هنوز هم برای خیلی ها همان سعید آیتم خاطره انگیزه سعید و خان دایی «ساعت خوش» است یا همان بازیگر کمدی یا کارگردان کمدی هایی مثل «عید امسال»، «راه در رو»، «دزد و پلیس» و «روزهای بد به در». هیچ کس فکرش را هم نمی کرد یک مرتبه بعد از 20 سال اسمش را میان اسامی بازیگران فیلمی جدی از فرزاد موتمن ببیند چه برسد به اینکه به خاطر نقشی کاملا جدی وتلخ، سیمرغ در دستانش قرار بگیرد.
امسال سال سعید آقاخانی بود. خودش که می گوید شانس بهش رو کرده؛ آن هم نه یک بار بلکه دو بار. حضور در دو فیلم مهم جشنواره یعنی «خداحافظی طولانی» و «من دیه گو مارادونا هستم» آن هم پشت سر هم. او این روزها اولین فیلم سینمایی اش «لامپ صد» را هم در اکران سینماها دارد؛ فیلمی جدی که با تمام کارهای قبلی اش فرق می کند.
ریسک بالای قبول نقش جدی
بعد از 20 سال حضور در عرصه بازیگری امسال با نقشی سیمرغ گرفتید که هیچ ربطی به کارهای قبلی تان نداشت؛ جدی بود و تا حدی تلخ. چه شد از فیلم فرزاد موتمن سردرآوردید و یکمرتبه نقشی تا این حد متفاوت بازی کردید؟
- کاری که به من پیشنهاد شد به لحاظ موضوعی و شخصیتی هیچ ارتباطی با کارهای قبلی ام نداشت. خودم هم برایم دور از ذهن بود که یک زمانی چنین نقشی را به من پیشنهاد کنند ولی همیشه خیلی دوست داشتم که چنین اتفاقی برایم بیفتد چون می دانستم که توی فرم های دیگر بازیگری هم توانایی هایی دارم و می توانم خودم را نشان دهم تا اینکه این کار به من پیشنهاد شد. وقتی رفتم آنجا مدام دو به شک بودم و فکر می کردم الان است که بهم زنگ بزنند و بگویند تو اصلا به این نقش نمی خوری و خیلی ممنون و خداحافظ. خوشبختانه این اتفاق نیفتاد.
این سوال برایتان پیش نیامد که اصلا خود آنها چطور به این نتیجه رسیده اند که فردی مثل سعید آقاخانی می تواند برای این نقش مناسب باشد؟
- اصلا نمی دانم. برای همین هم مدام فکر می کردم که از این انتخاب پشیمان می شوند. ولی خب این اتفاق نیفتاد. رفتیم چند جله نشستیم و صحبت کردیم. خود آنها هم اوایل شک داشتند. البته هیچ وقت به زبان نمی آوردند اما حس می کردم که دو دل هستند. تازه روز اول فیلمبرداری یک مقدار خیالشان راحت شد چون کار با همان سکانس اول ورود به خانه که از جلوی قطار رد می شوم شروع شد و بعد از پلان دومی که بازی کردم دیدم حال آقای موتمن دارد خوب می شود. آمد بیرون و گفت همین شخصیت را می خواهم و کارت را ادامه بده.
چقدر سخت بود بعد از 20 سال کار کمدی، یکمرتبه بخواهید تا این حد تلخ، غمگین و حتی در جاهایی خشن ظاهر شوید؟ چون کاراکتر یحیی در واقع دوتا بعد مختلف شخصیتی دارد؛ زمانی که درگیر روابط عاطفی است و زمانی که در تقابل با مخالفانش قرار می گیرد و حتی تا دعوا و زد و خورد هم پیش می رود.
- خود فضا و فیلمنامه کاملا بازی ام را هدایت می کرد. نمی توانم مسیر حرکتی ام را ترسیم کنم و بگویم از این نقطه به آن نقطه رسیدم ولی در واقع باید بگویم که از مدت ها قبل، تمام این حس ها درون خودم وجود داشت و حالا موقعیتی پیش آمده بود که بتوانم آنها را نشان دهم.
تمام تلاشم این بود که موقعیت آن آدم را در سکانس های مختلف درک کنم و سعی کنم درست بازی کنم. مطمئن بودم اگر بتوانم فیلمنامه را درست اجرا کنم قطعا اتفاق خوبی می افتد. لباسی که می پوشیدم و گریم صورتم واقعا برای درآوردن نقش کمکم کرد. به محض اینکه گریم می شدم و تغییر حالت را در صورت می دیدم حس یحیی را کاملا درک می کردم. اگر دقت کرده باشید از یک جایی، گریم هم تغییر می کند. با ورود میترا حجار، صورت یحیی بازتر می شود، حتی خطوط صورتش هم کمتر می شود. اینها خودش خیلی بهم کمک می کرد.
گفتید فرزاد موتمن بعد از دو پلان، شک اش نسبت به بازی شما برطرف شد و اطمینان پیدا کرد که کارش با شما خوب جلو می رود. خودتان چه زمانی مطمئن شدید که کارتان درست از آب درآمده؟
- من تا آخرش مطمئن نبودم. مدام نگران بودم. دلم می خواست موتمن راجع به نقش باهام صحبت کند اما او فقط یکسری نکات ریز را توضیح می داد و مدام می گفت خیالت راحت باشد و نقش همین است اما نگرانی تا آخر وجود داشت. تا زمانی که کار را روی پرده دیدم و خیالم راحت شد. اصلا نسخه تدوین شده را ندیده بودم و سر صحنه هم ترجیح می دادم نبینم. همش حس می کردم اگر برداشت ها را ببینم شاید روی روند بازی ام اثر بگذارد یا وسواسم را بیشتر کند.
کار خوب شانس می خواهد
فکر نمی کنید اگر یک مقدار زودتر دنبال نقش های جدی می رفتید یا شانس تان را در فرم های دیگر بازیگری امتحان می کردید مسیر حرفه ای زندگی تان زودتر از اینها دستخوش تغییر می شد؟
- واقعا این اتفاق نیفتاد. کار هنری کاری نیست که بشود پیش بینی اش کرد. نمی توانم بگویم من این کار را می کنم بعد وارد سینما می شوم و از آنجا به بعد نقش های خاص بازی می کنم. خیلی چیزها اتفاقی پیش می آید. مثلا همین امسال من حتی فکرش را هم نمی کردم که چنین نقشی بهم پیشنهاد شود. برای همین هم نمی توانم بگویم کاش 10 سات قبل کارگردانی را ول می کردم می چسبیدم به نقش های جدیتر. اعتقاد دارم که الان در شرایط فعلی، جذب شدن و کار خوب بازی کردن خیلی شانس می خواهد.
پس شما امسال دو بار پشت سر هم شانس آوردید چون همزمان در فیلم بهرام توکلی هم بازی کردید.
- بله دقیقا. همزمان با «خداحافظی طولانی» باهام تماس گرفتند که در «من دیه گو مارادونا» هم بازی کنم.
یعنی بازی تان را دیده بودند؟
- نه، آن هم خیلی اتفاقی بود چون هنوز بازی ام در فیلم فرزاد موتمن تمام نشده بود که فیلمبرداری مارادونا شروع شد.
پس واقعا شانس آوردید که بعد از این همه وقت یکمرتبه دوتا از کارگردان های مطرح سینما همزمان بهتان پیشنهاد دهند؟
- بله، کاملا. امسال واقعا شانس بهم رو کرد.
از این به بعد قرار است سعید آقاخانی را چطور ببینیم؟ کارگردان فیلم های جدی؟ بازیگر جدی؟ بازیگر کمدی؟ کارگردان کمدی؟ یا ...
- خودم هم نمی دانم. قرار است او را در کارهای خوب ببینید. الان دارم فیلمنامه ای برای یک فیلم سینمایی کمدی آماده می کنم که اگر سال آینده سرمایه گذار داشته باشم آن را بسازم.
لامپ صد و باز هم سوژه اعتیاد
در اولین فیلم سینمایی تان سراغ سوژه اعتیاد رفتید؛ مسئله ای تاریک و سیاه که با توجه به کارنامه ای که از شما سراغ داریم، یک مقدار عجیب به نظر می رسد. در شرایطی که سوژه «لامپ صد» و توهماتی که معتاد قصه با آنها روبروست خیلی خوب می توانست خوراک خوبی برای یک فیلم کمدی درجه یک باشد.
- اتفاقا اول می خواستم این کار را کمدی انجام دهم اما مطمئن بودم و می دانستم که مردم فقط لحظه های خوب و سرخوشی این کارها یادشان می ماند. حرف اصلی قصه در بطن کمدی بیان نمی شود و مفاهیم جدی در این ساختار توی ذهن کسی شکل نمی گیرد. برای همین فکر کردم اگر بیایم به صورت کمدی کار کنم قطعا تاثیر لازم را روی مردم نمی گذارد.
شما چند سال قبل در فیلم تلویزیونی «شاخ به شاخ»، تجربه ساخت فیلم جدی با موضوع اعتیاد را داشتید. شخصیت اصلی فیلم هم با بازی فرهاد اصلانی، معتادی بود که از زندگی و حشتناکی که در آن قرار داشت خسته شده بود. احساس می کردید حرفی باقیمانده که آنجا مجال گفتنش را نداشتید و حالا باید در یک فیلم سینمایی بیانش کنید؟
- راستش من یک مجموعه اپیزودیک راجع به اعتیاد نوشته بودم که به دلیل اینکه هزینه بالایی نیاز داشت، تلویزیون قبول نمی کرد آن را بسازم. «شاخ به شاخ» و «لامپ صد» هر دو قصه های آن مجموعه اند. این قصه ها را داشتم و دلم می خواست کارشان کنم. زمانی که «شاخ به شاخ» پخش شد تاثیر عجیبش را روی مردم دیده بودم. یک بار یک نفر پشت ترافیک من را نگه داشت و از شیشه ماشین بهم گفت الان دو سال و دو ماه و 10 روز است که مواد نزدم.
می دانی برای چی؟ چون دو سال و دو ماه و 10 روز پیش زمانی که در اوج اعتیاد بودم و با زنم دعوایم شده بود و برای اینکه نگذارم زنم بخوابد تلویزیون را آورده بودم گذاشته بودم توی اتاق خواب و صدایش را هم بلند کرده بودم. آن شب خیلی اتفاقی تلویزیون «شاخ به شاخ» را پخش کرد و من به خاطر شرایطی که داشتم تا صبح گریه کردم، بعد هم رفتم به یکی از این انجمن ها خودم را معرفی کردم و از آن موقع به بعد ترک کردم.
اتفاقا اصرار کرد که به فرهاد اصلانی هم زنگ بزنم تا بتواند با او هم حرف بزند. این اتفاق خیلی برایم خوشایند بود. فیلم من توانسته بود زندگی یک نفر را نجات دهد. مطمئن بودم که روی خیلی های دیگر هم اثر گذاشته، چون نگاهش درباره اعتیاد خیلی نو بود. فکر کردم «لامپ صد» هم می تواند همین اثرها را داشته باشد.
مخاطب تلویزیونی یک مقدار با مخاطب سینما فرق می کند و خب کسی که می رود داخل سینما می نشیند انتظار دارد فیلمی متفاوت تر ببیند. به هر حال محصول سینما باید چند درجه بالاتر از تلویزیون باشد.
- به لحاظ موضوعی؟
هم موضوع و هم ساختار. اعتیاد، سوژه بکر و دست نخورده ای در سینما و تلویزیون ما نیست. دهه شصت و هفتاد بارها و بارها موضوع فیلم های مختلفی شده.
- نگاه «لامپ صد» کاملا نو است. هیچ کس راجع به اعتیاد از این جهت وارد نشده. همیشه معتاد مقصر نشان داده شده و همه توی سرش زده اند. هیچ وقت به این جنبه توجه نکرده اند که هیچ معتادی دلش نمی خواهد معتاد باشد اما واقعا توانایی آن را ندارد که ترک کند. مثل خود ما. خیلی دوست داریم حسادت نکنیم، عیب دیگران را نگوییم یا هر خصیصه منفی دیگر را نداشته باشیم اما نمی توانیم. درست زمانی که درت موقعیتش قرار می گیریم انگار دستی از عقب هل مان می دهد تا این کارها را انجام دهیم.
هیچ وقت کسی نیامده در فیلمش این را بگوید که معتاد بیماری است که در طول 24 ساعت مدام دارد آزار می بیند و هیچ کس هم حاضر نیست درکش کند چون باور جامعه ما راجع به اعتیاد اصلا درست نیست. یک خانواده ای که بچه اش قتل انجام داده حاضر است برای گرفتن رضایت خانواده مقتول دست به هر کاری بزند اما همین خانواده اگر متوجه شود بچه اش معتاد است او را خیلی راحت از خانه می اندازد بیرون. باور جامعه ما این است. باید یک مقدار شناخت جامعه را بالا ببریم.
حرف تازه لامپ صد
یکی از انتقادهایی که می شود به «لامپ صد» وارد دانست، تاکید شما روی روش های ترک اعتیاد بدوی است. سال هاست کارشناسان و جمعیت های مردمی گوناگون تاکیددارندکه این روش ها برای ترک منسوخ شده و ترک اعتیاد باید حتما زیر نظر متخصص انجام شود. شخصیت اصلی «لامپ صد» بدون بنزین به بیابانی بی آب و علف می رود تا شعار یا مرگ یا ترک را عملی کند و اتفاقا موفق هم می شود.
- این NGO هایا انجمن های مردمی، اصلا راه ترک را به معتاد نشان نمی دهند. شما بعد از اینکه ترک کردی وارد این انجمن ها می شوی. آدم های معتاد را اصلا نمی پذیرند. در واقع مجموعه هایی هستند برای اینکه به معتاد یاد بدهند بعد از ترک باید چه کار کند. این آدم کاملا مستاصل شده. هر کاری می کند نمی تواند مواد را کنار بگذارد.
با دیدن یک لامپ دوباره یاد مواد می افتد. حتی یک سکه هم وسوسه اش می کند که سراغ مواد برود. می خواستم درگیری این آدم را با خودش نشان دهم. نمی خواهم بگویم که تنها راه ترک مواد همین است. حرفم این نیست که چطور ترک کنیم. می خواهم بگویم این آدم ها را نباید طرد کرد. باید راه درمان را نشان داد. در فیلم های قبلی، طرف را زندانی می کنند و بعد از چهار روز از اتاق می آید بیرون و می گوید خوب شدم، مگر می شود چنین چیزی؟
خب در لامپ صد هم شیوه ترک مواد توسط شخصیت اصلی همین اندازه غیرمعقول است. مگر می شود معتادی سه شب بخوابد و وقتی بیدار شود ببیند که ترک کرده!
- در پایان فیلم، او تازه در ابتدای مسیر ترک مواد قرار دارد. در انتهای فیلم می بینیم که ماشین حرکت می کند اما لاستیک ماشین اش پنچر است. این پنچر بودن یعنی پایش هنوز می لنگد و تازه در اول مسیر است و باید مدت ها روی خودش کار کند.
گریم محسن تنابنده با الهام از یک شخصیت معتاد طراحی شده؟ یا تخیل کردید که یک معتاد باید چنین وضعیتی داشته باشد؟
- در گریم سعی کردیم شخصیت اصلی، موهای بوری داشته باشد تا نشان دهیم قبلا چقدر می توانسته زیبا باشد اما معمولا کسانی که شیشه یا هر محرک دیگری مصرف می کنند، رنگ و رویی ندارند. مضاف بر اینکه اصلا اصراری نداشتیم که به ظاهر این شخصیت یا نشئگی و خماری آن بپردازیم. تمام تلاشمان این بود که حالات درونی این آدم را نشان دهیم. بیشتر دنبال نمایش آن شخصیت دوگانه بودیم که دلش می خواهد یک کاری را نکند اما نمی تواند. آنقدر زور مواد زیاد است که مثل هیولا روی او احاطه دارد.
سرنوشت ویژه برای ساعت خوشی ها
«ساعت خوش» نقطه شروع مهمی برای بعضی از بازیگرانش بود. مهران مدیری و رضا عطاران از این نقطه شروع خیلی سریع به جایگاه بالاتر رسیدند و سعید آقاخانی هم با فاصله از آنها فعالیتش در عرصه کارگردانی را شروع کرد و حالا بعد از بیست سال به جایگاه خوبی در سینما هم دست پیدا کرده؛ اتفاقی که آقاخانی معتقد است زمان ساعت خوش هیچ چشم اندازی برایش نداشته: «آن موقع خیلی جوان بودیم.
هیچ وقت اینطوری فکر نمی کردیم. یعنی نمی دانستیم در آینده چه اتفاقی برایمان می افتد اما واقعات در این سال ها خیلی زحمت کشیدیم. مثل خیلی از هنرپیشه های معمولی که حالا کار را شروع می کنند و پله پله بالا می آیند نبودیم. در زندگی هنری تک تک ما فراز و نشیب های زیادی وجود داشت. یک مدتی اجازه کار نداشتیم، بعد مجبور شدیم دوباره از نو شروع کنیم. به خاطر فشاری که رویمان بود کم کم به سمت نویسندگی و کارگردانی رفتیم. یعنی مدام عرصه ها را امتحان کردیم.»
اما خیلی از بازیگران «ساعت خوش» هم بودند که در همان سطح باقی ماندند و در تمام این سال ها هیچ اتفاق مهمی در کارنامه کاری شان نیفتاد. آقاخانی می گوید: «خب هر کسی به فراخور تلاشش به جایی می رسد. بچه هایی که آن شب در مراسم اختتامیه بودند واقعا در این عرصه زحمت کشیده اند. مهران مدیری را ببینید چند سال است دارد کار می کند. به مدت 10 سال این آدم مدام در تلویزیون برنامه داشت و تمام این مدت از محبوبیتش استه نشد.
این شوخی نیست که 10 سال روی آنتن باشی اما از چشم مردم نیفتی. مدام کارهایت را پیگیری کنند و وقتی می آیی روی سن، سالن بترکد. این اتفاق ساده ای نیست. کاملا به هوشمندی این آدم برمی گردد. به تلاش مداومی که می کند.»
البته آقاخانی معتقد است که بین بازیگران ساعت خوش، حمید لولایی هم توانسته گلیم خودش را از آب بیرون بکشد و سال 84 برای «چند می گیری گریه کنی» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را بگیرد.
از طرف دیگر زنده یاد پوپک گلدره هم همان زمان برای «موج مرده» دیپلم افتخار گرفته. حرف هایش درست است اما حمید لولایی شاید قابلیت این را داشت که حتی بعد از سیمرغ اتفاق های فراوانی برایش بیفتد و این موفقیت، مسیر بازیگری اش را عوض کند اما هنوز که هنوز است در همان جایگاه باقی مانده.
فکر می کردم سیمرغ برای فرهاد اصلانی باشد
خودش می گوید که وقتی برای اولین بار «خداحافظی طولانی» را دیده فکر نمی کرده اسمش داخل فهرست کاندیداها باشد چون بازی بقیه را ندیده بوده: «به مرور که در دو سه روز اول جشنواره، بازی ها را دیدم یک مقدار امیدوار شدم. گفتم شاید در فهرست کاندیداها باشم اما به سیمرغ فکر نمی کردم. بازی شهاب حسینی و محسن تنابنده و حسین یاری را ندیده بودم اما فکر می کردم فرهاد اصلانی سیمرغ بگیرد.»
نکته جالب ماجرا اینجا بود که خیلی اتفاقی در دوره ای سیمرغ گرفت که قرار بود مهران مدیری اجرای بخش اصلی مراسم اختتامیه را به عهده داشته باشد؛ کارگردانی که اولین بار به واسطه او به دنیای بازیگری وارد شده بود.
خودش می گوید: «حس خوبی داشتم که مهران را آنجا می دیدم. مخصوصا اینکه رضا عطاران هم توی سالن بود و کلا فضای خیلی دلچسبی برقرار بود. مطمئن بودم رضا به اندازه خودم یا حتی بیشتر خوشحال است و این حس خیلی خوبی بهم می داد.»
موفقیت کمدین ها در نقش های جدی
سعید آقاخانی تنها بازیگری نیست که در نقش های جدی، موفق ظاهر می شود. مثلاامیر جعفری بعد از چندین و چند نقش کمدی، با نقش جدی که در «میوه ممنوعه» بازی کرد مسیر بازیگری اش را تغییر داد و حالا کمتر کسی کاراکتر طناز او را به خاطر می آورد یا رضا عطاران برای نقش جدی اش در «دهلیز» نامزد سیمرغ شد و ...
آقاخانی برای این اتفاق دلیل جالبی می آورد: «فکر می کنم هنرپیشه هایی که کار کمدی انجام می دهند یک جورهایی بیرون از کار، جدی تر از بقیه باشند. نه به لحاظ شخصیتی، منظورم این است که به موضوعات، جدی تر نگاه می کنند.»
از گفته های او می شود اینطور برداشت کرد که کمدین ها به لحاظ بازیگری هم قدرت بیشتری نسبت به سایر بازیگران دارند ؟ در توضیح می گوید: «نمی توانم محکم بگویم که قدرت بیشتری دارند اما مطمئنم جدی تر به مسائل اطراف نگاه می کنند. مسائل اجتماعی برایشان جدی تر است. من خودم در برخورد با دوستانی که کار کمدی انجام می دهند این مسئله را به وضوح متوجه می شوم. می بینم ه خیلی موشکافانه تر به مسائل نگاه می کنند و راحت تر می توانند موقعیت ها را درک کنند.
روانشناسی و جامعه شناسی قوی تری دارند. الان همین رضا عطاران، امیر جعفری یا مهران غفوریان، به شدت آدم های باهوشی هستند. حالا شاید در ظاهر چنین به نظر نیاید اما در باطن، کاملا دقیق اند. این خیلی در کار کمک می کند. مثلا شنیده ام مجید صالحی در کار «استراحت مطلق» عبدالرضا کاهانی که به جشنواره راه پیدا نکرد، یکی از بهترین بازی هایش ار در نقشی جدی انجام داده.» (روزنامه هفت صبح/ مرجان فاطمی)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد