اما این مساله مهم اغلب از سوی زوجها نادیده گرفته میشود، یا آنطور که باید به آن توجه نمیشود و نتیجهاش چیزی نیست جز طلاق عاطفی زن و شوهر یا ماهها سرگردانی در راهروهای دادگاه خانواده.
حمید و نسرین هر دو از مراجعانی هستند که به دلیل بیتوجهیهای آزاردهنده همسران خود، راهی دادگاه خانواده تهران شدهاند.
روایت حمید
«چهار سال پیش با عشق و علاقه با همسرم ازدواج کردم و هنوز هم او را دوست دارم. اما مشکل اینجاست که او به جای توجه به من، بیشتر وقتش را با دوستانش بیرون میرود و مشغول خرید و خوشگذرانی و گردش است. چون دوستش داشتم، از او خواستم به من و خانه و زندگیاش بیشتر توجه کند که قبول کرد و قول داد اینکار را انجام دهد. اما بعد ازمدتی زیرقولش زد و دوباره کار خودش را کرد. تحمل این وضع برایم دیگر غیرممکن است و با این میداند دادخواست طلاق دادهام، اما حاضر نیست تغییری در رفتارش ایجاد کند.»
روایت نسرین
حرفهای نسرین هم کم و بیش شبیه حمید است و او نیز از بیتوجهی همسرش رنج میبرد و برای جدایی به دادگاه آمده است. میگوید: مشکل من رفیقبازیهای همسرم است. قبل از ازدواجمان هم همینطور بود وگفته بودکه دوستانش برای او مهم هستند. فکرمیکردم پس از ازدواج پایبند خانواده میشود و دست از این رفتارهایش برمیدارد. اما ایناتفاق نیفتاد و هنوزهم به رفیقبازیهایش ادامه میدهد و هر از گاهی هم آنها را به خانهمان میآورد. او هیچ توجهی به من ندارد و انگار نه انگار که همسرش هستم.»
نگاهی به زندگی نسرین و حمید، نشان میدهد یک نقطه مشترک و آن هم بیتوجهی به خواستههای روانی آنها را راهی دادگاه خانواده کرده است. متاسفانه در این دست از پروندهها نیز ضعف مهارتهای زندگی بخوبی دیده میشود، موضوعی که در جامعه نادیده گرفته میشود.
راهکارهای حفظ زندگی
دکتر پرویز رزاقی، روانشناس و مدرس دانشگاه در تشریح علل بیتوجهی زوجها به یکدیگر در جریان زندگیمشترک میگوید: «مشکل اصلیکه باعث شده کار این زوجها به این مرحله بکشد، به نبود ارتباط صحیح میان آنها برمیگردد. در یک ارتباط موثر و صحیح، باید به چند مساله مهم از جمله شناخت ویژگیها و حساسیتهای طرفین، پیام کلامیآشکار به همسر، تعیین خطوط قرمز به لحاظ ارزشهای زن و شوهری، احترام به ارزشهای یکدیگر و همراهی کردن با هم، عمل به درخواستها در حد معقول، انتظارات متناسب با ویژگیهای روانی یکدیگر، صحبت با لحن آرام و عدم تحقیر و سرزنش یکدیگر توجه داشت. مسائلیکه وجود آنها چارچوب و ساختار زندگی را حفظ میکند و تا زمانیکه اینمهم از سوی زوجها رعایت شود، میتواند روابط را بهبود ببخشد. نبود هریک از این فاکتورها، پایههای زندگی را با مشکل جدی مواجه خواهد کرد.
او توضیح میدهد: در خصوص مردیکهگفته همسرش مدام به دنبال خرید و خوشگذرانی و گشت و گذار با دوستانش است، باید دیدکه مرد چه انتظاراتی ازهمسرش دارد و آنها را مشخص کند. به طور مثال مرد بگوید از همسرم انتظار دارم وقتی به خانه میآیم در خانه حضور داشته باشد، غذا آماده باشد. چیزی که این مرد در عمل مشاهده کرده این بوده که وقتی از محلکار به خانه برگشته، دیده که غذا آماده نیست، خانه نظافت نشده و به او برخورده است. البته اعتراض مرد ممکن است دلیل دیگری هم داشته باشد. امکان دارد خریدهاییکه همسرش کرده، برای او بار مالی و هزینه همراه داشته و به چشمشآمده است.
این مرد بر اساس منطق و نگاه سنتی که دارد، اعتقاد دارد زن باید در خانه باشد و خانه داری کند و حتی اگرپولی هم داشته باشد، باید آن را صرف خانهاش کند و نه دوستانش. به اعتقاد چنین شوهری، تمام کارهاییکه همسرش انجام میدهد باید در چارچوب خانه و خانواده باشد. البته باید بگوییم که نگاه تمام مردان اینطور نیست و بعضی ازآنها نگاه متفاوتی به این موضوع داشته و دوست دارند همسرشان دارای نقش اجتماعی بوده و در جامعه حضور داشته باشد. مرد مدرنیته سنتی اعتقاد دارد که زن هم میتواند نقش اجتماعی داشته باشد و درعین حال به زندگیاش هم رسیدگیکند و از رتق و فتق امور خانه و بچهها غافل نشود. اما مردیکه آمده و دردادگاه چنین استدلالی را مطرح کرده، به دلیل داشتن افکار سنتی، نقش اجتماعی زن در خارج از چارچوب خانواده را نفی کرده و دوست دارد زنش در محیط خانه باشد.
از سوی دیگر به دلیل روابط ناسالم احتمالیکه میان مرد و همسرش وجود دارد، این فرض را نیز باید مطرح کرد که شاید زن برای انتقام گرفتن از شوهرش و به خاطر بیتوجهیها، به جای اینکه وقتش را صرف خانه و رسیدگی به مرد بکند، صرف خرید و تفریح با دوستانش کرده است. برای جلوگیری از بروز اصطکاک، بهتر بود این مرد نیازهای روانی همسرش را شناسایی و به او محبت میکرد و نیازهای عاطفی و روانیاش را تامین و سعی میکرد کنار همسرش باشد.
همین موضوع درخصوص زنی که به دلیل رفیقبازیهای شوهرش اقدام به طلاق کرده نیز صدق میکند. مشکل اساسی این زوج نیز از نوع ارتباط مشکلداری که میان آنها وجود دارد، نشات میگیرد. از ظواهر امر چنین برمیآید که شوهر این زن در دوران مجردی نیز رفیقباز بوده و ارتباط زیادی با دوستانش داشت.
این روند حالا به بعد از ازدواج هم سرایت کرده و همچنان ادامه دارد. یک علت بروز چنین رفتاری از سوی شوهر این زن این است که زن، نیازهای عاطفی و روانی همسرش را تامین نکرده و مرد نیز برای اینکه این خلأ را پرکند، به سمت دوستان و رفیق بازی رفته است. ازسوی دیگر این امکان نیز وجود دارد که این زن و شوهر مدام با هم تنش و دعوا دارند و مرد برای خلاص شدن از این دعواها به سمت دوستانش رفته است. دعوا از این نظر که زن احتمالا مدام از مرد میپرسد که کجا بودی؟ چرا دیرآمدی؟ طرح این پرسشها توانمندی مرد را زیر سوال میبرد. مرد وقتی با این پرسشها مواجه میشود، این طور برداشت میکند که همسرش او را زیر سوال میبرد و مردان درچنین مواقعی واکنش فرار را انتخاب میکنند.
علت دیگری که برای رفتار مرد میتوان به آن اشاره کرد، این استکه میان او و همسرش یک نوع حس انتقام و رقابت وجود دارد و چون مرد احساس رضایتمندی از زندگیاش ندارد، به سمت رفیقبازی و دوستانش کشیده شده است. برای جلوگیری از بروز این مشکلات بهتر بود باهم تعامل عاطفی و روانی داشتند، مرد شرایط روحی و روانی زن را درک میکرد، به یکدیگر ابراز علاقه میکردند، از زحمات زن در خانه قدردانی میکرد و به خانواده او احترام میگذاشت.
زن هم میتوانست فضای آرامی را در خانه مهیا کند، روابط خصوصیشان را اگر با مشکل مواجه بود، تنظیم میکرد از مرد میپرسید چه چیزی نیاز دارد؟ اگر زن نمیتواند ملاقات همسر با دوستانش را به هفتهای یک بار تبدیل کند، به ماهی یک بار برساند. این امر نیز در صورتی محقق میشود که نیازهای عاطفی و روانی همسرش را تامین کند. وقتی محبت درخانواده حاکم باشد، وقتی فرد احساس آرامش میکند، دیگر لزومی ندارد مرد برای پیدا کردن آرامش و محبت دیدن، رفیقبازی کند. دلیلی برای فرار از خانه وجود ندارد. پس مشکل اساسی در نوع ارتباطی است که این زوجها با هم دارند و در صورتی که این ارتباط با توجه به عواملی که به آن اشاره شد، شکل صحیحی به خود بگیرد، بسیاری از مشکلات میان زوجها نیز برطرف خواهد شد و کار به طلاق نمیکشد.
لیلا حسینزاده / (ضمیمه تپش روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد