عاطفه و نادر زندگی خوبی در کنار یکدیگر داشتند، اما پسر جوان سه سال بعد از ازدواج قولش را شکست و به دیدن دوستان قدیمی و سابقهدارش رفت. در همین رفت و آمدها احسان در دام شیشه گرفتار شد و به این ترتیب زندگیاش را به تباهی کشاند. وقتی زن جوان متوجه دیدار دوباره شوهرخود با دوستان خلافکارش شد قهر کرد و به خانه پدرشوهرش رفت. عاطفه با رفتن به آنجا از خانواده شوهرش کمک خواست و آنها نیز وقتی متوجه این موضوع شدند با پسرشان تماس گرفتند و ساعتها با او صحبت کردند. احسان باز هم قول داد دیگر به دیدن دوستان قدیمیاش نخواهد رفت. عاطفه نیز با او آشتی کرد و به خانهاش برگشت تا اینکه بعد از مدتی متوجه اعتیاد شوهرش شد و تصمیم به جدایی گرفت.
زن جوان روی صندلی دادگاه خانواده نشسته است و مرتب به ساعتش نگاه میکند. وقتی منشی شعبه 268 دادگاه نام او را صدا میزند، شوهر وی هم حاضر میشود و هردو در برابر قاضی مینشینند. وقتی قاضی علت درخواست طلاق آنها را میپرسد عاطفه میگوید: اشتباه من این بود که با یک زندانی ازدواج کردم، چون تصور میکردم او هیچ کار خلافی انجام نداده است. روزهای نخست آشنایی، او مدعی بود ناخواسته وارد درگیری دوستانش شده است، نزاعی که به قتل ختم شد و پلیس نیز او را دستگیر کرد. من هم حرفهایش را باور کردم و از او خواستم دیگر سراغ بچه محلهایش نرود، او هم به من قول داد؛ اما نباید به او اعتماد میکردم.
وی ادامه میدهد: آقای قاضی ما زندگی خیلی خوبی داشتیم اما شوهرم همه چیز را به هم ریخت. او به دروغ میگفت با همکارانش به استخر و باشگاه ورزشی میروند اما در این ساعتها به دیدن بچه محلهای قدیمیاش میرفت. بیشتر آنها یا اعتیاد دارند یا خلافکاران حرفهای هستند که بارها به زندان رفتهاند. در همین رفت و آمدها او معتاد به شیشه شد و هم زندگی خودش را تباه کرد و هم زندگی مرا. من و احسان آرزوهای بزرگی در سر داشتیم اما او نخواست به رویاهایمان برسیم. به همین دلیل هرگز او را نمیبخشم که اینچنین با زندگی من بازی کرد.
وی میگوید: چند ماهی است که رفتارهای خشنی دارد و همه اینها به خاطر مصرف شیشه است. برای همین تصمیم به جدایی گرفتم چون میدانم با احسان آینده روشنی نخواهم داشت.
بعد از اینکه حرفهای عاطفه به پایان میسد احسان میگوید: بعد از اینکه از زندان آزاد شدم به خودم و عاطفه قول دادم به دیدن دوستانم نروم با اینکه آنها مرتب با من تماس میگرفتند اما من جوابشان را نمیدادم.
وی ادامه میدهد: زندگی خوبی داشتیم اما مدتها بود که احساس تنهایی میکردم. همسرم سرش به کار خودش بود و اهمیتی به من نمیداد. خیلی احساس تنهایی میکردم تا اینکه چند وقت پیش یکی از دوستان قدیمیام با من تماس گرفت و مدعی شد دچار مشکل شده است و از من کمک خواست. من هم به دیدنش رفتم و همین موضوع باعث شد دوباره آنها را ببینم. اغلب تنهاییهایم را در کنار آنها میگذراندم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم معتاد به شیشه شدهام و نمیتوانم آن را ترک کنم. میدانستم زندگیام به اینجا ختم میشود، اما با وجود این به کمپ هم رفتم. خانوادهام نیز کمکهای فراوانی به من کردند، اما بیفایده بود و من نتوانستم شیشه را ترک کنم. برای همین نمیخواهم زندگی و آینده عاطفه را تباه کنم. امیدوارم او مرا ببخشد.
بعد از پایان این جلسه، قاضی دادگاه خانواده حکم طلاق توافقی این زوج جوان را صادر کرد و آنها راهی دفتر خانه شدند تا مهر طلاق را در شناسنامهشان به ثبت برسانند.
سیما فراهانی / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد