) چندان به کیفیت تخصصها وابسته نبود اما در حال حاضر و با توجه به افق 1404 برای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در خصوص کاربری زیردریاییهای مدرن و ناوها و ناوشکنها و بالگردها با تجهیزات مدرن نیاز فراوانی به تخصصهای ویژه با کیفیت بسیار عالی احساس می شود تا عملیاتها با موفقیت بیشتری دنبال شوند. در حال حاضر تعداد دریانوردیهای یگانهای شناور ما بسیار گسترده تر از زمان جنگ گردیده و ناوروز دریانوردی ناوها بسیار زیاد تر شده است .
در این امر مدیون کارکنان متخصص و متعهد و ولایت مداری هستیم که با غرور و وفاداری به نیروی دریایی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران چنین نتیجه شکوه مندی را ممکن نموده اند. اگر ناوها و ناوشکنهای قدرتمند ما در دریا ماموریت انجام میدهند و اگر بالگردهای ما هنوز مانند روز اول پرواز میکنند و اگر نیروی دریایی فراتر از ماموریت و وظایف خود عهده دار عملیاتهای مختلف است به این معنا نیست که هیچ مشکلی وجود ندارد و ما از نظر تامین نیازمندیها در شرایط بسیار عالی قرار داریم، بلکه مدیون کارکنان متخصص و متعهدی هستیم که با فداکاری تلاش کرده اند تا کمبودها را با کار و احساس مسئولیت بیشتر و اتکا به عشق فزاینده خود به وطن و نظام جبران نمایند. این مسئله در مورد حضور فرامنطقه ای نیز صادق است. حضور در اقیانوسها و آبهای دور دست جهت مقابله با تهدیدهای اجتماعی در آبهای فرا منطقهای و بین المللی نیازمند نیروی انسانی مبتکر و متکی به خود و خبره در تخصصهای خود میباشد. باید توجه داشت که در جنگهای آینده، برتری نظامی تنها به خاطر سخت افزارها نخواهد بود بلکه برتری با متفکران و متخصصانی خواهد بود که سخت افزارها را به طرز صحیح و مناسب استفاده کنند.
تسلیحات نیروی دریایی در آینده هوشمند خواهند بود و این تسلیحات هوشمند، نیازمند تعلیم دیده ترین، ماهرترین و متخصص ترین نیروهای انسانی هستند. در غیر این صورت فراگیری تکنولوژی جنگ مدرن و مقابله با تهدیدهای مرتبط با آن امکان پذیر نخواهد بود.
جمهوری اسلامی:حاشیهپردازان
«حاشیهپردازان»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛وجود احزاب و گروههای سیاسی فعال در کشور برای پیشبرد اهداف و اجرای بهتر قانون، مفید و بلکه ضروری است. روح قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی "تفرق قدرت" را القاء میکند. اینکه قانون اساسی، قوای سهگانه را مستقل میداند و آنها را از دخالت در امور همدیگر منع مینماید، همین هدف را دنبال میکند. این سه قوه در عین حال که به همدیگر برای اداره هرچه بهتر کشور کمک میکنند، اگر هر یک از آنها در چارچوب قانون حرکت کرده و به وظایف خود عمل نمایند قطعاً مانع تخلفات و انحرافات دستگاههای کارگزار نظام خواهند شد و همین "تفرق قدرت" ضامن سلامت نظام خواهد بود.
بنابر این، محتوای کارنامه قوای سه گانه مقننه، مجریه و قضائیه، عبارت است از "تعامل همراه با استقلال و نظارت قانونمدارانه". اگر این محتوا همواره در متن کارنامه قوای سه گانه ثبت شود و جای آن را تقابل یا مداخله در امور یکدیگر و یا بیعملی در زمینه نظارت قانونمدارانه نگیرد، قطعاً کشور به خوبی و بدون مشکل اداره خواهد شد و اهداف تعی?ن شده برای نظام که در قانون اساسی مندرج هستند، تحقق خواهند یافت. برای فعالیتهای سیاسی نیز قوانینی وجود دارند که اگر فعالان سیاسی به آنها پایبند باشند، همه چیز در مسیر صحیح به پیش خواهد رفت.
فاصله گرفتن از وظایف قانونی توسط هر یک از قوای سه گانه و فعالان سیاسی موجب بروز اختلال در مدیریت کشور، بینظمی جامعه و گردش ناصحیح امور خواهد شد. درست در همین مرحله است که افراد و دستگاههای مؤثر، به جای پرداختن به متن به سراغ حاشیه میروند. فاصله گرفتن از متن و گرفتار حاشیه شدن، عوارض منفی زیادی دارد که مهمترین آنها اتلاف وقت، هدر رفتن امکانات، ناکارآمدی مدیریت، بروز تفرقه، خدشهدار شدن ارزشها و اصول و تشکیک در اساس هستند. اینها عوامل مؤثری برای سست کردن پایههای حاکمیت و طمعورزی دشمنان محسوب میشوند که زمینه را برای بازگشت بیقانونی، استبداد و منزوی شدن مردم فراهم میکنند. استبداد حاکمان و منزوی شدن مردم نیز همیشه مقدمهای برای وابستگی کشورها و باز شدن پای استعمارگران بوده و خواهد بود.
توجه به عظمت همین خطر بود که تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تنظیم اصولی رهنمون شد که از یکطرف پایههای نظام را با قانونمندی و مشخص بودن چارچوبهای وظایف هر یک از قوا مستحکم میکند و از طرف دیگر برای فعالیت احزاب، گروهها و افرادی که مایل به فعالیت سیاسی هستند زمینههای قانونی روشنی را در نظر گرفته که نشاط اجتماعی همراه با حقوق سیاسی آنها را تأمین میکند. اینکه همواره قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی را یک قانون "مترقی" میدانیم به همین دلیل است که به صورت متوازن، حقوق فردی و اجتماعی را برای آحاد مردم و زمینه مدیریت صحیح را برای مسئولین دولتی در نظر گرفته است. این اهداف بلند فقط در صورتی محقق خواهند شد که به قانون اساسی با دقت و بدون مسامحه و اغماض عمل شود.
امروز اگر گرفتار تنگ نظریها، فرصت طلبیها، قدرت طلبیها، بداخلاقیها، تضییع حقوق همدیگر و محروم شدن از مدیران با تجربه و کارآمد هستیم، به این دلیل است که در موارد زیادی از متن فاصله گرفته و خود را گرفتار حاشیه کردهایم. دشمنان ملت ایران اگر حتی بدیهیترین حقوق ما را در زمینه هستهای انکار میکنند و با زیادهخواهیهای خود میخواهند ما را ضعیف نگهدارند به این دلیل نیست که واقعاً ما ضعیف هستیم و قدرت استیفای حقوق خود را نداریم، بلکه به این دلیل است که به تفرقهای که هر روز عدهای به آن دامن میزنند امید بستهاند و تصورشان اینست که میتوانند با دور ساختن ما از همدیگر و فاصله انداختن میان ما و اصول و ارزشها و حتی اسوههای دینی و انقلابیمان، راه را برای بازگشت به ایران و برقرار ساختن مجدد سلطه استعماری خود بر این کشور هموار نمایند. اینها همه از رهگذر خروج ما از متن و پرداختن به خواشی میسر میشود، اقدامی که در بسیاری موارد ناآگاهانه صورت میگیرد و طمع دشمن را بیشتر میکند.
تازهترین نمونه فاصله گرفتن از متن و پرداختن به حاشیه، بزرگنمائی سخنان یکی از عناصر معروف به اصلاحطلب در مورد امام خمینی و اصول، آرمانها و عملکرد بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی است. این سخنان به اندازه کافی فاقد پشتوانه منطقی بود که کسی به آن اعتنا نکند و همگان آن را به حساب گوینده آن بگذارند تا به آیه شریفه "واذا مروا باللفو مرواکراما" (آیه 72 سوره فرقان) عمل کرده باشند. اما متأسفانه عارضه خطرناک فاصله گرفتن از متن و پرداختن به حواشی موجب شد عدهای به بزرگنمائی آن بپردازند و آن را به چماقی برای کوبیدن بر سر رقبای خود تبدیل نمایند و عدهای نیز با افتادن در دامی که پهن شده بود مشغول دست و پا زدن شوند.
این واقعیت را اکنون نه تنها مردم ایران بلکه تمام عقلای جهان قبول دارند که امام خمینی انقلابیترین، روشنبینترین، عاقلترین، شجاعترین، مدبرترین، خداترسترین و مردمیترین سیاستمدار عصر خود بود. این واقعیتها را به راحتی میتوان در سخنان، پیامها، فرمانها، احکام و عملکرد امام خمینی و هزاران جلد کتاب که دوستان و دشمنان در سراسر جهان درباره این عزیز دوران نوشتهاند، یافت. اگر مطلبی هم توسط افرادی در نقد یا تنقیص گفته شود و نیازی به پاسخ دادن داشته باشد، به اندازه کافی افراد و مؤسساتی وجود دارند که با تکیه بر منطق به آن بپردازند و اذهان را درباره آن روشن کنند. اظهارنظر نیز حق همگان است و نباید فضا را برای افرادی که میخواهند اظهارنظر کنند تنگ و مسموم کرد بلکه باید اجازه داده شود از میان نقد و ردها واقعیتها روشن شوند. از رهگذر همین نقدها و ردهاست که جامعه رشد میکند.
نکته قابل توجه اینکه در این قبیل ماجراها سخنان یک فرد معمولاً به جمع و جناح سرایت داده میشود و همین تسری موجب خارج شدن از متن و پرداختن به حاشیه میگردد و اصل موضوع در این میان گم میشود. این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که اشتباه و انحراف، مخصوص یک گروه و یک جناح نیست و در همه گروهها و احزاب و جناحها یافت میشود.
علاوه بر این، اشتباه و انحراف یک فرد را نباید به یک مجموعه نسبت داد مگر آنکه آن فرد به عنوان سخنگوی آن جمع چیزی را مطرح کرده باشد. در مواردی هم که رقبا تلاش میکنند سخن یک فرد را به یک مجموعه نسبت بدهند، آن مجموعه میتوانند برای پرهیز از ورود به حواشی، با یک اطلاعیه کوتاه عدم هم نظری خود با صاحب آن سخن را اعلام نماید.
ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی، همانگونه که در میان ملتها دوستان زیادی دارد در میان قدرتمندان و سران استکبار جهانی نیز دشمنان زیادی دارد. این واقعیت غیرقابل انکار ایجاب میکند احزاب، جناحها و رقبای سیاسی، در عین حال که حق دارند به رقابت سالم با همدیگر ادامه دهند، در مورد اصول و آنچه به اساس نظام مربوط میشود با همدیگر همصدا باشند تا بتوانند دوستان را خوشحال و دشمنان را ناامید کنند. برای تحقق این آرمان بزرگ، همه باید در متن حرکت کنند و از حاشیه سازی و حاشیه پردازی پرهیز نمایند و بدانند که حاشیهپردازان به این ملت و این نظام خدمت نمیکنند.
رسالت:بسیج،رمز ماندگاری
«بسیج،رمز ماندگاری»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن میخوانید؛«کسانی که تهدید میکنند بدانند جمهوری اسلامی به برکت تفکر بسیجی شکت ناپذیر است.» مقام معظم رهبری حضرت آیت ا... خامنه ای در دیدار با شورای عالی اقشار بسیج، پایه های تفکر بسیج را اعتقاد به مسئولیت انسان و بصیرت بر شمردند و در زمینه ابعاد فراگیر بسیج فرمودند:هر فرد ایرانی،بالقوه یک بسیجی است. در حقیقت رمز ماندگاری و کارایی بسیج را در ارکان منطق آن باید جستجو کرد.زیرا بسیج ظرفیتی است برای حضور همه کسانی که به عنوان انسان خود را در برابر جامعه و جهان مسئول می دانند و احساس تکلیف میکنند. ظرفیتی که محدود به عرصه های نظامی یا سیاسی نیست. ظرفیتی نامحدود برای همه عرصه ها و همه اقشار و افراد. با این نگاه بسیج ظرفیتی جهانی دارد و آزادیخواهان و عدالت جویان دنیا می توانند با تجمع زیر چتر تفکر بسیج، برای نجات مستضعفین تلاش کنند.
چنانکه امروز در برخی کشورها، منطق بسیج، تجمع پیروان ادیان مختلف را برای مقابله با هجوم استکبار گردهم آورده است. براساس این منطق و به گواهی عملکرد ایثارگرانه بسیج در هشت سال دفاع مقدس بسیجی بودن از نظر بهره گیری از امکانات و قدرت نه تنها امتیاز و مصونیت پدید نمی آورد بلکه محدودیت و پایبندی مضاعف هم ایجاد می کند همین تعریف انسان دوستانه و فراگیر از بسیجی بودن است که زمینه احساس مسئولیت یکپارچه آحاد جامعه را فراهم می سازد و این باور تقویت میشود که هیچ کس برای خلاف کردن، از حاشیه امن برخوردار نیست و وابستگی به قدرت یا حتی پایبندی به ظواهر شرع،ایجاد مصونیت نمی کند بلکه این گونه افراد به دلیل موقعیت نمادین شان، تکلیف مضاعفی دارند و این باور نهادینه میشود که نظام اسلامی، با هیچ دولتمرد و کارگزار و سرمایه دار و متظاهر به آدابی عقد اخوت نبسته است.
اما برای آنکه استعداد بالقوه بسیج عینیت پیدا کند و از ظرفیت همه ایرانیان بهره برداری شود باید راهکارهایی اندیشید که ساختار شورای اقشار، گامی موفق در این راه است و البته می توان گامهایی مشابه نیز در این مسیر برداشت از جمله مسئولیتی که در زمینه امر به معروف و نهی از منکر اخیراً مجلس شورای اسلامی به بسیج تفویض کرده است می تواند فرصتی برای بهره گیری از همه افراد باشد و به شرط آنکه به طور شفاف، ابعاد گسترده و عمیق این اصل برای جامعه بیان و روشن شود که این اصل، محدود به رعایت آداب ظاهری و پوشش نیست.
همچنان که گستره ایفای این مسئولیت نیز فراتر از کسانی که مقید به رعایت ظواهر هستند تا عمق جامعه نفوذ می کند و در برابر مسائل مهمی نظیر فساد اقتصادی،فساد اداری و قضائی، قانون شکنی، اسراف، سرگردانی مردم در دستگاهها،خویشاوند سالاری، سوء استفاده از مقام و موقعیت، بده بستان های سیاسی و نظایر آن همه می توانند در پناه بسیج انجام وظیفه نمایند.
رکن دیگر تفکر بسیج بصیرت است که اگر بصیرت نباشد جهت گیری حرکت به سوی تامین منافع مستکبران و پایمال شدن حقوق مردم خواهد بود یعنی برآیند حرکت افراد بی بصیرت، چه بسا بدون آنکه خود بخواهند همسو با خیانت پیشگان و سرسپردگان به بیگانه میشود چنانکه در فتنه های منافقین،سیدمهدی هاشمی، تیر78 و فتنه 88 برخی ساده اندیشان، بازی خوردند و با دست اندرکاران این فتنه و عوامل دشمن، همنوایی کردند و به همین دلیل بوده و هست که سیاست نظام اسلامی در خاموش ساختن آتش فتنه ها حداکثر مدارا و دفع حداقلی است تا فرصت لازم برای توبه بازی خوردگان فراهم گردد.
البته روشن است که اتخاذ این سیاست از موضع قدرت است نه از سر ضعف، چنانکه در قضیه منافقین سرانجام نظام اسلامی با عناصر معاند و لجوج قاطعانه برخورد کرد و طبعاً در فتنه 88 نیز کسانی که بخواهند از طرفی با تمسک به شبهات، دوستان انقلاب را بفریبند و از طرف دیگر با اجتناب از موضعگیری در برابر محکمات،حمایت دشمنان را جلب کنند،عملکرد منافقانه شان دیری نخواهد پایید و افکار عمومی،نظام اسلامی را وادار خواهد ساخت تا موضعگیری سرسختانه ای در برابر چنین افرادی اتخاذ نماید.
نکته آخر ضرورت حمایت بیش از پیش دولت و همه دستگاهها از بسیج است نه به معنای دادن امکانات و امتیازات به اعضای بسیج آن دستگاه بلکه به معنای مورد توجه قراردادن طرحها و دیدگاههای بسیج آن دستگاه در جهت کیفیت بخشی به روند امور چنانکه تجربه موفق برخی دستگاهها در حمایت از بسیج این سازمان، دستاوردهای قابل توجهی برای این دستگاهها به ارمغان آورده است.
قدس:جانبداری غرب از اسراییل ؛ یک گام به عقب
جانبداری غرب از اسراییل ؛ یک گام به عقب»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر محمد جواد حسینی است که در آن میخوانید؛در پی تشدید رفتارهای خشونت آمیز و ضد بشری رژیم صهیونیستی علیه مردم مظلوم فلسطین و جلوگیری از ورود مسلمانان به بیت المقدس ، اسپانیا به صورت نمادین فلسطین را به رسمیت شناخت.
مجلس اسپانیا همچنین از دولت خواست برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین در اتحادیه اروپا تلاش کند.
بنابراین می توان گفت اقدام مجلس اسپانیا و دیگر مجالس اروپا در حمایت از به رسمیت شناختن فلسطین یک پیشرفت تاریخی است و نوعی کمک به تشکیل یک اراده سیاسی اروپایی به شمار می رود که باید به یک موضع مشترک بینجامد.
اگر چه قطعنامه اسپانیا غیرالزامآور و بیشتر نمادین است، اما ۳۱۹ نماینده پارلمان اسپانیا به آن رأی موافق دادند و ۲ نماینده با آن مخالفت کردند. یک نماینده هم به این قطعنامه رأی ممتنع داد. پیش از این نیز دولت اسپانیا در پی بحران در نوار غزه، تصمیم به «تعلیق موقت» فروش تمامی تجهیزات نظامی به اسراییل گرفته بود.
البته پیش از اسپانیا ، سوئد یک گام فراتر گذاشته و در(۳۰ اکتبر) رسما کشور فلسطین را به رسمیت شناخته بود که با انتقاد شدید اسراییل و آمریکا مواجه شد.
واقعیت آن است که پس از روی کار آمدن دولت تندروی اسراییلی به ریاست بنیامین نتانیاهو و تعیین آویگدور لیبرمن به عنوان وزیر خارجه ، به نظر میرسد عواطف جامعه جهانی به سمت فلسطینیان متمایل شده است. بنابراین حرکت نمادین اسپانیا در به رسمیت شناختن فلسطین می تواند موج تازهای از به رسمیت شناختن فلسطینیان را آغاز کند که البته کلید آن این بار در قاره اروپا زده خواهد شد.
تلاشهای این چنینی از سوی برخی کشورهای اروپایی در روند صلح خاورمیانه نیز مؤثر است، با این پیام که اروپا با محکوم کردن شکستهای پیدرپی مذاکرات صلح بین فلسطینیان و اسراییل که تنها با سرپرستی آمریکا صورت گرفتهاند، امیدوار است در فرایند صلح مشارکت فعال تری داشته باشد. درنهایت آنچه مسلم است توجه به این مساله است که غرب از به راه انداختن چنین جریانی آن هم در این موقعیت زمانی احتمالاً اهداف راهبردی و مهمی را برای خود ترسیم کرده است که از طریق بازی رسانهای جدیدی که به راه انداخته برای رسیدن به اهداف مدنظر خود تلاش خواهد نمود.
البته توجه به این موضوع ضروری است که این شناسایی صرفاً نمادین است و شناسایی دولت فلسطین توسط دولتهای اروپایی به منزله نفی دولت رژیم صهیونیستی نیست. از سویی، این سیاست کشورهای اروپایی را میتواند در راستای تحقق قطعنامه 242 شورای امنیت (مصوب 22 نوامبر 1967) در نظر گرفت. در بند 2 ماده 1 این قطعنامه بر «خاتمه وضعیت جنگی، احترام و شناسایی اصل حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی هر یک از کشورهای منطقه و حق آنها برای زندگی صلحآمیز و در مرزهای امن و شناختهشده و بهدوراز تهدید یا توسل به زور برای برقراری صلح عادلانه و پایدار در خاورمیانه از جانب شورای امنیت تأکید شده است.
با توجه به حوادث دلخراشی که در ماههای گذشته در جنگ 51 روزه غزه به وقوع پیوست و موجب جریحهدار شدن افکار عمومی در سطح جهانی گردید، شاید بتوان راهبرد نوین غرب را برخلاف اظهارات برخی صاحبنظران، نوعی رفع تکلیف تلقی نمود تا احساس تکلیف؛ بهعبارتدیگر میتوان اینگونه بیان نمود که غرب در نظر دارد از این طریق بار سنگین جنایات، مشارکت و همدستیاش با رژیم صهیونیستی را از دوش خود برداشته و به انگشت اتهامی که به سویش دراز شده است پاسخی قانعکننده بدهد.
غرب از یکسو از همان آغاز تشکیل رژیم صهیونیستی در همه حال حامی و پشتیبان اصلی آن بوده است و از سویی دیگر غربیها خود را در عرصه بینالمللی داعیهدار رعایت حقوق بینالملل و احترام به حقوق بشر و موضوعاتی از این قبیل دانستهاند. موضوع بعدی تلاش دولتهای غربی در اقناع نمودن شهروندانشان است. شهروندانی که دولتهای خود را در این جنگ تأسفبار شریک دانسته و به برپایی تظاهرات و مخالفت با سیاستهای اتخاذشده از جانب دولتهای خود اقدام و در همین راستا فشارهایی نیز بر نظامهای سیاسی خود وارد کردند.به همین خاطر شاید بتوان در نگاهی دیگر این سیاست (شناسایی) غرب را پاسخی به فشارهای داخلی و کاستن از شدت آنها و نیز برقراری ثبات مجدد در داخل دستگاههای حکومت خود به شمار آورد.
غربیها بخوبی میدانند که با توجه به وقایع اخیر خاورمیانه بویژه حساسیتهای شدید به وجود آمده از جنگ غزه، برای پیوستن به این ائتلاف جهانی و ایفای نقش مطلوب در خاورمیانه به یک مشروعیت داخلی و یا بهعبارتیدیگر به کسب مجوز از جانب شهروندان خود نیاز مبُرمی دارند؛ که سیاست اتخاذشده میتواند وسیله خوبی باشد برای جلب نظر شهروندان و سرانجام رسیدن به هدف نهایی که در سر میپرورانند.
نکته پایانی اینکه امروزه شاهد هستیم نزدیکترین متحدان و شرکای اصلی این رژیم نیز تا حدودی خواهان فاصله گرفتن از آن هستند و این شکاف آشکار است. اگرچه سیاست غربیها مبنی بر شناسایی دولت فلسطین برای آنها یک استفاده ابزاری یا یک بازی سیاسی بیش نیست، با این حال برای مقامهای رژیم صهیونیستی زنگ خطر به صدا در آمده است و این سیاست شناسایی را میتوان سرآغاز به وجود آمدن یک شکاف عمیق در میان اسراییل و همپیمانان غربیاش به شمار آورد.
سیاست روز:واژهای به نام امنیت
«واژهای به نام امنیت»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛یک کلید واژه در سخنان مقامات آمریکایی مشاهده میشود و آن اینکه آنها ادعا دارند اقدامات آنها زمینهساز این امنیت شده است. آنها اموری همچون مقابله با روسیه در اوکراین، مقابله با فعالیتهای هستهای ایران، مقابله با تروریسم از جمله داعش و حضور نظامی آمریکا، اقصی نقاط جهان را زمینهساز این امنیت عنوان کردهاند.
این ادعاها در حالی مطرح شده که به اذعان جهانیان ۱۳ سال حضور آمریکا و ناتو در افغانستان هیچ دستاوردی جز کشتار مردم این کشور نداشته است، در عراق نتیجه ۸ سال اشغالگری غرب گسترش تروریسم بوده است، در باب مبارزه با داعش نیز که آمریکا خود ایجادکننده آن بوده و در ماههای اخیر نیز در حالی ادعای مقابله با آنها را مطرح میکند که گزارشها نشان میدهد ۵ مرتبه از طریق هوایی تسلیحات برای آنها ارسال کرده است در اوکراین نیز نتیجه دخالت آمریکا کشته شدن هزاران نفر در شرق اوکراین شده است. دخالت آمریکا در امور فلسطین نیز زمینهساز تقویت صهیونیستها و کشتار فلسطینیان بوده است. تهدیدات آمریکا زمینهساز رویکرد کره شمالی به بمب هستهای شده است. از این جمله امور صدها مورد دیگر را میتوان نام برد.
بر این اساس میتوان گفت که اگر امنیت جهان بهتر شده به خاطر آمریکا نیست و مولفههای دیگری مطرح است. شکست رژیم صهیونیستی در برابر مقاومت غزه و توقف ارتش صهیونیستی که می خواست کل منطقه را وارد جنگ سازد زمینهساز امنیت بیشتر بوده است.
آمریکاییها در سخنان خود همواره به امنیت و خواست صهیونیستها تاکید کرده که این اقدام نشان میدهد عقلانیت در میان سران آمریکا همچنان کامل نشده و آنها منافع آمریکا را قربانی رژیمی جعلی میکنند که تهدید اصلی برای جهان از جمله آمریکا است دلبستگی به صهیونیستها زمینهساز شکست این ادعا میشود که تحقیرکننده آمریکا در برابر جهانیان است.
آمریکا دیگر رهبر نظامیگری جهان نیست و توان آغاز جنگ را ندارد و این زمینهساز امنیت شده است.
اکنون تامین امنیت منطقه بر عهده مبارزان واقعی با تروریسم در قالب نیروهای مردمی و مقاومت است نه غرب که امنیت را برقرار کرده است. اکنون دیگر جهانیان و حتی مردم اروپا و آمریکا چشم امید به ناتو ندارند و دیگر او را ناجی بشریت نمیدانند چنانکه در خود اوکراین نیز مخالف دخالت ناتو هستند. عدم دخالت ناتو از مولفههای برقراری امنیت و عدم تکرار فجایعی مانند کوزوو، افغانستان، عراق و لیبی و... است.
با توجه به حقایق ذکر شده به صراحت میتوان گفت که آمریکا عامل ثبات جهان نبوده بلکه تضعیف آمریکا و صهیونیستها محور این مهم بوده که با اتحاد جهانی برای مقابله با این دو تهدید امنیت و صلح، جهان بیش از گذشته در مسیر آرامش و سعادت قرار خواهد گرفت.
آفرینش: تا چه زمانی باید "سرطان" را نظاره کرد؟!
«تا چه زمانی باید "سرطان" را نظاره کرد؟!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛زمانی بود که از سرطان به عنوان مرگ خاموش در جامعه یاد می شد و نادر افرادی بودند که با ابتلا به این بیماری جان خود را از دست می دادند. اما امروز اولین نامی که در مرگ و میر افراد به زبان می آید واژه سرطان است که گریبان گیر جامعه ما شده است. هرچند که رویکرد صادقانه و مسئولانه وزارت بهداشت در یک سال اخیر شرایط را برای درمان و رفع مشکلات این قشراز بیماران بهبود بخشیده است، اما واقعیت گستردگی سرطان در کشور برکسی پوشیده نیست و بیش از این نیز نمی توان از وزارت بهداشت و درمان توقع داشت. چراکه مراکز درمانی و نهادهای زیر مجموعه این وزارتخانه تنها می توانند خدمات و تسهیلاتی را به بیماران ارائه کنند تا مخارج و مراحل درمان آنها وضعیت بهتری پیدا کند و سیاست های بازدارنده از دست آنها خارج است. لذا ریشه این آفت را باید در مراکز تصمیم گیری کلان شهری و فرهنگ سازی غلط در سبک زندگی مردم جستجو کرد. وقتی ما واقفیم که آلودگی هوا موجب اصلی بروز سرطان و انواع بیماری های کشنده است، چرا برای رفع آن اقدامی نمی کنیم. تاکی قرار است با شعارهایی همچون «استفاده از وسایل نقلیه عمومی» تقصیرها را به دوش مردم بیندازیم؟! همه می دانیم که سوخت غیر استاندارد در سال های گذشته چه آسیب هایی را برسلامت شهروندان وارد کرد، همه می دانیم که خودروهای بی کیفیت و تردد خودروهای فرسوده عامل اصلی آلودگی هوای کلان شهرهاست، همه می دانیم حتی سیستم حمل و نقل عمومی ما نیز موجب آلایندگی هوا می باشد. آیا راه چاره ای وجود ندارد؟!.
آیا کشورهایی همچون آمریکا، چین، مالزی وبسیاری از کشورهای صنعتی اروپا که ترافیک شهریشان از ما بیشتر و تعداد جمعیت و خودروهاشان چند برابر ماست، با مشکلاتی این چنینی مواجهند؟! راه چاره و تجارب دیگر کشورها در مقابل دیدگان ما قرار دارد اما عزمی برای به اجرا در آوردن آنها به چشم نمی خورد. استفاده از موتورسیکلتها، خودروها و اتوبوس های برقی، سیاست تجربه شدهای است که نقش مؤثری در کاهش مصرف سوخت و کاستن از آلایندگیهای زیست محیطی دارد. آیا سلامت و حفظ جان مردم جامعه ارزش این را ندارد که به جای واردات میلیون ها لیتر بنزین و خرج کردن میلیون ها دلار از سرمایه ملی، تغییر روش دهیم و به فکر استفاده از انرژی و وسایل نقلیه پاک باشیم. امروز این توقع و گلایه بر مسولان شهری و دولت وارد است که چرا با دیدن این حجم از قربانیان سرطان در کشور تصمیمی برای به کارگیری از خودرو و متورسیکلت های برقی نمی گیرند. درحال حاضر 25 درصد از آلودگی هوا و 49 درصد از آلودگی صوتی ناشی از تردد موتوسیکلتهای بنزینی است که می توان با فراهم کردن تسهیلات واردات و توزیع نمونه های برقی آنها، بخش اعظمی از آلودگی هوا را کاهش داد. آیا دولت نمی تواند به خاطر حفظ جان مردم این موتور سیکلت ها را بدون گمرکی وارد کند؟ آیا نهادهای شهری این توانایی را ندارند که با دادن تسهیلات مالی این وسایل نقلیه را به قیمت مناسب به مردم عرضه کنند؟ چرا شرایطی فراهم نمی شود که سرمایه گذاران بخش خصوصی تحت نظارت رسمی دولت در این زمینه وارد شوند و باری از دوش ملت بردارند؟ جواب این سوالات کاملا مشخص است و آن چیزی نیست جز بی اهمیتی و بی مسئولیتی نسبت به سلامت شهروندان!.
اما فرهنگ و سبک زندگی غلطی که درجامعه رواج یافته، عامل دیگری در بروز و افزایش انواع بیماری ها و سرطان می باشد. تغذیه نا مناسب و رواج استفاده از غذاهای آماده و فستفودها، ضربه مهلکی به سلامت و جان جامعه وارد کرده است. این مقوله از دوباب مورد توجه است. ابتدا این گلایه وجود دارد که بعضا نظارت مناسبی نسبت به کیفیت و استاندارد محصولات غذایی وارداتی همچون برنج و گوشت و مرغ که اصلی ترین خوراک مردم می باشند، صورت نمی گیرد. قضیه برنج های آلوده تنها مشتی نمونه خروار بود...!. اما در روی دیگر سکه عدم آموزش مناسب جامعه در مورد داشتن سبک زندگی مناسب در رفتارهای روزانه است. اگر مردم ما درمورد مضرات استفاده بیش از حد فستفودها آموزش ببینند و یا در زمینه فرهنگ استفاده از حمل و نقل عمومی و وسایلی نقلیه پاک همچون دوچرخه برای آنها الگو سازی شود، مطمئن باشید که جامعه اصلاح خواهد شد. درسال های گذشته بارها به این معضلات اشاره کردیم و صدایمان به گوش مسولان نرسید، اما امیدواریم دولت جدید با توجه به رویکرد منطقی که نسبت به حفظ محیط زیست و مسائل بهداشتی دارد، پاسخگوی این خواسته های جامعه باشد و بیش از این شاهد به خطر افتادن سلامت و جان مردم با بیماری هایی همچون سرطان، براثر آلودگی هوا و تغذیه ناسالم نباشیم.
وطن امروز:کور خوانده کری!
«کور خوانده کری!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛ الحمدلله که سایه این سرو بر سرمان بلند است. متاثر از چیزهایی، زبان دشمن چه دراز شده بود برای ما، حتی به DNA خونمان هم کار داشتند! عاقبت، مردی باید جواب دشمن را میداد. آقایان اوباما و جان کری حالا دیگر فهمیدهاند که چه توافق هستهای بشود، چه نشود، از حلقوم انقلاب اسلامی، جز «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» نخواهد شنید. من در جمله قبل، از قصد نوشتم «انقلاب اسلامی». جمهوری اسلامی برای خودمان جمهوری اسلامی است، برای نمایش برترین مردمسالاری دینی، برای انتخاب و انتخابات، لیکن آنجا که پای شیاطین در میان است، جمهوری اسلامی به اصل خود یعنی انقلاب اسلامی بازمیگردد و انقلابی، جواب دشمن جمهور، دشمن جمهوری اسلامی را میدهد. حمایتهای آمریکا از اسرائیل را هم که کنار بگذاریم، باز کاخ سفید، دشمن اول جمهوریت است. دشمن اول همه جمهور در همه عالم حتی در خاک خودش! در آمریکا، هنوز رنگ پوست، مشخصکننده حق آدمی است. اوبامای روسیاه به DNA مردم خود هم کار دارد!
آمریکا به این منفوری، به این مستکبری، 100 سال سیاه نخواستیم که به جمهوری اسلامی اعتماد داشته باشد! اصلش ما انقلاب کردیم تا بگوییم هیچ اعتمادی به آمریکا نداریم، هیچ! وقتی حاجقاسم سلیمانی و سیدحسن نصرالله محبوب دل جهانیانند، کسر شأن جمهوری اسلامی است که بزرگترین حامی داعش بخواهد به او اعتماد داشته باشد! بزرگترین حامی 2500 کلاهک اتمی اسرائیل، اتفاقا مایه فخر و مباهات و غرور ما است که به ملت ایران اعتماد نداشته باشد. از این حرفها که بگذریم، اعتماد ابلیس به آدمی اگر حلال مشکلات بود، آلخلیفه و آلسعود، اوضاع بهتری داشتند، شاه سقوط نمیکرد و دنیا این همه پر از شعار علیه حکام مورد اعتماد آمریکا نمیشد.
در کلاس جمهوری اسلامی همین بس که شیطان بزرگ به ما اعتماد نداشته باشد. روح خدا در پی جلب اعتماد خدا بود، نه کدخدا. و روح خدا در جسم و جان «حضرت سیدعلی» جاودان است. برای خامنهای هم اعتماد خدا موضوعیت دارد، نه اعتماد کدخدا. وانگهی! کدام کدخدا؟ دنیا قریه کوچکی هم که باشد، دیگر مدتهاست که آمریکا کدخدای آن نیست، چرا که «توافق هستهای بشود یا نشود، اسرائیل ناامنتر از قبل خواهد شد». فیالحال کدخدا در خانه خودش گیر است! و این آقای اوباما است که لنگ توافق با ماست بلکه دستی به سر و روی کاخ سفید بکشد، بلکه بگوید؛ ما با جمهوری اسلامی به توافق رسیدهایم!
صدالبته توافق با آن منظومهای که حاجقاسم سلیمانی و سیدحسن نصرالله را از آن خود دارد، برای پرستیژ مجروح و زخمخورده آمریکا، بهتر از توافق با بعضی از این حکام منطقه یا توافق با تروریستهای تکفیری است. خوب است دولت اعتدال، تدبر دوباره کند در این معانی. آقایان این را ببینند که «آقا» در پی جلب اعتماد کیست؟! خدا یا کدخدایی که دیگر نیست؟! جان کری هم فقط وقتی پشت میز مذاکره مینشیند «دیپلمات» است؛ به مجرد اینکه میرود میایستد آنجا، یادش میرود دیپلمات است، متاثر از چیزهایی احساس میکند هنوز «گندهلات» است، آن اراجیف را علیه ملت ما بر زبان جاری میکند! آقایان، نقد منتقد دلسوز و خیرخواه را که وقعی ننهادند، خوب است جواب دادن به دشمن را از مردی بیاموزند که چون خمینی، دشمنشکن سخن میگوید. اگر پشت میز مجبورید دیپلمات باشید، آنجا که میروید میایستید، یادتان باشد که «بچه انقلاب»اید! نتانیاهو بدموقعی به پست جمهوری اسلامی خورده!
اگر دیروز، حاجقاسم سلیمانی ناچار باید دشمن متجاوز را از خاک وطن خارج میکرد، امروز «فرمانده سپاه قدس» است! اگر دیروز، حاجحسن طهرانیمقدم آرزو داشت برد موشکهای وطنیاش به «جزیره مجنون» برسد، امروز برد موشکهای او به مقر شیطان بزرگ هم رسیده! اگر دیروز، کسی سیدحسن نصرالله را نمیشناخت، امروز از حماس اهل سنت گرفته تا شیعیان یمن و عربستان، به نیکی او را میشناسند! گمانم این روزها نتانیاهو زیاد نقشه دنیا را نگاه میکند! این دیو عصبیمزاج، شاید به این فکر میکند که کاش حرامزادههای قبلی، اسرائیل را در دورترین نقطه کره زمین نسبت به ایران جعل میکردند! مداد و خودکار دست نتانیاهو بدهی، تلآویو و حیفا، همه اسرائیل را میبرد آن دوردورها نقاشی کند! اما مسأله اینجاست که اسرائیل فقط در «جهنم» از برد موشکهای جمهوری اسلامی در امان است! توافق هستهای میخواهد بشود، میخواهد نشود؛ اسرائیل از صفحه روزگار محو خواهد شد.
کور خوانده جان کری! فصلالخطاب انقلاب اسلامی و شیطان بزرگ، خندههای دیپلماتیک نیست؛ آن روز است که نقشه دنیا را نگاه کنی و نامی از اسرائیل در آن نیابی! مذاکره سر جای خود، مبارزه هم سر جای خود! آن مرد حکیم که با مذاکره مخالفتی ندارد، خیال دشمن جمع، بشدت موافق مبارزه است! خامنهای به شهادت حاجقاسم و سیدحسن، به گواهی سخنان خودش و به شهادت چفیهاش دنیا را امن و امان میخواهد. هر چه اسرائیل ناامنتر، دنیا امنتر.
جناب جان کری! کور خواندهای. دنیا از میز مذاکره شما خیلی بزرگتر است، خیلی بزرگتر... اما هر کجای این دنیای بزرگ، اسرائیل را پناه دهی، برد موشکهای جمهوری اسلامی به آن میرسد. در جمله قبل، از قصد نوشتم «جمهوری اسلامی». وزیر خارجه آمریکا خیال میکند اگر علیالدوام بگوید جمهوری اسلامی، دیگر با انقلاب و انقلاب اسلامی طرف نیست! انقلاب علیه باطل، در ذات جمهوری اسلامی است. اساسا نمیشود جمهوری اسلامی باشد و اسرائیل، هر روز ناامنتر از قبل نشود. مبارزه، هم در ذات انقلاب اسلامی است، هم در ذات جمهوری اسلامی. آنچه فیالواقع «تمدید» شد، روز پنجشنبه رخ داد در دیدار امام خامنهای و بسیجیان. «مبارزه» را میگویم، «تمدید مبارزه» را. خمینی هم قبلا گفته بود که «تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم».
حمایت:خطر بی بصیرت ها
«خطر بی بصیرت ها»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم پرویز سروری است که در آن میخوانید؛در دوران دفاع مقدّس و در طول جنگ 8 ساله، نظام اسلامی و انقلاب ما با دشمنی کاملاً مشخص رو به رو بود که جنگ سختی را بر ما تحمیل کرد؛ به شکلی که می توان گفت نظام سلطه و اذناب آن علیه کشورمان متحد شدند. علیرغم سختی های فراوانی که در جنگ داشتیم، کار رزمندگان ما از یک جهت آسان بود و آن، تقابل و نبرد با دشمنی آشکار بود که رو در روی ما سلاح کشیده و برای حمله، چنگ و دندان نشان می داد. اما در ماجرای فتنه پس از انتخابات سال 88، اشخاصی با یدک کشیدن عناوین پرطمطراقی پا به صحنه گذاشتند و در ستادهای انتخاباتی خود کسانی را به کار گرفتند که خود را منتسب به نظام می می دانستند و سوابق روشنی هم پیش و پس از انقلاب داشتند.
طبیعتاً جبهه ای که آنان در آن حضور داشتند، جبهه روشن و شفافی نبود زیرا مانند جنگ صفین، مردم را به اختلاف و تشتت کشانده و زمینه نفوذ برنامه ریزی شده دشمنان را به خوبی فراهم آورد. در جنگ صفین هر دو طرف نماز می خواندند و شعارهای دینی و انقلابی سر می دادند و در ایام فتنه هم، افرادی با کارنامه قابل قبول، در صف مقابل قرار گرفتند که باعث غبارآلود شدن فضای جامعه و مشکل شدن تشخیص حق از باطل گردید. این، آن بُعد خطرناک فتنه است، زیرا کسانی که زیر پرچم انقلاب قدرت گرفته بودند، با همان قدرت تلاش کردند که نظام را ساقط کنند. در جریان فتنه، از یک سو، ما شاهد حضور قانونی فتنه گران در رقابت های انتخاباتی و مطالبات غیرقانونی آنان از سوی دیگر بودیم.
چنانچه فرایند خطرناک فتنه توسط رهبری های داهیانه رهبر معظم انقلاب کنترل نمی شد، می توانست آثار بسیار مخرّبی داشته باشد و شاید وضعیت امروز سوریه و عراق، به شکل شدیدتر آن، در کشور ما به وجود میآمد. اختلافات، چند دستگی ها، جنگ داخلی و جنگ قدرت می توانست کشور را به سمت پرتگاه ناامنی و حتی دخالت خارجی سوق دهد. این خطر که مقام معظم رهبری دائماً آن را گوشزد می فرمایند، تنها یک یادآوری و مرور داستان گونه آن وقایع نیست بلکه تاکید ایشان بر این مسئله است که ویروس کشنده فتنه باید شناسایی و در تمام مراحل انقلاب از آن اجتناب گردد. با کمال تاسف، بعد از گذشت قریب به پنج سال هنوز می بینیم که عده ای ناآگاه – همنوا با اعوان و اذناب سران فتنه - همچنان آن را یک نزاع داخلی غیربرنامه ریزی شده فرض می کنند و اصلاً حاضر نیستند که دست های پشت پرده دشمن را در آن حادثه عبرت انگیز بببیند.
آیا با وجود استدلال های غیر منطقی برای کوچک شمردن توطئه دشمن در جریان فتنه، نباید نگران بود که همین ناآگاهی و عدم بصیرت دوباره به شکل عملی، ظهور و بروز پیدا کند؟ آیا اصحاب فتنه و سران و عوامل آن می توانند دستکم دو بار ملاقات پنهان با جرج سوروس صهیونیست و یکی از سردمداران تابلودار کودتاهای مخملی را انکار کنند؟ و یا چگونه می توانند اجرای بی کم و کاست فرمول کودتای مخملی را که از بیرون به آنان دیکته شده بود، پنهان کنند؟ و ده ها سوال دیگر که مجال آن در این مختصر نیست.
خوش خیال ها و ساده لوحان بدانند که موضوع فتنه هیچگاه از دایره واژگان کلیدی انقلاب بیرون نخواهد رفت، چرا که اگر این اتفاق بیفتد، در آیندهای نه چندان دور شاهد تکرار وقایع تلخ سال 88 خواهیم بود که می تواند امنیت، اقتدار و ثبات کشور را به شدّت مورد تهدید قرار دهد. همانطور که اخیرا فرمانده سپاه پاسداران تصریح کرده اند: «فتنه 88 به مراتب خطرناک تر از جنگ 8 ساله بود.» اینجاست که سخنان پنجشنبه گذشته رهبر معظم انقلاب درس گرفتنی است: «احساس مسئولیت، بدون داشتن بصیرت، بسیار خطرناک است و برخی افراد، در دوران مبارزات قبل از انقلاب، و در سه دهه اخیر با احساس مسئولیت اما بدون بصیرت اقداماتی کردند که در نهایت به ضرر نهضت امام و انقلاب و کشور تمام شد.» بیانات حکیمانه ایشان، حاوی نکته بسیار زیبایی است؛ بدین معنا که احساس مسئولیت برای خدمت به جامعه منهای بصیرت، فساد انگیز است.
اگر این اقدامات به ظاهر خیرخواهانه برای خدمت به جامعه، با شناخت جامع از برنامه های دشمن همراه نباشد، حتماً مطامع شخصی، گروهی، حزبی و جناحی در آن نفوذ خواهند کرد. اگر مسئولیت با بصیرت همراه نباشد و چشم انداز برنامه دشمن در نظر قرار نگیرد، همان بلایی که در سال 88 دامن کشور را گرفت، دوباره شیوع پیدا خواهد کرد. بصیرت یعنی دشمن شناسی، یعنی شناسایی دقیق مرزهای خودی و غیر خودی، یعنی در جاده انقلاب حرکت کردن، عدم اجازه به عده ای ساده لوح و مغرض برای ایجاد اختلاف و تشتت در صفوف انقلاب. سران بی بصیرت فتنه، به جای هم افزایی، واگرایی درون نظام را کلید زدند و خسارات سنگینی را بر نظام تحمیل نمودند.
سرانجام اینکه هیچ انسان عاقلی مراقبت از بیمار بهبود یافته از یک بیماری خطرناک را ناراحت کننده و مردود نمی داند و همانگونه که ویروس فتنه به جان انقلاب افتاد و تلفات گرفت، باید مراقب بود که این زخم، دوباره سرباز نکند و باعث کند شدن قطار انقلاب نگردد. اینجاست که راز تاکیدات مجدد و چندباره رهبر انقلاب برای احتراز از گرفتار شدن در بلایای فتنه آشکار میشود، زیرا بیگانگان هیچگاه از برنامه ریزی و توطئه دست بر نمی دارند و مادامی که ایستادگی در برابر استکبار، شاه بیت انقلاب است، خطر فتنه و فتنه گران هم ساری و جاری است.
جوان:چراغ راه آینده مذاکرات هستهای
«چراغ راه آینده مذاکرات هستهای»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم عباس حاجی نجاری است که در آن میخوانید؛مذاکرات وین در شرایطی به پایان رسید که طرفین مذاکره تمدید هفت ماهه آن را بر شکست مذاکرات ترجیح دادند. طرفین در بیانیه پایانی دلایل تمدید را طرح ایدههای جدید عنوان کردند که بررسی آن نیازمند فرصت بیشتری است.
فارغ از موضوع و ویژگی این ایدههای جدید، نکته مهم آن است که امریکاییها متناسب با برآورد از محیط داخلی ایران (مواضع برخی مسئولان و خطوط القایی برخی مطبوعات زرد) و تحولات داخل امریکا و منافع متحدان منطقهای خود، از نشست مسقط و پس از آن در نشست وین با موضعی متفاوت پشت میز مذاکره آمده و حتی از بسیاری از پیشنهادات تعدیل شده خود نسبت به آغاز مذاکرات عقب نشسته بودند.
اوباما که در آستانه نشست مسقط در موضعی متکبرانه گفته بود که ایران باید در پاسخ به طرحی که ما ارائه میدهیم «بله» بگوید در آستانه نشست وین پا را از این فراتر گذاشته و با این ادعا که ایران «منزوی» شده است، حل مشکلات با ایران را بر فرض حل مشکلات هستهای، در گرو قطع حمایت ایران از گروههای مقاومت (به قول او گروههای تروریستی) دانسته و صراحتاً از ضرورت اصلاح موضع ایران در برابر رژیم صهیونیستی، سخن به میان میآورد. فارغ از مذاکرات پشت درهای بسته در مسقط و وین، مواضع اوباما نشاندهنده ماهیت درونی تیم حاکم بر کاخ سفید و کنگره امریکاست که از مذاکرات نه حل موضوع هستهای، بلکه همانگونه که رهبر فرزانه انقلاب در دیدار اعضای عالی بسیج فرمودند، قصد واقعی استکبار از این مذاکرات جلوگیری از رشد عزت و اقتدار روزافزون ملت ایران و متوقف کردن پیشرفت ایران است که البته تیم مذاکرهکننده ایران نیز با درک این راهبرد امریکا و دیگر قدرتهای استکباری،در مقابل آنها ایستاد و آنها نتوانستند در جریان این نشست به زعم خود تیم ایران را به زانو در بیاورند.
مقام معظم رهبری در دیدار روز پنجشنبه با اعضای مجمع عالی بسیج، ضمن تبیین صحنه مذاکرات که این روزها به «لجمن» (لبه جلویی منطقه نبرد) انقلاب اسلامی با نظام سلطه تبدیل شده است، نقشه راه آینده مذاکرات که البته دیگر عرصهها را نیز شامل میشود، ترسیم فرمودند.
در یک برآورد اجمالی از آنچه که در یک سال گذشته در جریان نشستههای متعدد مذاکرات هستهای گذشته است، چند هدف راهبردی را در مواجهه با ایران میتوان احصا کرد. اگرچه به ظاهر آنها مهمترین هدف خود را در جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتمی مطرح میکنند.
1- امریکاییها در این مذاکرات، بازسازی اقتدار جهانی خود را ( به رغم شکستهای سالهای اخیر که انقلاب اسلامی را عامل آن میداند) دنبال میکنند که البته نجات صهیونیسم جهانی از روند شکستهای اخیر نیز در این عرصه قابل تعریف است.
2- پیگیری خط تقابل در درون با هدف ایجاد انشقاق در نظام تصمیمگیری ایران، از نکاتی است که در عرصه داخلی نظام سلطه دنبال میکند. مقام معظم رهبری طی سالهای اخیر، این استراتژی دشمن را «استراتژی تغییر محاسبات مسئولان ایران» قلمداد و در فرصتهای مناسب ابعاد آن را تشریح نمودهاند، اما در روند مذاکرات اخیر، اوباما در این عرصه خط تفرقه داخلی را با صراحت بیشتری دنبال کرده و در آستانه وین میگوید که «معتقدم که حسن روحانی رئیسجمهور ایران میخواهد از این فرصت استفاده کند و در نهایت باید سیاست داخلی کشورش را نیز اداره کند، اما او سخن نهایی را نمیگوید و این رهبر ایران است که تصمیم میگیرد.»
3- حفظ منافع متحدان جهانی و منطقهای هم از جمله موضوعاتی است که به رغم تلاشهای ایران برای اعتمادزایی، تعیینکننده مواضع پرفراز و نشیب امریکاییها در این مذاکرات است. اگر در گذشته و حال حفظ منافع صهیونیسم جهانی نقش تعیینکنندهای در این مواضع داشت، این روزها، مطالبات سعودیها و انگلیسیها و... هم به آنها اضافه شده است، اخلال در روند مذاکرات و جلوگیری از احقاق حقوق هستهای ایران، حداقل دستمزدی است که سعودیها در برابر خیانت خود به بازار نفت جهانی و سقوط آن از امریکاییها طلب میکنند.
4- اگرچه برخی از صاحبنظران تغییر ترکیب کنگره امریکا را نیز در مواضع اخیر کاخ سفید مؤثر میدانند، اما تأمل در نوع مواضع کنگره بیانگر ایفای نقش پلیس بد برای امتیازگیری بیشتر از ایران و البته اثرگذاری بر مواضع برخی مسئولان و البته برخی فعالان سیاسی و رسانههای داخلی است.
5- نگرانی از روند تحولات منطقهای و تعمیق شکستهای امریکا در عراق و سوریه و... شاید یکی از عوامل اصلی بازدارندهای باشد که امریکاییها تاکنون برای آن هیچ بدیلی نیافته و هژمون برتر ایران در سطح منطقه که البته رشد فزایندهای هم دارد، به چالش فراتر از موضوع هستهای برای آنها تبدیل شده است. صراحت مقام معظم رهبری بر اینکه توافق هستهای منجر به تأمین امنیت رژیم صهیونیستی نخواهد شد، نشاندهنده راهبرد ایران در عدم پیوند مذاکرات با مسائل منطقهای است.
با توجه به روند تحولات و تفاوت معنادار اهداف ایران و کشورهای استکباری در روند مذاکرات هستهای و عزم نظام سلطه در فرسایشی کردن مذاکرات با هدف تحتتأثیر قرار دادن محیط داخلی و منطقهای ایران، توجه به چند نکته اساسی در روند آینده مذاکرات ضروری به نظر میرسد:
1- مقام معظم رهبری ضمن حمایت مجدد از تیم مذاکرهکننده هستهای و قدردانی از تلاشهای پیگیر آنها، حمایت از روند مذاکرات را مشروط بر این میدانند که: اگر حرف منطقی وسط بیاید، حرفی نداریم، ما حرفهای منطقی را قبول میکنیم. قرارهای عادلانه و عاقلانه را قبول میکنیم اما آنجایی که پای زورگویی و زیادهطلبی باشد، نه؛ جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل، هم مردمش، هم مسئولانش قبول نخواهند کرد، این را بدانند.
2- به رغم دشواریهای متعدد نظام سلطه در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات، تنها نقطه امید آنها نسبت به محیط داخلی ایران اثرگذاری تحریمهاست، که چاره آن هم تمرکز بر اقتصاد مقاومتی است. مقام معظم رهبری در همین دیدار ابعاد این موضوع را با اشاره به تمدید مذاکرات اینگونه تبیین میکنند که: «همه بدانند، هم آن کسانی که طرف مذاکرهاند، هم این کسانی که در داخل نگران این مسئلهاند و نگاهشان به این مذاکرات است، اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد آنکه بیش از همه ضرر میکند ما نیستیم، امریکاییها هستند. ما با ملت خودمان رو راست هستیم، حقیقت مطلب را با مردم در میان میگذاریم.» ایشان سپس با توجه به تجربه تاریخی ملت ایران در مواجهه با اینگونه فشارها و تهدیدها، به تأثیر تمرکز بر اقتصاد مقاومتی اشاره کرده و یادآور میشوند: راهحل همین اقتصاد مقاومتی است که ضربههای دشمن را اول کماثر میکند، کاهش میدهد که این مال کوتاهمدت است و در میانمدت و بلندمدت به حرکت عظیم مردم اوج میدهد.
تأکید بر اقتصاد مقاومتی اگرچه در گفتمان مسئولان دیده میشود، اما در عرصه عمل نیازمند بسیج و عزم ملی است که تلاش بیشتر دولتمردان را میطلبد.
3- به رغم ادعای حمایت جریان رسانهای اصلاحطلب از دولت، نقش آنها در ایجاد توقع در رسیدن به توافق انتظار کاذب در مردم، تأثیر مهمی در ایجاد التهاب در جامعه در آستانه مذاکرات داشت. این روند که متأسفانه در برخی حلقهها تا برنامهریزی برای برگزاری جشن هم پیش رفته بود، خواسته یا ناخواسته به عنوان عامل اصلی دشمن در تضعیف اراده ملی در مقابله با نظام سلطه عمل میکند. این جریان این روزها با دامن زدن به برخی از موضوعات دیگر اجتماعی علاوه بر مسئله هسته ای تلاش دارد دولت را در عرصههای دیگر نیز درگیر کند. به نظر میآید که دولتمردان فراتر از حساسیت نسبت به انتقاد منتقدان که البته این روزها به شدت کاهش یافته، باید برای چالشآفرینیهای این به ظاهر دوستان چارهای بیندیشند.
ابتکار:تحول یا تغییر گفتمان، مسئله این است!
«تحول یا تغییر گفتمان، مسئله این است!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛اقتضای تحولات در سه دهه گذشته، تکثر در رفتارِ سیاسی است. نگاهی به مقاطعِ مختلف، منحنی رو به صعودِ این تکثر را نمایان میکند. انتخابات همواره به انشعاب منجر شده است. چپ و راستِ گذشته به اصولگرا و اصلاح طلب و سپس هر کدام به تحول خواه، سنتی و رادیکال تقسیم شدند. اما تا مقطعِ 88 همه انشعابات، درون گفتمانی و تحول خواه بودند. به عبارتی چارچوب گفتمانی حفظ میشد و عناصر گفتمانی تغییر میکرد. خرده گفتمان ها همچنان خود را ذیل گفتمان جمهوری اسلامی تعریف و تفسیر میکردند. اصولاً هر کدام از خرده گفتمان های اصلاح طلب و اصولگرا، با مقیاس گفتمان بالا دست (جمهوری اسلامی)، دیگری را دچار انحراف و خود را نزدیکتر معرفی میکردند.
تعارضِ اساسی بر سر دوری و نزدیکی به گفتمان مرکزی بود. هر کدام برداشتِ خود را به جمهوری اسلامی نزدیکترین میدانستند و برداشتِ رقیب را دورتر معرفی میکردند. اصلاح طلبان مدعی اند تفسیرِ اصولگرایان باعث نادیده انگاشتن بُعد جمهوریت نظام میشود و اصولگرایان ادعا میکنند که برداشتِ اصلاح طلبان با اسلامیت نظام در تعارض است. هیچکدام تاکنون ذیل این تابلوها سر بالا نگرفته و مدعی تعارض گفتمانی با اصل گفتمان جمهوری اسلامی نشده اند، بلکه ماراتن آنها در همه این سالها با محوریت جمهوری اسلامی و در خطوط آن بوده است.
اگر چه با تحولِ گفتمانی هر کدام از این خرده گفتمانها، عناصرِ سنتی پیوستگی و وابستگی به عناصر گفتمانی جمهوری اسلامی تحلیل رفته و گهگاه کم رنگ شده است؛ چنانچه دلبستگی و محافظه کاری، که در گروههای سنتی دو طرف وجود داشت، در گروههای نوگرا و تحول خواه مثل مشارکت و مجاهدین در اصلاح طلبان و جریانات وابسته به احمدی نژاد و قالیباف در اصولگرایان وجود نداشت. اما حتی همین گروههای نوگرا هم به تحول گفتمانی معتقد بودند و هیچکدام فریاد تغییر گفتمانی سر ندادند.
تحولات 88 و اتفاقات پس از آن، اما، ریزش های گفتمانی بسیاری به همراه آورد. برخی از نیروها، بخصوص در جریان اصلاح طلب، به هر دلیل تغییر کرده و از دایره خرده گفتمانهایی ذیل جمهوری اسلامی خارج و چارچوب گفتمانی جدیدی را برگزیدند. در این دوره، تکثر صرفا حفظِ وحدت با گفتمان بالا دست نبود، بلکه تکثر به گفتمان بالا دست هم سرایت کرد. در حقیقت اتفاقات 88 اصلاح طلبان را به دو جریانِ درون نظام (پوزسیون) و برون نظام(اپوزسیون) تقسیم کرد. گر چه سوءرفتار و سخت گیریهای بی مورد همین انقباض و انبساط را در اردوگاه اصولگرایان نیز به شکل دیگری به وجود آورد، اما انتخابات خرداد 92 ترمزی بر روند انشعاب و ریزش در این اردوگاه شد و اگر خرداد 92 نبود اکنون همچنان شاهد اپوزسیون سازی در اردوگاه اصولگرایان تحت عنوان ساکتین فتنه بودیم.
اما متاسفانه این اتفاق در اردوگاه اصلاح طلبان رخ نمود. عده ای از پوزسیون نظام خارج و در اردوگاه اپوزسیون قرار گرفتند. این عده که غالباً خارج نشینند و البته کمتر هم از عنوان اصلاح طلب استفاده میکنند، ترجیح میدهند تابلو را عوض کنند. عده ای اما در داخل گرفتار چنین تغییر گفتمانی شده اند. این عده هیچ نسبتی بین امروز و دیروزشان قایل نیستند، همه گذشته را به یکباره انکار کرده و هیچکدام از عناصر گفتمانی اصلاح طلبی را قبول ندارند. اینان کسانی بودند که در دولت دوم خاتمی، به دلیل پایبندی سید محمد خاتمی به گفتمان جمهوری اسلامی، شعار عبور از خاتمی را سر دادند و رأی خاتمی در زمان انتخابات مجلس نهم را خیانت تفسیر کردند.
ادعاهای اخیرِ آقای سحرخیز، مبنی بر عدم علاقه اصلاح طلبان به مکتب امام، از همین سنخ میباشد. آقای سحرخیز که خود گرفتار تغییر گفتمانی شده و هیچ نسبتی بین گفتمان کنونی اش و گفتمان اصلاح طلبی وجود ندارد، قیم مابانه توصیفی ارایه میدهد که هیچ نسبتی با واقعیت ندارد. آقای سحر خیز حق دارد که خود را متعلق به گفتمانی دیگر بداند، حق اوست که در چرخه زمان از گذشته خود پشیمان باشد و گذشته خود را انکار کند و به باد دهد و این حق را در قالب تحلیل و تبیین ارائه دهد، همچنانکه چنین کرد. اما او حق ندارد به نام جریان و گفتمانی سخن براند و ذیل تابلویی سینه بزند که هیچ نسبت گفتمانی و سنخیت فکری با آن ندارد.
مهمترین عنصر گفتمان اصلاح طلبی همچنان پاسداری از میراث امام (ره) است و تمام عناصر این میراث اصلاح طلبانه میباشد. تبار اصلاح طلبان به امام ختم میشود و تمایز آنان در علایقشان نسبت به مکتب امام است. اصلاح طلبِ واقعی کسی است که تحت فشارهای زمانه اصل را رها نکرده و قبله را تغییر ندهد. بی اصل ماندن، به تذبذب و بیگانه گرایی منتهی میشود و اتفاقاً رفتار امثال آقای سحرخیز مُهر تایید بر ادعاهای بخشی از اصولگرایان است.
زیرا در همه این سالها برخی اصولگرایان مدام تلاش میکردند به اصلاح طلبان اتهام براندازی و استحاله وارد کنند. مقاومت بدنه اصلی اصلاح طلبان، که با هزینه سرسام آوری همراه بود، نشان داد که این اتهامات ناروا، ناعادلانه و غیر منصافانه است. اما تعداد انگشت شماری مصداق این اتهام هستند و البته هیچ نسبتی با اصلاح طلبان ندارند.
بر همین اساس معتقدم که تغییر گفتمان با انتخاب تابلوی جدید هیچ اشکالی ندارد، چرا که مردم تکلیف خود را میدانند و بی شک این اشخاص جایگاهی در بین مردم نخواهند داشت. اما ناجوانمردانه است که کسی به عناصر گفتمانی اصلاح طلبی پشت کرده باشد، اما همچنان با تابلوی اصلاح طلبی اظهار موضع کند. این شیوه باعث گیجی مردم و حراج سرمایه های اجتماعی و سوء استفاده رقیب میشود.
مردم سالاری:سلیمانی و ظریف دو سردار بیحریف
«سلیمانی و ظریف دو سردار بیحریف»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم کرم محمدی است که در آن میخوانید؛ساکنان کشور پهناور ایران با هر فکر و اندیشه، قوم و قبیله، دین و مذهب و در هر کجای این سرزمین، اعضای یک خانواده بزرگ و تاریخی هستند. پیشرفت، ترقی و موفقیت هر یک از اعضای این خانواده گسترده خوشحالی و سرور سایر اعضا را فراهم میکند. ایران عزیز در طول تاریخ فرزندان و سرداران برومند و وفاداری پرورش داده و هرکدام در مقاطع مختلف تاریخ منشا خدماتی به دین و میهن و ملت شده که هرگز فراموش نشده و نخواهد شد.
دامن پرمهر وطن مزین به انقلاب اسلامی، امروز نیز بحمدالله شاهد قدرتنمایی و درخشش چنین فرزندان لایق، کارآمد، متدین و سرداران بیهماوردی در عرصههای مختلف است که به دو نمونه از این فرزندان«خلف» اشاره میشود:
الف: قاسم سلیمانی سرداری که با فرماندهیهای بینظیر و طراحیهای موفقیتآمیز، سه سال است معادلات برآمده از هزاران ساعت کار تحقیقاتی، جاسوسی، یارگیری و... در ستادهای فرماندهی و ستاد و مراکز امنیتی آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی و حمایتهای همهجانبه و آشکار حاکمان مرتجع عرب، درباره سوریه را به هم ریخته است. اعزام هزاران مزدور از سراسر جهان به اقصینقاط سوریه، ارائه کمکهای علنی نظامی و مالی و تبلیغاتی و اطلاعاتی به این جانیان و چشمپوشی بر جنایات هولناک آنان علیه مردم سوریه، در برابر قدرت مدیریت و فرماندهی و شهامت سردار قاسم سلیمانی این فرزند برومند و پرورشیافته انقلاب اسلامی ملت ایران، نتوانسته است ره به جایی ببرند.
علاوه بر سوریه و لبنان، متوقف شدن ماشین کشتار و جنایت گروه «داعش» و سپس شکستهای پیدرپی در شهرها و روستاهای عراق، از صدقه سر به بار نشستن نقشههای کارآمد نظامی «سلیمانی» است. امری که امروز بر هیچکس پوشیده نیست. اینک جای جای مناطق آزاد شده عراق، نام سلیمانی را به عنوان «ناجی» سرفراز خود بر زبان جاری میکنند.
ب: محمدجواد ظریف شخصیتی که بخش قابل توجهی از عمر خود را در غرب سپری کرده است اما هرگز اعتقادات و اصول فکری و عقیدتی خویش و عشق به وطن را نه تنها فراموش ننموده بلکه بر غنا و تقویت آنها مبادرت ورزیده است. دیپلمات صاحب اندیشه که صاحبنظران عرصه سیاست را در برابر تدبیر خویش، به تحسین واداشته است. این فرزند غیور ایران زمین، اما در جبهه دیگری برای مملکت خود افتخار کسب کرده است.
تردیدی نباید داشت که انقلاب اسلامی ملت ایران دشمنانی قسم خورده دارد که طی سی و پنج سال گذشته همواره درصدد ضربه به منافع ملت ایران بودهاند. اینان، شب و روز در تکاپو برای مخدوش نمودن چهره تابناک انقلاب باشکوه ملتی بزرگ هستند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار ننموده و نمینمایند. محمدجواد ظریف در گام اول، این خاکریز را هدف قرار داد و با منطق و عقلانیت به مقابله با آن رفت و تا حدود زیادی از حجم این خاکریز کاسته است.
دکتر ظریف ماههاست با کار و تلاش شبانهروزی و مذاکرات سخت و نفسگیر و پیچیده، در قدم دوم موتور ماشین «صدور قطعنامه» علیه کشورمان را خاموش و بیشاز یک سال است این ماشین مخرب، با تدبیر این وزیر فرهیخته از حرکت باز ایستاده است. سازمان «تحریمهای» ظالمانه علیه ملت ایران طی هشت سال مستحکم شده بود، وارد نمودن ضربه به این سازمان، هدف دیگر تیم سیاست خارجی به ریاست «ظریف» بود و او در این راه نیز گام سوم را برداشت و در عین ناباوری مخالفان جمهوری اسلامی ایران، «سازمان تحریمهای» ظالمانه در حال فرو ریختن است. آزاد شدن بخشهایی از داراییهای بلوکه شده ایران، نمونهای آشکار از این موفقیت است.
اقدامات تاریخی و عملکرد موفق وزیر خارجه دولت «تدبیر و امید» با استقبال کم نظیر اکثریت ملت ایران روبرو شده و دعاهای خالصانه آحاد مردم در جای جای کشور، سرمایه ارزشمند مذاکره کننده ارشد جمهوری اسلامی ایران است. مردم از مواضع قاطع، منطقی و توام با تسلط بر زبان دیپلماتیک فرزندان خویش به سرپرستی محمدجواد ظریف «خوشحال و مسرور» هستند و در عین حال مخالفان عزت و سربلندی و موفقیت جمهوری اسلامی و از جمله رژیم نامشروع صهیونیستی «نگران، مضطرب و دلواپس» میباشند.
رقبای این دو سردار نظامی و سیاسی، نه تنها ناتوان نیستند بلکه از نظر تجهیزات و امکانات نظامی و دسترسی به اطلاعات و پشتوانه مالی و تبلیغاتی و همچنین قدرت مانور سیاسی و... بسیار «غنی» هستند. در مذاکرات هستهای ظریف و همکارانش در یک طرف و دهها کشور اروپایی و آمریکا در طرف دیگر قرار دارند. در چنین میدانهایی رقابت کردن و جنگیدن، کاری بس سخت است و پیروزیهای به دست آمده در عرصه نظامی و سیاسی با مدیریت این دو سردار، آسان میسر نشدهاند.
آنچه کار را برای این دو فرزند برومند ایران اسلامی و دستیارانشان هموار کرده است، ایمان به خدا، حق بودن هدف، عشق به اسلام و ایران، دفاع از حقوق مسلم خویش، مقابله با ظلم و ستم و زیاده خواهی، دفاع از انسانیت انسان در برابر گروهی خون آشام وقسی القلب و... و از همه مهمتر برخورداری از حمایت قاطع ملتی متحد و خداجو و ارشاد و راهنمایی رهبری والامقام و خردمند است. امروز «قاسم سلیمانی» و «محمد جواد ظریف» نامی آشنا و توام با عزت نه تنها برای ایران و ایرانی بلکه برای حق باوران و عدالت جویان جهان هستند. هم ما و هم آیندگان بعد از ما به وجود چنین فرماندهان نظامی و مدیران سیاسی برجسته و خستگی ناپذیر افتخار نموده و خواهند نمود.
دنیای اقتصاد:سقوط نفت و اقتصاد نفتی ما
«سقوط نفت و اقتصاد نفتی ما»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است که در آن میخوانید؛قیمت نفت همچنان به سیر نزولی خود ادامه میدهد. بهای هر بشکه نفت خام برنت فقط طی ماه جاری میلادی، 16 درصد کاهش یافته که سقوط قیمت این کالای استراتژیک را از آغاز سال جاری میلادی تاکنون به 37 درصد میرساند. کشورهای صادرکننده نفت از این کاهش بهشدت لطمه میخورند و برخی از آنها که ذخایر ارزی چندانی در دسترس ندارند، باید خود را برای دورانی سخت آماده کنند. چرا قیمت نفت چنین سقوطی را تجربه میکند؟ این سقوط تا کجا میتواند ادامه یابد؟ پیامدهای این سقوط در کشور ما چه خواهد بود؟ برخی از ناظران برای این سقوط دلیل ساده و روشنی ارائه میکنند.
عربستان، به همراه یکی دو شیخنشین خلیج فارس و به دستور آمریکا، از کاهش میزان تولید اوپک جلوگیری میکند، نفت خود را با تخفیف میفروشد و از این طریق دشمنان ایالاتمتحده، بهویژه روسیه و ایران را در تنگنا قرار میدهد.
بعضی از آنها به ملاقات غیرمنتظره وزیر خارجه عربستان سعودی با وزیر امور خارجه آمریکا (آن هم در هواپیمای وزیر عربستانی در فرودگاه وین) در شب تصمیمگیری کشورهای 1+5 در مورد مساله هستهای ایران اشاره میکنند که توطئه آمریکا و عربستان را نهایی کرد. آمریکا توافق طرفین مذاکرات هستهای را بر هم زد و عربستان هم ماموریت خود را در کاهش قیمت نفت شتاب بخشید و از کاهش تولید نفت اوپک نیز جلوگیری کرد.
این ماجرا میتواند موضوع یک فیلم سینمایی هیجانانگیز باشد که تماشاچیان را به دنیای رمزآلود توطئهگران جهانی میبرد و یکبار دیگر سادهلوحانی را که در وهله اول، عوامل اقتصادی را در این ماجرا دخیل میدانند و از وقایع پشتپرده بیخبرند، از خواب خرگوشی بیدار میکند. آیا غیر از این است که همه تحولات پر سر و صدای چند ماه اخیر، در نهایت بیشترین صدمه را درست متوجه همان کشورهایی میسازد که رو در روی آمریکا ایستادهاند؟
متاسفانه، اغلب کارشناسان اقتصادی و نفتی از ماجراهای پشتپرده بیخبرند و روایتی کاملا متفاوت از دلایل سقوط قیمت نفت ارائه میکنند.
به اعتقاد آنها افزایش میزان تولید (عرضه) و کندی رشد تقاضا در بازارهای جهانی نفت موجب پیدایش مازادی شده که کاهش قیمتها را اجتنابناپذیر ساخته است. عربستان سعودی نفت خود را زیر قیمت میفروشد و با کاهش تولید مخالفت میکند؛ زیرا نمیخواهد سهم این کشور از بازار جهانی نفت کاهش یابد. در حقیقت اکثر اعضای اوپک و همچنین روسیه نیز در مورد حفظ میزان تولید دیدگاه مشابهی دارند. به یک روایت «اگر اعضای اوپک تولید خود را کاهش میدادند و قیمت نفت بالا میرفت، سهم همه کشورهای عضو این سازمان از بازار جهانی نفت کاهش مییافت. در آن صورت اوپک عملا از تولید نفت «شیل» Shale حمایت کرده و تولید بیشتر آن را تشویق کرده بود. با مخالفت با کاهش تولید، اعضای اوپک رنج کوتاهمدت را برای نفع بلندمدت به جان خریدهاند.»
کشورهای عضو اوپک در ماه گذشته (اکتبر) تقریبا 31 میلیون (در حقیقت 97/30 میلیون) بشکه در روز نفت تولید کردند. این پنجمین ماه متوالی بود که اوپک بیش از سهمیه تعیین شده خود (یعنی 30 میلیون بشکه در روز) تولید میکرد. این مساله، همراه با افزایش تولید نفت شیل، در شرایطی که تقاضا برای نفت به دلیل رکود اقتصادی در اروپا و ژاپن و کند شدن نرخ رشد اقتصادی چین کاهش یافته بود، بازار نفت را با مازاد عرضه قابل توجهی روبهرو ساخت. این مازاد به عقیده وزیر نفت ونزوئلا 2 میلیون بشکه و بهنظر وزیر نفت کویت 8/1 میلیون بشکه در روز است. در این شرایط اوپک یا میتوانست تولید خود را کاهش دهد و سهم کمتری از بازار جهانی نفت را بپذیرد یا تولید را ثابت نگه دارد و به انتظار خروج تولیدکنندههای پرهزینهتر از بازار بنشیند. ظاهرا گزینه دوم مقبولتر افتاده است. وزیر انرژی امارات متحده این مطلب را با صراحت بیان کرده است: «تولیدکنندگان سنتی نفت دیگر نمیتوانند قیمت نفت را دیکته کنند. تازهواردان به این بازار، که بالاترین هزینه تولید را دارند و مسبب اصلی مازاد عرضه هستند، باید تعیینکننده قیمت باشند.» به بیان روشنتر، اوپک امیدوار است که با نزول قیمت نفت، تولیدکنندگان نفت شیل که هزینه تولید بالاتری دارند از میدان خارج شوند و مازاد عرضه را از میان بردارند. گفته میشود که با قیمت نفت بشکهای 70 دلار، بسیاری از تولیدکنندگان نفت شیل زیانده میشوند و حتی با نفت بشکهای 80 دلار نیز برخی از این شرکتها از میدان خارج خواهند شد.
کشورهایی نظیر عربستان، کویت، امارات، قطر و نروژ که ذخایر ارزی فراوان دارند، تحمل این وضعیت را دشوار نخواهند یافت. بیشترین لطمه از این بابت به کشورهایی نظیر روسیه و ایران وارد میشود که اقتصاد آنها بهشدت وابسته به درآمدهای نفتی آنها است و فشار تحریمها را نیز تحمل میکنند. روبل روسیه به دلیل تحریمها و سپس کاهش قیمت نفت بهشدت تنزل کرد و روز جمعه به 5/49 روبل در ازای هر دلار آمریکا رسید. این به آن معنا است که از آغاز سال جاری میلادی، نرخ برابری روبل نسبت به دلار 34 درصد تنزل کرده است. بانک مرکزی روسیه اعلام کرده که چنانچه سقوط روبل ادامه یابد و ثبات مالی این کشور را به مخاطره اندازد، نظام شناور ارز را کنار میگذارد و در بازار مداخله خواهد کرد. ذخایر ارزی قابل توجه روسیه این امکان را برای بانک مرکزی این کشور، دست کم برای مدتی، مقدور میسازد.
در مورد کشور ما مساله اندکی پیچیدهتر است. نظام ارزی ما «شناور کنترل شده» است و به بیان دیگر بانک مرکزی ما با دخالت در بازار ارز میتواند کاهش نرخ برابری ریال را مهار کند؛ اما این کار، حتی اگر در شرایط کنونی به مصلحت دانسته شود، مستلزم وجود ذخایر ارزی کافی برای تزریق به بازار است، اما میدانیم که بخش قابل توجهی از داراییهای ارزی ما بلوکه شده و بانک مرکزی به آنها دسترسی ندارد. سوای این مساله، محدودیت کمی صادرات نفت ما به دلیل تحریمها، همراه با سقوط قیمت نفت، که معلوم نیست تا چه اندازه و برای چه مدت ادامه خواهد یافت، احتیاط در تزریق داراییهای ارزی برای جلوگیری از کاهش نرخ برابری ریال را ضروری میسازد.
هرگاه صندوق ذخیره ارزی ما، که ازجمله برای مقابله با شرایطی مانند امروز ایجاد شده بود و به گفته معاون اول رئیسجمهور، میتوانست اکنون 200 میلیارد دلار موجودی داشته باشد، هدر نرفته بود، امروز نگرانی بسیار کمتری داشتیم؛ اما تکرار این واقعیت که اقتصاد کشور ما اکنون تاوان ولخرجیها و بیتدبیریهای گذشته را میپردازد، کمکی به حل مشکلات امروز نمیکند. مقصر دانستن توطئهگران جهانی و نقشههای بدخواهان نیز دردی را دوا نمیکند، جز آنکه بیتدبیری خودمان را در وابسته نگه داشتن اقتصاد کشور به نفت و بیتوجهی به ماهیت این بازار پر نوسان و خطرناک توجیه کند. کاری که اکنون میتوان برای تخفیف مشکلات انجام داد، رعایت احتیاط در مصرف داراییهای ارزی و یکسانسازی نرخ ارز؛ یعنی خشکاندن مهمترین سرچشمه رانتخواری است. در عین حال، حرکت در مسیر کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی از طریق حمایت از تولید داخلی و صادرات غیرنفتی، تحمل دشواریهای کنونی را قابل قبولتر خواهد ساخت.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد