دو روز پیش این خبر در صدر خبرهای هند قرارگرفت؛ حتی روزنامههای آمریکایی هم حرفهای دیپیکا را منتشر کردند. او تجربه شخصی خود را از این بیماری با مردم در میان گذاشت.
دیپیکا میگوید: «ماههای نخست سال ۲۰۱۴ در حالی که برای بازیگریام تجلیل میشدم، یک روز صبح با احساس متفاوتی از خواب بیدار شدم. یک روز قبلش به دلیل خستگی بیهوش شدم.. از اینجا شروع شد. احساس عجیبی داشتم که توی دلم خالی است.»
«فکر کردم از استرس است. تلاش کردم سرم را به کار و دوستانم گرم کنم که تا مدتی مفید بود. اما این حس آزار دهنده ازبین نمیرفت. نفس کم میآوردم. تمرکزم کم شده بود و اغلب اوقات گریه میکردم.»
«دورهای بدترشدم. والدینم به ملاقاتم آمدند، تلاش کردم خودم را عادی جلوه بدهم چون آنها نگران من بودند که تنها زندگی میکردم و ساعتهای طولانی فیلمبرداری داشتم.»
«یکبار وقتی آن حالت فروپاشی احساسی برایم پیش امد برای مادرم اوجالا درد دل کردم. او مشکلم را فهمید وبا دوست روانشناس خانوادگی آنا چاندی تماس گرفت تا ریشه مشکل من را بفهمد.»
«هر روز صبح به زور از خواب بلند میشدم و برای فیلمبرداری فیلم سال نو مبارک شال و کلاه میکردم. سرانجام با خاله آنا صحبت کردم. او به شهر بمبئی امد. و من برایش درد دل کردم. آنا تشخیص داد که از اضطراب و افسردگی رنج میبرم. وقتی توصیه کرد دارو مصرف کنم، مقاومت کردم. فکر میکردم صحبت کردن کافی باشد. بعدا به یک روانشناس دیگر مراجعه کردم تا نظر او را هم بدانم. چند روزی حالم خوب بود. اما زمانهایی احساسم حالت چرخ فلکی داشت. سرانجام شرایطم را قبول کردم. مشاوره تا حدی به من کمک کرد. سپس دارو مصرف کردم وامروز بهترم. بیشتر سکانسهای سال نو مبارک را در این مرحله فیلمبرداری کردم. قبل از انکه به سراغ پروژهٔ بعدیام فیلمی به کارگردانی شوجیت سرکار بروم، دوماه به خودم تعطیلات دادم تا به لحاظ جسمی و روحی سرپا بشوم. مدتی را با خانوادهام در شهر بنگلور گذراندم و حالم بهتر شد. وقتی به مومبای برگشتم، شنیدم یکی از دوستانم به دلیل ابتلا به بیماری افسردگی و اضطراب خودکشی کرده است. این ضربه بزرگی به من زد.
تجربه شخصی خودم و مرگ دوستم به من انگیزه داد تا این موضوع را مطرح کنم، مساله ای که معمولا درباره ش سکوت اختیارمی کنند. حرف زدن درباره بیماری افسردگی توام با نوعی شرمندگی و خجالت است. درحقیقت از هر چهار نفر، یک نفر به اضطراب و افسردگی مبتلاست.
سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده که ظرف چند سال آینده این بیماری بیشترین اپیدمی را در دنیا خواهد داشت. ما درباره همه نوع بیماری صحبت میکنیم اما افسردگی یکی از کشندهترین بیمارهای روانی است. هیچ چیزی حتی زندگی برای بیماران افسرده اهمیتی ندارد. غلبه بر بیماری از من انسان قوی تری ساخت. حالا ارزش زندگی را بیشتر میدانم. پذیرفتن بیماری و صحبت کردن دربارهاش حس رهایی به من داده است. دیگر دارو مصرف نمیکنم و امیدوارم موردِمن به مردم کمک کند که برای مداوا اقدام کنند.
احساس میکنم در این دوران بیمار دلش میخواهد درد دل کند و نصیحت نشوند. اما آدمهای خیرخواه با گفتن چنین جملاتی مثل «نگران نباش. همه چیز درست میشه.» بیشتر زیان بار رفتار می کنند.
غمگین بودن و افسرده بودن دو مساله متفاوت است. آدمهای افسرده از ظاهرشان نمیشود تشخیص داد ولی آدم های غمگین از ظاهرشان پیداست. واکنش کلی مردم به بیماری من این بود که تو چطوری میتونی افسرده باشی؟ تو که همه چیز داری. یکی از بهترین بازیگران زن سینما هستی، خانهٔ شیک، ماشین، پروژه های سینمایی... داری. دیگه چی میخوای؟ اما این بیماری درباره آنچه داری یا نداری نیست. مردم درباره تناسب اندام حرف میزنند اما همان اندازه تعادل روحی هم اهمیت دارد. دارم آدمهای افسردهای را میبینم که خانوادههایشان احساس شرم از بیماری آنها دارند. واین کمکی به بیمار نمیکند. آنها نیاز به حمایت و درک شدن دارند.
در حال حاضر دارم روی روشی نو برای آگاهی رساندن درباره بیماری افسردگی و اضطراب کار میکنم تا به مردم کمک کنیم.
من و گروهم برنامهای را داریم برای کمک به بیماران افسرده طراحی میکنیم که به زودی اعلام خواهیم کرد.»
این حرکت دیپیکا پادوکن بیست و نه ساله که برای کمک به مردم هند برداشته با تحسین جامعه روانپزشکان کشورش روبه رو شده است. (کافه سینما)