سعید، شوهر خواهر سیامک آنجا بود. مرد جوان با دیدن او کمی تعجب کرد و بلافاصله سراغ خواهرش را گرفت، اما سعید گفت: «ثریا امشب رفته خانه دوستش، من هم تنها بودم، تصمیم گرفتم بیایم پیش شما الان هم دیگر باید بروم دنبالش.» چند دقیقه بعد هم با وجود اصرار سیامک و همسرش برای صرف شام، بدون آنکه شام بخورد خانه را ترک کرد.
سیامک بعد از رفتن سعید به همسرش گفت: تاحالا سابقه نداشته سعید تنها اینجا بیاید. به نظرم با خواهرم حرفش شده. از کی اینجا بود؟ به تو چیزی نگفت؟
سیما که سرگرم آماده کردن میز شام بود با بیتفاوتی گفت: نه، حرفی نزد یک ساعت قبل از تو آمد اما چیزی نگفت. نگران نباش بین زن و شوهر همیشه بحث و اختلاف پیش میآید.
صبح روز بعد سیامک با خواهرش تلفنی صحبت کرد و مطمئن شد با سعید مشکلی نداشته و دیشب خانه دوستش مهمان بوده و خودش از سعید خواسته به خانه آنها برود. چند روز بعد سعید با برادرزنش تماس گرفت و گفت: «از طرف اداره به ما ویلا دادهاند برای تعطیلات آخر هفته برویم شمال با ثریا صحبت کردم قرار شد با هم بریم.»
سیامک بعد از شنیدن حرفهای سعید گفت: ای بابا بعد از مدتها میخواهی خواهرم را ببری مسافرت برای تفریح و استراحت، ما دیگه کجا بیاییم؟ خودتان دو نفری برید خوش بگذره اما سعید آنقدر اصرار کرد که سیامک بالاخره پذیرفت و گفت: باشه من حرفی ندارم ولی باید به سیما هم بگم.
به این ترتیب با موافقت سیما همگی آخر هفته راهی شمال شدند. سفری که در واقع سرآغاز داستانی شوم برای دو خانواده بود. سه روز بعد وقتی آنها به تهران برگشتند، سیامک در تمام طول مسیر با همسرش سرسنگین و قهرآمیز برخورد کرد. وقتی سیما علتش را پرسید، گفت: «واقعا نمیدانی چرا عصبانی هستم؟ چه لزومی داشت سعید تمام مدت با رفتار جلف و شوخیهای زنندهاش توجه تو را جلب کند. البته ظاهرا موفق هم شد چون تو هم حسابی قند توی دلت آب میشد و میخندیدی. یک لحظه هم فکر نکردی که خواهرم و من چقدر از این حرکات و رفتار اعصابمان خرد میشود. راست گفتهاند آدمها را در مسافرت میشود شناخت.»
سیما با ناراحتی گفت: «شوهر خواهر تو رفتار جلف داشته به من چه؟ به خودش تذکر میدادی. در ضمن شماها که اخلاقش را میدانید، آدم شوخ و سرزندهای است بر عکس تو و خواهرت که با همه دعوا دارید.»
کمکم صحبتهای آنها رنگ و بوی دعوا گرفت و پس از مشاجره طولانی، کار به قهر کشید. از سوی دیگر در خانه سعید و ثریا هم وضع مشابهی دیده میشد. زوج جوان با آنکه دو سال بیشتر از ازدواجشان نمیگذشت و با علاقه زیاد و مخالفتهای خانوادههایشان با یکدیگر ازدواج کرده بودند، اما کم کم به این نتیجه میرسیدند که ازدواجشان چندان هم مناسب نبوده است. ثریا دختری جدی، کم حرف و تا حدودی تند مزاج بود اما سعید پسری شوخ طبع و به قول سیامک سبک سر بود که رفتار و گفتارش قابل پیشبینی نبود و این موضوع بخصوص در مهمانیها و جمع بزرگان فامیل باعث ناراحتی و احساس شرمندگی ثریا میشد.
در مقابل سیما نیز زنی شاد و بسیار خوش سر و زبان بود که در هر جمعی توجهها را به خود جلب میکرد و حتی گاهی باعث برانگیختن حس حسادت زنان جمع میشد. شاید همین اشتراکهای اخلاقی و رفتاری بود که سعید و سیما را ناخودآگاه به هم نزدیک میکرد. چند ماه بعد یک شب که سعید به دلیل خستگی زودتر خوابیده بود و ثریا سرگرم تماشای تلویزیون بود، متوجه شد پیامکی به گوشی تلفن همراه شوهرش آمده است. از روی کنجکاوی گوشی را برداشت و با دیدن شماره سیما تعجب کرد. وقتی پیامک را خواند، تعجبش بیشتر شد. متنی که فرستاده بود باعث شرم و خجالت ثریا شد. اول فکر کرد شاید اشتباهی فرستاده اما وقتی بقیه پیامکهایی را که سیما فرستاده بود، خواند سرش گیج رفت. باورش نمیشد این حرفها را زن برادرش برای شوهر او فرستاده باشد. از این پیامکها بوی خیانت و رابطهای مشکوک به مشام میرسید. از شدت عصبانیت دستش میلرزید کلمات جلوی چشمانش میرقصید. یک لحظه تصمیم گرفت به سیما زنگ بزند و با او دعوا کند اما پشیمان شد. ترسید برادرش بفهمد و خون به پا کند. خواست سراغ سعید برود اما باز هم منصرف شد و تصمیم گرفت صبر کند تا مطمئن شود. آن شب تا صبح فکر و خیال یک لحظه هم رهایش نکرد. صبح که شد، به خانه برادرش رفت. با دیدن سیما تمام پیامکها در ذهنش رژه میرفت. خیلی خودش را کنترل کرد که رفتارش طبیعی باشد و سعی کرد بیشتر با برادرزادهاش سرگرم باشد. سیما اما طبق معمول با خوشرویی و پر حرفی از مهمانش پذیرایی میکرد و ثریا در دل به او و دوروییهایش ناسزا میگفت. دقایقی بعد ثریا به بهانه بازی با ملودی او را به اتاقش برد و با زیرکی از زیر زبانش کشید که بعضی روزها سعید در غیاب سیامک به خانه آنها میرود. همین اعترافات کودکانه کافی بود تا ثریا مطمئن شود رابطه شوهرش و سیما فراتر از یک ارتباط فامیلی است. چند روز بعد ثریا درخواست طلاق داد. سعید در کمال ناباوری علت را پرسید اما وقتی ثریا گفت به ارتباط پنهانی او با زن برادرش پی برده، وی نه تنها این موضوع را انکار نکرد بلکه بدون هیچ پنهانکاری گفت: «من مقصر نیستم سیما خودش شروعکننده این ماجرا بود. اولین بار او به من اظهار علاقه کرد. مدام از برادرت و رفتار تند و بد اخلاقیهایش میگفت. من فقط به درد دلهایش گوش میکردم اما او میگفت عاشق من شده و میخواهد از سیامک طلاق بگیرد.»
ثریا دیگر حرفهای سعید را نمیشنید و فقط لباس پوشید و از خانه بیرون رفت. در طول مسیر فقط گریه میکرد. از یک طرف دلش برای برادرش و ملودی کوچولو میسوخت و از طرف دیگر نمیخواست با مخفی کردن این ماجرا اجازه دهد برادرش با زنی خیانتکار زندگی کند. خودش هم متوجه نشد چه موقع به خانه آنها رسید. وقتی خودش را مقابل سیما دید، بیاختیار سیلی محکمی بهصورت او زد. زن جوان با تعجب به خواهر شوهرش نگاه میکرد. ثریا امان نمیداد، یک بند حرف میزد و ناسزا میگفت. سیما رنگش پریده بود، بدنش به لرزه افتاد و توان ایستادن نداشت. وقتی ثریا تهدیدش کرد که موضوع را به سیامک میگوید، ناگهان به گریه افتاد و با التماس از او خواست به شوهرش حرفی نزند. از ثریا خواست به ملودی و آبرو و آینده او فکر کند، اما زن با عصبانیت گفت: مگر وقتی به شوهرت خیانت میکردی، به این چیزها فکر میکردی؟ تو زندگی همه ما را با هوسبازیهایت نابود کردی. لیاقتت مرگ است.
سیما با شنیدن این حرفها به پای خواهر شوهرش افتاد و التماس کنان گفت: اگر به سیامک حرفی بزنی مرا میکشد. خواهش میکنم به او چیزی نگو. قول میدم خودم از زندگیش بیرون برم. فقط بذار آبروم حفظ بشه...
ثریا که انگار از دیدن زن برادرش در آن حالت عجز و بیچارگی لذت میبرد، مدام بر تهدیداتش میافزود و سرانجام نیز لگدی به پشت او کوبید و به سمت در رفت. سیما که حالش از این رفتار ثریا منقلب بود، ناگهان بلند شد و میله آهنی کنار شومینه را برداشت و از پشت به سر ثریا کوبید. زن جوان فریادی کشید و نقش بر زمین شد.
یک هفته بعد
سیما به اتهام قتل خواهر شوهرش بازداشت شد. تحقیقات پلیسی، رابطه نا مشروع او را با سعید فاش کرد و دستور دستگیری سعید صادر شد. سیامک که از مرگ خواهرش شوکه شده بود، با افشای این حقایق و آبرویی که از دست رفته میدید دچار حمله قلبی شد و به بیمارستان رفت. ملودی هم به مادر بزرگش سپرده شد تا کودک معصوم در سیاهی اشتباهات بزرگترها به سوی آیندهای مبهم قدم بردارد.
نگاه کارشناس
خیانت ، چرا ؟
فریبا همتی/ روانشناس: خیانت، بدترین و ناپسندترین عمل در یک ارتباط است که نه تنها به صدمههای غیرقابل جبران به طرفین منجر میشود، بلکه اعتماد و اطمینان کسی را که مورد خیانت قرار گرفته شده نیز نسبت به افراد دیگر از بین خواهد برد.
تعداد مردهایی که به همسر خود خیانت میکنند، از تعداد زنانی که به شوهر خود خیانت میکنند بیشتر است. ولی تحقیقات نشان میدهد در سالهای اخیر تعداد زنان خیانتکار نسبت به قبل بیشتر شده است. خیانت زمانی اتفاق میافتد که زنی احساس کند آن طور که باید و شاید مورد علاقه و توجه همسرش قرار نمیگیرد و همسرش قدر او را نمیداند. در این صورت زنان به سمت مردانی جذب میشوند که از زبان آنها تعریفها و تحسینهایی را میشنوند که از زبان شوهر خود نمیشنوند. زنان دوست دارند همیشه به چشم همسرشان خاص و فوقالعاده باشند و تشنگی و عشق او را احساس کنند.
البته گاه فساد اخلاقی و نداشتن پاکدامنی برخی از زنان نیزباعث این عمل ناپسند میشود.
برخی زنان در زندگی به دنبال هیجان و سرگرمی هستند. بسیاری از این زنان فقط به کمی محبت و توجه نیاز دارند. زنی که در زندگی زناشویی خود از شادی و هیجان و تنوع کافی برخوردار باشد و رابطهای گرم و صمیمی با شوهر خود داشته باشد، هرگز خیانت نمیکند.
کیانا قلعهدار / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
جواب این گونه زنان چیست كه سكه و دارای زحمت این مرد رابه شوهر دومشان برد خدا را خوش میآید فقط به خدای یكتا می سپرم این گونه زنان را باید این زنان را نقره داغ كنند التماس دعا