تیـرهای مشقی

آن چیزی که سال 1999 مانع رسیدن فیلم موفق و تحسین‌شده و شریف «بچه‌های آسمان» مجید مجیدی به اسکار شد، بیش از آن که به مسائل فنی و زیبایی شناسانه مربوط باشد، ریشه در نگاه و سلیقه‌ای سیاسی داشت.
کد خبر: ۷۷۳۸۱۷
تیـرهای مشقی

چیزی که باعث شد دوندگی‌های متعهدانه علی در بچه‌های آسمان در آرای نهایی، به مذاق داوران خوش نیاید و اعضای آکادمی رای به برنده شدن فیلم «زندگی زیباست» از ایتالیا بدهند، ارتباط مستقیمی با شیرین‌کاری و نوشابه باز کردن روبرتو بنینی، کارگردان این فیلم برای کشور آمریکا دارد.

صحنه پایانی فیلم را به یاد بیاورید؛ جوسوئه پسر خردسال گوییدو که پس از کشته شدن پدر و مادرش در اردوگاه‌های آلمان نازی به‌طرز معجزه‌آسایی هنوز زنده، اما سرگردان است، در ویرانه‌های جنگ گذرش به سربازانی می‌افتد که پرچم آمریکا را یدک می‌کشند. فیلمساز ایتالیایی با هوشمندی و به بهانه اقتضائات قصه، ناجی آن بچه جنگزده را آمریکا معرفی می‌کند. مساله‌ای که مورد خوشایند اعضای آکادمی هم قرار می‌گیرد و آنها در پاسخ به مهرو محبت تصویری بنینی، اسکار ناقابلی را تقدیم او می‌کنند.

این فقط یک نمونه از نان قرض دادن سینمایی ـ سیاسی کشورهای دوست به آمریکاست. اتفاقا سویه جالب‌تر ماجرا خود تحویل‌گیری بیش از حد آمریکا در آثار هالیوودی است و بیشتر فیلم‌هایی که آنجا تولید می‌شود، با بهانه و بی‌بهانه نگاه افراطی و ستایش‌آمیزی نسبت به سیاست‌های آمریکا دارند و به تبع عالم واقعیت خودشان را ناجی و قیم جهان می‌دانند، اما بدتر از این خودشیفتگی، این است که آنها معمولا در فیلم‌هایی که وجه بارز سیاسی دارد، به انواع مختلف دشمن‌تراشی و کشورهایی را به عنوان دشمنان بالقوه جهان معرفی می‌کنند و بعد از این‌که با روایت و ساختاری جذاب، موقعیت دشمنان و مخالفان فرضی را در جهان قصه تثبیت می‌کنند، به عنوان ناجی جهان آستین بالا می‌زنند و وارد عمل می‌شوند. هالیوود در سال‌های اخیر، دیگر فقط به روسیه به عنوان دشمن اصلی آمریکا در فیلم‌ها اکتفا نمی‌کند و در راستای طرح اسلام‌هراسی، آثاری تولید می‌کند که مسلمانان همیشه به عنوان تروریست و خرابکار و تهدیدی جدی برای دنیا محسوب می‌شوند.

فیلم «تک تیرانداز آمریکایی» ساخته فیلمساز و بازیگر قدیمی سینمای آمریکا، کلینت ایستوود، جدیدترین و شاخص‌ترین مثال در این زمینه است و همه آنچه را که برای ایجاد حس بدبینی و تنفر نسبت به دنیای اسلام نیاز است به مقدار فراوان در خود دارد. این اثر که براساس ماجرایی واقعی ساخته شده است، قصه کریس کایل، یکی از تک‌تیراندازهای کاربلد ارتش آمریکا را روایت می‌کند که در طول اشغال عراق، 160 نفر را به کام مرگ فرستاد. اما خودش پس از پایان ماموریت و بازگشت به محل زندگی‌اش - ایالت تگزاس - و هنگام کمک به یک کهنه سرباز جنگ عراق برای بازیافت روحیه، از سوی این سرباز به قتل رسید.

پرداختن به این واقعه و قهرمان‌سازی ایستوود، به خودی خود اتفاق نمی‌افتد، بلکه این فیلمساز برای بالا بردن پرچم آمریکا، دست روی مسلمانان می‌گذارد و آنها را به عنوان تهدیدی خطرناک برای بشریت معرفی می‌کند. مروری فهرست‌وار به برخی مصداق‌های این عنادورزی و قضاوت اشتباهِ تعمیم‌دهنده نشان می‌دهد «تک‌تیرانداز آمریکایی» با چه نیت و هدفی تولید شده است.

فیلم با صدای اذان شروع می‌شود و بعد بلافاصله تصویر تانکی را می‌بینیم که در ویرانه عراق به سوی دوربین می‌آید. پیوند صدای ملکوتی اذان و عبارت الله‌اکبر به فضایی جنگ‌زده و خشونت بار آن هم ابتدای فیلم، برآیندی از آنچه در ادامه خواهیم دید، می‌دهد و دیدگاه تاریک سازندگان اثر را روشن می‌کند. در ادامه برای اولین‌بار نمایی از کریس، تک‌تیرانداز آمریکایی را می‌بینیم که بالای پشت بامی، وضعیت خیابانی در عراق را رصد می‌کند. همان حرف‌های اولیه او و سرباز بغل دستی‌اش، حاوی یک بی‌احترامی دیگر به خاک عراق است. تکمله این هتک حرمت را در لحظاتی بعد می‌بینیم که کریس، یک زن محجبه و پسر نوجوانش را به‌خاطر حمل یک نارنجک مورد هدف قرار می‌دهد. سپس با فلاش‌بکی، دوران کودکی کریس را می‌بینیم که طی آن پدرش در آموزش‌هایی سختگیرانه، به پسرانش می‌گوید در این دنیا سعی کنید همیشه سگ گله باشید و نه گوسفند و گرگ. تمثیلی که فیلمساز استفاده می‌کند قرار است مابه‌ازاهای بیرونی داشته و در خدمت اهداف قصه باشد. بنابراین، تروریست‌ها که در فیلم همگی مسلمان هستند، گرگ، طعمه‌های آنها گوسفند و آمریکایی‌ها به عنوان سگ گله محسوب می‌شوند.

توهم قیمومیت آمریکا بر جهان و نقش منجی‌وار یانکی‌ها، در سراسر فیلم مشهود است و آنها همچون دنیای واقعی به بهانه مبارزه با تروریسم و انتقام واقعه 11 سپتامبر، مجوز هرگونه تجاوز و تخریب را برای خود صادر می‌کنند. ترویج مسیحیت و نمودهای عینی آن مترادف با خوبی و مهربانی است و فیلمساز به کرات آن را مقابل خشونت و افراط اسلامی که در فیلم می‌بینیم، قرار می‌دهد تا بیننده خارجی که شناختی از ذات پرمهر اسلام ندارد، با این مقایسه، طرفِ آمریکا و مسیحیت را بگیرد. در مقابل این تک‌تیرانداز برازنده مسیحی و آمریکایی، ما یک تک‌تیرانداز خشن و بی‌رحم و سیاه‌دل را هم داریم که مسلمان و دشمن آمریکایی‌هاست.

ایستوود به واسطه این شخصیت بدترین و خشن‌ترین رفتارها را در فیلم به مسلمانان نسبت می‌دهد و حتی نام مصطفی را به عنوان یکی از القاب پیامبر گرامی اسلام برای این تک‌تیرانداز شرور فیلم انتخاب می‌کند. فیلم برای تخریب هر چه بیشتر این شخصیت از هیچ کوششی فروگزار نمی‌کند؛ او ابتدا قهرمان سابق المپیک و عراقی معرفی می‌شود، اما کمی بعدتر می‌گویند اهل سوریه است. فیلمساز در همین رابطه فقط به عراق و سوریه بسنده نمی‌کند و ایران را هم مورد نوازش قرار می‌دهد. در نمایی گذرا و در اتاق مصطفی، قاب عکسی از لحظه‌ای که او روی سکوی قهرمانی قرار گرفته را می‌بینیم. دیدن نایب قهرمان این مسابقات که پرچم ایران را روی دوشش انداخته، البته که تصنعی و خنده‌دار است، وقتی بدانیم کارگردان قصد داشته با نمادپردازی، ایران را هم به نوعی به عنوان تروریست معرفی کند.

کریس در جایی از فیلم به تایا، زنی که بعدها همسر او می‌شود، می‌گوید: «کشورم بهترین کشور دنیاست و من باید ازش محافظت کنم. » پاسخ دندان‌شکن این توهم که در ذهن بیشتر دولتمردان آمریکایی ریشه دوانده، اتفاقا از جانب تایا به او داده می‌شود: «فکر نمی‌کنی خودبزرگ‌بینی باشه که می‌خوای از همه مون محافظت کنی؟»

تک‌تیرانداز آمریکایی، مصداق دیگری از خودبزرگ‌بینی و توهم آمریکاست. آمریکایی که هنوز علاقه دارد چشم بر واقعیت جهان ببندد، مناسبات موجود را به شیوه دلخواه خود تغییر دهد، دشمن‌تراشی کرده و بعد از آن جایگاهش را به عنوان ناجی جهان تثبیت کند و در ادامه به‌زعم خود افسانه‌هایی چون کریس بسازد.

بامداد محمدی / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها