جام جم سرا: گفتوگو با «امید علیاحمدی»، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد را درباره پیامدهای تکفرزندی در جامعه بخوانید:
آثاری را که تکفرزندبودن خانوادهها میتواند داشته باشد، میتوان به چندبخش تقسیم کرد؛ نخست تاثیری که این پدیده به شکل کلان دارد، بعد آثار میانه آن روی ساخت خانواده و در آخر تاثیراتی که تکفرزندی روی شخصیت افراد میتواند داشته باشد و آن را میتوان تاثیر خرد دانست.
در سطح کلان، مشخص است که تکفرزندی بر ساخت جمعیت اثر میگذارد. در آینده ممکن است جمعیت از میزانی که هست، کمتر شود. این تاثیر بسیار قابلتوجه است.
نکته دوم این است که ممکن است تکفرزندی روی ساخت جنسی هم تاثیر بگذارد؛ به این دلیل که وقتی یک خانواده میخواهد یک فرزند داشته باشد، طبعا بهواسطه فرهنگی که در جوامع مختلف وجود دارد و در جامعه ما هم کمابیش هست، ترجیح فرزند پسر موجب میشود تعداد دختران کاهش باید. این همان موضوعی است که در چین در عمل اتفاق افتاد. این اتفاق بعدها در هنگام ازدواج، انتخاب را دشوار میکند و برای همه امکان ازدواج وجود نخواهد داشت.
تاثیر دیگری که تکفرزندی بهطور کلان بر ساخت جمعیتی دارد، تاثیری است که روی سن مادران در نخستین فرزندآوری، میگذارد. ماجرا این است که وقتی خانوادهها به این نتیجه برسند که یک فرزند میخواهند، میتوانند سن فرزندآوری را بالاتر ببرند و این تصمیم، حتی سن ازدواج را که بالا رفته، بازهم بالاتر میبرد. تکفرزندی حتی روی سن پدر در نخستین فرزندآوری نیز تاثیر خواهد داشت.
نکته دیگری که در درباره اثر تکفرزندی بر ساخت کلان جامعه میتوان به آن اشاره کرد، اثر آن روی وضعیت اقتصادی جامعه است. با گسترش تکفرزندی، جمعیت فعال در آینده کمتر از آنچه ضرورت دارد، خواهد بود. بههرحال کاهش جمعیت منجر به کاهش نیروی انسانی فعال میشود و بر وضعیت اقتصادی کلی و درآمد ناخالص ملی اثر میگذارد.
وقتی تعداد اعضای خانواده کم میشود، مجموع روابط و حجم و چگالی روابط بین اعضای خانواده کاهش مییابد. در گذشته، وقتی تعداد بچهها بیشتر بود یا بعد خانواده بزرگتر بود، عملا تنوع روابطی که در درون خانواده ایجاد میشد، تعداد روابطی که ایجاد میشد و سهمی که اعضا برای رابطه میتوانستند داشته باشند -مثل رابطه با والدین و رابطه خواهرها و برادرها- بیشتر بود.
وقتی یک فرزند در خانواده باشد -پسر باشد یا دختر- امکان شناخت از جنس مخالف از طریق برادر و خواهر در درون خانواده، کمتر میشود. در وضعیتی که درون خانواده فقط یک جنس فرزند وجود دارد، فرصت تجربه جنسیتی کاهش مییابد و در نتیجه دانش فرد درباره جنس مخالفش، شناخت کافی و کاملی نخواهد بود |
وقتی تعداد بچهها کم میشود فرصتهای رابطه و تنوع روابط، کمتر میشود. با وضعیتی که در زندگی فردی ما بهدلیل شهرنشینی و دوری از شبکه خویشاوندی، روی داده و تنهایی که در جامعه ما کمکم به یک مشکل مهم تبدیل میشود، در عمل کاهش روابط اجتماعی به معنی این خواهد بود که تعلقات اجتماعی فرد و بستگیها و دلبستگیهایش کاهش مییاید و این بهطور کلی به ضرر سرمایه اجتماعی در جامعه خواهد بود.
واقعیت این است که اعضای خانواده از کسانی هستند که بیشترین میزان اعتماد به آنها وجود دارد. وقتی این اعضا کم میشوند، فرصت داشتن اعتماد و سرمایه اجتماعی که به این واسطه ایجاد میشود، برای خانوادهها کاهش مییابد؛ این نکته مهمی است.
نکته دیگر این است که وقتی یک فرزند در خانواده باشد -پسر باشد یا دختر- امکان شناخت از جنس مخالف که قبلا برای برادر و خواهرها در درون خانواده فراهم میشد، کمتر میشود. اما در حال حاضر و در وضعیتی که در یک خانواده فقط از یک جنس فرزند وجود دارد، فرصت تجربه جنسیتی کاهش مییابد و در نتیجه جامعهپذیری جنسیتی کم میشود و دانش فرد درباره جنس مخالفش، شناخت کافی و کاملی نخواهد بود.
مشکل دیگری که در نتیجه تکفرزندی در ساخت خانواده ایجاد میشود، این است که پیش از این و در خانوادههایی با تعداد فرزندان بیشتر، بچهها درون خانواده با برادر و خواهر خود امکان بازی داشتند و میتوانستند برخی مهارتهای اجتماعی و زندگی خانوادگی و همچنین مهارت تحمل فرد دیگر را فرابگیرند.
وقتی تعداد فرزندان کمتر میشود، فرصت برای جامعهپذیری خانوادگی هم کمتر میشود. چون فرصت بازی و یادگیری کودک از برادر و خواهر کوچکتر و بزرگتر کمتر است و این بر جامعهپذیری و کسب مهارتهای اجتماعی در زندگی فرد تاثیر منفی میگذارد. این موضوع، مشکل بزرگی را در آینده ایجاد میکند.
نکته دیگر بههرحال تاثیری است که تکفرزندی بر شخصیت فرزندان میگذارد. بچهها وقتی تنها هستند، فرصت بازی و جامعهپذیری و تجربه اندک خانوادگی، عملا آنها را در موقعیتی قرار میدهد که فرصت کسب مهارتهای اجتماعی آنها، کمتر میشود و شخصیت آنها پیچیدگیهای لازم برای زندگی در جامعه کنونی را نخواهد داشت. بهعلاوه، در آندسته از بچهها ظرافتهای رفتاری و بلوغ اجتماعی و بهطور کلی پرورش اجتماعی کاهش مییابد، یا حداقل ایجاد آن برای والدین بسیار وقتگیر و پرهزینه خواهد بود.
نکته دیگر این است که وقتی یک بچه درون خانواده است، توجه بیش از اندازه خانواده به او، نوعی فردگرایی، خودخواهی و خودباوری بیش از اندازه و کاذب را ممکن است در او ایجاد کند که بعدها وقتی نوجوان رشدیافته در شرایط مورد بحث، با واقعیتهایی که در جامعه وجود دارد مواجه میشود، ممکن است دچار برخی سرخوردگیها شود؛ چون تجربه زندگی خانوادگی آنها و برخوردی که جامعه با او دارد، در عمل متفاوت است.
از اینها که بگذریم، تکفرزندی آثار غیرمستقیمی نیز ممکن است بر جامعه داشته باشد. بسیاری از خانوادهها تصور میکنند هزینههای داشتن دوبچه بهمراتب از یکبچه بیشتر است، این در حالی است که در عمل هزینههای اجتماعی و اقتصادی داشتن دوبچه دوبرابر هزینههای داشتن یکبچه نیست. درواقع، داشتن چندفرزند هزینههای کمتر اجتماعی ایجاد میکند چون والدین تجربه فرزندآوری را دارند.
فرزند اول تجربهای را ایجاد میکند که در پرورش فرزند دوم موثر است و با رفتن به سمت تکفرزندی، این تجربه از جامعه دریغ میشود. برای والدین لذت فرزندداشتن و لذت فرزندپروری در هنگام پرورش فرزندان دوم و بعدی، بیشتر میشود. والدین در فرزند اول بهدلیل فقر تجربه فرزندآوری و فرزندپروری در عمل دچار زحمت بسیار زیادی میشوند و در واقع، تجربهای که به اینترتیب اندوخته میشود برای فرزندان دوم و بعدی به کار برده نمیشود. بهعبارت دیگر، در صورت گسترش تکفرزندی، جامعه آینده، جامعه افرادی خواهد بود که در خانوادههای تکفرزند و با تجربه تکفرزندی بزرگ شدهاند.
اهمیت این موضوع را میتوان با درنظرگرفتن آنکه عموما شخصیت بچههای اول، دوم و سوم و بعدی اندکی با هم متفاوت است، در این دانست که جامعهای که از افراد دارای تجربه زندگی خانوادگی متنوع ساخته شده، جامعهای متنوعتر و مهارت افراد آن برای برخورد با موقعیتهای مختلف، بیشتر خواهد بود.
اگر بپذیریم که فرزندآوری و فرزندداشتن تعهد به مناسبات خانوادگی را افزایش میدهد، این به آن معناست که پدرومادری که فرزند بیشتری دارند علیالقاعده در عمل مسوولیت بیشتری در قبال خانواده خواهند داشت.
وقتی تعداد بچهها کم میشود و مسوولیت کمتر، ممکن است روی تداوم خانواده و نگهداشتن خانواده، اثر غیرمستقیم داشته باشد. غیرمستقیم از آن جهت که ممکن است با یک بچه هم همان تعهد وجود داشته باشد ولی قطعا وقتی بچهها بیشتر هستند، حداقل طول دوره تعهد به زندگی خانواده در والدین افزایش مییاید و این، تداوم خانواده را ضروریتر میکند.
وقتی زوجین به آینده و روابط و مناسبات خودشان اطمینان چندانی ندارند و در خانوادهها ثبات و پایداری نیست، طبیعی است که ترجیح دهند همان یک بچه را داشته باشند |
اگر حداقل طول دوره مراقبت در تکفرزندیها، 10تا 12سال طول بکشد، وقتی تعداد بچهها به دو میرسد، این تعهد به سالهای بیشتری افزایش مییابد و به این ترتیب، تعداد بیشتر فرزند عملا به معنی اهمیت بیشتر خانواده در زندگی افراد جامعه خواهد بود.
به نکتههایی که من عرض کردم باید این نکته را هم اضافه کرد در شرایطی که زوجین اطمینانی نسبت به آینده نداشته و به روابط و مناسبات خودشان هم اطمینانی چندانی ندارند و در خانوادهها ثبات و پایداری کافی نیست، طبیعی است که ترجیح بدهند همان یک بچه را داشته باشند تا اینکه در چنین فضایی تعداد بیشتری فرزند را اضافه کنند. واقعیت این است که خانوادههای تشکیلشده و زوجین دچار احساس ناامنی اقتصادی و اجتماعی هستند. آنها با توجه به هزینههایی که فرزندپروری به آنها تحمیل میکند، در وضعیت فقر حمایت اجتماعی که در جامعه ما وجود دارد و اینکه کسی نیست که به داد والدین برسد، به علاوه اینکه در نسل خودشان اثر تعداد بالای فرزندان و هزینههای آن را تجربه کردهاند، بهترین ترجیح برایشان آن است که به سمت تکفرزندی بروند. بنابراین به نظر میرسد اگر شرایط بهبود یابد و امنیت اقتصادی و تامین اجتماعی بهگونهای تقویت شود که خانوادهها احساس کنند اگر دو یا بیشتر بچه داشته باشند، جامعه حمایت بیشتری از آنها میکند، از تکفرزندی فاصله خواهند گرفت.
وقتی بچهها، برادر و خواهر ندارند، در نسل بعدی طبعا فرزندانشان نه عمو خواهند داشت، نه خاله و نه دایی و عموزاده و نه خالهزاده. درواقع، از یکسو با توجه به اهمیتی که ساخت خویشاوندی در جامعه ما دارد و در آینده نیز خواهد داشت، تکفرزندی باعث کاهش اهمیت خویشاوندی در جامعه ما میشود. اندازه اهمیت نظام خویشاوندی را در یک جامعه، میزان حمایتی که خویشاوندان از همدیگر به عمل میآورند، تعیین میکند. این اهمیت بستگی کامل دارد به میزان قدرت و تنوع سازمانهای حامی خانواده یا سازمانهایی که در مواقع بحرانی، میتوانند به مدد خانواده بیایند.
بر این اساس، چون در جامعه ما روند طیشده در جایگزینی سازمانهای حمایتی کند بوده، نظام خویشاوندی هنوز از اهمیتی قابل توجه برخوردار است؛ اگرچه در مقایسه با گذشته از طول و عرض آن کم شده است.
به این وضعیت باید گستردهترشدن دایره همسرگزینی را اضافه کرد. کمشدن تعداد خویشاوندان خونی و گسترش ازدواجهای غیرخویشاوند، دایره و گستره افراد قابل اعتماد را پیرامون فرد کاهش میدهد. البته باید گفت علیالقاعده در جامعه جدید باید منتظر روابط و نهادهای عقلانی بود؛ جایی که بدون حتی آشنایی حداقلی هم افراد جامعه میتوانند با اتصالهای ارگانیک و رشد اخلاق عمومی و مدنی، به همدیگر اعتماد کنند. اما در شرایطی که رشد مختصات جامعه جدید با کندی صورت میگیرد، از بین رفتن بنیانهای خویشاوندی میتواند به سرمایههای اجتماعی در جامعه نیمهسنتی ما لطمه وارد کند. مگر آنکه رشد مدنیت در جامعه، تندتر از روند تخریب ساختارهای سنتی باشد که خویشاوندی و روابط آن یکی از اقلام مهم آن تلقی میشده است.
به نظر من، نسل تکفرزندها بهدلیل اینکه مهارتهای اجتماعی و زندگی خانوادگی و تعلقهای خانوادگی و تعریفی که از خانواده دارند متفاوت از نسل پیشین است، نسلی که به وجود خواهند آورد تعریفی از خانواده خواهد داشت که به یقین از تجربه زیسته خودشان متاثر خواهد بود. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که نسل بعدی، برای خانواده اهمیتی بیش از خانواده پدری خودشان قایل باشند. در هر صورت، این موضوع کاملا به برداشتی که ما درباره خانواده داریم، مرتبط است.
گروهی در جامعه ما و حتی در بین دانشمندان، معتقدند در آینده خانواده اهمیتی کمتر از امروز خواهد داشت. اما گروهی معتقدند خانواده کارکردهایی دارد که هرگز هیچ سازمانی نمیتواند آنها را انجام دهد. بنابراین قویا معتقدند خانواده بهعنوان یک ساختار ضروری در آینده وجود خواهد داشت. این گروه دوم بر حمایت و تداوم خانواده پای میفشارند. اگر ما خود را به گروه دوم نزدیک میدانیم، طبعا باید خود را به خانواده و حمایت از آن متعهد بدانیم. در این صورت، حمایت از خانواده مستلزم این است که خانواده جایی مهمتر در زندگی فردی و اجتماعی داشته باشد و یکی از نمودهای این اهمیت، سرمایهگذاری بیشتر در زندگی خانوادگی و مثلا داشتن فرزند بیشتر است.
در هر حال، وقتی تکفرزندها بعدا ازدواج میکنند، اولا تمایلی به بیش از یک فرزند نخواهند داشت و این سیر ادامه خواهد یافت. همچنین آنها بهدلیل تجربه اندکی که از زندگی خانوادگی دارند و اینکه تجربهای از برادری و خواهری نداشتهاند، دانش کافی برای پرورش فرزند ندارند. بهعنوان نمونه، خانوادهای که یک پسر داشته است وقتی این پسر ازدواج کند و دختردار شود، این پدر بهدلیل نداشتن تجربه از فرآیند رشد و تفاوتهای زیستی، رشدی و روانشناختی دختران، نمیداند با دختر چگونه برخورد کند. حال اگر این فرزند به هر دلیل فاقد مادر باشد، پدر قطعا در تربیت دخترش دچار مشکل خواهد شد، اگرچه ممکن است بتواند مشکلات دانشی خودش را به هر صورت برطرف کند اما یقینا وقت و انرژی زیادی را از او خواهد گرفت.
در گذشتهای نهچندان دور، خانوادهها فرزندان زیادی داشتند که وقتی ازدواج میکردند با خانوادههای دیگر پیوند میخوردند و در عمل، شبکه ارتباط و اتصال خانواده را با بسیاری از خانوادههای دیگر برقرار میکردند و جامعه از شبکههای ارتباطی قوی برخوردار میشد.
وقتی خانواده یک بچه دارد و بچه با فرد دیگری ازدواج میکند، مسلم است که ارتباطات این خانواده هستهای که یک بچه دارد با خانوادههای محدودی برقرار میشود، شبکه کمتر از گذشته گسترش مییابد، اتصالهای اجتماعی کمتر میشود و به نوعی ما با کوچکتر شدن خانوادهها و ارتباطات خویشاوندی مواجه خواهیم بود.
به نظر میرسد تجربه برادری و خواهری، تجربهای منحصربهفرد است که هرگز با روابط دوستانه نمیتواند جایگزین شود. این رابطه مستلزم نوعی صمیمیت بیهمتا و اعتماد درونی و خودبهخودی است. به عبارت دیگر، برادران و خواهران تا بهدلیلی اعتمادشان از هم سلب نشود، به همدیگر اعتماد و اطمینان دارند.
در شرایط تکفرزندی، احتمال آنکه یک فرزند بتواند از پدر و مادرش یا یکی از آنان مراقبت کند، بسیار کم خواهد بود |
اما در روابط دوستانه، این علقه و اطمینان باید ایجاد شود. اگرچه ممکن است یک دوست در شرایطی خاص از یک برادر یا خواهر به ما نزدیکتر باشد اما این رابطه، پایداری روابط خواهرانه یا برادرانه را ندارد. بنابراین جامعهای که در آن همه افرادش تجربه بیواسطه از برادری و خواهری دارند یا خواهران و برادرانی دارند، با جامعهای که اعضایش کمتر از این تجربه برخوردارند، از پشتوانه و احساسی و عاطفی بیشتری برخوردار خواهد بود.
در هر حال جامعه فاقد تجربه برادری و خواهری، نمیتواند روابط دوستانه را جایگزین روابط خواهری و برادری کند؛ حتی اگر بعضا این دونقش با هم همپوشیهایی داشته باشند اما به یقین هر یک تجربهای متفاوت و بیهمتا هستند.
بهطور کلی، یک فرزند از عهده نگهداری پدر و مادر خود بر نخواهد آمد. در گذشته، از بین چهار، پنج بچه بالاخره یکی، دونفر پیدا میشدند که از والدین یا عموما یکی از آنان به دنبال فوت یکی دیگر، مراقبت میکردند. در شرایط تکفرزندی، احتمال آنکه یک فرزند بتواند از پدر و مادرش یا یکی از آنان مراقبت کند، بسیار کم خواهد بود. اگرچه ممکن است گفته شود در آینده نیازی به مراقبت فرزندان از والدین نخواهد بود اما مطمئنا هیچکس نمیتواند ادعا کند که والدین کهنسال بینیاز از روابط خانوادگی و عاطفی قوی خواهند بود.
در نهایت باید گفت تکفرزندی و تمایل به آن در خانوادههای ایرانی احتمالا تمایلی موقتی است که با ترمیم شرایط اجتماعی و افزایش احساس اطمینان و ثبات در آینده، کاهش خواهد یافت. تا آن زمان، قطعا نمیتوان به خانوادههایی که یک فرزند دارند یا تنها یک فرزند خواهند داشت، خرده گرفت. (نگین حسینی/شرق)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد